بررسي معنايي ضرب المثل ها و اصطلاحات در زبان قرقيزي و فارسي
ضرب المثلها و اصطلاحات رايج در ميان هر ملت يكي از عناصر مهم زبان و ادبيات آن مردم به شمار ميرود. در كتاب كاوشي در امثال فارسي ضرب المثل به عنوان جمله كوتاه به نظم يا به نثر گاهي در بردارنده پند و دستور اخلاقي و اجتماعي بزرگي بيان شده است كه با وجود كوتاهي لفظ و سادگي و رواني، شنونده را در افكار عميق فرو ميبرد و آن جمله را از گوش به اعماق قلب خود ميفرستد و انفعالات و هيجاني در نفس او به وجود ميآورد. در لغات نامه دهخدا آمده: «ضرب المثل عبارت است از ذكر چيزي كه اثر آن در غير آن چيز ظاهر شود». در زيب سخن آمده: ضرب المثل همان مثل است كه بدين نام شهره دارد. به نظر من ضرب المثلها افكار و پند و اندرزهاي بزرگ را در جملات كوتاه و به يادماندني بيان ميكند، لذا انسانها ميتوانند با به خاطر سپردن و به كاربردن عملي نصايح موجود در ضربالمثلها، راه خود را در زندگي عادي به طرف صلاح هموار نمايند. به طور مثال: تن آدمي شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدي) (عالم بودن آسان است، آدم بودن سخت است.) قرقيزي مشترك: آدم به كيسهاش نگاه ميكند. (به اندازه دماغ خودت عطسه كن) قرقيزي (به اندازه لباست پاها را دراز كن.) روسي ضرب المثلها آيينه انديشهها و تجربيات گذشتگان است و دانشها و حكمتهاي آنها را به ما منتقل ميكند. در پرتو وصاياي خردمندانه اجدادمان كه در حكمتهاي شفاهي بيان شدهاند و داراي تاريخ و سابقه طولاني هستند، مردم قرقيزي توانسته ند معنويات خود را حفظ كنند. تمدن معنوي قرقيزها كه زندگي كوچ نشيني داشتند، براي اخلاف به منزله گنجينه حكمت و مباني اخلاقي است، چون بسياري از روايات، افسانهها و ضربالمثلها به صورت شرح حال فلسفه و بيان نامه اخلاقي مردم قرقيزي جلوه ميكنند. مثلاً: آن چه در آيينه جوان بيند پير در خشت خام بيند. (اگر به پدر و مادر احترام بگذاري از بچههاي خود خوبيها را خواهي ديد) قرقيزي هر ضربالمثل را ميتوان به عنوان مرواريدي واقعي كه از اعماق ذهنيت ملي به دست آمده است، تلقي كرد. اغلب مضمون يك ضرب المثل را ميتوان با داستان مربوط به يك رويداد قابل ملاحظه برابر شمرد. وقتيكه صحبت از شرايط وجود ضربالمثلها به ميان ميآيد، نبايد حدود معين را برقرار كرد اما بايد تذكر داد كه ضرب المثلها فقط در موارد معين به كار ميروند. شاعران قرقيزي غالباً براي معناي اخلاقي ضرب المثلها جايگاه شايستهاي قائل هستند و مفاهيم آنان را در آثار خود آشكار ميكنند. نويسندگان بزرگ قرقيزستان از ضربالمثلها براي روشن كردن دنياي روحي و دروني قهرمانان اصلي، جهان بيني، مبارزه و روابط آنها با جامعه و محيط پيرامون استفاده ميكنند. بدين علت در ضربالمثلها ما بوضوح عواقب رويدادها كه در قلب مردم اثر فراموش نشدني بجا گذاشته اندرا ميبينيم. منبع اساسي شكلگيري ضربالمثلها خود زندگي است و ضرب المثلها هميشه در شئون مختلف زندگي اجتماعي موجود بوده اند. مثلا به ضرب المثلهاي ذيل توجه كنيم كه مربوط به زحمت، حرص و نيروي وحدت هستند: مشترك: يك دست صدا ندارد (از يك اسب گرد پديد نميآيد) قرقيزي (يك نفر در ميدان سپاهي نيست) روسي آب از دستش نميچكد. (فارسي) (حتي اگر بخيل را ببري خونش نميآيد) قرقيزي (او در زمستان برف نميدهد) روسي نابرده رنج گنج ميسر نمي شود. (فارسي) (اگر زحمت بكشي، بركت خواهي داشت) قرقيزي (بدون زحمت حتي نميتواني ماهي را بگيري) روسي علاوه بر اين، فرهنگ قرقيزي سرشار از ضربالمثلها راجع به وطن، حيات و مرگ، عشق، شغل، اخلاق، زندگي خانواده و نابرابري اجتماعي است. انواع مختلف فولكلور نظير سرودهاي عبرت انگيز، لطايف ملي، داستانها، حماسهها، معماها و افسانههاي تاريخي در حكم منبع دوم ظهور ضرب المثلها هستند. يكي از اهداف اصلي اين كار بررسي خصايص ملي سه ملت است چون نظرهاي يكسان بر سر بسياري از مسائل منجر به پيدايش تعداد هنگفت ضرب المثلها ميشود كه داراي مفاهيم مشابه هستند. مشترك: يك بز گر گله را گرگين ميكند. فارسي (يك ذره سرگين ظرف روغن را خراب مي كند) قرقيزي كاري بكن بهر ثواب نه سيخ بسوزد نه كباب. فارسي (ارابه نشكند و گاو نر اخته نميرد) قرقيزي (هم گرگها سيرند، هم گوسفندها سالم) روسي مشترك: در هميشه به يك پاشنه نميچرخد. فارسي همه چيز ميآيد و ميرود. قرقيزي (همه چيز روان است، همه چيز تغيير ميكند.) روسي انسان جايز الخطاست. فارسي (آدمي كه هيچ وقت اشتباه نميكند، وجود ندارد، دريايي نيست كه قورباغه نداشته باشد.) قرقيزي (اشتباه كردن مخصوص هر آدمي است.) روسي يكي از عوامل مهم در گسترش فرهنگ مهاجرت اقوام هند و ايراني و هند و اروپايي به سوي آسياي مركزي است که جريان آميزش و تعميم فرهنگهاي مختلف را به دنبال داشته است. رابطهي زباني و فرهنگي ميان ايران و فارسي زبانان آسياي ميانه از زمان صفويان به علت دشمني ميان شيبانيان سني حاكم بر آسياي ميانه و صفويان شيعهي حاكم بر ايران كم شد و از زمان تاسيس اتحاد جماهير شوروي در سال 1922 به كلي قطع گرديد. امروزه با فروپاشي اتحاد شوروي رابطهي فرهنگي ميان ايرانيان و مردم آسياي ميانه بخصوص فارسي زبانان از نو برقرار شده است. نفوذ زبان فارسي در زبان قرقيزي: اكثر كلمات مربوط به دين و تجارت از كلمات فارسي اخذ شده است. برخي از زبانشناسان تعداد آن را بالغ بر 1200 كلمه ميدانند كه به نظر ميرسد بسيار بيشتر از اين تعداد باشد. حساب حساب است كاكابرادر. (در سود دوستي وجود ندارد) قرقيزي بسياري از ضرب المثلهاي فارسي داراي معادل در ملل آسياي مركزي هستند و بعضي اوقات اين تشابهها خصلت تحت اللفظي دارند. مشترك: دشمن دانا به از نادان دوست. فارسي در هر زبان تعداد زيادي ضرب المثل هست كه در ساير زبانها معادل ندارد و جاي تعجب نيست چون هر ملتي داراي ويژگي فرهنگي و نژادي خاص خود است. هر ملت از ضرب المثلها كه مربوط به آداب و رسوم، وقايع تاريخي و اجتماعي است، برخوردار مي باشد و البته اين مثلها به نحو بارز، ويژگي ملي را ابراز ميكنند و مختص اين مردم هستند. مثلاً آب براي ايراني منبع اصلي حيات محسوب ميشود، احتياج دائمي به آب منجر به پديد آمدن تعداد زيادي ضرب المثلها در اين زمينه شده است. فارسي آب پارسال نال پيرارسال (راجع به فقر) آب در جگر ندارد. آبشان از يك جو نميرود (راجع به دعوا يا اختلاف بين آدمها) آب و گاوشان يكي است (راجع به دوستي نزديك و استوار) ضرب المثل «آب دست يزيد افتاده» در اثر حادثه تاريخي بوجود آمده و در مواردي به كار ميرود كه امري حياتي در اختيار آدم ناخوشايند است. طبعاً كه همين وضع نميتوانست نزد مردم ديگر پيش بيايد. يكي از خصوصيات مهم ضرب المثلهاي قرقيزي عبارت از آن است كه در آنها حيوانات مختلف به كار ميروند و معمولاً به صفات مثبت و منفي آدمها تشبيه مي شوند. اسب در ذهن قرقيزها يكي از پاكترين و شريفترين حيوانات محسوب ميشود، چون براي عشاير كوچ نشين اسب نه فقط وسيله ضروري زندگي كه معيار ثبات، نعمت و ثروت تلقي ميشده است. (اسب بالهاي جوانمرد است) قرقيزي (كسي كه اسب ندارد، پا ندارد) (زماني كه صاحب اسب هستي، سرزمين را ببين، زماني كه پدرت زنده است مردم را بشناس) ضرب المثل هاي قرقيزي از لحاظ ساختار خود به دو گروه بزرگ تقسيم ميشود: 1- ضرب المثلهايي كه ساختار شعر دارند. 2- ضرب المثلهايي كه داراي ساختار نثري / منثوري است. همين تقسيمات ضرب المثلها از منابع كه مربوط به پيدايش آنان است، بر ميآيد. در مواردي كه ضرب المثلها از آثار منظومه سرچشمه ميگيرند آنها شكل سابق خود را به طور كامل حفظ نميكنند و مطابق ويژگيهاي كاربرد آنان در سخنان منثور، تغيير پيدا ميكنند. ضرب المثلهاي قرقيزي به ندرت از نظر ساخت، واجد جملههاي پرسشي و عاطفي هستند. اين امر را ميشود اينطور بيان کرد كه ضرب المثلها براي ابراز عواطف مختلف استفاده نميشوند و از شنونده جواب مستقيم را نميطلبند، چون در اصل خود داراي خصلت مونولوگ هستند. ضرب المثلهاي ساده اغلب شكل جملههاي امري ميگيرند چون آنان متضمن پند و نصيحت هستند. مثلا: (از بخيل دوري كن) اجزاي جمله در ضرب المثلها داراي خصوصياتي هستند. مثلاً اسامي خاص و ضماير شخصي تقريباً هيچ وقت به عنوان نهاد نميآيند. مثلا: (زبان از شمشير تيزتر است. در ضرب المثلها، غالباً افعال شخص دوم و سوم زمان (مستقبل) آينده، وجوه امري و شرطي، صفت مفعولي به «ca,g» اسم و صفت سوم شخص مفرد حالت فعالي و همچنين كلمات «bar» يعني «هست» و «jok» يعني «نيست» به عنوان گزاره به كار ميروند. بدين ترتيب مسند وسيله ثمربخشي براي ابراز معناي همگاني ضرب المثلها است كه نه با اجرا كننده عمل و نه با شمار و زمان مرتبط نيست. مثلاً: (خوراك زمستان را در تابستان تهيه كن) عدد و ضمير در ضرب المثلها به طور محدود نقش صفت را ايفا ميكنند. در ضرب المثلها همه اقسام اجزاي جملهها مشاهده ميشوند. اجزاي جملهها ميتوانند ترتيب باقاعده و بي قاعده داشته باشند. در صورت ترتيب باقاعده فعل در آخر جمله قرار دارد. ترتيب بي قاعده در ضربالمثلهاي منثور مقيد به اين است كه بايد يكي از اجزاي جمله را با ضربه منطقي مشخص كرد. نهاد، گزاره و مفعول غير صريح مورد ترتيب بي قاعده قرار ميگيرند. نهاد اغلب قبل از فعل قرار دارد و با صداي بلند تلفظ ميشود، يعني با ضربه منطق، اهميت كلمه تأكيد ميشود. مثلاً: (آهنگر چيزي درست نميكند كه شكستني نباشد) اقسام جملههاي جداگانه مختص ضرب المثلها است. اين جملهها داراي سخت مخصوص به خود هستند. اول يك كلمه تلفظ ميشود، بعداً توضيح مفهوم اين واژه ارائه ميشود. معمولاً بعد از اداي كلمه اول بايد مكث كرد و سپس با تكرار همين كلمه ولي در ساير حالات جمله ادامه داد. همين جملهها از وجود عواطف و بيان مؤثر فكر برخوردار هستند. مثلاً: (بچه، كار بچه تعريفي ندارد) بايد گفت كه در زبان قرقيزي ضرب المثلهايي كه جملههاي مركب هستند به مراتب نسبت به ضرب المثلهايي كه از نظر ساختار نحوي جملههاي ساده هستند، بيشتر بکار مي روند. در شكلگيري هنري و ساختار نحوي ضرب المثلها قافيه داراي اهميت زيادي است چون خوش آهنگي و تأثير منظوم را افزايش ميدهد، به تأكيد كلمه كه از نظر معنا مهم است مساعدت و در ساخت جملههاي مركب شركت ميكند. ضرب المثلهايي با خصلت مقابله، مقدم بر همه از لحاظ تركيب لغوي متمايز هستند. در هر كدام از عناصر مثل مركب بيش از دو متضاد به كار ميرود. متضادها در ضرب المثلها با خصلت مقابلهاي ميتوانند نقش هر جزء جمله را ايفا كنند. مثلا: (عاقل براي مردم تلاش ميكند، احمق براي قوم وخويشان) در تركيب ضرب المثلهاي مركب يك ـ دو متضاد ميتوانند حضور داشته باشند كه با هم مقايسه ميشوند، اختلاف بين پديدهها از طرف فعل مشخص ميشود. (يك كلمه كه در اين جمله به صورت مثبت و منفي ميآيد) مثلاً: (نواقص ديگران فوراً ديده ميشود، نواقص خود تا دم مرگ ديده نميشود) ضرب المثلهايي كه داراي ساخت جمله مركب همپايه با خصلت مقابهاي است به دو گروه تقسيم ميشوند. گروه اول: از دو جمله مركب تشكيل ميشود كه به واسطه مقابله با هم ارتباط پيدا ميكند. مثلاً: (من ميخواهم از پسر خودم صرف نظر كنم ـ از مرگش ميترسم، دل بر نگيرم ـ از شايعات ميترسم) گروه دوم: از جمله مركب و جمله ساده تشكيل ميشود. در واقع چنين ضرب المثلهايي در تركيب خود داري سه جمله ساده هستند. جملات اول و دوم از نظر معنا نزديك به هم هستند، جمله سوم به كار مقابله ميرود. مثلا: (از آدم بد اجتناب كن، از سگ دوري كن، مردم خودت را دوست داشته باش. در ضرب المثلهايي كه از لحاظ ساخت جملهي مركب همپايه با خصلت همگوني هستند، در بارهي پديدهها، وقايع و نشانههايي همنوع سخن ميرود، كه به يك مورد مربوط هستند. (كسي كه به دشمن امان داد، با زخم ميماند و همسرش عزا دارد) جملههاي مركب همپايه كه عناصر آن با مفهوم جدايي (ولي، ليك، وليكن) به هم ميپيوندد كاربرد محدودي دارند. در اين نوع جملهها راجع به دو عمل ابراز عقيده ميشود كه يكي از آنان ممكن است تحقق يابد. مثلاً: (طلا را كسي كه كشف كرد، ميگيرد يا كسي كه اطلاع داشت) در زبان قرقيزي بندرت ضرب المثلهايي ديده ميشود كه از نظر ساخت جمله مركب همپايه با خصلت علت باشند. نويسنده: تاگايوا آلتيناي، مدرس دانشگاه علوم انساني بيشکک