فصل خاطرهها
اشاره:فصل پاييز، فصل خاطره هاست؛ خاطره ولادتهاي پر بركت، حركتهاي شورانگيز، روزهاي تاريخساز، سالهاست كه در سرزمين ما، پاييز با آهنگ دلنشين مهرباني از راه مي رسد و همراه آبهاي آسمان جاري مي شود و با در آتش عشق سوزاندن عشاق و رهنوردان طريق حقجويي و عدالتخواهي، تقويم فصل را عوض مي كند؛ و بدين سان برگ زرّين و صفحه خوش نقش و نگار پاييز به يكدستي و سفيدي زمستان بدل مي شود، زمستاني كه در دل خود، بسيار نقشها زده و شكوفه هاي سپيد بهار انقلاب را در كشتزار لاله هاي سرخ نشانده است، و اين همه را قاصداني بايد كه برگ برگش را از شاخه هاي درخت پربار انقلابمان بچينند و براي مشتاقان بخوانند تا چراغي را كه هرگز خاموشي نمي گيرد در دل آنان بيفروزند.از اين روست كه براي تحقق هدف مذكور و رساندن پيام مودّت اهل ولايت و به ميمنت ولادت فرخنده بانوي بانوان عالم حضرت زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ و فرزند بزرگوارش امام خميني (س)، به سرزمينهاي ستمديده دور دست ـ كه آرزومند شنيدن كلام همدردي و همسويي از جانب مسلمانان عالم هستند ـ بانويي مكرم از بيت معظم و شريف حضرت امام (س)، سركار خانم فاطمه طباطبايي همسر گرامي حاج سيداحمد خميني (ره) به چند كشور افريقايي سفر كرده و سخناني از سر صدق و صفا و به رهروي از پير و مرادش حضرت امام خميني (س) با آنان در ميان گذاشته است.متن حاضر يكي از سخنرانيهاي ايشان در مجمعي علمي در نايروبي است كه به محضر شريفتان تقديم مي گردد:بسم اللّه الرحمن الرحيمانا اعطيناك الكوثر فصلّ لربكّ وانحر اِنّ شانئك هوالابترصلوات خداوند و ملائكه و رسولانش بر روح ملكوتي پيامبر عظيم الشان ما حضرت محمد (ص) و اهل بيت معزّز و بزرگوار آن حضرت مخصوصاً دخت گرامي و هميشه جاويدان ايشان حضرت زهراي اطهر، صدّيقه كبري ـ عليها السلام.درود بي پايان الهي به روح حضرت امام خميني كه در عصر حاضر، بيانگر حقيقت اسلام ناب محمدي (ص) بود.و سلام گرم و صميمانه به محضر گرامي شما عزيزان كه به مناسبتي مبارك و فرخنده پذيراي اينجانب گشته ايد و آن، تقارن ولادت بزرگ بانوي ما، دخت پيامبر (ص)، حضرت زهرا (س)؛ و ميلاد با سعادت فرزند مبارك قدم و راستين او، يعني حضرت امام خميني است كه براستي تقارني زيبا و تامّل برانگيز و پرشكوه است؛ زيرا كه اين دو در زندگي و در تمدّن ما منشا اثر بوده اند؛ و بنده اين دو مناسبت خجسته را به شما دوستداران خاندان رسالت تبريك و تهنيت عرض مي كنم.امروز مي خواهم با استفاده از اين توفيق الهي، شما را به سرزمين خودم ببرم و از احوال هم ميهنانم در اين روزها با شما سخن بگويم؛ اين روزها در ايران جنب و جوشي برپاست كه دليل آن، يكي برگزاري مراسم بزرگداشت مقام زن در روز ولادت كوثر ـ حضرت زهرا (س) ـ است و انتخاب اين روز از جانب حضرت امام بود، ايشان فرمودند "اگر قرار است روزي، روز زن باشد چه بهتر كه روز تولد اين شخصيّت بزرگوار باشد." و زنان ما نيز با پذيرفتن اينچنين روزي به نام روز زن، مسئوليت خطيري را عهده دار شدند؛ زيرا در كشور ما زناني وجود دارند كه در قالبهاي سنتّي مانده اند و زناني وجود دارند كه قالبهاي وارداتي جديد را پذيرفته اند؛ اين دو دسته مساله اي ندارند و دسته سومي وجود دارند كه اكثريت قريب به اتفاق زنان ما را تشكيل مي دهند و اين زنان "من" خويش را يافته اند و مي دانند نه در تحجّر قديم بايد بمانند و نه تسليم الگوهاي تحميلي شوند؛ به اين دليل از خود مي پرسند چه بايد كرد؛ زيرا در فكر "شدن" هستند نه "ماندن" بنابراين مي پرسند چگونه بايد بشويم و زهراي عزيز (س) نيز اين چگونه شدن را مي آموزد. از اين روست كه الگو و اسوه مي شود و روزِ زن، روز تولد اين بزرگ بانوي ما قرار مي گيرد؛ زيرا روز "شدن" است و روز آغازين و روز حركت به سوي من متعالي، و روز حركت به سوي كمال و انسانيّت.به دنبال اين تعالي و رشد آگاهانه زنان كمال جوي، با پيروي از نظريات ترقيخواهانه امام خميني (س) است كه امروز تعداد زنان نماينده مجلس چندين برابر گذشته شده و زنان متخصّص بسياري در شغلهاي مديريتي در سطح بالا و پژوهشگري و استادي دانشگاه، پزشكي در سطوح مختلف، و مهندسي، خلباني، منشا خدمات ارزنده اي گشته اند و اين در حالي است كه در سرزمين همسايه ما افغانستان با استقرار اسلام آمريكايي، زنان خانه نشين شده اند. چيزي كه حضرت امام همواره با آن مبارزه مي كردند همين اسلام آمريكايي است؛ زيرا به جاي اينكه از قوانين روشنگر اسلام بهره گيرند از دستورالعملهاي آمريكايي ـ كه قصد تخريب انديشه ها و از بين بردن وجهه اسلام را دارند ـ پيروي مي كنند.دليل ديگر اين جنب و جوش مردم سرزمين ما، مصادف شدن اين روز فرخنده ولادت با روز دانش آموز است كه در سيزدهم آبان گرامي داشته مي شود؛ منشا اين انتخاب، شهادت مظلومانه دانش آموزان و دانشجويان مبارزي است كه در روز سيزدهم آبان ماه سال 1357؛ يعني پيش از پيروزي انقلاب، براي اعتراض به سياستهاي رژيم پهلوي به راهپيمايي پرداختند؛ اما دژخيمان آن رژيم، آنان را به گلوله بستند و بدين ترتيب بسياري از فرزندان ما را به شهادت رساندند؛ و نيز اين روز مصادف است با روز مبارزه با استكبار جهاني؛ زيرا در سالگرد واقعه خونين مذكور، دانشجويان به سوي سفارت آمريكا راهپيمايي كردند و چون اين سفارتخانه در حقيقت مركز جاسوسي و توطئه عليه ايران بود، دانشجويان انقلابي و مسلمان پيرو خط امام محل ذكر شده را به تسخير خود درآوردند.همه اين امور از بركت وجود مبارك امام خميني است كه دوست دارم هرچه بيشتر از او سخن بگويم؛ زيرا براي من سخن گفتن از امام همواره حالتي پديد مي آورد كه توصيف آن مشكل و حتي محال است. از يك سو، مرارت هجران و تلخي حضور نيافتن در محضر پربركت آن عزيز سفر كرده و از ديگر سو، شيريني ياد محبوب و حلاوت ذكر او؛ و اين شيريني اينك كه در محضر شما ملت ارجمند از سرزمين زيباي افريقا قرار دارم، دو چندان شده است. نگاههاي مشتاقي كه از سرچشمه فطرت پاك برخاسته، و جانهاي سوخته اي كه در فراق امام و يادگار عزيز او، سيداحمد ـ كه خود و زندگي اش را وقف انقلاب كرد ـ همچنان سوزان است.براستي تحمل فراق ابراهيم و اسماعيل زمانمان كشنده و شكننده است كه: "ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود". بگذرم و از تلخيها نگويم.سرزمين شما، افريقا سرزمين عشق و ايثار نسبت به انقلاب و امام است، سرزمين محبت نسبت به آرمانهاي اسلام است، جايگاه فداكاري و كوشش و جهاد در مسير احياي تمدّن بزرگ اسلامي است.افريقا، كانون جوش و خروش و تجلّي روح عصيانگر مسلمان در برابر ظلم و تجاوز و ناداني است، مگر نه اين است كه هركس در هر كجاي دنيا كه دلش به ياد پيامبر خدا بتپد و خود را پيرو او بداند و به او معتقد باشد، همواره با نابرابريها، تبعيضها و استثمارگريها، روح لطيف او را مي آزارد و كينه اي از ديوسيرتان خوش صورت در دل دارد. آري، چنين انساني مسلمان است و همه مسلمانان برادر و خواهر يكديگرند؛ زيرا كه "انما المومنون اخوة" و در شادي و خوشي يكديگر شريكند وخون آنها در رگهاي جامعه اسلامي مي جوشد و آنان ذره اي بزرگ از پيكره مقدس جامعه اسلامي هستند، افريقا به دليل داشتن مردمان با معرفت و باشعور، و فطرت و طينت پاكشان يكي از اركان جامعه اسلامي است. شما بهتر از هركس مي دانيد كه طعم تلخ استثمار و بردگي در كام ملتها چسان نفرت و بيزاري ايجاد مي كند، شما بهتر از هر جامعه اي درك كرديد دستان خون آلود برده داراني كه جگرگوشه هاي اين امت عظيم را در خاك دنائت خويش نابود ساختند، چسان ريشه هاي فكر و انديشه را از جامعه مي زدايند. شما بهتر از هر امتي مي فهميد كه استثمار با هر شكلي كه پيش آيد، حقيقتي است واحد؛ اگر ديروز برده داران آمريكايي و اروپايي ذخاير عظيم خدادادي ما و شما را در مسير هوا و هوس خويش تاراج مي كردند، اكنون به سرقت انديشه ها و ذخاير اسلامي ما مشغولند، همان دستهايي كه تا ديروز منابع زميني و دريايي و هوايي شما را مي ربودند؛ در حالي كه كودكان شما از نبود آذوقه و دارو جان مي سپردند، امروز به شكل ديگر و از دري ديگر و با كلامي ديگر مي آيند، غرب حتي لحظه اي به فكر جان و مال و ناموس شما نيست؛ هر كجا منابع مفيد هست اين مار خوش خط و خال وجود دارد و دستان آراسته و بظاهر زيباي او نيز حاضر است. اين كلام امام است، اين هشدار امام است كه همواره فرياد مي كشيد و با دلي خونين از اين حقايق پرده برمي داشت و ماهيت استثمار را به ملت خويش و ملتهاي مسلمان معرفي مي كرد؛ او مي گفت: رابطه َّامريكا با كشورهاي جهان سوم رابطه گرگ و ميش است. همه مي دانند كه گرگ هميشه مي درد و ميش دريده مي شود، با اين تفاوت كه گاهي با چنگالهاي برده داري و گاهي با اهرمهاي فئودالي و گاهي با تجهيزات هزارگونه و هزار رنگ سرمايه داري و ما كه از آن سوي كره خاك به عشق شما و آرمان شما و حقيقت ايمان شما به سوي سرزمين شما آمده ايم عمري بود مورد تاراج غرب و شرق بوديم و همين درد مشترك است كه ما را به سوي سرزمين شما كه سرزمين ما نيز هست، كشانده است. سرزمين من نيز عمري مورد طمع غرب و شرق بود، دير زماني بود كه نمي ديديم جز با ديده آنان، و نمي شنيديم جز از صداي آنان. در چنگال جهانخواران چنان اسير بوديم كه عرب در چنگال جهالت؛ و امام بدانسان بيدارمان كرد كه حضرت محّمد (ص) عرب را؛ و امام، حرفي جز حرف پيامبر نمي زد، كلامي جز كلام او نمي گفت. سخنانش حقيقت حرفهاي رسول (ص) بود و من اينك پيام آور سخنان گرم اويم و آمده ام تا در ميان شما برادران و خواهران خودم، ياد و نام امام خميني (س) را زنده كنم گرچه او زنده و جاويد است؛ زيرا حقيقت همواره جاويد است. مي خواهم از امام بگويم تا شما نيز از نفس قدسي او مدد بگيريد. شعار امام در بُعد سياسي اين بود: "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي"؛ البته اين يك شعار توخالي و بي محتوا نبود، بلكه "عقيده" او بود كه از اعماق قلب او نشات مي گرفت؛ اين شعاري بود كه از اعتقادات فقهي، فلسفي، سياسي، عرفاني او برخاسته بود و من اينك درصدد تفصيل و تفسير اين مباحث نيستم، مفهوم شعار امام "توجه به اللّه"؛ يعني از غير او بريدن و به او رسيدن است، مگر معناي تقوا در قرآن كه به گفته اماممان كتاب انسان سازي است، غير از اين آمده، مگر بزرگان عرفان، تقوا را غير از اين معنا كرده اند.امام اين شعار را سرلوحه كار خويش قرار داد و از پيروانش مي خواست كه چنين باشند؛ يعني در همه اعمال و رفتار خود، خداوند عالم حكيم را ناظر و حاضر بدانند؛ ولي اين شعار امام به دست دشمنان ما منحرف مي شد و نسبتهاي ناروا به امام داده مي شد كه او مي خواهد به قبل از تمدّن برگردد و امام در جواب اين ياوه سرايان ندا مي داد كه: ما با پيشرفت علم و انديشه مخالف نيستيم، بلكه با تمدّن صادراتي مخالفيم كه به اسم آزادي، فرزندان ما را به فحشا و نابودي مي كشاند؛ خانواده ها را متلاشي مي كند، و بارها امام فرياد برمي آورد كه اين يك حيله و نيرنگ است كه دشمنان اسلام به ما نسبت مي دهند، كه اسلام با نوآوري مخالف است، در حالي كه هرگز چنين نيست، و اسلام پيروان خودش را به فراگرفتن و آموختن علم دعوت مي كند تا جايي كه علم آموزي را فريضه و عبادت مي شمرد و عبادت بدون علم و آگاهي را بي ثمر مي خواند و مداد علما را افضل از دمأ شهدا مي داند. در قرآن كريم "عالم" و "عابد" و "مجاهد" از هم تفكيك نشدهاند؛ يك مجاهد في سبيل اللّه كسي است كه در مسير اعتلاي حق، عالمانه گام برمي دارد و عاشقانه جان مي بازد بنابراين، تا آنجا كه پرستش در اسلام اگر بدون آگاهي باشد، ناتمام است. و ما كه آگاهانه و هوشيارانه براي استقرار جمهوري اسلامي و تثبيت نه شرقي و نه غربي قيام كرديم تاوان سنگين و خونباري را متحمّل شديم، بهترين فرزندانمان را قرباني كرديم تا توانستيم پرچم مقدس جمهوري اسلامي را بر بالاي سرخويش داشته باشيم؛ نمي خواهم از سختيها و تلخيها بگويم، ولي اگر با شما عزيزان كه احساس مي كنم همدرد و همدل هستيم نگويم با كه بگويم؟ ما در اثر رهنمودهاي حضرت امام به فطرت خويش بازگشتيم، خود گمشده مان را يافتيم و دريافتيم كه جز خدا معبودي را نپرستيم و غير از او را اطاعت نكنيم. دانستيم كه انسان در پيشگاه خدا از مقام و منزلتي والا برخوردار است، تا حدّي كه خليفه و جانشين او بر روي زمين است، دانستيم اين مقام و منزلت چشم دشمنان شيطان صفت ما را كور مي كند و تاب تحمّل چنين موقعيّتي را براي ما ندارند و ديديم و ديديد كه چسان بر ما ناجوانمردانه يورش بردند و كشور ما را مورد حمله قرار دادند و مستكبران جهاني با همه ايادي خود به نابودي ما كمر بستند و جنگ سختي را بر ما تحميل كردند و ما كه تازه از زير بار خشم شاه بيرون آمده بوديم و هنوز خود را و منابع و ذخايرمان را پيدا نكرده بوديم، گرفتار تهاجمي وحشتناك شديم تا آنجا كه به دشمن ما همه نوع كمكهاي اقتصادي، سياسي، نظامي كردند و ما را از همه چيز، حتّي خريد دارو و احتياجات اوليّه كارخانه هايمان محروم ساختند؛ ولي امام با اتكا به خداوند و با اعتقاد به قدرت لايزال الهي، همچنان ملت خويش را به صبوري و در عين حال مقاومت و دفاع دعوت مي كرد و با اعتقاد و اعتماد، فرياد مي زد كه "امريكا و شوروي هيچ غلطي نمي توانند بكنند" و اين هشدار امام، برخاسته از ايمان حقيقي او به مبدا عالم بود كه چنان محكم و استوار او را در هدايت امت اسلامي كمك مي كرد؛ زيرا او در كنار سياستمدار بودن و فقيه و فيلسوف بودن، يك عارف حقيقي بود كه به حقيقت "دين" و حقيقت "اسلام" دست يافته بود؛ او كسي بود كه خدايش او را هدايت كرده بود تا بتواند بندگان خدا را به سوي حق و آزادگي و حريّت، معرفت و كمال انساني رهنمون سازد. آري او خود را ساخته بود و اينك مصمّم و استوار براي سازندگي همه انسانهايي كه وجداني بيدار و فطرتي پاك و بي آلايش دارند، قيام كرده بود. قلب امام براي همه انسانها مي تپيد و براي او مرزهاي جغرافيايي معنا و مفهومي نداشت، او سربلندي انسانها را آرزو مي كرد و براي جهالت مردم و دور بودن آنان از خدا، زجر مي كشيد، هدف امام هرگز به اداره يك كشور و احياناً تشكيل حكومت اسلامي در كشور خودش محدود نمي شد، بلكه بسيار فراتر از اين مي انديشيد. در جهان بيني امام، اطاعت هر كه غير خدا، بندگي هركس غير خدا، تبعيت هر كه غير خدا و بالاخره تسليم شدن در برابر غير خدا گناهي جبران ناپذير بود و او وظيفه علما و معلّمان و روشنفكران جامعه مي دانست كه رسالت پيامبر (ص) را انجام دهند. به نظر او معلّمي شغل انبياست؛ زيرا انبيا آمده اند تا انسان بسازند؛ و معلّمان و تحصيلكرده هاي يك جامعه، چنين نقشي را بايد ايفا كنند. آنان بايد بياموزند كه انسان شريفتر از آن است كه در مقابل خصم دون صفت از خدا بي خبر، سرخم كند. آري، امام جز خدا نمي ديد و جز براي رضاي خدا گام برنمي داشت. جمله اي از حضرت امام بر در و ديوار خيابانهاي ما نوشته شد كه اعتقاد امام بود؛ آن جمله چنين است: "عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد" او خالق عالم را ناظر و حاضر بر اعمال انسانها مي دانست. او گناه را عصيان در برابر پروردگار مي دانست. او منشا نافرماني را جهل و ضعف و زبوني مي دانست؛ مگر مي شود كسي عظمت خالق را درك كند و نافرماني او را بكند؛ مگر مي شود انساني، قدرتمندي و عدالت و مهرباني خالق را بفهمد و به خود جرات معصيت بدهد مگر نه اين است كه مخالفت با كسي كه همه وجود ما در دست اوست، از جهالت و ناداني است. او همواره ما را به خداشناسي و خداباوري دعوت مي كرد. او انساني معتقد و به تمام معنا مسلمان بود و به شخصيتهاي ديني خود مباهات مي كرد. او براي ما از پيامبر مي گفت، از شخصيت او، از آغاز و انجام بودن او، از واسطه فيض بودن او و بالاخره از حقيقت او؛ او براي ما از زهراي عزيز مي گفت، از ابهّت و عظمت او، از علم او، كه خطبه هاي آتشين او گواه اين حقيقت است، از معنويت او، از مظلوميت او، از تاريخ سازي او، از همتايي او با ولايت، از همرنگ بودن او با نبوّت و بالاخره اينكه زهرا (س) آشكارترين حقيقت است كه در شكل يك انسان تجسّم يافته و از فرط ظهور در خفا مانده است.او از آفرينش زهرا (س) برايمان صحبت مي كرد كه موجودي بود آسماني؛ زيرا پيامبر او را "حورأ" و "انسيه" ميناميد، و بوي بهشت را از او استشمام مي كرد؛ آري، او محدّثه بود و محدّثه. امام برايمان مي گفت كه زهرا، موجودي كاملاً خدايي بود كه جبرئيل امين بر او نيز نازل مي شد و براي او از عالم غيب خبر مي آورد و علي (ع) نيز كاتب اين حقايق بود و مصحف زهرا (س) مصحفي است ارزشمند كه مورد استفاده فرزندان معصومش قرار گرفته است. او از همه دعوت مي كرد كه به زهرا اقتدا كنند زيرا براي تمام مردان و زنان عالم الگو و اسوه است. امام به ما مي آموخت كه از زهرا بايد متخلّق شدن به اخلاق الهي را آموخت، مگر پيامبر نفرمود: "اني بعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق"؛ مگر رسالت پيامبر اين نبود كه مكرمتهاي اخلاقي را به انسان بياموزد و زهرا (س) نيز بهترين نمونه و الگوي اين رسالت "نبي" بود؛ او چنان به خدايش عشق مي ورزيد كه وقتي در عبادتگاه خود به نماز مي ايستاد؛ فاني در خالق خويش مي شد، بطوري كه گويي جسم او نيز از اين دنيا پرواز كرده است؛ و به هنگامي كه براي اداي حق تضييع شده خويش پا به عرصه كارزار مي گذارد، چنان عالمانه و محقّقانه و عارفانه سخن مي گويد كه خطبا و بزرگان عرب را به حيرت مي اندازد، و زنان ما با اقتدا به اين بانوي باكرامت و با شرافت است كه توانستند "من" حقيقي خود را بيابند، مني كه گرفتار هوس بود، مني كه گرفتار جهل و خودبيني بود "مني" كه گرفتار وسوسه هاي شيطان صفتان بود؛ اما مگر شيطان و دست نشانده هاي او مي توانند ببينند كه موجوداتي اينچنين سعادتمند بر روي پاي خود بايستند و با نفي سلطه آنان عزيز و شريف و سربلند باشند.حضور زنان ما در عرصه هاي مختلف سياسي، علمي و فرهنگي بعد از انقلاب، افق تازه اي را فرا راه آنان قرار داد و شكل تجمّلي و محدود و ظاهري مشاركت زنان را به حالت غير تشريفاتي در سطح عالي و واقعي رساند؛ حضرت امام از اين موفقيّت زنان و حضور اساسي آنان چنين ياد كردهاند:زنان ما از پيشتازان نهضت اسلامي شمرده شدند و پس از انقلاب نيز در مقاطع مختلف تصميم گيريهاي اساسي در امور كشور نقش بسزايي ايفا كردند. آري زنان ما با رهنمودهاي حضرت امام موقعيت و نقش آفريني خويش را شناختند و فهميدند كه شعارهاي توخالي غرب كه در دفاع از حقوق زن سر داده مي شود، فريبي و نيرنگي بيش نيست. آنان دايه هاي دلسوزتر از مادرند كه با اين ترفند و نيرنگ مي خواهند از جاذبه هاي زنان به نفع خويش استفاده كنند و هرگز به مقام و شخصيت زن توجّهي ندارند؛ زيرا شناختي نيز ندارند، اسلام است كه از اين حقيقت پرده برداشته و مقام و منزلت زن را متذكر شده است. بسيار غم انگيز است كه افراد نا آگاه، اسلام را متّهم كنند كه به زنان توجّه نكرده يا آنان را موجودي طفيلي به حساب آورده است. امام مبيّن اين حقيقت اسلامي بود كه: "اِنّ اكرمكم عنداللّه اتقيكم"، زن و مرد فقط از لحاظ جنسيت اختلاف دارند، و وظيفه و تكليف هر كدام متناسب با حال و خلقتشان در نظر گرفته شده؛ و مگر عدالت غير از اين است؟و اينك مستكبران جهاني با حمله فرهنگي به جان ملت ما افتاده اند و همه باور داريم كه حمله فرهنگي به مراتب از حمله نظامي خطرناكتر است؛ زيرا با حمله نظامي خانه و كشور صدمه مي بيند؛ ولي در حمله فرهنگي، اصالت، انسانيّت، شرافت و وجدان او لطمه مي بيند، حمله فرهنگي مانند سيلي ويرانگر است كه خانه و كاشانه آدمي را تخريب ميكند و پرواضح است كه مقابله با چنين امري اگر حساب شده و دقيق نباشد، خود نيز مخرّب است؛ و اينك حمله فرهنگي خطري است جدّي و رهبر عظيم الشان ما حضرت آيت اللّه خامنه اي بارها و بارها اين خطر را هشدار داده اند؛ و بيشترين ضربه نيز متوجّه زنان ماست؛ زنان در طول تاريخ مورد حمله قرار گرفته اند و به گفته امام، همواره مظلوم واقع شده و از دو دسته و از سوي دو گروه صدمه خورده اند:1) روشنفكران بظاهر مدافع زن كه به اسم آزادي؛ شرافت و عزّت و عفّت زنان را نابود كردند و از جذابيّت او براي بهره وري هرچه بيشتر و رسيدن به مطامع خود سوءاستفاده كردند كه از اينگونه خيانتها در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده و تقريباً براي همگان روشن و ملموس است؛2) متعصّبان و متحجّران و افراد بي اطلاع از اسلام كه در نهايت، زنان را موجودي درجه دو و طفيل مرد معرفي كردند و بر اثر تعصّب و جهالت، زن را خانه نشين و منزوي و عنصري بي اثر و منفعل ساختند، طبيعي است نتيجه اين دو تفكر براي "زن" خطرها و زيانهاي بسياري داشته است؛ اعتقاد دسته اول، زنان را بي بند وبار، هرزه، مصرفي بار آورده و از خود و شرافت و اصالت خود بيگانه كرده؛ و دسته دوّم، زنان را مطرود و عقب مانده ساخته است؛ و جالب اينكه هر دو دسته خود را دلسوز اين موجود شريف قلمداد مي كنند و امام، ما را بيدار كرد و هشدار داد كه به گوش باشيد اسلام هرگز با آزادي زن مخالف نيست؛ زيرا هدف اسلام آزادي و آزادگي است؛ پس با بي بند و باري مخالف است، با هرچه كه شرافت او را تهديد كند مخالف است. اين آزادي كه قدرتهاي شيطاني طالب آنند، زن را از جايگاه متعاليش پايين آورده و به حدّ يك شئ تجارتي تنزل داده است و اسلام برخلاف بعضي از اديان تحريف شده خلقت زن و مرد را از "نفس واحده" دانسته: "و خَلَقكم من نفسٍ واحدة"، و تعالي و تكامل هر دو را خواهان است و بزرگان ما با پيروي از اسلام راستين جهت تعالي بخشيدن به پيروان خود كوشيده اند.در ادبيات ما آثاري از بزرگان و ره يافتگان به سوي حقيقت وجود دارد كه رهروان طريق انسانيت را هدايت مي كنند و در حقيقت، اين آثار سفرنامه واصلان و سالكان و ره يافتگان طريق انسانيت است كه از خود به جاي مي گذارند تا شيفتگان و عاشقان اين راه را هدايتگر باشند؛ از جمله آن آثار، آثار نفيس امام خميني (س) است. من به يكي از اين آثار به نام اربعين حديث اشاره مي كنم. قبل از ورود به بحث به دو مقدمه نيازمنديم:1) بپذيريم كه براي انسان شدن سفري لازم است، سفري در خود به منظور خودشناسي كه مقدّمه خداشناسي است، زيرا كه "من عرف نفسه فقد عرف ربّه"، بنابراين ضرورت اين سفر معلوم مي شود.براي اين منظور بايد به تعريف انسان بپردازيم و ببينيم وجه امتياز انسان از ساير موجودات چيست به عنوان مثال، وجه امتياز انسان از حيوانات در چيست اگر به خوردن و خوابيدن و توليد مثل و ساختن محل سكونت است كه حيوانات نيز اين اعمال را انجام مي دهند و چه بسا برخي از آنها خيلي بهتر و منسجمتر؛ پس آن چيزي كه انسان را انسان مي كند، چيست؟ برخي حسّ خداپرستي را وجه امتياز انسان از ساير حيوانات دانسته اند كه در اين صورت خداپرستي به جاي خودپرستي، كمال پرستي به جاي لذت پرستي و امثال اينها قرار مي گيرد؛ ولي براي اينكه زودتر به بحث مورد نظر ـ كه نظريه حضرت امام خميني (س) است ـ برسم، از ساير اقوال مي گذرم. امام در "اربعين حديث" ـ كه كتاب بسيار ارزشمندي است و دستورالعملهايي در اين كتاب براي انسانهايي كه قصد سفر به سوي تكامل يا بهتر بگويم براي افرادي كه قصد انسان شدن دارند، وجود دارد ـ در تعريف انسان چنين مي گويند:انسان داراي دو نشاه ظاهري و باطني است، نشاه ظاهري و دنيوي كه بدن اوست، و نشاه باطني كه نفس اوست و از عالم ديگر است. نفس داراي مقامات و درجاتي است كه در هر مرحله داراي دوگونه قوايي است كه در مقابل يكديگرند؛ برخي آن را به ملكوت اعلي و سعادت دعوت مي كنند و دسته مقابل قوايي است ـ كه امام از آن به "لشكر" تعبير مي كنند ـ كه نفس را به عالم سفلي و شقاوت مي كشاند. هميشه ميان اين دو نيرو جدال و خصومت وجود دارد. بنابراين انسان ميان سعادت و ضلالت قرار دارد. اگر قواي رحماني و ملكوتي او غالب شود، او انساني سعادتمند است و اگر قواي شيطاني پيروز شود، او انساني شقي و گمراه است. بنابراين، خودشناسي ضرورت پيدا مي كند و سفر در خود آغاز مي شود.مقدمه دوم پذيرش اين حقيقت است كه انسان موجودي است اجتماعي و طبيعتاً براي امنيّت و آسايش خودش بايد به قوانيني ملزم باشد كه همگان در سايه رعايت آن قوانين بتوانند به راحتي زندگي كنند و موانعي را كه سدّ راه كمال آنهاست، از ميان بردارند. بنابراين، شرط بقا و تعالي افراد انساني رعايت اصول و مباني اي است كه مي بايست همه انسانها خود را به رعايت آن اصول ملتزم بدانند و طبيعي است هرچه اين اصول و مباني محكمتر، منسجمتر، منطقي تر، عاقلانه تر باشد، تعالي و تكامل پيروانش را بهتر تامين مي كند، پس رعايت اصول زير ضروري مي شود:1) مبنا و چهارچوب فكري و اعتقادي داشتن و خود را به رعايت آن قوانين ملزم دانستن، از لوازم انسانيت است؛ زيرا آزادي و رها بودن و بدون قاعده و اصول بودن با انسانيت منافات دارد.2) به حكم عقل قوانيني را انتخاب كند كه كاملتر، متينتر، جامعتر باشد تا علاوه بر اينكه ضامن اصلاح جامعه و يك زندگي سالم است، براي تعالي روح او تا رسيدن به رستگاري و انسانيت دستورهايي داشته باشد، براي بُعد مادي او ـ كه بدن و نيازهاي بدن است ـ بايد قانون و دستورالعمل داشته باشد و همچنين براي تعالي بعد معنوي انسان نيز بايد روش خاصي داشته باشد. ما به اين مجموعه قوانين كه ضامن سلامت و سعادت پيروان خودش است "دين" مي گوييم و انتخاب دين كامل و تمام را كاري عاقلانه مي دانيم و معتقديم ديني مي تواند ادعاي كمال داشته باشد كه هم زندگي دنيوي پيروان خودش را تامين كند و هم زندگي اخروي و پس از مرگ آنان را؛ هم به نيازهاي بعد جسماني انسان توجه كند و هم به نيازهاي بعد معنوي انسان، اسلام نه "ايده آليسم" است نه "رئاليسم"، بلكه واقعيتها را مي پذيرد و به آنها جهت مي بخشد. اسلام غرايز و لذّات را يك حقيقت مي داند، ولي براي رسيدن آنها به نوع متعالي و آرمانيش، راه معرفي مي كند. بنابراين رئاليسم نيست به اين معنا كه هرچه واقعيت دارد، بايد بپذيرد. ايده آليسم نيست به اين معنا كه هر چيز را در راه رسيدن به ايده آل طرد كند. اسلام ميان واقعيت و واقع نما تفاوت مي گذارد و به آنها جهت مي بخشد.اين نكته غيرقابل ترديد است كه اين دنيا منزلگاه و معبري است كه انسان خواه ناخواه پس از تولّد در آن قرار مي گيرد و در آن زندگي مي كند و در وقت تعيين شده از آنجا خارج مي شود. اين يك قانون كلي و جبري است. مساله ديگر كه در كتب آسماني و اقوال بزرگان و روانشناسان مشاهده مي شود، اين است كه همه مردم با فطرت پاك خداجو، خداخواه، خداپرست، كمالجو و... به اين دنيا پاي مي گذارند. همه آزاد، شريف و پاك خلق مي شوند. برخي، اين كمالات نهفته در وجود خويش را به فعليّت مي رسانند و به منزل ابدي رهسپار مي شوند؛ ولي برخي ديگر اين كمالات نهفته را به راحتي از دست مي دهند، اسير و برده دنيا را ترك مي كنند، گاهي انسان تصور مي كند كه دوران بردگي تمام شده؛ امّا با كمي دقت روشن مي شود كه فقط يك نوع بردگي به پايان رسيده است و انواع و اقسام آن همچنان فراوان به چشم مي خورد، از جمله: برده و اسير خرافات بودن، اسير عادات جاهالانه بودن، اسير و برده هواهاي نفساني بودن، اسير شهوت و جاه و مقام بودن، به هرحال در اسارت هر چيزي كه با آزادي و حريّت انسان منافات پيدا كند قرار گرفتن، نوعي بردگي است و ادّعاي دين كامل اين است كه مي خواهد پيروانش را آزاد، شريف و به معناي دقيق كلمه انسان بسازد، و اين همان ديني است كه به گفته امام خميني (س)، مورد پسند دنياداران ـ كه اساس كارشان بر مبناي به اسارت كشيدن و استثمار افراد است ـ قرار نمي گيرد، پس انسان، خود را ملزم مي داند به دستورهاي شرع و اوامر و نواهي كه دين براي او مشخص كرده است، از روي عقل عمل كند و اين التزام، عاقلانه است. چنين انساني مي داند كه رذايل اخلاقي موجب سقوط او، و فضايل اخلاقي موجب كمال او مي شود. امام خميني (س) مي گويد: گناه و سرپيچي كردن از دستورهاي الهي ـ هرچند كوچك ـ انسان را سست و بي اراده مي كند و جوهر شريف انسانيت را در وجود او مي خشكاند.امام خميني (س) مي گويد: ميان آگاهي و عمل، اخلاق و شرع، رابطه مستقيم وجود دارد. رعايت مسائل اخلاقي به پاكي و صفاي درون كمك مي كند و پاكي و صفاي درون، عقل را منوّر و نوراني مي گرداند. انسان عقلاني با حقايق آشناتر است؛ بي دليل نيست كه قرآن، كتاب آسماني، به تقوا و پرهيزكاري دعوت مي كند و خطيب نماز جمعه بايد در هر هفته، رعايت تقوا را به مردم تذكر دهد؛ زيرا ميان تقوا و پرهيزكاري و روشن بيني و آگاهي رابطه مستقيم وجود دارد. قرآن1 تصريح مي كند كه هر اندازه قلب، پاكتر، بي مرضتر و از آلودگيها دورتر باشد، عقل و فكر نيز روشنتر است؛ هر قدر دل و روح از كدورت پاك باشد، حقايق عالم وجود را بي پرده تر خواهد ديد؛ و اين پاكي و صفا به تحصيلات دانشگاهي و حوزوي ربطي ندارد. اينان مي دانند اگر خواهش نفساني و ميل به امور جزئي و زودگذر بر انسان حكومت كند و هدفِ حركت او شود عقل، درايت، دورانديشي و فهم آنان مختل خواهد شد؛ زيرا انسان با هر نيروي مزاحمي با قدرت عقل به مبارزه برمي خيزد؛ پس اگر عقل بيمار شد با چه نيرويي بايد به كمك او شتافت؟ پس روشن گرديد كه ميان دل كه مركز عواطف و كانون احساسات است و محل اشراق غيبي و بالاخره جايگاه حق ـ تعالي ـ اسـت و ميـان عقل كه كانـون فهم و شعور و درك كليات است، پيوستگي و ارتباط مستقيم وجود دارد، در اينجا به "بايد"ها و "نبايد"هاي دين پي مي بريم كه همه و همه براي شكوفايي استعدادهاي نهفته در درون آدمي است، براي كمال بعد مادي و معنوي انسان است. بنابراين، انسانيت انسان با قبول وظايف و حفظ امانت تحقق مي يابد؛ امانتي كه آسمان و زمين از پذيرش آن سرباز زدند و به عجز خود اعتراف كردند. انسان ترقّي و كمال خويش را در پرتو تكليف و مسئوليت پذيري به دست مي آورد و امام، اولين گام در جهت حركت متعالي به سوي انسانيت را عزم و اراده؛ و بيدار شدن را آغاز و مقدمه حركت مي دانند.به اميد آن روز كه همه ما و شما با به كار گرفتن دستورهاي متعالي اسلام، جامعه اي بسازيم آرماني و ايده آل و ما نيز اعلام مي كنيم كه انقلاب اسلامي آغاز مرحله جديدي در روند تكاملي بشر است، در هنگامي كه تمدّن شرق به پايان رسيده و تمدّن غرب نيز با همه زرق و برقهايش دچار بحرانهاي اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي شده است و همه اينها از پايان يافتن تمدّني حكايت مي كند كه مدّت چهار قرن بر بشر حكومت رانده و از ذخاير و منابع آنان سوءاستفاده كرده است.بنابراين، اميدواريم كه ما و شما و همه مستضعفان جهان با اتحاد و اتفّاق و چنگ زدن به ريسمان الهي يد واحد شويم و پرچم پرافتخار اسلام عزيز را در سراسر گيتي به اهتزاز درآوريم.از همه شما عزيزان كه با صبر و بزرگواري به سخنان من گوش فرا داديد تشكر مي كنم و اينك با جمله اي از فرموده هاي حضرت امام به عرايض خود خاتمه مي دهم:"ما اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي براي هميشه پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است."والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاتهاگر پاك و پرهيزكار بوده باشيد، خداوند به شما روشن بيني مي دهد و بر بصيرت شما مي افزايد.
1) انفال، آيه 29: از فراست مرد با ايمان برحذر باشيد كه او با نور خدا مي نگرد.