پيامد تسخير لانه جاسوسي آمريكا
اشاره: در شماره 8 مجله حضور طي مقاله مفصلي ابعاد گوناگون اشغال لانه جاسوسي امريكا مورد بحث و تحليل قرار گرفت. در مقاله مزبور تاكيد اساسي بر زمينهها و جريان تسخير لانه جاسوسي و همچنين واقعه طبس بود. در مقالهاي كه اينك به نظر خوانندگان گرامي ميرسد، نويسنده عمدتاً به پيامدهاي بعدي وقايع ياد شده ميپردازد.پيامدهاي داخلي:
لازمه توضيح پيامدهاي داخلي اشغال لانه جاسوسي امريكا و درك اهميت آن پيامدها، ارائه تصوير مجملي به فراخور اين نوشتار، از اوضاع داخلي ايران از نظر سياسي است.در ماههاي نخست انقلاب، جناحهاي گوناگوني در صحنؤ سياست ايران وجود داشتند.1ـ جناح روحانيون كه بصورتي غير متشكل يا نيمه متشكل در قالبِ نظامي سنّتي فعال بودند و در محلهها و مساجد و حوزهها نفوذ داشتند و به دليل تركيب خاص روحانيت و سوابق بسياري از آنان پيش از انقلاب، در اغلب محلات و مساجد، اختلافاتي ميان آنان و جوانان فعال مساجد وجود داشت. در سطوح بالاي روحانيت عناصر ميانهرو مانند آقاي شريعتمداري و يا مراجعي مانند آيتاللّه قمي در مشهد وجود داشتند كه مواضع ناهمگوني با جريان انقلاب اتخاذ ميكردند.2ـ جناح مليگرايان كه خود شامل دو گروه بودند. يكي گروه جبهه ملي كه از جبهه ملي سوم به بعد كمتر داراي صبغؤ مذهبي بود و يك گروه ملي ـ سياسي شناخته ميشد و دوّم گروه نهضت آزادي بود كه از عقايد و ريشههاي مذهبي برخوردار بوده و يك گروه ملي ـ مذهبي شناخته ميشد. عناصر و چهرههاي منفردي مانند قطبزاده و بنيصدر نيز در اين جناح قرار ميگرفتند.3ـ جناح چپ ماركسيستي كه خود شامل سازمانهاي سياسي با گرايشهاي بسيار متفاوت و متضاد بود. حزب توده با گرايشهاي روسي، چريكهاي فدايي خلق با گرايش نسبتاً مستقل (كه البته با وقوع انشعاب در اين سازمان، اكثريت آن متمايل به حزب توده شد)، حزب توفان و سازمان پيكار با گرايشهاي آلبانيستي، حزب رنجبران و چند گروه ديگر با تفكر مائوئيستي و گرايش چيني.4ـ مجاهدين خلق و گروههاي مشابهي مانند آرمان مستضعفين، فرقان و...چنانكه امريكاييها هم در اسناد لانه جاسوسي (سفارت امريكا) پيشبيني كرده بودند، واقعيت اين است كه گروههاي چپ، بعد از شاه، بر قدرت خود افزودند. آنها با توجه به سلاحهاي مصادره شده و به دست آمده در جريان انقلاب و تصرف پادگانها، سازماندهي نيروهاي مسلح و چريكي براي مبارزه با رژيم حاكم و درگيريهاي خشونتبار پس از انقلاب، خطر حادي بودند كه انقلاب را از درون تهديد ميكردند. هر كدام از اين جريانهاي سياسي ـ ايدئولوژيك كه در قالب گروهها و سازمانهاي كوچك و بزرگ اعلام موجوديت كرده و داراي نشريهها و ارگانهاي انتشاراتي ويژه خود بودند، پيرواني داشتند و جمعيتي حول محور آنها وجود داشت كه گاه تعداد آنها از عددهاي يك رقمي يا دو رقمي تجاوز نميكرد. وقتي برخي از گروههاي اصلي و بزرگتر آنها ميتينگي بر پا ميكردند، بدان ميپيوستند تا جمعيت قابل توجهي را نمايش دهند. بجز اين جناحها، نيروي عمده و مردمي و غير متشكلي وجود داشت كه نيروهاي مذهبي پيرو امام خميني بودند و به همين دليل، عامل تعيين كننده در روندهاي سياسي، امام خميني بود و بسياري از گروهها و سازمانهاي سياسي ضمن اظهار همسويي با رهبري انقلاب امام خميني، با روشي مستقل و نوعي استقلالطلبي از رهبري امام خميني عمل ميكردند كه در يك وضعيت انقلابي طمع بيگانگان را برميانگيخت و همين شرايط براي امريكاييها اين تحليل را بوجود آورده بود كه "چون آيتاللّه خميني فاقد قدرت مطلق و بيچون و چراست، از گروگانها براي جلب پشتيباني گروههاي مختلف و اعمال كنترل بيشتر بر مسير انقلاب استفاده ميكند"(1) بويژه اين تصور وقتي تقويت ميشد كه هم در شوراي انقلاب كه مركب از نيروهاي ملي، مذهبي و روحاني بود بر سر گروگانها اختلافهايي بوجود آمده بود و عناصر ملي ضمن اينكه مرعوب و تسليم قدرت معنوي و اجتماعي امام خميني و مدعي اطاعت او بودند، در محافل خصوصي يا محدود، به ادامؤ گروگانگيري انتقاد ميكردند و يا روشها و سياستهايي را براي به دست گرفتن سر رشتؤ ماجراي گروگانگيري و خارج كردن آن از دست دانشجويان پيرو خط امام اتخاذ ميكردند.اين يك واقعيت است كه نفوذ و اقتدار امام خميني در بستر انقلاب و همراه با مواضعي كه اتخاذ ميكرد نهادي و ريشهدارتر ميگرديد و هر روز بر قدرت او ميافزود تا اينكه سرانجام او را به قدرت مطلقهاي تبديل كرد كه امريكاييها فقط به مواضع او چشم ميدوختند.در اوايـل انقلاب اسلامي، امام خميني محبوبيـت و مقبوليـت عام يافتـه بود و حـرف آخر را ميزد ولي پـروسهاي كه از پيـروزي انقـلاب و اشغال لانـه جاسوسي، مـاجراي گروهـهاي سياسي و فاجعه هفتم تيـر و تـرورهاي سيـاسي و جنـگ و... تشكيل ميشد از عوامل تعميق و ريشهدارتر كردن و نهادي ساختن نفوذ و اقتدار و فرهمندي او بود.در سال 1358 و 1359 فضاي داخلي ايران پـس از انقلاب، فضـايي پـر تنـش بود و دههـا گـروه و سازمان سياسي ريز و درشـت در سراسر كشور بـوجـود آمده بـودنـد و قريـب به دويـست نشـريـه سياسي و عمدتاً مخالف دولت منتشر ميكردند و در مقابل آنان، نيروهاي مذهبي پيرو خط امام عليرغم اكثريت داشتن، بيش از يك يا دو نشريه در اختيار نداشتند. سازمان مجاهدين خلق كه يكي از گروههاي عمده مخالف هيئت حاكمه در پوشش دفاع و ستايش نسبت به امام خميني بود از نخستين شمارؤ نشريه "مجاهد" تحريكات خود را آغاز كرده بود. قدرتنمايي، زير سوال بردن مجلس خبرگان قانون اساسي، شركت نكردن در رفراندوم جمهوري اسلامي و... از جملؤ نخستين موضعگيريهاي آنان بود در حالي كه آنها خود به خوبي ميدانستند كه جامعه اـيران آمادگي اتخاذ چنين مواضعي را ندارد. ساعت 8 بعدازظهر روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت 1359، نيروهاي امريكايي از مصيره در خاك عمان حركت كرده و در ساعت حدود 11 شب بدون اينكه رادارهاي ايران متوجه شوند، 1500 كيلومتر در عمق خاك ايران وارد شده و در كوير طبس بر زمين مينشينند و اين در شرايطي است كه كردستان ايران در آتش جنگ ميسوزد، ستيزههاي سياسي و فيزيكي با گروههاي سياسي هر روز تعدادي كشته و مجروح در شهرهاي ايران و تهران بر جاي ميگذارد و اين ستيزهها رو به رشد است و با پيش آمدن هر موضوع جديد مانند انتخابات، اين كشمكشها شديدتر ميشود.در اواخر فروردين 1359 سنگربندي مسلحانه گروههاي سياسي در دانشگاه تهران و متقابلاً درگيري مردم و نيروهاي مذهبي با آنها شروع شده بود كه در 29 فروردين 59 منجر به تعطيل رسمي دانشگاهها جهت انقلاب فرهنگي شد و نزاعهاي مربوط به آن هنوز فروكش نكرده بود.جوّ، انگهاي سياسي داغ بود. سازمان مجاهدين و ساير گروههاي چپ به مخالفين خود انگ ارتجاعي ميزدند و متقابلاً برچسب منافق و ملحد و... را دريافت ميداشتند و اين فضا، راه هرگونه گفتگو يا مذاكره را مسدود كرده و خصومتها را تشديد ميكرد. سراپاي نشريات مجاهدين خلق و فدائيان خلق (جناح اقليت) پر بود از القاب و تعابير تحريكآميزي مانند فالانژ، عروسكهاي كوكي ارتجاعي، چماقدار و... عليه نيروهاي مذهبي و حكومت. سازمانهاي سياسي، پس از اشغال سفارت امريكا به سختي گيج، منفعل و عصباني بوده و موقعيت باصطلاح پيشتازي را از دست رفته ميديدند و با براه انداختن جنجالها و ستيزههايي بر سر انتخابات مجلس و رياست جمهوري و كانديداهاي سازمان مجاهدين خلق ميكوشيد تا مسئله اشغال لانه جاسوسي امريكا را تحت الشعاع قرار داده و به لوث كردن چهرؤ كل حاكميت بپردازند.فعاليتهاي انتخاباتي مرحلؤ اول انتخابات مجلس در دهؤ اول اسفند 1358 و مرحلؤ دوم انتخابات جمعه 26 ارديبهشت 1359 بهترين فرصت تبليغاتي براي جبران موقعيت از دست رفته و رسيدن به اهداف تبليغاتي آنها بود، امّا موضوع درگيري حكومت ايران و امريكا همچنان حربهاي نيرومندتر براي دور نگه داشتن خطر گروههاي سياسي بود. مجاهدين خلق با تشكيل ميليشيا و رژههاي خياباني جنگ رواني به راه ميانداختند و به بهانؤ بزرگداشت سالگرد اشغال لانه جاسوسي امريكا در سال 1359 رژهاي در مقابل ساختمان سفارت امريكا سازمان دادند تا نشان دهند با وجود اين سازماندهيها تهديدات امپرياليسم بياثر خواهد بود اما در واقع، اين اقدام بيشتر به منظور مصرف داخلي و نمايش قدرت و عمليات رواني در برابر حكومت انقلابي تعبير ميشد و نيروهاي وفادار به انقلاب و امام خميني را تحريك ميكرد. رئيس سازمان مجاهدين خلق بعدها به اين اهداف خود اقرار كرد.با ارائه تصوير فوق از اوضاع سياسي ايران، برخي از پيامدهاي داخلي اشغال سفارت امريكا را ميتوان چنين برشمرد:1ـ دور نگهداشتن جامعه از ستيزههاي فزايندؤ داخلي و دفع خطر گروههاي سياسي كه بعضاً بيهويت يا مجهولالهويه بودند. 2ـ ايجاد فرصت براي تثبيت دولت.3ـ رسوا شدن گروههاي سياسي مدعي مبارزه با امپرياليسم و خلع سلاح آنان از شعارهاي چپ.4ـ توجه به خطر اصلي و توطئههاي امپرياليسم جهاني.5ـ ايجاد وحدت عمل در نيروهاي وفادار به انقلاب و نيز انسجام اجتماعي.6ـ كنارهگيري دولت موقت و يكدست شدن نيروهاي انقلابي و وفادار به امام.7ـ تاثيرات حركت بر ساختار سياسي و فرهنگي جامعه: با توجه به اينكه انقلاب اجتماعي روندي طولاني، دشوار و عميق دارد و پيش از پيروزي انقلاب و در بحبوحؤ مبارزه آغاز شده و با تصرف قدرت سياسي (انقلاب سياسي) موانع آن رفع شده و اوج ميگيرد و پس از پيروزي بر رژيم سياسي، انقلاب اجتماعي تدوام مييابد تا به بلوغ رسيده و منجر به تحول در تمامي جنبهها و شئون حيات اجتماعي گردد (انقلاب اجتماعي)، با اشغال لانه جاسوسي، فضاي مناسبي براي تداوم انقلاب اجتماعي و ايجاد دگرگونيهاي عميقتر در ارزشهاي سياسي و فرهنگي بوجود آمد.8ـ اوجگيري مبارزؤ ضد امپرياليستي (كه تابع خط مشي مبارزه با استبداد و استعمار و پس از سقوط رژيم شاه بعنوان پايگاه امپرياليسم اجتناب ناپذير بود) فرصت شايستهاي بود براي مقابله با پايگاههاي داخلي امپرياليسم يعني اقتصاد وابسته، فرهنگ مصرفي، خصلتهاي استبدادي، كبر و... متقابلاً ايجاد همگرايي و توليد ملي؛ اين مبارزه همپاي اقدامات داخلي، ميتوانست داراي بركتهاي پايدارتري باشد. البته شرط بهرهوري و تحقق بسياري از اين نتايج و پيامدها انتخاب زمان مناسب براي پايان دادن به بحران گروگانگيري نيز بود.9ـ فرصت آبديدگي، پالايش و جبران آفات پيروزي سريع: انقلاب اسلامي ايران گرچه پيشينهاي چند دهساله داشت كه مسبوق به زمينهها و عوامل فكري و اجتماعي ديرينهاي بود و در سال 1357 به نقطهاي از تكامل خود رسيده بود (كه البته پس ازپيروزي سياسي بايد به تكامل خود تا نهادي كردن ارزشها و اهداف وصول شده ادامه ميداد و بدينوسيله مانع رجعت به ارزشهاي منحط پيشين ميشد) اما در همين مقطع با كمترين موانع به پيروزي رسيد. اين امر معلول دلايل و عوامل چندي بود.1 ـ 9 ـ وسعت كمنظير حضور مردم در انقلاب.2 ـ 9 ـ فروپاشي سريع انسجام سياسي و نظامي شاه كه ناشي از ساختار سياسي حكومت و قائم به فرد بودن آن و بياعتمادي وسيع عناصر رژيم به شخص شاه بود.3 ـ 9 ـ تناقضات سياستهاي هيئت حاكمه امريكا و سرگردانيهاي شاه كه خود معلول عامل نخست بود.4 ـ 9 ـ امريكا به تازگي از گرداب جنگ ويتنام فارغ شده و به هيچ وجه آمادگي رواني ـ اجتماعي و سياسي لازم را براي درگير شدن در ماجرايي كه احتمال تبديل دوباره آن به مخمصهاي شبيه جنگ ويتنام بود، نداشت.5 ـ 9 ـ شكست امريكا از ويتنام، ملتهاي ديگر را تشجيع كرده بود.6 ـ 9 ـ مجاورت ايران با شوروي، خطر تبديل شدن درگيري با ايران را به يك بحران بينالمللي و جنگ هستهاي بوجود ميآورد و...7 ـ 9 ـ تاكتيكهاي ويژه رهبري انقلاب در بهكارگيري عناصر ميانهرو و نيز تاكتيك دور نگه داشتن ارتش شاه از درگيري وسيع با مردم(2) امّا همين پيروزي سريع، آفاتي را براي انقلاب بوجود آورد. هرگاه در مورد هر دستاوردي، احساس شود كه ارزان به دست آمده است، ارزان هم از دست خواهد رفت بويژه كه نسل انقلاب از مبارزات چند دهساله گذشته بخوبي آگاه نيست و از سوي ديگر چون انقلاب اسلامي مانند ساير انقلابهاي كبير از كوران مبارزات سخت پارتيزاني بيرون نيامده بود، افراد سست عنصر، سازشكار و غير سازشكار و... از هم تميز داده نميشدند و هر كه شعارهاي داغتر سر ميداد، انقلابيتر بود و چهرههاي انگشتشماري از زندانها و شكنجههاي طاقتفرساي رژيم شاه سرافراز بيرون آمده بودند و تعداد محدودي در شرايط پليسي و خفقان رژيم شاه امتحان پس داده بودند امّا كشش و ظرفيت پايداري و مبارزؤ خيل عناصري كه به صف انقلاب پيوسته بودند آزموده نشده بود. محاصرؤ اقتصادي، تنگناهاي ايجاد شده و تهديدهاي امريكا بخشي از اين آزمايش بود كه در آن شرايط، رهبري انقلاب و تودههاي مردم، بيش از همه، پتانسيل و ظرفيت ايستادگي در شرايط دشوار را از خود نشان دادند. امّا چون به مرحله آزمايش سخت و عمومي نرسيد برخي از چهرهها و نيروهايي كه بيشتر در انديشه بهرهبرداري سياسي و ميوهچيني از چنين رويدادهاي مهمي بودند شناخته نشدند. جنگ تحميلي عراق نيز به فرصتي براي آبديدگي و جبران آفات پيروزي سريع انقلاب تبديل شد.پيامدهاي خارجي
1 ـ مواضع شوروي در قبال گروگانگيريدولت اتحاد جماهير شوروي در اوايل جريان تسخير سفارت امريكا به قطعنامه 457 شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران در چهارم دسامبر 1981 راي مثبت داد و به امريكاييها نيز اطمينان داد كه امكانات خويش را براي وادار كردن ايران به اجراي قطعنامه 457 و رها كردن گروگانها بكار خواهد گرفت. آنها از يكسو فرصت مناسب براي بهرهبرداري سياسي و كوشش براي ايفاي نقش ميانجي و گسترش اعتبار و نفوذ منطقهاي و بينالمللي خود داشتند از سوي ديگر مبارزؤ جدي ايران با امريكا گوي ضديت با امپرياليسم را از چنگ شوروي ربوده بود و وجهؤ ضد امپرياليستياش را مخدوش ميكرد زيرا شوروي قبلؤ اردوگاه سوسياليسم بود و به ميمنت پز ضد امپرياليستي خود بعنوان يك ابرقدرت، آن كشور را به پايگاه و مركزيت اردوگاه سوسياليستي مبدل ساخته بود. با مبارزؤ مستقل ايران، وجهه شوروي در افكار عمومي كاذب جلوه ميكرد. آنها از يكسو از اقدام دانشجويان ناخشنود بودند واز سوي ديگر چون مخالفت با اين اقدام حيثيت سياسي آنها را زير سوال ميبرد و ايادي داخلي آنان در ايران مانند حزب توده را محكوم كرده و از بين ميبرد لذا در مواضع رسانهاي خود به سود ايران موضعگيري ميكردند. مضاف بر آن، فرصت طلايي براي شوروي در رقابت جهانياش با امريكا به دست آمده بود.اتحاد شوروي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 كه ژاندارم امريكا در منطقه سقوط كرده بود و مدتها طول ميكشيد تا نظام سياسي جديد در ايران استقرار يابد، موقع را مغتنم شمرده و دست به كودتا در افغانستان زد و حزب كمونيست وابسته به شوروي قدرت را در افغانستان به دست گرفت. اين حزب چون وابسته بود و فقط در اقليتي از جمعيت شهرنشين پايگاه داشت با قيام عمومي و مسلحانه مردم افغانستان مواجه گرديد و روسها نيز آشكارا از آنان حمايت سياسي و نظامي ميكردند.در اواخر دسامبر در حاليكه امريكاييها براي جلب موافقت اعضاي شوراي امنيت در جهت قطعنامؤ اعمال مجازاتهاي اقتصادي عليه ايران تلاش ميكردند، برژنف رهبر شوروي به درخواست آنان پاسخ منفي داد تا مواضع ايران را نسبت به خود مهار كند و زمينؤ اقدامات بعدي خود را مساعد سازد.در تاريخ 6 دي 1358 ارتش شوروي افغانستان را اشغال نظامي كرد(3) تا حكومت دست نشانده و در حال سقوط كمونيستي در افغانستان بتواند موقعيت خود را تثبيت كند و همچنين از نفوذ روزافزون انقلاب اسلامي ايران در افغانستان و به تبع آن در جمهوريهاي مسلماننشين شوروي جلوگيري كند.گرچه اين اقدام، افغانستان را به ويتنام شوروي مبدل كرد و فاجعهاي كه براي امريكاييها در ويتنام رخ داده بود براي شوروي در افغانستان تكرار شد.يك هفته پس از تهاجم ارتش شوروي به افغانستان، قطعنامه 461 شوراي امنيت در مورد مجازاتهاي اقتصادي عليه ايران تصويب شد. قطعنامه با يازده راي موافق و بدون راي مخالف به تصويب رسيد. چهار كشور از جمله شوروي به آن راي ممتنع دادند و فوريت در اجراي قطعنامه نيز به تصويب نرسيد كه اين مورد حاكي از اختلاف نظرهاي اعضاي شوراي امنيت در مورد روش برخورد با ايران بود. بموجب قطعنامه 461 تا هفتم ژانويه به ايران مهلت داده ميشد كه مفاد قطعنامه 457 صادره در چهارم دسامبر را اجرا كند در غير اينصورت شوراي امنيت براي مذاكره درباره اعمال مجازاتهاي اقتصادي عليه ايران تشكيل جلسه خواهد داد. البته امريكا ايران را رسماً تحريم اقتصادي كرده بود و هدف از اين تلاشها جلب موافقت بينالمللي براي تحريم اقتصادي ايران بود.در داخل ايران، جناحهاي مليگرا و ضد كمونيست و افرادي چون بنيصدر و قطبزاده از مسئله تهاجم شوروي براي بزرگ كردن خطر اين كشور كه در همسايگي ايران قرار داشت بهرهبرداري ميكردند با اين هدف كه نزديكي به غرب و مصالحه با امريكا در مورد گروگانها را القأ كنند امّا رهبر انقلاب از عمق مسئله غافل نشد. او امريكا را شيطان بزرگ معرفي كرد. متقابلاً چندي بعد مهندس بازرگان كه يكي از چهرههاي عميق مذهبي وضد كمونيستي بود در يك سخنراني در زنجان گفت اگر امريكا شيطان كبير است شوروي شيطان اكبر است. امام خميني حتي پس از تهاجم شوروي به افغانستان امريكا را بعنوان دشمن اصلي معرفي كرد.در خارج از ايران نيز در ابتدا تهاجم شوروي به افغانستان موجب شد كه امريكا و دولتهاي متحد غربي آن نسبت به اقدامات بعدي خويش دربارؤ ايران با احتياط بيشتري عمل كنند و از تهديدات نظامي كه ميتوانست بهانهاي به دست روسها بدهد و يا اينكه ايران را متمايل به روسها سازد اجتناب كنند و از اقداماتي كه موجب تجزيه در جهان اسلام گردد بپرهيزند. هر چند مقامات امريكايي در كتابهاي خويش وانمود كردهاند كه تا قبل از تهاجم شوروي به افغانستان، سياستهاي امريكا در جهت دست زدن به اقدامات نظامي عليه ايران پيش ميرفت و پس از تهاجم روسها متوقف شده و بيشتر بر خويشتنداري و فشار اقتصادي و سياسي و مذاكرات مستقيم و غير مستقيم متمركز شد، امّا وقتي كه آنها با واكنش شديد ايران انقلابي در قبال اشغال افغانستان و حمايتهاي آشكار ايران از مجاهدين اين كشور اشغال شده مواجه شدند و نيز با توجه به معتقدات الهي و ضد كمونيستي امام خميني و نفرت ديرينه ايرانيها از روسها و تجاوزات آنان در تاريخ گذشته ايران، امريكا و غرب مطمئن شدند كه هيچگونه گرايشي نسبت به شوروي حتي در شرايطي كه با امريكا در ستيز هستند وجود ندارد لذا ديگر دليلي نداشت كه خط مشي تهديد نظامي عليه ايران را كنار بگذارند. علت تغيير خط مشي امريكا، برخلاف آنچه مقامات كاخ سفيد در كتابهاي خود ادعا كردهاند، حمله شوروي به افغانستان نبود زيرا شوروي در 6 دي 1358 به افغانستان يورش برد و چند ماه بعد در ارديبهشت 1359 امريكاييها عمليات نظامي خويش را در طبس اجرأ كردند.تهاجم شوروي به افغانستان فقط تاكيدي بود بر اجراي مرحله دوّم سناريوي امريكايي (عمليات نظامي) كه از ادامؤ سوء استفادههاي داخلي و خارجي از ضعفهاي امريكا جلوگيري كرده و نشان دهد كه امريكاييها در برابر هر تهديدي نسبت به منافع سياسي و اقتصادي خود قاطعانه واكنش نشان ميدهند.بنظر ميآيد كه يك نوع معامله پنهان نيز ميان امريكا و شوروي شكل گرفته باشد كه عبارت است از عدم مقابله امريكا با آنان در افغانستان در ازاي عدم مقابله شوروي با اقدام امريكا عليه ايران. بنابراين اشغال افغانستان كه ميتوانست بار خاطري براي امريكائيان باشد به يار شاطري مبدل گرديد.امريكا علاوه بر آن دست به يك بهرهبرداري وسيع منطقهاي زد و به بهانه حضور شوروي در افغانستان، ناوگانهاي دريايي خويش را به درياي عمان و خليج فارس فرستاد و حضور خود را در كشورهاي منطقه تقويت كرد. در برابر استفاده شوروي از فرصت در زماني كه امريكا سخت در گرداب بحران گروگانگيري غوطهور بود و موضع جهانياش ضعيف و عاجزانه شده بود و احساسات ضد امريكايي در منطقه تهييج گرديده بود، امريكا ترجيح ميداد بجاي عكسالعمل نشان دادن آنهم در مورد اشغال كشوري كه موقعيت استراتژيكي براي آنان نداشت، دست به معامله بزند و روسها هم موفق شده بودند امريكا را وادار به معامله كنند به نحوي كه سود دو طرف تضمين شده باشد. اين معامله عبارت بود از بيطرفي روسها در طرح عمليات نجات گروگانها و حمله به ايران در ازاي بيطرفي امريكا در مورد اشغال افغانستان. البته دو طرف حق شعار دادن و تبليغات عليه يكديگر را براي خود محفوظ ميداشتند زيرا فاكتوري به اسم افكار عمومي داخلي و خارجي و... نيز مطرح بود. از اينرو ميتوان گفت دست كم توافقي غير رسمي بيمذاكره و اعلام نشده ميان اين دو قدرت وجود داشته است. بنابراين آنچه علت تغيير خط مشي امريكا بود شكست طبس بود نه چيز ديگر.2ـ تحقير امريكا: واژؤ تحقير واژهاي است كه مقامات كاخ سفيد در كتابهايي كه پيرامون گروگانگيري نوشتهاند، بارها بكار بستهاند. هاميلتون جردن در خاطرات خود مينويسد: كه مردم امريكايي كه در مقابل سفارت ايران در امريكا به شدت عليه ايران شعار ميدادند ميگفتند: "ما نميتوانيم اين تحقير را تحمل كنيم" آنها همچنين به كرّات از آشفتگيها و مناقشات و درگيريهاي اعضاي كابينه امريكا و عجز و ناتواني امريكا و فقدان امكانات برخورد با مسئله گروگانگيري و عصبانيتها و دنبالهروي از ايران و... سخن گفتهاند.3ـ عليرغم كوشش براي انزواي ايران، ايران و انقلاب اسلامي در مركز توجهات بينالمللي قرار گرفت. انقلاب ايران شعارها و خواستههاي خويش و اخبار جنايات شاه و امريكا در ايران را "سوار بر امواج خبري مربوط به گروگانگيري به اقصي نقاط عالم فرستاد"(4) و سيل اخبار و گزارشات روزانه را در جهان به خدمت خود گرفت.در خاطرات مقامات كاخ سفيد ميخوانيم كه چگونه در طول 444 روز، هر صبح با آخرين گزارشات رسيده از تهران و يا زنگ تلفن در مورد خبري از ايران از خواب برميخاستند و شبها مايوس از كسب نتيجه به خواب ميرفتند.4ـ جنگ عراق عليه ايران: گرچه سقوط مقتدرترين رژيم منطقه خاورميانه، و ژاندارم خليج فارس عليرغم وابستگيهاي عميق آن به امريكا و انگليس رعبي در دل حكومتهاي وابسته منطقه ايجاد كرده و به جنبش اسلامي در خاورميانه نيز نيروي عظيمي بخشيده بود، شعارهاي صدور انقلاب در ايران هم بهانه مناسبي به دولتهاي استعماري براي تبديل كشور آنها به پايگاه نظامي امريكا داده بود تا با خطرات ناشي از انقلاب ايران مقابله كنند، امّا رژيم جاهطلب عراق كه دومين قدرت منطقه بود و ميخواست جايگزين رژيم شاه شده و خلأ موجود در منطقه را پر كند و انتقام شكست خود در جنگ سال 1348 از رژيم شاه را بگيرد، موقعيت را مغتنم شمرد و با توجه به استقبال امريكا از وارد كردن هرگونه ضربه سنگين نظامي به ايران، با چراغ سبز امريكا و انگليس در شهريورماه 1359 يورش گستردهاي را به ايران آغاز كرد، جنگ خونين و ويرانگري كه هشت سال بطول انجاميد.طولاني شدن ماجراي اشغال لانه جاسوسي به رژيم جاهطلب عراق فرصت داد تا توافقهاي لازم براي تحميل جنگ عليه ايران را بعمل آورد. هر چند بخاطر وضعيت ايران در سال 59 و فقدان نيروهاي مسلح، تصور دشمن، ختم جنگ در طي چند هفته با دستاورد تجزيه جنوب ايران و سقوط حكومت ايران يا تسليم آن بود و دفاع قهرمانانه مردم ايران اين تصورات را نقش بر آب كرد. در هر صورت ميتوان جنگ ايران و عراق را يكي از پيامدهاي اشغال لانه جاسوسي برشمرد كه امريكاييها از آن بعنوان اهرم فشاري عليه ايران استفاده ميكردند. برژنسكي در كتاب خود "قدرت و اصول اخلاقي" مينويسد: در حالي كه كريستوفر و كاتلر به تلاش خود براي رسيدن به نوعي توافق ادامه ميدادند، توصيه من براي تسريع در حل مسئله اين بود كه به ايرانيها هشدار دهيم كه اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقويت خواهيم كرد. براون نظر مرا در يكي از جلساتي كه در ماه دسامبر داشتيم تائيد كرد.5ـ توافقنامه الجزاير: ماجراي گروگانگيري سرانجام پس از 444 روز پايان يافت و منجر به توافقنامؤ الجزاير شد كه تا مدتها به موضوع جدال سياسي در ايران مبدل شده بود.دانشجويان پيرو خط امام خميني 5 شرط را براي آزاد كردن گروگانها اعلام كرده بودند. با درگذشت شاه در يك بيمارستان نظامي در قاهره بتاريخ 5 مرداد 1359 / 25 ژوئيه 81، شرط استرداد شاه به ايران خودبخود منتفي شد و شرايط ديگر باقي ماند. نخستين مجلس شوراي اسلامي در 7 خرداد 1359 افتتاح شد و امام خميني در پيامي بمناسبت حج در تاريخ 11 آبان 1359، حل مسئله گروگانها را به مجلس واگذار كرد. مسئله گروگانها به كانون يكي از داغترين بحثها و مذاكرات مجلس تبديل شد.دولت الجزاير بعنوان ميانجي دولتين ايران و امريكا از سوي دو كشور پذيرفته شد و متعاقباً مذاكرات پر فراز و نشيب و فشردهاي در الجزاير به جريان افتاد و بيانيهاي به توافق دو كشور ايران و امريكا رسيد و انتشار يافت، قرار شد همزمان با اجراي قرارداد گروگانها آزاد شوند. در اين مذاكرات، شرايط چهارگانه مصوب مجلس شوراي اسلامي مبناي گفتگو قرار گرفت و تصويب شد. اين شرايط عبارت بودند ا ز:1ـ آزاد گذاشتن تمامي سرمايههاي ايران2ـ لغو تمام ادعاهاي امريكا عليه ايران3ـ تضمين عدم دخالت سياسي و نظامي امريكا در ايران4ـ باز پس دادن اموال شاهبرخي از اصول كلي بيانيه الجزاير به شرح زير است:1ـ تعهد حتيالمقدور ايالات متحده به بازگرداندن وضعيت داراييهاي ايران به دوره قبل از 14 نوامبر 79 (23 آبان 58 كه تاريخ صدور دستور انسداد سرمايههاي ايران از طرف رئيس جمهور وقت امريكا بود)2ـ لغو كليه تحريمهاي تجاري عليه ايران3ـ استرداد داراييهاي ايران در امريكا4ـ استرداد داراييهاي شاه ايران5ـ تعهد به عدم مداخله در امور داخلي ايران6ـ پس گرفتن كليه دعاوي مطروحه امريكا در دادگاههاي بينالمللي عليه ايران(5) بدنبال صدور بيانيه الجزاير و امضاي دستور العمل اجرايي آن توسط جيمي كارتر در آخرين روز رياست جمهورياش در 19 ژانويه 1981/29 دي 59 و انتقال 8 ميليارد دلار از داراييهاي ايران از بانك فدرال رزرو نيويورك و شعب خارجي بانكهاي امريكايي به يك حساب اماني نزد بانك انگليس، يك روز بعد در تاريخ 20 ژانويه 1981/30 دي 1359 تعداد 52 گروگان امريكايي، چند دقيقه پس از انجام مراسم سوگند رونالد ريگان رئيس جمهور جديد امريكا، آزاد و از طريق الجزاير روانه امريكا شدند و متعاقب آن اجراي بندهاي قرارداد و مذاكرات مربوط به آن آغاز شد.جيمي كارتر بسيار كوشش كرد پيش از انتخابات رياست جمهوري مسئله گروگانها حل شود و حتي نامه خصوصي نوشت و هيئت مذاكره فرستاد تا با حل مسئله گروگانها بتواند آرأ را جلب كند امّا طرف ايراني تعمداً مسئله را تا پس از انتخابات ادامه داد و موجب شكست كارتر در انتخابات شد. با اينحال كارتر حتي تا آخرين ساعات رياست جمهورياش ميكوشيد مسئله گروگانها به دست خودش فيصله پيدا كند.پس از انتشار بيانيه، در ايران هيچكس حاضر به قبول مسئوليت اجراي آن نبود. زيرا همانطور كه در طول مذاكرات بعدي هم ديده شد "وضع اداري كشور درهم ريخته بود و دسترسي به اطلاعات لازم و نيروي كارشناسي قوي ميسر نبود. وزارتخارجه و دارايي كه ميبايست بزرگترين نقش را در مذاكرات ايفا كنند به دليل مخالفت بنيصدر رئيس جمهور وقت با وزيران پيشنهادي شهيد رجايي نخستوزير، فاقد وزير بودند گرچه مسئولان و كارشناسان هر دو وزارتخانه در حد توان خود كمكهاي شاياني در اين زمينه كردند ولي بدون شك هماهنگيهاي كامل و لازم وجود نداشت. بانك مركزي كه يكي از طرفهاي اصلي درگير در مذاكرات بايد باشد تحت سرپرستي عليرضا نوبري مهرؤ بنيصدر بود و از كنترل دولت رجايي خارج بود و صرفاً همكاري فردي بعضي از اعضاي كاردان بانك مركزي بود كه امكان ادامه مذاكرات را فراهم آورد. از نظر وجود كارشناسان حقوق بينالملل نيز تيم كارشناسي ايران فاقد امكانات بود و به رغم همكاري توام با فداكاري حقوقدانان جوان، به دليل وجود، بعضي از مسائل مانند "تابعيت مضاعف" كمتر مورد توجه قرار گرفت كه بعدها منشأ مشكلاتي براي تيم مذاكره و انتقادات و خردهگيريهايي به آنان شد. بطور كلي تيم كارشناسي كه در نخستوزيري مستقر بوده و مذاكرات را پشتيباني ميكرد از شمار انگشتان يك دست تجاوز نميكرد در حالي كه طرف مقابل فقط دهها كارشناس به همراه وارن كريستوفر معاون وزارت خارجه امريكا در طول مذاكرات در الجزاير مستقر كرده بود"(6) "هيچگونه تعادلي در توان طرفين در خصوص مواجهه با دعاوي حقوقي از هيچ حيث موجود نبود. در حالي كه بعد از آزادي گروگانها در ايران، فعاليتي در زمينه بيانيه الجزاير نميشد در امريكا 900 موسسه حقوقي تلاش ميكردند و هر هفته در اين زمينه يك مجله منتشر ميكردند" (7)ضعف شديد اطلاعات و آمار و فقدان اسناد و مدارك لازم در مورد ادعاهاي ايران كه ناشي از درهم ريختگي اداري پس از انقلاب بود نيز وجود داشت.در چنين وضعيتي، فضاي اتهام و تهمت در كشور نيز به شدت رواج داشت. نشريات عديدهاي از سوي مخالفين منتشر ميشد كه اگر ائتلافي عليه يك نفر صورت ميگرفت ميتوانستند او را از اعتبار اجتماعي و سياسي خويش ساقط كنند. هيچ زمينهاي براي مذاكره با امريكا وجود نداشت و راديكاليسم سياسي، تفكر حاكم و مسلط بود و نوعي مسابقه در حمله به امريكا در ميان گروهها وجود داشت و برخي گروهها هم سبقتگيري در دشمني با امريكا را به وسيلهاي براي مبارزه با رقباي سياسي خود و بايكوت كردن آنها تبديل كرده بودند. در اين موقعيت اگر كسي مسئوليت مذاكرات مربوط به بيانيه الجزاير را بعهده ميگرفت در زير ذرهبين دهها سازمان سياسي عيبجو، بهانهگير و مغرض قرار ميگرفت كه براي تسويه حسابهاي سياسي خود به هر وسيلهاي تمسك ميجستند و در نهايت، گناه تمام نابسامانيها و نارساييهايي كه ربطي به او نداشت به نام او تمام ميشد. جوسازي و فشار مخالفين آنقدر نيرومند بود كه بنيصدر رئيس جمهور وقت كه صاحب امتياز يكي از پر تيراژترين روزنامههاي كشور بنام "روزنامه انقلاب اسلامي" بود نيز در صف مخالفين و عليه دولت شهيد رجايي و مسئولان اجراي بيانيه موضعگيري ميكرد. و ميكوشيد وجود نوعي زد و بند با امريكاييها را القأ كند."پس از امضاي بيانيه الجزاير، برخلاف ماههاي مذاكره و حتي لحظهها قبل از امضاي بيانيه كه همؤ جناحها سكوت اختيار كرده بودند (و اگر هم مطلبي مطرح كرده بودند اتفاقاً در جهت متهم كردن دولت به كارشكني در حل و فصل سريع و فوري مسئله گروگانها و طولاني كردن آن بود) با هوچيگري فراوان زبان به انتقاد از بيانيه گشوده و حتي تهمت خيانت به دولت زدند كه در راس اين عده بنيصدر بود. او علاوه بر طرح مسئله در مصاحبهها و مقالات متعدد بويژه در روزنامه متعلق به خود، رسماً اعلام جرمي را عليه رجايي نخستوزير و بهزاد نبوي وزير مشاور و مسئول هيئت حل و فصل مسئله گروگانها تسليم قوه قضائيه كرد. روزنامه انقلاب اسلامي ارگان بنيصدر و روزنامه ميزان ارگان نهضت آزادي طي دهها شماره به نقد غير منصفانؤ بيانيه پرداختند و آنرا خيانتي جبرانناپذير جلوه ميدادند" بسياري از گروههاي سياسي هم با استفاده از همين شرايط به تشديد تضادها و حمله به دولت ميپرداختند. دولت رجايي از آنجا كه يكطرف ماجرا رئيس جمهور قانوني كشور بود ناچار بود سكوت كند. شهيد رجايي و بهزاد نبوي به ديدار امام خميني رفته و درخواست كردند كه به دولت اجازؤ پاسخگويي به رئيس جمهور داده شود امّا توجه به خطر تعميق شكافهاي داخلي در شرايطي كه ضد انقلاب داخلي و دشمن خارجي در كمين بود موجب شد كه امام خميني، مصالح نظام و ضرورت عدم درگيري دولت و رئيس جمهور را به آن دو يادآور شده و اجازؤ مقابله ندهد. لذا تا زمان سقوط بنيصدر امكان پاسخگويي وجود نداشت و تبليغات منفي و بدون پاسخ مخالفين موثر ميافتاد و تنها وقتي كه جوسازيها به مرز خطرناكي رسيده بود، مهندس بهزاد نبوي كه خود يكي از اهداف اين تهاجمات بود در جلسه رسمي و غير علني مجلس شورا به ارائه يك گزارش چهار ساعته و مفصل درباره بيانيه الجزاير و پاسخ به تهمتها پرداخت. يكي از اهداف بنيصدر تضعيف موقعيت امام خميني بود. او كه بخاطر رياست جمهورياش مورد اعتماد مردم بود و جوسازيهايش با پشتيباني ساير گروههاي مخالف و فرصت طلب موثر افتاده بود" تلاش ميكرد حال كه توانسته است تا حدودي افكار عمومي را در جهت اهداف خويش آماده كند دخالت حضرت امام در مسئله آزادي گروگانها را كه او خيانت ميناميد كشف نمايد و امام را نيز مورد سوال قرار دهد. شاهد اين مدعا مكالمات بين بنيصدر و شهيد بهشتي و رجايي در جنب يكي از جلسات شوراي عالي دفاع است. در اين جلسه دكتر بهشتي به بنيصدر يادآور ميشود كه امام در جريان حل و فصل مسئله گروگانها بوده و آنرا تاييد ميكند. بنيصدر بلافاصله اعلام ميكند: پس چرا اين را به مردم اعلام نميكنيد. وقتي اين مكالمات توسط شهيد رجايي بازگو ميشود، بهزاد نبوي ميگويد در اين رابطه نبايد احدي و خصوصاً امام خميني را خرج كرد و بنده پاسخگويي به تمام اتهامات را بر عهده ميگيرم"(8)مسئله بيانيه الجزاير در چنين شرايطي مطرح بود و هيچكس حاضر به پذيرش ريسك مسئوليت پر مخاطرؤ آن نبود. از طرفي حل فوريتر مسئله گروگانها مسئلهاي حياتي بود و اتفاقاً همه مخالفين تا پيش از بيانيه الجزاير دولت را بخاطر اينكه به حل سريع مسئله نميپردازد مورد حمله قرار ميدهند. طولانيتر شدن ماجرا احتمال يك توافق بينالمللي براي حمله نظامي به ايران و نابودي كامل استقلال كشور را تقويت ميكرد و هيچ تاخير و تعللي در كار روا نبود. عليرغم همؤ اين موانع و مسائل دولت شهيد رجايي نخست وزير وقت بايد آن را حل ميكرد و لذا مهندس بهزاد نبوي را كه وزير مشاور در امور اجرايي و سرپرست سازمان برنامه و بودجه كشور بود بعنوان مسئول اجراي بيانيه انتخاب كرد. گرچه شهيد رجايي و بهزاد نبوي چنانكه خود ميگويد معتقد بودند كه گروگانها بايد ابتدا محاكمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاكمه واقعي براي دريافت مابه ازأ بلكه محاكمه سياسي و حيثيتي امريكا) امّا عليرغم نظر خود اين مسئوليت دشوار را با شهامت تمام پذيرفتند و در اجراي نظريات مجلس شورا از هيچ كوششي فروگذار نكردند.بدون شك نارساييها و كاستيهايي به دليل اوضاع خاص ايران و نابرابري كامل ميان امكانات حقوقي و اطلاعاتي هيئت امريكايي و ايراني وجود داشت كه اگر هر گروه ديگري حتي مخالفين نيز مسئوليت اين كار را پذيرفته بودند تا حد زيادي بروز اين نارساييها و خطاها اجتنابناپذير بود.1ـ يكي از انتقادها اين بود كه دولت از اجراي مصوبه تخلف كرده است. بهزاد نبوي در اين رابطه ميگويد: آيا مصوبؤ مجلس شوراي اسلامي در مورد حل و فصل مسئله گروگانها "قانون" بود كه نتوان از آن تخلف كرد؟ سپس با ارائه مدارك و دلايلي توضيح ميدهد كه اين مصوبه مراحل مندرج در قانون اساسي را پشت سر نگذاشته است. طبق قانون اساسي مراحل لازم براي قانوني شدن يك مصوبه اين است كه ابتدا بصورت طرح يا لايحه توسط نمايندگان يا دولت به مجلس تقديم شده سپس به تاييد شوراي نگهبان رسيده و پس از امضاي رئيس مجلس به نهاد رياست جمهوري ابلاغ ميشود تا اجرا گردد امّا مصوبؤ مذكور صرفاً يك اعلام نظر و رهنمود مجلس به دولت بر مبناي رهنمودهاي امام خميني رهبر انقلاب بوده است و دولت ميبايست در چارچوب آن به تشخيص خود، نسبت به انتخاب روشهاي اجرايي مناسب اقدام كند.(9)2ـ دولت امريكا برخلاف انتظار مردم ايران و مصوبه مجلس، هيچ تعهدي در مورد عدم مداخله در امور داخلي ايران نداد و اعتراضي بطور ضمني به اينكه درگذشته در امور داخلي ايران مداخله كرده ننموده است. اين انتقاد بعضاً مستند به اظهارات مقامات امريكايي است. در يكي از مقالهها با تكرار اين انتقاد آمده است: "به زعم امريكاييها، بيانيههاي الجزاير يك دستاورد ديپلماتيك قابل ملاحظه براي آنهاست. اين بيانيهها، ابهامات و نقاط گنگي را در خود جاي دادهاند و حاوي مصالحهاي هستند كه پارهاي از آنها مطلوب خواهانهاي امريكايي در دعاويشان عليه خواندههاي ايراني است و بعضي ديگر بالقوه مضر به حال آنها (خواندهها) ميباشد. وارن كريستوفر در مقابل كميته روابط خارجي سناي امريكا گفت كه ايالات متحده بدون آنكه به باجخواهي ايران تن در دهد و يا رسماً معذرت خواهي كند و يا ثروت شاه را فوري مسترد دارد موفق به آزادي گروگانها شد"(10)بدون شك امريكاييها توانسته بودند با استفاده از حقوقدانان متبحر خود نقاط ابهامي را در بيانيه بوجود آورند كه بعدها طرف ايراني را گرفتار مشكلات فراواني ميكرد امّا نبايد غافل بود كه مقامات امريكايي نيز بخاطر قبول امضاي بيانيه الجزاير با انتقادها و اعتراضها و فشارهاي زيادي از طرف افكار عمومي و جناحهاي داخلي حكومت خود مواجه بودند و استناد به اين اظهارات و تاييد كامل آنها كه بيشتر با هدف مصرف داخلي در امريكا ايراد شده بود، محققانه نيست زيرا در ماده 1 بيانيه آمده است: "ايالات متحده امريكا تعهد ميكند كه سياست ايالات متحده اين است و از اين پس اين خواهد بود كه بصورت مستقيم يا غير مستقيم، سياسي يا نظامي در امور داخلي ايران مداخله ننمايد." در يكي از مقالههايي كه در انتقاد از بيانيه الجزاير نوشته شده، انتقادي را كه مخالفين در همان سال (59) مطرح كردهاند، سالها بعد اينچنين تكرار ميكند: همانطور كه از انشاي اين ماده برميآيد، ايالات متحده نه تنها هيچ تعهدي در عدم مداخله در امور داخلي ايران نداده است بلكه هيچ اعترافي حتي بطور ضمني و تلويحي هم به اينكه در گذشته اين كار را مينموده نكرده است. به نظر ما برخلاف جنجالهايي كه بعد از صدور بيانيهها به راه انداخته شد مبني بر اينكه امريكا به دخالت در امور داخلي ايران اعتراف كرده است و متعهد به ترك اين فعل از اين به بعد شده است نه آن فعل مورد اعتراف واقع شده و نه اين ترك فعل تعهد گرديده است".(11)مهندس بهزاد نبوي در پاسخ ميگويد: "جمله مزبور (ماده1) قطعنامه در هر مرجعي تعهد به عدم مداخله در آينده است ولي در مورد اعتراف به مداخله در گذشته همانطور كه شهيد رجايي در گزارش رسمي خود به مجلس شورا در جلسه علني مورخ 6/11/1359 و بنده در جلسؤ رسمي و غير علني مجلس كه پس از صدور بيانيه الجزاير تشكيل شده بود صريحاً اظهار داشتهايم گرفتن چنين اعترافي از يك كشور و آنهم يك ابرقدرت، بصورت رسمي و در چارچوب يك سند بينالمللي امكانپذير نبوده و نيست. (مگر قدرتهاي پيروز جنگ جهاني دوم از آلمان هيتلري يا متحدين جنگ خليج فارس از عراق شكست خورده) و اصولاً هدف مجلس شوراي اسلامي نيز گرفتن تعهد مبني بر عدم مداخله در آينده بوده نه گرفتن اعتراف به گناه. آنانكه حتي از دور دستي بر آتش نداشتهاند طبيعي است كه ندانند كه انشاي همين جمله مذكور در ماده يك بدنبال چه مذاكرات طولاني و چقدر مباحثه و مجادله امكانپذير شده است. والا اولين عبارت پيشنهادي امريكا بسيار كمرنگ و در حد تعهد بر عدم مداخله در آينده همچون گذشته بود... بطوري كه ملاحظه ميشود اگر دولت شهيد رجايي "جنجالي" هم كرده است در جهت عكس ادعاي فوق بوده كه در گزارش او به مجلس مشاهده شد.""بر اساس مصوبؤ مجلس شوراي اسلامي، در اين ماده امريكا ميبايست تعهد ميكرد كه "از اين پس" در امور داخلي ايران دخالت نكند. عبارت "از اين پس" مفهوم پذيرش مداخلؤ قبلي را داشت و امريكا در مقابل اين عبارت، عبارت "سياست امريكا بر اين بوده و خواهد بود كه در امور داخلي..." را پيشنهاد كرد كه با مخالفت طرف ايراني روبهرو شد و بالاخره پس از مذاكرات سخت و طولاني طرفين بر روي جملؤ فوقالذكر توافق كردند كه اولاً عدم مداخله در گذشته را تصريح نكرده و ناظر به زمان حال باشد و ثانياً عبارت "از اين پس" هم در آن وجود دارد". (12)شهيد رجايي در گزارش خود به مجلس ميگويد: "در هيچ شرايطي تعهداتي بيش از آنچه كه اين دولت از امريكا گرفته قابل وصول نبوده و نخواهد بود... آنچه به دست آمده بالاترين تعهداتي است كه ميتوان از امريكا با توجه به قوانين آن كشور گرفت... ذكر اين نكته نيز ضروري است كه حتي اگر جاسوسخانه اشغال نميشد ما هرگز موفق به گرفتن اين مقدار از حقوق و داراييها و تعهد مابقي آن از امريكا نميشديم"3ـ انتقاد ديگري به قبول اصل حكميت يا داوري است زيرا ساختار ترسيم شده براي ادارؤ امور ديوان داوري لاهه در هلند همان قوانين و مقررات سازمان ملل است و اصولي كه بر نظام حقوقي بينالملل حاكم است بطور كلي زاييده جهانبيني غرب است و هدف آن حمايت از نظام سرمايهداري و در چارچوب ارزشي آن ميباشد چگونه ممكن است نظام حقوقي كه نگرشي منفي به انقلاب و آثار و تبعات آن دارد كه قطعاً اموري چون مصادره و ملي كردن و اخراج از جمله آنان است و از طرف ديگر گروگانگيري تجاوز به حريم آن محسوب ميشود را حاكم بر داوري قرار داد؟... بديهي است كه اين كانون ميتواند اطلاعات ذيقيمتي را از طرف ايراني در اختيار همپيمان امريكايي خود قرار دهد.انتقاد تن دادن به داوري لاهه در صورتي موجه است كه، آلترناتيو (طرح پيشنهادي جايگزين) را ارائه دهد و لذا آلترناتيو ارائه شده اين است كه ارجاع دادن به داوري كه خود مستلزم مذاكره با امريكاييها بود ميتوانست جاي خود را به حل و فصل كلي و يكجا از طريق مذاكره مستقيم با امريكا بدهد. مهندس نبوي در اين رابطه ميگويد:"در پاسخ تذكر موارد زير مفيد خواهد بود:اولاً توضيح اين نكته ضروري است كه با توجه به مواضع جنايتكارانه و تجاوزات متعدد امپرياليسم آمريكا عليه منافع و حقوق ملت ايران، خصوصاً از 28 مرداد 1332 تا گروگانگيري، سياست دولت شهيد رجايي كه مورد تاييد عموم مسئولان و مجلس نيز بود، بر قطع كليؤ روابط سياسي و اقتصادي با امريكا قرار داشت. حال بايد ديد كه اين قطع روابط از چه طريق به شكل بهتر امكانپذير بود و چگونه ميبايست حركت كرد كه منافع و مصالح ملت ايران در نهايت محفوظ بماند. با توجه به مقدمه فوق، به فرض پذيرش پيشنهاد مبهم در مورد "حل و فصل كلي و يكجا"ي مسائل فيمابين با آمريكا، آيا بدون مذاكرات مستقيم و با مذاكره از طريق واسطه و همچنين بدون حفظ روابط با آمريكا، چنين كاري ميسر بود؟ثانياً، چه كسي در آن زمان (و حتي امروز)، حاضر به چنين مصالحهاي (كه به هيچ وجه حتي مباني آن معلوم و مشخص نبود) بوده و هست؟ چه مرجعي مجوز چنين مصالحؤ عظيم را صادر كرده بود و يا ميكرد؟آيا در حالي كه طرف ايراني ميزان دقيق اموال و داراييهاي خود را در آمريكا، ميزان ادعاهاي بجاي شاكيان آمريكايي را حتي با اختلافات، صد در صد نميدانست؟ آيا در شرايطي كه حتي يك ادعاي طرف ايراني براي طرح در مذاكرات با طرف آمريكايي آماده نبود؟ آيا در شرايطي كه حتي مبلغ دقيق موجودي نقدي خود را در بانكهاي آمريكايي نميدانستيم؟ و در شرايطي كه آمريكا با پيشرفتهترين سيستم حقوقي، مالي، بانكي و اطلاعاتي، كليؤ اطلاعات را مطمئناً در اختيار داشت، حل و فصل كلي و يكجاي دعاوي با آمريكا غير ممكن و غير عاقلانه نبود؟ آيا اگر چنين اقدامي در آن زمان صورت ميگرفت، نويسندؤ مقاله و ديگران، امروز اقدام كنندگان را حداقل به "سازش و تسليم "و "دخل و تصرف غير قانوني در اموال عمومي" متهم نميكردند؟!بالاخره، آيا اگر "حل و فصل كلي و يكجا" صورت ميگرفت و بعدها، پي به اشتباه در محاسبات خود ميبرديم و يا دعاوي جديدي از طرف ما كشف ميشد (نظير 300 ميليون دلار پرداخت اضافي به "فدرال رزرو" آمريكا و يا ادعاي 12 ميليارد دلاري وزارت دفاع عليه دولت آمريكا كه هيچ يك در زمان تصويب و امضاي بيانيه وضع روشني نداشتند)(13) به كدام مرجع بايد مراجعه ميكرديم؟به نظر بنده، داوري مرضي الطرفين موجود، به رغم داشتن كاستيهايي كه با توجه به قوانين بينالمللي و قدرت حقوقي آمريكا اجتناب ناپذيرند (حداقل بسياري از آنها)، بهترين مرجع براي ايران جهت دفاع در مقابل هزاران دعواي مطروحه و استيفاي بخش كوچكي از حقوق تضييع شدؤ خود از يك ابرقدرت زورگو ومزور است و اگر چنين داورياي وجود نداشت، امكان دفاع در قبال اين ادعاها و نيز به دست آوردن همين حداقلها هم نبود. به طور كلي، صرف نظر از قانوني بودن اقدام دولت شهيد رجايي در مورد ارجاع اختلافات مالي و حقوقي با آمريكا به داوري مرضيالطرفين، اقدام مزبور با توجه به موارد فوقالذكر، اصليترين و مناسبترين روش حل و فصل اختلافات مالي و حقوقي ايران و آمريكا در چارچوب مصوبؤ مجلس شوراي اسلامي، بدون توسل به راهحلهاي سازشكارانه بود.حتي سالها بعد، پيشنهاد حل و فصل كلي و يكجاي اختلافات موجود در بيانيه و داوري كه چارچوب آنها دقيقاً مشخص بود، به دليل نياز به مذاكرؤ مستقيم (در سطوح پايينتر از وزير و در چارچوب ارتباطي كه با آمريكا در داوري لاهه وجود دارد)، مورد تاييد مسئولان عالي رتبؤ كشور قرار نگرفت.لازم به تذكر است كه براي حل و فصل يك دعواي بسيار كوچك كه تمام ابعاد آن مشخص بوده و بين يك شركت ايراني و رومانيايي مطرح بود(تراكتور سازي)، خوانندگان خود شاهد سوالات متعدد از دو وزير در مجلس شوراي اسلامي و اعلام جرم عدهاي از نمايندگان عليه اين جانب، (وزير مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجؤ وقت)، و تعدادي از همكاران بنده در سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و شركت تراكتورسازي ايران بودهاند كه پس از سالها بازپرسي و رفت و آمد به دادسراي عمومي تهران، بالاخره حكم برائت، به دليل عدم وقوع بزه براي پروندؤ مزبور صادر شد.(14)جريان مذاكرات تا سالها بعد نيز ادامه يافت. مهندس بهزاد نبوي در سال 1370 هـ.ش كه هنوز مذاكرات بيانيه الجزاير ادامه داشت در مورد برخي از انتقادات مطروحه و پاسخ آنها، طي مقالهاي مينويسد:5 ـ "بيش از 10 ميليارد دلار وجه نقد و طلا داشتيم كه از آن مقدار پس از امضاي بيانيه، تنها فقط 87/2 ميليارد دلار به ايران بازگشت داده شد". اين رقم به عمد يا به سهو فقط به وجوه باز پس داده شده در روز آزادي گروگانها اشاره ميكند. حال آنكه بر اساس اطلاعات غير مستند بنده (به دليل نداشتن مسئوليتي در اين زمينه پس از بركناري از مسئوليت)، امروز تقريباً تمام وجوه فوقالذكر، غير از اقساط بدهيهاي ايران به بانكهاي امريكايي (كه به هر حال يكجا يا تدريجي ميبايست تا امروز پرداخت ميشد)، مسترد شده و يا به حساب شمارؤ 2 (حساب دولت الجزاير كه زير كنترل داوري مرضيالطرفين ميباشد)، واريز شده است و به هيچ وجه سپردؤ بانكي و طلايي در اختيار امريكا نيست. مبلغ واريز شده به حساب شمارؤ 2 نيز در سال 1359، يك ميليارد دلار بوده و مبالغي نيز كه در مصالحه با برخي از شركتهاي امريكايي به دست آمده و بهرؤ يك ميليارد دلار مزبور، به حساب فوق واريز شده است (مبلغ واريزي از طريق مصالحهها، شايد حدود 200 ميليون دلار باشد).6 ـ "اموال و داراييهاي توقيف شدؤ ايران در آمريكا، به ايران مسترد نشده است." باز، بنابر اطلاعات غير موثق بنده، قسمت اعظم اموال و داراييهاي غير نظامي شناخته شدؤ ما به غير از چند تا تابلوي نقاشي، فسيل و... (كه باز پس گيري آنها نيز مشكل اساسي ندارد)، طبق بيانيه به ايران باز پس داده شده و قسمت كمي كه باقي مانده ربطي به بيانيه نداشته و ناشي از تخلف آمريكاست. آمريكا در بازپس دادن اموال باقي مانده و نيز اموال نظامي ما از بيانيه تخلف كرده و دليل آن را نيز موضع خصمانؤ دو كشور نسبت به يكديگر عنوان نموده است و به قرار اطلاع، داوري نيز استدلال مزبور را نپذيرفته و به آمريكا تكليف كرده كه وجوه يا اموال نظامي توقيف شده را به ايران بپردازد كه ظاهراً امريكا هم اصل باز پرداخت وجوه مربوطه را پذيرفته است، ولي در مورد ميزان آن هنوز اختلاف نظر وجود دارد. داوري و گفتگوهاي جنبي در اين مورد ادامه دارد. در اينجا، لازم به ذكر است كه گرچه بيانيه، باز پس دادن كليؤ اموال و داراييهاي ايران را تصريح كرده، ولي در جريان مذاكره در مورد بيانيه، بنده در جواب شايعات وسيعي كه ايران را متهم به ساخت و پاخت با آمريكاييها و برقراري پل هوايي جهت تحويل اسلحه به ايران در قبال آزادي گروگانها ميكرد، ضمن تكذيب شايعؤ مزبور، اعلام مي كنم كه ما به هيچ وجه نياز به سلاح آمريكايي نداشته و از چنان كشوري سلاح نخواهيم گرفت (نقل به مضمون) ـ كه البته، اين نظر دولت شهيد رجايي بود كه از زبان بنده بيان ميشد. اين توضيح از آن جهت است كه دانسته شود دولت ايران حتي در زمان تصويب و امضاي بيانيؤ الجزاير كيسهاي براي سلاح آمريكايي ندوخته بود و ميدانست تا انقلاب اسلامي برپاست، آمريكا به ايران سلاح نخواهد داد. لذا در اين زمينه، آنچه اتفاق افتاده كاملاً قابل پيشبيني بوده و اگر غير از اين ميبود، ميبايست نسبت به ماهيت انقلاب اسلامي ترديد كرده يا ميكرديم. البته، اين بدان معنا نيست كه دولت ايران تمام تلاش خود را در جهت دريافت اموال مزبور به كار نبرد. براي روشن شدن اذهان خوانندگان، خصوصاً صاحبنظران و محققان، به استحضار ميرساند كه دولت ليبي پيش از روي كار آمدن سرهنگ قذافي، 6 هواپيماي هركولس باري (سي ـ 130) از آمريكا خريداري كرده و كليؤ وجوه آن را پرداخته بود (در همان زمان) و تا آنجا كه بنده اطلاع دارد، هنوز كه بيش از 21 سال از اين خريد ميگذرد، آن دولت حتي موفق به دريافت يك هواپيما هم نشده است.7ـ ميگويند: "از اموال و دارايي شاه و بستگانش هيچ چيز به دولت ايران تحويل نشد." بنده ضمن تاييد اين مطلب، اعلام ميكند كه در اين مورد بيانيه نقصي ندارد، بلكه مشكل اين است كه بر اساس اطلاعات اين جانب تا اين لحظه هيچ اطلاعي در مورد اموال مزبور وجود نداشته است تا بتوان از طرف مقابل درخواست حكم توقيف كرد. دولت آمريكا هم كه متعهد به جمعآوري اطلاعات و ارائؤ آنها در زمينؤ اموال مذكور بوده، با لطائف الحيل طفره رفته است. البته، اگر هر كس ديگري بتواند در اين زمينه اطلاعات دقيق و موثق در اختيار مسئولان ذيربط قرار دهد، هيچگونه مانع قانوني جهت مبادرت به اقدامات اجرايي وجود نخواهد داشت.(15)8ـ انتقاد شده كه "پذيرش حساب تضميني شمارؤ 2، جهت تضمين احكام ديوان داوري لاهه، سبب خواهد شد كه ايران ميلياردها دلار وجوه خود را به حساب مزبور ريخته، از آن طريق به جيب سرمايهداران آمريكايي بريزد."حال، ملاحظه كنيد در عمل چه اتفاقي افتاده است. از بهمن 1359 تاكنون (1370) (حدود يازده سال) كل پرداخت ايران بابت، دعاوي شركتهاي آمريكايي 789558/1 ميليارد دلار بوده است (آمار چند ماه قبل). اين در حالي است كه كليؤ دعاوي مهم خواهانهاي آمريكايي حل و فصل شده و مهمترين دعاوي ايران در مورد پروندههايي نظير پرونده وزارت دفاع در دستور كار داوري است و به گفتؤ آگاهان مبالغ معتنابهي قطعاً به نفع ايران حكم داده خواهد شد.9ـ يكي ديگر از انتقادات وارده به بيانيه، "پرداخت صدها ميليون دلار به ايرانيان فراري به عنوان داشتن تابعيت مضاعف بابت دعاوي آنها" بوده است. در اين مورد بايد اذعان كرد كه به دليل مشكلات كارشناسي در هنگام مذاكرات، تصور نميرفت كه آمريكا امكان سوء برداشت از تعريف كلمؤ تبعه داشته باشد. به هر حال، بايد ديد در عمل و اجرا، به رغم جنجالهاي صورت گرفته، كار به كجا كشيده است. اولاً ديوان داوري مسئلؤ "تابعيت غالب و موثر" را در قبال "تابعيت مضاعف" مطرح و تصويب كرده است و به اين ترتيب، تقريباً همؤ ايرانيان فراري در جريان انقلاب اسلامي از طرح دعوي عليه ايران محروم شدهاند (مگر خانوادههايي كه از سالها قبل از انقلاب تبعؤ آمريكا بودهاند و رئيس خانواده در جريان انقلاب فرار كرده است). ثانياً، تعداد دعاوي مطرح شده در اين زمينه 122 مورد بوده كه تا چند ماه قبل، 31 مورد آن با 152 ميليون دلار ادعا فقط با پرداخت كمتر از يك ميليون دلار مختومه شده است. بقيؤ پروندهها نيز در دست رسيدگي است و استرداد دعاوي مطروحه از طرف چنين خواهانهايي همچنان ادامه دارد.به طوري كه ملاحظه ميشود، با پايان كار داوري، ايران نه تنها تمام وجوه، اموال و داراييهاي خود را از آمريكا خارج و مطالبات و وجوه كالاهاي ممنوعالصدور از آمريكا را نيز دريافت خواهد كرد، بلكه مبلغ دريافتي بابت دعاوي عليه آمريكا احتمالاً بيش از ميزان پرداخت ما بابت ادعاهاي خواهانهاي آمريكايي خواهد بود(ان شأ اللّه و با كوشش دولت و دفتر خدمات حقوقي بينالمللي). حق درخواست حكم توقيف براي اموال شناخته شدؤ شاه و بستگانش در حوزؤ قضايي آمريكا، به طور دائمي براي ايران باقي خواهد ماند. تعهد آمريكا مبني بر عدم مداخله در امور داخلي ايران(ولو بر روي كاغذ) نيز به قوت خود باقي خواهد ماند ـ كه مجموعؤ دستاوردهاي فوق را ميتوان پيروزي بزرگي براي يك كشور جهان سوم و افتخاري براي دولت شهيد رجايي دانست ـ گذشته از نتايج فوق، اقدام دولت شهيد رجايي در حل و فصل اين معضل بزرگ بسيار شجاعانه و فداكارانه بود.(16)علاوه بر اين انتقادات، سعايتهاي ديگري هم مطرح بود. بعدها كه رجايي (نخست وزير) به شهادت رسيد، اين انتقادات توسط برخي از نيروهاي درون حاكميت به دستاويزي عليه مسئول اجراي بيانيه تبديل شد ولي همانطور كه مهندس نبوي گفته است، كليه مراجع عاليه مملكتي از جمله دفتر امام، سران سه قوه، هيئت رئيسه و كميسيونهاي ذيربط مجلس شوراي اسلامي و هيئت وزيران، علاوه بر اينكه بصورت مكتوب در جريان جزئيات مذاكرات و مواضع اتخاذ شدؤ هيئت ايراني و نتايج حاصله قرار ميگرفتند، طي چند ملاقات با امام خميني و نيز شركت در جلسه سران سه قوه (كه در آن زمان بدون حضور بنيصدر رئيس جمهور وقت و با شركت دكتر بهشتي رئيس قوه قضائيه، رجايي نخست وزير و هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس وقت) بطور منظم و هفتگي تشكيل ميشد حضور يافته و گزارش پيشرفت مذاكرات و مشكلات احتمالي ارائه شده و دريافت چارههاي لازم بعمل ميآمد.(17)سخن پاياني و جمعبندي:
شرايط ماههاي نخست انقلاب كه در ابتدا مورد بحث قرار گرفت و نيز آشوبهاي عديدهاي كه در نقاط مختلف كشور جريان داشت و توجه به تجربه نهضت ملي اين احساس را بوجود آورده بود كه سرنخ بسياري از حوادث در سفارت امريكاست و... حمله به سفارت امريكا را يك ضرورت ساخته بود. از طرف ديگر در بادي امر هدف فقط اشغال چند ساعتؤ سفارت امريكا بعنوان اعتراض بود و نه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، نه دولت ايران و نه دولت امريكا انتظار طولاني تر شدن آنرا نداشتند و بناچار در روندي از پيشامدهاي بعضاً ناخواسته فرو افتادند.تا هنگامي كه شاه زنده بود، امريكاييها از نظر رهايي گروگانها دچار ضعف و عجز بودند بويژه كه پس از شكست عمليات نجات موسوم به پنجه عقاب، دانشجويان مسلمان بلافاصله گروگانها را در نقاط نامعلومي در كشور پراكندند تا در صورت تهاجم مجدد، امكان دستيابي به آنها وجود نداشته باشد، از اينرو امريكاييها ديگر اميدي به اجراي طرحهاي نظامي نداشتند و بايد از طرق سياسي مسئله را حل ميكردند. آنها در مورد استرداد شاه نيز كه خواستؤ اصلي ايران بود تحت فشار بودند و افكار عمومي جهان منتظر تصميم امريكا بود. متحدين خاورميانهاي امريكا نيز منتظر بودند تا بدانند تا كجا ميتوانند به امريكا تكيه كرده و دلگرم باشند. در اين زمان امكان معامله با امريكائيان از موضع قدرت وجود داشت. آنها حاضر بودند در صورت صرفنظر كردن ايران از تقاضاي استرداد شاه به هر امتياز ديگري تن دهند از جمله آنكه كليه اموال و داراييهاي ايران را بازگردانند. ايرانيان نيز با علم به اينكه شاه داراي بيماري سرطان است و زياد زنده نخواهد ماند و در صورت مرگ او فرصت طلايي احقاق حق از موضع قدرت از دست ميرفت تمايل به تسريع در حل مسئله داشتند امّا در اين رابطه موانعي هم وجود داشت. برخي از مردان سياسي امريكا هم احتمالاً در وراي ادعاهاي رسمي خويش مايل بودند كه گروگانگيري تا مرگ شاه ادامه يابد.گرچه طول كشيدن اشغال سفارت امريكا و گروگانگيري و نتايج حاصله تا حدودي شبيه طول كشيدن جنگ تحميلي و از دست دادن فرصتهاي مناسبتر براي ختم آن بود و با مرگ شاه، ايران ديگر دليل محكمي از نظر بينالمللي بر ادامه گروگانگيري نداشت و براي افكار عمومي جهان بدون پاسخ بود امّا واقعيت اين است كه ايران از طرفي نميتوانست گروگانها را تا ابد نگاه دارد و از طرف ديگر نميتوانست آنها را بدون قيدو شرط رها كند. رها كردن بدون قيد و شرط گروگانها با واكنش هاي غير قابل كنترل داخلي مواجه ميشد و افكار عمومي داخل كشور و رهبري در تحقير كردن امريكا اجازه آنرا نميداد. همچنين آزادي بدون قيدو شرط گروگانها به معناي قبول تخلف از حقوق بينالملل، اشغال بيدليل سفارت و تجاوز به حريم يك كشور قدرتمند بود و از نظر حقوقي محكوميت جهاني و انفعال ايران را بدنبال داشت و اين امر براي انقلابي كه شعاع فراملي يافته بود ميتوانست مهلك باشد.آزادي گروگانها در چارچوب شرايطي كه حقوق حقه مردم ايران را تامين كند نيز فقط در چارچوب يك داوري بين المللي ميتوانست اعتبار حقوقي لازم الاجرا داشته باشد و امريكا را ملزم به اجراي آن كند و به دلايلي كه در فصل آخر اين كتاب (توافقنامه الجزاير) آمده است، چارهاي جز تن دادن به داوري نبود ولي اين كار هم منجر به طولانيتر شدن حل و فصل مسئله گروگانها و آزادي آنها ميشد.مخمصه ايجاد شده بود و روند حوادث پس از مرگ شاه ميرفت كه گروگانهاي امريكايي اين بار ايران راتبديل به گروگان امريكا كنند. ايران ميخواست هر چه سريعتر از شر آنها خلاصي يابد و تنها ميدان چانه زني مربوط بود به دارايي هاي بلوكه شدؤ ايران، زيرا ديگر شاهي وجود نداشت. تا هنگامي كه شاه زنده بود ابتكار عمل كاملاً در دست ايران بود و ايران سياستهاي خود را به امريكا ديكته ميكرد امّا با مرگ شاه، بخشي از ابتكار عمل به دست آنها افتاد و ايران تا حدي دنباله رو شد برژنسكي در كتاب خود به اين موضوع چنين اشاره ميكند كه با مرگ شاه اولين نشانههاي انعطاف در روش ايرانيها از اوايل سپتامبر نمودار شد. در چنين شرايط بغرنج و پيچيدهاي ايران با امريكا وارد مذاكره شد و از موضع ضعيف تري وارد ميدان چانه زني گرديد. امّا هنوز فرصت هايي وجود داشت كه نبايد از دست ميرفت. كارتر براي انتخابات رياست جمهوري تلاش كرده بود كه به توافقهايي براي آزادي گروگانها دست يابد و حتي در اين رابطه نامه خصوصي و غير رسمي (كه نميتوانست به سندي در حقوق بين الملل تبديل شود) به امام خميني نوشت و به اشتباهات امريكا در گذشته اعتراف كرد كه امام خميني اين نامه را فاش كرد و امريكائيان ناچار از تكذيب آن شدند. امّا دانشجويان پيرو خط امام و حاميان آنها در دولت با هدف شكست دادن كارتر در انتخابات هيچ چراغ سبزي نشان ندادند و شرايط پنجگانهاي را براي آزادي گروگانها اعلام كردند. با اينحال كارتر حتي پس از شكست در انتخابات به تلاش هاي خود ادامه داد كه بتواند تا آخرين لحظات حكومت خود هم كه شده گروگانها را آزاد كند تا جناح دمكراتها بيش از آن از اعتبار سياسي خود ساقط نشوند، ايران نيز تمايل داشت هر چه زودتر از مخمصه و نگهداري گروگانها و عوارض و گرفتاري هاي ناشي از آن و فشارهاي داخلي و خارجي رهايي يابد. بويژه آنكه از يكسو از ارزش نگهداري گروگانها به تدريج كاسته شده بود و امريكاييها هزينهاي را كه نميخواستند بپردازند پرداخته بودند و از سوي ديگر تحريك افكار عمومي جهان و به انزوا كشيدن ايران و آمادگي هاي افكار عمومي مردم امريكا براي اقدامات خصمانه عليه ايران و شكست قطعي كارتر و روي كار آمدن قريب الوقوع ريگان به نمايندگي از جناح خشونت طلب جمهوريخواهان، فوريت در حل مسئله را ايجاب ميكرد. ريگان پيش از به قدرت رسيدن خود ايران را باجگير وحشي خوانده بود و گروگانها ميتوانستند بهانهاي براي اقدام عليه ايران باشند و به ظن قوي دولت او حاضر به امضاي بيانيهاي مشابه بيانيه الجزاير نبود.گرچه در مورد توافقنامه الجزاير انتقاداتي مطرح ميشود كه برخي وارد و برخي ناوارد و غير منصفانه است. امريكايي ها ابتدا 8 ميليارد دلار را به حساب بانك ثالثي مطابق با قرار داد ريختند و پس از آن از طريق طرح دعاوي اتباع امريكايي و ايرانيان فراري و ادعاي خسارت از سوي آنها، عمدؤ اين مبالغ دوباره به امريكا بازگشت. اگر تمام دارايي ايران نيز از بانك هاي امريكايي خارج ميشد هيچ خللي در اقتصاد آن كشور بوجود نميآورد ولي امريكايي ها در جهت تضعيف ايران در جنگ نميخواستند اين مبلغ به اقتصاد جنگ زدؤ ايران تزريق شود و از طرفي اين مبالغ گرچه براي اقتصاد امريكا ناچيز بود امّا از نظر سياسي به يك مسئله سمبليك تبديل شده بود و آنها همين كه توانسته بودند طبق بيانيه الجزاير عمل كرده و فقط 3 ميليارد دلار از 13 ميليارد دلار ايران را بازپس دهند آنرا نوعي پيروزي براي خود ميدانستند. با اينحال، اين موفقيت امريكا، در برابر 444 روز تحقير مداوم اين ابرقدرت در جهان (كه مهمترين بحثهاي هر روز كابينه امريكا و سازمان سيا را تشكيل ميداد و در صدر اخبار امريكا قرار داشت) كم ارزش ميشود.برد اقتصادي امريكا در مذاكرات بيانيه الجزاير نبايد موجب غفلت از اين مهم شود كه نفس وادار كردن امپرياليسم مغرور امريكا به نشستن پاي ميز مذاكره با ايران و امضاي تعهداتي كه هزينه آن موفقيتي براي ايران بود، تن دادن به مذاكره با ايران آنهم پس از تجربه كردن عجز خود از بكارگيري حربههاي نظامي، سياسي، حقوقي و اقتصادي و در حالي كه ايران هنوز رسماً به امريكا ميتاخت و آنرا تحقير ميكرد، براي ايران يك پيروزي بود، پيروزي كه نميتوان با صرف ميلياردها دلار به دست آورد. آنچه اهميت دارد اين است كه بدانيم مهم تر از هر پيروزي اين است كه آنرا تا كجا حفظ كردهايم. همچنين بايد به اين اصل توجه كرد كه در هر مبارزهاي، برنده يا بازندؤ مطلق وجود ندارد و تفاضل حاصل جمع امتيازات است كه نشانگر موفقيت يكي بر ديگر است چون هر مبارزهاي براي طرفين مبارزه هزينههايي در بر دارد.1ـ خاطرات ونس از كتاب "توطئه در ايران" ترجمؤ محمود مشرقي. ص 82
2 ـ در مورد روشها و تاكتيكهاي امام ن. ك. بررسي انقلاب ايران. ع. باقي. نشر تفكر. 1370 ص479ـ486.
4 ـ عبارت داخل گيومه به نقل از مصاحبه با مهندس اصغرزاده سخنگوي دانشجويان پيرو خط امام آمده است: ن. ك. مجلؤ حضور شماره 2 آبان 1370
5 ـ براي مطالعه متن كامل تعهدات امريكا به گزارش شهيد رجايي نخست وزير وقت به مجلس كه پيوست پايان كتاب است نگاه كنيد.
6 ـ م.ك. مجله سياست خارجي. ش3. سال پنجم پائيز 1370. مقالؤ: پاسخهايي به نقد بيانيه عمومي الجزاير. بهزاد نبوي. ص677
7 ـ مجله سياست خارجي ش4. سال چهارم. زمستان 1369. مقاله: ديوان داوري ايران ـ ايالات متحده. غلامرضا نظربلند.ص605.
8 ـ ن.ك. مجله سياست خارجي ش3. سال پنجم پائيز 1370. مقاله بهزاد نبوي.ص678 و697
9 ـ همان. ص681 ـ 679
10 ـ مجله سياست خارجي.ش 4. سال چهارم. زمستان 1369 مقاله:غلامرضا بلند نظر.ص608
11 ـ همان.ص598
12 ـ مجله سياست خارجي. ش3. مقاله بهزاد نبوي.ص687ـ686 و پاورقي 698
13 ـ در مورد مسئله 300 ميليون دلار به توضيحات زير كه برگرفته از مقاله "ديوان داوري ايران ـ ايالات متحده" در مجله سياست خارجي شماره 4 زمستان 1369 است توجه كنيد. داراييهاي ايران در امريكا به شرح زير بود:
14ـ همان. ص691ـ690 و پاورقي ص698
15ـ در اين مورد براي اطلاع بيشتر ن.ك. گزارش شهيد رجايي به مجلس شوراي اسلامي(پيوست همين كتاب) و نيز مجله سروش. شماره 215(14 آبان 1362) ص16. مصاحبؤ بهزاد نبوي
16ـ مجله سياست خارجي. ش3. سال پنجم. مقاله: بهزاد نبوي. ص695ـ692
17ـ همان. ص 683