تاريخ صدر اسلام در پيشديد امام "قدس سره الشريف"
دكتر صادق آئينه وند دانشگاه تربيت مدرس"ملتهاي خود را بيدار كنيدو تاريخ صدر اسلام را براي آنها بخوانيد."امام خميني(س)اگر هر پژوهنده منصف، اين اصل را كه متكي به تجربه ظهور و حيات انقلاب اسلامي است و بي هيچ شك، پا در صحنه قبول جهان نيز نهاده است، پذيرفته باشد كه انقلاب اسلامي ملتمسلمان ايران به رهبري امام راحل ـ قدسسره ـ حادثهاي الهي بود كه بر مدار هدايتي انقلابهاي انبيا و اوصيا به ظهور پيوست، فهم سخن امام در تفسير و تجسمگرايي ارزشهاي تاريخ اسلام و تاكيد مكرر آن بزرگ بر بهرهگيري از سنت و سيرت پيامبر گرامي(ص) و ياران فداكار او آسانتر خواهد نمود.در اين مقاله اگر خداي مدد فرمايد، قصد بر آن است تا ترسيمي از حيات جهادآميز صدر نخستين را، با بيان عناصر و ابزارهاي مبارزه و همينسان محورهاي حركتي و هدايتي و بازشناسي و معرفي چهرههاي اسلام ناب محمدي، كه در مسير هدايت امامت انبيايي تاريخ سپردهاند، ارائه دهيم و مقولههاي مدعي و اسلامنما كه در گذشته، انقلاب محمدي و علوي در چهرههاي گونهگون و با حربههاي متفاوت پيوسته براي انحراف انديشهها و تنها رها كردن امام حق و هدايت سهم داشتهاند، باز نماييم. بديهي است اسلام ابوسفياني و شمنپرستان كهنه كار جزيرةالعرب و همه كساني كه چنين مينگرند و اسلام در ذهن و فهم و كردار آنها بر منوال الفت بين دنيا و دين به سود دنيا و سازش بين آن دو به مصلحت دنيا، شكل ميگيرد و تا عصر حاضر كه به تعبير ژرف امام راحل "اسلام امريكايي" نام ميگيرد در حوزه بحث خواهد بود و از آن سخن خواهد رفت.چون درك صحيح و فهم دقيق صدر اسلام كه مورد تاكيد مكرر امام راحل بود، منوط به آگاهي درست از گروههاي موافق و معارض در انقلاب الهي محمدي و انقلاب الهي علوي و نيز محتاج به آشنايي از سخنان دوست و دشمن است، بي گفتگو روشن است كه بايد تفسيري درست از احزاب معارض و ياران موافق ـ البته در محدوده مناسب بحث و در حد نياز ـ و به تعبير ديگر همسويان ولايت الهي و جان بركفان دين نيوش و بهانهجويان دنياپرست دينفروش، به دست داد.از اين رو، محورها و عنوانهايي از كلام امام را پس از استناد، شرح تاريخي كرده و با عصر پيامبر گرامي(ص) و امام علي(ع) مقايسه كرده و سخنان هر گروه را در آن عصر نقل ميكنيم تا راز اين سخنان كه از حكمت و روشنبيني الهي بهرهور و بر سنت مجرب رسالت نبوي و ولايت علوي پي سير است، بيش از پيش براي عاشقان و ارادتمندان آن امام، باز شناخته آيد.***الف: پرمعناترين سخن در مقوله تاريخ به عقيده نگارنده، سخني است كه بارها و به مناسبت امام بيان ميفرمودند: "كه ما به شرط غلبه قيام نميكنيم" (1). و نيز گوشزد فرمودند كه: "در قاموس شهادت، واژه وحشت نيست." (2)آنگاه كه انتخاب خدا براي هدايت مسلمانان و اكمال دين به مانع برخورد و اتمام نعمت انجام نشد، و عصر پرابتلاي تاويل(3) كه بلاها براي بازشناختن گوهر ديني هر مومن از زمين و زمان فرو ميباريد و شمشير زنان بدر، احد، خندق و خيبر شمشيرها را در غلاف برده و در لاك انزوا غلتيده و زبان حقگوي ديروز را پاسبان سَر كرده بودند، و به يك سخن، قهرمانان و مبارزان عصر تنزيل(4) با رها كردن حق و در افتادن به گرداب فتنه دينفروشي به سود دنياي ديگران يا دنياطلبي به زيان دين خود، ميدان را جولانگاه مسلمانان بامداد فتح كرده بودند و جز بقيةالسيفي از دينباوران دردمند بر جاي نمانده بود تا شبههها را بزدايد، ابهام از چهره دين خدا برگيرد و عافيتجويان دين پندار را از مومنان حق مدار، بازشناسد.در چنين حالي، همانند عصر تنزيل، تنها سخن بر سر، بود و نبود دين نميرفت بلكه از اين مقوله سخن ميآمد كه كدام دين و با تفسير كي؟ تنزيل محمدي(ص) را كي ميتوان با تاويل ابوسفياني به بار نشاند و امت را با آن به هدايت رساند؟گروهي از همان اصحاب كه گاه در پيچ و خم منزل هدايت لغزيده و دل به ولايت نسپرده بودند، دين را سپر بلاي دنيا كردند و دستخوش تفسير اين و آن و خود، سپر بينداختند وبرفتند.اين سخن را به مثابه يك اصل حزبي كه: "ياران پيامبر همه ستارگانند، به هر كدام اقتدا كنيد به هدايت دست يافتهايد"(5)، و نيز اين سخن كه: "پيامبر مصطفاي خدا بود و معصوم، و پس از او عصمت به امت انتقال يافته است و امت در انتخاب خود بر عصمت است"(6)، متمسك دست كردند و از اين دست سخنان گفتند و بر اين قول رفتند و دمي هول دين نكردند.جماعت "مسلمة الفتح"(7) بيش از همه، اين سخنان را وجهه همت خويش كرده تا نيش زهرآگين خود را بر پيكر دين فرو برند و انتقام ناكاميهاي عصر تنزيل را از قهرمان تاويل(8) و ياران ارجمند او، باز كشند.چهره درخشان نامآورترين مومن عصر تنزيل و تاويل، وارسته از همه دامها رسته شاهين هدايت عصر علوي، سمت نماي حق، عماربن ياسر، پير بيدارگر عصر خواب خرگوشي، در اين ميدان زمزمه تحير را ميشكند و اصل علوي حفظ سلامت دين به بهاي از كف نهادن همه دنيا را در برابر ديگر شعارها طرح ميافكند: "حسبنا سلامةالدين"(9) از اينهمه سلامت دين ما را كفايت ميكند و بس.بديهي است كه حفظ سلامت دين، امري است به بهاي از كف نهادن همه دنيا و در منطق مادي، حسابگر هر عصر كه معمولاً تحصيل اهداف و كسب خواستهها را شرط تحقق پيروزي ميدانند، معادل شكست است.باور شيعه در ستيز با كفر و نفاق و شرك و جور و جهل، و تلقي او از چنين حركتي، براساس احديالحسنيين،(10) يكي از دو نيكوست؟ پيروزي يا شهادت در راه خدا.از اينرو با تكيه بر چنين بينشي است كه شيعه در خطاب به همگامان و همسويان و همرزمان، بانگ هميشه بحق بلندش، "يا منصور!" پيروز است.اين بدان مفهوم است كه هر كه مسير حق را بشناسد در آن گام نهد و در نبرد با پيشوايان كفر، در ركاب امام حق بپا خيزد و بستيزد، پيروز است و پيروزي حقيقتي است كه گاه در لباس فتح و گاه در ظرف شهادت، رخ مينمايد.اين شعار ارجمند، آنگاه كه با شعر پر از شعور شيعه همگام شود، زيباترين و والاترين شعور انساني تاريخ بشر را به نمايش ميگذارد، و از فحواي حياتي خدايي سخن ميراند كه در زيست سرفرازانه آن، سازش و شكست هرگز راه ندارد.روشنگر حقايق اسلام ناب محمدي، مجدد بزرگ قرن و نافذ احكام نوراني آن، بيدارگر عصر و نسل، حضرت امام خميني ـ قدسنا اللّه بسره العزيز ـ پس از اوصياي الهي، تنها كسي بود كه در عصر غيبت، اين اصل را در ذهن و وجدان اين امت فرو ريخت و به باور نشاند.او بود كه در كلام جانبخش خود، ميفرمود: "در قاموس شهادت واژه وحشت نيست".دغدغههاي خاطر انسان حسابگر بر محور ملاحظهها و مناسبتهاي حيات دوروزين خويش ميچرخد، از اين رو شكست و پيروزي عرفي، گاه نسلي و امتي را كه از فلسفه هويت وبقاي حقيقت بيخبر و با منشا و مبدا قانون هستي خارج از محاسبات مادي روز بيگانه است، به ذلت و خفت كشانده است.پيامبر(ص) فرمود: "نصرت بالرعب"(11) من از راه ترسي كه خداي از من در دل دشمنان افكند، پيروز شدم.اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ فرمود: "الناس من خوف الذل في ذل" (12)مردم از بيم خواري در خواري به سر ميبرند.پس مردم يا در مصداق واقعي شكست، بر اشتباهاند و يا در ملاحظه تبعات و يا براي دامن فروچيدن از گرداب آن، بر خطا ميروند. بيمي كه از قبل اينگونه ملاحظات حاصل ميشود خود، عين خواري و ذلت است.امتي كه پيروزي و شكست را نشناسد و در تعيين دقيق مرزهاي آن، عاجز ماند، طبيعي است كه آن سوي دشمنان به هر آنچه از آن ميهراسد، دچار شود، و هر آن بلا كه از آن گريزان است، بر آن فرو ريزند و دستخوش تطاولش كنند.پيروزي يعني يافتن امام حق و هدايت و جهاد در ركاب او و به امر او، نتيجه يا غلبه بر او و يا شكست و شكست يعني همراه پيشوايان كفر با امام حق و هدايت به نبرد برخاستن، اگرچه به غلبه هم بينجامد.لختي در اين كلام پير صفين عمار ياسر، بينديشيم تا بُرَندگي عزم و استواري اراده او را در ركاب امام حق دريابيم: "واللّه لو ضربونا حتي يبلغوا بنا سعفات هجر لعلمنا انا علي الحق و هم علي الباطل"(13)."سوگند به خدا اگر با ما بجنگند تا جايي كه در خرمابنهاي هجر در يمن پراكنده شويم، باز بر اين باوريم و بر آن پاي ميفشاريم كه ما بر راه حقيم و آنها بر باطل".اكنون پيروزي جز با عمار نتواند بود، زيرا او بر يقين است "نوم علي يقين خير من صلاة في شك" (14) و بر ولايت امام هدايت.او پيرو فرهنگ قرآني است(15)، فرهنگي كه بي غل و غش، ايمانهاي برنا و دلهاي دانا ميپرورد كه بر صراط پروردگارشان به يقين رسيدهاند، و از آنگاه كه به هيمنه جبروت خداوند دل باختهاند، بر هرچه جز اوست تاخت آوردهاند.در فرهنگ قرآني، ابوذر غفاري، حجربن عدي، كميت بن زيد اسدي بر ميآيند اما در فرهنگ اسلام امريكايي (16)، دنيا و دين با هم به معاشات ميپردازند و جانب هم را مرعي ميدارند. پرورش يافتگان اين فرهنگ كه در پهنه تاريخ بيشمارند، آنهايند كه در مناسبات دنيوي، پيوسته با تمسك به پوستهاي از دين، لب دنيا را گرفتهاند و با هر نرمشي و در هر چرخشي بر مدار روزگار كجمدار، در گردشند و هميشه از دين براي حفظ دنياي خود، سرمايهگذاري كرده و سخن از دين گفته و توجيه و تفسير و تاويل ديني كردهاند، و به تعبير بليغ امام:"طرفدار اسلام سرمايهداري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحتطلبان، اسلام فرصتطلبان و در يك كلمه، اسلام امريكايي هستند." (17) فرهنگ قرآني، داعي (18) ميپرورد و داعي درد دين دارد. فرهنگ اسلام امريكايي خادم (19) ميپرورد كه در خدمت است و از تعهد و سمتگيري به سوي حق در او سراغ نخواهي گرفت.اسلام ناب محمدي را جز فرهنگ قرآني بر نتابد و فرهنگ قرآني جز داعي نپرورد و نخواهد.ب: در فرازهاي سخن امام و در سنت مجرب آن پير خدايي، نسل جوان از مقامي درخور، بهرهور است. جبهههايي كه به رهبري و با هدايت آن زعيم در طول دهسال با نفاق و كفر و قاعديگري (20) و مفتونين(21) گشوده شد، سربازان جان بر كف آن، چهرههاي درخشنده جواناني بود، كه از سر اخلاص و اطاعت، اوامر ولايت او را به جان ميخريدند."التابعون باحسان"(22) بودند. همانها كه نه قتل عام فيضيه را ديده بودند و نه 15 خرداد 1342 را و سهل است كه در اين ايام بيشتر آنان، يا هنوز ديده به جهان نگشوده ويا اگر گشوده، در گهواره بودند. و درست امام در آن زمان ازاينان به عنوان ياوران خود ياد ميكرد. از ابن عباس است كه: "لقد ترك النبي الناس يوم تو في علي اربع منازل، مومنون مهاجر، والانصار، و اعرابي مومن لم يهاجر، التابعون باحسان"(23) پيامبر(ص) چون به رفيق اعلي پيوست، مردم در چهار منزلت بودند، مومن، مهاجر، انصاري، باديه نشين هجرت نكرده، و تابعين از راه احسان.مومنان مهاجر كه دسته نخست باشند، پس از پيامبر(ص) جز عدهاي اندك بر ثبات عصر آغازين، پايدار نماندند. بيم جان و طمع نان، ملاحظههاي سياسي، موقعيت شناسي، بهرهگيري از تنازع احزاب و دل به دنيا سپردن و موارد ديگر، همه دست به دست هم داد و آن شد كه ديديم.بعد از اين، امام به يكي از اينان فرمود: "ارتبت و تربصت و راوغت" بر سر حفظ موضع رسالتي خود شك كردي و براي كسب مصالح كمين كردي و چون روباه راه را عوض كردي. اگر هشدار و انذار حضرت فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ نبود، بيم آن ميرفت كه شكافي در دين پديد آيد و بدعتي در آن افتد كه نابكاران دنيادوست، پس از چندي دين را عرصه پايمال خود كنند.اين هشدار كه در هيات دو نطق سياسي و هدايتي جلوه نمود، سكوت مرگبار ارتداد(24) حاكم بر مومنان مهاجر را بشكست و راه هدايت الهي را از ميان ابهام و بهانههاي واهي آن عصر پربلا، باز گشود: "... فقبحاً لفلول الحد و خور القناة و خطل الراي! ... اما لعمراللّه لقد لقحت فنظرة ريثما تنتج، ثم احتلبوها طلاع العقب دما عبيطا و ذعافا ممقر، يخسر المبطلون، و يعرف التالون غب؟ ما اسس الاولون. ثم طيبوا عن انفسكم نفسا، واطمئنوا للفتنة جاشا، وابشروا بسيف صارم و هرج شامل و استبداد من الظالمين يدع فيئكم زهيدا وجمعكم حصيدا".(25)زشت باد شمشيري كه از براي خدا نبرد و نيزهاي كه در سينه باطل فرو نرود و انديشهاي كه راه فساد را هموار سازد! به خدا سوگند كردارهاي امروز روزي به بار نشيند. مهلتي تا اين اجتماع آبستن، بار نهد. آنگاه ظرف زندگي شما را از خون تازه و زهر كشنده پر كند. آنجاست كه باطلكاران زيان برند و آيندگان ثمرات تلخ كشتههاي گذشتگان را دريابند. سپس با دلي آرام فتنه را آماده باشيد.شمشيرهاي برنده دشمن و هرج و مرج دامن گستر و خودسري ستمكاران بر شما بشارت باد! تا آنجا كه غنيمت شما را ـ جز اندكي كه بر جاي نهند ـ بربايند و كشتزار شما را به سود خود بدروند.دسته دوم، يا الناصر لدين اللّه، در فقدان پيامبر(ص)، به رغم پيشدستي اي كه براي پيشگيري از بروز تجربههاي تلخ گذشته و كينههاي ديرينه بين خود و قريش به كار گرفتند، چون در تدبير وتمشيت امور سياسي مدينه خاتم، ناتوان و در درك و فهم اطلس قدرت و تحليل بدنه و اجزا به هم پيوسته آن، از راي صائب بي بهره بودند. با آن همه جهاد و تلاش خالصانه بدنه و قاعده، سرانش به ناگهان در يك چنبر غافلگيرانه در افتادند و سرانجام براي حفظ خويش از سقوط به حاكميت ديگران تن دادند و جماعت خود را سرگردان كردند.ديري نپاييد كه زعيم يكي از دو شاخه نيرومند آن، كه از مدينه به ملاحظههايي گريخته بود، در شام به طرز ناشناختهاي ترور شد.
مرغ دانا كه ميرميد از دام
با همه زيركي به دام افتاد
با همه زيركي به دام افتاد
با همه زيركي به دام افتاد
1ـ ر.ك. سخنراني امام در جمع مردم استان باختران به تاريخ 28/5/1359.
2. ر.ك. پيام امام راجع به فاجعه هفتم تير به تاريخ 9/4/1360.
3و4ـ عصر تنزيل و تاويل، عصر پيامبر گرامي(ص) و پس از او را گويند، عصر نبوت و عصر امامت. در عصر تنزيل، جنگ بر سر وجود مكتب بود. وحي فرود ميآمد و مردم به تبعيت از رسول اكرم(ص) با چهار دشمن، شرك و نفاق و يهود و بدويت در ستيز بودند.
6ـ پيرامون امام و انتخاب امام در ميان پارهاي از فقهاي اهل سنت اين بحث در گرفته است كه آيا ضرورت امامت براساس عقل است، يا شرع، يا هر دو؟
7ـ مسلمة الفتح: كساني را گويند كه پس از شوكت و قدرت اسلام در سال هشتم هجري در فتح مكه، به ناچار تسليم شدند. النفوس التي اسلمت يوم فتح مكة سنة 8 من الهجرة. نام ديگرشان طلقأ است. زيرا پيامبر گرامي بر آنان منت نهاد و همه آنان را آزاد كرد و فرمود: "اذهبوا انتم الطلقأ" اينان مسلمان مخلص نبودند، اسيران اسلام بودند كه؟ تسليم قدرت آن شده بودند. به ديگر سخن انقلابي نبودند، اسيران انقلاب بودند.
8ـ قهرمان تاويل، اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ است كه چشم فتنه را كند و فرق مبارزه با باغيان و محاربين رابيان فرمود و نبرد با اهل قبله را براي نگه داشت دين از بدعت و تحريف، راهبري فرمود.
9ـ رهنمودي از اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ با ياران مخلص و بني هاشم در ابتداي هجوم فتنههاي همانند پارههاي شب ديجور. [عمار ياسر، صدرالدين شرف الدين، ترجمه سيدغلامرضا سعيدي، ص161].
10ـ "قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين" [بخشي از آيه شريفه 52 از سوره مباركه توبه.]
11ـ در سوره مباركه آل عمران ـ آيه 151، انفال 12، احزاب 2، حشر 2 و كهف18، كلمه رعب آمده است و نيز در صحيح بخاري، كتاب الصلاة: 438، حديث: نصرت بالرعب.
12ـ ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، مجلد20، بخش الحكم المنسوبة، شماره 890.
13ـ ر.ك: وقعة صفين، نصربن مزاحم المنقري، تحقيق و شرح عبدالسلام محمدهارون القاهرة، مكتبة الخانجي، ص341.
14ـ هنگامي كه اميرالمومنين(ع) شنيد يكي از خوارج حرورأ به تهجْد و قرائت قرآن پرداخته است، اين كلام را فرمود.
15ـ فرهنگ قرآني: آنچه از تلاش و اخلاص كه در انديشه و كردار و در قالب تعهد و ايثار انجام ميپذيرد و از ظهور اسلام تا كنون، اسلام راستين را تداوم ميبخشد، فرهنگ قرآني نام دارد. فرهنگ قرآني، اسلام بي غل و غشي است كه در دل مومنان پاكباز، شعله ميافكند و جهان خارج را به نور هدايت و جهاد روشن ميكند. در فرهنگ قرآني، مومنان، كفر را وپلشتي را و بافتهها و يافتههاي علماني قابان را برنميتابند و بدان مجال بروز نميدهند، و به تعبير امام راحل در دستي قرآن دارند و در دستي شمشير و دلي پرتوانتر از دل شير.
16ـ فرهنگ اسلام امريكايي: در فرهنگ اسلام امريكايي، اسلام به عنوان مجموعهاي از انديشه انساني نگريسته ميشود كه تعهد و مسئوليت در آن راهي ندارد. خادماني در پهنه فرهنگ اسلامي ميزيند كه بر برخي از احكام و اصول آن، نه از سر ايمان، بل از سر قبول و تسليم كردن نهادهاند.
17ـ از پيام امام به مناسبت انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي [صحيفه نور، ج20، ص194].
18ـ داعي: آنكه به حق فرا ميخواند و بر نشر حقايق مكتب اسلام و ابلاغ آن خود را متعهد و ملتزم ميبيند. امام صادق(ع) فرمود: "كونوا دعاة الناس بغير السنتكم".
19ـ خادم: خود را ملتزم نشر و ابلاغ پيام مكتب نميشناسد، راهي را ميگزيند و پيش ميرود. از اين رو چون از انحراف و دغلبازيهاي دغلكاران در دين بي بهره است، به آساني و بي هيچ ناگواري در خدمت هر صاحب قدرتي در هر كجا كه به نام دين بر مردم حكومت ميكند، قرار ميگيرد، كاخ سبز دمشق باشد، يا كاخ رياض. "الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم، فاذا محصوا بالبلأ قل الديانون" [امام حسين ـ عليه السلام ـ در دومين روز ورود به كربلا].
20ـ قاعديگري: حزب متشكلي بود از پارهاي از صحابه، كه پس از واقعه سال 35 هجري و شروع خلافت امام، پيش از همه براي تنهايي امام و سقوط حكومت عدل او، زبان از كاسه سر برون كردند و از هرچه در توان داشتند براي نيل به مقصود، دريغ نكردند. قاعديگري به مثابه بادهاي ملايمي است كه زمينه وزش طوفان را فراهم كند. صداي دلنواز و چهرههاي ظاهرالصلاح اينان كه حتي حاضر نيستند شاهد ذبح شرعي پرندهاي باشند
21ـ مفتونين: به جز آن سه دسته از احزاب متشكل كه با صفت باغي و در هيات ناكث و قاسط و مارق، مسلحانه بر اميرالمومنين ـ عليه السلام ـ شوريدند، چهار حزب فكري ديگر بود كه هر يك در سقوط حكومت قسط و عدل امام سهم داشته اند، مفتونين، مرتابين، متربصين و مراوغين.
22ـ مومنان باوفاي به نبوت و وصايت و ولايت، براساس انتخابي درست بي هيچ ادعا و بي هيچ توقع، اكثر نيروهاي زبده سياسي و نظامي و فرهنگي حكومت علوي را تشكيل ميدادند. در كلام معصوم، نويد خدمات و اخلاصها و جانبازيهاي تابعين از روي احسان، به دين مبين، فراوان بيان شده است.
23ـ ر.ك: الامة والجماعة والسلطه، دكتر رضوان السيد، ص76ـ87.
24ـ منظور از ارتداد در اين سخن، ابهام و تحير در گزينش خط هدايتي و الهي است كه گاه مسلمانان در بروز حوادث، بدان دچار ميشدهاند. جامعه اسلامي دوبار در غبار ارتداد فرو رفت و تعداد كساني كه در آن غلتيدند و ره گم كردند، كم نبودند. يك بار پس از پيامبر(ص) كه نطق هدايتگرانه حضرت فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ آن را بشكست و خط هدايت را بنمود و ديگر بار پس از شهادت خاندان وحي در طف كه سخنان پيامداران آن انقلاب، امام سجاد(ع) و حضرت زينب كبري(س) آن را بزدود: "ارتدالناس بعد قتل الحسين(ع) الاثلاثة ... ثم ان الناس لحقوا و كثروا" [رجال كشي، ص123].
25. ر.ك: بحار الانوار مجلسي، ج44.
26ـ سوره مباركه توبه، آيه 97.
27ـ پس از پيامبر گرامي(ص) و در خلافت ابوبكر پارهاي از قبايل در جزيرةالعرب از فرمان خلافت سر پيچيدند و از پرداخت زكات تن زدند. ابوبكر، خالدبن وليد از بني مخزوم را براي سركوبي اين شورشيان با تني چند از فرماندهان به نقاط وقوع شورشها فرستاد و در مدت يك سال (تقريباً) شورشها فرو خوابيد و مدينه بر جزيره حاكميت يافت. مورخان اين شورشها را "رده" و از جنگهايي كه براي سركوبي اينان انجام شده است، با نام "حروب الردة و فتوح الردة" ياد كردهاند.
28ـ ر.ك: الاخبارالطوال، دينوري، ص143.
29ـ نوجوان سيزده سالهاي كه نارنجك به خود بست و خود را به زير تانك دشمن افكند. تانك با سرنشين منفجر شد و او هم به فيض عظماي شهادت نايل آمد. امام راحل از اين نوجوان با عنوان رهبر ياد كرده اند.
30ـ ر.ك: صحيفه نور، ج13، ص217.