11ـ "حزب رستاخيز" خشم امام خميني را برميانگيزد (1975):
سكوت سال 1974 پايدار نماند. در دوازدهم مارس 1975 در پاسخ به استفتاي گروهي از مقلّدين دربارؤ حزب رستاخيز كه توسّط شاه در جهت مشروع جلوه دادن حكومتش تشكيل شده بود و با صحنهسازي و تظاهر و دروغپردازي عنوان نموده بودند كه موافقت افكار عمومي با طرح يك حزب سياسي كه متعلّق به عموم ملّت است، جلب شده، امام خميني فرماني نسبتاً طولاني صادر نمودند. پيوستن به حزب رستاخيز براي مردم عادّي موجب ترس و نگراني جدّي شده بود. مذهبيون ايراني يا آنهايي كه بطور جدّي با آيتاللّه خميني همدردي ميكردند، نظر او را پيرامون حزب رستاخيز جويا شدند و او بدون فوت وقت و با صراحت كامل نظرش را اعلام نمود "چون اين حزب با اسلام و ملّت مسلمان ايران مخالف است شركت در آن حرام و در حكم همراهي با ستمكاران و مقابلؤ با مسلمين ميباشد". گرچه اين حكم يك فتواي مذهبي بود كه شيعيان را ملزم به خودداري از عضو شدن در حزب رستاخيز مينمود ولي چنان شديد و قاطع بود كه حتي از كشيده شدن به نبرد بين نيروهاي مجنون شاه و مرجع سالخورده شديدتر بود. مخالفت با آن يكي از نزديكترين مصاديق "نهي از منكر" ميباشد. او اعلام كرد مخالفت آشكار با شاه نه تنها يك اعتقاد قلبي بلكه يك تكليف شرعي است.امام خميني سران اين حزب را به مبارزه بر طبق قوانين اساسي و ضوابط بينالمللي فراخواند. او يكايك قانون شكنيهاي شاه را برشمرده و اظهار داشت كه: سيستم پوسيدؤ حكومت استبدادي از نظر اسلامي باطل است. فروختن افتخارات و سرمايههاي ملي ايرانيان به بيگانگان بويژه تامين منافع آمريكاييان، موجب شد كه از فراهم نمودن حداقل زندگي براي اقشار مختلف مردم ناتوان باشند. امام خميني اظهار داشت، شاه ايران كليؤ موازين مشروعيّت و قانوني را از دست داده است و از درگاه خداوند متعال تغيير اين رژيم پوسيده را مسئلت نمود. امام خميني همچنين از طلاب، حوزههاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، تجار، كارگران و كشاورزان دعوت نمود كه برعليه خواستههاي رژيم قيام نموده و از شركت در حزب رستاخيز خودداري نمايند گرچه بهنظر ميرسيد كه او صرفاً و مطلقاً دعوت به مقاومت منفي مينمايد، براي اولين بار از زماني كه تبعيد شده بود قول داد كه "رژيم در آستانؤ سقوط است" او به پيروانش اطمينان داد "پيروزي با شماست" و به آنها هشدار داد كه فريب رياكاريهاي حكومتي را نخورند كه با وجود بيحرمتي به احكام قرآن، به انتشار اين كتاب مقدّس ميپردازد.امام خميني اين اعلاميه را با اوّلين اشاره از زمان تبعيدش از سال 1964 به بعد به آرزوي بازگشت به ايران و رهبري نهضت برعليه حكومت پهلوي به پايان ميرساند: اينجا در گوشؤ عزلت در تبعيدگاهم، از مصيبتهايي كه بر ملت ايران وارد ميشود در رنج و تالّم ميباشم. آرزو ميكنم كه اي كاش ميتوانستم در اين برهه از زمان در مجاهدات مقدس مردم ايران با آنها باشم و از نزديك براي نجات اسلام و ايران با آنان همراهي و مشاركت نمايم. من از درگاه خداوند متعال مسئلت مينمايم كه دستهاي بيگانگان و عمّال آنها را قطع نمايد.4 ماه بعد در يازدهم ژوئيه امام خميني مجدّداً به آيندؤ انقلاب اشاره نمود. اخبار ايران گرچه باعث نهايت تاسف و غم ميگردد، اميد به پيروزي را نيز نويد ميدهد. (در دوازدهمين سالگرد قيام ژوئن 1963، پس از وصول گزارشاتي مبني بر وقوع حوادثي ازجمله كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم در تظاهرات قم، امام خميني از پيروانش به علت مخالفتشان با حزب سياسي قلّابي شاه ستايش نموده و حكومت پهلوي را ارتجاعي و وابسته خواند و يكبار ديگر اظهار داشت ترسي كه ديكتاتور ديوانؤ ايران را فراگرفته ممكن است از روي نوميدي و بيچارگي و به علت بيماريهاي رواني دست به جنايات بيشتري بزند.در روزهاي آخر اوت، اميد امام خميني براي يك نهضت انقلابي زياد بود. در نامهاي به اتّحاديؤ دانشجويان مسلمان مجتمع در اروپا، اظهار خوشبيني نمود كه اتّحاد بين متقدّمين و متاخّرين يعني حوزه و دانشگاه نتايج محسوسي را درپي خواهد داشت. او دانشجويان مسلمان را به بهرهگيري هرچه بيشتر و بهتر از مناسبترين موقعيّت عمرشان توصيه نمود. اين خوشبيني بخوبي توسعه يافت. در نامؤ 24 سپتامبر (مطابق با هفدهمين روز ماه مبارك رمضان 2 روز قبل از يكي از مقدّسترين روزهاي ماه) او براي آغاز بيداري مردم اظهار اميدواري كرد به جهت شكست شرمآور شاه و حزبش، نوشت كه رژيم از شدّت بيچارگي و درماندگي در خلال ماه مبارك رمضان اقدام به پخش برنامههاي مذهبي از راديو نموده است.