پرتوها ي پرهيزگاري زندگي انديشه و اخلاق شهيد آية الله علي قدوسي
غلامرضا گلي زواره تماشاي تزكيه شهيد آيه الله قدوسي در زمره وارستگاني است كه به دو بال علم و تقوا مجهّز بود و با اين توانايي فكري و معنوي معلم اخلاق، اسوه تعهّد، مقاومت و همّت براي شاگردان خويش و جامعه اسلامي گرديد. او با ايماني ناب و اعمالي صالح در بيكرانگي توحيد، آرامش روحي و لذّت ملكوتي را احساس مينمود، ايمان به سراي جاويد و يقين به قيامت در زندگي و اعمالش كاملاً مشهود بود و با روي آوردن به مستحبات و ذكر و انس با خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت به حالات عرفاني و بصيرت باطني و صفاي دروني دست يافته بود. بارها ميگفت خدا را بايد يافت نه آنكه دانست و اين ويژگي عنايت ميخواهد، عقيدهاش بر اين بود كه وقتي خداوند و ارزشهاي توحيدي در ميان آمد بايد تمام علايق خودي و گروهي و منافع فردي به كنار روند و اين حالت به آساني تحقق نمييابد و به مواظبت، تزكيه، مراقبت نفس و عبوديت نياز دارد و خودش اين گونه بود و مدام خود را در محضر خدا ميديد. او استادي وارسته، متفكري متعهد، آگاه ضميري مخلص، هدايت كنندهاي مدبّر و مبارزي قاطع در برابر اهل عناد بود، دانشوري پارسا به شمار ميآمد كه در هالهاي از گمنامي و مظلوميت قرار داشت و البته اين خصوصيت را خود، آگاهانه و قاطعانه برگزيده بود. اصرار وافر داشت كه هرگز خويش را مطرح نكند و حتي در برابر تير تهمتها و اهانت هايي كه نسبت به ايشان نشانه ميرفت حاضر به دفاع از خود نميگرديد. در وجود اين مرد خدا صفات و ويژگيهاي برجسته اخلاقي متعددي نهفته بود و مجموعه صفات نيكي كه آن شهيد بزرگوار داشت به گونهاي است كه تك تك آن خصال هم به اين كيفيت در ديگران از نوادر است.مقام معظّم رهبري حضرت آية اللّه العظمي خامنهاي (دام عمره) خاطر نشان نمودهاند «چند خصوصيّت در ايشان وجود داشت كه نه تنها من بلكه همه را جذب ميكرد، يكي از آنها صداقت و صفاي اين مرد بود، مردي بود صريح، صادق، صاف و نسبت به آنچه كه احساس وظيفه ميكرد به شدّت پي گير و علاقهمند.»1جويبار ابرار
شهرستان «نهاوند» در جنوب همدان واقع است، در اين شهر مسلمانان در برابر ساسانيان به فتح الفتوح رسيدند و توانستند تعليمات پربار مكتب اسلام را در سرزمين ايران منتشر كنند، از آن زمان اين ديار در دل خود ابراري نيك نهاد را پرورش داد كه به منظور نشر فرهنگ ديني و گسترش تعاليم قرآن و اهل بيت(ع) از خود اهتمامي ويژه بروز دادند و صفحاتي از تاريخ را درخشان و زرّين نمودند و از خويشتن نامي نيك بر جاي نهادند.آخوند ملاّحسين در زمره عالماني است كه از اين ديار برخاست، او را به فضيلت و تقوا ميشناختند، برادرش آخوند ملاّ علي اكبر نيز از عارفان برجسته است كه گرچه در سنين جواني دارفاني را وداع گفت اما مردم او را به عنوان فردي صاحب كرامات ميشناختند، آية الله آخوند ملاّ احمد قدوسي فرزند ملاحسين پس از سپري كردن دوران كودكي و نوجواني و پشت سر نهادن تحصيلات مقدماتي به نجف اشرف رهسپار گرديد و به مدت بيست سال در جوار بارگاه اميرمؤمنان(ع) از محضر اساتيدي چون ميرزاي شيرازي، ميرزا حبيب الله رشتي، آخوند ملامحمد كاظم خراساني بهره گرفت و پس از احراز مقام شامخ اجتهاد در سال 1277هـ.ش به نهاوند بازگشت، او چندان در تحصيل علوم خود را در فشار و سختي نهاد كه سلامتي خويش را به مخاطره افكند، خودش ميگويد: هنگامي كه در حجره بودم چه بسا شبها تا صبح مطالعه ميكردم و متوجه نميشدم در چه ساعتي از شب هستم، ناگهان مشاهده ميكردم سپيده سر زده و غذايي كه براي شام روي چراغ نفتي گذاشتهام سوخته و از بين رفته و بدون شام اين اوقات را سپري كردهام وپول ديگري براي تهيه غذا ندارم و چنين شب هايي را گرسنه ميگذرانيدم. او سالهاي متمادي دور از خانواده و در شرايط مشحون از مشقت تنها به منظور انجام وظيفه ديني به كسب علوم حوزوي پرداخت و با وجود درجه اجتهاد و اين كه قادر بود با چنين مقام علمي در مراكز مهم كشور از موقعيت بسيار بهتري برخوردار شود تنها به منظور اطاعت از امور پدر به زادگاه خويش آمد و تا آخر عمر در آنجا به نشر فرهنگ اسلام و هدايت مردم حضرت زهرا سلام الله عليها:«إنّ عُلماءَ شيعَتنا يُحْشَرُون فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خُلْعِ الْكِراماتِ عَلي قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ في اِرْشادِ عِبادِ اللّه».زهرا(س) ميگويد از پدرم شنيدم:علماي از شيعيان ما در محشر به اندازه كثرت علومشان و جديّت و سعيشان در ارشاد بندگان خدا از نعمتها و كرامتهاي الهي برخوردار ميشوند.(بحار، ج2، ص3)مشغول بود، وي با وجود تمكّن مالي در زندگي شخصي روزگار را با نهايت زهد و ساده زيستي طي ميكرد و در حالي كه انبارهايي از محصولات غذايي گوناگون داشت و خانواده، خويشاوندان، همسايگان و ديگران از آنها استفاده ميكردند به نان و پنيري اكتفا ميكرد ساعات زندگي او بر دو بخش تقسيم شده بود، بخشي را به اجراي حدود الهي، قضاوت، حل اختلافات و رسيدگي به امور اجتماعي مردم ميپرداخت و قسمتي ديگر از اوقات او صرف مطالعه و عبادت ميگرديد، آنچنان با عبادات و راز و نياز با معبود انس داشت و اين حالت ملكهاش گرديده بود كه گاهي در حالت خواب با صداي بلند نماز ميخواند و كساني كه در اطرافش بودند صداي قرائت حمد و سوره او را ميشنيدند.2آن اسوه پارسايي سالها مورد توجه اهل فضل و بسياري از اهالي نهاوند در مسايل شرعي و اجتماعي بود و مرحوم آيةالله بروجردي كه در آن اوقات هنوز در بروجرد اقامت داشت بارها هنگام بروز مشكلات علمي و فرهنگي به نهاوند مسافرت مينمود تا با بهرهگيري از دانش و بينش آن مرحوم دشواريهاي پيش آمده را حل و فصل نمايد و اين مطلبي است كه خود آن فقيه فرزانه و مرجع عاليقدر جهان تشيّع بدان تصريح فرموده است، يادآور ميشود در نجف اشرف آيةالله بروجردي از هم بحثهاي مرحوم آيةالله شيخ احمد قدوسي بود و در آنجا به مقام علمي و قدرت فكري و درجه تقواي اين عالم ربّاني پي بُرد.3آية الله احمد قدوسي به شرايط اجتماعي و مقتضيات زمان واقف بود و با هوشياري، فراست و دقّت ويژهاي مسائل را بررسي ميكرد، در ماجراي مشروطه خيلي زود فهميد كه تقابل قراردادن اسلام و آزادي يك مسئله ظاهري است و در باطن اين پديده توطئهاي شوم نهفته كه دست استكبار در آن دخالت دارد و ايادي او براي متنفر كردن مردم از ديانت و متدينين در قالب برخي الفاظ و عناوين فريبنده فعاليت ميكنند، خيلي تلاش كرد تا اين واقعيتها را به آگاهي حاميان مشروطه برساند، اما موفق نگرديد و چون اوضاع آشفته بود و تبليغات مسموم اثر ناگوار خود را ظاهر ساخت كوششهاي او به ثمر ننشست و از سال 1315 هـ.ش تا آخر عمر (سال 1334 هـ.ش) در را به روي خود بست و گوشه نشيني كامل اختيار نمود، البته اين عزلت او بدين معنا نبود كه نسبت به فجايع ستم بيتفاوت باشد و با شجاعت و صلابت با كارگزاران رضاخان به مخالفت برخاست و هرچه عوامل استبداد وي را تحت فشار قرار دادند كه حكومت وقت را تأييد كند او از اين برنامه امتناع كرد و با شهامت كامل نفرت از ستم و بيزاري از خفقان را اعلام نمود.4دوران رشد و بالندگي
در پنجم رجب مقارن با دوازدهم مرداد سال 1306 هـ.ش در چنين خانوادهاي كه عطر ايمان و معرفت از آن استشمام ميگرديد كودكي متولد گشت كه او را «علي» ناميدند، او آخرين فرزند خانواده مزبور به شمار ميآمد اما از همان دوران صباوت از ويژگي هايي برخوردار بود كه او را در بين فرزندان آخوند ملا احمد ممتاز ميكرد. دوران خردسالي علي در بوستان معرفت و محبت والديني وارسته سپري شد و مشك مشام معني جان و روحش را نوازش داد و او را به عنوان فرزندي علاقهمند به ارزشها و باورها و خوبيها پرورش داد، وقتي به دوران نوجواني پا نهاد روح بزرگ، هوش سرشار و استعداد شگرفش نميخواست در محدودهاي محقّر باقي بماند.اين ويژگي او را به تحرّك فوق العاده و تكاپوي بيش از حد معمول وادار ساخت، برخي اطرافيان وقتي او را با ديگر برادران مقايسه ميكردند به اشتباه تصور مينمودند او نوجواني ناآرام و پرهيجان ميباشد و بايد رفتارش كنترل شود و در حدّ ديگر فرزندان تعديل گردد، اما پدر دانشمندش درك ميكند كه چنين حالاتي از آينده درخشان و دوران سعادت علي حكايت ميكند و لذا در پي آن بود كه بيمهري برخي را در مورد وي خنثي كند و آنان اجازه دهند اين نهال به شكوفايي شكوهمند خود ادامه دهد و مراتب كمال و درجات تعالي را طي كند.در اين دوران رضاخان كه تازه روي كار آمده بود در آموزش و پرورش دگرگوني ايجاد كرد و مدارس سنّتي را به سبك اروپايي و غربي درآورد، خانوادههاي متدين و شخصيتهاي حوزوي چنين تحولات منفي را برنميتابيدند و ترجيح ميدادند فرزندان خود را به همان مكتب خانههاي قديمي روانه سازند زيرا آموزشگاههاي جديد بدون عارضه منفي و انحراف نبود، فرزندان ملااحمد به همين دليل راضي نميشدند به دبيرستان بروند، اما علي اين شيوه را برهم زد و ضمن آنكه در محيط آموزشي جديد حضور يافت خود را از انحرافات فكري و اخلاقي آن برحذر داشت هوش وافرش در محيط دبيرستان نيز آرام و قرار را از معلمان و هم كلاسيها ميربود تا جايي كه برخي معلمهاي ناآگاه از اين وضع به خانوادهاش شكايت ميكردند، چون دوران ابتدايي و مقطع نخست متوسطه را در نهاوند گذراند و در اين شهر مقاطع بالاتر نبود از پدرش خواست تا به وي اجازه دهد براي ادامه تحصيلات به شهرستانهاي ديگر برود اما اين حضرت زهرا سلام الله عليها:«أدني ما تَكونُ مِنْ ربّها أنْ تَلزَمَ قَعْرَ بيتِها».(پيامبر از ياران خود پرسيد: در كدام لحظه زن به خدا نزديكتر است. هيچ كدام نميدانستند تا اين كه زهرا سلام الله عليها سؤال پدر را شنيد و در پاسخ گفت:) آن لحظهاي كه زن در خانه خود ميماند (و به امور زندگي و تربيت فرزند ميپردازد) به خدا نزديكتر است.(الامامة والسياسة، ص14 / بحار، ج43، ص92، و ج100، ص250)خواسته با مخالفت پدرش روبرو گرديد، زيرا ملااحمد آرزو داشت اين فرزندش به كسوت روحانيت درآيد و در سنگر حوزه به تلاشهاي علمي و تبليغي بپردازد چنانچه خود آن شهيد ميگويد پدرم سعي بسيار نمود كه يكي از برادران را براي تحصيل علوم ديني آماده نمايد و تا آن زمان موفق نشده بود و من هم به هيچ وجه علاقهاي به اين مسير نداشتم از سويي اوضاع آشفته و جوّ ضدمذهبي وغربي كه در مدارس جديد راه يافته بود با شئونات خانواده ما در تباين بود در اين حال من با مشقت بسيار بدون در نظر گرفتن اين مسايل به دبيرستان ميرفتم و در اين اوقات بحرانهاي فكري سختي را از ذهن خويش عبور ميدادم.5تحوّلي شگفت
ماجرايي شگفت پيش آمد كه علي جوان را در مسيري جديد قرار داد و آن اين بود كه يكي از مبلّغان كه براي امور تبليغي به نهاوند آمده بود و از افراد مبارز و متدين به شمار ميآمد و سالها در زندانهاي رژيم رضاخان شكنجه و آزار ديده و به تازهگي از حبس رهايي يافته بود و شناخت چنداني نيست به خانواده ملااحمد قدوسي نداشت، پس از اقامه نماز به منبر ميرود و يك روز در ضمن سخنراني خويش اظهار ميدارد: در شب گذشته طي رؤيايي راستين رسول اكرم(ص) را كه به دستان مبارك خود عمامه بر سر پسر كوچك ملااحمد گذاشت اگر ايشان چنين فرزندي دارد و اكنون در مسجد حضور دارد او را به من معرفي كنيد، حاضرين در مسجد او را به اين روحاني معرفي ميكنند، او پس از ختم خطابهاش از منبر پايين آمد و وي را در آغوش گرفت و با او مصافحه كرد و مورد خطابش قرار داد و گفت: مقامي عالي در انتظارت ميباشد، قدرش را بدان، حاضران در مسجد چون پروانه برگرد شمع وجود علي قدوسي اجتماع كردند و به او به دليل اين لطف معنوي تبريك گفتند، پس از اين ماجرا تحوّل عجيبي در فكر و روان فرزند ملااحمد پديد آمد و بلافاصله از پدرش خواست كه زمينههاي هجرت به قم را براي او فراهم كند.بدين گونه در سال 1321 هـ.ش در حالي كه پانزده بهار را پشت سر نهاده بود خانواده و زادگاه خويش را ترك گفت و به شهر مقدس قم عزيمت نمود، در بدو ورود به اين ديار با بركت مورد توجه آيةالله صدر كه از گردانندگان حوزه علميه بود و شناختي از مرحوم ملااحمد قدوسي داشت قرار گرفت، اما چون امكانات مربوط به محل سكونت طلاب در آن موقع خيلي ناچيز بود دوران تحصيلي وي در قم با دشواريها و سختيهاي زيادي توأم گشت، خودش در اين باره ميگويد: بعد از آمدن به قم مشقات زيادي را تحمل كردم، در حالي كه در سن كم در غربت بسيار به من سخت ميگذشت. به علت نبودن جا در حجرهاي كوچك همراه با چندين نفر ديگر زندگي ميكردم و مدتي در يك اتاق كوچك كه مقداري از آن فرش شده، بخشي از آن محل شستشوي ظروف و وضو گرفتن بود بسر بردم و چون از تمامي افرادي كه در اين حجره بودند كوچكتر و تازه كارتر بودم، در پايين اتاق ميخوابيدم و مدام لحاف و تشكم داخل آب ميرفت و خيس ميگرديد با همه اينها درس را ادامه دادم و از خواب و خوراك خويش كاستم تا بتوانم بيشتر و بهتر درس بخوانم. بسياري از شبها آنقدر مطالعه ميكردم كه ديگر توان تدارك غذا نداشتم و گرسنه سر بر بالين مينهادم، جز دوران كمي در سال، تمام آن را به درس و مباحثه گذرانيدم و حتي در ايام ماه محرم غير از روزهاي تاسوعا و عاشورا تمام وقت خود را صرف فراگيري متون درسي نمودم. به همين دليل و در اثر مشقّات مزبور ضعفهاي بسياري متوجه وي گرديد و تا آخر عمرش باقي مانده و از آن رنج ميبرد.6 نبودن فردي كه علي جوان بتواند دروس خود را با او مباحثه كند نيز چنان به وي فشار ميآورد كه وقتي يك هم مباحثه را مييافت طي نامهاي شادماني و سرور خويش را از اين بابت به پدر اطلاع ميداد.در محضر اساتيد
به رغم اين مشكلات او با اشتياق و اهتمام تمام دروس مقدماتي و سطح را نزد اساتيد وقت و از جمله شهيد محراب آية الله محمد علي صدوقي فراگرفت و به منظور ادامه تحصيل در جلسات درس خارج مرحوم آية الله بروجردي حاضر گشت، آن مرحوم كه از گذشته با پدر اين طلبه كوشا و با استعداد آشنا بود و علاقه وافري به وي داشت نسبت به امور تحصيلي و مسايل تربيتي وي شخصا توجهاي ويژه داشت. در دوران تحصيل در قم ايشان آنقدر به نظم در درس مقيد بود كه دوستان ايشان هرگز نديدند كه در يك جلسه هم حاضر نشود، او عادت داشت هر درسي را يك روز بعد مباحثه كرده و شب هنگام مطالب آن را يادداشت كند و اين عمل را هيچ وقت ترك نكرد.امام خميني به احترام مقام فقاهت و مرجعيت آية الله بروجردي حاضر به تدريس حضرت زهرا سلام الله عليها:«ألا مَنْ ماتَ عَلي حُبّ آلِ محمّد (ص) ماتَ شَهيدا»فاطمه (س) از رسول خدا(ص) نقل ميكند: هر كس با حبّ آل محمد از دنيا برود، شهيد است.(عوالم العلوم، ج21، ص354 مأةُ منقبةٍ، فضل بن شاذان، ص64)دروس عالي حوزه نبود كه با اصرار شاگردان اين مهم را پذيرفت اما زمان تدريس را ساعتي قبل از شروع درس آيةالله بروجردي قرار داد و پس از اتمام همراه با شاگردان خود به درس آن مجتهد عظيم الشأن حضور مييافت، شهيد آية الله قدوسي در هر دو درس شركت ميكرد و از آنها بهره ميبرد، او كه در محضر امام بحري از علوم، معارف و حكمت را يافت تمام توان فكري و روحي خود را در جهت استفاده از اين درياي معرفت به كار برد و كوشيد در ساحل آن از آن توجه به امور ديگر دست بردارد و به مسايل درسي اهتمام افزونتري داشته باشد، به همين دليل با سرعت و در كمترين زمان ـ در سال 1341 هـ.ش ـ به درجه اجتهاد رسيد و دوستان و اساتيد به اين موفقيت علمي او معترف بودند. از سوي ديگر در محضر امام خميني شهيد قدوسي علاوه بر امور علمي و آموزشي متوجه جنبههاي معنوي، تقوا، زهد و اخلاص استادش قرار گرفت، وي در وجود امام شخصيتي را مشاهده كرد كه از دنيا و امور فناپذير گذشته و يكپارچه رو به سوي حق دارد و هيچ عاملي نميتواند سد راهش باشد. روح مشتاق و كمال طلب شهيد قدوسي در محضر امام خميني آنچه را كه سالها در پي آن بود، يافت، منبع نوري كه وي پيوسته در طريق حق از آن بهره گرفت در همين دوران بر روح و روان اين مرد بزرگ تأييد و او را به سوي قله كمال، وارستگي و پارسايي سوق داد. 7شهيد آية الله علي قدوسي تمام دوره اصول را نزد امام آموخت و نيز خارج مكاسب محرّمه و مقداري از بيع و كتاب الطهارة را از محضر معظمله استفاده نمود. يكي از تربيت يافتگان آن شهيد ميگويد: آقاي قدوسي ميگفت: تا موقعي كه در قم بودم پاي درس امام خميني مينشستم و بعد از تبعيد ايشان به درس ديگر آقايان رفتم بطور مقايسه متوجه شدم كه درس ايشان چيز ديگري است. 8 شاگردي كه استادش را اين گونه درك كرد به او علاقهمند گرديد و تصميم گرفت در حيات علمي، آموزشي، سياسي و اجتماعي او را الگوي خويش قرار دهد لذا اولين روزهايي كه امام نهضت خود را در قم آغاز كرد وي به عنوان يك فرد منظم، برنامه ريز و تشكيلاتي در كنار امام قرار گرفت و بهترين الگويي كه در درس اخلاق به شاگردانش معرفي ميكرد امام خميني بود.9 يادآور ميشود حاج آقا بهاءالديني عراقي از شاگردان حوزه درسي امام كه با شهيد قدوسي هم مباحثه بود در سال 1360 هـ.ش به دست منافقين كوردل به شهادت رسيد.10 شهيد قدوسي از آغاز طلبگي علاقه و ارتباط خاصي با عارفان و پويندگان مسير معنويت داشت و پيوسته هر كجا نشاني از سراي اهل صفا و اهل سرّ مييافت دنبال آن را ميگرفت تا شايد مشخصاتي از نهان خانه يار را به دست آورد و بعدها در دروس اخلاقي خود خاطراتي را از اين افراد ذكر ميكرد اما بسياري از مسايلي را كه از طريق تزكيه و تهذيب درون بدان رسيده بود ناگفته ميگذاشت و به درستي يكي از خصلتهاي برجسته او اين بود كه وقتي كسي وي را مشاهده ميكرد حدس نميزد كه اين روحاني كسي است كه سالها در سير و سلوك گام برداشته و طريق عارفان را پيموده و بخش مهمي از عمرش را در تصفيه باطن و فناي في اللّه گذرانده است اما گاهي مواقع كه با محرمان خويش نشستي داشت گوشهاي از اين باطن مصفّا را نشان ميداد و روزنهاي معنوي را ميگشود،11 يكي از شخصيت هايي كه موجب گرديد بعد عرفاني شهيد قدوسي را بارور و شكوفا سازد علامه سيد محمد حسين طباطبايي بود او همراه و همسان با شهيد آيةالله مطهري و آيةالله شهيد دكتر بهشتي همراه با انديشهاي پويا و جوشان به محضر اين عالم رباني راه مييافت و از خرمن خودش خوشهها برميچيد و جرعه هايي از حكمت و معنويت اين چشمه ملكوتي را به كام ذهن خويش سرازير ميساخت و به تدريج از شاگردان مشهور و برجسته علامه طباطبايي در مباحث فلسفي، عرفاني و تفسيري قلمداد گرديد و بعد از سالها تلمّذ نزد آن حكيم عاليقدر چنان مورد توجه ايشان قرار گرفت كه استاد جويبار عطوفت خويش را به سوي او جاري ساخت و وي را به سمت دامادي خود پذيرفت و فرزند محترمه خويش ـ نجمة السادات طباطبايي ـ را به عقد ازدواج وي درآورد.12 بنا به اظهارات دختر علامه ـ همسر شهيد قدوسي ـ علامه براي وي احترام خاصي قائل بود و مدام ميگفت خداوند به اين مرد عقل و درايت شگفتي داده است به همين سبب بسياري از كارهاي مهم را به ايشان ميسپردند و اعتماد عجيبي به شهيد قدوسي داشتند تا جايي كه خاطرنشان نمودهاند: هر وقت كاري به او ميسپارم ديگر از آن كار آسوده خاطرم. به هنگام شهادت آقاي قدوسي چون علامه به دليل بيماري در وضع نگران كنندهاي به سر ميبرد، اطرافيان به ايشان چيزي نگفتند با اين وجود گويا آن مفسّر عاليقدر از طريق فراست باطني به اين ماجرا پي ميبرد كما اين كه از شهادت هفتاد و دو تن از ياران امام خبر داشت با اين كه در اين خصوص كسي چيزي به ايشان نگفته بود. 13آية الله قدوسي به همراه امام موسي صدر در دروس اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد علامه طباطبايي شركت داشت و در تدوين و تنظيم اين مباحث در كتابي مفصل كوشيد به همين دليل شهيد مطهري در مواقعي مقتضي از خدمات علمي ايشان در اين خصوص تقدير قالت فاطمه(س):أبوا هذه الامة محمّد و عليّ (عليهماالسلام) يقيمان اَوَدَهُم و ينقذانهم من العذاب الدائم ان اطاعوهما، يبيحانهم النعيم الدائم ان واقفوهما».حضرت فاطمه(س) فرمود: پيامبر(ص) و علي(ع) دو پدر اين امتند، كجيها را راست و انحرافات را اصلاح مينمايند. اگر مردم آن دو را اطاعت كنند، آنها از عذاب جاويد نجاتشان ميدهند و اگر همراه و ياورشان باشند، نعمتهاي هميشگي خداوند را ارزانيشان ميدارند.(بحار، ج23، ص259)ميكرد.14 علاوه بر آن در جلسات درس اخلاق استادش حضور مستمر داشت و از اين كلاس و روح وارسته و اخلاق والاي علامه استفاده بسياري نمود و با معاريف و مشاهير بزرگ عرفان از جمله آيةالله حاج ميرزا علي آقا قاضي كه از مشايخ سير و سلوك و تقوا در زمان خود بود و از استادان معروف علامه طباطبايي است آشنا گرديد و پيوسته هنگامي كه از اهل تقوا و معرفت و علماي رباني سخن به ميان ميآمد از اين بزرگوار و كرامتها و مكارمش ياد ميكرد. 15 آري شهيد قدوسي كه خود مظهري از اخلاص بود در علامه طباطبايي گمشدهاي يافت كه در جاي ديگر نميتوانست آن را به دست آورد اين ارتباط معنوي در سال 1334 هـ.ش تبديل به يك پيوند عاطفي گرديد زيرا شهيد قدوسي داماد آن بزرگوار شد. 16در حدود سال 1340 هـ.ش كه آية الله قدوسي به مقام اجتهاد نائل آمد، با نوشتن مقالاتي در مجله مكتب تشيّع برخي حقايق مسلم قرآني و روايي را در قالب نوشته هايي روان اما عميق و علمي براي تشنگان معارف ناب تشريح كرد17 و اعتقاد داشت ايجاد تحول در جامعه بايد از طريق برنامههاي فرهنگي و اصلاح باورها و اعتقادات صورت گيرد. تحقيقات فقه و اصول ايشان هم كه از زمان شركت در جلسات درس خارج آية الله بروجردي به نگارش درآورده بود مورد توجه فضلاي حوزه علميه قم قرار گرفت. 18 در برخي منابع آمده است كه آيةالله قدوسي دروس خارج خود را نزد آيةالله العظمي گلپايگاني تكميل نمود.19در ميدان مبارزه
گام نهادن اين شهيد در عرصههاي علمي و عرفاني و نيز روي آوردن به طريق سير و سلوك با تلاشهاي سياسي ايشان منافاتي نداشت و بلكه او كه به سوي حق و حقيقت قدم برميداشت با هرگونه آفت يا مانعي كه اين طريق را با دشواري مواجه ميكرد به مبارزه برخاست، در ماجراي مبارزات امت مسلمان ايران به رهبري آيةالله كاشاني طي سالهاي 1331 و 1332 هـ.ش اين شهيد در صحنههاي سياسي حضور يافت و سپس با فدائيان اسلام مرتبط گشت و از ياران نواب صفوي گرديد و با وي همفكري داشت و در همان سالها به تمرين با اسلحه در ارتفاعات پرداخت و در تظاهرات فدائيان اسلام نقش فعالي را عهده دار گرديد، 20 در همان زمان حزب توده و جبهه ملي عناد خود را با پايگاه ديانت يعني حوزه علميه و علماي شيعه آغاز كرد زيرا بعد از فرار رضاخان گروههاي مزبور در شرايط پيش آمده و با اتكا به حمايت ابرقدرتها احساس نمودند حال كه از فشار حكومت پهلوي رهانيده شدهاند مبارزهاي همه جانبه را با روحانيون آغاز كنند در شهر نهاوند تنها كسي كه در مقابل حزب توده و نيروهاي آن مقاومت كرد و امكان پيشرفت را از آنان گرفت شهيد قدوسي بود، او در برابر اين گروه منحط آنقدر مقاومت كرد كه موجب عقب نشيني طرفداران حزب توده در نهاوند گشت و به تدريج دست از مخالفت خود برداشتند. دستگاه ستم نيز براي ضربه زدن به روحانيت يكي از تودهايهاي سابقه دار را كه مدتها از قم بيرون رفته بود با تشريفات و استقبال كم نظيري به اين شهر برگردانيد، شهيد قدوسي با رهبري تظاهرات وسيعي كه از سوي طلاب انجام شد بيشترين مبارزه را در جوّ اختناق و فشار آن روز انجام داد و همزمان با اين تلاش سياسي به تمرينهاي نظامي پرداخت و بدينگونه خود را براي حركتهاي بعدي آماده كرد.21 شهيد بزرگوار آيةالله قدوسي به عنوان يكي از شاگردان برجسته امام امت در صف پيشتازان نهضت مقدس اسلامي و در شمار آن گروه از اساتيد حوزه بود كه فرياد دشمن كوب آن رهبر والامقام را با تمام وجود لبّيك گفتند، در اين دوران علماي حوزه با افشاگريهاي پي در پي و روشنگريهاي مؤثر و اعتراضات شديد خود به شكلهاي گوناگون و از راه نشريات، اعلاميهها و با خنثي كردن توطئههاي عوامل استكبار به عنوان بازوي تواناي نهضت اسلامي به رهبري امام خميني نقش عمدهاي را عهدهدار گرديد و شهيد قدوسي از عناصر فعال و مؤثر اين جمع بود و در انتشار يك نشريه مخفي در زمان بازداشت امام در قيطريه با آقاي هاشمي رفسنجاني همكاري ويژهاي داشت.22تشكيلات مخفي
به دنبال مسئله شوم كاپيتولاسيون و افشاگري كوبنده امام خميني در چهارم آبان سال 1343 و دستگيري ايشان در سيزدهم همين ماه و تبعيد به تركيه، روحانيت با اعتراض شديد به دولت تركيه و انتشار اعلاميهها و نشريات مخفي حركت خود را در مسير مبارزهاي كه امام ترسيم كرده بود، ادامه داد اما در اين هنگام شدت اختناق و دستگيري، ضرب و جرح مشتاقان به امام و تبعيد، شكنجه و زندان آنان و ايجاد رعب و وحشت به اوج خويش رسيد و شدت آشفتگي شرايط به حدّي بود كه نزديك بود در حوزههاي علميه نيز سكوت و ركود حاكم گردد و اين ضايعه شاگردان شيفته امام را رنج ميداد، توجه به اين واقعيت تلخ و دشواري فعاليتهاي علني عليه دستگاه استبداد جمعي از دوستداران و حاميان دلسوخته امام از جمله شهيد آية الله قدوسي را بر آن داشت كه متناسب با شرايط اختناق، چگونگي و كيفيت مبارزه را تغيير دهند و همين تفكر مقدمه تشكيل يك گروه سازمان يافته مخفي از اساتيد حوزه علميه به منظور تداوم مبارزه گرديد. اين تشكيلات كه نخستين هسته مبارزاتي مخفي در تاريخ حوزههاي علميه اسلامي و متشكّل از مدرسان عالي مقام حوزه بود، بعدها به گروه يازده نفري مشهور گرديد. در اين تشكيلات كه يك سلسله جلسات علني پوششي براي نظم و اصلاح امور حوزه و جلساتي كاملاً مخفي و زيرزميني براي طراحي و برنامه ريزي مبارزه با رژيم داشت چهرههاي محبوب و شخصيتهاي بزرگي چون مقام معظم رهبري و آية الله رفسنجاني عضويت داشتند و مرحوم قدوسي مسؤوليت اطلاعات و اخبار را در اين گروه عهده دار بود، در آن زمان حتي روشنفكران مسلمان با حركتهاي تشكيلاتي كمتر آشنايي داشتند ولي اين جمعيت داراي شاخههاي منسجم كاملاً جديد و بيسابقه در بين روحانيان بود، البته اين تشكيلات مدت زمان زيادي ادامه نيافت و پس از مدتي وقفه در فروردين ماه سال 1345 اساسنامه آن در بازرسي محل كار يكي از اعضاء، به دست ساواك افتاد و در بازجويي از وي حركت مخفي اين مجموعه لو رفت و افراد آن تحت تعقيب مأمورين امنيتي قرار گرفتند، كشف اين جريان براي ساواك آن چنان وحشت آور جلوه كرد و گران تمام شد كه بلافاصله رئيس وقت ساواك قم احضار و مورد توبيخ قرار گرفت و از قم به جاي ديگري انتقال داده شد، شهيد قدوسي در همين ارتباط تحت تعقيب قرار گرفت و دستگير شد و به همراه مرحوم آيةالله رباني شيرازي در زندان قزل قلعه زنداني گشت، دژخيمان رژيم به رغم فشارهاي زياد و شكنجههاي رواني و جسمي نتوانستند از آن شهيد و ديگر هم رزمانش اعتراف بگيرند و پس از بازجوييهاي مكرّر، آيةالله قدوسي با زيركي و متانت خاصي آنان را متقاعد ساخت كه اين تشكيلات هدفي غير از تنظيم امور تحصيلي طلاب و تدوين كتب و متون درسي نداشته است! يادآور ميشود شهيد قدوسي در زندان بسيار شكنجه و اذيت شد، اما نتوانستند حتي يك جمله اعتراف از او بگيرند،23 رئيس زندان گفته بود: شلاق آورديم او را كتك زديم اما اصلاً پشتش نلرزيد و با وجود آن كه آزادش كردند هرچند روز يك بار به خانهاش هجوم ميآوردند و در اين يورشها حتي طلاهاي همسرش را به غارت بردند، اين اذيتها و تهديدها يك ذره ترس در وجود او پديد نياورد و محكم و استوار ايستاد و تأكيد ميكرد ما پيروز ميشويم و نگراني ندارد.24 شهيد قدوسي پس از رهايي از زندان در تابستان همان سال به نهاوند رفت و در مسجد جامع اين شهر اقامه نماز مينمود و پس از نماز به منبر ميرفت و حقايقي را براي مستمعين تشريح ميكرد ونام امام خميني را بر زبان ميآورد.ساواك و شهرباني از اين وضع بسيار ناراحت بود و مدام تذكر ميداد كه نبايد شما نام امام را ببريد در هيچ جاي ايران چنين برنامهاي متداول نيست و اگر ادامه دهيد شما را دستگير ميكنيم، او اعتنايي نكرد و به همين دليل جلساتش را در نهاوند تعطيل كردند و او بار ديگر به قم عزيمت نمود با اين حال ارتباطش با اقشار مذهبي نهاوند استمرار يافت و بخصوص با مبارزين اين سامان رابطهاي مخفي و پيوسته داشت، از جمله اقدامات آن شهيد در اين شهر تقويت تلاشهاي نيروهاي مبارز و رسيدگي به خانوادههاي زندانيان سياسي بود كه به موجب ارتباط با ايشان يا به سببي ديگر دستگير شده بودند و برخي در زندان به سر برده يا از سوي رژيم به شهادت رسيده بودند.25اصلاحات آموزشي
در آن سالهاي سياه و شرايط آميخته به اختناق شهيد قدوسي اعتقاد داشت حوزه علميه بايد از نظر تلاشهاي سياسي و نوع تشكيلات و دروس و مسايل مطرح شده تحرك جديدي داشته باشد و روحانيان در مجموعهاي منسجم و برنامه ريزي شده و هماهنگ حوزه را براي دنياي امروز و هدايت جامعه آماده نمايند، لذا پس از آزادي از زندان اهداف خود را در مورد اصلاح ساختار حوزه دنبال كرد26 و با همفكري و همراهي اساتيد بزرگوار ديگري همچون شهيد مظلوم آيةالله دكتر بهشتي مبدأ و منشأ يك تحوّل عميق و اساسي در نظام آموزشي حوزه علميه قم گرديد و كوشيد ضمن حفظ اصالتهاي حوزه و تكيه بر نقاط مثبت و امتيازات نظام آموزشي قديم نظير سيستم مباحثه و انتخاب آزاد درس و استاد، يك سلسله برنامههاي جديد را طرحريزي نمايد و در واقع نقاط قوت و مؤثر نظام آموزشي جديد را به امتيازات قبلي حوزه بيفزايد كه از جمله آنها برنامه ريزي دقيق آموزشي واستفاده ازروش ارزشيابي و آزمونهاي منظم، هدايت ونظارت مستقيم در مواد درسي را ميتوان برشمرد.اين تفكر اصلاحي منجر به تأسيس مدرسه منتظريه (حقّاني) گرديد كه به رغم مشكلات فراوان و كارشكنيهاي نظام ستم شاهي به حول و قوه الهي و در اثر اهتمام وافر و پشتكار و دلسوزي شهيد قدوسي اين طرح موفق شد و شاگرداني كه طي اين برنامه پرورش يافتند به عنوان كادرهاي ورزيده قابل اعتمادي در نهضت اسلامي و بعد از آن توانستند مسؤوليتهاي حساسي را به دوش گيرند. بديهي است خصايص ممتاز، فكر عالي، وارستگي، مراتب علمي و اخلاقي شهيد قدوسي سبب شد كه اين تجربه آموزشي و تربيتي به شكوفايي برسد و در سازندگي اخلاقي وفرهنگي حوزه و جذب بهترين، زبدهترين و برگزيدهترين استعدادهايي كه به حوزه روي آوردند گامهاي اساسي برداشته شود، تأسيس و اداره اين مدرسه تنها يك حركت فرهنگي پرورشي نبود و همانگونه كه بعدها روشن گرديد يك برنامه حساب شده سياسي اجتماعي هم به شمار ميآمد كه گسترش آن ميتوانست پشتوانه عظيم نيروي انساني را براي تأمين نيازهاي انقلاب اسلامي فراهم آورد، وقتي شهيد قدوسي به پيشنهاد شهيد بهشتي اداره اين مدرسه را عهدهدارشد او تمام نيروها و همت خود را صرف اصلاحاتي در اين مسير كرد و بر اين باور رسيد كه بايد براي احياي فرهنگ تشيّع تمام كارهاي ديگر را رها و صرفا به مديريت اين مركز آموزشي مبادرت ورزد، پذيرفتن مسؤوليت يك مدرسه نوپا براي دانشمندي كه موقعيتهاي بالاتر علمي و اجتماعي برايش فراهم بود خود يك گذشت بزرگ به شمار ميآمد هرچند كه اين مدرسه تبديل به يك مركز علمي و اجتماعي مشهور شد و خود شهيد قدوسي به خاطر مديريتي عالي و طرحهاي ابتكاري ارزنده به توفيق هايي دست يافت البته ايشان عشق به مطالعه و پژوهشهاي علمي را ترك نكرد، مسؤوليت مزبور آن چنان اين شهيد را تحت تأثير قرار داد كه تمام همّ و غم خود را در راه رشد و شكوفايي مدرسه و برنامه طلاب به كار گرفت و اغلب اوقات در شبانه روز هيجده ساعت كار ميكرد27 در منزل نيز مسايل مدرسه را مورد بررسي قرار ميداد. در طول سال تحصيلي هيچ گونه مسافرت و رفت و آمدي نداشت و ميهمانيها و ارتباط با دوستان را به نحو قابل ملاحظهاي كاهش داده بود، او بدون غرور و از روي فروتني به دنبال اساتيد ميرفت و گاهي براي راضي كردن استادي چندين بار به وي مراجعه مينمود. كارهاي وامانده را ميپذيرفت و راههاي نرفته را ميرفت و سختيهاي آن را به جان ميخريد و به قيمت عمر و زندگي و از دست دادن موقعيت و مقام ظاهري و حتي سلامتي بدني با اشتياق وصف ناپذيري تلاش ميكرد و اهتمامش بر اين بود كه برنامه درسي و تربيتي مدرسه به گونهاي تدوين و پياده شود كه كاستيها برطرف گردد و بر محتواي كار و كيفيت آموزشي افزوده شود.كوششهاي پي گير آن بزرگ مرد در زماني پي ريزي گرديد كه از يك سو حوزههاي علميه مورد هجوم افكار روشنگر مآبان نوگراي قرار گرفت كه قصد داشتند با الفاظ پر طمطراق خود طلاب علوم ديني را از تحصيل فقه آل محمد و اصول و مباني و معارف اسلام و آموزشهاي متكي بر قرآن و حديث باز دارند و از طرفي عالم نمايان ناآگاه و بيخبر و احتمالاً وابستهاي وجود داشتند كه به جز يك رشته دروس خاص هر نوع حركت جديد، مبارزه سياسي و فعاليت اجتماعي را تخطئه مينمودند و از جانب ديگر جواناني به مبارزات سياسي صرف روي آورده و از فعاليتهاي فقهي و علمي بازمانده بودند در چنين اوضاع و احوال نگران كننده و تيره و تاري بود كه آيةالله قدوسي با همكاري دو يار صادق خويش ـ شهيد مظلوم دكتر بهشتي و شهيد آية الله مطهري ـ دست به كاري بزرگ زدند و سنگ مدرسهاي را بنا نهادند كه در آن اسلام با تمامي ابعادش به شكلي متناسب با مقتضيات زمان و نيازهاي جديد مورد تدريس و بحث قرار گرفت. مدرسه مزبور از ابتدا با مخالفت جوّ عمومي حوزه روبرو شد بسياري از افراد در موفقيت اين شيوه جديد ترديد داشتند بلكه عدهاي با اصرار ميگفتند اين حركت در حوزه نامطلوب است، نبايد امتحان، كلاس رسمي و ميز و صندلي، برنامه و ساعت شروع و خاتمه درس باشد، شهرت و موقعيت بعدي مدرسه نيز موج مخالفتها را افزايش داد، استقلال فكري و سازش ناپذيري شهيد قدوسي در مقابل انحرافات و توطئهها و برخي افكار منجمد عامل ديگري بود كه بر اين دشواريها ميافزود، در همين موقعيت ساواك به اين مدرسه به عنوان يك پايگاه چريكي مينگريست و نظرش اين بود كه تشكيلاتي با آن دقت و مديريت و سازماندهي شده نميتواند صرفا كارش آموزش فقه و اصول باشد، حتي يك بار به مدرسه يورش بردند و پنجاه نفر طلبه را بازداشت كردند و اعلام نمودند تا يكايك آجرهاي مدرسه را از جا نكنيم دست بردار نخواهيم بود و اين فشارها در حالي صورت ميگرفت كه افراد خودي از شهيد قدوسي حمايت چنداني نميكردند.28با اين وجود شهيد قدوسي و همكارانش با تيزبيني و آيندهنگري ضرورتي مهم را درك كردند و انتقادها و خردهگيريها را با شرح صدر پذيرفتند و با تحمل شدائد به راه مقدّس خويش ادامه دادند و از تهاجمهاي غير معقول و جاهلانه نهراسيدند، اين خيلي مهم و شگفتانگيز است كه شهيد قدوسي در يك قدم اساسي در سنگر مدرسه و در قالب فعاليتهاي آموزشي و تربيتي چند صد نفر طلبه مؤمن، باسواد، انقلابي، مطيع رهبر و مخالف استبداد بار بياورد و ساواك هم بدين دليل مدرسه حقاني را سنگر انقلاب اسلامي ناميد، لذا بارها بدان يورش برد، مأموران ساواك و پليس علاوه بر تعقيب و مراقبت طلاب در بيرون از مدرسه افرادي را دستگير كرده و مورد بازجويي قرار ميدادند، در طول يورشهاي نيروهاي امنيتي رژيم شهيد قدوسي با قدرت و جرأت فراوان زيركي خود را به كار ميگرفت و از موفقيت آنها جلوگيري ميكرد در عين حال به گونهاي عمل مينمود كه آنان مدرك جرمي به دست نياورند يك بار رئيس ساواك وقت قم به شهيد قدوسي گفته بود. من تمام مطالب پرونده شما را خواندهام چيزي در آن نيست ولي نوشتهاند صاحبش آدم زرنگي است! اگرچه ساواك دستگاههاي تايپ و تكثير مدرسه را مصادره كرد ولي در ادامه مبارزات خللي وارد نشد و پس از آن همه محدوديتهاي شديد باز هم ايشان در تربيت نيروهاي سازنده و انقلابي ميكوشيد.29ادامه دارد1- مصاحبه با حضرت آيةالله خامنهاي، يادنامه شهيد قدوسي، ص153.
2- ديدار با ابرار، ج79، پژوهشكده باقرالعلوم، ص20.
3-يادنامه شهيد قدوسي، ص54.
4- همان، ص75.
5- از سجاده نمازهاي عارفانه شب تا مبارزه در متن مردم (سيري در زندگي مبارزات شهيد قدوسي، روزنامه اطلاعات، شماره 18555، ص6.
6- يادنامه شهيد آية الله قدوسي، ص24.
7- ديدار با ابرار، ج79، ص34 ـ 35.
8- عدالت در خون، گروهي از نويسندگان، ص98.
9- مجله پيام انقلاب، شماره 92، ص43.
10- گفتگو با حجةالاسلام والمسلمين محمدي عراقي، مجله پيام انقلاب، شماره118، ص41.
11- جرعههاي جانبخش، از نگارنده، ص121.
12-يادها و يادگارها، تهيه وتنظيم علي تاج ديني، ص51.
13- گفتگو با نجمه السادات طباطبايي، مجله زن روز، شماره 892.
14- مجله پيام انقلاب، شماره 92، ص44.
15- روزنامه اطلاعات، 15 شهريور 1367 (شماره 18555) ص6.
16- ديدار با ابرار، ج79، ص35.
17- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص66.
18- پيام انقلاب، شماره 92، ص44.
19- بنا به اظهارات استاد حسيني تقوي اشتهاردي (نك: يادنامه قدوسي، ص55).
20- پيشتازات شهادت... ص65.
21- ديدار با ابرار، ج79، ص30 ـ 31.
22- سيري در زندگي و مبارزات استاد شهيد آية الله قدوسي، روزنامه اطلاعات شماره 18555، ص6.
23- مجله پيام انقلاب، شماره 112، ص43.
24- مجله شاهد بانوان، شماره 12، 15 آبان 1360، ص12.
25- ديدار با ابرار، ج79، ص54 ـ 55، عدالت در خون، ص96.
26- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص66.
27- آية الله قدوسي شهيد راه عدالت، مجله پيام انقلاب، ششم شهريور سال 1361، شماره 66 ص8.
28- ديدار با ابرار، همان، ص73 ـ 74.
29- روزنامه جمهوري اسلامي، ويژه نامه شهيد قدوسي، ص5.