گردشگرى در سيره معصومان و ابرار
سيدعباس رضوى از راههاى ثابت کردن حکم شرعى سيره و رفتار معصومان است. همچنان که اگر پيامبر يا امامان در روايى يا ناروايى چيزى سخن بگويند آن حکم حجت است، اگر معصومان کارى را انجام و يا ترک کنند اين رفتار نيز دليل بر جايز، يا حرام و يا مباح بودن آن کار است. مهم ترين دليل بر اثبات چيزى به واقعيت پيوستن آن است.1 و نيز، اگر افراد و يا جامعه اسلامى معاصر معصومان برکارى مداومت داشته باشند و آن کار در ديد پيامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودى خود را اعلام نکرده باشند و يا سکوت کنند و از سکوت آنان رضا فهميده شود، آن رفتار موافق شريعت بوده و سکوت معصوم دليل تاييد آن به شمار مى آيد; چرا که اگر آن رفتار ناروا مى بود، امامان که حافظان شريعت اند مخالفت خود را با آن آشکار مى ساختند و با دست و زبان با آن مقابله مى کردند; همان گونه که ائمه ناخرسندى خود را در برابر رواج گناهان مردم و حاکمان پنهان نداشته اند. حال، سير و سياحت در سيرت پيامبر و امامان چه جايگاهى داشته است؟ آيا گردشگرى مورد علاقه آنان بوده و سياحت در زندگى اجتماعى و سياسى مذهبى آنان وجود داشته است؟ آيا از ديگر سرزمينها نيز گردشگران به سرزمينهاى اسلامى سفر مى کرده اند و ارتباط فرهنگى ميان مسلمانان يا ديگران وجود داشته يا خير؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه اسلامى با گردشگران چگونه بوده است؟ آيا با آنان چونان بيگانه اى پليد و از راه رسيده اى ناخواسته رفتار مى شده و يا با سياحان با احترام رفتار مى شده و چون مهمانى از پيش خوانده از آنان پذيرايى مى شده و گردشگران با خاطرى خوش و دلى آکنده از شادکامى حوزه اسلام را ترک مى گفته اند؟ پژوهش در تاريخ روابط اسلام و ديگران، تراجم و… نشان مى دهد گردشگرى در سيرت معصومان جايگاهى بلند داشته و پيشوايان دين سياحت را روزنه اى براى شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سياحت در فرهنگ اسلامى نه فقط براى دلگشايى و شادى روان که پيوند شنيدن به ديدن و تشريع به تکوين و روبه رو شدن بى واسطه با آفريده ها و رسيدن به ژرفاى حقايق است. اين سخن پيامبر(ص) درباره موسى(ع) چه زيباست: (شنيدن بسان ديدن نيست. خدا به موسى خبر داد قومت گمراه شدند و او پاره هاى تورات را از دست نيفکند. چون آن را با چشم ديد الواح را از دست فرو افکند.)2 زمين خاستگاه پيامبران و صالحانى است که از بامداد آفريش انسان در ميان آنان طلوع کرده اند. ديدن آثار و آشنايى با حوزه رسالتها و امتها انگيزه هايى بود که دين باوران را راهى ديار آنان مى کرد و بر دامنه يقين و باورهاى دينى آنان مى افزود. ديدن نشانه هاى به جاى مانده جباران وگردنکشانى مانند: فرعون و هامان و نمرود از ديگر هدفهاى گردشگران مسلمان بوده است. کسانى که به فرموده اميرمؤمنان لشکرها ساخته و کاخها بنا کردند و اينک جز نامى زشت و مسکنهايى که از بى کسى جز بوم همنوايى برايشان نمانده، هر رهگذرى را به انديشه وا مى داشت و بى فرجامى شرک و ستم را به عيان نشان مى داد.3 بازديد از بستر ظهور اسلام، صحنه هاى نبرد اسلام و کفر، آرامگاه پيامبر و خاندان، از مواردى است که پژوهشگران اسلام را به خود کشانده است. علاقه مندان و دلدادگان از راههاى دور بار سفر مى بستند و با آمدن به اين مراکز قدسى سرگذشت اسلام و قرآن را از نزديک لمس مى کردند و روح و جسم خود را با گذشته خويش پيوند مى دادند و چنين است که واقدى، سيره نويس بزرگ اسلامى، با کوله بارى از مکه به سوى (حُنين) روان بود و مى گفت: (آن خواهم که جايگاه نبرد را از نزديک ببينم.)4 دانش پژوهى بخش بزرگى از سياحتهاى صالحان را به خود ويژه کرده بود. طالبان از دورترين نقاط عالم به مراکز دانش مى آمدند و از اين طرف عالمان براى رساندن پيام اسلام راهى مناطق دور دست مى شدند. آنان با رفتن به ميان ملتها، شرايط سياسى و اجتماع و فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از داده هايى که بدون سياحت ممکن نبود، پيام دين را در ميان مردم منتشر مى ساختند. الف: سياحتهاى پيامبر و ياران
افزون بر سفرهايى که پيامبر(ص) پيش از بعثت داشت، پس از بعثت، با انبوه مشکلات و کارهاى سياسى و اجتماعى، در فرصتهاى به دست آمده، مسلمانان را به گشت و گذار مى برد تا مردم از نزديک با آفريده هاى خداوند و ميراث امتهاى پيشين و رويدادهاى گذشته آشنا شوند و برايمان و باورهاى آنان افزوده گردد. از جمله: ديدار از وادى حجر: حجر، سرزمين قوم ثمود بود که از تمدن و دنيا بهره هاى شايان برده بودند. خداوند صالح پيامبر را در ميانشان برانگيخت. آنان دستور خداوند را نافرمانى کردند و سرانجام عذاب الهى دامنگيرشان شد. اکنون، در يک منزلى وادى القرى در حجاز، آثار بسيارى ازتمدن از ميان رفته باستانى وجود دارد که باستان شناسان آن را از بقاياى قوم ثمود شمرده اند.5 پيامبر در غزوه تبوک به وادى حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرايط جغرافيايى و تاريخى قوم ثمود را براى ياران يادآورد شد و فرجام شرک و الحاد را به عيان به مؤمنان نشان داد.6 پيامبر در همين گردشگرى، نشانه هاى بازمانده از صالح پيامبر و جايگاه چشمه اى که ناقه صالح از آن آب مى خورد و جاى فرار شتر بچه را در بالاى کوه به مردم نشان داد. و نيز گور ابى رغال يکى از همدستان ماجراى کشتن شتر صالح را به همراهان نماياند. مسلمانان از مرکبها به زير آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخى از نشانه هاى درخاک مانده از روزگار قوم ثمود را در پيرامون گور ابى رغال بر جاى يافتند.7 جابر بن عبدالله انصارى و عبدالله عمر در اين باره گفته اند: (ما با رسول(ص) به حجر ثمود بگذشتيم. گفت: در سراهاى اين ظالمان مشويد، مگر گريان و ترسان; ترس آن که نبايد به شما رسد آنچه بديشان رسيد. آن گاه گفت: اين قوم صالح پيغمبر بودند. خداى تعالى همه را هلاک کرد. الاّ مردى را که او در حرم خداى تعالى بود.)8 رخصت سيرو سياحت به مسلمانان: شرايط آغازين دولت نوپاى پيامبر ايجاب مى کرد مسلمانان در مدينه تمرکز يابند، معارف اسلامى را از زبان پيامبر بياموزند و از کانون اسلام در برابر تهديد کافران دفاع کنند. مدينه دارالهجره ناميده شد و مسلمانان دستور يافتند از هر سو آهنگ آن کنند. با استوار شدن پايه هاى دين مردم اجازه يافتند براى گردشگرى و يا خواسته هاى ديگر، به مراکز خارج از حوزه حکومت اسلام سفر کنند. در يک مورد پيامبر به يکى از مسلمانان که خواستار سفر به سرزمينى دور از مدينه بود پس از پرسيدن مسائلى از او، فرمود: (برو در آن سوى درياها فعاليت کن. خداوند چيزى از کردارت را رها نمى کند و هجرت جايگاهى بزرگ دارد.)9 ابوبکر نيز يک سال پيش از رحلت پيامبر، با گروهى از دوستان خود، براى پاره اى مقاصد به بُصرى، از توابع شام، که در آن موقع از حوزه اسلام بيرون بود، سفر کرده است.10 سياحتهاى ياران پيامبر: پس از رحلت پيامبر، با بروز شرايط نوين اجتماعى، دامنه گردشگريها بالا گرفت و جامعه اسلامى بيش از روزگار آن حضرت، نيازمند سفر به آفاق و کرانه ها گشت. برخى انگيزه هاى اين گردشگريها چنين است: سفرهاى آموزشى: سياحت براى يادگيرى و ياد دهى که از روزهاى آغازين رسالت پيامبر، پايه گذارى شده بود، پس از پيامبر فزونى گرفت. گسترش سرزمينهاى اسلامى، پراکنده شدن ياران و دخل و تصرفهاى نابجا در احاديث سبب مى شد افراد براى تحصيل دانش و يا تبليغ پيام دين به دور دستها سفر کنند. افراد گاه از مدينه به مصر و از مصر به شام و از بصره به فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امکانات و ناامن بودن راهها رنج سفر را بر خود هموار سازند. جابربن عبدالله انصارى براى شنيدن حديثى درباره (مظالم)، از عبداللّه بن اُنيس انصارى، يک ماه راه مى پيمايد. ابو ايوب انصارى، براى شنيدن روايتى از عقبة بن عامر، به مصر مى رود و حديث را مى شنود و بدون اين که از مرکب خود بار گشايد به مدينه باز مى گردد.11 شناخت جغرافياى مناطق نو مسلمان: انگيزه ديگرى که در آن دوره گردشگرى را لازم مى ساخت. مشکلات مناطق جديد بود. قانونها و رسمهاى جديدى که اسلام براى سرزمينهاى نومسلمان و يا مفتوح العنوه وضع کرده بود، سبب شد افرادى براى شناخت موضوع و اجراى قانونها به آن مناطق سفر کنند. مسائلى چون جزيه، عُشر خراج، صدقه وزکات و… محتاج شناسايى گسترده اراضى، نفوس و آمار اقتصادى و سياسى معادن و رودهاى آن مناطق بود و بدون سير و سياحت در سرزمينهاى جديد اجراى اين احکام ممکن نبود از اين روى، اين مسأله پايه اصلى دانش جغرافيا در اسلام گرديد. ديدار از آثار باستانى: تاکيد مکرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سيرت پيامبر در ديدار از آثار گذشتگان، سبب گرديد صحابه نيز از سرزمينهاى باستانى به صورت فردى و گروهى ديدار کنند و در آن باره به مطالعه بپردازند، از جمله: ديدار عبادة بن صامت از غار اصحاب کهف: عبادة، برادرزاده ابوذر از صحابيانى بود که به باستان شناسى و سياحت بسيار علاقه مند بود. او در ماموريتى که در سال 12 هجرى از جانب ابوبکر به نزد حاکم روم مى رفت، به سرزمينى رسيد که کوه اصحاب کهف ناميده مى شد. کنجکاوى او را واداشت درباره آن پژوهش کند. ترسايان او را به شکاف کوهى راهنمايى کردند. عبادة به آنان هدايايى داد و از ايشان خواست آثار به جاى مانده از گذشتگان موجود در کوه را به او نشان دهند. آنان عبادة را به غارى بردند که در کوه کنده شده بود. او در آن جايگاه جنازه هاى سيزده نفر از گذشتگان را مشاهده کرد.12 عباده در گزارش خود، به شرح، از شکل و شمايل، لباسها و پاى افزارهاى خفتگان غار ارائه داده و گفته: (از آنان پرسيدم اينان را مى شناسيد؟ گفتند: درکتابها خوانده ايم اين گروه پيامبرانى بوده اند که چهار صدسال پيش از بعثت عيسى، همزمان مبعوث شده اند.) عبادة، در همين سفر از شگفتيهايى که ديده بود و آثارى که بزرگ روم از گذشتگان به او نشان داده بود، بازگفته است.13 سلمان و حذيفه درايوان کسرى: سلمان، از ايرانيان بود عمر پيموده و کهنسال که سالها در پى حق و حقيقت سياحت کرد. او در جست وجوى پيامبرى که عيسى خبرش را به ياران داده بود، به شهرهاى گوناگونى سفر کرد و استادان بسيارى را خدمت کرد، تا سرانجام به گمشده خود در مدينه دست يافت. اين سياحتها سلمان را مردى دانا و رأيمند ساخت که سخنانش براى حکومت نوپاى مسلمانان مغتنم بود. رايزنى سلمان در نبرد خندق در پيروزى مسلمانان برنيروهاى قريش موثر افتاد. سلمان پس از اسلام نيز، سياحت را ترک نکرد. در روزگار فرمانروايى سلمان بر ايران، با ياران ، گاه و بيگاه سياحت مى کرد. کاخهاى شاهان ساسانى از جاهايى بود که سلمان از آن ديدار مى کرد: (روزى سلمان با حذيفه بن يمان در عرصه ايوان کسرى، پيرامون شگفتيهاى زمان با يکديگر گفت وگو مى کردند. مردى بيابان نشين از مردمان غامد در آن اطراف شبانى مى کرد. و شبها گوسپندان را در ايوان کسرا جاى مى داد. در ايوان تختى بود از سنگ رخام که کسرا گاه بر آن مى نشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت کسرى فراز آمدند سلمان به حذيفه گفت: شگفت انگيزترين چيزى که از آن سخن به ميان رفت، بالا رفتن گوسپندان غامدى بر تخت کسرى است.)14 سعد وقاص نيز از ايوان کسرى ديدن کرده و در آن جا سخنانى در نکوهش دنيا بر زبان رانده است.15 ابو موسى اشعرى نيز پس از پيامبر به وادى حجر سفرکرد. در پيرامون خرابه هاى ثمود و شرايط جغرافيايى آن مطالعه کرد. او خود در اين باره گفته: (چون من به زمين ثمود رسيدم آن راه که ناقه رفتى و باز نتوانستى آمد، بپيمودم شصت گز بود.)16 ب: على(ع) و گردشگرى
على(ع) گردشگرى را مفيد و انسان ساز شمرده و کسب دانش و آشنايى با سرزمينها و دوستيابى را از پيامدهاى مثبت سفر شمرده است. در سيره آن جناب سياحتهاى گوناگونى ديده مى شود که نمايانگر ارج آن جناب به سياحت درجهان است. ديدار ايوان کسرى: مدائن، مرکز حکومت ايران بود که شکوه و زيبايى آن زبانزد عرب و عجم بودو تشريفات و تجملات خيره کننده، آن هر تازه واردى را به شگفتى وا مى داشت. مدائن در دوره عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه پيامبر توسط خسرو پرويز در مدائن و بى اعتنايى زمامداران مسلمان به زر وزيورهاى دنيوى سبب شد که از کاخهاى شاهان مراقبت جدى صورت نگيرد. بلکه کاخ کسرى به همان صورتى که به دست مسلمانان افتاده بود، به روى همگان باز باشد، تا علاوه برنشان دادن حکومت پوشالى ساسانيان، عبرتى براى معاصران و نسلهاى پى آمده باشد. على(ع) در سفر به صفين در عبور از مدائن، به ديدن کاخ کسرى رفت. چندين گزارش از سفر على(ع) به ثبت رسيده است: مار ساباطى، نقل کرده است:اميرمؤمنان به همراه دلف بن ابى مجير، در سفر به مدائن به ايوان کسرى آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گُفت با من همراهى کن. دلف با جماعتى از مردم ساباط با امام حرکت کردند. امام در رواقها و دالانهاى کاخ کسرى دور مى زد و به دلف از ويژگيهاى آن مناطق و جايگاهها سخن مى گفت: دلف کلام حضرت را تصديق مى کرد. امام با همراهان همه جايگاهها را گردش کرد و دلف مى گفت: آقاى من. چنان از اين جايگاه ها به درستى سخن مى گويى که گويى تو آنها را مکان خود قرارداده اى؟)17 نصربن مزاحم از سفر على(ع) به مدائن چنين گزارش داده است: (على(ع) در مسير صفين به ساباط آمد و از آن جا به شهر بهرسير. مردى از يارانش به نام حريز بن سهم از بنى ربيعه به آثار کسرى مى نگريست و اين شعر ابن يعفر تميمى را برخواند:
جرت الرياح على مکان ديارهم
فکانما کانوا على ميعاد
فکانما کانوا على ميعاد
فکانما کانوا على ميعاد
استفاده از تجربه هاى ديگران:
على(ع) به سير حوادث بشر، تاريخ پيامبران گذشته علاقه مند بود. اخبار آنان را از دانايان پيش از خود مى پرسيد.25 امام فرزندش حسن(ع) را به کاوش در رويدادهاى گذشتگان و استفاده از تجربه هاى آنان دعوت کرده است.26 آن حضرت در سياحتها تلاش مى کرد از تجربه هاى سياسى و اجتماعى ملتهاى ديگر با خبر گردد و از آن در زندگى استفاده کند. از جمله: ديدار با نويسنده ويژه انوشيروان: از رخدادهاى سفر على(ع) به نهروان ديدار با نويسنده ويژه انوشيروان پادشاه پرآوازه ساسانى بود. امام با خبر شد يکى از نويسندگان دربارساسانى زنده است و آگاهيهاى سودمندى از تاريخ و سياست دارد. او را که داراى هوش سرشار، ولى از ديده محروم بود، به نزد امام آوردند. نامش جميل بود.امام از او پرسيد: (انسان چگونه بايد زندگى کند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟ او گفت: بهتر است دوستانش اندک و دشمنانش بسيار باشد. امام فرمود: سخنى نو مى شنوم. مردم بر اين همداستانند که دوستان اگر بيش تر باشند بهتر است. جميل گفت: واقعيت برخلاف گمان مردم است. دوستان زمانى که جملگى براى برآوردن نياز انسان در کوشش اند، به درستى کار را به انجام نمى رسانند. گذشتگان گفته اند: از بسيارى ملاحان کشتى غرق گردد. امام فرمود: آن را تجربه کرده ام. درست است. فايده بسيارى دشمنان کدام است؟ گفت: دشمنان که بسيار باشند آدمى همواره مواظب خويش است، تا کار او دستاويز آنان قرار نگيرد و از خطر مصون ماند. امام سخن او را پسنديد.)27 ج: سياحت در سيرت ديگر امامان
در زندگى ديگر امامان نيز، گردشگريهاى ثمربخش و سازنده بسيار ديده مى شود و جامعه اسلامى معاصر آنان از سير و سفر براى رشد کمالات انسانى و غنى ساختن فرهنگ جامعه بهره مى بردند. از ياوران امام زمان به عنوان (المرابط السياح)28 مجاهدان جهانگرد ياد شده که نشانگر آن است که حکومت جهان و کارگزارى مليتها و هماهنگى فرهنگهايى گوناگون آشنايى عميق با تاريخ و جغرافيا و فرهنگها را ايجاب مى کند و ياران امام با گردش در کرانه هاى جهان خود رابراى خدمت به اسلام آماده مى سازند. ديدار با علماى ملل ونحل: در روايتى امام صادق(ع) فرموده است: امام حسن مجتبى در زمان حکومت اميرمؤمنان، به خواهش سلطان روم براى تحقيق پيرامون پاره اى مسائل کلامى ميان اسلام و مسيحيت به روم سفر کرد. امام در اين سياحت پاره اى از عقايد اسلام را براى ترسايان رومى برشمرد. حاکم روم، پيکره هايى از پيامبران و کشورگشايان گذشته بشريت راکه نياکان او به يادگار داشتند، به حضرت نشان داد و خواهان شناسايى آنان شد. امام يکايک آن پيکره ها را شناسايى کرد.29 اين سفر تاثير بسيارى در نگرش روميان نسبت به اسلام علوى به جاى گذاشت. امام باقر(ع) نيز در زمانى که به فرمان هشام بن عبدالملک از مدينه به شام رفت، از فرصتهاى به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و کنار آن سرزمين به گشت وگذار پرداخت. امام باقر به همراه امام صادق(ع) در آن جا به ميان مردم مى رفت و به آنان که سالها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند، آگاهى مى بخشيد. روزى امام در ميان شاميان نشسته و به پرسشهاى آنان پاسخ مى داد، ديد گروهى از ترسايان به سويى در حرکتند. گفته شد آنان در اين کوهسار دانشمند بزرگى دارند که ياران حواريون عيسى را درک کرده است و سالى يک بار به پيش او رفته و مشکلات خود را از او مى پرسند. امام فرمود: بايد به نزد او برويم. سپس حضرت لباسى مانند نصارا پوشيد و سررا با لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در ميان ترسايان بر آن عالم مسيحى وارد شد. آن دانا مرد که از پيرى ابروانش به روى ديدگانش فرو افتاده بود، درجمع مردم امام را ناآشنا تشخيص داد و پس از آن که دانست او از ترسايان نيست، پرسشهايى را با امام در ميان گذاشت و پاسخ شنيد. سپس امام پرسشهايى را از او کرد که وى در جواب فرو ماند. اين گفت وگو، در روان حقيقت جوى آن پير جهانديده تاثير مثبتى بر جاى گذاشت. به گزارشى به دست امام مسلمان شد.30 در دوره بنى عباس، سفر براى مذاکره علمى و ديدار علماى مذاهب و اديان با يکديگر رايج بود. در زمان هارون گروهى از دانشمندان اسلامى براى ديدار و مذاکره مذهبى به يکى از کشورهاى غيرمسلمان سفر کرده اند.31 سفرهاى سياحتى تجارتى:
سفرهاى تجارتى بخش ديگرى از سياحتهاى مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم. تجار، مهم ترين وسيله ارتباط فرهنگى و رونق اقتصادى بودند. آنان به شهرهاى گوناگون سفر مى کردند. کالا مى بردند و کالا مى آوردند و به همراه تجارت پيام و فرهنگ دين را به اين و آن سو منتقل مى ساختند. در ميان ياران امامان، گروه بسيار بزرگى از تاجران بودند که برخى از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامى به سرزمينهاى مشرکان که در تحت نفوذ دولت اسلامى نيز نبود سفر مى کردند. از جمله آنان حماد سمندرى بود. او از ياران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر، از توابع قفقاز و خزر، در نزديکى گنجه کنونى. وى تاجر بود و به سرزمين ترکان که هنوز مسلمان نشده بودند رفت و آمد داشت:شريف تفليسى از حماد نقل کرده به امام صادق گفتم: من به سرزمين مشرکان رفت و آمد دارم. برخى از يارانم به من گفتند: اگر در سرزمين آنان بميرى در قيامت با مشرکان بر انگيخته خواهى شد. امام به من فرمود:اى حماد تو در آن سرزمين از ولايت ما سخن به ميان مى آورى. گفتم: آرى. فرمود: در سرزمين اسلام نيز آزادانه مى توانى از اهل بيت دفاع کنى. گفتم:خير. فرمود: تو اگر در آن ديار بميرى به مانند امتى محشور خواهى شد و نور تو پيشاپيشت حرکت خواهد کرد.32 داود رقى، از امام صادق(ع)، براى سفر به سرزمين سند، براى رفع مشکلات زندگى با امام صادق مشورت کرد. او از سفر دريايى وحشت داشت که امام او را تشويق به اين سفر کرد.33 شقيق بلخى از هواداران امام کاظم، در آغاز کار داراى ثروت و مکنتى فراوان بود و سفر تجارى بسيار داشت. او کالاهايى را از سرزمين اسلام به بلاد ترکان که هنوز مشرک بودند مى برد.34 در اين دوره، تجار نقش بارزى در گسترش اسلام در ميان مشرکان ايفا کرده اند. در زمان خلافت معتصم عباسى، بخشى از سرزمين کشمير توسط تجار مسلمان، به اسلام گرويدند.35 سياحتهاى تفريحى:
در سيره مسلمانان آن روز، چونان امروز، مردم براى آرامش روح و روان به سرزمينها و واحه هاى خوش آب و هوا سفر مى کردند. اين سيره مورد رضايت امامان(ع) بود. تنها آن دسته از سفرهاى تفريحى در نظر امامان ناپسند بوده که سفر با لهو ولعب و اسراف همراه باشد.36 در زندگى خود امامان سياحتهاى تفريحى هر چند اندک و کوتاه، ديده مى شود. امام صادق(ع) براى تنزه و استراحت گاه دور از خانه به سر مى برد و امام رضا(ع) براى آرامش روح و جسم، به همراه کسان خود راهى سرزمين ديگر مى شد.37 سفرهاى زيارتى و سياستى:
زيارت پديده اى است دينى که جهان طبيعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مومنان پيوند مى دهد و رابطه رهرو و رهبر را پايدارتر مى سازد. زائر با نزديک ساختن خود به جايگاه محبوب، با او تجديد پيمان مى کند. جاده هاى ايمان رهروان هدف مند را به دور يکديگر جمع و آنان را هماهنگ مى سازد، انديشه ها را در ميانشان رواج داده و مؤمنان و موحدان را هم پيمان مى سازد. زائر با ديدن نمادهاى دينى و يا زيارت شهيدانى که در راه ايمان و پاکى به خاک افتاده اند، خود را به آرمانهاى آنان نزديک ساخته و با زيارت پيشوايان دين با آنان تجديد ديدار و بيعت مى کند. مسلمانان در زمان پيامبر افزون بر زيارت آن حضرت به زيارت شهدا مى رفتند و پس از پيامبر مزار او ميعادگاه مسلمانان بود. مؤمنان، راه و رسم و حرکات و سکنات پيامبر را از نظر دور نمى داشتند. مکانهايى را که پيامبر تردد مى کرد کاوش مى کردند. هرجا حضرت نماز خوانده بود براى تبرک نماز مى گزاردند. مسلمانان پس از پيامبر به سرزمين حديبيه سفر مى کردند و در کنار آن درختى که بيعت رضوان در آن جا انجام گرفت، نماز مى خواندند.38 پيروان اهل بيت، افزون بر زيارت پيامبر به ديدن امامان و يا زيارت مزارشان مى شتافتند، مسائل دينى را از ايشان پرسيده و واجبات مالى خود را ادا مى کردند و خط مشى سياسى خود را از آنان الهام مى گرفتند. از دوران امام سجاد تا زمان غيبت، جاده ها همواره شاهد عبور کاروانهاى زائران بوده است و اين اعتقاد در ميان شيعيان ريشه داشته که حج با زيارت امام کامل مى گردد. شيعيان پس از سفر حج زيارت پيامبر و امامان را ازياد نمى بردند. دوران امام باقر و صادق شاهد گسترش اين سفرها بوده است. با آمدن امام رضا(ع) به خراسان، شيعيان از خراسان و عراق و حجاز در مرو به زيارت امام مى رفتند. دعبل خزاعى از کسانى است که از بغداد به ديدار امام رفت و مدتى در کنار حضرت ماند. در دوره امام حسن عسکرى نيز پيروان اهل بيت، بويژه ايرانيان و خراسانيان به صورت گروهى به ديدار امام شتافته اند39. از آن سو، امامان نيز با بودن زمينه و شرائط، به ديدار پيروان خود مى رفتند و با حضور در محافل ايشان، از آنان بازديد مى فرمودند. پس از شهادت امامان مزارشان ميعادگاه شيعيان بود. بويژه زيارت امام حسين(ع) نماد مبارزه با ستم شمرده مى شد. مردم از هر سو به کربلا مى رفتند و هيچ مانعى آنان را از اين سفر نمى توانست باز دارد. امامان، امام حسين را زيارت مى کردند و مواليان آنان نيز با زيارت کربلا با آرمانهاى شهيدان نينوا تجديد بيعت مى کردند. جابربن عبداللّه انصارى اندکى پس از شهادت امام به کربلا رفت و پس از آن، توابين که در ميان آنان، شمار زيادى از صحابه و تابعين بودند، در کنار تربت امام در مبارزه عليه ستم امويان پيمان خون بستند.40 از اين روى، ستمکاران اموى احساس خطر کردند و با جعل روايتهايى از زبان پيامبر تلاش کردند مردم را از ديدار مشعلداران هدايت و آزادى باز دارند و در مرتبه بعد، يا دمانهاى اسلام و اهل بيت را از روى زمين بزدايند. محمد بن شهاب زهرى از پيامبر روايت کرده است: (لاتشد الرجال الاّ الى ثلثة مساجد، المسجد الحرام و مسجدى و مسجد بيت المقدس و ان الصخرة التى يروى ان رسول اللّه وضع قدمه عليها تقوم لکم مقام الکعبه.)41 بار سفر بسته نمى شود، مگر براى سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد خودم و مسجد اقصى و همانا سنگى که روايت مى شود که پيامبر قدمش را در هنگام معراج بر آن نهاده، براى شما جايگزين کعبه است. اين حديث در تعبيرهاى گوناگون در کتابهاى روايى اهل سنت وارد شده است و گروهى از اهل سنت آن را دليل نامشروع بودن زيارتهاى بزرگان دين به جزسفر به اين سه مسجد دانسته اند. شواهد دلالت دارد که اين روايت از حديثهاى جعلى است که در زمان بنى اميه براى هدفهاى سياسى دستگاه خلافت درست شده است. علاوه بر آن که زُهرى، راوى حديث، شخصى است ناشايست و در مخالفت اهل بيت پيامبر، بويژه على(ع)، روايتهايى از او گزارش شده است. زهرى از کارگزاران و حاميان عبدالملک مروان بوده است. پس از تسلط عبدالله بن زبير بر مکه، عبدالملک مروان براى اين که مردم به زيارت کعبه نروند و عبدالله زبير افکار آنان را از بنى اميه جدا نکند، اين حديث منسوب به پيامبر در ميان شاميان منتشر شد و مبلغان اموى آن را به سرتاسر سرزمين اسلامى رساندند، تا بدين وسيله مردم به جاى آن که با نا امنى راه هها و جنگ، به مکه روند آهنگ بيت المقدس کنند و ثواب زيارت مکه بدون درد سر برايشان فراهم گردد. ييعقوبى در اين باره چنين گزارش داده است: (عبدالملک مروان، بر اثر آن که مکه در تصرف عبدالله زبير بوده، شاميان را از سفر مکه باز داشت. مردم بى تاب شدند و گفتند. ما را از زيارت واجب باز مى دارى؟ گفت: اين محمد بن شهاب زُهرى است که از پيامبر روايت مى کند: مسلمانان تنها به سوى سه مسجد کوچ کنند: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد اقصى و آن سنگى که پيامبر قدمش را بر آن گذاشته جاى کعبه را مى گيرد. سپس عبدالملک، گنبدى را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پرده هاى ابريشمى آويخت و براى آن کليد دار تعيين کرد و به مردم گفت در اطراف آن طواف کنند. روزگار بنى اميه چنين بود.)42 رهبر معظم انقلاب، در بررسى شرايط زمانى و مکانى صدور اين روايت آن را از ساخته هاى زهرى دانسته اند: (اين حديث، مال آن زمانى است که عبدالله بن زبير بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم مى خواستند به حج بروند مجبور بودند که در مکه، منطقه اى که زير نفوذ ابن زبير است چند روز بمانند و اين فرصت بسيار خوبى به عبدالله زبير مى داد که عليه دشمنان خودش و از همه مهم تر عبدالملک مروان، تبليغات کند و چون عبدالملک مروان مايل بود که مردم تحت تأثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مکه نروند، لذا بهترين و آسان ترين راه را در اين ديد که حديثى جعل کند که آن حديث شرف و منزلت مسجدالاقصى را به اندازه مکه و مدينه بداند و حتى آن سنگى که در مسجد الاقصى است به قدر کعبه شرف داشته باشد. در حالى که در عرف و فرهنگ اسلامى هيج نقطه اى در دنيا جايگزين سنگ کعبه و حجرالاسود نمى شود.)43 پيامدهاى ناگوار کار عبدالملک منحصر به دوران بنى اميه نبود. بلکه وارد فرهنگ اسلامى شد تا آن جا که آثار آن را در قرن پنجم نيز مشاهده مى کنيم. ناصر خسرو، درگزارش خود از بيت المقدس در قرن پنجم، مى نويسد: (بيت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گويند و از اهل آن ولايات کسى که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد و قربانى عيد کند.)44 ديدن آثار به جاى مانده پيامبر و صحابيان، از هدفهاى زيارتى مسلمانان بود. مردم، پس از زيارت پيامبر در کنار خانه هاى ساده و بى آلايش زنان پيامبر، خانه کوچک فاطمه و على درنگ مى کردند و حال و هواى روزگار پيامبر را در آن مى جستند و صفا و سادگى آنان زائران را متاثر مى ساخت وليد بن عبدالملک، به بهانه گسترش حرم و مسجد پيامبر، خانه هاى همسران پيامبر را خراب کرد و آن آثار پر اهميت و جايگاه هاى نزول آيات قرآن را از ميان برد. بسيارى از مسلمانان به اين کار اعتراض کردند و بر آن پاى مى فشردند که اين آثار و خانه ها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهاى اسلام حفظ شود، به گزارش يعقوبى: (وليد به عمربن عبدالعزيز، حاکم مدينه نوشت: مسجد پيامبر خراب و خانه هاى پيرامون آن، از جمله سراهاى زنان پيامبر داخل در مسجد گردد. چون کار را آغاز کرد خبيب فرزند عبدالله زبير به عمر گفت: تو را به خداى سوگند که با اين کار خود مورد نزول يکى از آيات قرآن را از ميان نبرى خدا فرموده: (ان الذين ينادون من وراء الحجرات.)45 عمر دستور داد او را صد تازيانه زدند و بر تنش آب سرد پاشيدند، چون هوا بسيار سرد بود خبيب در زير تازيانه از بين رفت.)46 عطا خراسانى در تأثر مسلمانان از خراب شدن خانه هاى پيامبر گفته است: (من خانه هاى زنان پيامبر را ديدم که با شاخه هاى خرما پوشانده شده بودند و به جاى دَر، پرده اى مؤئين آويخته. من آن جا بودم که نامه وليد خوانده مى شد که در آن امر شده بود: خانه هاى پيامبر در مسجد داخل شود.مردم را مثل آن روز گريان نديده بودم. سعيد بن مسيب در آن روز چنين مى گفت: به خداى سوگند، آرزو داشتم خانه ها را به حال خود گذارند تا مردم مدينه و زائران سرزمينهاى دور دست ببينند که پيامبرش در زندگى به چه بسنده کرده است. تا اين مطلب مردم را از افزون طلبى و تفاخر، به پارسايى و ساده زيستى وادارد. در مجلسى ديگر ابو امامه گفت: اى کاش، خانه ها خراب نمى شد، تا مردم از ساختن بناهاى غيرضرورى دورى جويند و ببينند که پيامبرى که کليدهاى گنجهاى دنيا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است.)47 امام رضا(ع) در مسير سفر از مدينه به خراسان آثار و نشانه هاى بسيارى از خود به جاى گذاشت. پيروان اهل بيت، بويژه مردم ايران براى ياد بود امام در مناطق عبور حضرت يادمانها و قدمگاه هايى را بر پاى داشتند و به ديدن جاهاى گذر امام مى آمدند. امام در نيشابور در منطقه کهلان در چشمه اى غسل کرد. شيعيان از آن روز تا دوره شيخ صدوق، هنگام گزارش خبر، از آن چشمه باز ديد مى کردند.48 ديدن آثار باستانى:
در نگاه دين باوران روزگار امامان آثار باستانى منبع معرفت و عبرت و مايه کسب دانش تلقى مى شد و مسلمانان براى ديدن آثار گذشته به سرزمينهاى دور دست سفر مى کردند و هيچ گونه مخالفتى از سوى امامان نسبت به اين گونه سياحتها و يا بازديد از شهرهاى مخروبه باستانى ديده نمى شود. امامان خود براى آگاهى از تاريخ باستان در کاوش بوده و اطلاعات ذى قيمتى از شهرها و آثار گذشتگان در اختيار داشتند و در مواردى از آثار معابد و مساجد انبياء بازديد کرده اند. امام باقر(ع) با مردى از اهالى يمن پيرامون اوضاع جغرافياى يمن، خاستگاه تمدن قوم سبا و… گفت وگو کرد. امام از مناطقى نام برد که رويدادى از تاريخ گذشتگان در آن به وقوع پيوسته است. مرد يمنى از آگاهيهاى امام درباره يمن به شگفت آمد و اظهار داشت، شما چه قدر با اين مناطق آشنايى داريد.49 اينک چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه براى بازديد از آثار گذشتگان: بازديد از شهرى در مغرب: در زمان امام سجاد، موسى بن نصير عبدى کارگزار عبدالملک مروان در اندلس، به عبدالملک گزارش کرد که مردم اين جا از شهرى باستانى گفت وگو مى کنند که در اين منطقه وجود دارد و مى گويند به دست سليمان بن داود بنا شده و آثار بسيارى از گذشتگان در آن ديده مى شود. من علاقه مند ديدن اين شهرم، ولى اين سفر نيازمند هزينه هاى بسيار است. عبدالملک فرستاده اى به مغرب فرستاد تا همراه موسى از آن شهر بازديد کنند. موسى از آن شهر ديدن کرد و شگفتيهاى در آن ديد کرد. بر يکى از ديوارهاى آن شهر اشعارى به زبان عربى ديد که از آمدن نجات بخش بشريت در آخرالزمان خبر مى داد. زهرى آن سخنها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدى است.50 ديدن از جايگاه هاى نماز و منزلگاه پيامبر: ائمه(ع) و ياران، به مناطقى که پيامبر در آن جا نماز گزارده و يا اردوگاه سپاهيان اسلام در آن جا بوده سفر مى کردند و در آن جا بازديد کرده و براى تبرک نماز مى گزارده اند.51 مسجد سهله: مسجد سهله در کوفه از مناطق باستانى بوده که امامان و بسيارى از ابرار از آن ديدار کرده اند. امام صادق درباره اين مکان فرموده است: (مسجد سهله، مکان استراحت ادريس پيامبر بوده و ابراهيم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه کرده است. و داود از آن جا به جنگ جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگى وجود دارد که تصوير همه پيامبران بر آن نقش بسته است.)52 جهانگرد مسلمان در چين: منصور دوانيقى به طورناشناس درمکه طواف مى کردکه صداى ناله حزينى شنيد که از ستم بنى عباس شکوه داشت. منصور او را به حضور طلبيد و علت ناله اش را جويا گرديد. وى گفت: تو ميان خود و مردم فاصله انداخته اى و گوشهاى تو براى شنيدن ناله داد خواهى ستمديدگان بسته است. تو ميان خود و مردم با حصارهايى از گچ و آجر و درهاى آهنين فاصله انداخته اى و کارگزارانى ستمکار و رشوه خوار بر مردم چيره اند. سپس آن مرد از تجربه هاى خود درباره اداره جامعه و دادرسى مردم در ديگر نقاط جهان سخن گفت و از آنچه در سفر به چين ديده اظهار داشت: (من در گذشته پيوسته به سرزمين چين سفر مى کردم در آن جا حاکمى بود ناشنوا که گريه مى کرد. يکى از وزيران از سبب گريه اش پرسيد. وى گفت: من از ناشنوايى خود گريه نمى کنم، ولى از آن نالانم که صداى داد خواهى ستمديده ها را نمى شنوم. ولى اگر ناشنوايم، ولى بيناييم برجاست. پس در ميان مردم ندا کرد که تنها ستمديدگان لباس سرخ بپوشند. وى از آن پس، سوار پيل مى شد و براى دادرسى مردم در هر سو گردش مى کرد. اين سيرت مشرکى است که نسبت به مردم خود چنين مهربان است.)53 اين ماجرا شاهد ارتباط فرهنگى ميان دنياى اسلام و سرزمين چين در آن روزگار است و اين مطلب که سياحان مى توانند حاملان تجربه هاى سياسى و اجتماعى ملتها به يکديگر باشند. مدائن: از روزگار بازديد على(ع) از مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ايوان کسرى، اين نقطه مورد توجه مسلمانان، بويژه شيعيان بود و مسلمانان در عبور از عراق از مدائن بازديد مى کردند. در زمان امام صادق نيز اين رويه رايج بود. در ماجراى بناى بغداد منصور دوانيقى قصد آن کرد که ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل کند و با سنگ و آجر و چوبهاى آن مدينة السلام را بنا کند، خالد بن برمک او را از اين کار بازداشت. خالد سه دليل براى مخالفت خودآورد: (1 . ايوان مدائن دليل حقانيت اسلام است. هر کس شکوه و عظمت آن را ببيند مى فهمد که تمدن و قدرت ساسانيان را جز پيامبرى راستين نمى تواند از ميان ببرد. 2 . على بن ابى طالب در ايوان مدائن نماز گزارده است. 3 . زيان خراب کردن آن بيش از سود آن است. منصور به خالد گفت: تو به سوى ايرانيان گرايش دارى. سپس بدون توجه به افکار عمومى به خراب کردن آن مشغول شد. چون يک سوم آن را از ميان برد متوجه گفته خالد شد و از آن کار دست بازداشت.)54 شهر باستانى تَدْمُر: تدمر شهرى باستانى بوده است در سوريه فعلى، که با امپراطورى رومانى روابط نزديکى داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجاري… آن را ثروتمند و با شکوه کرده بود. اين شهر پيش از اسلام بر اثر حوادثى رونق خود را از دست داده و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاريها و مجسمه ها و بناهاى مدرن را از عظمت بربادرفته خودرا به مشاهده مردم گذاشت.55 مسلمانان از آن بازديد مى کردند و به ديده عبرت در آن مى نگريستند. از جمله، ذوالنون مصرى از مسلمانان معاصر امام کاظم، بسيار سياحت مى کرد و از شهرها و سرزمينهاى فراوانى ديدن کرده بود. او در گردشگريهاى خود در صحراى سماوه روزى به بازديد تَدْمر رفت و در آن جا به دين آثار به جاى مانده از روزگار رونق و آبادانى اين شهر مشغول گشت. او در ميان خرابه ها خانه هايى را ديد که يکدست از سنگ تراشيده شده بود. ذوالنون، به جست و جو و کاوش در ميان خرابه ها مشغول گشت. در ميان سنگها به نوشته اى برخورد، که حکايت مى کرد که يکى از علويان مخالف حکومت عباسيان، و هارون آن را نوشته است. مرحوم علامه مجلسى احتمال داده است آن مرد علوى امام کاظم(ع) بوده باشد که به تدمر رفته و آن شکوائيه را در ستم حاکمان از خود به يادگار نهاده است.56 خورنق و سدير: خورنق، قصرى بود در کنار حيره در روبه روى رود فرات که نعمان بن امرءالقيس آن را براى اقامت بهرام گور پسر يزدگرد بنا کرد. نعمان در پايان سازنده آن را از بين برد که در بين عرب ضرب المثل شد. اين قصر که در شکوه و زيبايى بى مانند بود، در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را مى گذراند، ولى سرانجام ساکنان آن مورد خشم شاهان ايران قرار گرفتند و از ميان رفتند و آن بناها به ويرانه تبديل شد در دوره اسلام، مسلمانان براى سياحت و عبرت از تاريخ، گاه و بى گاه از آن سر مى زدند و ناپايدارى جهان ستم را با چشم مى ديدند. (يکى از صالحان گفت: مرا به کوفه شغلى بود به خورنق و سدير بگذشتم، سراهاى نعمان بن منذر را ديدم همه خراب گشته و از آن جز اطلال ورسوم چيزى ديگر نمانده، ساعتى براى اعتبار در آن جا توقف کردم آن گاه گفتم: اين سکانک اين چيرانک، اين قطانک.)57 اهرام مصر: گفت وگو از شگفتيها و ديدن چيزهاى شگفت انگيز، همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان درمحافل خود از ديدنيها و شنيده هاى شگفت انگيز براى يکديگر تعريف مى کردند58 و در شرايط ممکن براى ديدن آن سفر مى کردند و اين کار از سفرهاى لغو و بيهوده به حساب نمى آمد. مسلمانان به آثار و خبرهاى شگفت انگيز امتهاى جهان علاقه مند بودند و تلاش داشتند از ويژگيهاى آن آگاه شوند. اهرام مصر از شگفتيهاى دنياى آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان، اهرام مصر شگفتى همگان را برانگيخت و افرادى براى گشودن رمز و راز آن دست به کار شدند. مأمون عباسى از افرادى بود که بدين کار رغبت داشت. او به مصر سفر کرد و فرمان داد در پيرامون اهران نقب زنند. افراد پس از تلاش بسيار موفق شدند به بخشى از آن دست پيدا کنند. در آن جا خانه هايى بزرگ يافتند که جنازه هايى را در خود جاى داده بود.59 سپس، گروه ديگرى از مسلمانان دست به کاوش زدند. احمد بن طولون با همراهى هزار کارگر و بنّا به حفّارى اهرام مشغول شد، پس از يک سال کار به سردابه اى رسيدند که نوشته اى به زبان سريانى در آن يافت شد که پس از فرستادن آن به نزد عالمى در هند، که زبان سريانى مى دانست، به مطالب نوشته و نويسنده آن دست پيدا کرد.60 بازديد از آرامگاه اصحاب رقيم: در قرآن کريم از اصحاب رقيم به بزرگى ياد شده و در روايات اسلامى درباره آنان براى مردم گفت وگو شده است. در دوره عباسيان چنين شهرت يافته بود که اصحاب رقيم در سرزمين روم قرار دارند. واثق با اللّه، محمد بن موسى خوارزمى ستاره شناس، را با عده يى به بيزانس فرستاد تا درباره محل غارى که مى گويند اصحاب رقيم در آن جا مدفون شده اند، تحقيق کند و خوارزمى به سرزمين روم رفت و همراه راه بلدهايى که بزرگ روم با اوهمراه کرده بود به کوهى که اصحاب رقيم در آن جا بودند، رفت و پيرامون جسدهايى که به عنوان اصحاب رقيم به او نشان دادند تحقيق کرد. اين قبرها در روستاى خرمه ميان عمّوريه و نيقيه قرار داشتند.61 آثار ذوالقرنين: درقرآن کريم و روايات اسلامى از ذوالقرنين بسيار ياد شده است. قرآن از او چنين ياد کرده که در سياحت خود، در نقطه اى از جهان براى جلوگيرى از تجاوز اقوامى مهاجم، به نام يأجوج و مأجوج به مردمان مجاور خود سدى پولادين ساخت. و نيز در متون اسلامى، درباره ظلمات و سرزمين تاريک که اسکندر در پى يافتن آب حيات وارد آن شد، گفت وگو شده است. در اين که آن سد کجاست و آيا هم اکنون وجود دارد، همواره ميان مسلمانان گفت وگو بوده است و نيز در اين که آيا ذوالقرنين همان اسکندر مقدونى است ياخير و اين که سرزمين تاريک در کجاست، موضوع بحث افراد کنجکاو بوده است. در دوره امويان، مسلمة بن عبدالملک بن مروان در روزگار حکومت برادرش يزيد بن عبدالملک، فرمانده سپاه بود و با روميان نبرد کرد. او در نبردهاى خود به نقطه اى از زمين تاريک که گمان مى برد همان ظلمت اسکندر يا ذوالقرنين است رسيد و سعى کرد راز آن تاريکى را بازگشايد. گويند به سبب خاموش شدن مشعلى که همراه داشت از اين کار دست کشيد.62 واثق بالله، براى تحقيق درباره سدّ يأجوج و مأجوج، شخصى به نام سلاّم ترجمان را با پنجاه جوان قوى و مخارج هنگفت به منطقه دربند و خزر فرستاد، آنان در سفرى دراز که بيست و هشت ماه طول کشيد، در بازگشت از سدى پولادين و مردمانى به نام يأجوج و مأجوج خبردادند و تکه اى از بناى آن سد را به عنوان نمونه براى واثق باز آوردند.63 سفرهاى آموزشى و تبليغى:
تفسير قرآن، جمع حديث و کاوش درمباحث فقهى و پيدايش مسائل نوين علمى، همراه پراکندگى کانونهاى علمى، نياز دانش پژوهان و مبلغان را به سياحت در اين دوره، دو چندان کرد. برخى از طالبان آن چنان با سير و سياحت دمساز شدند که به رحّاله شهرت يافتند. عراق و حجاز و مصر و خراسان و ماوراء النهر و حتى مغرب شاهد تردد هزاران کاوشگر و مبلّغ بود. عکرمه، شاگرد و راوى ابن عباس، چهل سال در پى حديث در کاوش و سفر بود. او، افزون بر سرزمين عرب، به مرو و نيشابور و… مسافرت کرد.64 سعدبن عبدالله اشعرى قمى، از ياران امام عسکرى و صاحب نوشته هاى فراوان، براى جمع حديث و استفاده از استادان شيعى و حتى سنى بسيار سفر کرد.65 احمد بن محمد بن عيسى قمى، در طلب حديث و روايات اهل بيت بسيار سياحت کرد. او سرانجام به قم آمد و در اين شهر ساکن شد.66 ابوالمفضل، محمد بن عبدالله از راويان مشهور حديث، همه عمر در طلب حديث راه پيمود.67 درباره مکحول بن ابى مسلم از روات ايرانى حديث نوشته اند: (او اهل ايران بود. در پى حديث به عراق و مدينه رفت، بسيارى از سرزمينها را سير کرد و سرانجام در دمشق ساکن شد.)68 در دوره مأمون عباسى، حسن کنجکاوى و شوق به دست آوردن علوم جديد، بويژه دانشهاى رياضى و طبيعى ، پژوهشگران را به آن سوى مرزهاى اسلامى روانه ساخت. مأمون، براى به دست آوردن کتابهاى حکماى يونانى کسانى را به دربار امپراطورى بيزانس، لئون ارمنى فرستاد و نيز براى آوردن استادى درهندسه از روم به ايران زحمتهاى فراوان متحمل شد.69 تطبيق آموزه ها با خارج:
بخشى از سيرو سياحتهاى آموزشى براى برابرسازى آموزه ها و دانشها با واقعيت خارجى آن صورت گرفته است، برخى از سيره نويسان و مورخان اسلامى، براى اين که آموخته هاى خود را تجربه کنند و از خطابه دور دارند، راهى سفر مى شدند و شهر به شهر و کوه به کوه به مناطق وقوع حوادث و جنگها مى شتافتند و در بستر رويدادها کاوش کرده و جايگاه دقيق دفن شهيدان و بزرگان را وارسى مى کردند. واقدى، نويسنده المغازى، چنين روشى داشت. او براى گردآورى سِيَر و جنگهاى پيامبر سفر بسيار کرد: از مدينه به بغداد آمده از عراق به شام و سپس به عرا ق و خراسان. او براى نوشتن جزئيات حوادث، مناطق جغرافيايى و صحراها و کوهساران حجاز را در نورديد. او خود در اين باره گفته است: (هرگاه فردى از فرزندان صحابه و يا فرزندان شهداء و يا از وابستگان آنان را مى ديدم از مدفن شهيدان و جايگاه شهادت آنان مى پرسيدم. هرگاه به من خبر مى داد، به سراغ آن جايگاه مى رفتم و از نزديک مى ديدم. من به (مريسيع) رفتم و بستر آن رويداد تاريخى را ديدم. هر غزوه اى را که از آن آگاهى داشتم به جايگاه وقوع آن مى شتافتم و آن را از نزديک مى ديدم.70 افراد همواره واقدى را در تکاپو مى ديدند و همين تکاپوها او را صاحب نظر کرده بود و افراد براى يافتن جايگاه شهيدان از او راهنمايى مى خواستند، هارون قروى مى گويد: (واقدى را ديدم در مکه با کوله بارى بر پشت. گفتم قصد کجا دارى؟ گفت: مى خواهم تا به حُنين بروم و جايگاه آن ماجرا را از نزديک ببينم.)71 شوق به تبليغ و گسترش پيام قرآن، مسلمانان را در اين برهه به سفرهاى بزرگ و خطير کشاند. بويژه احساس مسؤوليت پيروان اهل بيت در نشر علوم اهل بيت و آشکار کردن مظلوم بودن آنان، آتش عشق آنان را شعله ورتر کرد، چنان که با وجود همه موانع و ناامنى راهها و سخت گيريهاى سياسى به سرزمينهاى دور سفرمى کردند. روايتهاى اهل بيت را در آن جا منتشر کرده و پيام علوى را در هر سو فرياد مى کردند. سليم بن قيس هلالى، که اسرار بسيار از اهل بيت را به ياد داشت و خاطره هاى فراوانى از على(ع) و سلمان و ابوذر و حذيفه و مقداد در سينه اش موج مى زد و در حکومت پر اختناق حجاج در عراق نمى توانست آنها را روايت کند، راه سفر ايران را پيش گرفت. در فارس به خانه ابان بن ابى عياش در نوبندجان وارد شد و مشغول تبليغ شد. چون نزديکى وفاتش فرار رسيد، اسرار اهل بيت را به ابان سپرد و از دنيا رخت بر بست.72 سعيد بن جبير، براى نشر علوم اهل بيت و آگاه کردن مردم به ستم امويان به اصفهان سفر کرد.73 ابراهيم ثقفى، نويسنده کتاب مشهور (الغارات) در پى همين رسالت دشوار از عراق راه ايران پيش گرفت. وى درکوفه در دانش کلام کتابى به نام (المعرفة = شناخت) نوشت و مظلوم بودن اهل بيت را در آن يادآور شد. برخى کوفيان به او گفتند آن را رها کند و خود را به رنج نيفکند. ابراهيم گفت: کدام سرزمين با اهل بيت و شيعه بيگانه ترند؟ گفتند اصفهان. او سوگند ياد کرد کتاب را جز در اصفهان منتشر نسازد. او بار سفر به اصفهان بست و در آن جا مشغول تبليغ شد. گروهى از قميان به اصفهان آمدند که براى استفاده او را به قم ببرند. او نپذيرفت و کار در آن محيط پرخطر را مهم تر از کار در محيط آرام و بى خطر قم تشخيص داد.74 حريز بن عبدالله سجستانى، از راويان حديث، براى نشر علوم آل محمد(ص) به سيستان سفر کرد. او در پوشش تاجر روغن، در آن سرزمين دور دست که از ديد حکومت عباسيان اندکى به دور بود، دانش و مظلوم بودن اهل بيت را به گوش علاقه مندان رساند.75 د: سيره معصومان در برخورد با جهانگردان
برخورد پيامبر و امامان و نيز رابطه جامعه اسلامى معاصرشان باجهانگردان، بسان رابطه ميزبان با ميهمان بوده است. سواى آن گروه از سياحان که براى خرابکارى و يا جاسوسى وارد سرزمين اسلامى مى شدند، ساير جهانگردانى که براى پژوهش و تحقيق در مسائل فرهنگى و اعتقادى و يا کسب دانش و يا گشت وگذار وارد حوزه اسلام مى شدند، در امنيت کامل بوده و در مدت اقامت در سرزمين اسلام سير و سياحت مى کردند. پيامبر، پيش از مکه با مسافران ديگر سرزمينها برخورد بسيار داشت. مکه پايگاهى بود عبادى و تجارى که مورد احترام مشرکان بود و حتى نصارا نيز بر روى ستونهاى کعبه تصوير مريم و عيسى و ابراهيم را نقش کرده بودند، از اين روى، اين شهر در طول سال، بويژه در ماههاى حرام آکنده از زائران بود. علاوه، مکه بر سر راه تجارت مشرق و درياى مديترانه واقع بود و عراق و شام را به يمن متصل مى ساخت و وسيله ارتباط افريقا و آسيا بود. اين خود مکه را به شهرى سياحتى تبديل کرده بود. پيامبر از اين موقعيت جغرافيايى استفاده مى کرد و به ديدن مسافران مى آمد و با آنان گفت وگو مى کرد. و در اصل يکى از عوامل گسترش اسلام در مناطق دور از مکه وجود همين گردشگران بود. بعيد نيست پيامبر توسط سياحان، از موقعيت مناسب سرزمين حبشه آگاه شده و مسلمانان را براى رهايى از ستم قريش به آن جا فرستاده باشد. پس از هجرت پيامبر به مدينه، اين شهر شاهد ورود گردشگرانى بود که براى تحقيق درباره اين دين جديد به مدينه مى آمدند و يا افرادى براى ديدن خويشاوندان عرب و يا يهودى خود، به آن جا آمده و کنجکاوى آنان را وادار به پژوهش در اسلام مى کرد. پيامبر و مسلمانان با آنان رابطه برقرار مى کردند و ويژگيهاى اسلام را برايشان بر مى شمردند. بويژه پس از صلح حديبيه و کاهش تشنّج ميان مکه و مدينه، مدينه شاهد ورود گردشگرانى بود که براى آگاهى از اسلام به اين شهر مى آمدند. پس از فتح مکه شمار سياحان رو به فزونى نهاد و سيل قبيله هاى عرب براى آگاهى از اين نداى نو، وارد مدينه مى شدند. پيامبر از اين گروههاى اعزامى و گردشگران پذيرايى مى کرد. با ايشان دوستانه به گفت وگو مى نشست و بر سر يک سفره با آنان غذا مى خورد.76 گروه اعزامى ترسايان نجران که براى مذاکرات مذهبى به مدينه آمده بودند، در مسجد جاى يافتند و مراسم عبادى خود را در مسجد به جاى مى آوردند.77 و نيز پيامبر، گردشگران ثقيف را که مشرک بودند و در نظر داشتند پيرامون رابطه مذهبى خود با پيامبر گفت وگو کنند، در مسجد جاى داد. آن حضرت هر شب پس از نماز خفتن در جمع آنان حاضر شده و با ايشان گفت وگو مى کرد.78 پيامبر به برخى از مسافران و گروههاى اعزامى غير مسلمان را که در پى دشمنى با مسلمانان نبودند، هديه مى داد79 و نيز هديه آنان را مى پذيرفت. پيامبر از اکيدر دومة، يکى از بزرگان ترساى عرب، پيش از مسلمانى80 و نيز از يکى از بزرگان مشرک پارس هديه قبول کرده است.81 کافران حربى، هنگامى که جنگ افزار را کنارنهاده و خواهان روابط دوستانه با مسلمانان مى شدند به درخواست آنان ترتيب اثر داده مى شد. اين افراد مى توانستند با رعايت شرايط تأمين و درخواست و ضمانت يکى از مسلمانان براى تحقيق درباره اسلام و يا سير و سياحت وارد سرزمين اسلام شوند و کسى متعرض آنان نمى شد. ابن عباس روايت مى کند: (مردى از مشرکان از على بن ابى طالب پرسيد: اگر بخواهيم پس از پايان مهلت چهار ماهه [که در سوره توبه براى مشرکان جنگى تعيين گرديده] براى شنيدن کلام خداوند و يا اهداف ديگر، به ديدار پيامبر بياييم آيا کشته مى شويم. على(ع) فرمود: نه خداوند فرموده است: (هرگاه يکى از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود پس او را به مکان امن برسان.)82 امام صادق(ع) از جمله سفارشات پيامبر به فرماندهان سپاه خود که براى نبرد، راهى مناطق جنگى بودند، فرموده است: (هر مردى از مسلمانان، از هر طبقه و گروه، به يکى از مشرکان پناه دهد، او در امان است. پس آن گاه که سخن خدا را شنيد، اگر مسلمان شد او برادر شماست و اگر به راه خود رفت، از خدا کمک بگيريد و او را به جايگاه امنش برسانيد.)83 پس از پيامبر آمد وشد گردشگران به مراکز اسلامى بيش تر شد. سياحان که بيش تر اهل کتاب بودند براى پژوهش و تحقيق به مدينه مى آمدند و مسلمانان، بويژه امام على با آنان ديدار ودرباره اسلام و ديگر اديان با يکديگر گفت وگو مى کردند. در يک مورد، جهانگردى يونانى که پزشک بود به مدينه آمد. او ادعا داشت که سخنان بنيانگزار اسلام برخاسته از اختلال روانى و بيمارى جسمانى است! على(ع) با او ملاقات کرد و با برهان علمى سخنان او را باطل ساخت.84 پس از آن نيز، سيرت مسلمانان بر اين روش استوار بوده است. بويژه در زمان بنى عباس که مذاهب و مکتبهاى آزادى بيش ترى داشتند و مباحث کلامى جديدترى مطرح بود، جهانگردان از روم و هند و چين و… وارد سرزمين اسلام مى شدند و با علما و فرهنگيان جامعه ديدار مى کردند. برخى از دانشمندان جهانگرد به خدمت امامان رسيده و علاقه مند بودند اسلام را از ديدگاه خاندان پيامبر بشناسند. در موردى، در مجلس منصور دوانيقى امام صادق(ع) با جهانگرد هندى که در پزشکى سر رشته داشت برخورد کرد و درباره مسائل کلامى با او گفت وگو کرد. جهانگرد هندى در پايان ملاقات امام مسلمان شد.85 در ماجراى ديگر، امام صادق(ع) با جهانگردى هندى که منکر وجود خدا بوده و با آن حضرت بسيار مباحثه مى کرده، به هنگامى که او مشغول تهيه دارويى براى بيمارى بوده، وارد بحث شده و وجود خداوند را از راه دليلهاى عقلى و موضوعاتى که مورد علاقه و کار آن جهانگرد بوده، ثابت کرده او را مسلمان کرده است. اين گفت وگو به مسأله اهليجيه معروف شد.86 بريهه، از ترسايانى بوده که با گروهى از اهل کتاب براى آشنايى نزديک با اسلام، به مدينه آمده است. او، پس از ديدار و گفت وگو با هشام بن حکم به خدمت امام کاظم(ع) رسيد و پس از گفت وگوهاى بسيار درباره اسلام و پيامبر به اسلام گرويد.87 امام رضا(ع) نيز درخراسان با جهانگردان بسيارى که براى آشنايى با اسلام و يا تبليغ مکتب خود به حوزه اسلام آمده بودند، مانند جاثليق ونسطاص رومى گفت وگو فرموده.)88 اين گفت وگو، در انتشار اسلام در خراسان و سرزمينهاى اطراف آن ، بسيار موثر بوده است. بنابر دستور حکومتى زمان هارون، از کسانى که براى جهانگردى و يا تجارت و… وارد حوزه اسلام مى شدند به نيکويى پذيرايى شده و تنها از تاجران عشر دريافت مى شد.89 بيت المقدس از مراکزى بود که از آغاز مورد توجه همه اديان آسمانى بود و پس از فتح آن به وسيله مسلمانان، مسيحيان در آن باقى ماندند و مراکز عبادت آنان در دستشان باقى ماند و آنان با نگهداشت شرايط ذمّه از حقوقى بسان مسلمانان برخوردار بودند. علاوه بر يهوديان و مسيحيان داخل سرزمين اسلامى، که به زيارت بيت المقدس مى رفتند، يهوديان و ترسايان خارج حوزه اسلام نيز، در طول سال به ديدن بيت المقدس مى آمدند و در کمال آزادى زيارت و سياحت مى کردند.90 اين سيره تا پيش از جنگهاى صليبى، همچنان ادامه داشته و غيرمسلمانان از بلاد روم و مغرب گروه گروه براى زيارت اماکن مقدسه و يا بازديد از خويشان خود به قدس مى آمده اند. ناصرخسرو در قرنِ پنجم خبر مى دهد: (و از ديار روم و ديگر بقاع هم ترسايان و جهودان بسيار آن جا روند، به زيارت کليسا و کنشت که آن جا است.)91 1 . (بحارالانوار)، علامه مجلسى، ج304/46، موسسة الوفاء، بيروت. شخصى از امام صادق(ع) از جايز و حرام بودن خوردن پنير پرسيد. امام در پاسخ فرمود: آن را بسيار دوست دارم. و سپس يکى از افراد امام براى آن حضرت پنير خريد و امام در حضور پرسش گر از آن پنير خورد. 2 . (عرائس المجالس)، ثعالبى 186. . دارالمعرفة، بيروت. 3 . (نهج البلاغه)، خ182. 4 . (تاريخ بغداد)، خطيب بغدادى، ج6/3. دارالکتاب العلميه. 5 . (دائره المعارف الاسلاميه)، زير نظر احمد شنتتاوى، ابراهيم زکى خورشيد و عبدالحميد يونس، ج319/7. دارالمعرفة. 6 . (احکام القران)، ابن عربى، ج1132/3 ذيل آيه 82 سوره حجر. 7 . (عرائس المجالس)92/; (الکامل فى التاريخ) ابن اثير ج93/1. دار صادر. 8 . تفسير (جلاء الاذهان)، معروف به تفسير (گازر) ابوالمحاسن جرجانى ج142/5. چاپ مهرآيين 9 . (مسند الامام احمد حنبل)، ج64/3، دارالفکر. 10 . (سنن ابن ماجه)، ج1225/2، باب 24، دار احياء التراث العربى. 11 . (سفينة البحار)، شيخ عباس قمى، ج116/2. دوره 8 جلدى، دارالاسوه. 12 . (بحارالانوار)، ج123/57 مؤسسه الوفاء. 13 . (اخبار الطوال) ابوحنيفه دينورى، ترجمه مهدوى دامغانى43/ ـ 44، نشرنى. 14 . (البيان و التبيين)، جاحظ، ج131/3، دار احياء التراث العربى. 15 . (الکامل فى التاريخ)، ج514/2. 16 . (جلاء الاذهان)، ج202/3. 17 . (بحارالانوار)، ج213/41. 18 . سوره (دخان)، آيه 25، 26. 19 . (بحارالانوار)، ج375/73. 20 . (سفينة البحار)، ج259/1. 21 . (کشف الغمه فى معرفة الائمه)، على بن عيسى اربلى، ج20/2، دارالکتاب الاسلامى، دوره 3جلدى. 22 . (بحارالانوار)، ج257/14. 23 . سوره (توبه)، آيه 70. 24 . (بحارالانوار)، ج178/41، 179. 25 . (عرائس المجالس)، 57. 26 . (نهج البلاغه)، نامه 31. 27 . (بحارالانوار)، ج345/34، وزارت ارشاد. 28 . (الملاحم والفتن)، سيد بن طاووس 202/. موسسه الوفاء. 29 . (بحارالانوار)، ج136/10. 30 . همان مدرک149/. 31 . (آشنايى با علوم اسلامى)، على اصغر حلبى 227/، اساطير، نقل از (محاضرات)، راغب ج38/1. 32 . (بحارالانوار)، ج392/72; (جامع الرواة)، محمد بن على اردبيلى، ج270/1، دارالاضواء. 33 . (بحارالانوار)، ج100/47. 34 . (سفينةالبحار)، ج471/4، (ماده شفيق). 35 . (فتوح البلدان)، بلاذرى433/، دار الکتب العلميه. 36 . (وسائل الشيعه)، شيخ حر عاملى، ج338/8. 37 . همان مدرک. 38 . (التفسيرالکبير)، ابن تيميه، ج527/7; (النص والاجتهاد)، سيد شرف الدين عاملى269/; (المورد) شماره 65. 39 . (منتهى الامال)، شيخ عباس قمى، ج458/2، جاويدان. 40 . (سفينة البحار)، ج257/4، ماده (سلم). 41 . (تاريخ اليعقوبى) ج261/2، دار صادر. 42 . همان مدرک. 43 . مجله (پاسدار اسلام)،سال اول، شماره 11/11،مقاله (پژوهشى در زندگى امام سجاد)، حضرت آية اللّه خامنه اى. 44 . (سفرنامه حکيم ناصر خسرو قباديانى مروزى) 34/، کتابفروشى زوار. 45 . (سوره (حجرات) ،آيه 4. 46 . (تاريخ اليعقوبى)، ج284/2. 47 . (الطبقات الکبرى)، ابن سعد، ج500/1، دار صادر. 48 . (بحارالانوار)، ج123/49. 49 . (همان مدرک)، ج139/17. 50 . همان مدرک ،ج165/51. 51 . (المحاسن) 366/. 52 . (بحارالانوار)،ج57/11. 53 . همان مدرک، ج351/72. 54 . (سفينة البحار)، ج45/8، ماده مدن، به نقل از ربيع الابرار زمخشرى. 55 . (دائره المعارف بستانى) ج79/6، دارالمعرفة. 56 . (بحارالانوار)، ج181/48. 57 . (جلاء الاذهان)، ج385/5 ـ 386. 58 . (درالمنثور)، جلال الدين سيوطى، ج97/3، کتابخانه حضرت آيت اللّه مرعشى. 59 . (بحارالانوار)، ج240/57. 60 . (کمال الدين)، شيخ صدوق، ج1 و 563/2، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين. 61 . (المسالک والممالک)، ابن خرداد به، ترجمه دکتر حسين قره چانلو83/، نشر نو. 62 . (کارنامه اسلام)، دکتر عبدالحسين زرين کوب37/، اميرکبير. 63 . همان مدرک145/. 64 . (معجم الادباء)، ياقوت حموى، ج182/12. 65 . (رجال النجاشى)، ج401/1، دارالاضواء 66 . (منتهى الامال)، ج359/2. 67 . (رجال النجاشى، ج321/2. 68 . (تذکرة الحفاظ)، شمس الدين ذهبى، ج101/1، داراحياء التراث العربى. 69 . (کارنامه اسلام)36/. 70 . (تاريخ بغداد)، ج6/3. مريسيع، نام آبى است در ناحيه قُديد تا ساحل که غزوه بنى المصطلق در آن جا واقع شده بود; (مراصد الاطلاع) ،على محمد بجاوى، ج1263/3، دارالمعرفة; (تاريخ طبرى)، 260/2. 71 . همان مدرک. 72 . (تنقيح المقال فى علم الرجال)، علامه مامقانى، ج53/2 شماره 5157، مکتبة المرتضويّة. 73 . همان مدرک، ج26/2. شماره 4819. 74 . همان مدرک، ج30/1، شماره 181. 75 . (رجال النجاشى)، ج340/1. 76 . (الطبقات الکبرى)، ابن سعد، ج342/1. 77 . همان مدرک، 357/. 78 . (الطبقات الکبرى)، ج313/1. 79 . (التبيان فى تفسيرالقرآن)، شيخ طوسى، ج284/3، مکتب الاعلام الاسلامى. 80 . (کتاب الخراج)، قاضى ابو يوسف90، دارالمعرفة، افست مؤسسة نشر منابع الثقافيه الاسلاميه، قم. 81 . (جلاء الاذهان)، ج41/3. 82 . (کشاف من حقايق التنزيل و عيون الاقاويل)، زمخشرى، ج175/2 دارالمعرفه. 83 . (المحاسن)، برقى355/، باب 13. 84 . (بحارالانوار)، ج70/10. 85 . همان مدرک 205/ ـ 207. 86 . همان مدرک ج153/3. 87 . همان مدرک234/10. 88 . همان مدرک 299/. 89 . (کتاب الخراج)185/. 90 . (الموسوعة العتبات المقدسة)، جعفر الخليلى، ج131/5، مؤسسه اعلمى، بيروت. 91 . (سفرنامه ناصر خسرو)35/. کاوشى نو در فقه اسلامى - شماره 14 ص 344