مصاحبه با حضرت آیت الله حاج آقا رضا بهاء الدینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با حضرت آیت الله حاج آقا رضا بهاء الدینی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: سید رضا بهاء الدینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با حضرت آيت الله حاج آقا رضا بهاءالدينى

آيت الله حاج آقار رضابهاءالدينى از معدود فقهاى استخوان دارى است كه تمام ابعاد وجودى انسان راارج نهاده و به پرورش و تربيت همه جانبه استعداد اين وديعه - پرداخت است .

اشتغال به فقه واصول وى راازاهميت اخلاق دور نساخته و توجه به تربيت انسانى او را به انزواى كشنده نكشانده است .

اگر چه از تعلقات مادى خويش را بدور ساخته لكن گريزاز تعلق را با بى توجهى و بى تعهدى نسبت به سرنوشت جامعه اشتباه نگرفته است .

انديشه راارج نهاده و تفكر را پيشه ساخته دل را جلا داده واز جلال و جمال الهى سيرابش ساخته است . هيچكس گمان نمى برداين عارف متخلق گوشه گير در كوچه پس كوچه هاى شهر قم اين همه از وقايع روز و جريانات زمان آگاه باشد و چنان به تحليل حوادث بپردازد كه تو گويى مسوول تيزبينى به تفسير سياسى نشسته است .

چه انگيزه اى جز تعهد توام با آگاهى اين زاهد

رهيده از رنگ تعلق را راهى ديار رهروى رهيده از بند حيات درشهر دورافتاده كاشمر مى كند و به زيارت مزار مدرس - مرد ذكاوت ديانت و شجاعت - در دل خراسان مى كشاند راستى كدامين عارفى است كه به مردان دين و سياست اين همه ارج نهد و كدامين سياست دان دين آشنايى است كه چنين دراخلاق و عرفان غرق شود.

وقتى سخن از دين آشنايان ستم ستيزى چون : شهيد مصطفى خمينى پيش مى آيد بيان را وافى به مقصود نمى داند و با قلم به وصف آن دلدادگان مقرب مى پردازد.

آيت الله بهاءالدينى فقيه خود ساخته اى است كه سعادت جامعه را در توجه مبلغان به سازندگى خويش مى داند و تمام موفقيتها را در گرو آن مى بيند و بى جهت نيست ك هبه توصيه حضرت امام درس اخلاق اين درس اصلى بفراموشى سپرده شده - را در حوزه مى آغازد.

نشستن در كناراين بزرگ مرد و گوش كردن به سخنان نغزوى لذتى وصف ناكردنى دارد لكن افسوس كه صفحات محدود مجله اين لذت رااز ما و خوانندگان دريغ مى دارد و مجبورمان مى سازد كه بهمين مقدار بسنده كنيم بااين همه آنچه كه از سخن نيك وانديشه هاى ناب مى توان سراغ گرفت دراين مجموعه فراوان يافت مى شود.

مصاحبه اگر چه كم حجم است لكن بسيار پربار مى باشد و جمله جمله آن پيامى ژرف در بردارد و نيازانديشيدنى است در خور.اميد كه بهره اى شايسته گيريم .

[حوزه]

يادآورى :

برخى ازاين فرزانگان دانش و تقوى كه توفيق ديدارشان را پيدا مى كنيم بخاطر فروتنى و حساسيت فراوانى كه از خودستايى و نام و آوازه دارند به دشوارى مى توان

كلامى را پيرامون زندگى و ويژگيهاى شخصى ايشان از زبانشان شنيد.

ازاين روى داشتن شرح زندگى كه از زبان خودايشان مطرح شده باشد (با همه اهميتى كه اين گونه شرح حالها دارند) بسيار كم و نادراست .

و علت گمنامى بسيارى از بزرگان شخصيتهاى اسلامى نيز نشات گرفته از همين موضوع است . ما نيز در خدمت استاد از تاريخ زندگى ايشان جويا شديم كه با سكوت معظم له روبرو گشتيم قرائن چنين نشان مى داد كه كوشش فزونتر نيز بى حاصل است . لذا لب فرو بستيم و پيرامون اين موضوع از سوى ديگرى به كنكاش پرداختيم كه كم بهره اى آن از پيش روشن بود.

استاد در حدود سال 1287 ش در خاندانى پاك و متدين در شهر قم چشم به دنيا گشودند.از آغاز نوجوانى به تحصيل و فراگيرى معارف اسلامى پرداخته و مورد توجه مرحوم آيه الله شيخ ابوالقاسم قمى و ديگر بزرگان قرار گرفتند.

ضمن ارتباط با مرحوم آيه الله ميرزاجواد آقاى ملكى تبريزى نزد استادانى مانند: آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حايرى حاج شيخ محمدتقى بافقى آيه الله شاه آبادى آيه الله حجت و ديگر بزرگان به بهره ورى دست يازيدند.

با دوستانى مانند: آيه الله سيداحمدزنجانى و مرحوم زاهدى هم درس و بحث بودند. آشنايى طولانى ايشان باامام خمينى[ مدظله العالى] توفيق ديگرى است كه نصيب ايشان شده و بخاطر تناسب فكرى و روحى هم دم و هم نواى ديرين مرحوم آيه الله حاج سيدمصطفى خمينى بوده اند.

سالهاى متمادى بتدريس سطح و خارج پرداخته و صدها نفرازانديشه ايشان سود جسته اند.

واينك با كهولت سنى كه دارند ضمن تدريس بحثهاى عميق فقهى براى برخى از شاگردان قديمى شبهاى جمعه از سرچشمه زلال قرآن جام حيات مى گيرند و برخى از شبهاى ديگر بر كناره كوثر روايات به شرح و تحليل مى نشينند.

نوشته هاى ارزشمندى پيرامون برخى از مسائل اسلامى دارند كه اميدواريم به همت همت دارانى به زيور طبع آراسته گردد.

حوزه : با تشكراز لطف شما كه وقت خود را دراختيار ما گذاشتيد اگراجازه فرماييد گفتگو را آغاز كنيم ؟

استاد:انشاءالله كه مقصودازاين مصاحبه ها و ديگر زحماتى كه شما در راه انتشار مجله مى كشيد ساخته شدن طلبه هاست .

براى رسيدن به اين مقصوداول بايد خودتان را بسازيد. قدم اول در سازندگى ساختن خودانسان است .اگرانسان خودش را نساخته باشد در ساختن ديگران موفق نمى شود. نه اينكه كار شما تنهااين خصوصيت را

داشته باشد. هر تبليغى اينگونه است . مبلغ بايد به آنچه مى گويد رسيده باشد. مانند پيامبران الاهى كه اول خود ساخته شده بودند بعد به سازندگى دعوت مى كردند.

اگر پيامبر مى گويدامين باشيد.اول خودش امين است واگر مى گويد صادق باشيد اول خودش صادق است . هر مبلغى بايد بعداز پرداختن به خود به ديگران بپردازد. در غيراين صورت هيچ فايده اى ندارد. كسى كه مى خواهد مصلح جمعيت يا منطقه اى بشود اول بايد خودش رااصلاح كند اين يك قاعده كلى است واستثنا هم بر نمى دارد.

اگراصلاح خوب است اول خودت رااصلاح كن اگر خودسازى خوب است اول خودت را بساز اگر حرام بداست اول خودت ترك كن . چطور شده كه همه بايد تطهير شوند ولى خودت نبايد تطهير شوى ؟!

حوزه : چگونه واز كجا بايد خودسازى را آغاز كرد؟

استاد: پايه واساس تمام كمالات انسان توحيد و منشاء تمام بدبختيهاى انسان شرك است . درابتداى امر بايد تمام كوششمان براين باشد كه موحد شده و خودمان رااز هرگونه شرك تزكيه كنيم . توحيد و برائت از شرك در لفظ بسيار ساده است و با بهترين صورت با بيانى خوش مى توان از آن صحبت كرد.اما در عمل چنان مشكل است كه نمى شود آنرا تصور كرد.ازاين رو موحد و مومن كم داريم . موحد و مومنى كه از مرحله لغلغه زبان گذشته و توحيد وايمان را وجدان كرده باشد. كه از تمام معارف اسلام بالاتراست .البته معارف اسلام و مدارج ايمان ذات تشكيك داراى درجات است مانند نور مراتب مختلفى دارد. مرتبه اعلاى آن مخصوص پيامبر واولياء خداست و ما نمى توانيم به آن برسيم . ولى نبايداو تلاش غفلت كنيم بايد در همان مسير بكوشيم تا هر چه بيشتر به اولياء خدا نزديك شويم .

پيامبراكرم به مرتبه اقامه صلات معراجيه رسيده است صلاتى كه در [ ايك نعبد واياك نستعين] آن حصر عبوديت خدا و سلب استعانت از ماسوى حق است .انقطاءاز ما سوى الله است .

اين صلاه منتهاى تكامل بشرى است .انسان بايد در نتيجه معارف عبادات و ترك محرمات به اين صلات برسد صلاتى كه با يك شرك هم منافات دارد. و با تشبثات به زيد و عمر نمى سازد. ما كه تااين اندازه در امورمان به غير توجه داريم به لحاظ فاصله با[ اياك نعبد واياك نستعين] است . بايد سعى كنيم هر چه اين فاصله كم شود و در عمل به حصر عبوديت خدا و سلب استعانت از غير خدا برسيم . آنگه تمام امورمان اصلاح مى شود.

حوزه : آمادگى انسان براى خودسازى در كدام مرحله از عمر بيشتراست ؟

استاد: به اين سوال بايداز دو نظر جواب داد. طبيعى اجتماعى .از نظر طبيعى انسان تا حيات دارد فرصت خودسازى رااز دست نداده و هيچگاه نبايداز خود فراموش كند. در لحظه لحظه عمرانسان بايد به فكر خويشتن خود باشد.البته ايام جوانى غنيمتى است كه نبايدازاو غافل ماند و به سادگى او رااز دست داد. چون دراين ايام نفس براى ساخته شدن مستعدتراست و قواى انسان توان كامل دارد.

وامااز نظراجتماعى انسان بايد تا قبل ازاينكه دراجتماع قبول مسوليتى بكند خودش را بسازد. زمانى بايد شخص مسوليت اجتماعى قبول كند كه خود را كاملا ساخته و به اجتماع نظر غيرالهى نداشته باشد. چرا كه همراه با داشتن پست و مقام خودسازى بسيار مشكل است . و شخص غير خود ساخته هم بدرداجتماع نمى خورد. كسى مى تواند به اداى وظيفه بپردازد و به حال مردم مفيد باشد كه هيچگونه طمعى نسبت به اجتماع نداشته باشد.ازاجتماع مقام موقعيت و منصب نخواسته باشد.

مردم هم از چنين شخصى استقبال مى كنند. و به خوبى ميان او و كسى كه براى اكتساب پا به جامعه گذاشته است فرق مى گذارند.

اگراينگونه باشد. ما در جامعه تنازع و مزاحمت نخواهيم داشت . البته ميان افراديكه قصداكتساب ندارند ممكن است اختلاف سليقه و راى باشد اما منازعه و مزاحمت نيست .

حوزه : شما مى فرماييد: روحانيت اول بايد خود را بسازد سپس وارداجتماع شده و به تبليغ يا پذيرش مسووليتى به پردازد در حاليكه انسان دراجتماع و برخورد با مردم و حوادث گوناگون اجتماعى بهتر به ضعفهاى خود پى مى برد و بيشتر به فكر درمان مى افتد.

استاد: من نگفتم كه انسان موقعى كه مى خواهد خود را بسازدازاجتماع فاصله بگيرد وانزوااختيار كند. نه در حال خودسازى هم انسان بايد دراجتماع باشد. همانگونه كه مى گوئيد انسان دراجتماع و مراوده با ديگران بهتر به ضعفهاى خود مى رسد. آنچه من گفتم اينست كه تا قبل از خودسازى و فراغت از خودايام تبليغش رسيده نبايد پست قبول كند. طلبه بايد دراجتماع باشد بااموراجتماعى سروكار داشته باشد اما دوران تبليغ يا قبول مسوليتش زمانى است كه براى اينكار آمادگى كامل پيدا كنداگر ما خود را بسازيم تمام تعارضان و تزاحمات ميان روحانيت از ميان مى رود. چرا كه منشا تمام اينها شرك به خداوند متعال است . دستگاه خدا بااين رقابتها نمى سازد.اگر شخص تسليم شخص ديگرى را تضعيف كند. مگراينكه آن شخص نااهل باشد واين بخواهد به وظيفه امر به معروف و نهى ازمنكراقدام كند .

اگر ما قبل از تبليغ خودمان را ساخته باشيم . واز خويشتن خود رها شده باشيم هرگز تبليغ ما براى تامين زندگى نمى شود و مردم هم از دعوت ما تنهااجراى مرسوماتشان راانتظار ندارند.

تبليغ جان مى گيرد. و به همان كه بايد باشد تبديل مى گردد.

اگر قبل از قبول مسئوليت اجتماعى خودمان را ساخته باشيم هرگز در مسئوليت نان و آب نفوذ و قدرت جستجو نمى كنيم . واين نه بدان معنا است كه رياضت بكشيم نه انسان خود ساخته مى داند كه زيد و عمر و تمام روابط اجتماعى محكوم نظر خداوند متعال است .اوازاينها چيزى نمى خواهد.البته خدا هم چنين فردى را به احسن و جه تامين مى كند به گونه اى كه گوياافراد ماور مى شوند كه كارهاى او راانجام بدهند. بدون آنكه او دنبال افراد بدود. والتماس و خواهش كند افراد به سراغش مى آيند. نبايد تصور كرد كه برآورده شدن احتياجات تابع روابط اجتماعى است . و با روابط حل مى گردد نه اينگونه نيست روابط اجتماعى خود محكوم حكومت الهى است .اگر شخص خود را بسازد والهى شود بدون

اينگونه روابط افراد مانند يك مامور كارهاى او راانجام مى دهند اين را خيال نكنيد حرف است .اين مطلب اضافه بر مذاكره و بيانات علمى مورد تجربه ما هم هست . يعنى ما تجربه كرديم و ديديم چنين است .

آن روزى كه آدمى مرد خدا بشود علوم كه در غير دستگاه الهى نيست يعنى در دانشگاه فيضيه نيست فقط دستگاه خداونداست كه توان چنين فيضى را دارد.

پس مطلب اينگونه شد كه دورانى كه انسان در جامعه توجه به نواقص و معايب خود مى كند.اين دوران دوران تبليغ نيست بعداز فراغت از اينهاايام تبليغ مى رسد.انسان بايد در هر حال مرداجتماعى باشد. منتهى دوران سازندگى و تبليغاتى او دورانى است كه خودش ساخته شده باشد. و آزادىواستقلال از تشبثات به نفوس دراحتياجات شخصى پيدا كرده باشد.

اين مرد خود ساخته كالجبل الراسخ مى شود. و ديگر توطئه هاى رنگارنگ و حوادث گوناگون اجتماعى دراواثر نمى كند.

حوزه : كسانيكه خود را تا حدودى ساخته انداگر بخواهند تا همان حد ديگران را بسازند چگونه بايداينكار راانجام دهند و قدم اول چيست ؟

استاد: هيچ چيز به اندازه عمل انسان در ساختن ديگران موثر نيست . رفتار و حركات يك انسان وارسته خود تبليغ به وارستگى است:[ كونوا دعاه الناس بغيرالسنتكم] .اينكه تمام روحانيت نسبت به حضرت امام مدظله توجه دارند وايشان را به عنوان الگو پذيرفتند.اين بخاطر دعاوى امام نيست بخاطر عمل ايشان است . آنچه به ايشان اين جنبه را داده داست اعمال و رفتارايشان است . ما بيش از شصت سال است كه امام را مى شناسيم .ايشان ازابتداى امر متعبد بودند. در پنجاه سال پيش شايع بود كه ايشان استاد فلسفه اند و براى افرادى مثل مرحوم مطهرى و آقاى منتظرى تدريس مى كردند در عين حال همه مى گفتند ما چنان مرد حكيمى كه تااين اندازه نسبت به مسائل ائمه[ع] واوضاع امور باشد سراغ نداريم بى جهت نيست كه چنين توفيقاتى نصيب امام شده است . واز نظراخلاق هم ايشان بى نظير بودند. شايد حدود 30 تا 25 سال ايشان با مرحوم زنجانى

در جلسات فيضيه شركت داشتند همواره پشت سرايشان حركت مى كرد. حتى يك مرتبه ديده نشد كه برايشان پيشى بگيرد.

جلسات نشست امام هم با شاگردانش تشكيل مى شد. مساله استاد و شاگرد اصلا براى امام موضوع نداشت .ايشان نمى گفت :اينها شاگردان من هستند نبايد بااينها بنشينم نه اين حرفها نبود. گاهى رياست جلسه هم به دست شاگردان مى افتاد امام استاد جلسه بود اما جلسه را ديگران اداره مى كردند.

از نظر سياست و بينش اجتماعى هم كه جاى حرف نيست .اشاره مى كنيم : اينكه زعامت و مرجعيت عامه به دست آيت الله بروجردى افتاد تا حدود زيادى مرهون زحمات امام بود.ايشان صلاح مى ديدند كه بايد مرجعيت در دست يكنفر متمركز باشد. روى همين اصل دراين جهت زياد كوشيدند.

خلاصه كنم ازابتداى تاسيس حوزه علميه قم تاكنون ما براى امام مدظله نظير نيافتيم .

حوزه : به نظر شما درسهاى اخلاقى كه اساتيد حوزه در گذشته داشتند و از آن جمله درس اخلاق خود حضرتعالى (كه با توصيه امام مدظله - در مدرسه فيضيه - آغاز شد ) تا چه حد در تربيت نفوس موثراست ؟

استاد:البته تذكر و گفت و شنود مسائل اخلاقى در سازندگى موثراست [ ان الذكرى تنفع المومنين] .

اما آنچه دراين باب مهم است قابليت افراداست .افراد بايد استعداد پذيرش حقايق را داشته باشد. چون به همين ميزان مى توان بهره مند گردد. حتى انذار و بشارت انبياء هم در تمام افراد موثر نبوده نبوده تنها طائفه بخصوصى استعداد پذيرش اين حقايق را داشتند. پيامبراكرم[ ص] نسبت به همه افراد يك نسبت تبليغى داشت . كتاب هم يكى بود. ولى هر كس به ميزان استعداد خود بهره برد. كتاب هم [ هدى للمتقين] و[ شفاء للمومنين] بودالبته بااستمداد از خداوند متعال واجتناب از معاصى مى توان استعداد فهم حقايق راايجاد كرد. و افزايش داد. ولى قاعده كلى اين است كه مظروف بيش از قابليت ظرف امكان ندارد. كسانيكه در پى فراگيرى و درك معارف و حقايقند بايد قابليت و طرفيت خود راافزايش دهند. تا هر چه بيشتر

بهره مند گردند.

و كسانى هم كه به عنوان استاد در يك درس اخلاق حاضر مى شوند بايد حضورشان حضورانسان خود ساخته و وارسته اى باشد كه اعمالش گفتارش را تائيد مى كند و بر قلبها مى نشاند.

حوزه : شما فرموديد:ابتدائى ترين گام ساختن خودانسان است .ازاين روى آشنائى به زندگى انسانهاى وارسته و خودساخته مى توان ما را در اين راستا - به عنوان الگو - زندگى بزرگانى كه شما موفق به درك حيات آنان شده ايد اشاره اى داشته باشيد مفيداست .

استاد: مساله اصلى تصميم خود شخص است . هر كس بايد به فكر خود باشد. و بداند كه پرونده حياتى او را روزى بررسى خواهند كرد.

البته ما بزرگانى داشتيم كه بعداز زندگى ائمه معصومين[ ع] مى توان به عنوان اسوه و نمونه روى خصوصيات زندگى آنها تكيه كرد. راجع به مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى موسس حوزه علميه قم و مرحوم شهيد مجاهد حاج آقا مصطفى خمينى كه من ساليان دراز با آنها بودم دوس دارم چند سطرى خودم بنويسم زيرا آنچه پيرامون شخصيت اين دو برزگوار مى دانم جزء وجدانيات من است و به آن معتقدم بودن كم و كاست :

باسمه تعالى

حضرت آيه الله الشيخ عبدالكريم الحائرى موسس الحوزه العلميه بقم فقيه بصير استاد محقق فى الفقه والاصول والاخلاق فى قرب 1340 قمرى هجرى .

وكان عليه الرحمه روفا باهل العلم والطلاب مشفقا عليهم كالاب المشفق لولده حافظا لمصالح اهل العلم والمحصلين .

فمن كان له حركه علميه يشوقه على البقاء من ليس له ذلك يشوقه على الترويج فى منطقه مناسبه له .

و كان عليه الرحمه يبدء بنفسه فى شعائرالمذهبى و المراسم الدينيه واقامه مجالهس التوسل والذكرلاهل بيت العصمه و الطاهره حتى فى مجلس بحثه صابرا مجاهداالطواغيث اهل زمانه فجزا هم الله بشراعمالهم واحلهم دارالبوار جهنم يصلونها و بئس القرار.

و كان له عليه الرحمه فراسه بمعرفه النفوس فى بدايه الامر مع ها ما جر بناه فى صدق كلامه و مقاله بحيث يسكن اليه النفوس و له كمال الاتصاف فى

معاشره الناس و لوكان له خادما متواضعا فى مشيه و كان مشيه عاديا فى مسيره يتجنب التشريفات الوهميه والخياليه المتعارفه .

و كان ذاكرا سبحانه و تعالى فى جميع الاحوال والازمان . و كان صائنا لنفسه و تاركا لهواه كماهوشان الفقيه البصير بفقه الاسلام .

و قدابتلى فى زمانه بمشكلات و حوادث كماهوداب الازمان والاعصار بمهاجره العلماء والروحانيين من بلادهم لاجل مبارزه طواغيت العصر ولا زمان و كان خفيف المووته فى العيش والاقتصاد.

و كان بصيرا بعواقب الامور صابرا حتى مات تدريجا من طغيان الطواغيت . حشره الله مع اهل بيت العصمه والطهاره الذين هم مبدء التحول الفكرى لنفوس البشر من انحطاط الفكرالى العروج الهى فى المعارف والاخلاق والفقه والسياسه الدينيه والاخلافه الاسلاميه التى هى مبدءالحركه الاجتماعيه ق و علوالاسلام والدين على جميع الاديان والمذاهب بحسن التفاهم الذى لابد منه فى الحياه الانسانيه .

و هذا هوالوعدالموعود لامازعمه الرق والغرب من تقويه التجهيزات الناريه والصنايع المستحدثه الجديده وان بلغ ما بلغ .

ولاجل ذلك كانت الهجره مبدا تاريخيا للاسلام والمسلمين و طلوع الانوار والهدايه 1

ما مبدا تاريخ را هجرت نوشته ايم زيرا پيدايش تحول فكرى در نفوس بوده است . يعنى : نفوس بت پرست و مشرك و ... تحول يافتند.اين تحول را پيغمبر[ ص] ايجاد كرد لذا هجرت النبى مبدا تاريخ اسلام شد. و بايد هم بمدا تاريخى اين باشد زيرا مبداانسانى سازى است .

بسمه تعالى

الحاج آقا مصطفى آيه الله جمع بين المعقول والمنقول والسياسه الاسلاميه والدينيه فى شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادرالاعصار والازمان صادق القول مع حسن النيه بصير بالنفوس مع كمال الفطانه والدهى وله سهم وافر فى الانقلاب و حوادثه .

صابر فى المشكلات و نوائب الدهر.

اين الامام بل هوالامام بل له اب مثل الامام شديدالحب بالامام لالاجل الابوه والامام شديدالحب لالاجل البنوه بل لجهات اخر لامجال لذكرها 2 .

استاد: آنچه من دراينجا نسبت به حاج آقا مصطفى آوردم هيچ مبالغه و گزاف نيست .اگر كمى به ذهن بعيد به نظر مى رسد. به علت اين است كه ما حاج آقامصطفى را نمى شناسيم .او براستى يكى از شخصيتهاى بزرگ اما گمنام ماست . كسى نتوانست خوب او را بشناسد. و بشناساند.

من معتقدم كه هيچكش هب اندازه خودامام (مدظله ) حاج آقامصطفى را نمى شناخت .افسوس كه ايشان هم به لحاظهاى گوناگون نمى توانند به معرفى چهره تابناك آن شهيد برآيند.

به نظر من از جمله كسانيكه مى تواند به عنوان الگو و نمونه براى حوزه هاى علميه و طلبه ها مطرح باشد شهيد مطهرى[ ره] است .او را به عنوان محصول نمونه حوزه و فردى كه در حوزه موفق بوده است مى توان به عنوان الگو برگزيد. عنصرى كه در شهيد مطهرى چشمگير بود خستگى ناپذير بودن ايشان در كار و تقوا بود. مطهرى براستى مرد كار و تلاش بود. به جرات مى توان گفت از 24 ساعت شبانه روز 18 ساعت كار و تلاش داشت در تقوا هم مرد كم نظيرى بود.از جلسات كم فايده بشدت پرهيز داشت . رفت و آمدهاى معمولى ديگران را نداشت . و بيشتر به كار خود مشغول بود.ايشان قبل از آيت الله منتظرى قم بودند. بعد كه آيت الله منتظرى قم آمدند با هم آشنا شدند و بينشان گرم شد و با يكديگر هم حجره شدند. دراينجا بد نيست اين نكته را هم تذكر بدهم كه آيت الله منتظرى هم ازابتدا مرد بااستعداد و خوش ذوقى بودند. يادم هست مباحثه رسائلى داشتيم . كه ايشان هم شركت مى كردند. من در آن مباحثه رسائلى داشتيم . كه ايشان هم شركت مى كردند. من در آن مباحث آنقدر كه حساب ايشان را داشتم حساب ديگران را نداشتم . زيرا مرد فهيم خوش ذوق و بااستعدادهاى بود بر روى درس هم حسابى زحمت مى كشيد. شايد همين خصوصيات در آشنائى والفتى كه ميان ايشان و شهيد مطهرى برقرار بود نقش اساسى داشت .

حوزه : لطفااشاره اى نيز به زندگى و ويژگيهاى مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمى و مرحوم حاج شيخ محمدتقى بافقى بكنيد.

استاد: زهد و تقوا مرحوم ميرزاابوالقاسم قمى 3 نمونه بود.ايشان با تمام محبوبيت و نفوذى كه داشت تنها با سادات اهل علم و طبقه ضعيف خوب بود و به آنها روى خوش نشان مى داد. با متنفذين هيچ خوب نبود. به گونه اى كه هيچيك از آنها جرات نداشتن براى او هديه اى بفرستند. ميرزااجازه نمى داد متنفذين در كارهاى او دخالت كنند. زندگى كاملا درويشى و بى آلايشى داشت . حتى خادمى نداشت كه به كارهاى بيرونى او برسد. يكى از سادات فقير بود كه ميرزااز سهم سادات به او كمك مى كرد او هم گاهى در بيرونى چاى و غليانى درست مى كرد. مرحوم حاج شيخ محمدتقى بافقى 4 نيزاز نوادر زمان زمان بوداو در تاسيس حوزه قم سهم بزرگى داشت . طهارت نفس او فوق العاده بود. به صورتى كه محرز و مسلم بود شيخ در كارهايش به چيزى جز رضاى خدا نظر وابستگى ندارد. نسبت به روحانيت بسيار خدوم و به كرامت طلبه ها بسيار توجه داشت . در آن اوايل تاسيس حوزه . دراول هر ماه حدود هزار تومان پول (سكه ) كه و زنش هم زياد مى شد درون كيسه اى مى ريخت و به سراغ تك تك حجره هاى فيضيه مى آمد و شهريه طلبه ها را مى داد.

نسبت به طلبه اى كه مى فهميد كوششى در درس وامور تقوائى دارد خيلى احترام و تواضع مى كرد. هنگام تعطيلى تابستان كه طلبه ها مسافرت مى رفتند شهريه چندماه را يكجا پرداخت مى كرد كه مبجور نباشند هر ماه براى گرفتن شهريه رنج مسافرت را تحمل كنند.

مرحوم بافقى آنگونه صادق بود كه دوست و دشمن به صداقتش ايمان داشت . خواهر رضاخان كه فوت كرده بود رضاخان گفته بود مرحوم بافقى براو نماز ميت بخواند! شيخ مى گفت : ما در حضرت عبدالعظيم بوديم كه گفتن بيانماز بخوان من گذاشتم همه كه جمع شدند گفتم نمى آيم .

مرحوم بافقى مرد مبارزى بود به مبارزه با رضاخان برخاست بعد هم تبعيد شد و به زندان افتاد اما آنگونه محكم و پا برجا بود كه حرفهاى بعداز زندانش با قبل از زندان هيچ فرقى نكرد. خانه ايشان در حضرت عبدالعظيم در خيابانى واقع شده بود كه رفت و آمد نظاميان در آن خيابان زياد بود.

درب اتاقى هم كه ايشان در آن مى نشست درست مقابل درب حياط بود شيخ براين موضوع كه او را مى بينند و هر آن ممكن است مزاحمش شوند. هيچ توجهى نداشت . بى اعنا به همه چيز در همان اتاق جلسات گفت و شنود داشت . من خودم مكرر در همان جا خدمت ايشان رسيدم .

حوزه : حضرت عالى چه تفاوتى ميان طلبه هاى امروز و گذشته مى بينيد؟

استاد: من امروز بين طلبه ها نيستم . يك وقتى بود با آنها محشور بودم ولى الان بخاطر كسالت مزاج كمتر با طلبه ها هستم .

دوره اول فيضيه خيلى طلبه ها با صفا بودند. يادم هست يكروز در ايام البيض ازحجره خارج شدم ديدم بجز يك حجره همه مشغول عبادات مخصوص بودند فقط يك حجره ترك كرده بود. در صورتيكه حاج شيخ نگفته بود. بلكه خودشان همت داشتندو شبها تا نيمه شب مى ديديم كه طلبه ها كنار چراغهاى لامپهاى نفتى مشغول مطالعه هستند و روحيه خيلى روحيه سرشارى بود اين وضع پيش از حكومت و قدرت پهلوى بود.امااو كه سركار آمد همه را حتى خود حاج شيخ را بزحمت انداخت . نسبت به امور مادى - طلبه هاى گذشته نسبت به امروزيها - قانع تر بودند. گاهى مى شد چهارتا طلبه با يك ديزى آبگوشت بسر مى بردند.

اين را عرض كنم كه كلا حركت انسانى والهى در حوزه و در مسيرانبياء با چلوكباب آماده نمى سازد كسى كه همه چيزش آماده باشد پيشروى نمى كند تكامل در نتيجه فشاراست .اگر پيشروى مى خواهيد بايد سختى بكشيد.

واما طلبه هاى امروز با واقعيت هاى اجتماعى بيشتر سر و كار دارند و بهتر به درداجتماع مى خورند. واين همه از بركات وجودامام (مدظله ) است ايشان اين حركت راايجاد كرد. و به حوزه ها حيات داد. واقعا ايشان بر گردن حوزه ها حق حيات دارند. شايد علماء سابق خيال مى كردند همينكه يك درسى بگويند و شهريه اى هم بدهند ديگر وظيفه راانجام داده اندالبته اين غيراز نوادرى است كه همواره در شيعه بودند مثل بحرالعلوم و شيخ انصارى و ديگران ازاين افرادالهى داشتيم اما كم بودند.

نوعا در زمانى كه ما هم تحصيل مى كرديم . خيال مى كردنداگر تدريسى بكنند و پولى به طلبه ها بدهند و جماعتى برگزار كنند وظيفه راانجام داده اند. در حاليكه اينگونه نيست روايات خودمان داريم:[ بتى الاسلام على خمس ... ولم يناد بشى كمانودى باالولايه]... . 5

البته اين تذكر را هم داشته باشيم . كه طلبه اى بايد وارد مسائل اجتماعى بشود كه خوب درسهايش را بخوانده باشد.ايام تحصيل نبايد زياد خود را مشغول كرد. طلبه ها بايد حداقل 10 سال خوب درس بخواند. و تحصيلات خود را كامل كند. بعداگر خواست به سراغ مسائل اجتماعى برود مانعى ندارد در غيراينصورت خسران كرده و به حال اجتماع هم زياد نافع نيست .

حوزه : چند ماه پيش از مسافرت كاشمر برگشته بوديد كسى سوال كرد كه : به چه منظور به كاشمر رفيتد؟ شما فرموديد: براى زيارت مرحوم مدرس . سوال كننده تعجب كرد. سپس شما به شخصيت و عظمت مدرس اشاره كرده و محبوبيت او را در حوزه بيان داشتيد. پرسيده شد كه احترام مرحوم مدرس نزد حاج شيخ عبدالكريم چه اندازه بود؟ فرموديد: مرحوم مدرس يك رجل علمى دينى و سياسى بود واين گونه فردى مهم تراز رجل علمى و دينى است . زيرااين مظهر ولايت است كه در روايت مى فرمايد: بن الاسلام على خمس ... كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامى تحقق كامل نمى يابند.

استاد: بله مرحوم مدرس را نمى شناسند. مدرس مرد فوق العاده اى بود. نمونه اى از يك روحانى واقعى .اگراز يك مرجع بالاتر نبود كمتر نبود. اين مرد در مقابل طغيان رضاخان ايستاد. رضاخان ديكتاتور عجيبى بود. شما فقط وصفش را شنيده ايند يك وقت آمده بود قم . روساى ادارات قم رفته بودند كه اگر عقرب به آنان نيش مى زد تكان نمى خوردند.اينچنين در مقابل او بى چاره و ذليل بودند. واما مرحوم درس براى او هيچ ارزشى قائل نبود و در مقابلش ايستاد. در مرحوم مدرس سه خصوصيت جمع شده بود: زكاوت ديانت و شجاعت . هيچگاه از مسير ديانت خارج نشد. مسائل سياسى را خوب مى فهميد. و درامور سياسى اجتماعى صاحب نظر بود. با شجاعتى هم كه داشت مى توانست انديشه اش را به كرسى بنشاند. .

يك وقت حاكمان آنروز زمزمه سر داده بودند كه نماينده هر منطقه بايد مشهورترين فرد منطقه باشد. مرحوم مدرس گفت :اين حرف اشتباه است نماينده هر منطقه بايد بصيرترين شخص نسبت به اوضاع منطقه باشد. مشهورترين را مى خواهيم چه كنيم ؟

اينكه ما به زيارت مرحوم مدرس رفتيم اگر هزار نفراز ما مى خواستنداينكار را نكنيم شايد حريف ما نبودند.امااين خود سيد و وضع سيد بود كه

ما را به آنجا كشاند. قبرايشان هم اكنون در آنجا مزاراست . خودش هم به رضاخان فرموده بود مرا هر كجا دفن كنند مزار مى شود.

حوزه :امام (مدظله ) در يكى از پيامهاى اخير خود قشرى را - كه نوعا با انقلاب و جنگ و مبارزه با طواغيت مخالف هستند و در عين حال خود را اهل ولايت مى دانند - موردانتقاد قرار داده و فرمودندايشان اهل ديانت هم نيستند چه رسد به ولايت به نظر شما ولايت حقيقى است ؟

استاد: قبلا هم عرض كردم كه معارف اسلام مقوله ذات تشكيك است . مانند نور مراتب مختلفى دارد. مرتبه كامل آن مخصوص پيامبراكرم و اولياء خداست . و كسى نمى تواند به آن برسد. واما مراتب پائين تر را هر كسى به اندازه استعداد و لياقتش مى تواند درك كند. در همين مراتب پائين هم درجاتى داريم . درجاتى عالى آن مخصوص نفوس مهذب و مذكى است . آنهاييكه از حب و بغضها خود را تزكيه كرده باشند. درك و وجدانى معارف عاليه اسلام مشكل است . و تقريبااختصاص به همين نفوس دارد. كسانى هستند كه مى گويند چون درك معارف اسلام بسيار مشكل است واز طاقت ما خارج است ما تنها[ ولى] را مى شناسيم چرا كه او را مى شود شناخت واز راه شناخت ولى مى خواهند به قرب الهى نزديك شوند. خوب اين هم يك مرتبه اى ازاسلام است بشرطاينكه با حركتهاى اصيل اسلامى مخالفت نكنند. مرتبه ضعيفى ازاسلام را دارند بيش ازاين هم از آنها توقع نيست زيرا توان دركش را ندارند ولى اگر به مزاحمت حركتهاى اصيل اسلامى به پردازند اين محل اشكال مى شود. چرا كه ايمان واقعى مانع ازاخلالگرى است . حالا كه اينها بيش زاين هنر ندارند و نمى توانند جز مبادى اوليه اسلام را درك كنند يا قدرت حركت ندارند نبايد هم اخلالگرى و مانع تراشى بكنند.البته اسلام واقعى هم در يك سطحى است كه نمى شود مذمت كرد چرا نمى فهمى ؟ سطح معارف بالاست به گونه اى كه از آن بالاتر نمى شود.انسان دراين مكتب زياداوج گرفته است . در عين حال مانع رسيدن به حقايق هم خودانسان است هوس ها قوميت ها عصبيت ها جهل ها اينها مانع رسيدن به حقايق مى شود.

حوزه :اينك كه خداوند متعال با فتح مهران 6 توسط رزمندگان اسلام مومنين را شاد كرده است نسبت به جنگ و تقويت جبهه ها چه توصيه اى براى طلبه ها داريد؟

استاد:استقلال و آزادى كشور چه در زمينه نظامى چه در زمينه فرهنگى و چه در زمينه اقتصادى وابسته به پيروزى دراين جنگ است . خداوند متعال كمك كند كه هر چه زودتر با توان رزمندگان اسلام اين پيروزى بدست بيايد واستقلال و آزادى كشور بيمه گردد.

بعداز پيروزى دراين جهاداصغر ما مى توانيم و جهاداكبرمان پيروزى دراين جهان مقدمه براين مى شود كه ما به فكر استقلال و آزادى نفوس خود بيفتيم و فكرى به حال خودمان بكنيم تااين تعارضات و تزاحمات و جناح بنديهااز ميان برود.

اين اشكالات تا زمانيكه ما پيروزى در جهاداكبر نصيبمان نشود و نتوانيم به استقلال و آزادى از غير خدا برسيم از ميان نمى رود واگر به حول و قوه الهى و همت خودمان به اين پيروزى برسيم آنگاه نفس ما منشا آثارى مى شود كه هم به حال خودمان و هم به حال جامعه ما مفيد خواهدبود.

حوزه : در پايان اگر توصيه و پيامى براى حوزه طلاب و دست اندركاران مجله داريد بفرماييد.

استاد:از جمله اشكالاتى كه به ما حوزئيان وارداست اينست كه : ما نسبت به فروع زياد زحمت مى كشيم و كار مى كنيم تا به استنباط مى رسيم .اما دراصول ضعيف هستيم .استدلال در فروع و تقليد دراصول يا ترديد دراصول بر يك فقه عيب است و جاى اشكال مى گردد.

با كمال تاسف بايد عرض كنم كه حوزه اصول اعتقادات را علم نمى داند. و تنها بحثهاى متداول فقه واصول را علم مى شمارد. در صورتيكه اصول سازنده نفوس است . عبادات و فقه هم مقدمه بر سازندگى انسان است . انسان در فقه هم اگر به مراتب عالى برسد اما خودش را نساخته باشد فايده اى ندارد. در روايت داريم كه درون انسان آتشى است كه با هر مرتبه و مقام علمى كه انسان داشته باشد. بازآن آتش شعله وراست . و چه بسا مقام و موقعيت علمى آنرا شعه ورتر نيز مى كند. مگراينكه انسان قبل از هر چيز به فكر خود و نفس اماره اش باشد. و به فكراصلاح خودش باشد.

البته اين بدان معنى نيست كه نسبت به علوم بى توجهى شود.نسبت به علوم هم بايد توجه كامل داشت ادبيات فقه اصول و فلسفه را بايد خوب خواند.امااصل را هم نبايد فراموش كرد. ظاهرا قضيه دو جهت دارد: علم بدون تقوا بدرد نمى خورد. تقواى بدون علم هم كافى نيست .

اگر فرد عامى متقى باشد مورد عنايت خداوند قرار مى گيرد اما نمى تواند آنچه به او رسيده نشر و گسترش دهد قدرت استدلال ندارد. علوم به انسان قدرت استدلال و نشر مى دهد اگر چه نورانيتش را بايداز جاى ديگر گرفت . نسبت به دوستان طلبه هم توصيه مى كنم : بعداز خودسازى زياد فكر كنند در تمام امور بينديشند واز روى تفكر وانديشه چيزى را بپذيرند. زيرا تعبديات زياد كارساز نيست . و دوامى ندارد.

تفكر منشاءاثراست واين اثر حتى در تتبع هم نيست . چرا كه با حفظ تمام كتب رفع شك و شبه نمى شود.اما با تفكراين كار مى شود.در خاتمه از خدوند متعال مى خواهم به همه ما توفيق دهد كه عالمان عامل باشيم . و به ما حسن عاقبت عنايت كند. من نسبت به شما دعا مى كنم كه خداوند شما را موفق كند كه همواره در پى رضاى او باشيد. و توفيقات الهى نصيب شما گردد.

حوزه :از لطف و عنايت شما بسيار سپاس گذاريم كه دراين مصاحبه شركت فرموديد.


1. ترجمه : حضرت آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى . بنيان گذار حوزه علميه ( در حدود سال 1340ه.ق ) فقيهى انديشمند استادى كنكاش گر در فقه اصول واخلاق بود.

2. ترجمه: آيه الله حاج آقامصطفى خمينى (ره ) دانشهاى عقلى نقلى سياست اسلامى و دينى را در جوانى فراهم آورده بود. و به آنجا كه بايد برسد رسيده بود.

3. مرحوم سيد محسن امين دراحوالات ايشان چنين مى نويسد:
شيخ ابولقاسم قمى[ ره] دراواسط سال 1353ق حدود هفتادسالگى وفات يافت و در قم نزديك قبرحاج شيخ عبدالكريم مدفون شد.ايشان دانشمندى فاضل پژوهشگر فقيه اصولى باتقوى زاهد مشهوربه فضل گستردگى اطلاعات و دقت نظر بود.

4. مرحوم شيخ محمدبافقى . در سال 1250شمسى در روستاى بافق (ده فرسنگى يزد) بدنيا آمد. پس از 14 سال تحصيل در حوزه علميه يزد راهى نجف شد و از محضر آخوند ملامحمدكاظم و آقاسيدكاظم يزدى بهره برد. و دراين زمان نزداستاداخلاق سيداحمدكربلايى به خودسازى پرداخت .

5. اصول كافى - با تصحيح و تعليق از على اكبر غفارى - ج 2.18 باب دعائم الاسلام .

6. لازم به ياآورى است كه برخى ازاين مصاحبه پس از پيروزى دلاوران اسلام در منطقه مهران انجام گرفت .

/ 1