تخصص - تخصص (در حوزه) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تخصص (در حوزه) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تخصص

حراست افكار بلند و حفاظت آئينهاى چاره ساز از دستبرد حوادث و تاراج زمانه را سازمانى مى بايست حاضر يراق و گوش بزنگ تا تهاجم وافكار ناباب را پاسخ گويد يورش اهواء واغراض را باز پس زند با تحولات زمان و مقتضيات عصر هماهنگ سازد.

بى وجودانديشه بانان مهجز و پا در ركاب [ افكار نو] و[ طرحهاى جديد] توان بقاء رااز دست مى دهند در مصاف انديشه هاى مهاجم زبون مى گردند در تنور خواسته ها واميال مى سوزند و در غبار زمانه مدفون مى شوند.

آيين محمدى و شريعت نبوى ازاين اصل كلى بيرون نيست . درايت انديشه وران نخستين و كياست تيزهوشان اوليه اسلام مسلمانان را براين بايستگى رهنمون گشت نص قرآنى و توصيه هاى روايى آنان را در رهيابيشان بر ضرورت ياد شده يارى نمود و جامعه اسلامى را براى تولد مولودى جديد در ساختاراسلام آماده ساخت و چنين شد كه سازمان روحانيت پا به عرصه وجود نهاد.

چگونگى پيدايش حوزه ها و چسانى حيات آنها بحثى است دلكش و دوست داشتنى كه بر آوردن آن بر عهده علاقه مندان به تاريخ حوزه ها و دوست داران رون آموزش دراسلام و مسلمانان است و دراين نگاشته كه در پى غرض ديگر نگارش مى يابد جاى طرح ندارد. آنچه كه دراين راستا پيش نويس وار ضرورت بحث دارد توجه به چرايى پيدايش حوزه هاى دينى است تا لزوم گرايش به شيوه[ تخصص] در روند آينده حوزه ها را مبرهن كند

چرايى پيدايش حوزه ها:

انگيزه نخستين و تاريخ تشكيل حوزه هاى علمى چندان روشن نيست و محتاج تحقيقى در خور مى باشد لكن در نقش توصيه هاى قرآنى درانگيزش مسلمانان براى تحصيل معارف دينى وانتقال آن به بخشهايى از جهان اسلام كه از حوزه نفوذ مستقيم نور هدايت الهى محروم بودند نمى توان ترديد داشت همانگونه كه تاثيرالزامات عملى درانگيزه مزبور قابل شك نيست . مسلمانان اوليه به موازات گسترش قلمرواسلام با سه پديده سرنوشت ساز در حيات سياسى خود روبرو شدند و در راه چاره سازى آن به تاسيس حوزه هاى علميه دست يازيدند:از سويى باافواج تازه مسلمانانى روبرو گشتند كه از تعاليم اسلامى كمترين آگاهى را داشتند و محتاج آموزشهاى گسترده بودند واز سوى ديگر به هم مرزى اديان بزرگ و تمدنهاى پر شكوه و سابقه دارى كشانده مى شدند كه با فرهنگها و عقايد گوناگون داعيه درگيرى فرهنگى اعتقادى با مسلمانان را در سر داشتند و دفاع فرهنگى از شريعت را براى مسلمانان ضرورى مى ساختند و در كناراين دو پيدايش حوادث و موضوعات جديدى كه در آيات قرآنى و روايات ماثور احكام آن بصراحت بيان نگشته بود لزوم تاسيس سيستم استخراج احكام از متون اصلى رااجتناب ناپذير گردانده بود. همه اينها به يارى هم خبراز تاسيس تشكيلاتى مى دادند كه بطور مستقل به پاسخگويى نيازهاى ياد شده بپردازد واسلام را در راه دستيابى به اهداف خويش كمك كند.

ضرورتهاى مزبور علاوه بر پيدايش حوزه ها به روند آنها نيز جهت بخشيد واهداف سازمان روحانيت را مشخص ساخت و تلاش روحانيت را در سه محور مهم سامان داد:

تبليغ دين

رساندن معارف دينى به قشرهاى گوناگون و گسترش آن در قلمرواسلام از ديرباز هدف عمده حوزه هاى علميه بود. تا زمانى كه دستيابى به اصحاب پيامبر[ص] در مكتب اهل سنت مقدور بود و دسترسى به اهل بيت و ائمه معصومين[ ع] در مذهب شيعه موجود واستنباط احكام و دفاع از شريعت تلاشهايى حاشيه اى براى تشكيلات دينى تلقى مى گشت تبليغ معارف اصلى ترين فعاليت آن بود. حتى پس از آن كه آن دو وظيفه به دوش حوزه هاى علميه استقرار پيدا كرد درخشانترين و پربارترين حوزه كارى سازمانهاى دينى[ تبليغ] بود و در ميان تشيع كه حادثه جانسوز شهادت امام حسين[ ع] بعنوان سرنوشت سازترين و مهمترين پديده ظهور پيدا كرد [تبليغ] به اصلى ترين فعاليت حوزه ها تبديل شد و دو بخش ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد. بازده اين بخش از كار حوزه ها وجود هزاران خطيب شاعر واعظ شيخ مرشد مداح مدرس اخلاق نويسنده و مساله گوست كه در تاريخ مسلمانان و بويژه شيعه بوجود آمده است . و در كنار آن نوشته هاى فراوان و گسترده اى كه در موضوعات تربيتى و علمى نگارش يافته است . همه اينها. بيانگر آن است كه تبليغ معارف دينى يكى از اهداف عمده واصلى روحانيت بوده و هست و سازمان روحانيت براى دست يابى به هدف ياد شده به اجبار بايداز هرگونه ابزار مفيد و شيوه هاى كارساز بهره گيرى و دانشهايى كه از لوازم تحقق هدف فوق است بهره مند گردد. راهيابى پاره اى از علوم و معارف به سيستم آموزشى حوزه ها نظير فنون بلاغت واصول نگارش تا حدودى سرچشمه از آگاهى حوزه ها به ضرورت يادگيرى علوم وابسته به هدف ياد شده است كه بايد با توجه به گستردگى شعاع هدف مزبور در مورد آموزش علوم و فنون وابسته ديگر تصميم مقتضى گرفته شود.

2.دفاع از شريعت

يكى ازاهداف حوزه هاى علميه دفاع از شريعت و حفاظت كيان اسلام است . هرانديشه اى بطور طبيعى معارض و مخالفى دارد كه باابزار مختلف تلاش مى كندانديشه مزبور رااز صحنه خارج كند و خود را بعنوان قدرت فائق مطرح سازد. گر چه پاره اى مواقع افكار وايده ها با سلاحهاى مادى و نظامى وارد گود مبارزه مى گردند لكن تجربه بشرى ثابت كرده است كه در جنگهاى فرهنگى واعتقادى تنها سلاح موفق و پيروز ابزار فكرى و فرهنگى است ،ازاين رواديان و مذاهب الهى وافكار و انديشه هاى بشرى هميشه مبارزات فكرى و علمى را بر درگيريهاى نظامى و مادى مقدم مى داشتند و با بكارگيرى انديشه وران و متكلمان زبردست دستگاه اعتقادى خود را حفاظت مى كردند. در ميان مسلمانان مبارزات كلامى و درگيريهاى فرهنگى اعتقادى از روزهاى نخست تولداسلام بوجود آمد و پيامبراكرم[ ص] بعنوان موسس اسلام جز درم واقع ضرورى از سلاح غيرفرهنگى بهره نگرفت .احتجاجات و مباحثات كلامى كه ميان امامان شيعه و معتقدان به ديگراديان و مذاهب انجام گرفته است بخشى بزرگى از روايات دينى را بخوداختصاص داده است و مجادله به احسن كه نوع درست مبارزات فكرى واعتقادى است در شكل اصل مسلم نمود پيدا كرده است .اين شيوه مبارزات كه روش غالب سيره پيامبران وامامان بود در تداوم كار به علماء وانديشه وران بعنوان وارثان معصوم منتقل گشت و حوزه هاى عمليه كه مجمع انديشه گران و عالمان است متصدى انجام اين مهم گشت و دفاع فكرى و علمى از[ شريعت] و حراست فرهنگى از دين جايگاه خاص خود را در مجموعه اهداف روحانيت بدست آوردازاين رو در تاريخ حوزه با مجموعه اى ازانديشه گران روبرو مى شويم كه با قلم و بيان به اثبات حقانيت اسلام بگونه خاص شيعه و نفى و طرداديان مذاهب و فلسفه هاى ديگرى مى پرداختند و با عناوين : فيلسوف متكلم و مدرس عقايد شناخته مى شدند. غالب شدن صبغه فقهى برخوردها در دهه هاى اخير از

رونق كار فيلسوفان و متكلمان كاست واعتبارشان را پايين اورد. پيامد چنين تحول عقب ماندگى گسترده اى است كه در مباحث كلامى و اعتقادى بوجود آمده است و مسائل كلامى از پايگاه استدلالى خود در حد تقليد كوركورانه پايين كشيده شده است . نجات از چنين وضعى در گروه حيات مجدد مسائل كلامى است كه بايد حوزه هاى علميه با دست زدن به ابتكاراتى آن را بدست آورد.

استنباط حكم .

هرانديشه و فكر جزمى كه اصل تحول را نپذيرد بجبر زمانه از زندگى انسان كنار گذاشته مى شود و به مسائل و موضوعات تاريخى تبديل مى گرددازاين رو صاحبان مكاتب جاودان و موسسان اديان بزرگ كه به تداوم حيات آن مى انديشند در ساختار مكتب خويش اصل تحول را پذيرفته و چهارچوب خاصى براى اجراءاين اصل پيشنهاد مى كنند. در مكتب اسلام عنصر[ اجتهاد] براى ضمانت استمرار مذهب از سوى شارع مقدس تشريع شده است و در طول تاريخ اسلام مسلمانان از آن براى هماهنگ سازى دين با ايجابات زمانى بهره گرفته اند. با تشكيل حوزه هاى علميه بعنوان تشكيلاتى منسجم و هدفدار [ استنباط حكم] بر عهده آنها گذاشته شد و حوزه ها باالهام از متون دينى شيوه اى خاص براى سيستم[ استنباط] وضع كردند. در آغاز بهره گيرى از اجتهاد به مساله هماهنگى توجه خاصى مى شد و فقيهان با عنايت به نياز مسلمانان به استنباط احكام و مسائل دست مى يازيدند و[ اجتهاد] در جايگاه اصلى خود قرار داشت از اين رو نقش خود را بعنوان هماهنگ كننده احكام الهى با مقتضيات و شرايطاجتماعى بخوبى انجام مى داد لكن در گذر زمان[ اجتهاد]از فلسفه وجودى خود تهى گشت و تا حدودى در دام تكرار مكررات واستنباط [مستنبطات] گرفتار آمد.اين وضع نامطلوب كه اينك دامنگير[ اجتهاد] شده است مسووليت حوزه ها را سنگين تر كرده است . زيرا

حوزه ها بايد به [ اجتهاد] درست بينديشند و براى هزاران مشكل عملى مسلمانان پاسخى بيابندازاين رو استنباط حكم بااهميت خاص خود همچنان در صدر اهداف حوزه هاى علميه خودنمايى مى كند كه بايد حوزه ها در كنار دفاع از شريعت و تبليغ دين آن را به سامان برسانند.

تخصص واهداف حوزه

حوزه هاى علميه به اجبار بايد در پى تحقيق ياد شده فوق بر آيد و در راه آن از بكارگيرى شيوه هاى كارآمد و موفق غافل نباشد. بى توجهى به دست آوردها و تجربيات بشرى در مورد شيوه هاى آسان و عميق دست يابى به آموزش و پرورش قابل دفاع نيست و توجيه معقول ندارد. درايت حكم مى كند: هر تشيكلاتى در راه تحقق اهداف خود كوتاهترين و موفق ترين شيوه هاى موجود را برگزيند واز غلطيدن در سيستم هاى پيچيده و فرصت كش يااصرار در حفظ سيستم خاص پرهيز كند بويژه جايى كه شيوه ها تقدس و حرمت ذاتى نداشته و تنهاازارزش شيوه اى برخوردار باشند بدين خاطر است كه حوزه هاى علميه از ديرباز به تحول سيستم آموزشى مى انديشيد و در برهه هاى مختلف نظريه تحول سيستم آموزشى مساله روز حوزه ها مى گشت دراين راستا [ تخصص] شيوه اى بود كه در قرن حاضر با توجه به ضرورتهاى عملى و آگاهى از دست آوردهاى تجربه بشرى در حوزه هاى علميه مطرح گشت . گروهى از روحانيون كه به ضرورت آن توجه پيدا كرده بودند در فرصتهاى ممكن بطرح آن مى پرداختند و در راستاى تهيه مقدمات آن تلاش مى كردند.استاد محمدتقى جعفرى دراين ارتباط خاطره هاى دارد خواندنى:

[... خدا رحمت كند مرحوم آيت الله آقا سيد عبدالهادى شيرازى را بسيار مرد روشنى بود. آن زمان در نجف من خدمت ايشان مساله تخصصى شدن ابواب فقه را

عرض كردم ايشان فرمودند: درست است بايد دنبال مطلب را گرفت و تعقيب كرد. من خدمت ايشان عرض كردم : امر دايره است بين اين كه شخصى در تمام ابواب فقه مجتهد باشداما دراين اجتهاد فقط به روايتهاى دم دستى اكتفاء كند و بين اين كه در يك بخش مثلا مكاسب يااراضى مجتهد شوداما پيرامون آن كاملا فحص كند و نگذارد چيزى باقى بماند كداميك ازاين دواقرب به واقع است ؟ ايشان فرمود: مسلم اين دومى]. 1

در همين ارتباط آيت الله العظمى اراكى نظر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى موسس حوزه علميه قم را چنين نقل مى كند:

حاج شيخ مى فرمودند: هر بابى ازاين ابواب يك متخصص لازم دارد چون ابواب فقه خيلى متشتت واقوال وادله عقليه و نقليه واجماعاتش تتبع زياد مى خواهد وافراد سريع الذهن لازم دارد واين عمرانسانى كفايت نمى دهد كه پنجاه باب بطور شايسته و آن طور كه بايد و شايد تحقيق شود پس خوداست براى هر بابى يك شخصى متخصص بشود مثل اين كه در طب متخصص وجود دارد: يكى متخصص گوش است يكى متخصص اعصاب يكى متخصص چشم و... هر كسى يك تخصص دارد... حاج شيخ مى فرمود: يكى متخصص طهارت باشد يكى متخصص خمس باشد و همينطور و آن وقت هر سوال واستفتايى كه مى آيد به متخصص آن ارجاع دهيم تااو جواب بدهد.2

گروهى ديگراز روحانيون در برابر نظريه گروه اول به نفى[ تخصص] پرداختند و ورود آن را به حوزه هاى علميه غير مفيد و مضر دانستند و بر پايه احساس وظيفه اى كه در راستاى حراست سيستم آموزشى گذاشته بر عهده خويش مى ديدند به مخالفت با آن قيام كردند. سابقه طولانى پيدايش انديشه مزبور آن را تا حدودى به ذهنها نزديك ساخته واز غرابت و ناشناخته بودن آن كاسته است و صاحبان فكر را به اعلام موضوع و طرح آراء و نظرات موافق و مخالف واداشته مشكلات راه مطرح شده عواقب مثبت و منفى پيش بينى

شده و زمينه لازم را براى طرح آن بعنوان يكى از مسائل عمده دراصلاح سيستم آموزشى حوزه بوجود آورده است وابستگى تحقيق سريع و صحيح اهداف حوزه با مساله[ تخصص] مبرهن تر گشته و دفاع از آن تا حدودى آسان شده است كه در ذيل با طرح آراء و نظرات اعلام شده به تبيين مبحث پرداخته خواهد شد.

حوزه هاى تخصص

موافقان نظريه[ تخصص] على رغم تاكيد بر ضرورت و لزوم آن در حوزه هاى تخصص اتفاق نظر ندارند و پاره اى به گستردگى آن معتقدند و گروهى ديگر بااحتياط بيشترى مساله را مطرح مى كنند كه بطور عمده به دو نظريه مجزا منتهى مى شود:

الف : تخصص علوم حوزوى

تخصص در علوم حوزوى طرفداران فراوانترى دارد و مخالفان انديشه[ تخصص] نيز بااين گروه برخورد ملايمتر و در پاره اى مواقع نظريه هماهنگ دارند. اين گروه معتقدند كه علوم حوزوى به خاطر كمبود فرصتها و گستردگى آن بايد حالت تخصصى پيدا كند و در هر علمى از علوم گوناگون حوزه گروهى به تحصيل و تحقيق بپردازند و به تعبير مرحوم آيت الله فياض :

... نبايد خلط بين تحصيلها كرد. آن عالم مى گويد: من با هر ذى فنونى كه مباحثه كردم غالب شدم مگر با ذى فن كه مغلوب گشتم . يك فن درست خوانده شود بهتراز آن است كه چند فن ناقص تحصيل گردد. يك عده كه براى تحصيل حكمت خوبند واستعدادش را دارند (پس ازاتمام سطح ) حكمت بخوانند. يك دسته فقه واصول فرا بگيرند و يك عده علوم ضرورى جديد را. پس ازاتمام سطح هر عده اى به تناسب ذوق واستعدادشان تخصصى بشوند.اكنون حوزه ها چنين

نيست ولى خوب است كه چنين شود. طلاب و حوزه هاى علميه بايد ببينند كه امروز در تبليغ و غيره چه چيزهايى لازم است (بحسب استعداد) همان را دنبال كنند.3

دراين نظريه سخن از تخصصى شدن علوم حوزوى است و بر پايه آن بايد گروهى به تحصيل فقه واصول گروهى به تحصيل حكمت و فلسفه گروهى به آموزش تفسير و علوم قرآنى و گروههايى ديگر به يادگيرى علومى ديگر بپردازند. دراين نظريه تقسيم بندى حوزه به رشته هاى تخصصى به مراتب از تقسيم بندى آن بر پايه نظريه دوم زودتر آغاز مى شود وازاشكالات اساسى كه بر نظريه[ تخصصى] وارداست آسانتر خلاصى پيدا مى كند.

ب : تخصص شعبات فقه

اين گروه علاوه براعتقاد به تخصصى شدن علوم حوزوى به تخصص در شعبات وابواب فقه نيز معتقدند و براين باورند كه دارندگان قدرت استنباط بايد با تقسيم بندى ابواب فقه تلاش خود را در يك يا چند رشته فقهى متمركز كنند واز توزيع وقت واستعداد خود به تمام ابواب پرهيز كنند چون :

... گسترش موضوعها و مسائل در هر بابى ازابواب فقه و كلام و منطق وادبيات و تفسير قرآن مجيد واخبار مربوط به معارف اسلامى بقدرى زياداست كه مى توان گفت فراگيرى محققانه هر يك از آنها يك عمر معمولى را به پايان مى رساند بعنوان مثال : در زمانهاى گذشته مسائل ربا با آشنايى اجمالى با دو فلز معروف (طلا و نقره ) و بعضى ازاشياء كه بطور قرار دادى پول تلقى مى شد به آسانى و در وقت محدودى حل و فصل مى گشت امااگر شماامروز بخواهيد درباره پول مثلا ( از نظر ماهيت خواص اوليه خواص ثانويه لوازم عينى لوازم ملموس ارزشها سياست پول و پول در سياست )كار كنيد حداقل صد مجلد كتاب را بايد مورد توجه و تحقيق قرار بدهيد به اضافه لزوم آشنايى با آن اصول و مسائل اقتصادى

كه مستقيم يا غير مستقيم با پول ارتباط دارند . 4

عمده ترين اشكال مخالفان[ تخصص] براين گروه متوجه است . چون دراين روش ارتباط ارگانيك بين ابواب مختلف فقه و ترسيم يك مجموعه منسجم بااشكال مواجه مى گردد كه بايد بدان چاره اى انديشيد. موافقان نظريه راه حلهايى دراين خصوص ارائه داده اند كه در تداوم مقاله بدان پرداخته خواهد شد.

بر پايه اين نظريه آغاز فعاليتهاى تخصصى تا حدودى ديرتراز نظريه تخصص در علوم حوزوى شروع مى ود و دانش جويان آن از ميان مجتهدان و صاحبان ملكه استنباط گزينش مى گردد. پايه اين نظريه بر خلاف نظريه نخست بر آگاهى تفصيلى از وسعت موضوعات فقهى و تاثير تحولات زندگى در گسترش موضعات احكام قرار دارد و معتقدان به آن به واقع گرايى توجه فزونترى دارند.

چرايى تخصص

معتقدان به هر يك از دو حوزه[ تخصص] دلائل ويژه اى براى اثبات عقيده خويش اقامه مى كنند كه به اجمال بطرح آن پرداخته مى شود:

الف :جامعيت دين

جامعيت دين و شمول آن به تمام جوانب زندگى انسانى داعيه انكار ناپذيراسلام است . موافقان و مخالفان نظريه[ تخصص] در لزوم گسترش احكام و دستورات دينى به كليه بخشهاى زندگى مسلمانان ترديد ندارند و آن راالزامى مى دانند. معتقدان به انتخاب شيوه[ تخصص] در سيستم آموزشى حوزه ها براين باورند كه شيوه معمول حوزه ها نسبت به جامعيت دين بى توجه است واز شعبات گوناگون علوم اسلامى تنها به فقه واصول اكتفاء كرده است . بيرون آوردن ازاين حالت نامطلوب در گرو جايگزين كردن شيوه

[ تخصص] به جاى روش كنونى است تا حوزه هاى علميه بالاجبار به شعبات ديگر علوم اسلامى بپردازند وازاين رهگذر جامعيت حوزه ها بدان برگردد. علامه سيدمحمدحسين فضل الله دراين خصوص مى گويد:

من معتقدم كه حوزه با نظام كنونى آن قادر به انجام وظايف خود در جهان اسلامى نمى باشد زيرا نظام تدريس در حوزه به نحوى است كه تنها فارغ التحصيلان آن افرادى آن افرادى هستند كه متخصص در شريعت اسلامى مى باشند و نه دراسلام . آنگونه كه ملاحظه مى كنيم مى بينيم دروس عقايد مورداهميت قرار نمى گيرد لذا نمى بينيم پيشرفت و نوآورى در علم كلام بوجود آمده باشد و يا در مورد فلسفه كه هرگونه نوآورى را فاقداست و يا تفسير قرآن هرگز درس اساسى در حوزه بشمار نمى آيد. نمى بينيم در حوزه درسهايى در بررسى اديان جهانى باشد. طلبه ها هيچگونه اطلاعى ازاديان يهودى يا نصرانى يا بودايى و يا مذاهب هند ندارند. در حوزه بحثهايى درباره بررسى مذاهب اسلامى نداريم . ما در حوزه بعنوان جزئى از جهان اسلام مى خواهيم ببينيم نظر ديگر مذاهب اسلامى از جهات عقيدتى مذهبى و شرعى درباره ما چيست ؟ ما در حوزه بحثهايى درباره جراينهاى فكرى و سياسى معاصراز قبيل ماركسيسم ملى گرايى و ... نداريم ازاين رو مشاهده مى كنيم ! حوزه با روش كنونى هرگز نمى تواند براى جامعه علماى مسلمان كه قادر به حل مشكلات آنان باشند تقديم كند .

... ما معتقديم كه در عين حالى كه بايد جهت عمق درس حوزه باقى باشد بطورى كه طلبه را براى رسيدن به مرحله اجتهاد آماده كند... معتقديم و تاكيد مى كنيم كه ضرورى است كه درسهاى حوزه توسعه داده شده به نحوى كه طلبه پس از پايان مراحل درس حوزه حداقل اطلاعات عمومى را داشته باشد... و سپس با تكيه بر آن معلومات در رشته معين از قبيل فلسفه و يا غير آن متخصص و خبرويت پيدا كند تا بدين وسيله بتوانيم در درگيريهاى فكرى كه ميان كفر واسلام وجود داردايستادگى

كرده و با آنها مبارزه نمودى و بر آنها مبارزه نموده و بر آنها فائق آييم.5

اين استدلال تنها بر لزوم[ تخصص علوم حوزوى] تاكيد دارد و ضرورت برگشتن به جامعيت لازم يك دين جهانى را دليل انتخاب شيوه[ تخصص] در آموزش حوزه ها مى داند تا بدين وسيله دين اسلام ازانزوا و يك بعدى بودن خارج شود و در همه صحنه ها وارد گود مبارزه اديان و فرهنگها گردد.

ب :اخلاف ذوق

پاره اى از معتقدان به سيستم[ تخصص] در آموزش حوزه هااز زاويه ديگرى به موضوع مى نگرند و بر ضرورت گرايش به[ تخصص] دليل دومى اقامه مى كنند.اينان گزينش شيوه[ تخصص] را نوعى پاسخ گويى مثبت به الزامات آفرينش مى دانند و بى توجهى بدان را كج راهه رفتنى مى شمارند كه به استعدادكشى و كور ذوقى منتهى مى شود.

در ديدگاه اينان اختلاف ذوقها و سلايق واقعيتى انكار ناپذيراست كه بهره گيرى مفيداز تمام سلايق واستعدادها در گرو توجه به متغيرهاى موجود در آنهاست . و براى حوزه هاى علميه كه در پى دست يابى به اهداف مقدس و مهم خويش است غفلت ازاين واقعيت نوعى وارونه كارى است كه نتيجه اى جز كندى در دسترسى به اهداف ندارد و به تعبيراستاد حسين نورى :

[ هر كسى ذوق واستعداد و سليقه اش با يك نوعى از معارف مى سازد. يك نفر ذوقش واستعداش با فقه واصول هم آهنگى دارد يك نفر با فلسفه يك نفر با تاريخ يا تفسير يا رجال و برخى براى وعظ و خطابه و تبليغ و يا...اين روش صحيحى نيست كه بدون توجه به استعدادهاى مختلف و گوناگون تمام افراد يك نواخت مشغول تخصيل باشند. ما بايد طلاب را بگونه اى دقيق طبقه بندى كنيم و براى هر طبقه اى آن اندازه كه امكانات لازم دارد فراهم كنيم مثلا كسى كه مى خواهند فقيه باشد و دراين زمينه استعداد كافى دارد و مشخص شده است كه

مى تواند دراين زمينه توفيق بدست آورد براى وى ياد گرفتن زبان انگليسى خيلى ضرورت نداردامااگر كسى بخواهد خطيب و مبلغ باشد و دراين زمينه استعداد كافى داشته باشد براى وى ضرورت دارد كه زبان عربى و انگليسى را خوب بداندازاين رو هر رشته اى لوازمى لازم دارد]. 6

همين استدلال از زبان آيت الله سيد عزالدين حسينى زنجانى بدين بيان است :

[حوزه ها در زمينه فقه واصول معقول خوب هستندامااينگونه نيست كه استعدادها تماما براى فقه واصول خلق شده باشند. مى توان تفاوت استعدادها را به تفاوت نفوس دانست ...اگر در حوزه استعدادها شناخته و هدايت بشود خيلى موثراست]. 7

اين استدلال ماننداستدلال گذشته به تخصصى شدن علوم حوزوى عنايت دارد. و در پى آن است كه استعدادها در زير چرخ نظام آموزشى يك نواخت حوزه هااز بين نرود تااز نيروى انسانى موجود حوزه ها بيشترين بهره برده شود و عقب ماندگيهاى كنونى جبران گردد.

ج : تعميق علوم اسلامى

پاره اى از صاحب نظران كه از آسان گرايى و سهل انگارى حوزه در زمينه علوم اسلامى رنجيده خاطر هستند واز فقدان نوآورى و تحقيق در رنج مى باشند در صدد چاره جويى برآمده و در پى ريشه يابى معضل به ناهماهنگى فرصت مفيد طلاب علوم دينى و گستردگى علوم مورد نياز رسيده اند.اينان بر اين باور هستند كه وجود علوم گوناگون در دستور كار يك طلبه بناچار وى را به سطحى نگرى و سهل آموزى سوق مى دهد. كمبود فرصت تحصيلى وى را از ژرف گرايى و گام زدن در بخشهاى مبهم و دست نخورده باز مى دارد و در نتيجه ابداع وابتكار جاى خود را به تحصيل اطلاعات در دسترس و پيش پاافتاده مى دهد.اينان نجات حوزه ها رااز وضع كنونى در گرايش به [تخصص] مى بينند. تا بدين وسيله حوزه كار دانش پژوه محدود گردد و استعداد و فرصت وى در

جهت و كانال مشخص هدايت گردد وازاين رهگذر زاويه هاى مبهم و بخشهاى دست نخورده علوم حوزوى گشوده شود و هر روز عمق و ژرفايى بيشترى حاصل شود. به باوراينان ذى فن از ذى فنون قويتر و حاصل كارش مطمئن تراست . به بيان يكى ازاساتيد حوزه علميه قم :

[ ...مااگر طبقه بندى صحيح توام با مراقبت و مديريت همه جانبه داشته باشيم مى توانيم در حوزه علميه فقهاء بزرگ فلاسفه متبحر متكلمين خوب مبلغين زبردست و توانا كه در داخل و خارج بتواننداز عهده تبليغ برآيند تربيت كنيم]. 8

اين استدلال برخلاف دو دليل گذشته علاوه بر ضرورت[ تخصص] در علوم حوزوى لزوم آن را درابواب فقهى هم مبرهن مى سازد. گر چه معتقدان به استدلال فوق الزاما[ تخصص ابواب فقهى] را باور ندارند و دليل ياد شده را بر لزوم تخصص علوم حوزوى اقامه كرده اند لكن واضح است كه تمركز تلاش يك فرد در بخشى ازابواب فقهى بازدهى ژرف تر واطمينان بخش تراز حالت توسعه و بى انسجامى دارد.

فقدان پاسخ مطمئن و روشن در پاره اى از موضوعات فقهى در عين تمركز تلاش حوزه هاى علميه در مسائل فقهى دليل روشنى است كه حوزه ها براى دستيابى به نتايج واضح و معتبر نيازمند به شيوه تخصص درابواب فقهى نيز هستند. بااين همه علاقه مندان به تخصص ابواب فقهى دلائل ديگرى نيز بر لزوم آن اقامه مى كنند كه پاره از آنها بدين قراراست :

الف : پيچيدگى حوزه كار

علاقه مندان به تخصص در حوزه فقاهت براين باور هستند كه موضوعات فقهى از بساطت و ضيق گذاشته خود بيرون آمده و هر روز به سوى پيچيدگى دشوارى پيش مى رود. مسائلى كه در گذشته با صرف وقت محدود به نتيجه مى رسيد امروزه عمرهاى فراوانى را بكار مى گيرد و رشته هاى گوناگونى را بوجود مى آورد. موضوعاتى كه در سابق

بخش كوچكى از يك نوشته را بخوداختصاص مى داد اكنون كتابها و مقالات كتابها و مقالات فراوانى رااز آن خود مى سازد.انديشه گران كنونى نمى توانند با ذهنيت بسيط و ساده وارد مبحثى شوند و در كوتاه مدت كارى را بپايان برسانند. دورانى كه بتوان مباحث و كتب فقهى را در يك يا دو مجلد جمع آورى كرد گذشته است .امروزه تفريع فروع بقدرى گسترده است كه چه بسا يك شاخه از يك موضوع فقهى دهها كتاب را بخود اختصاص مى دهد و با پيدايش نظريات جديدتر هيچگاه نمى توان اطمينان داشت كه پرونده مساله اى بسته و آخرين سخن گفته شود. در دنياى كنونى مباحث قراردادى كه مهمترين و گسترده ترين مباحث فقهى ازاين دست است به رود پرخروش و مستمرى مى ماند كه باارائه وابداع آراء نو بى وقفه به پيش مى رود و سخنى تازه مى طلبد. روزگارارائه نظريات جزمى و كلام قطعى بپايان رسيده است و بايد تحول در موضوعات آراء و مسائل راامرى مسلم دانست و آموزش حوزه هاى علميه را با چنين شرايطى هماهنگ ساخت تا آراء حوزه ها در مسائل حقوقى اقتصادى سياسى نظامى و ... بوى كهنگى و فرسودگى ندهد و در دنياى معاصر با دستى پر وارد گود مبارزات فرهنگى واعتقادى گردد. گواه روشن چنين ادعايى سخنان اهل فن است كه از سويى ريشه عميق در حوزه ها دارند واز سوى ديگر ديده بر تحولات مسائل جهانى دوخته اند:

[...اينجانب چند سال پيش در موقع نوشتن رساله اى درباره ربا در يكى از كتابها خواندم كه در پنج سال اخير درباره پول در كشورهاى خارج بيش از سه هزار مجلد كتاب نوشته شده است . و مسلم است كه كسى كه امروزاز قواعد واصول و مسائل مربوط به پول مطلع باشد واحكام فقهى مربوط به پول را چه بعنوان فتوى و چه بعنوان حكم صادر نمايد خيلى آگاه تر واقعيات و نزديكتراز آن كسى است كه بدون شناخت آن قواعد واصول وسائل وارد ميدان شود].9

پيچيدگى و گستردگى روزافزون مباحث فقهى با جامعيت و همه فن حريفى نمى سازد. در شرايطى كه يك مبحث فقهى عمرى را مى طلبد اشتغال دانش پژوهى به

تمام كتب فقهى بازدهى جز آثار و كتب كم بهره و بى ارزش ندارد اگر حوزه هاى علميه در پى ارائه نظرات متقن نو وابتكارى هستند چاره اى جز تقسيم نيروى انسانى در كتب و ابواب فقه ندارند تا طلاب فرصت بررسى جوانب مختلف مساله و كندو كاو در آراء و نظريات ارائه شده از سوى صاحب نظران را داشته باشند و با نگرش آگاهانه به ابعاد مساله حرفى نو و نظرى جديدارائه دهند. ادامه روش تحصيل كنونى چيزى جز وقت كشى نيست .

حوزه هاى علميه اكنون در دنيايى فرضى زندگى مى كنند واحكام و مسائل جامعه خيالى رااستنباط مى نمايند. واقعيتى كه در حوزه هاى علميه وجود دارد. واقعيت تاريخى و مربوط به قرون گذشته است و شيوه تدريس و تحصيل آن نيز به اعصار سابق تعلق دارد. براى نجات ازاين وضع

[بايد دائما به فكراين باشيم كه روش تدريس و تحصيل خود را پربارتر كنيم تا نتيجه اى بهتر بگيريم نبايد به اين اكتفاء كرد كه صرفيين چه كردند ما هم همان راانجام بدهيم . قطعا روش آموزشى ما براى نتيجه گيرى بهترانقلابى را مى طلبد براى اين انقلاب بايد كاملا برنامه ريزى كرد]. 10

ب : پيدايش موضوعات جديد

دنياى معاصر علاوه بر آن كه موضوعات مسائل گذاشته فقهى را با ييچيدگى روبرو ساخته است موضوعات و مسائل جديدى را هم در حوزه كار فقه آفريده است كه در سابق هيچ خبرى از آنها نبود.انحصار مباحث فقهى در پنجاه واندى كتاب اكنون به يك مساله تاريخى تبديل شده است .

پاره اى از آن موضوعات از حيات انسانى رخت بربسته است و پاره اى ديگر چنان تغيير ماهيت داده است كه بيش از يك مشابهت اسمى باقى نمانده است و به جاى آنها صدها موضوع جديد پا بميدان گذاشته است كه حيات انسانى را در تمام جوانب آن تحت نفوذ

قرار داده است . اين موضوعات جديد در كتب فقهى و روايى هيچ جاى پايى ندارد و به اجتهاد (بمفهوم درست كلمه ) نيازمنداست . دراين موضوعات آنچه كه در دست مجتهدان وجود دارد جزاصول كليه و ذوق و شم فقاهتى نيست و قطعا كتب و رسائل مشايخ گذشته نمى تواند چاره ساز باشد.اين موضوعات نيروهاى آماده و تمام وقتى مى طلبد كه براساس اصول استنباطى و قدرت اجتهاد توضيح و تبيين شود. هر كدام ازاين موضوعات جديد آنچنان پر شاخ و برگ و فروع داراست كه جزاز طريق[ تخصص] و تقسيم نيروامكان دست يابى ندارد.اگر حوزه هاى علميه به[ تخصص] اهميت ندهد چاره اى جز تداوم شيوه پرهيزگرايانه كنونى خوداز موضوعات و پديده هاى جديد ندارند و فرهنگ اسلامى جز براى پاسخ گويى به[ حوادث واقعه] نمى باشد واگر حوزه ها همچنان به تكرار و مكررات بپردازند با دست خود جايگاه بلند[ اجتهاد] را تا حد[ مساله گويى] تنزل خواهند داد.

ج :احياءابواب فراموش شده

توجه به بيلان كار فقاهت واجتهاد در چندين دهه اخير بخوبى نشان مى دهد كه[ اجتهاد]از پنجاه واندى كتاب معمولى فقه به چند باب محدوداكتفا كرده است و در آنها به تفريع فروع غير ضرور و حاشيه اى پرداخته است . كتب و رسائلى كه درابواب صلوه طهارت صوم و ... نگاشته شده آنچنان زياداست كه فقهاء را نيز خسته كرده است و در كنار آن پاره اى ازابواب فقه در حد نگارشهاى شيخ طوسى محقق علامه و شهيدين باقى مانده است .اگراز كنار كار بزرگ صاحب جواهر بگذريم در سالهاى اخير بخش عظيمى از فقه دچار فراموشى و بى اعتنايى شده است . پاره از محققان براين عقيده هستند كه اگر بخواهيم ابواب مغضوب و مطرود را حيات دوباره بدهيم چاره اى جز تقسيم نيرو نداريم تا گروهى بالاجبار توان واستعداد خويش را درابواب ياد شده بكار گيرند

و آنها رااز لابلاى غبار روزگار بيرون آورند. و بنابه روايت استاد سيد عزالدين حسينى زنجانى :

[مرحوم مطهرى با عده اى مطرح كرده بودند: چون در حوزه ها كار گروهى نشده گاهى ديده مى شود كه روى مسائل غيرضرورى كار فراوان شده اما به مسائل ضرورى پرداخته نشده واز آنجا كه فقه دامنه اى وسيع يافته است بهتراست تخصصى شود تا به آن مسائلى كه پرداخته نشده است پرداخته شود]. 11

بازيابى حيات مجدد پاره اى ازابواب فقه بعقيده معتقدان به تخصص يكى از دلائلى است كه حوزه ها را ملزم مى كند شيوه[ تخصص] را درابواب فقهى نيز بكار گيرند و علاوه براعمال آن در علوم حوزوى در كتب فقهى نيز از آن بهره مند شوند.

آراء مخالفان

در برابر معتقدان به گزينش شيوه[ تخصص] در علوم حوزوى دانش ورانى وجود دارند كه با[ تخصص] مخالف هستند و دست كم آن را در حوزه [ ابواب فقه] نادرست مى شمارند.

اينان براى اثبات عقيده خويش سخنانى دارند از اين قرار:

الف :امكان ذوفنونى

پاره اى براين باورند كه جامعيت و ذوفنونى براى طلبه امكان پذير است ازاين روانتقال به شيوه[ تخصص] نوعى قناعت مذموم است كه ريشه در كسالت و كم كارى دارد.اينان براى اثبات مدعاى خويش از بزرگانى نام مى برند كه يك تنه حريف چندين ميدان بودند و در يك زمان در رشته هاى متعدد[ تخصص] و آگاهى داشته اند. به باوراينان :

[طلبه اگر بخواهد درس بخواند مى تواند هم اديب بشود هم فقيه بشود هم رياضى دان بشود و هم مى تواند طبيب بشود همينگونه كه بوده اند... اينگونه كه من بگويم عالم يك فن بشوم اين ترس و وحشت از درس خواندن است . يكجاى شفا شيخ عنوان مى كند كه : كسانى كه از تحصيل مى ترسند و مى گويند بسمان است و نمى خواهد ما همه چيز را بدانيم اين مزاج معتدل ندارد يعنى مريض است يك بيمارى روانى و روحى و يا بيمارى دنيازدگى .اين بيمارى او را به سوى دنيا و ماده مى كشاند واو خود متوجه نيست اين بايد خودش را معالجعه كند.انسان نبايداز تحصيل خسته بشود بخصوص كسى كه مى خواهد با منطق وحى و زبان ولايت آشنا بشود... طلبه اگر حواسش جمع باشد خوب درس مى خواند و در علوم و فنون گوناگون صاحب ابداع هم مى شود]. 12

استدلال فوق براى حوزه ها و جامعه هاى بسته كه علوم و فنون آن در حد دست آوردهاى مشايخ گذشته است واستدلالى است بجا لكن براى جامعه كنونى با نيازهاى كنترل ناپذير حوادث و موضوعات روزافزون و علوم و فنون افزايش پابنده به نصيحت اخلاقى بيشتر شبيه است تااستدلالى براى امكان ذوفنون شدن طلاب علوم دينى . به تعبيراستاد حسينى نورى :

[...اين كه ما همه مى خواهيم همه چيز را بدانيم درست نيست كه اين تحقيق پذير نيست چه بسا بعضى خودشان هم نمى دانند كه عاقبت چه خواهند شد]. 13

ادعاى امكان ذوفنون شدن چندان قابل دفاع نيست و تفاوت شرايط زمانى امكان استدلال به حيات علمى مشايخ گذشته رااز بين مى برد.

ب : يك بعدى شدن

عمده ترين استدلال مخالفان[ تخصص] يك بعدى شدن محصلان حوزه هاى علميه

است كه با منطق دين نمى سازد و براى محصلان حوزه هاى علميه كه حافظان شريعت هستند مضراست .

اينان مى گويند:

[ ...هدف ما رسيدن به منطق وحى و دستورالعمل مدينه فاضله الهى است و آن دستور قرآن و سنت است ... قرآن و جوامع روايى ما چگونه است ؟اختصاصى است يا همه چيزاست ? چگونه مى شود كه آخوند فقط يك رشته بداند؟اوادبيات مى خواهد منطق و فلسفه مى خواهد عرفان لازم دارد.او بايد آنچه راازائمه معصومين در اين زمينه وجود دارد كه از بين هر عارفى سنگين تراست بفهمد.او فقه مى خواهد اواصول مى خواهد و ... دين ما يك مجموعه دايره المعارف الهى است كه بايد آخوند اين دايره المعارف را حل كند و به زبانش آشنا باشد].14

اين معضل در حوزه[ تخصص علوم حوزوى] چندان پر اهميت نيست و به آسانى قابل حل مى باشد زيرا معتقدان به تخصص بر اين باور هستند كه بايد محصلان حوزه ها تا مرحله اطلاعات عمومى آموزش كلى و غير تخصصى داشته باشند و پاره اى آموزشها كه جنبه مقدمى دارند براى تمام دانش پژوهان در مرحله مقدماتى آموزش داده شود حتى بعضى صاحب نظران معتقد هستند:

[.... چند علم است كه بايد همه طالبان آن علم آن را در حد لازم فرا گيرند:ادبيات (نحو و صرف و معانى و بيان ) كلام اسلامى تاريخ اسلام كليات علم الحديث فقه واصول مقدماتى و مانند اينها و سپس رشته هااز هم جدا طالب علم بر حسب استعداد خود رشته اى راانتخاب كند و آن را به كمال برساند].

ازاين رو حدودى ازاطلاعات عمومى كه براى همه محصلان لازم است آموخته مى شود چنانكه شيوه آموزش[ تخصصى] در مراكز آموزشى غير حوزوى نيز ازاين قراراست بنابراين نبايد دلهره يك بعدى شدن مانع گزينش شيوه[ تخصص] در آموزش علوم حوزوى گردد بويژه آن كه نگرش فراگير بحوزه بعنوان مجموعه اى هم هدف ايراد تك

بعدى را ريشه اى حل مى كند زيرا دراين نگرش حوزه واحدى را مى ماند كه اعضاء آن داراى تخصصهاى مختلف هستند واين واحد با مجموعه اعضاى خود متصدى حراست از دايره المعارف الهى است و ضرورتى براى جامع بودن تك تك اعضاى واحد ياد شده باقى نيست . معتقدان به[ تخصص] مشكل مى آفريند. مخالفان[ تخصص] اگر در حوزه[ علوم حوزوى] بدان روى خوش نشان دهند در حوزه[ ابواب فقه] با شدت بيشترى با آن برخورد مى كنند و چنين كارى را غيرقابل اجراء مى شمارند. و پاره اى از موافقان[ تخصص] در علوم حوزوى دراين بخش بااحتياط برخورد مى كنند و با قيود و شروط خاص آن را مى پذيرند:

[ اين كه كسانى در بعضى ازابواب فقه بيشتر زحمت بكشند و به قول شما متخصص در آن باب بشونداشكالى ندارد لكن يك بعدى شدن درست نيست يعنى بايدافراد بر كليت فقه در تمام زمينه ها مسلط باشند منتهى در بعضى ازابواب تسلط بيشتر باشد مانعى ندارد بخصوص در مرجع كه يك بعدى بودن هيچ معنى ندارد]

معضل يك بعدى شدن فقيه از معضلات سابقه دارى است كه نخست در شكل مساله[ تجزى] در مبحث اجتهاد و تقليد مطرح گشت و در آغازامكان و عدم امكان آن محور بحث قرار گرفت 17 و پس از پذيرش امكان آن حجيت و ارزش آن مورد ترديد واقع شد 18 و نظر فقها را بسوى خود جذب كرد. مخالفان[ تخصص] در تلاش هستند [ تخصص] را به مساله تجزى مرتبط كنند وازاين طريق اعتبار وارزش آن را مورد تريد قرار دهند لكن دقت در كلام طرفداران تخصص بخوبى نشان مى دهد كه[ تخصص] ارتباطى با مساله تجزى ندارد و مبحث مذكور را در پى نمى آورد زيرا علاقه مندان به شيوه[ تخصص] اجراء آن را در مباحث فقهى پس از دستيابى به قدرت واستنباط و حصول ملكه اجتهاد توصيه مى كنند بخصوص اگر ملكه اجتهاد قدرتى بسيط تلقى شود و

تفكيك و جدايى نپذيرد ازاين رو وقتى سخن از[ تخصص] بميان مى آيد بمفهوم بكارگيرى بيشتر قدرت و توان ياد شده در باب خاص است كه نتيجه آن قدرت و كمال يابى توان مزبور در آن باب مى باشد. فقهى كه ملكه اجتهاد خويش را در باب خاص متمركز كرده است در عين آگاهى از كليات ابواب ديگر باب ياد شده را گسترده و عميق به بحث و تحقيق مى كشد و تفريع فروع مى كند.

ج : مشكل تقليد

از مشكلات ديگر[ تخصص] مساله تقليداست . وحدت مرجعيت كه از ديرباز مورد توجه فقهاء بوده تنهااز طريق شيوه آموزش متمركز و غيرتخصصى ممكن است .اگر[ تخصص] جايگزين[ تمركز] شود اعلميت در پاره اى از مسائل بوجود مى آيد واعلميت مطلق كه از شرايط جواز تقليد است از بين مى رود. در چنين شرايطى راهى جز پذيرش[ تجزى] درتقليد نيست و چنين تقليدى دو پيامد نامطلوب دارد كه حوزه ها را در دستيابى به اهداف خويش ناتوان مى كند:

1. كاستى قدرت مرجعيت

تجزى در[ تقليد] موجب مى شود قدرت و توان مرجعيت در بين گروهى از متخصصان تقسيم گردد واز تمركز آن كاسته شود. دراين صورت در درگيريهاى سياسى و مبارزاتى [ مرجعيت] نخواهد توانست بعنوان قدرت مسلط وارد صحنه شود واز كيان دين واعتبار مسلمانان دفاع كند و بالاجبار بايد حوزه هااز يكى ازاهداف عمده خود كه دفاع از شريعت است دست بكشند. چنين پيامدى را هيچ مسلمانى نه مى تواند بپذيرد و نه حق چنين پذيرشى را دارد.

2.ابهام در حق تنفيذاحكام

فقهاء از ديرباز براى فقيه دو حق و شان قائل بودند: نخست افتاء و بيان حكم الهى و دو ديگر تنفيذاحكام الهى و فصل خصومت .اين دو وظيفه با تمركز[ مرجعيت] چندان با مشكل روبرو نمى شود لكن با تقسيم آن بين متخصصان اشكال معروف[ ترجيح بلا مرجح] بوجود مى آيد و بلبشوى بزرگى حاصل مى گردد كه هيچكدام از فقهاء و صاحبان انديشه سليم با آن روى موافقت نشان نمى دهند. علاوه بر آن اصطكاك بين حقوق نخواهد گذاشت احكام الهى به مرحله اجراء برسد.

معتقدان به شيوه آموزشى[ تخصصى] دراين خصوص راه حلى نشان مى دهند كه به تمركز مرجعيت ضربه نمى زند زيرا اينان متخصصان ابواب فقهى را بازوان علمى واستنباطى فقيه مطلق مى دانند و تقليد را حق طبيعى فقيه مطلق مى شمارند. دراين صورت دارالافنايى بوجود مى آيد زير نظر واشراف فقيه مطلق و متخصان ابواب فقه آراءاستنباطى خود را پس طرح در مجمع مزبور و حك واصلاح از طريق مرجع مطلق به مقلدان ارائه مى دهند به بيان آيت الله شيخ ابوالحسن شيرازى :

[... هنگام استنباط حكم يك مرجع مى توان از كسانى كه در جهت موضوع حكم مورداستنباط تخصص بيشترى دارند كمك بيگرد ولى نهايتا حكم و استنباط مال اوست واو بايد چنين توانايى داشته باشد]. 19

بااين سيستم مساله تقليد و مرجعيت از پيامدهاى نامطلوب مزبور مصون مى ماند و با حفظ تمركز از آثار مطلوب و مفيد[ تخصص] كه موجب اقربيت بواقع مى شود بهره مند مى گردد.

د: فقدان ارتباط ارگانيك

اسلام دينى است جامع باارتباط سيستماتيك ميام مجموعه اجزاء آن كه براى

كارآى آن بايداين ارتباط حفظ شود. ضربه به اين ارتباط موجب خواهد شد كه اسلام نتواند بعنوان يك عنصر زنده و فعال در جهان ظاهر شود و سرنوشت انسان را بدست بگيرند. حفظ ارتباط مزبور تنهااز طريق جامعيت حافظان آن مقدوراست و با جايگزينى[ تخصص] بجاى شيوه آموزش كنونى اين جامعيت از دست خواهد رفت و با زوال جامعيت در ميان پاسداران شريعت ارتباط ارگانيك ميان اجزاء و بخشهاى مختلف دين از بين خواهد رفت .

موافقان[ تخصص] آگاهى بر ديدگاههاى كلى دين و به تعبير ديگر جهان بينى اسلام را شرط اساسى و مقدمى شيوه آموزش[ تخصصى] مى دانند و بدون دست يابى به نگرش مزبور شناخت اجزاء را غير مقدور تلقى مى كنند چون :

[ اسلام يك نظام وسيع عقيده و عمل است . شناختن هر جزء كوچك از يك نظام وقتى ممكن است كه نخست بر ديدگاه كلى آن نظام و به اصطلاح معروف بر جهان بينى آن آگاه باشيم و براى شناخت اين جزءاز آن ديدگاه كلى و در چهارچوب وسيع كل دست به كار تحقيق شويم و دراين تحقيق به مناسبات اين جزء بااجزاء ديگراين نظام و با كل نظام از جهت توجه كنيم].

اين نگرش كلى و جامع در علوم اسلامى از طريق آموزش جهان بينى اسلامى و درابواب فقه :از راه آموزش مبانى كلى ابواب فقه قبل از ورود به مرحله تخصص بدست خواهد آمد و از شيوه اى كه در مورد علوم ديگر بكار گرفته شده است پيروى خواهد شد و بقول استاد محمدتقى جعفرى :

اين ارتباط در علوم و دانشهاى ديگر كه بصورت بخشهاى مختلف و متفاوتى مطرح شده اندانجام گرفته است به اين صورت كه از مشتركات موجود در آنها جهت ارتباط و هماهگى (مثلا در روانشناسى روان كاوى و روان پزشكى )استفاده شده است . ما در حوزه مى توانيم متنى را براى مرحله قبل از تخصص تهيه كنيم كه در آن مبانى كلى ابواب فقه مطرح شده و طلبه قبل از ورود به مباحث تخصصى بااين

مبانى آشنا شود اين آشنايى موجوب آن مى شود كه مسائل مورد تخصص او مبتنى بر مبانى كلى و هماهنگ با ديگر مسائل باشد21

كلام اخر

تحول آموزش حوزه ها به شيوه[ تخصص] ضرورتى اجتناب ناپذير دارد و مقاومت در برابر آن چيزى جزايستادگى در برابر يك اجبار عملى نيست كه دير يا زود ضرورت و لزوم خود را بر همگان نشان خواهد داد و وجود خويش را بر حوزه ها تحميل خواهد كردازاين رو بايد مسوولان آموزشى حوزه هااز هم اكنون در پى آماده سازى زمينه ها باشند و به تحول انديشه و فكر دانش پژوهان مبتدى دست يازند و فكر بزرگان حوزه را به اين ضرورت مانوس كنند. به اصلاح كتب درسى اقدام كنند و زمينه انقلاب آموزشى را فراهم كنند.


1.مجله حوزه شماره 19.27 مصاحبه بااستاد محمدتقى جعفرى .

2. همان مدرك شماره 12. مصاحبه با آيه الله العظمى اراكى .

3. همان مدرك شماره 18.35 مصاحبه با آيه الله فياض .

4. همان مدرك شماره 19.37 مصاحبه بااستادمحمدتقى جعفرى .

5. همان مدرك شماره 25.48 مصاحبه با آيه الله سيدمحمدحسين فضل الله .

6. همان مدرك شماره 29.38 مصاحبه با آيه الله حسين نورى .

7. همان مدرك شماره 22.38 مصاحبه با آيه الله سيدعزالدين حسينى زنجانى .

8. همان مدرك شماره 29.39 مصاحبه با آيه الله حسين نورى .

9. همان مدرك شماره 19.37 مصاحبه بااستادمحمدتقى جعفرى .

10. همان مدرك شماره 24.32 مصاحبه با آيه الله سيدعزالدين حسينى زنجانى .

11 .همان مدرك .

12. همان مدرك شماره 21.32 مصاحبه با آيه الله حسن زاده آملى .

13. همان مدرك شماره 29.39 مصاحبه با آيه الله حسين نورى .

14. همان مدرك شماره 21.32 مصاحبه با آيه الله حسن زاده آملى .

15. همان مدرك شماره 24.154 مصاحبه بااستاد دكتر سيدجعفر شهيدى .

16. همان مدرك شماره 17.23 مصاحبه با آيه الله شيخ ابوالحسن شيرازى .

17.كفايه الاصول شماره 2 مبحث اجتهاد و تقليد.

18. همان مدرك .

19.مجله حوزه شماره 17.23 مصاحبه با آيه الله شيخ ابوالحسن شيرازى .

20. همان مدرك شماره 15.42 مقاله مرحوم آيه الله دكتر بهشتى .

21. همان مدرك شماره 20.32 مصاحبه بااستاد محمدتقى جعفرى .

/ 1