( 21 آبان 1383 ) ژورنال اسكن (Journal Scan) مجموعه اي از جديدترين يافته هاي تحقيقاتي باليني است كه از منابع زير استفاده مي كند. êDermatologic Surgery (DS) êArchives of Dermatology (AOD) êJournal of investigative Dermatology (JOID) êBritish Journal of Dermatology (BJOD) êJournal of American Academy of Dermatology در سري مقالات زير، خلاصه مطالب مهمترين تحقياقت اخير در زمينة درماتولوژي ارايه مي شوند. چكيده مقالات شامل مواد رسوبي ها و بحث و .... موجود مي باشند. ## آيا بيماران مبتلا به پ سپوريازيس مستعد به ريسك فاكتورهاي ابتلا به ک را ت وزهاي آ ک تينيك (Actinic keratoses) هستند؟ Paltielo, AdlerB, Herschko k, Archives of Dermatology, 2004, 140(7): در اين مطالعه گذشته نگر، كه در چندين مركز تحقيقاتي اجرا شده است ميزان شيوع، انتشاروريسك فاكتورهاي کراتوزهاي آكتينيك در بين افراد مبتلا به پسوريازيس ولگاريس و ساير اختلالات پوستي از قبيل درماتيت آتوپيك مورد بررسي قرار گرفتند. نكته جالب توجه اين است كه علي رغم تماس بيشتر گروه مبتلا به پسوريازيس با ريسك فاكتورهاي بدخيمي هاي جلدي (مانندتماس با پسورالن (Psoralen) به اضافه فتوتراپي با اشعه فوق بنفقش A ـ Puva تراپي ـ) اين گروه از بيماران داراي شيوع كمتر کراتوزهاي آکتينيك بوده اند. داده هاي موجود از كلينيك هاي درماتولوژي در چهار بيمارستان عمومي و كلينيك Dead Sea گردآوري شدند. حدود 460 فرد بالغ مبتلا به پسوريازيس (سنين 20 تا 70 سال و با فنوتيپ هاي پوستي I-IV9 و 738 افراد بدون نقص ايمني (به عنوان گروه كنترل) مورد بررسي قرار گرفتند. همه بيماران پسوريازيس حداقل به مدت 7 سال داراي پسوريازيس Plaque-type بوده و 49 نفر از آنها از PUVA و 109 نفر از فتوتراپي (UVB) استفاده كرده بودند. در اين تحقيق ميزان همراهي بين کراتوزهاي آکتينيك در بيماران (پسوريازيس در مقابل ساير اختلالات پوستي) و مشخصات فردي (فتوتيپ پوستي، رنگ چشم، ميزان استعداد به آفتاب سوختگي، و ميزان تماس با نور خورشيد.) مورد بررسي قرار گرفتند. نتايج اعجاب آوري از اين تحقيق به دست آمده اند . ميزان شيوع کراتوزهاي آكتينيك در گروه پسوريازيس به ميزان معني داري كمتر از گروه كنترل بوده است. Reference: Nickoloff BJ, Theskin Cancer Pavadox of Psoriasis. Arch Dermatol. 2004; 140: 873-875 êê تأثير درمان يك هفته اي با Fluorouracil0.5% (فلورواوراسيل) بر روي وقوع كراتوزهاي آكت ين يك پس از كرايوسارجري Jorizzo J, Weiss J, Furst K, Archives of Dermatology, 2004, 140(7). (liquid hitrogen) آيا کرايوتراپي با نيتروژن مايع به تنهايي براي کراتوزهاي آكتينيك (AKS) كافي است يا بهتر است قبل از درمان کرايوسارمري ضايعات بدخيم، از فلورواوراسيل 5/0 درصد به صورت روتين به عنوان يك روش آماده سازي استفاده نمود. براي پاسخ دادن به اين سوال، جريزو همكاران يك مطالعه باليني كنترل شده و تصادفي را براي مقايسه كارايي باليني کرايوتراپي (به تنهايي) و ترايوتراپي (پس از يك هفته درمان با کرم فلورواوراسيل 5/0 درصد ـ روزانه يكبار ـ) اجرا مي نمودند. حدود 244 بيمار (60% مرد ـ بين 33 تا 88 سال) كه داراي AKS هاي قابل لمس در صورت (حداقل 5 عدد) بوده اند، در دو گروه 72 نفري تقسيم شدند. به گروه دارو نما و به گروه ديگر به صورت روزانه به مدت يك هفته كرم Fluorouracil تجويز شد و پس از آن هر دو گروه تحت درمان با کرايوسارجري توسط نيتروژن مايع قرار گرفته و به مدت 4 هفته مورد پي گيري قرار گرفتند. ميزان كاهش ضايعات AKS در مدت 4 هفته تا 6 ماه مورد بررسي قرار گر فت. هيچ بيماري، درمان را به خاطر عوارض جانبي متوقف نكرد (در 18 درصداز گروه F و 4% از گروه دارونما اين عوارض مشاهده شده بودند). در مدت پي گيري چهار هفته اول پس از کرايوسارجري، تعداد ضايعات AK در گروه F به ميزان 4/32% و در گروه دارو نما به ميزان 8/28% كاهش يافت (P 0.001). حدود 7/16% از بيماران گروه F محو كامل ضايعات AK مشاهده شد ولي در هيچكدام از بيماران گروه دارو نما محو كامل ضايعات مشاهده نگرديد. در مدت شش ماه پس از كرايوسارجري متوسط ميزان كاهش ضايعات در گروه F 67% و در گروه دارونما 6/45% بودو ميزان بهبودي كامل شش ماهه در گروه F 30% و در گروه دارونما 7/7% اعلام شد (P 0.001).
نكات باليني تستي:
كرايوسارجري توسط نيتروژن مايع شايبع ترين روش درماني براي کراتوزهاي آكتينيك (AKS) است ولي ميزان عودمجدد بيماري با اين روش هنوز بالا است. براساس تحقيق جوريز و همكارانش کاهش AKS توسط روش کرايوسارجري تا 8/28% ولي همراه با کرم فلورواوراسيل 5/0 درصد تا 4/32% است. از ديدگاه جوريز كرايوسارجري همراه با کرم F به صورت سينرژيك سبب بهبود ضايعات AkS خواهند شد. براي اطلاعات بيشتر به مقاله زير رجوع نماييد. Abadir DM. Combination of topical 5-fluorouracil with cryotherapy for tneatment of actinic keratose SRS. J, Dermatol surgen Oncol. 1983, 9: 403-404. êê پاسخ همانژيو م اهاي پرينه آل اولسره شير خ واران ب ه ژل (Becaplermin) (يك فاكتور رشد، مشتق از پلاكت هاي انساني). Metz BJ, Rubenstein Me, . Archives of Dermtology , 2006; 1240(7) دراين مطالعه، 8 بيمار شيرخوار مبتلا به همانژيوم اولسرة پرينه آل تحت درمان با ژل becaplermin 01/0 درصد قرار گرفتند. تعداد 6 شيرخوار دختر و 2 پسر در بيمارستان اطفال تگزاس، در درمانگاه درماتولوژي اطفال انتخاب شده بودند كه داراي همانژيوم هاي اولسرة پرينه آل (بزرگتر از 6 سانتي متر مربع) به صورت سطحي و يا مخلوط (سطحي و عمقي) بودند. درمان اوليه در 5 بيمار شامل مراقبت هاي روتين از قبيل آنتي بيوتيك هاي موضعي (مثل كرم mupricin ژل مترونيدازول) خمير محافظ barrier Paste - تزريق كورتيكوستروئيد به داخل ضايعات و در برخي موارد كورتيكوسترو ئيدهاي سيستميك بوده است. در 3 بيمار فقط از ژل 0.01%-becaplermin استفاده شد. در همه 8 بيمار ژل به صورت روزانه استفاده شده وروي آن خمير محافظ (barrier Paste) ماليده شد. ميزان بهبودي سريع ضايعات بين 3 تا 21 روز (متوسط 25/10 روز) گزارش شد. در هيچ کدام از بيماران در حين استفاده از ژل پروليفراسيون در همانزيوم شيرخواران (HOI) مشاهده نشد. ولي دريك بيمار نشانه هاي پيدايش بافت همانژيوم غير اولسره درحين درمان مشاهده گرديد.
نكات باليني تستي:
همانژيوم هاي شيرخواران (HOI) علي رغم ماهيت خوش خيم ممكن است با مرگ و مير بالايي همراه باشند و اين امر در مواقعي كه اين ضايعات اولسره شده و محل ورود عفونت مي شوند، بيشتر جدي مي شود. ژل فاكتور شد مشتق از پلاكت ان س ا ن ي (بکاپلرمين) سبب تحريك ترميم زخم و تشكيل مجدد بافت اپيتليال خواهد شد. êêê ژل بكاپلرمين (نوع صناعي اين فاكتور رشد) سبب افزايش روند بهبودي زخم هاي پاتولوژيكي و ترومايي (از قبيل زخم هاي ديابتي، فشاري و زخم هاي ناشي از استاز وريدي Venous stasis ) خواهد شد. در يك كيس كه توسط Sugarman و همكاران منتشر شد، ژل B سبب تسهيل بهبودي در HOI شده بود. êê از آنجا كه فاكتور رشد مشتق از پلااكتها سبب تقويت روند آنژيوژنز (angiogenesis) مي شود ولي بايد گفت كه ژل بكاپلرمين موضعي سبب تقويت رشد همانژيوم هاي شيرخواران (HOI) نمي شود و برعكس ممكن است در روند تشكيل عروق ناخواسته تعادل ايجاد نمايد.
Ref:
1= Steed DL. Clinical evaluation of recombinamt human platlet. 2= Rees RS 3=Sugarman JL.