خورشيد جهان افروز - خورشید جهان افروز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خورشید جهان افروز - نسخه متنی

محمدعلی اراکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خورشيد جهان افروز

آيت اللّه العظمي اراكي

ا كار نفس كار شيطان است، نفس شيطان داخلي است آن ابليس شيطان خارجي است خداوند مدد فرموده است كه در رگ و ريشه و خون انساني مداخله داشته باشد.

اشاره: در زمستان سال 1363 جمعي از طلاب مدرسه شهيدين (حقاني قم ) نشستي در محضر حضرت آيت اللّه العظمي اراكي داشتند.

معظم له، ضمن بيان تذكرات اخلاقي و نكاتي معنوي، اشاراتي نيز به شخصيت والاي امام خميني(س) داشتند.

مي‏نشينيم پاي صحبت يكي از ذخاير اسلام و انقلاب و فيض مي‏بريم از محضر پر بركت مردان خدا.

دشمنان آدمي

كار نفس كار شيطان است، نفس شيطان داخلي است، آن ابليس، شيطان خارجي است. خداوند مدد فرموده است كه در رگ و ريشه و خون انساني مداخلي داشته باشد و در اعماق قلب او دست داشته باشد و در فكريات او دخالت داشته باشد.

شيطان داخلي با خارجي همدست مي‏شود، از يك طرف هم هواي نفس، يعني ميلي كه نفس دارد به ماكولات به مشروبات اينها هم از يك طرف، اين سه تا، از يك طرف هم آن يكي، آن خارجي يعني دنيا هم مثل عروسي مي‏ماند، خودش را زينت مي‏كند آرايش مي‏دهد و جلوه مي‏دهد به نظر اين آدم كه داراي نفس است و شيطان و هوا، و مي‏گويد بيا به سمت من بيابيا اين دو روزه‏اي كه دو روز عمر توست غنيمت بشمار، پيش از آني كه عمرت به فنا برسد.

تا مي‏تواني عشق ورزي كن با من و از من استلذاذ كن، از يك طرف هم نفس خود انسان شركت با انسان مي‏كند. از يك طرف هم هوا و هوس كه‏تمايل به سمت‏عشق‏ورزي دنيا دارد، آنچه را كه او مي‏گويد اين قبلت مي‏گويد و رضيت مي‏گويد مثل ايجاب و قبول است. هوا و هوس با او همدست و نفس اماره با شيطان همدست دنيا و شيطان با هم همدستند، يك دسته از بني آدم گول و فريب همينها را مي‏خورند و تمام عمرشان را به همينها صرف مي‏كنند.

در عين حال كه دنيا اينطور است و نفس اماره آنطور است و هوا و هوس آنطور، آن شيطان خارجي آنطور، چهار دشمن قوي، ما را دعوت به خود مي‏كنند .

لطف و رحمت خداوند

از اين طرف خداوند ارحم الراحمين كه مي‏ديده است اين بلا و مصيبت بزرگ را براي مخلوق ضعيف خود فرستاده ارحم الرحمين بوده، اكرم الاكرمين بوده:




  • من نكردم خلق تا سودي كنم
    بلكه تابر بـندگان جـودي كنم



  • بلكه تابر بـندگان جـودي كنم
    بلكه تابر بـندگان جـودي كنم



با اين جواد بودنش و فياض بودنش اين كار را كرده، او مي‏آيد اين مخلوق را در چنگال اين دشمنهاي قوي مي‏گذارد و مي‏روند؟ فكري براي او نمي‏كند؟ حاشا و كلا. پس بايد چه كار كرده باشد.

از يك طرف انبيا را فرستاده با معجزات، از يك طرف كتب آسماني و معجزه قرآن را فرستاده، از يك طرف اوصياي پيغمبران را فرستاده با هر يك كراماتي، از مرده وزنده‏شان كراماتي و معجزاتي ظهور كرده ومثل قضيه حاج علي بغدادي ظهور كرده مثل قضيه حاج علي بغدادي كه در همين نزديكيهاي زمان ما، شايد مثلاً به دويست سال نكشد، بين صدو دويست سال است. اين قضيه اتفاق افتاده است، قضاياي دگر هم لابد اتفاق افتادهاست به خدمت رسيده‏اند و معجزات و كراماتي ديده‏اند حاصل اينكه خداوند تعالي يك آياتي يك آيات تكويني در جلو چشم بني آدم گذاشته است كه آن آيات مي‏زنند تو مغز دنيا، مغزش را خرد مي‏كنند، مي‏زنند تو مغز شيطان داخلي و خارجي و تو مغز هوي و هوس اگر كسي عاقل باشد.

پس هر كس كه عقل داشته باشد گوش به حرف اينها نمي‏دهد و مي‏گويد من آمدم در اين دنيا براي استكمال، نيامدم براي استنكار و استلذاذ، از اين لذتهاي دنيا استلذاذ بكنم اين چه حكمتي شد، اين چه تدبيري شد اين مدبر حكيم كه با اينهمه تدبير و حكمت كه در خلقت آسمانها و در خلقت شمس و قمر و در خلقت فصول اربعه و ماههاي شمسي و ماههاي قمري را تدبيري كه در شب و روز و ساعات و دقايق قرار داده است.

اين همان چشمه خورشيد جهان افروز است كه همي تافت به آرامگه عاد و ثمود اين همان است اين چه جور قدرتي است، چشمه آفتاب جهان افروز را كي خلق كرده است كه به قدر هزار يك ثانيه تخلف پيدا نمي‏كند، حكمت را تماشا كن. اين آيات شهادت نمي‏دهد؟ اين قادر حكيم نمي‏آيد اين چند روزه به همين دنياي تنها قناعت كند و برود پي كارش؛ لامحاله براي استكمال آمده براي اين آمده در اين دار دنيا. خداوند كانه از چهره جمال خود پرده برنمي‏دارد.

پرده برداشتن مي‏ماند بعد از مرگ انسان، بعد از مرگ ملاقات مي‏كنيم هر يك او را يعني مخاطبه شفاهي، رخ به رخ و لب به لب و صحبت مي‏كنيم. او با ما صحبت مي‏كند مگر اي بنده، تو را نيافريدم تو را نياوردم دنيا به تو ترحم نكردم تو هيچ ملاحظه مرا نكردي، هيچ فكر مرا نكردي، فكر اين را نكردي كه با من ملاقات خواهي كرد و من از تو سوال و جواب شفاهي خواهم كرد و آنجاست كه آتش و بهشت و جهنم مواخذه و حساب و كتاب همگي ديده مي‏شود ولي در اين دنيا پرده افتاده ابداً نه خبري از آن طرف است از آنهايي كه مرده‏اند خبري نيست نه تلگرافي است نه تلفني است نه نامه و چاپاري است، هيچ خبري نيست، مگر يك كسي يكبار خوابي ببيند يا مكاشفه‏اي پيدا شود. مثل مكاشفه‏اي كه براي حاج شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح پيدا شد.

مكاشفه مرحوم حاج شيخ عباس قمي

حاج شيخ عباس قمي كه خودم به گوش خودم از او شنيدم در خانه حاج سيد علي بلور فروش ايام فاطميه منبر مي‏رفت گفت من در نجف اشرف كه بودم يك روزي با يك شخص ديگري گويا سنش كم بوده اوايل بلوغش بوده گويا سيد محمد پسر حاج آقا سيد حسين قمي بوده كه اين موزه را (اشاره به موزه حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام اللّه عليها ـ) او ساخته. در نجف اشرف يك روز ميل كردم به زيارت وادي السلام و قبور وادي السلام همچو كه از دروازه پا بيرون گذاشتم يك صدايي به گوشم آمد مثل صداي شتري كه پشت او زخم باشد. عربها رسمشان اين است آهن سرخ كرده با آتش را، روي آن زخم مي‏گذارند كه آن زخم را بسوزانند تا به اين وسيله خوبش كنند وقتي روي زخم او آهن سرخ كرده را مي‏گذارند نعره‏اي مي‏زند، يك همچو صداي نعره‏اي كه در آن وقت از شتر بروز مي‏كند به گوش من رسيد من به طفل همراهم گفتم: صدايي به گوش من مي‏آيد به گوش شما مي‏آيد؟ گفت: نه ما هر چه نزديكتر مي‏شديم صدا بلندتر مي‏شد تا رسيديم به قبرستان. به قبرستان كه رسيديم، سر يك قبري جماعتي حلقه‏اي زده‏اند و اين صدا از وسط آنهاست به او گفتم صدا نمي‏شنوي. گفت نه، معلوم شد آنها يك جنازه‏اي آوردند و اين صدا از آن جنازه است، اين مكاشفه بوده.

س: حاج آقا راجع به درس خواندن و نحوه تحصيل هم بفرماييد.

ج: من پيش مرحوم آشيخ جعفر درس خواندم مرحوم آشيخ جعفر يك شخص بي‏بديلي بود. در تقوا و در ورع. آشيخ جعفر رسم عملي‏اش اين بود چون مدرس بود در مدرسه سپهداري درس مي‏گفت طبقه به طبقه اشخاص مي‏آمدند از صبح تا غروب آفتاب درس مي‏گفت. رسمش اين بود از مقدمات گرفته تا سطوح تا برسد به درجه اجتهاد تا زماني كه به درجه اجتهاد نرسيده بايد يك مقلدي را داشته باشد. تقليد صحيحي كرده باشد و عملياتش از نماز و روزه او كه مي‏گيرد مطابق با آن رساله عمليه باشد. يادم افتاده قضيه روايت عالي السندي كه سندش خيلي عالي است من خودم يكي از روايت آن سندم بعد از من مرحوم شيخ عبدالكريم است. بعد از آشيخ عبدالكريم حاج ملاحسين يزدي است حاج ملاحسن را حاج شيخ عبدالكريم تاييدش كرده حاج ملاحسن از مريدهاي خاص مرحوم سيد طباطبايي صاحب عروه بود به قدري به او علاقه داشت كه دخترش را هم تزويج به او كرد.

يكي راوي (قضيه‏اي كه قصد نقل آنرا دارند) منم، يك راويش مرحوم آشيخ عبدالكريم يك راويش، مرحوم ملاحسن يزدي است. سه تا راوي اين عالي السند يعني سندش كم است.

قضيه مرحوم ملاحسن يزدي

گفت در يزد كه بودم يك محلي است در يزد، تفت به آن مي‏گويند آنجا كوهي است كوه تفت. كه در توحيد مفضل هم مرحوم مجلسي قضيؤ معجبه‏اي نقل كرده از كوه تفت يزد. مي‏گويد در آن كوه تفت يك عابدي بود مدتها در آن كوه مشغول عبادت بود در آنجا منزل كرده بود و عبادت مي‏كرد. مرحوم ملاحسن مي‏گويد من رفتم به ديدن او ببينم از دراويش است فهميدم كه اين اعمالش از روي رساله عمليه است و اعمالش درست است، گفتم خب تو در اينجا بوده‏اي چيز تازه‏اي ديده‏اي گفت بله ديده‏ام، گفت يك روز اينجا نشسته بودم يك شخصي آمد گفت كه شما مقيد هستي كه اينجا تنها باشي، دل رفيق نمي‏خواهد اگر يك كسي هم طالب اين وضع شما شد و خواست با شما شركت كند مانع نيستي؟ گفتم: نه. گفت: من مي‏خواهم همين جا با شما رفيق باشم، آن شخص مي‏گويد من چند روزي كه با او بودم تعجب كردم از حال اين، من خسته مي‏شوم بعد از چند ركعت نماز كه مي‏خوانم اما اين خستگي ندارد تا السلام عليكم مي‏گويد بلند مي‏شود مي‏گويد اللّه اكبر، من حسرت كشيدم كه او همينطور مشغول نماز است خيلي تعجب كردم تا اينكه روزي شد دم غروب آفتاب رفته بودم پايين كوه يك جدول آبي بود كه وضو بگيرم براي نماز مغرب و عشا اول وقت بخوانم وضو گرفتم و آمدم بالا كه اذان و اقامه بگويم آماده شوم براي نماز مغرب و عشا ديدم اين رفيق ما رفته سر جدول وضو بگيرد هي دارد بالا مي‏آيد و غرغر مي‏كند گفتم چي شده؟ گفت شما مي‏خواهي چه كار كني؟ گفتم هيچ اول وقت مي‏خواهم نماز بخوانم، گفت: به‏به، شما واجبات را كنار مي‏گذاريد مستحبات را مي‏گيريد، نماز اول وقت مستحب است واجب كه نيست؟ امر به معروف واجب نيست؟ نهي از منكر واجب نيست؟ اخير را مي‏گذاري، به مستحب مي‏پردازي.

گفت: توي يكي از اين خانه‏ها كه در ده است (دهي نزديك همان كوه تفت) صداي لهو و لعب و آلات لهو مي‏آيد، گفت: اي بابا،گفت:همين‏اي باباها و مسامحه‏كاريهاي شما كار را به اينجا رسانده، از بس مسامحه كرديد در نهي از منكر كار را به اينجا رسانديد، بالاخره ما را كشان كشان آورد پايين، رفتيم پايين كوه، ديديم صدا نمي‏آيد. گفت: تو بيا برويم، اينجا مي‏خواهي صدا بيايد، بيا برويم دم خانه. ما را برد، از اين كوچه به آن كوچه تا دم يك خانه، اينجاست، اينجا هم كه صدا نمي‏آيد. گفت، بيا برويم تو، ما را به زور كشاند تو، در خانه باز بود، رفتيم درون خانه، يكمرتبه ملهم شدم كه ما سه تا حرام را انجام مي‏دهيم كه آيا يك حرامي واقع شده يا نشده. سه تا حرام مسلم، براي يك حرام مشكوك.

تجسس حرام است. سوء ظن حرام است، دخول در ملك غير حرام است. اين سه حرام را انجام مي‏دهيم كه آيا يك حرامي واقع شده يا نشده، نكند تو شيطان باشي افتادي به جان من بيچاره، تا من همچو كردم مثل كسي كه مايوس بشود، عقب عقب رفت، گفت: تو آن مقامي كه براي تو مي‏خواستم لايق نيستي، لايق اين ميرزا علي محمد باب است. ميرزا علي محمد شيرازي !! بعد از ده سال از آن تاريخ كه گذشت اسم ميرزا علي محمد شيرازي بلند شد كه به گوش من رسيد، ميرزا علي محمد باب را شنيده‏ايد؟ رئيس بابيها. [فرقؤ ضاله]

* آشيخ جعفر مي‏گفت: بايد رساله عمليه داشته باشيم، مقدمات، رساله عمليه فارسي به سطوح كه رسيديد رساله عمليه عربي، يكي از ترتيبات لازم براي محصلين علوم دينيه اين است كه بايد عملش درست باشد.

س: حاج آقا اگر از حضرت امام خميني از آن زمانها چيزي خاطرتان است بفرماييد.

ج: كار او فقط و فقط براي رضاي خداست و اين مرد از آن مردهايي است كه اگر در روز عاشورا بود، اين هفتادو دوتن مي‏شدند هفتادوسه تن، مي‏رفت جنگ و سينه‏اش را سپر مي‏كرد جلوي شمشير و نيزه و او از اينجور اشخاص بود يك همچو شخص جانش را حيثياتش را رياستش را مالش و فرزند و عيالش را، فداي اسلام كرده و حاضر براي همه چيز است. براي اسلام. واز هيچ چيز باك ندارد هيچ باك ندارد هيچ چيز هيچ چيز، انما يعمر مساجد اللّه من امن باللّه و اليوم الاخر... و من يخشي الا اللّه و من يخشي الا اللّه. و انما يعمر مساجد اللّه من امن باللّه... و من يخشي الااللّه. اين انما حصر د رحصر، يعمر مساجد اللّه، همچو كسي كه من يخشي الا اللّه. نه از امريكا مي‏ترسد نه از روس مي‏ترسد. تمام آنها يك طرف اين هم يك طرف. يك همچو قلبي خدا به او داده.

خداوند شما را هدايت كند با حسن الهدايه.

بسم اللّه الرحمن الرحيم

با صلوات و درود بر روان ائمه معصومين مولودين در اين ماه مبارك و درود بر روان بر روان استاد و قائد عظيم الشان ما كه حقيقتا برنامه بزرگترين پيغمبران را پياده كردند، مخصوصاً در اين دوره كه مواجه با كفار مسلح و مجهز بودند و اسلام را بحمداللّه پياده كردند. ابتداي زيارت من و حضرت امام، حدود شصت و چند سال قبل تقريبا سال هزار و سيصد و چهار و پنج يعني وقتي بود كه حضرت امام به همدان تشريف آوردند و من در خدمت ابوي مرحوم و اخوان به ديدنشان رفتيم ايشان به همراهي آقاي حاج ميرزا محمد علي تهراني اديب و آقاي حاج ميرزا عبداللّه آل آقا كرمانشاهي به همدان تشريف آورده بودند. آقاي حاج سيد محمد صادق لواساني هم آنجا بودند. ما به اتفاق به ديدنشان رفتيم. و ايشان در آن جلسه از مرحوم والده خواستند كه برادر بزرگتر از من را، براي ادامؤ تحصيل به قم بفرستند كه قبول كردند و در پاييز، اول سال تحصيلي، ايشان را به قم فرستادند و ما هم حدود چهار سال بعد يعني پس از طي تحصيلات مقدماتي فقه و اصول كه تا حدود شرح لمعه و قوانين انجام شد در همدان، به قم مشرف شديم. سالهاي اول با ايشان زياد ما ارتباط نداشتيم يكي دو سال بعد از اينكه سطح را به آخر رسانديم آن وقت قرار شد كه ايشان تدريس فلسفه بكنند چهل پنجاه نفر از طلاب فاضل در مدرسه دارالشفأ حاضر شدند و ايشان شروع كردند به درس منظومه حاجي سبزواري ولي متاسفانه بعد از مدت كمي آن درس تعطيل شد، يعني تعطيلش كردند و لذا ما رفتيم خدمت آيت اللّه شاه آبادي، از ايشان تقاضا كرديم كه منظومه را براي ما تدريس بفرمايند و ايشان هم مدتي تدريس مي‏كردند بعد از خود حضرت امام تقاضا كرديم كه درس اسفار مرحوم صدرالمتالهين، باب نفس را براي ما تدريس بفرمايند كه به اتفاق پنج شش نفر از دوستان در مدرسه فيضيه تدريس مي‏كردند بعد از مراجعت از درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري ـ رضوان اللّه تعالي عليه ـ اين درس ادامه داشت و مدتي انجام شد.

ا استاد حجت يكي از شاگردان حضور امام خميني(س) هستند و اكنون به امور علمي و تحقيقي اشتغال دارند. متن ذيل ما حصل گفتگويي است با استاد حجت كه به نظر علاقه مندان مي‏رسد.

در نشستي با استاد حجت محضر مردان خدا

ايشان در نماز جماعت مغرب و عشاي مرحوم آيت اللّه حاج سيد محمد تقي خوانساري رضوان اللّه تعالي عليه ـ كه در مدرس جلو مدرسه فيضيه انجام مي‏شد مرتب شركت مي‏كردند. مثل اينكه در نماز جماعت مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمي نيز شركت مي‏كردند.

اينكه اساتيد امام چه كساني بودند تا جايي كه من اطلاع دارم اولين استاد ايشان در قم آقاي اديب تهراني بودند كه پيش ايشان مطول مي‏خواندند. بعد از ايشان حضرت آيت اللّه حاج سيد محمد تقي خوانساري كه در ابتداي ورود به قم، خدمت ايشان مكاسب مي‏خواندند و بعد، از درس خارج حضرت آيت اللّه العظمي حائري استفاده مي‏كردند و بعد از مدتي، در خدمت حضرت آيت اللّه شاه آبادي فلسفه و عرفان تحصيل مي‏فرمودند.

اولين تدريس ايشان فلسفؤ منظومؤ حاجي سبزواري در مدرسه دارالشفأ بود كه چهل پنجاه نفر شركت مي‏كردند تقريباً ساعت نه صبح درس شروع مي‏شد، ولي متاسفانه آن درس ادامه نيافت و تعطيل شد و پس از آن تدريس اسفار براي پنج شش نفر يعني من و برادرم و آقاي حاج فضل اللّه خوانساري همشير زادؤ آيت اللّه حاج سيد احمد خوانساري و سه چهار نفر از سادات قمي صبحها بعد از مراجعت از درس خارج مرحوم آيت اللّه حائري بود كه اين تدريس انجام مي‏شد.

حضرت امام هميشه در درسهايي كه با ايشان داشتيم سروقت تشريف مي‏آوردند.

حضرت امام در مورد درس فلسفه فرموده بودند كساني كه به درس فلسفه حاضر مي‏شوند بايد معني حرفي كفايه مرحوم آخوند را خوب درك كرده باشند و لذا من به ايشان عرض كردم حاضرم معني حرفي كفايه را بيان كنم، چون ايشان ضمن سوالاتي كه اينجانب در مورد فلسفه كرده بودم ميزان درك من را به دست آورده بودند، فرمودند: قدرت فهم و درك شما خوب است، نيازي به امتحان نيست.

ايشان در ابراز عقيده علمي كاملاً شجاعت داشتند، البته ايشان خيلي مقيد بودند به اينكه طلاب، مزكي باشند، تزكيه بكنند، تصفيه بكنند و خود ايشان هم كاملاً مزكي بودند.

/ 1