اشاره:سيد افضل حيدر وكيل پايه يك ديوان عالي كشور پاكستان و از شخصيتهاي مذهبي ـ سياسي آن كشور محسوب ميشود. وي در چهل سال گذشته در اغلب حركتهاي آزاديخواهي و نهضتهاي مذهبي حضور داشته و در سال 1947/م شاهد استقلال كشور پاكستان بوده است.وي به عنوان رئيس منتخب هيئت وكلاي كشور پاكستان در احياي حقوق مردم و استقرار حاكميت قانوني فعاليت فراوان دارد. ايشان تحتتاثير مبارزات ملت ايران به رهبري امام خميني سخنرانيهاي متعددي ايراد كرده و مقالاتي چند به رشته تحرير درآورده است كه بارها در روزنامههاي پرتيراژ داخلي و خارجي پاكستان به چاپ رسيده است.آنچه از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد بخشي از كتاب نامبرده با عنوان "ولايت فقيه امام خميني و انقلاب اسلامي است":يك سيستم حكومتي پايهريزي شده بر مبناي احكام اسلام توجّه متفكّرين اسلامي را در دورههاي مختلف تاريخ به خود جلب كرده است. امام خميني در توانايي توسعه تز ولايت فقيه و پياده كردن آن در تشكيل يك حكومت جمهوري بر مبناي قوانيني اساسي در ايران امتياز منحصر به فرد دارد. امام خميني با تشريح يك حكومت برگزيده برمبناي قوانين اسلام، كوشيده است تا يك راه حلّ عملي موفق براي مقابله مسلمين با (دشمنانشان) و مطالبه حقشان در عصر حاضر ارائه نمايد. امام بر اين باور است كه هر سيستم سياسي، اجتماعي كه براساس قرآن و سنّت معصومين(ع) پايهريزي نشده برابر است با ردّ كامل قوانين حكومتي اسلام. اين تمايل گروهي از مسلمين علّت ظلم و استثمار هميشگي بوده است.امام خميني به علاوه بر اين اعتقاد است كه قوانين و سنّتهاي اسلامي منحصر به دوره خاصّي نبودهاند. احكام اسلام داراي ارزش ذاتي اجرايي در هر عصر است بطوريكه اين احكام منحصر به يك نسل و يك ملّت يا يك سرزمين معيّن نميباشند. اهميّت قابل ملاحظهاي در اين بحث وجود دارد زيرا يك مومن به وحي الهي ميفهمد لحظهايكه او معتقد به عقيده خاتم النبييّن ميشود يعني (ختم نبوّت) قبول مي كند كه پيام الهي وحي شده برحضرت محمّد(ص) آخرين پيام و جامع، نافذ و قابل اجرأ در هر عصر و زمان است. اين حقيقت كه وحي به عنوان فضل الهي بر بشريّت برگزيده شده است به اين واقعيّت اشاره ميكند كه با بكاربستن قوانين الهي، مقرّر گرديده است كه انسان هدف از هدايت پروردگار را به دست آورد. ممكن است به عنوان يك نتيجه ضروري و قطعي اظهار گردد كه عقيده ختم نبوّت فقط وقتي فهميده ميشود كه احكام و قوانين نازل شده براي بشريّت به وسيله پيامبر اكرم(ص)، كاملاً اجرأ شده باشد.قرآن در آياتش امتياز نشان دادن پيامش را به كليّه انسانها دارد و دستوراتش اهداف مثبت دارد كه عبارتند از پيشرفت انسان، موفقيّت،صلح شرافتمندانه، رهايي از خواهشهاي نفساني(زهد و تقوا)، محو ترسهاي سياسي، اجتماعي و اختلاف طبقاتي. اين كتاب نياز انسان را به يك زندگي مسالمتآميز تاكيد مينمايد و به او اين اختيار را ميدهد كه هر ايدئولوژي را كه ميخواهد انتخاب نمايد. اسلام همچنان عدالت را به عنوان اساس جوامع با ثُبات در نظر ميگيرد و به انسان هشدار ميدهد كه شرارت و شيطنت بر روي زمين يك مانع بزرگ در راه موفقيّت است.امتياز ويژه ديگر قرآن در مقايسه با مذاهب معاصر در دنيا اين است كه اسلام توجّه بسيار زيادي به قوانين و اصلاحات اجتماعي در قياس با قوانين رهايي اشخاص يا مراسم تشريفاتي معطوف داشته است. اسلام پيروانش را به تفكّر، انديشيدن، مطالعه ، تحقيق و بررسي، تفحّص و تجزيه و تحليل نمودن ـ نه تنها در حقايق تاريخي ـ بلكه همچنين به تلاش براي غلبه نمودن بر جهان دعوت مينمايد. اسلام توجه اعضاي جامعه را به اثرات منفي تنبلي و سستي اجتماعي جلب مينمايد. آيه 46 سوره سبأ به اين نكته اشاره ميكند، خداوند به پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: اي پيامبر به مردم بگو كه شما را به يك حقيقت اساسي راهنمايي مينمايم: كه براي خدا قيام نموده و در حدود موقعيّت خودتان تفكّر نماييد. قرآن ميفرمايد كه اين نمونه نصيحت اعلام شده بوسيله پيامبر يك چيز عادي نيست بلكه يك مشورت بينهايت ارزنده است. او در مواجه شدن با يك تقدير هولناك كه ممكن است سرنوشت بشر بشود به شما هشدار ميدهد.اين مطلب از آن جهت حائز اهميّت و شايسته قدرداني و تقدير است كه پيامبر گرامي(ص) در اين آيه از مردم ايمان به خود يا انجام مراسم تشريفاتي مذهبي را مطالبه ننموده است. او تودههاي مردم را به انديشيدن، توجّه كردن، تفكّر نمودن، مطالعه در گذشته و آينده بشر در روي زمين و انجام آنچه كه براي يك زندگي سعادتمندانه در فردا (آينده)بهتر است، دعوت نموده است.اين توصيه گرچه در هركسي اثر دارد در عين حال دانشمندان گوناگون، ناصحان انسانيّت، عالمان ربّاني و رهبران افكار عمومي ماموريّت دارند كه بطور جدّي براي نجات انسانيّت از سرنوشت وحشتناك فكر نمايند. اهميّت اين اخطار كه چهارده قرن قبل بيان شده وقتي روشن ميشود كه ما محاسبات وحشتناك جنگهاي جهاني،ويراني هيروشيما و ناكازاكي را در بلاي كشتار دسته جمعي در قسمتهاي مختلف جهان را مطالعه نماييم. قرآن پيامش را به شعائر يا رستگاري فردي يا هدفي محدود منحصر نكرده است. اين مطلب با خواندن سوره ماعون كاملاً آشكار ميشود. يك سوره كوتاه امّا بينهايت مهّم از قرآن كه ترجمهاش چنين است: آيا ديدي آن كسي را كه دين را تكذيب مينمايد. او كسي است كه به يتيم بيتوجّهي مي كند و رغبتي به اطعام مسكين از خود نشان نمي دهد. پس واي بر نمازگزاران، آنانكه از نمازشان غافل هستند آنانكه از نمازخواندن فقط قصد ريا و خودنمايي دارند و ديگران را حتّي از كمكهاي جزيي و ناچيز به فقيران و محتاجان باز ميدارند.مفاد اين سوره اهميّت موازنه اقتصادي را از نظر خداوند متعال نشان ميدهد و اين سوره دليل روشني است كه هدف وحي برقراري يك نظام عادلانه اقتصادي، اجتماعي است در عين اينكه به مقام ومنزلت انسان بيحرمتي نشود. به اين دليل است كه قرآن اوّلين كتاب در تاريخ انساني است كه مفهوم شان و مقام انسان را نشان داده است. با اين بيان كه: من به فرزندان آدم شان و منزلت بخشيدهام. اين صرفاً يك قاعده اخلاقي نيست بلكه سرچشمه مفاهيم سياسي و اقتصادي است تا احترام، افتخار، منزلت و برابري موقعيّتها را براي بندگان خدا تضمين نمايد. قرآن اهداف و مقاصد نبوّت را در آيه 157 سوره اعراف هفتمين سوره اين كتاب مقدّس بيان فرموده است: آنان كه پيروي كنند از رسول ختمي مرتبت و پيغمبر امّي كه در تورات و انجيلي كه در دست آنهاست(نام و نشان و اوصافش را) مييابند كه آن رسول آنها را امر به معروف و نهي از منكر نموده و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال و هر پليد منفور را حرام ميگرداند و احكام پر رنج و مشقّتي را كه چون زنجير به گردن خود نهادهاند همه را برميدارد(دين آسان وموافق فطرت بر خلق ميآورد) پس آنان كه به او ايمان آوردند و او را عزيز داشته وياري نمودند و از نوري كه به او نازل شده تبعيّت نمودند(يعني به قرآني كه روشن كننده دلهاي تاريك است عمل كردند) آنها به حقيقت رستگاران عالمند.اين آيات خود تفسيركننده يكديگر ميباشند و نظر قابل توجّه آن است كه سلسله انبيأ(ع) كه برگزيدهاند هدفشان نجات دسته جمعي گروه محرومين جامعه بود. اين آيات بيشتر مومنين را تشويق مينمايد كه براي دستيابي به مقاصد رفيع به منظور نگهباني از مصلحت انساني شما نيز به صف جهاد مقدّس پيوسته و نعمت و فضل و كرم خداوند رحمان را تحصيل نماييد.زاويهاي ديگر وجود دارد كه موضوع قابل تامّل را مورد ارزيابي قرار دهيم. موقعيّتي كه در آيه 17 سوره رعد سيزدهمين سوره قرآن كريم به عنوان يك نمونه توصيف شده است: خدا از آسمان آبي نازل كرد كه در هر رودي به قدر وسعت و ظرفيتش سيل جاري شد و بر روي سيل كفي برآمد چنانكه فلزّاتي را نيز كه در آتش ذوب كنند مثل آب كفي برآورد خدا به مثل اين(آب و فلزّات و كف روي آنها) براي حقّ و باطل مَثَل ميزند كه باطل چون كف بزودي نابود ميشود و امّا آن آب و فلّز كه به خير و منفعت مردم است مدّتي در زمين درنگ مي كند خدا مَثَلها را براي فهم مردم به اين روشني بيان ميكند. بايد كفهاي روي آب(باطل) را زدوده و ارزشهاي دائمي(حقّ) را كه به منفعت مردم است بر روي زمين باقي گذاشت براي رشد و نمو نظام راه بهتري از آنچه قرآن ارائه داده، نميتوان يافت. لزوم داشتن يك نظام متعادل اجتماعي بخشي از ايمان مومنين را تشكيل داده است و اين اراده تغيير ناپذير خداوند متعال است.توجّه خواننده محترم را به ترجمه آيه 164 سوّمين سوره قرآن كريم سوره آل عمران جلب مينمايم: همانا خداوند متعال بر مومنين منّت نهاده است كه از ميان خودشان براي آنان رسولي از خودشان برانگيخته است تا آيات الهي را بر آنان خوانده، آنها را تزكيه نموده،به آنان كتاب و حكمت بياموزد اگرچه قبل از آن در گمراهي آشكار بودند.تاكيد برخوبي اجتماع، تعليم و تربيت توده مردم و رفاه جامعه و نگاهداشتن انسان در صلح و كاميابي و توسعه و پيشرفت موضوع مخصوص قرآن است. از ميان شعاير ديني بر رستگاري فردي به آن اندازه تاكيد نشده است گرچه كوشش براي اصلاح فردي و خود بخشي از نقشه اصلي است. با اين نگرش به موضوع در مييابيم كه قرآن با ريسمان مقدّس نبوّت، وحي و سنّت در چارچوب اسلام يك رابطه لطيف بين اشكال گوناگون و متنوّع و متعدّد زندگي انسان ايجاد نموده است. بنابراين ما حقّانيّت خود را در تجسّم اقدام پيامبر گرامي اسلام(ص) در ماموريت عمومي و در رهبريش پس از هجرت به يثرب(مدينه) اثبات نمودهايم كه همانا حركت براي برقراري يك نظام عادلانه و منصفانه عصاره نبوّت است. هدف اساسي از اجراي قوانين اسلامي برقراري يك جامعه متعادل است. در جايي كه در عين رعايتشان انسان حكومت قانون غلبه نمايد. عامل بالقوّه پنهاني فردي وملّي براي اصلاح انسانيّت كاملاً به كار گرفته شده است و هركس بايد فرصت مساوي براي رشد شخصيّت داشته باشد.ظلم و ستم وبيعدالتي و تبعيض بايد از روي زمين محو شود.انسانها بايد از قيد آرزوها و تمايلات آزاد بوده از هرگونه ترس و تشويش مصون باشند. هريك از ما بايد براي صلح شرافتمندانه كمك نموده و براي رسيدن به وحدت در راستاي بندگي خدا تلاش نمايد.هر انساني آزاد بوده و تحت سلطه هيچ انسان ديگري نيست.اين قوانين اساس نظام مشروع است. اين قوانين در آفرينش، ارزشهاي واقعي بوده و از جانب خداوند يكتا به انسان ابلاغ شده است براي آنكه انسانها در خلقت كاملاً برابرند و بهترين مخلوق آن كسي است كه به سمت انسانيت هدايت شده و خالق نيز بهترين است.ما همچنان ميآموزيم كه پيامبر گرامي اسلام(ص) نه بنياد يك حكومت استبدادي و ديكتاتوري را نهاد نه يك حكومت فردي را مقرّر نمود او از اصل رضايت و توافق عمومي حمايت نمود و نمونهاي از قهرماني و لطف براي انسان بنا نهاد. او بردگي را حذف كرده شان و منزلت انساني را تقويت نموده به نياز انسان براي فراگيري علم و دانش تاكيد، به قلع و قمع نمودن ترسها، كمك نموده نهضت محرومان را پشتيباني، براي رهايي زنان اقدام، مردم را به برپايي عدالت و حقّ و برابري تحريض وتشويق و پيروانش را به اجتناب از تفرقه و اختلاف توصيه فرمود.پيامبر(ص) اعلام فرمود چنانچه در آيه79 سوره آل عمران آمده است: بشري را كه خدا نعمت كتاب و حكم و نبوّت بخشيده است نميرسد كه به مردم بگويد مرا به جاي خدا پرستش كنيد(بلكه شما را دعوت ميكند): چون كتاب الهي را ميآموزيد و تدريس ميكنيد خدايي شويد. زندگاني پيامبر(ص) نشان ميدهد كه او هرگز يك سيستم شاهي را توصيه نكرده است او در حقيقت نامههايي نصيحتآميز به شاهان معاصرش فرستاد. زندگي و اعمالش شهادت ميدهد به اين حقيقت كه به عنوان يك مدير هرگز دستورات تحريك آميز شخصياش را تحميل نكرد بلكه هدايت الهي را با عملكرد شخصياش پياده نمود. زندگي او با وجود اين الهام مينمايد كه براي اجراي قوانين سياسي اجتماعي يك تشكيلات اداري بايد ايجاد كرد كه بتواند با اعمال قدرت تحت نظارت يك رهبر قوانين را پياده نمايد به گونهاي كه موضوعات اصلي تامين كننده سعادت انساني،صلح و توسعه حاصل گردد.بنابراين براي اداره يك حكومت، قدرت سياسي شرط لازم است اين قدرت بيشتر براي محافظت از زندگي انسان ضروري است قرآن اين چنين قداست را به زندگي انساني ضميمه كرده است كه اعلام يك قانون جديد مينمايد: هركسي كه بناحق زندگي ديگري را نابود نمايد گناهكار است آنچنانكه گويا زندگي همه انسانها را نابود نموده است و هر كسي كه زندگي انسان را نجات دهد گويا زندگي همه انسانها را نجات داده است. بنابراين آشكار ميشود كه انسان نقطه مركزي وحي است. اين قانون فقط مفهوم قداست زندگي انسان را توضيح نميدهد، بلكه نشان دهنده نياز اساسي، به داشتن يك سيستم مناسب رشد و ترّقي حكومتي است در جاييكه حقوق و امتيازات انسانها توام با افتخار و احترام و تعصّب مذهبي حفظ گردد.در صورت نبودن يك سيستم هماهنگ، زندگي انسان توام با فلاكت و بدبختي بوده، استثمار و ظلم وستم حكمفرما مي گردد.امام خميني معتقد بود كه وعده خداوند مبني بر وراثت مستضعفان بر روي زمين در حال تحقّق يافتن است. اين عقيده او را برانگيخت كه خود و همراهان و شاگردان و ملّت را براي كمك به توسعه يك سيستم حكومتي بر مبناي دستورات اسلام آماده نمايد. البتّه امام خميني يقين قلبي داشت كه هدايت الهي به همان اندازه در تجزيه و تحليل مسائل در عصر حاضر موثر است كه در گذشته قابل اجرا بود. تاريخ گذشته از كتب عهد جديد مسيحيان(انجيلها)آثار و كتابهاي آسماني نشان ميدهد كه هدايت محض يا احكام، اجراي قوانين موجود در آنها را تضمين نمينمايد. قدرت سياسي تا زماني كه با حقيقت و درستي باقي بماند انجام و اجراي احكام الهام بخش الهي را، تضمين مينمايد امّا زماني كه منافع موجود در دستگاههاي سياسي حكومت نفوذ مينمايد بسياري از اهداف حكومت صالح از دست ميرود. در فقدان يك قانون برتر، جامعه نامتعادل شده و خيلي از تمدّنها و ملّتها عليرغم منابع وسيع و قدرت گسترده بشري محكوم به فنا گرديدند. براي مردم مسلمان بسيار سخت بود كه براي يك دوره طولاني حكومت استبدادي در كنترل مطلق توليد باشند حكومتي كه احكام مذهبي را ارتجاعي ميدانست با اهدافي معيّن براي حكمفرمايي بر تودهها از نظر سياسي و اقتصادي حركت ميكرد. نتيجه اين حكومت تسلّط قدرتهاي امپرياليستي خارجي بود در همين راستا تقسيمات بيشتري را در كشورهاي اسلامي ايجاد نمودند. در تجزيه كشورها قدرت سياسي به طور صوري به نوكران برگزيدهشان تسليم شده بود و يكي پس از ديگري از رُشد قوانين اسلام جلوگيري مينمودند.عليرغم اين سستي دستهجمعي گروهي از مسلمين، فضلا و متفكّران متعهّد همانند ستارگاني در اُفق اجتماع مسلمانان طلوع نموده و نور دانش و درون گرايي، و استفسار و انتقاد سازنده را حفظ نمودند. در سلسله انسانهاي برجسته به عنوان دوستان انسانيّت، عصر حاضر انساني به نام امام خميني را ارائه نموده است كه نه تنها ادلّه انحطاط و سقوط را تحليل نموده بلكه راهحلّ عملي براي تامين آيندهاي روشن براي امّت پيشنهاد كرده است.امام خميني انقلاب اسلامي را رهبري نمود تا به پيروزي انجاميد. زندگي و كارش در دوره برقراري حكومت اسلامي نشان ميدهد كه ايدئولوژي اسلام براي مراقبت از منافع روحانيّت و حكومت خواصّ يا يك گروه اجتماعي ممتاز نبود، بلكه منعكس كننده تمنيّات مردم در حدّ اعلا بود. اسلام ميخواهد كه بشريّت را در يك شيوه منسجم در راه خدا هدايت نمايد. قرآن اعلام مينمايد كه: مقصد نهايي به سوي اللّه مي باشد.محقّقاً اين امّت، امّتي واحد است و من پروردگار شما هستم بنابراين مرا عبادت نماييد بندگان صالح ميبايد وارثان زمين گردند. ما اراده نمودهايم كه بر مستضعفان زمين منّت گذارده و آنها را رهبران و وارثان زمين قرار دهيم.علاوه بر اين آيات، امام خميني باور داشت كه پيامبرگرامي اسلام(ص) اموري را برنامهريزي فرموده است كه براساس آن، مديريتها و مسئوليتها بايد به اشخاص متخصّص و آگاه به مسائل روز و يا به انديشمندان و متفكّران اسلامي واگذار گردد.اين فرمايش امام خميني كاملاً صحيح بود كه فرمود: "اسلام در ميان ما غريب است." شناساندن چهره اسلام با وجود تبليغات منفي بسيار دشوار است. اسلام دين مردم نيكوكار و عادل و منصف و نيكوسرشت است. اسلام دين آن كساني است كه شهامت مبارزه با طاغوت را دارند.پياده شدنِ همان مقدار از حكومت اسلامي و اصول آن كه امام در طول حياتشان شاهد آن بودند او را رهبري سعادتمند ساخته بود. با اينكه او در تبعيد بسر ميبرد، مردم ايران در پاسخ به دعوت او، قربانيان زيادي را تقديم نمودند. كار طاقت فرساي يك دوره طولاني 16 ساله (79ـ1973)به بارنشست و يك حكم عقيدتي، شكل عملي به خود گرفت. اين يك تجربه بينظير در قرون حاضر است كه در آزمايشگاه سياسي دنيا به وسيله كسي كه نه تنها مرد علم بلكه مرد عمل نيز بود به شكل واقعي به وجود آمده است.براي نيل به اين هدف، ملّتي شجاع بر عليه نيروهاي مخالف، با جرات زياد به مقابله برخاستند. اينك اقل وظايف امت اينست كه تلاشهاي عادلانه امام را متفكّرانه بررسي نموده و در زمانهاي جديد نقش او را در ساختن مفهوم عيني حكومت الهي با توجّه به نقطه نظرات سياسياش روشنتر و قويتر ايفا نمايند.زندگي امام در چهارمرحله متحوّل مجزّا خلاصه ميشود. قبل از هر چيز بايد او را مرد علم و عمل و يك فيلسوف شناخت. حقيقت ديگر از اين مرحله نويسندگي خارقالعاده ايشان با سبك خاصّ خود اوست. سيّد روحاللّه خميني كوچكترين پسر سيّد مصطفي موسوي بود پدري كه به وسيله مزدوران فئودال به شهادت رسيده بود. بنابراين امام خميني كه پدر را از دست داده بود تحت مراقبت شديد مادر و عمّهاش تربيت گرديد. او تحصيلات مقدّماتي را در مدرسهاي مشهور در اراك تحت راهنمايي آيتاللّهالعظمي شيخ عبدالكريم حائري يزدي به پايان رسانيد و بنابه نظر او به قم مسافرت نمود. امام خميني به غير از تحصيلات معمول، در مراحل متعدّد به تهذيب نفس پرداخت و تا آنجا پيش رفت كه پس از مرگ استادش، معلّمي برجسته گرديد. در ساعات فراغت از تحصيل، او بيش از 24 كتاب نوشت. با تلاش و فعّاليّت اوبود كه حوزه علميه قم نه فقط مركزي براي بحث و بررسي در مورد مسائل ملّي و فرهنگي و آموزشهاي عميق عقيدتي بلكه مكاني براي تزكيه نفس و كسب تقوا گرديد. اينجا بود كه استعدادهاي دروني او از قوّه به فعل درآمد. دوّمين بخش زندگي امام كه او را از ساير علمأ متمايز مينمايد تلاش او براي به ثمر رساندن انديشه برقراري حكومت است. مسلم است كه مسلمانان براي ايجاد يك جامعه عادلانه و وجود يك حكومت الهي و يك دولت مستقل اسلامي افكار امام خميني در جهتي كه علّامه اقبال گفته بود به كار گرفته ميشد(اگر دين از سياست جدا شود چيزي جز طاغوت باقي نميماند).امام احساس نمود كه اسلام فقط به معناي تشريفات مذهبي صرف و تهذيب نفس در مدارس و حوزههاي علمي نيست بلكه در پناه حكومت اللّه است كه ثمرات احكام الهي به مردم محروم و مستضعف ميرسند و اسلام به بشريّت قدرت لازم را براي رسيدن به اهداف عاليه و ارزشهاي والا عطا مينمايد. اين نقش امام او را در رديف رهبراني قرار ميدهد كه افكارشان را در سطحي وسيعتر براي يافتن نظرات جديد به كار ميگرفتند. اين تنها ميتواند به توسّط انسان مومن و دانشمندي انجام گيرد كه به طور منظّم تحصيلنموده و مسائل روز را بخوبي درك نمايد. او همچنين بايد قدرت درك و حلّ مسائل عصر حاضر را داشته باشد.عينيت بخشيدن به حكومتاللّه كه امام در خاطرش ميپرورانيد همآهنگ با نيازهاي زمان بود زيرا ايران در زمان شاه كه ابزاري در دستان قدرتهاي بيگانه بود مطابق با موازين اسلامي اداره نميشد. امام نه تنها عقايدش را در ميان متفكّران و خردمندان توسعه داد بلكه بارها و بارها به شاه تذكّر داد كه دست از اعمال شنيع و زشتش بردارد. اين اقدام امام موجب برخورد بين او و شاه گرديد و امام ناچار مدتي در تبعيد بسر ميبرد. شاگردانش ناچار به فداكاري و ايثار جانشان گرديدند. از اينرو امام در دوّمين مرحله زندگيش به عنوان رهبري مجاهد، مبارزي متعهّد براي ارزشهاي بالاتر ظاهر گرديد. اينجا بود كه امام تز حكومت اللّه تحت عنوان ولايت فقيه را كه قبلاً مطرح ساخته بود براي اجرأ پيگيري كرد و از جمله اهداف اسلامي ناميد. هدف امام از اين اقدام به ارث بردن پادشاهي يا تشكيلات سلطنتي نبود بلكه مقصدش به قدرت رساندن بندگان خدا بود. سوّمين مرحله از زندگي بسيار با عظمت امام آن است كه او يك رهبر انقلابي بود كه افكار و اعمالش انعكاس خواستهاي ملتش بود. او در دوران تبعيد با مردم در تماس بود و سعي كرد كينه مقدس امتش را نسبت به طاغوت حفظ نمايد. پيشقراولاني را كه او در حوزه قم گردهم جمع نموده و تربيت كرده بود پيامش را به گوشه و كنار ايران رساندند. اين مرحله به تلاشهاي او در نشر افكار سياسي و بيداري تودههاي محروم از خواب غفلت مربوط ميشود. در خلال اين مرحله او عمرش را وقف آموختن قرآن و سنّت و فلسفه زندگي معصومين(ع) از طريق پيامها و سخنرانيها نمود. اين مرحله مهمترين دوره زندگاني امام محسوب ميشود كه منجر به پيروزي انقلاب اسلامي در فوريه 1979 و برقراري جمهوري اسلامي ايران گرديد.امام فرموده است:قرآن معيار مردم ماست. منشا انقلاب ما وحي الهي و روحانيّت و معنويّت است آنچه كه ما داريم بخشش خداوند متعال است بنابراين بايد آنها را در راه خودش صرف نماييم. امروز ما موظّف به پيروي از اسلام، قرآن و پيامبران الهي هستيم اسلام شايستگي بالاترين عشق و احترام و وفاداري را دارد امام همچنين در مورد انقلاب ميفرمايد: فقط انقلابي ميتواند پايدار بماند كه مبارزه و پيروزياش براي خدا و اسلام باشد. ملّتي كه براي خدا مبارزه مينمايد از هيچ چيز هراس ندارد. مسلمانان بايد به قدرت اسلام اعتقاد داشته باشند. امام يك بنيانگذار آگاه در انقلاب اسلامي بود. او كاملاً به مسئوليتهايش آگاه بود. او با يقين كامل بيان داشته است كه دخالت در سياست يكي از بخشهاي اساسي تعليمات پيامبر(ص) بوده است و اينكه پيامبر گرامي در نشان دادن امانت و درستكاري در سياست امتياز منحصر به فرد داشت.از آنجا كه فلسفه امام پيرامون يگانگي خداوند، نبوّت، قرآن و اسلام دور ميزد، در زمان جهاد انقلابياش به امّت فرمود كه نياز اساسي براي پيشبرد اهداف عاليه اسلام وحدت كليّه مسلمين است قدرتهاي غربي وشرقي در مقابل اين وحدت هر دو درمانده ميشوند. اگر كشورهاي مسلمان دست در دست يكديگر ميگذاشتند، هيچ مصيبتي بر آنها فرود نميآمد. او همواره تذكّر ميداد كه مقصد اصلي اسلام متّحد نمودن كليّه ملّتها تحت عنوان ملّتي واحد و بزرگ است. بنابراين مسلمانان بايد متّحد و قوي ميشدند و با هوشياري و آمادگي و وحدت، نيروهاي شيطاني را در معرض خطر قرار ميدادند. موفّقيّت مسلمين در صورت گِرد آمدن آنان زير پرچم اسلام تضمين شده است.اكنون به محاسبهاي روشن از چهارمين مرحله زندگي امام ميپردازيم. او مردي بسيار متّقي و مخلص بود او خودش را در راه خدا وقف نموده بود تا عقايدش را در اشعاري عرفاني اظهار نموده و آنان را كه متوجّه بودند در آن شريك سازد. چنانكه او به جمع كساني كه ميتوانستند تجارب انساني و عشق به خدا را از طريق عرفان اظهار نمايند ملحق شد. آنچه كه براي او بسيار اهميّت داشت رساندن پيام عشق و محبّت به مردم به عنوان بنده مطيع خداوند بود. از نظر امام فرجام عشق واقعي و خدمت به انسانيت براي يك شخص به دست آوردن جايگاه يك عبد و يك بنده واقعي خدا است. شخصيّت و تقواي امام بود كه به همه تشريفات و تجمّلات و دامهاي قدرت طلبي و همه منيّتها پشت پا زد. عليرغم اينكه بنيانگذار يك انقلاب كبير بود، يك دفتر سياسي انتخاب نكرد و هرگز در زندگيش تغييري بوجود نياورد. او در خانهاي اجارهاي به زندگي ادامه داد. او خانهاش را به يك مستمند بخشيد. او هدايايي را كه از مردم دريافت نموده بود به سازمانهاي خيريّه يا مردم فقير بخشيد او نسخههاي كمياب قرآن با قابهاي طلايي ونقرهاي را به آستانه مقدّس رضوي در مشهد ارسال نمود. او بدهكاران را در پرداخت بدهي آزاد ميگذاشت. او ميليونها تومان بابت مسائل شرعي و سهم امام و غيره دريافت مينمود امّا با رسيدن به حدّ اعلاي تقوا وقتيكه از دنيا رحلت نمود فقط به اندازه سه روز غذا در خانهاش موجود بود. پيروي او از سنّت پيامبر حقيقتاً موجب غبطه ديگران بود او ميگفت آنچه را كه باور داشت، يا در حقيقت به آنچه كه ميگفت اعتقاد داشت. اشعار او مملوّ از عشق به خدا و مخلوقات اوست. مجموعهاي از اشعار او تاكنون به زبان فارسي منتشر گرديده امّا هنوز به زبان اردو به طور كامل در دسترس نيست. بعضي از آثار مهمّ او مانند مصباح الهداية، پرواز در ملكوت و فصوص الحكم هنوز هم دور از دسترس مردم هستند. جهت رشد و ترقّي ايجاب مينمايد كه سخنرانيها و نوشتههايش به زبانهاي مهمّ دنيا ترجمه شده بطوري كه مردم زندگيشان را در پرتو تجارب و اعمال برجسته رهبر بزرگ قرن و بنيانگذار انقلاب نوين اسلامي، با اصول اسلام تطبيق نمايند.او در راه تجديد حيات سنّت پيامبران تلاشي بيوقفه و خستگي ناپذير مينمود. او مايل بود كه آزادي انسانيّت را از قيود ترسهاي اقتصادي و سياسي مشاهده نمايد. عشق او به انسان، انعكاس طبيعي يك شخص الهي بود. او آگاهانه به ادّعاهاي زمانش پاسخ داد. عليرغم مشاغل سنگين و وظائف محوّله الهي، او نغمات عشق و صلح را ميسرود. اميدوارم خداوند به خاطر اين بزرگمرد با تقوي نعمتهايش را بر اين مردم سرازير فرمايد.