پرتوها ي پرهيزگاري زندگي انديشه و اخلاق شهيد آية الله علي قدوسي - پرتوهای پرهیزگاری (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرتوهای پرهیزگاری (1) - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرتوها ي پرهيزگاري زندگي انديشه و اخلاق شهيد آية الله علي قدوسي

غلامرضا گلي زواره

تماشاي تزكيه

شهيد آيه الله قدوسي در زمره وارستگاني است كه به دو بال علم و تقوا مجهّز بود و با اين توانايي فكري و معنوي معلم اخلاق، اسوه تعهّد، مقاومت و همّت براي شاگردان خويش و جامعه اسلامي گرديد. او با ايماني ناب و اعمالي صالح در بيكرانگي توحيد، آرامش روحي و لذّت ملكوتي را احساس مي‏نمود، ايمان به سراي جاويد و يقين به قيامت در زندگي و اعمالش كاملاً مشهود بود و با روي آوردن به مستحبات و ذكر و انس با خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت به حالات عرفاني و بصيرت باطني و صفاي دروني دست يافته بود. بارها مي‏گفت خدا را بايد يافت نه آنكه دانست و اين ويژگي عنايت مي‏خواهد، عقيده‏اش بر اين بود كه وقتي خداوند و ارزشهاي توحيدي در ميان آمد بايد تمام علايق خودي و گروهي و منافع فردي به كنار روند و اين حالت به آساني تحقق نمي‏يابد و به مواظبت، تزكيه، مراقبت نفس و عبوديت نياز دارد و خودش اين گونه بود و مدام خود را در محضر خدا مي‏ديد. او استادي وارسته، متفكري متعهد، آگاه ضميري مخلص، هدايت كننده‏اي مدبّر و مبارزي قاطع در برابر اهل عناد بود، دانشوري پارسا به شمار مي‏آمد كه در هاله‏اي از گمنامي و مظلوميت قرار داشت و البته اين خصوصيت را خود، آگاهانه و قاطعانه برگزيده بود. اصرار وافر داشت كه هرگز خويش را مطرح نكند و حتي در برابر تير تهمت‏ها و اهانت هايي كه نسبت به ايشان نشانه مي‏رفت حاضر به دفاع از خود نمي‏گرديد. در وجود اين مرد خدا صفات و ويژگي‏هاي برجسته اخلاقي متعددي نهفته بود و مجموعه صفات نيكي كه آن شهيد بزرگوار داشت به گونه‏اي است كه تك تك آن خصال هم به اين كيفيت در ديگران از نوادر است.

مقام معظّم رهبري حضرت آية اللّه العظمي خامنه‏اي (دام عمره) خاطر نشان نموده‏اند «چند خصوصيّت در ايشان وجود داشت كه نه تنها من بلكه همه را جذب مي‏كرد، يكي از آنها صداقت و صفاي اين مرد بود، مردي بود صريح، صادق، صاف و نسبت به آنچه كه احساس وظيفه مي‏كرد به شدّت پي گير و علاقه‏مند.»1

جويبار ابرار

شهرستان «نهاوند» در جنوب همدان واقع است، در اين شهر مسلمانان در برابر ساسانيان به فتح الفتوح رسيدند و توانستند تعليمات پربار مكتب اسلام را در سرزمين ايران منتشر كنند، از آن زمان اين ديار در دل خود ابراري نيك نهاد را پرورش داد كه به منظور نشر فرهنگ ديني و گسترش تعاليم قرآن و اهل بيت(ع) از خود اهتمامي ويژه بروز دادند و صفحاتي از تاريخ را درخشان و زرّين نمودند و از خويشتن نامي نيك بر جاي نهادند.

آخوند ملاّحسين در زمره عالماني است كه از اين ديار برخاست، او را به فضيلت و تقوا مي‏شناختند، برادرش آخوند ملاّ علي اكبر نيز از عارفان برجسته است كه گرچه در سنين جواني دارفاني را وداع گفت اما مردم او را به عنوان فردي صاحب كرامات مي‏شناختند، آية الله آخوند ملاّ احمد قدوسي فرزند ملاحسين پس از سپري كردن دوران كودكي و نوجواني و پشت سر نهادن تحصيلات مقدماتي به نجف اشرف رهسپار گرديد و به مدت بيست سال در جوار بارگاه اميرمؤمنان(ع) از محضر اساتيدي چون ميرزاي شيرازي، ميرزا حبيب الله رشتي، آخوند ملامحمد كاظم خراساني بهره گرفت و پس از احراز مقام شامخ اجتهاد در سال 1277هـ.ش به نهاوند بازگشت، او چندان در تحصيل علوم خود را در فشار و سختي نهاد كه سلامتي خويش را به مخاطره افكند، خودش مي‏گويد: هنگامي كه در حجره بودم چه بسا شب‏ها تا صبح مطالعه مي‏كردم و متوجه نمي‏شدم در چه ساعتي از شب هستم، ناگهان مشاهده مي‏كردم سپيده سر زده و غذايي كه براي شام روي چراغ نفتي گذاشته‏ام سوخته و از بين رفته و بدون شام اين اوقات را سپري كرده‏ام وپول ديگري براي تهيه غذا ندارم و چنين شب هايي را گرسنه مي‏گذرانيدم. او سال‏هاي متمادي دور از خانواده و در شرايط مشحون از مشقت تنها به منظور انجام وظيفه ديني به كسب علوم حوزوي پرداخت و با وجود درجه اجتهاد و اين كه قادر بود با چنين مقام علمي در مراكز مهم كشور از موقعيت بسيار بهتري برخوردار شود تنها به منظور اطاعت از امور پدر به زادگاه خويش آمد و تا آخر عمر در آنجا به نشر فرهنگ اسلام و هدايت مردم

حضرت زهرا سلام الله عليها:

«إنّ عُلماءَ شيعَتنا يُحْشَرُون فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خُلْعِ الْكِراماتِ عَلي قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ في اِرْشادِ عِبادِ اللّه».

زهرا(س) مي‏گويد از پدرم شنيدم:

علماي از شيعيان ما در محشر به اندازه كثرت علومشان و جديّت و سعيشان در ارشاد بندگان خدا از نعمت‏ها و كرامت‏هاي الهي برخوردار مي‏شوند.(بحار، ج2، ص3)

مشغول بود، وي با وجود تمكّن مالي در زندگي شخصي روزگار را با نهايت زهد و ساده زيستي طي مي‏كرد و در حالي كه انبارهايي از محصولات غذايي گوناگون داشت و خانواده، خويشاوندان، همسايگان و ديگران از آنها استفاده مي‏كردند به نان و پنيري اكتفا مي‏كرد ساعات زندگي او بر دو بخش تقسيم شده بود، بخشي را به اجراي حدود الهي، قضاوت، حل اختلافات و رسيدگي به امور اجتماعي مردم مي‏پرداخت و قسمتي ديگر از اوقات او صرف مطالعه و عبادت مي‏گرديد، آنچنان با عبادات و راز و نياز با معبود انس داشت و اين حالت ملكه‏اش گرديده بود كه گاهي در حالت خواب با صداي بلند نماز مي‏خواند و كساني كه در اطرافش بودند صداي قرائت حمد و سوره او را مي‏شنيدند.2

آن اسوه پارسايي سالها مورد توجه اهل فضل و بسياري از اهالي نهاوند در مسايل شرعي و اجتماعي بود و مرحوم آية‏الله بروجردي كه در آن اوقات هنوز در بروجرد اقامت داشت بارها هنگام بروز مشكلات علمي و فرهنگي به نهاوند مسافرت مي‏نمود تا با بهره‏گيري از دانش و بينش آن مرحوم دشواري‏هاي پيش آمده را حل و فصل نمايد و اين مطلبي است كه خود آن فقيه فرزانه و مرجع عاليقدر جهان تشيّع بدان تصريح فرموده است، يادآور مي‏شود در نجف اشرف آية‏الله بروجردي از هم بحث‏هاي مرحوم آية‏الله شيخ احمد قدوسي بود و در آنجا به مقام علمي و قدرت فكري و درجه تقواي اين عالم ربّاني پي بُرد.3

آية الله احمد قدوسي به شرايط اجتماعي و مقتضيات زمان واقف بود و با هوشياري، فراست و دقّت ويژه‏اي مسائل را بررسي مي‏كرد، در ماجراي مشروطه خيلي زود فهميد كه تقابل قراردادن اسلام و آزادي يك مسئله ظاهري است و در باطن اين پديده توطئه‏اي شوم نهفته كه دست استكبار در آن دخالت دارد و ايادي او براي متنفر كردن مردم از ديانت و متدينين در قالب برخي الفاظ و عناوين فريبنده فعاليت مي‏كنند، خيلي تلاش كرد تا اين واقعيت‏ها را به آگاهي حاميان مشروطه برساند، اما موفق نگرديد و چون اوضاع آشفته بود و تبليغات مسموم اثر ناگوار خود را ظاهر ساخت كوششهاي او به ثمر ننشست و از سال 1315 هـ.ش تا آخر عمر (سال 1334 هـ.ش) در را به روي خود بست و گوشه نشيني كامل اختيار نمود، البته اين عزلت او بدين معنا نبود كه نسبت به فجايع ستم بي‏تفاوت باشد و با شجاعت و صلابت با كارگزاران رضاخان به مخالفت برخاست و هرچه عوامل استبداد وي را تحت فشار قرار دادند كه حكومت وقت را تأييد كند او از اين برنامه امتناع كرد و با شهامت كامل نفرت از ستم و بيزاري از خفقان را اعلام نمود.4

دوران رشد و بالندگي

در پنجم رجب مقارن با دوازدهم مرداد سال 1306 هـ.ش در چنين خانواده‏اي كه عطر ايمان و معرفت از آن استشمام مي‏گرديد كودكي متولد گشت كه او را «علي» ناميدند، او آخرين فرزند خانواده مزبور به شمار مي‏آمد اما از همان دوران صباوت از ويژگي هايي برخوردار بود كه او را در بين فرزندان آخوند ملا احمد ممتاز مي‏كرد. دوران خردسالي علي در بوستان معرفت و محبت والديني وارسته سپري شد و مشك مشام معني جان و روحش را نوازش داد و او را به عنوان فرزندي علاقه‏مند به ارزشها و باورها و خوبي‏ها پرورش داد، وقتي به دوران نوجواني پا نهاد روح بزرگ، هوش سرشار و استعداد شگرفش نمي‏خواست در محدوده‏اي محقّر باقي بماند.

اين ويژگي او را به تحرّك فوق العاده و تكاپوي بيش از حد معمول وادار ساخت، برخي اطرافيان وقتي او را با ديگر برادران مقايسه مي‏كردند به اشتباه تصور مي‏نمودند او نوجواني ناآرام و پرهيجان مي‏باشد و بايد رفتارش كنترل شود و در حدّ ديگر فرزندان تعديل گردد، اما پدر دانشمندش درك مي‏كند كه چنين حالاتي از آينده درخشان و دوران سعادت علي حكايت مي‏كند و لذا در پي آن بود كه بي‏مهري برخي را در مورد وي خنثي كند و آنان اجازه دهند اين نهال به شكوفايي شكوهمند خود ادامه دهد و مراتب كمال و درجات تعالي را طي كند.

در اين دوران رضاخان كه تازه روي كار آمده بود در آموزش و پرورش دگرگوني ايجاد كرد و مدارس سنّتي را به سبك اروپايي و غربي درآورد، خانواده‏هاي متدين و شخصيت‏هاي حوزوي چنين تحولات منفي را برنمي‏تابيدند و ترجيح مي‏دادند فرزندان خود را به همان مكتب خانه‏هاي قديمي روانه سازند زيرا آموزشگاههاي جديد بدون عارضه منفي و انحراف نبود، فرزندان ملااحمد به همين دليل راضي نمي‏شدند به دبيرستان بروند، اما علي اين شيوه را برهم زد و ضمن آنكه در محيط آموزشي جديد حضور يافت خود را از انحرافات فكري و اخلاقي آن برحذر داشت هوش وافرش در محيط دبيرستان نيز آرام و قرار را از معلمان و هم كلاسي‏ها مي‏ربود تا جايي كه برخي معلم‏هاي ناآگاه از اين وضع به خانواده‏اش شكايت مي‏كردند، چون دوران ابتدايي و مقطع نخست متوسطه را در نهاوند گذراند و در اين شهر مقاطع بالاتر نبود از پدرش خواست تا به وي اجازه دهد براي ادامه تحصيلات به شهرستان‏هاي ديگر برود اما اين

حضرت زهرا سلام الله عليها:

«أدني ما تَكونُ مِنْ ربّها أنْ تَلزَمَ قَعْرَ بيتِها».

(پيامبر از ياران خود پرسيد: در كدام لحظه زن به خدا نزديكتر است. هيچ كدام نمي‏دانستند تا اين كه زهرا سلام الله عليها سؤال پدر را شنيد و در پاسخ گفت:)

آن لحظه‏اي كه زن در خانه خود مي‏ماند (و به امور زندگي و تربيت فرزند مي‏پردازد) به خدا نزديكتر است.

(الامامة والسياسة، ص14 / بحار، ج43، ص92، و ج100، ص250)

خواسته با مخالفت پدرش روبرو گرديد، زيرا ملااحمد آرزو داشت اين فرزندش به كسوت روحانيت درآيد و در سنگر حوزه به تلاشهاي علمي و تبليغي بپردازد چنانچه خود آن شهيد مي‏گويد پدرم سعي بسيار نمود كه يكي از برادران را براي تحصيل علوم ديني آماده نمايد و تا آن زمان موفق نشده بود و من هم به هيچ وجه علاقه‏اي به اين مسير نداشتم از سويي اوضاع آشفته و جوّ ضدمذهبي وغربي كه در مدارس جديد راه يافته بود با شئونات خانواده ما در تباين بود در اين حال من با مشقت بسيار بدون در نظر گرفتن اين مسايل به دبيرستان مي‏رفتم و در اين اوقات بحران‏هاي فكري سختي را از ذهن خويش عبور مي‏دادم.5

تحوّلي شگفت

ماجرايي شگفت پيش آمد كه علي جوان را در مسيري جديد قرار داد و آن اين بود كه يكي از مبلّغان كه براي امور تبليغي به نهاوند آمده بود و از افراد مبارز و متدين به شمار مي‏آمد و سال‏ها در زندان‏هاي رژيم رضاخان شكنجه و آزار ديده و به تازه‏گي از حبس رهايي يافته بود و شناخت چنداني نيست به خانواده ملااحمد قدوسي نداشت، پس از اقامه نماز به منبر مي‏رود و يك روز در ضمن سخنراني خويش اظهار مي‏دارد: در شب گذشته طي رؤيايي راستين رسول اكرم(ص) را كه به دستان مبارك خود عمامه بر سر پسر كوچك ملااحمد گذاشت اگر ايشان چنين فرزندي دارد و اكنون در مسجد حضور دارد او را به من معرفي كنيد، حاضرين در مسجد او را به اين روحاني معرفي مي‏كنند، او پس از ختم خطابه‏اش از منبر پايين آمد و وي را در آغوش گرفت و با او مصافحه كرد و مورد خطابش قرار داد و گفت: مقامي عالي در انتظارت مي‏باشد، قدرش را بدان، حاضران در مسجد چون پروانه برگرد شمع وجود علي قدوسي اجتماع كردند و به او به دليل اين لطف معنوي تبريك گفتند، پس از اين ماجرا تحوّل عجيبي در فكر و روان فرزند ملااحمد پديد آمد و بلافاصله از پدرش خواست كه زمينه‏هاي هجرت به قم را براي او فراهم كند.

بدين گونه در سال 1321 هـ.ش در حالي كه پانزده بهار را پشت سر نهاده بود خانواده و زادگاه خويش را ترك گفت و به شهر مقدس قم عزيمت نمود، در بدو ورود به اين ديار با بركت مورد توجه آية‏الله صدر كه از گردانندگان حوزه علميه بود و شناختي از مرحوم ملااحمد قدوسي داشت قرار گرفت، اما چون امكانات مربوط به محل سكونت طلاب در آن موقع خيلي ناچيز بود دوران تحصيلي وي در قم با دشواري‏ها و سختي‏هاي زيادي توأم گشت، خودش در اين باره مي‏گويد: بعد از آمدن به قم مشقات زيادي را تحمل كردم، در حالي كه در سن كم در غربت بسيار به من سخت مي‏گذشت. به علت نبودن جا در حجره‏اي كوچك همراه با چندين نفر ديگر زندگي مي‏كردم و مدتي در يك اتاق كوچك كه مقداري از آن فرش شده، بخشي از آن محل شستشوي ظروف و وضو گرفتن بود بسر بردم و چون از تمامي افرادي كه در اين حجره بودند كوچك‏تر و تازه كارتر بودم، در پايين اتاق مي‏خوابيدم و مدام لحاف و تشكم داخل آب مي‏رفت و خيس مي‏گرديد با همه اين‏ها درس را ادامه دادم و از خواب و خوراك خويش كاستم تا بتوانم بيشتر و بهتر درس بخوانم. بسياري از شب‏ها آنقدر مطالعه مي‏كردم كه ديگر توان تدارك غذا نداشتم و گرسنه سر بر بالين مي‏نهادم، جز دوران كمي در سال، تمام آن را به درس و مباحثه گذرانيدم و حتي در ايام ماه محرم غير از روزهاي تاسوعا و عاشورا تمام وقت خود را صرف فراگيري متون درسي نمودم. به همين دليل و در اثر مشقّات مزبور ضعف‏هاي بسياري متوجه وي گرديد و تا آخر عمرش باقي مانده و از آن رنج مي‏برد.6 نبودن فردي كه علي جوان بتواند دروس خود را با او مباحثه كند نيز چنان به وي فشار مي‏آورد كه وقتي يك هم مباحثه را مي‏يافت طي نامه‏اي شادماني و سرور خويش را از اين بابت به پدر اطلاع مي‏داد.

در محضر اساتيد

به رغم اين مشكلات او با اشتياق و اهتمام تمام دروس مقدماتي و سطح را نزد اساتيد وقت و از جمله شهيد محراب آية الله محمد علي صدوقي فراگرفت و به منظور ادامه تحصيل در جلسات درس خارج مرحوم آية الله بروجردي حاضر گشت، آن مرحوم كه از گذشته با پدر اين طلبه كوشا و با استعداد آشنا بود و علاقه وافري به وي داشت نسبت به امور تحصيلي و مسايل تربيتي وي شخصا توجه‏اي ويژه داشت. در دوران تحصيل در قم ايشان آنقدر به نظم در درس مقيد بود كه دوستان ايشان هرگز نديدند كه در يك جلسه هم حاضر نشود، او عادت داشت هر درسي را يك روز بعد مباحثه كرده و شب هنگام مطالب آن را يادداشت كند و اين عمل را هيچ وقت ترك نكرد.

امام خميني به احترام مقام فقاهت و مرجعيت آية الله بروجردي حاضر به تدريس

حضرت زهرا سلام الله عليها:

«ألا مَنْ ماتَ عَلي حُبّ آلِ محمّد (ص) ماتَ شَهيدا»

فاطمه (س) از رسول خدا(ص) نقل مي‏كند: هر كس با حبّ آل محمد از دنيا برود، شهيد است.

(عوالم العلوم، ج21، ص354 مأةُ منقبةٍ، فضل بن شاذان، ص64)

دروس عالي حوزه نبود كه با اصرار شاگردان اين مهم را پذيرفت اما زمان تدريس را ساعتي قبل از شروع درس آية‏الله بروجردي قرار داد و پس از اتمام همراه با شاگردان خود به درس آن مجتهد عظيم الشأن حضور مي‏يافت، شهيد آية الله قدوسي در هر دو درس شركت مي‏كرد و از آنها بهره مي‏برد، او كه در محضر امام بحري از علوم، معارف و حكمت را يافت تمام توان فكري و روحي خود را در جهت استفاده از اين درياي معرفت به كار برد و كوشيد در ساحل آن از آن توجه به امور ديگر دست بردارد و به مسايل درسي اهتمام افزونتري داشته باشد، به همين دليل با سرعت و در كمترين زمان ـ در سال 1341 هـ.ش ـ به درجه اجتهاد رسيد و دوستان و اساتيد به اين موفقيت علمي او معترف بودند. از سوي ديگر در محضر امام خميني شهيد قدوسي علاوه بر امور علمي و آموزشي متوجه جنبه‏هاي معنوي، تقوا، زهد و اخلاص استادش قرار گرفت، وي در وجود امام شخصيتي را مشاهده كرد كه از دنيا و امور فناپذير گذشته و يكپارچه رو به سوي حق دارد و هيچ عاملي نمي‏تواند سد راهش باشد. روح مشتاق و كمال طلب شهيد قدوسي در محضر امام خميني آنچه را كه سال‏ها در پي آن بود، يافت، منبع نوري كه وي پيوسته در طريق حق از آن بهره گرفت در همين دوران بر روح و روان اين مرد بزرگ تأييد و او را به سوي قله كمال، وارستگي و پارسايي سوق داد. 7

شهيد آية الله علي قدوسي تمام دوره اصول را نزد امام آموخت و نيز خارج مكاسب محرّمه و مقداري از بيع و كتاب الطهارة را از محضر معظم‏له استفاده نمود. يكي از تربيت يافتگان آن شهيد مي‏گويد: آقاي قدوسي مي‏گفت: تا موقعي كه در قم بودم پاي درس امام خميني مي‏نشستم و بعد از تبعيد ايشان به درس ديگر آقايان رفتم بطور مقايسه متوجه شدم كه درس ايشان چيز ديگري است. 8 شاگردي كه استادش را اين گونه درك كرد به او علاقه‏مند گرديد و تصميم گرفت در حيات علمي، آموزشي، سياسي و اجتماعي او را الگوي خويش قرار دهد لذا اولين روزهايي كه امام نهضت خود را در قم آغاز كرد وي به عنوان يك فرد منظم، برنامه ريز و تشكيلاتي در كنار امام قرار گرفت و بهترين الگويي كه در درس اخلاق به شاگردانش معرفي مي‏كرد امام خميني بود.9 يادآور مي‏شود حاج آقا بهاءالديني عراقي از شاگردان حوزه درسي امام كه با شهيد قدوسي هم مباحثه بود در سال 1360 هـ.ش به دست منافقين كوردل به شهادت رسيد.10

شهيد قدوسي از آغاز طلبگي علاقه و ارتباط خاصي با عارفان و پويندگان مسير معنويت داشت و پيوسته هر كجا نشاني از سراي اهل صفا و اهل سرّ مي‏يافت دنبال آن را مي‏گرفت تا شايد مشخصاتي از نهان خانه يار را به دست آورد و بعدها در دروس اخلاقي خود خاطراتي را از اين افراد ذكر مي‏كرد اما بسياري از مسايلي را كه از طريق تزكيه و تهذيب درون بدان رسيده بود ناگفته مي‏گذاشت و به درستي يكي از خصلت‏هاي برجسته او اين بود كه وقتي كسي وي را مشاهده مي‏كرد حدس نمي‏زد كه اين روحاني كسي است كه سالها در سير و سلوك گام برداشته و طريق عارفان را پيموده و بخش مهمي از عمرش را در تصفيه باطن و فناي في اللّه گذرانده است اما گاهي مواقع كه با محرمان خويش نشستي داشت گوشه‏اي از اين باطن مصفّا را نشان مي‏داد و روزنه‏اي معنوي را مي‏گشود،11 يكي از شخصيت هايي كه موجب گرديد بعد عرفاني شهيد قدوسي را بارور و شكوفا سازد علامه سيد محمد حسين طباطبايي بود او همراه و همسان با شهيد آية‏الله مطهري و آية‏الله شهيد دكتر بهشتي همراه با انديشه‏اي پويا و جوشان به محضر اين عالم رباني راه مي‏يافت و از خرمن خودش خوشه‏ها برمي‏چيد و جرعه هايي از حكمت و معنويت اين چشمه ملكوتي را به كام ذهن خويش سرازير مي‏ساخت و به تدريج از شاگردان مشهور و برجسته علامه طباطبايي در مباحث فلسفي، عرفاني و تفسيري قلمداد گرديد و بعد از سال‏ها تلمّذ نزد آن حكيم عالي‏قدر چنان مورد توجه ايشان قرار گرفت كه استاد جويبار عطوفت خويش را به سوي او جاري ساخت و وي را به سمت دامادي خود پذيرفت و فرزند محترمه خويش ـ نجمة السادات طباطبايي ـ را به عقد ازدواج وي درآورد.12

بنا به اظهارات دختر علامه ـ همسر شهيد قدوسي ـ علامه براي وي احترام خاصي قائل بود و مدام مي‏گفت خداوند به اين مرد عقل و درايت شگفتي داده است به همين سبب بسياري از كارهاي مهم را به ايشان مي‏سپردند و اعتماد عجيبي به شهيد قدوسي داشتند تا جايي كه خاطرنشان نموده‏اند: هر وقت كاري به او مي‏سپارم ديگر از آن كار آسوده خاطرم. به هنگام شهادت آقاي قدوسي چون علامه به دليل بيماري در وضع نگران كننده‏اي به سر مي‏برد، اطرافيان به ايشان چيزي نگفتند با اين وجود گويا آن مفسّر عاليقدر از طريق فراست باطني به اين ماجرا پي مي‏برد كما اين كه از شهادت هفتاد و دو تن از ياران امام خبر داشت با اين كه در اين خصوص كسي چيزي به ايشان نگفته بود. 13

آية الله قدوسي به همراه امام موسي صدر در دروس اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد علامه طباطبايي شركت داشت و در تدوين و تنظيم اين مباحث در كتابي مفصل كوشيد به همين دليل شهيد مطهري در مواقعي مقتضي از خدمات علمي ايشان در اين خصوص تقدير

قالت فاطمه(س):

أبوا هذه الامة محمّد و عليّ (عليهماالسلام) يقيمان اَوَدَهُم و ينقذانهم من العذاب الدائم ان اطاعوهما، يبيحانهم النعيم الدائم ان واقفوهما».

حضرت فاطمه(س) فرمود: پيامبر(ص) و علي(ع) دو پدر اين امتند، كجيها را راست و انحرافات را اصلاح مي‏نمايند. اگر مردم آن دو را اطاعت كنند، آنها از عذاب جاويد نجاتشان مي‏دهند و اگر همراه و ياورشان باشند، نعمتهاي هميشگي خداوند را ارزانيشان مي‏دارند.(بحار، ج23، ص259)

مي‏كرد.14 علاوه بر آن در جلسات درس اخلاق استادش حضور مستمر داشت و از اين كلاس و روح وارسته و اخلاق والاي علامه استفاده بسياري نمود و با معاريف و مشاهير بزرگ عرفان از جمله آية‏الله حاج ميرزا علي آقا قاضي كه از مشايخ سير و سلوك و تقوا در زمان خود بود و از استادان معروف علامه طباطبايي است آشنا گرديد و پيوسته هنگامي كه از اهل تقوا و معرفت و علماي رباني سخن به ميان مي‏آمد از اين بزرگوار و كرامت‏ها و مكارمش ياد مي‏كرد. 15 آري شهيد قدوسي كه خود مظهري از اخلاص بود در علامه طباطبايي گمشده‏اي يافت كه در جاي ديگر نمي‏توانست آن را به دست آورد اين ارتباط معنوي در سال 1334 هـ.ش تبديل به يك پيوند عاطفي گرديد زيرا شهيد قدوسي داماد آن بزرگوار شد. 16

در حدود سال 1340 هـ.ش كه آية الله قدوسي به مقام اجتهاد نائل آمد، با نوشتن مقالاتي در مجله مكتب تشيّع برخي حقايق مسلم قرآني و روايي را در قالب نوشته هايي روان اما عميق و علمي براي تشنگان معارف ناب تشريح كرد17 و اعتقاد داشت ايجاد تحول در جامعه بايد از طريق برنامه‏هاي فرهنگي و اصلاح باورها و اعتقادات صورت گيرد. تحقيقات فقه و اصول ايشان هم كه از زمان شركت در جلسات درس خارج آية الله بروجردي به نگارش درآورده بود مورد توجه فضلاي حوزه علميه قم قرار گرفت. 18 در برخي منابع آمده است كه آية‏الله قدوسي دروس خارج خود را نزد آية‏الله العظمي گلپايگاني تكميل نمود.19

در ميدان مبارزه

گام نهادن اين شهيد در عرصه‏هاي علمي و عرفاني و نيز روي آوردن به طريق سير و سلوك با تلاش‏هاي سياسي ايشان منافاتي نداشت و بلكه او كه به سوي حق و حقيقت قدم برمي‏داشت با هرگونه آفت يا مانعي كه اين طريق را با دشواري مواجه مي‏كرد به مبارزه برخاست، در ماجراي مبارزات امت مسلمان ايران به رهبري آية‏الله كاشاني طي سال‏هاي 1331 و 1332 هـ.ش اين شهيد در صحنه‏هاي سياسي حضور يافت و سپس با فدائيان اسلام مرتبط گشت و از ياران نواب صفوي گرديد و با وي همفكري داشت و در همان سال‏ها به تمرين با اسلحه در ارتفاعات پرداخت و در تظاهرات فدائيان اسلام نقش فعالي را عهده دار گرديد، 20 در همان زمان حزب توده و جبهه ملي عناد خود را با پايگاه ديانت يعني حوزه علميه و علماي شيعه آغاز كرد زيرا بعد از فرار رضاخان گروههاي مزبور در شرايط پيش آمده و با اتكا به حمايت ابرقدرت‏ها احساس نمودند حال كه از فشار حكومت پهلوي رهانيده شده‏اند مبارزه‏اي همه جانبه را با روحانيون آغاز كنند در شهر نهاوند تنها كسي كه در مقابل حزب توده و نيروهاي آن مقاومت كرد و امكان پيشرفت را از آنان گرفت شهيد قدوسي بود، او در برابر اين گروه منحط آنقدر مقاومت كرد كه موجب عقب نشيني طرفداران حزب توده در نهاوند گشت و به تدريج دست از مخالفت خود برداشتند. دستگاه ستم نيز براي ضربه زدن به روحانيت يكي از توده‏اي‏هاي سابقه دار را كه مدتها از قم بيرون رفته بود با تشريفات و استقبال كم نظيري به اين شهر برگردانيد، شهيد قدوسي با رهبري تظاهرات وسيعي كه از سوي طلاب انجام شد بيشترين مبارزه را در جوّ اختناق و فشار آن روز انجام داد و همزمان با اين تلاش سياسي به تمرين‏هاي نظامي پرداخت و بدين‏گونه خود را براي حركت‏هاي بعدي آماده كرد.21 شهيد بزرگوار آية‏الله قدوسي به عنوان يكي از شاگردان برجسته امام امت در صف پيشتازان نهضت مقدس اسلامي و در شمار آن گروه از اساتيد حوزه بود كه فرياد دشمن كوب آن رهبر والامقام را با تمام وجود لبّيك گفتند، در اين دوران علماي حوزه با افشاگري‏هاي پي در پي و روشنگري‏هاي مؤثر و اعتراضات شديد خود به شكل‏هاي گوناگون و از راه نشريات، اعلاميه‏ها و با خنثي كردن توطئه‏هاي عوامل استكبار به عنوان بازوي تواناي نهضت اسلامي به رهبري امام خميني نقش عمده‏اي را عهده‏دار گرديد و شهيد قدوسي از عناصر فعال و مؤثر اين جمع بود و در انتشار يك نشريه مخفي در زمان بازداشت امام در قيطريه با آقاي هاشمي رفسنجاني همكاري ويژه‏اي داشت.22

تشكيلات مخفي

به دنبال مسئله شوم كاپيتولاسيون و افشاگري كوبنده امام خميني در چهارم آبان سال 1343 و دستگيري ايشان در سيزدهم همين ماه و تبعيد به تركيه، روحانيت با اعتراض شديد به دولت تركيه و انتشار اعلاميه‏ها و نشريات مخفي حركت خود را در مسير مبارزه‏اي كه امام ترسيم كرده بود، ادامه داد اما در اين هنگام شدت اختناق و دستگيري، ضرب و جرح مشتاقان به امام و تبعيد، شكنجه و زندان آنان و ايجاد رعب و وحشت به اوج خويش رسيد و شدت آشفتگي شرايط به حدّي بود كه نزديك بود در حوزه‏هاي علميه نيز سكوت و ركود حاكم گردد و اين ضايعه شاگردان شيفته امام را رنج مي‏داد، توجه به اين واقعيت تلخ و دشواري فعاليت‏هاي علني عليه دستگاه استبداد جمعي از دوستداران و حاميان دلسوخته امام از جمله شهيد آية الله قدوسي را بر آن داشت كه متناسب با شرايط اختناق، چگونگي و كيفيت مبارزه را تغيير دهند و همين تفكر مقدمه تشكيل يك گروه سازمان يافته مخفي از اساتيد حوزه علميه به منظور تداوم مبارزه گرديد. اين تشكيلات كه نخستين هسته مبارزاتي مخفي در تاريخ حوزه‏هاي علميه اسلامي و متشكّل از مدرسان عالي مقام حوزه بود، بعدها به گروه يازده نفري مشهور گرديد. در اين تشكيلات كه يك سلسله جلسات علني پوششي براي نظم و اصلاح امور حوزه و جلساتي كاملاً مخفي و زيرزميني براي طراحي و برنامه ريزي مبارزه با رژيم داشت چهره‏هاي محبوب و شخصيت‏هاي بزرگي چون مقام معظم رهبري و آية الله رفسنجاني عضويت داشتند و مرحوم قدوسي مسؤوليت اطلاعات و اخبار را در اين گروه عهده دار بود، در آن زمان حتي روشنفكران مسلمان با حركت‏هاي تشكيلاتي كمتر آشنايي داشتند ولي اين جمعيت داراي شاخه‏هاي منسجم كاملاً جديد و بي‏سابقه در بين روحانيان بود، البته اين تشكيلات مدت زمان زيادي ادامه نيافت و پس از مدتي وقفه در فروردين ماه سال 1345 اساسنامه آن در بازرسي محل كار يكي از اعضاء، به دست ساواك افتاد و در بازجويي از وي حركت مخفي اين مجموعه لو رفت و افراد آن تحت تعقيب مأمورين امنيتي قرار گرفتند، كشف اين جريان براي ساواك آن چنان وحشت آور جلوه كرد و گران تمام شد كه بلافاصله رئيس وقت ساواك قم احضار و مورد توبيخ قرار گرفت و از قم به جاي ديگري انتقال داده شد، شهيد قدوسي در همين ارتباط تحت تعقيب قرار گرفت و دستگير شد و به همراه مرحوم آية‏الله رباني شيرازي در زندان قزل قلعه زنداني گشت، دژخيمان رژيم به رغم فشارهاي زياد و شكنجه‏هاي رواني و جسمي نتوانستند از آن شهيد و ديگر هم رزمانش اعتراف بگيرند و پس از بازجويي‏هاي مكرّر، آية‏الله قدوسي با زيركي و متانت خاصي آنان را متقاعد ساخت كه اين تشكيلات هدفي غير از تنظيم امور تحصيلي طلاب و تدوين كتب و متون درسي نداشته است! يادآور مي‏شود شهيد قدوسي در زندان بسيار شكنجه و اذيت شد، اما نتوانستند حتي يك جمله اعتراف از او بگيرند،23 رئيس زندان گفته بود: شلاق آورديم او را كتك زديم اما اصلاً پشتش نلرزيد و با وجود آن كه آزادش كردند هرچند روز يك بار به خانه‏اش هجوم مي‏آوردند و در اين يورش‏ها حتي طلاهاي همسرش را به غارت بردند، اين اذيت‏ها و تهديدها يك ذره ترس در وجود او پديد نياورد و محكم و استوار ايستاد و تأكيد مي‏كرد ما پيروز مي‏شويم و نگراني ندارد.24

شهيد قدوسي پس از رهايي از زندان در تابستان همان سال به نهاوند رفت و در مسجد جامع اين شهر اقامه نماز مي‏نمود و پس از نماز به منبر مي‏رفت و حقايقي را براي مستمعين تشريح مي‏كرد ونام امام خميني را بر زبان مي‏آورد.

ساواك و شهرباني از اين وضع بسيار ناراحت بود و مدام تذكر مي‏داد كه نبايد شما نام امام را ببريد در هيچ جاي ايران چنين برنامه‏اي متداول نيست و اگر ادامه دهيد شما را دستگير مي‏كنيم، او اعتنايي نكرد و به همين دليل جلساتش را در نهاوند تعطيل كردند و او بار ديگر به قم عزيمت نمود با اين حال ارتباطش با اقشار مذهبي نهاوند استمرار يافت و بخصوص با مبارزين اين سامان رابطه‏اي مخفي و پيوسته داشت، از جمله اقدامات آن شهيد در اين شهر تقويت تلاش‏هاي نيروهاي مبارز و رسيدگي به خانواده‏هاي زندانيان سياسي بود كه به موجب ارتباط با ايشان يا به سببي ديگر دستگير شده بودند و برخي در زندان به سر برده يا از سوي رژيم به شهادت رسيده بودند.25

اصلاحات آموزشي

در آن سال‏هاي سياه و شرايط آميخته به اختناق شهيد قدوسي اعتقاد داشت حوزه علميه بايد از نظر تلاش‏هاي سياسي و نوع تشكيلات و دروس و مسايل مطرح شده تحرك جديدي داشته باشد و روحانيان در مجموعه‏اي منسجم و برنامه ريزي شده و هماهنگ حوزه را براي دنياي امروز و هدايت جامعه آماده نمايند، لذا پس از آزادي از زندان اهداف خود را در مورد اصلاح ساختار حوزه دنبال كرد26 و با همفكري و همراهي اساتيد بزرگوار ديگري همچون شهيد مظلوم آية‏الله دكتر بهشتي مبدأ و منشأ يك تحوّل عميق و اساسي در نظام آموزشي حوزه علميه قم گرديد و كوشيد ضمن حفظ اصالت‏هاي حوزه و تكيه بر نقاط مثبت و امتيازات نظام آموزشي قديم نظير سيستم مباحثه و انتخاب آزاد درس و استاد، يك سلسله برنامه‏هاي جديد را طرح‏ريزي نمايد و در واقع نقاط قوت و مؤثر نظام آموزشي جديد را به امتيازات قبلي حوزه بيفزايد كه از جمله آنها برنامه ريزي دقيق آموزشي واستفاده ازروش ارزشيابي و آزمون‏هاي منظم، هدايت ونظارت مستقيم در مواد درسي را مي‏توان برشمرد.

اين تفكر اصلاحي منجر به تأسيس مدرسه منتظريه (حقّاني) گرديد كه به رغم مشكلات فراوان و كارشكني‏هاي نظام ستم شاهي به حول و قوه الهي و در اثر اهتمام وافر و پشتكار و دلسوزي شهيد قدوسي اين طرح موفق شد و شاگرداني كه طي اين برنامه پرورش يافتند به عنوان كادرهاي ورزيده قابل اعتمادي در نهضت اسلامي و بعد از آن توانستند مسؤوليت‏هاي حساسي را به دوش گيرند.

بديهي است خصايص ممتاز، فكر عالي، وارستگي، مراتب علمي و اخلاقي شهيد قدوسي سبب شد كه اين تجربه آموزشي و تربيتي به شكوفايي برسد و در سازندگي اخلاقي وفرهنگي حوزه و جذب بهترين، زبده‏ترين و برگزيده‏ترين استعدادهايي كه به حوزه روي آوردند گامهاي اساسي برداشته شود، تأسيس و اداره اين مدرسه تنها يك حركت فرهنگي پرورشي نبود و همانگونه كه بعدها روشن گرديد يك برنامه حساب شده سياسي اجتماعي هم به شمار مي‏آمد كه گسترش آن مي‏توانست پشتوانه عظيم نيروي انساني را براي تأمين نيازهاي انقلاب اسلامي فراهم آورد، وقتي شهيد قدوسي به پيشنهاد شهيد بهشتي اداره اين مدرسه را عهده‏دارشد او تمام نيروها و همت خود را صرف اصلاحاتي در اين مسير كرد و بر اين باور رسيد كه بايد براي احياي فرهنگ تشيّع تمام كارهاي ديگر را رها و صرفا به مديريت اين مركز آموزشي مبادرت ورزد، پذيرفتن مسؤوليت يك مدرسه نوپا براي دانشمندي كه موقعيت‏هاي بالاتر علمي و اجتماعي برايش فراهم بود خود يك گذشت بزرگ به شمار مي‏آمد هرچند كه اين مدرسه تبديل به يك مركز علمي و اجتماعي مشهور شد و خود شهيد قدوسي به خاطر مديريتي عالي و طرحهاي ابتكاري ارزنده به توفيق هايي دست يافت البته ايشان عشق به مطالعه و پژوهش‏هاي علمي را ترك نكرد، مسؤوليت مزبور آن چنان اين شهيد را تحت تأثير قرار داد كه تمام همّ و غم خود را در راه رشد و شكوفايي مدرسه و برنامه طلاب به كار گرفت و اغلب اوقات در شبانه روز هيجده ساعت كار مي‏كرد27 در منزل نيز مسايل مدرسه را مورد بررسي قرار مي‏داد. در طول سال تحصيلي هيچ گونه مسافرت و رفت و آمدي نداشت و ميهماني‏ها و ارتباط با دوستان را به نحو قابل ملاحظه‏اي كاهش داده بود، او بدون غرور و از روي فروتني به دنبال اساتيد مي‏رفت و گاهي براي راضي كردن استادي چندين بار به وي مراجعه مي‏نمود. كارهاي وامانده را مي‏پذيرفت و راههاي نرفته را مي‏رفت و سختي‏هاي آن را به جان مي‏خريد و به قيمت عمر و زندگي و از دست دادن موقعيت و مقام ظاهري و حتي سلامتي بدني با اشتياق وصف ناپذيري تلاش مي‏كرد و اهتمامش بر اين بود كه برنامه درسي و تربيتي مدرسه به گونه‏اي تدوين و پياده شود كه كاستي‏ها برطرف گردد و بر محتواي كار و كيفيت آموزشي افزوده شود.

كوشش‏هاي پي گير آن بزرگ مرد در زماني پي ريزي گرديد كه از يك سو حوزه‏هاي علميه مورد هجوم افكار روشنگر مآبان نوگراي قرار گرفت كه قصد داشتند با الفاظ پر طمطراق خود طلاب علوم ديني را از تحصيل فقه آل محمد و اصول و مباني و معارف اسلام و آموزش‏هاي متكي بر قرآن و حديث باز دارند و از طرفي عالم نمايان ناآگاه و بي‏خبر و احتمالاً وابسته‏اي وجود داشتند كه به جز يك رشته دروس خاص هر نوع حركت جديد، مبارزه سياسي و فعاليت اجتماعي را تخطئه مي‏نمودند و از جانب ديگر جواناني به مبارزات سياسي صرف روي آورده و از فعاليت‏هاي فقهي و علمي بازمانده بودند در چنين اوضاع و احوال نگران كننده و تيره و تاري بود كه آية‏الله قدوسي با همكاري دو يار صادق خويش ـ شهيد مظلوم دكتر بهشتي و شهيد آية الله مطهري ـ دست به كاري بزرگ زدند و سنگ مدرسه‏اي را بنا نهادند كه در آن اسلام با تمامي ابعادش به شكلي متناسب با مقتضيات زمان و نيازهاي جديد مورد تدريس و بحث قرار گرفت. مدرسه مزبور از ابتدا با مخالفت جوّ عمومي حوزه روبرو شد بسياري از افراد در موفقيت اين شيوه جديد ترديد داشتند بلكه عده‏اي با اصرار مي‏گفتند اين حركت در حوزه نامطلوب است، نبايد امتحان، كلاس رسمي و ميز و صندلي، برنامه و ساعت شروع و خاتمه درس باشد، شهرت و موقعيت بعدي مدرسه نيز موج مخالفت‏ها را افزايش داد، استقلال فكري و سازش ناپذيري شهيد قدوسي در مقابل انحرافات و توطئه‏ها و برخي افكار منجمد عامل ديگري بود كه بر اين دشواري‏ها مي‏افزود، در همين موقعيت ساواك به اين مدرسه به عنوان يك پايگاه چريكي مي‏نگريست و نظرش اين بود كه تشكيلاتي با آن دقت و مديريت و سازماندهي شده نمي‏تواند صرفا كارش آموزش فقه و اصول باشد، حتي يك بار به مدرسه يورش بردند و پنجاه نفر طلبه را بازداشت كردند و اعلام نمودند تا يكايك آجرهاي مدرسه را از جا نكنيم دست بردار نخواهيم بود و اين فشارها در حالي صورت مي‏گرفت كه افراد خودي از شهيد قدوسي حمايت چنداني نمي‏كردند.28

با اين وجود شهيد قدوسي و همكارانش با تيزبيني و آينده‏نگري ضرورتي مهم را درك كردند و انتقادها و خرده‏گيري‏ها را با شرح صدر پذيرفتند و با تحمل شدائد به راه مقدّس خويش ادامه دادند و از تهاجم‏هاي غير معقول و جاهلانه نهراسيدند، اين خيلي مهم و شگفت‏انگيز است كه شهيد قدوسي در يك قدم اساسي در سنگر مدرسه و در قالب فعاليت‏هاي آموزشي و تربيتي چند صد نفر طلبه مؤمن، باسواد، انقلابي، مطيع رهبر و مخالف استبداد بار بياورد و ساواك هم بدين دليل مدرسه حقاني را سنگر انقلاب اسلامي ناميد، لذا بارها بدان يورش برد، مأموران ساواك و پليس علاوه بر تعقيب و مراقبت طلاب در بيرون از مدرسه افرادي را دستگير كرده و مورد بازجويي قرار مي‏دادند، در طول يورشهاي نيروهاي امنيتي رژيم شهيد قدوسي با قدرت و جرأت فراوان زيركي خود را به كار مي‏گرفت و از موفقيت آنها جلوگيري مي‏كرد در عين حال به گونه‏اي عمل مي‏نمود كه آنان مدرك جرمي به دست نياورند يك بار رئيس ساواك وقت قم به شهيد قدوسي گفته بود. من تمام مطالب پرونده شما را خوانده‏ام چيزي در آن نيست ولي نوشته‏اند صاحبش آدم زرنگي است! اگرچه ساواك دستگاههاي تايپ و تكثير مدرسه را مصادره كرد ولي در ادامه مبارزات خللي وارد نشد و پس از آن همه محدوديت‏هاي شديد باز هم ايشان در تربيت نيروهاي سازنده و انقلابي مي‏كوشيد.29ادامه دارد


1- مصاحبه با حضرت آية‏الله خامنه‏اي، يادنامه شهيد قدوسي، ص153.

2- ديدار با ابرار، ج79، پژوهشكده باقرالعلوم، ص20.

3-يادنامه شهيد قدوسي، ص54.

4- همان، ص75.

5- از سجاده نمازهاي عارفانه شب تا مبارزه در متن مردم (سيري در زندگي مبارزات شهيد قدوسي، روزنامه اطلاعات، شماره 18555، ص6.

6- يادنامه شهيد آية الله قدوسي، ص24.

7- ديدار با ابرار، ج79، ص34 ـ 35.

8- عدالت در خون، گروهي از نويسندگان، ص98.

9- مجله پيام انقلاب، شماره 92، ص43.

10- گفتگو با حجة‏الاسلام والمسلمين محمدي عراقي، مجله پيام انقلاب، شماره118، ص41.

11- جرعه‏هاي جانبخش، از نگارنده، ص121.

12-يادها و يادگارها، تهيه وتنظيم علي تاج ديني، ص51.

13- گفتگو با نجمه السادات طباطبايي، مجله زن روز، شماره 892.

14- مجله پيام انقلاب، شماره 92، ص44.

15- روزنامه اطلاعات، 15 شهريور 1367 (شماره 18555) ص6.

16- ديدار با ابرار، ج79، ص35.

17- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص66.

18- پيام انقلاب، شماره 92، ص44.

19- بنا به اظهارات استاد حسيني تقوي اشتهاردي (نك: يادنامه قدوسي، ص55).

20- پيشتازات شهادت... ص65.

21- ديدار با ابرار، ج79، ص30 ـ 31.

22- سيري در زندگي و مبارزات استاد شهيد آية الله قدوسي، روزنامه اطلاعات شماره 18555، ص6.

23- مجله پيام انقلاب، شماره 112، ص43.

24- مجله شاهد بانوان، شماره 12، 15 آبان 1360، ص12.

25- ديدار با ابرار، ج79، ص54 ـ 55، عدالت در خون، ص96.

26- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص66.

27- آية الله قدوسي شهيد راه عدالت، مجله پيام انقلاب، ششم شهريور سال 1361، شماره 66 ص8.

28- ديدار با ابرار، همان، ص73 ـ 74.

29- روزنامه جمهوري اسلامي، ويژه نامه شهيد قدوسي، ص5.

/ 1