چگونه ملت ها پراكنده شدند
مرحوم آيت الله طالقاني سل بني اسرائيل كم اتينهم من آيه بينة و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاببپرس از بنياسرائيل كه چه بسيار به آنها داديم از هرگونه نشانه روشنگر هر كه تبديل كند نعمت خدا را بعد از آن كه آمده باشد او را پس خدا سخت عقوبت است.زين للذين كفروا الحيوة الدينا و يسخرون من الذين آمنوا و الذين اتقو فوقهم يوم القيمة والله يرزق من يشاء بغير حسابآرايش شده براي آنان كه كافر شدهاند زندگي دنيا و مسخره مينمايد به كساني كه ايمان آوردهاند، و كساني كه پروا گرفتهاند بالاي آنها در روز قيامتند و خدا روزي ميدهد هر كه را بخواهد بيحساب.كان الناس امة واحدة فبعث الله النبين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينت بغياً بينهم فهدي الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدي من يشاء الي صراط مستقيممردم يك امت بودند پس برانگيخت خدا پيمبران را در حال بشارت دهندگي و بيمدهندگي و نازل كرد با آنان كتاب را به حق تا حكم كند در ميان مردم درباره آن چه اختلاف نمودند در آن و اختلاف نكردند در آن مگر آنان كه داده شدند كتاب را بعد از دليلهاي روشنگر آمدنشان، به سبب ستيزه جويي ميان خود، پس هدايت نمود خدا آنها را كه ايمان آوردند به آنچه اختلاف نمودند در آن از حق، به ذهن خود و خدا هدايت نمايد آن كه را بخواهد به راه راست.سل بني اسرائيل كه آتيناهم من آية و من يبدل نعمةالله... تا آخر آيه - كم تيناهم، استفهام سرزنشآميز است و بسياق آيه دلالت بر كثرت دارد. و من يبدل نعةالله... كبراي شرطي و استنتاجي است كه صغراي آن از مفهوم سؤال برميآيد. نعمةالله بقرينه مقام همان آية بينة، و من بعد ماجائته، قيد فان الله شديدالعقاب- است: از بني اسرائيل پرسش كن، كه چه بسيار آيات روشنگر نبوت و هدايت به آنها داديم و آنها آيات خدا را تبديل كردند و هر كه و هر ملتي كه خدا به او نعمتي ارزاني دارد و آن را تبديل گرداند. بايد بداند كه خدا شديدالعقاب است و به مقتضاي همين صفت دچار عقابي سخت خواهد شد. اين قانون و سنتي است كه بيش از اقتضاي صفات پروردگاري، از تاريخ تبيين شده ملل و ملتي چون قوم بني اسرائيل استنتاج ميشود. همان تاريخ پرماجرا و گويايي كه نعمتهاي هدايت و شريعت را كه سرچشمه ديگر نعمتها ميباشد، آشكارا مينماياند و همچنين تبديل و تأويل آن نعمتها را به غرور و تعصبها و هواها، آن گاه لغزشها و سقوطها و زبونيها را و با صدزبان جوابگوي اين امر و سؤال است: سل بني اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة؟- آنها از آيين خدا روي گرداندند و آن را مسخ كردند و خود گرفتار عقاب و ممسوخ و مطرود گشتند.زين اللذين كفروا الحيات الدنيا و يسخرون من الذين آمنوا- فعل مجهول زين، لام اختصاص للذين، فعل ماضي كفروا، ناديده گرفتن فاعل تزيين و سبب قابلي آن را ميرساند: براي آنها كه از آيات روي گردانده و به آنها كافر شدهاند، زندگي دنيا آرايش شده و بيش از آن چه هست جاذب گرديده است. همين آرايش نو به نو و گوناگون دنيا و شهوات آن است كه استعدادها را در تكاپوي وصول به سرابهاي رنگارنگ دنيا مصروف مينمايد و پايه ايمان و تقواي دينداران را براي احراز آنها سست و لغزان ميگرداند تا آنجا كه شريعت و آيين خدا وسيله همين زندگي و بگونه عادات و تقاليد درميآيد و به جاي تحرك و پيشرفت و هم آهنگي در راه وصول و ايصال بدارالسلام گرفتار جمود و دشمني و كينه جويي ميشوند. اين دلباختگان و چشم دوختگان به آرايشهاي دنيا، آنها را كه از صحنه اين نمايشهاي فريبنده برتر آمده وراء آنها از مينگرند و به آن ميگروند، بيبهره از زندگي و ساده ميپندارند و مسخرهشان مينمايند: و يسخرون من الذين آمنوا.والذين اتقوا فوقهم يوم القيامة و الله يرزق من يشاء بغير حساب- والذين اتقوا، به جاي «والذين آمنوا» اشعار به اين حقيقت دارد كه تقوا موجب تحرك و تفوق است نه فقط ايمان قلبي: در روز رستاخيز عظيم كه ظاهر و باطن جهان و انسان منقلب ميشود، آنها كه انديشه و ارادهشان را ايمان و تقوا بالا برده بر مسخره چيان فرومايه برتري دارند. همين برتر آمدن و حاكميت شايستگان با تقوا، نمودار و نشانه هرگونه تحول عميق و تكاملي در وضع اجتماعات دنيايي ميباشد و شاهد بارز آن انقلاب همه جانبه اسلامي است. 1والله يرزق من يشاء بغير حساب، كه در پايان اين آيه آمده، روزي حقيقي، و گمراهي كفر پيشگان و فريفتگان و مغروران حريص را در شناخت روزي مينماياند: روزي آن نيست كه در تصرف دست انسان باشد و در انبارها و مخزنها انباشته گردد. روزي آدمي آن مقدار است كه مجذوب بنيه بدني و معنوي گردد و موجب نمو و رشد قواي انساني شود. چه بسا روزيداراني كه اندكي روزي خوارند و ناداراي كه بهره فراوان دارد. به غير حساب، ظاهر در همين معنا است: بدون هر حسابي كه مردم دارند، نه به معناي بيشمار و فراوان.كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين- كان الناس و شايد منسلخ از زمان و خبر از سرشت انسان در جهت دريافت مسائل زندگي يا وضع نظام اجتماعي باشد: مردم درباره دريافتهاي فطري، يا چگونگي نظام اجتماعي، يك امت و يك گونهاند.بنابراين ميشود كه فبعثالله، مانند جواب شرط و پيوسته به كان باشد نه در مرتبه متأخر: چون مردم امت واحده هستند، خداوند براي هدايت دريافتهاي فطري آنها، يا براي نگهداري اجتماعي كه ضرورت و احتياج فراهم كرده بود، پيمبران را برانگيخت. اين توجيه مخالف ظاهر لغت و سياق كلام و بدونه قرينه است زيرا فعل، به وضع اولي دلالت بر حدوث در زمان دارد مگر آن كه قرينهاي آن را تجريد از زمان نمايد مانند «كان الله عزيزاً غفوراً» كه نسبت به اسم غيرزماني داده شده و ثبوت و ازليت خبر را ميرساند. و تفريع فبعث الله النبيين، ظاهر در تأخير بعثت پيمبران از خبر فعل كان است و اگر بعثت پيمبران پيوسته و در مرحله كان الناس باشد چنين مفهوم ميشود: پس از آن كه مردم امت واحده بودند خداوند پيمبران را با چنين اوصافي برانگيخت تا اختلاف پديد آرند! گرچه پس از بعثت پيمبران، مردم از جهت ايمان و كفر و مراتب آنها و دريافت هدايت، مختلف شدند ولي منشأ اين اختلاف استعدادهاي عقلي و شرايط اجتماعي است نه بعثت پيمبران. چنان كه اختلاف به هر صورت در ميان آنها كه پيرو پيمبران هم نيستند وجود دارد. بنابراين بايد پيش از فبعث الله فعلي مقدر باشد كه خبر از اختلاف يا آغاز اختلاف بدهد: مردم يك امت بودند پس مختلف شدند يا رو به اختلاف ميرفتند، پس خداوند پيمبران را برانگيخت... اينگونه تضمين و تقدير از بلاغتهاي خاص قرآن است در مواردي كه سياق كلام دلالت دارد. چنان كه فعل و خبر غايي- ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه، در اين آيه دلالت بر همين تضمين و تقدير دارد. پس اين فراز آيه متضمن سه مرحله و سه طور تكاملي نوع انسان است: نخست مرحلهاي كه نوع يا اكثر انسانها امت واحده بودند. پس از آن مختلف شدند يا زمينه اختلاف پديد آمد، سپس پيمبران مبعوث شدند. معناي بعث كه انگيختن از خواب و آرامش و بيخبريست و نسبت اين فعل به الله دلالت به مرحلهاي دارد بيش و برتر از وضع طبيعي و عادي. چون مرحله اول، از مراحل طبيعي نوع و فرد انساني است كه مانند حيوانات محكوم هدايت غريزي و فطري ميباشند و هرگروه راه وروشي دارند: «ما من دابة فيالارض و لاطائر يطير بجناحيه الاامم امثالكم- 6-28» مرحله دوم، آنگاه است كه دريافتهاي حسي انسان به صورتهاي مشخص و محدود جزيي و كلي در ميآيد و ذهن در آنها تصرف مينمايد و با ترتيب و ترديف خود، آنها را به صورتهاي قضايا و احكام و استنتاجها در ميآورد و همچنين پيش ميرود و ميكوشد تا از احكام غرائز و اوهام آزاد شود و آنها را زير نفوذ و حكم خود در آورد و با تعقل و اختيار آزاد هدفها و موازين اعتقادي و اجتماعي را تشخيص دهد و نسبت به آنچه مشخص شده متعقد و مكلف گردد. در اين مرحله است كه انسان از ديگر حيوانات يكسر، و همچنين انسانها از يكدگر، جدا شده و اختلافهايي در عقايد و آراء و روشها پديد آمده كه پيوسته در صورتها و نظامات و سنن اجتماعي و وسائل و مراتب زندگي انعكاسها داشته و منشأ معبودها و مرامها و قوانين متضاد و جنگها ميباشد. در آغاز همين مرحله است كه بايد هدايت برتري پرتو افكند تا خردهاي مستعد را برانگيزد و مقياسها و موازيني براي دريافت حق و باطل و حسن و قبح و خير و شر و نتايج نزديك و دور انديشهها و اعمال بنماياند: فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين. گويا از اين اين جهت بعث پيمبران به مرحله نخست پيوسته و به مرحله دوم تصريح نشده تا لزوم و پيوستگي بعث را به پايان مرحله اول و آغاز مرحله دوم برساند. زيرا بيداري عقل بشري و آغاز حركت به سوي تعقل و علم مرحله بس خطيريست كه بدون رهبري عالي، يكسر انسان و اجتماع را به سوي اشباع بيش از حد غريزه شهوات و ستيزه جويي و سقوط برميگرداند (چنان كه در تمدن اين قرن اين خطر روزافزون است) و اين با حكمت آفرينش سازگار نيست.و انزل معهم الكتاب الحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه- الكتاب، ناظر بشريعت و احكام مفروض و مدون، بالحق، متعلق به انزل يا به الكتاب به معناي مكتوب، فعل ليحكم- بيان غايت انزال كتاب است: و فرو فرستاد كتاب را به حق يا كتاب به حق را تا ميان مردم درباره آن چه اختلاف كردهاند حكومت كند. اين حاكميت مطلق و نهايي آنگاه است كه همه عقايد و نظامات و قوانين ناشي از آنها كه اختلافانگيز و ناحق است از ميان برداشته شود و حاكميت از آن احكام و شريعتي گردد كه به حق و مظهر اراده خداست.در اين آيه صورت جامعي از اصل بعثت و غايت رسالت پيمبران در دو مرحله مشخص آمده است: نخست بعثت براي بشارت و انذار: مبشرين و منذرين. آنگاه نزول كتاب- و انزال معهم الكتاب. و هر يك از اين دو مرحله مراتبي دارد: از بشارت و انذار طائفگي و نعمتها و عذابهايي در حد زندگي آنان تا اقوام و ملل و آينده زندگي اجتماعي و پس از گذرگاه دنيا. و نيز مراتب كتاب: از شريعت بسيط و محدود به قوم و نژادي چون بنياسرائيل تا احكام و اصولي همه جانبه و براي هميشه و همه مردم - ليحكم الناس - چون شريعت اسلام. و چون نبوت و وحي يك اصل و رشته متدرج و متكامل است، در اين آيه همه مراتب و مظاهر و اوصاف آن با هم و در يك سياق و با يك ضمير جمع آمده: فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب...و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغياً بينهم- ضمائر فيه و اوتوه، راجع به حق يا كتاب نمودار حق است. شايد كه الاالذين اوتوه، حصر اين اختلاف به ملل و اقوامي باشد كه كتاب و بينات متوجه آنان و براي هدايتشان آمده: گروهي از اينها پس از آمدن كتاب و رسالت، آن را نپذيرفتند و سرباز زدند و موجب اختلاف شدند. و گروهي كه پذيرفتند در فهم و ابلاغ و اجراء كتاب اختلاف نمودند. بنابراين، اين اختلاف از جهت ايمان و كفر درجات فهم و پذيرش كتاب است كه پيش از نزول آن، همه يكسان مينمودند. 2 ولي ظاهر - و ما اختلف فيه- كه اختلاف در متن كتاب را ميرساند و فعل - اوتوه- كه بقرينه موارد ديگر، بايد متضمن دريافت و پذيرش باشد و تعليل- بغياً بينهم-، حصر اين اختلاف در ميان عموم پيروان كتاب يا خصوص پيشوايان آيين است كه كتاب را دريافتند و مامور ابلاغ آن بودند. سبب اختلاف اينان، كتاب و بينات نبود. سبب آن خودخواهي و كينه توزي با هم و هواپرستي بود كه چهره تابناك آيين خدا را مكدر نمود و موجب اختلاف گرديد: بغياً بينهم.فهدي الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه والله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم - فهدي الله... تفريع از اختلاف ناشي از بغي، من الحق، بيان مااختلفوافيه، است. باذنه، شايد كه اشاره به رشد فكري و رستن از انگيزههاي نفساني و تمسك كامل به كتاب شد: پس از آن اختلاف تحيرانگيز و گمراه كننده، خداوند به مردمي كه داراي بمان پاك و زمينه رشد و تسليم به كتابند، راه حق را از ميان مذاهب مختلف مينماياند. راه حق همان راه مستقيم است كه خلق را به كمال و وحدت و قدرت و عزت رساند: الله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم.خلاصه آن چه از بيان اين آيه استفاده ميشود پنج دوره فكري و اجتماعي انسان تكامل نبوت است: 1- دوره انسان فطري كه در انديشه و صورت اجتماعي يك گونه بودند 2- مرحله بلوغ و ظهور نيروي تخيل و عقل اكتسابي كه در انديشه و بينش جهاني و حدود و حقوق و مرزهاي طبقاتي و جغرافيايي اختلاف پديد آمد. 3- مرحلهاي كه پيمبران مبعوث شدند تا عقول و اجتماع را با تبيين اصول اعتقادي و مقياسها از اختلاف برهانند. رسالت پيمبران نيز در دو مرحله انجام يافته: نخست ابشار و انذار. آنگاه آوردن كتاب و شريعت 4- اختلاف در دين: بعد از آنكه رسالت پيمبران در ميان تودهها، نيروي جاذب و محركي پديد آورد، دينداران و دين سازان حرفهاي آشكار ميشوند كه كتاب و شريعت را بر طبق اميال و هواهاي خود و عامه مردم توجيه مينمايند و آيين توحيد كم رنگ ميشود و به رنگ اوهام و سنن ملي و نژادي در ميآيد و حاكميت كتاب و شريعت محدود ميگردد و زمينه براي بروز و سلطه طاغوت فراهم ميشود: «و من الناس من يعجبك قوله فيالحيات الدنيا» 5- خداوند كساني را كه بينش برتري دارند و تجربه مذاهب و مرامها آماده شان ساخته، هدايت مينمايد تا حق را از ميان انحرافها و اختلافها دريابند و طليعه رشد و توحيد ديگران شوند.ادواري كه در اين آيه ترسيم شده با آن چه بيشتر محققان اجتماعي و مادي ترسيم مينمايند، در سه مرحله فرق اصلي دارد:1- اينها اوضاع و تحولات انديشهها و اجتماعات بشري را نموداري از تحولات عناصر طبيعي و مادي ميپندارند و بينش و تحقيقشان در همين جهت است. از اين رو نقش محرك و سازنده پيمبران را با همه تحركات و تغييرات و جهشها و آثاري كه دارد و ناشي از اراده فوق جريان طبيعي است، ناديده ميگيرند آن چنان كه از فواصل تكامل طبيعي و جهشها و ظهور حيات با همه نقشي كه دارد چشم ميپوشند. اين آيه پس از نشان دادن دو دوره مشخص فكري و اجتماعي: كان الناس امة واحده... بعثت پيمبران و اراده مافوق را مينماياند: فبعث الله النبيين... و آنگاه است كه اراده انساني كه اصول و هدفهاي زندگي را تشخيص داده، آگاهانه وارد نقش تاريخ و مسير تكامل ميشود.2- ترسيم محققان مادي راجع به عقايد اين است كه: بشر جاهل اولي براي كشف اسباب و علل حوادث طبيعي، مبادي و خداياني تصوير مينمود تا اين توهمات تكامل يافت و اديان توحيدي پديد آمد. اينها مسأله مهم و پيچيده دين و عقيده را به نظر خود و به همين سادگي حل كرده و گذشتهاند و دليل اقناعي جز استناد به آثار كشف شده در معابد و گورستانها و تطبيق دين با قانون كلي تكامل، ندارند. اين آيه و آيات ديگر قرآن، انگيزه دين و پرستش را در عمق فطرت انسان، نشان ميدهد: كان الناس امة واحدة و...، بشر اولي چون در مرحله فطرت بود و هنوز داراي نيروي تخيل و تعقل نبود، هيچگونه تصوير خيالي و وهمي از دريافت فطري خود نداشت و توجهش به قدرت و علتي و پناهگاهي مطلق بود و همچنين دريافتها و روابط زندگيش يكسان بود. همچنان كه هر طفل آدمي اين مرحله را دارد: با احساس به احتياج و ناتواني خود، فطرتاً مبدئي رحيم و بينياز را در مييابد و عرض حاجت مينمايد ولي صورت مشخص و متخيلي از مادر و پدر و ديگران در ذهن ندارد و همين كه حواس و خيالش توان يافت و شروع به عكسبرداري و تصوير نمود. متوجه به اشخاص و علل و اسباب جزئي ميشود. همين منشأ اختلاف ميگردد. چون مراحل زندگي يك فرد انسان نماياننده تحولات نوع ميباشد، محكمترين سند براي نشان دادن مراحل گذشته بشر است. آن چه از آثار زمانهاي دور كشف شده، توحيد يا توحيد را با مظاهر شرك مينماياند. و قانون عمومي تكامل مادي، با همه جهات روحي و اجتماعي انسان تطبيق نمينمايد- چون دخالت اراده قاهر انسانها و برتر از آنها، در آن مشهود است.3- از نظر تكامل اجتماعي بر مبناي مادي، براي توحيد فكري و حق و عدل و التزام اخلاقي و از ميان بردن ريشه اختلافات و جنگ، اصول و مقياسهاي ثابتي در ميان نيست. زيرا طرفدار هر مرام و مكتبي حق و عدالت و اخلاق را از دريچه خاص اصول و مرام خود مينگرد و مرام ديگر را منحرف و از حق و مخرب افراد و اجتماع ميداند. با آن كه همه اينها، مكتبها و مرامهاي مبتني بر ماده و اقتصاد را پيوسته در حال دگرگوني ميشناسند. و چون ضمناً به بيثباتي و بيارزشي اصول خود معترفند، تعهد و التزام به حق و اخلاق، از نظر اينها مفهوم ثابتي نبايد داشته باشد و بايد فقط چشم به مباني بيثبات و در راه تأمين منافع افراد و گروههاي خود بدارند و ناظر افزايش دشمني و جنگ و تخريب همه شؤون بشري باشند. زيرا منشأ و زاينده اختلاف نميتواند رافع آن باشد.برگرفته از كتاب: پرتوي از قرآن جلد 21- در ميدان بدر كه اولين قيام اجتماعي مسلمانان در برابر سران قريش و وضع موجود بود، تفوق تقوا بر غرور و تمسخر جلوه خاصي نمود: آن بردگان مكه و بينوايان زيردست با چند ساعت پايداري ناگهان بالاي سينهها و سرهاي سران قريش جاي گرفتند. بلال حبشي را ميديدند كه روي سينه ضخيم امية ابن خلف رييس قبيله بني جمح نشسته فرياد ميزند مسلمانان! اين از سران كفر است. امية چشم گشود و بلال را شناخت و گفت اي زاده بزچران ميداني كجا نشستهاي؟! اين همان بود كه بلال را به غلامي داشت و پس از اسلام شب و روز او را شكنجه ميداد و مسخره مينمود: والذين اتقوا فوقهم يوم القيامه.
2-
مؤمن و كافر مسلمان و جهود
پيش از ايشان ما همه يكسان بديم
تا برآمد آفتاب انبيا
گفت اي غش تو برو صافي بيا
پيش از ايشان جمله يكسان مينمود
كس ندانستي كه ما نيك و بديم
گفت اي غش تو برو صافي بيا
گفت اي غش تو برو صافي بيا