امور خطير و حقير در امثال قرآني
اكبرزاده انَّ اللّه لايستجي اَن يضربَ مثلاً ما بعوضةَ فما فوقهافاماالذين آمنوا فيعلمون انه الحق من ربهم و اماالذين كفروفيقولون - ما ذا ارادَاللّه بهذا مثلاً. يضلُّ به كثيراً و يهدي بهكثيراً و ما يضلُّ به الالفاسقين.(البقره، 20 تا 24)«خداي شرم نكند كه زند مثل بيشهاي يا چيزي كه فزون آنبود پس ايشان كه گروندگانند دانند كه آن مثل درست است از خدايايشان و اما ايشان كه كافرانند ميگويند اين چه سخن باشد و چهخواست خدا باين مثل كه زد؟ بسياري را به آن گمراه كند و بسياريرا به آن راه مينمايد و گمراه نكند مگر فاسقان را (كه ازفرمانبرداري بيرون شدهاند)» .مفسرين عامه گفتهاند: اين تمثيل در اثبات اين معني است كهتمثيلات در كتب الهي جايز و شايع است. چه پس از آن كه در آياتسابقه خداوند مثلي چند آورد اينك در پي آن محاسن و منافع آن رابيان ميفرمايد و حق آن را ادا ميكند و گفتهاند: «واشرط في المثل ان يكون علي وفق الممثل له منالحجةاللتي تعلق به التمثيل في العظم والصغر و النحسة والشرف دون اممثل. فان التمثيل انما يصاراليه لكشف المعنيالممثل له، و رفع العجاب عنه، و ابراز. في صورةالمشاهدالمحسوس، ليساعدالوهم العقل و يصالحه عليه. فان المعنيالصرف انما يدركه العقل مع منازعة من الوهم لان منطبعةالعيل الي الحسن و حب المحاكات و لذلك شاعتالامثال في الكتب الالهيه، فيمثل الحقير كما يمثل العظيمبالعظيم، و ان كان الممثل اعظم من كل عظيم- كما مثل فيالانجيل غل الصدر بالنخالة و القلوب القاسية بالحصاة ومخاطبة السفهاء باثارة الذنابير و جاء في الكلام العرباسمع من قراد و اطيش من فراشه و اعز من فخ البعوض.و نيز گفتهاند - سبب نزول اين آيه آن بوده است كه چون خدايمثال فراوان از مگس و عنكبوت و نحل و مورچه در كتاب خود آورد،يهوديان گفتهاند: خداي را از ذكر اين موجودات حقير چه اراده بوده؟و مشركان نيز گفتهاند خدايي را كه اين موجودات را ذكر كند پرستشنخواهيم كرد و چون آن هر دو گروه بر ايذاء پيغمبر متفق بودند، براين سخنان اعتراض كردند. از اين رو، آيه فوق نازل شد. تا عظمتو اهميت امثال را به آنان بفهماند كه اگر جمله خلايق جمع شوند كهپشهاي بيافرينند هر آينه از اين كار در ميمانند و البته خداوند از ذكرچنين مخلوقي ضعيف بر سبيل تمثيل و از آن بالاتر نيز مانند مگسيا عنكبوت ابا نخواهد كرد.در بعضي تفاسير «لايستحيي» را به معني لايترك گرفتهاند و دراين صورت معني چنين است كه خداي متعال رها نخواهد كرد كهمثلي به پشه بزند «و ما فوقها» را به معني كوچكتر از پشه نيزگرفتهاند. در تفاسير شيعه، در اين باب سخني از امام صادق (ع) روايتكنند كه شامل حكمي بليغ و اندرزي بسيار عالي و دقيق است و آناين كه فرمود: «انما ضرب الله المثل با لبعوضة لانها علي صغرحجمها خلق الله فيها جميع ما خلق الله في الفيل مع كبره و زيادةعضوين آخرين و هما جناحيها».و نيز گفتهاند كه اين مثل در شأن اميرالمؤمنين(ع) و رسول الله(ص) است «و ما فوقها» اشاره به رسول خداست چه آنان كه ايمانآوردند كه: اميرالمؤمنين(ع) يكون حقاً من ربهم كما اخذ الرسولالميثاق عليهم له».صدرالدين شيرازي به مناسبت اين آيه به مشرب خود تحقيقيلطيف در باب رواج و كثرت امثال در كلام انبياء و حكما انجام داده وگفته است: «امثال در كتب الهي بسيار و در عبارات فصحاي عرب وغير عرب فراوان و در اشارات حكماء و مرموزات ايشان و همچنيندر صحف اوايل و آثار متقدمين به كثرت آمده است چنان كه در علمهندسه كه در آنجا خيال را با حس ظاهر تركيب كنند تمثيل رامضاعف سازند و امر عقلي را به خيال و امر متخيل را به شكلمحسوس هندسي مجسم كنند. زيرا آدمي هرگاه معنايي به خاطرآورد كه عقل آن را درك كند خيال با آن منازعت نمايد اما اگر باتشبيه و تمثيلي قرين باشد خيال به معاونت عقل آمده و عقل بهادراك آن معني توانا شود چه از طبيعت خيال تقليد و محاكات استو براي هر معنايي مثالي محسوس ميطلبد... از اين رو از خداوندحكيم بعيد نخواهد بود كه امور حقير را به اشياء حقير و امور خطير رابه اشياء خطير تمثيل فرمايد.صاحب كشاف در تفسير اين آيه نكته لطيفي را متذكر است كهحاكي از دقت نظر وحدت بصر مؤلف آن كتاب است. ترجمه سخناو اين است. چه بسيار كه در خلال كتابهاي كهنسال جنبندهايخرد مشاهده ميشود كه چون اوراق آن را برفشانند ديده شود و گرنهساكن و آرام بماند و اگر حركت دستي ببيند بگريزد پس خداوندي راپرستش سزاست كه صورت اين جانور را بداند و اعضا پيدا و پنهانآن را بيافريند و تفاصيل خلقت آن را بشناسد و ديده او را روشناييبخشد و بر ضمير و باطن او آگاه باشد چه بسا كه در آفرينشجنبندگاني ديگر از او خردتر وجود دارند كه ما را از آن اطلاعي نيستو گفتهاند:
يا من يري مدّالبعوض جناحها
و يري عروق بناطها في بحرها
والفح في تلك العظام النحل
في ظلمةاليل البهيم الاليل
والفح في تلك العظام النحل
والفح في تلك العظام النحل
حاجت موري بعلم غيب بداند
در بن چاهي بزير صخرهي صما
در بن چاهي بزير صخرهي صما
در بن چاهي بزير صخرهي صما
اي عاشقان كوي تو از ذره بيشتر
من كي رستم بهوصل تو كز ذره كمترم
من كي رستم بهوصل تو كز ذره كمترم
من كي رستم بهوصل تو كز ذره كمترم
به هواداري او ذره صفت رقص كنان
تا به سرچشمه خورشيد درخشان بروم
تا به سرچشمه خورشيد درخشان بروم
تا به سرچشمه خورشيد درخشان بروم
بهر جزوي ز خاك اربنگري راست
هزاران آدم اند روي هويداست
هزاران آدم اند روي هويداست
هزاران آدم اند روي هويداست
باعضا پشة هم چند پيل است
درون حبه صد خرمن آمد
به پر پشهي در جاي جاني
به آن فردي كه آمد حبهي دل
خداوند دو عالم راست منزل...
در اسما قطرهي مانند نيل است
جهاني در دل يك ارزن آمد
درون نقطهي چشم آسماني
خداوند دو عالم راست منزل...
خداوند دو عالم راست منزل...
اگر در فكر گردي مرد كامل
كلام حق همي ناطق بدين است
وجود پشه دارد حكمتاي خام
نباشد در وجود تير و بهرام
هر آينه كه گويي نيست باطل
كه باطل ديدن از ضعف يقين است
نباشد در وجود تير و بهرام
نباشد در وجود تير و بهرام