پنجه مقدس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پنجه مقدس - نسخه متنی

آرش نورآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پنجه مقدس: پنج روز آخر سال

پنجك، پنجه دزديده، پنجه ترفته، پنجه برداشته شده، پنجه مقدس، پنجي، اندرگاه، اندرجاه، پنجه نيکو، پنجه گاه‌گاهاني، پيتك، بهيژك، وهيگك، تار پنجه و خمسه مسترقه، از اسامي مختلف 5 روز آخر سال هستند.

از آن‌جاكه اين 5 روز، روزهاي قبل از فرارسيدن بهار و فصل نوزايي طبيعت هستند، مردم باستان از اين فصل انتظار بركت و حاصل‌خيزي و فراواني نعمات را داشتند. به همين منظور مراسمي برگزار مي‌كرده‌اند كه ـ در باور خودشان ـ به باروري طبيعت كمك كند. اين مراسم گاه درقالب قرباني كردن انسان و گاه درقالب مراسم بي‌بند و باري‌هاي اجتماعي صورت مي‌گرفته است.

ما براي بررسي اين مراسم و رابطه آن‌ها با پنج روز آخر سال، نياز به شناخت مفاهيم اوليه داريم.

نقش اعداد در تقويم

وقتي به تقويم دوران باستان رجوع مي‌كنيم، درمي‌يابيم كه سال مصري، بين‌النهريني و ايراني 360 روزه است. اين 360 روز گاهي تداعي كننده 360=72*5 است و گاهي 360=30*12

مثلا سومريان، سال جشنواره‌اي و تقويمي دوران باستان خود را صرفا براساس رياضيات محاسبه مي‌كردند و نه با مشاهده طبيعت. اين سال برمبناي 72 هفته پنج روزه به اضافه 5 روز اضافي (ويژه جشنواره) بود.

اينكه اين اعداد از كجا آمده‌اند، به تقدس و اهميت آن‌ها در دوران باستان مربوط مي‌شود.

عدد 12

به تعداد صورت‌هاي فلكي شناخته شده در آن زمان و همچنين سيستم شمارشي دوازده دوازدهي ربط دارد.

عدد 72

در مصر و بين النهرين عدد زمين شمرده مي‌شد. وقتي با عدد 72 سر و كار داريم لزوما با روز و سال و تقويم چرخشي ايام درگير مي‌شويم: سه روز كامل مي‌شود 72 ساعت. دايره از پنج تا 72 درجه تشكيل مي‌شود: به عبارتي 72، يك پنجم يك دايره است. يك روز هم برابر است با: دقيقه 1440 = 20 × 72

از روي مداركي كه از بين النهرين باستان در دست داريم، به نظر مي‌رسد كه آن‌ها گمان مي‌كردند، قادرند به كمك پاره‌اي از اعداد به علم نظم كيهان دست يابند. از اين رو عدد 72 در بين‌النهرين نقش مهمي را بازي مي‌كرده و عددي است كه عالم اكبر و عالم اصغر در آن با هم مساوي انگاشته مي‌شوند.

يك مسأله جالب ديگر وجود دارد كه به عدد 72 ارتباط پيدا مي‌كند: اين نكته درست پيش از جنگ جهاني اول جلب نظر كرد و در آن زمان بحث‌هاي تند زيادي را برانگيخت و بعد به كلي مسكوت ماند. مسئله اين است كه در لحظه اعتدال ربيعي (21 مارس) فلك آسمان هرگز دقيقا در جاي سال پيش قرار ندارد، زيرا هر ساله مقدار بسيار كمي يعني حدود 50 ثانيه عقب افتادگي وجود دارد كه در يك دوره 72 ساله به يك درجه بالغ مي‌شود.(1درجه = 60 دقيقه= 3600 ثانيه= 72 × 50 ثانيه) و در 2160 سال به 30 درجه مي‌رسد و اين خود يكي از برج‌هاي دوازده گانه منطقه البروج است. مثلا امروزه خورشيد به هنگام اعتدال ربيعي در برج ماهي (حوت) قرار دارد اما در سده تولد مسيح در برج قوچ (حمل) و در دوران اوليه سومر در برج دو قله (جوزا).

و اين شايد نشانگر اين موضوع باشد كه اقوام بين النهرين تقويم اعتدالين را مي‌شناخته‌اند.

72 در فرهنگ ايران باستان و زرتشتي هم نقش خود را ايفا كرده است. تعداد ستون‌هاي كاخ آپادانا در تخت جمشيد و كاخ آپاداناي شوش 72 عدد بوده. اگر به كمربندي كه زرتشتي‌ها به كمر خود مي‌بندند و به نام كُشتي يا كُستي معروف است دقت كنيم، متوجه مي‌شويم كه شامل 72 نخ است كه نشانگر 72 فصل يسنا است.

در فرهنگ اسلامي هم اعتقاد دارند كه همگي ملت‌ها هفتاد و سه‌ اند: يكي از آن‌ها سنت و جماعت و هفتاد و دو سواي آن در اصل شش گروه‌اند.

حافظ مي‌گويد:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

عدد 5

عدد انسان است و عالم بشري را تداعي مي‌كند.

بعد از شناخت فلسفه اعداد به كار رفته در سال‌‌شماري‌ها و در ادامه بحث ذكر مي‌كنيم، حال كه تعداد روزهاي سال 360 روز بوده ، براي اينكه آن را به 365 روز ، يعني تعداد روزهاي يك سال كامل برسانند ، 5 روز را به آخر سال اضافه كردند.

اين پنج روز كه خارج از سال 12 ماهه منظور مي‌شد، در بسياري از تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، نقش خاصي دارد و ضمن اين‌كه مراسم ويژه اي براي آن اجرا مي‌شده، اسطوره‌هايي براي هستي و چيستي آن هم وجود دارد.

پنجه چيست؟

بنابر سال نماي كهن ايران، هريك از دوازده ماه سال، سي روز است و پنج روز باقي‌مانده سال (سال 365 روزه) را پنجه، پنجك، خمسه مسترقه، پيتك(در زبان و تقويم مازنداني) يا بهيزيك(در روزشمار زرتشتيان) گويند.

ابوريحان درباره پنجه مي‌نويسد:

"... هريك از ماه‌هاي فارسي سي روز است و از آنجا كه سال حقيقي سيصد و شصت و پنج روز است،پارسيان پنج روز ديگر سال را پنجي و اندرگاه گويند. سپس اين نام تعريب شده و اندرجاه گفته شد و نيز اين پنج روز ديگر را روزهاي مسترقه نامند، زيرا كه در شمار هيچ يك از ماه‌ها حساب نمي‌شود..."

ايرانيان زرتشتي اين پنج روز را كه هم‌زمان با يكي از شش "گاهنبار" است، جشن مي‌گرفتند. مراسم پنجه تا سال 1304، كه تقويم رسمي شش ماه اول سال را سي و يك روز قرار داد، برگزار مي‌شد.

پنج روز آخرسال در بندهشن

آرتور کريستين سن در کتاب " نمونه‌هاي نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ افسانه اي ايران" آورده است:

بنا به بندهش، اورمزد آسمان را در چهل روز،در آغاز روز اورمزد روز از ماه فروردين (يعني روز آغاز سال در اعتدال ربيعي) آفريد و بعد در مدت پنج روزي كه گاهنبار "مديوزرم" را تشكيل مي‌دهد،درنگ كرد.بعد آب را در پنجاه و پنج روز آفريد و در مدت پنج روزي كه گاهنبار "مديوشم" را تشكيل مي‌دهد،درنگ كرد.سوم زمين را در هفتاد روز آفريد و پنج روز گاهنبار "پيتي‌شهه" را درنگ كرد.چهارم گياه را در بيست و پنج روز آفريد و پنج روز گاهنبار "اياسريم" را درنگ كرد.پنچم گوسفند(چارپا) را در هفتاد و پنج روز آفريد و پنج روز گاهنبار "مديوشير" را درنگ كرد.ششم انسان يعني گيومرث را در هفتاد روز آفريد و بعد پنج روز درنگ كرد. اين پنج روز آخري "ترفتگ taraftag" به معناي دزديده است."هماسپسمان hamaspasman" نام ديگر اين پنج روز(ششمين گاهنبار) است. "هماسپسمان" يعني اين‌كه،گردآوري به صورت سپاه در جهان اتفاق افتاد،زيرا فروهرهاي مردمان به صورت يك سپاه گرد هم مي‌آيند.اين پنج روز را پنج روز گاهان(گاثه‌ها) يا پنجه خوب هم مي‌نامند.

قابل ذكر است كه با جمع اعداد چهل،پنج،پنجاه و پنج،پنج،هفتاد،پنج،بيست و پنج،پنج،هفتاد و پنج،پنج،هفتاد و پنج به تعداد روزهاي يك سال،يعني سيصدو شست و پنج روز مي‌رسيم.

پنجه در دين صابئين مندائي

صابئين مندايي قومي هستند كه در استان خوزستان ايران و برخي از شهرهاي عراق زندگي مي‌كنند و داراي دين و مناسك خاصي هستند و در قرآن در شمار "اهل كتاب" آورده ‌شده‌اند.

طبق روايات مندائي كل كائنات توسط هيي(خداوند) خلق مي‌شوند.اولين پرده آفرينش مربوط به آفريدن پنج فرشته مقرب است كه در طي پنج روز صورت مي‌گيرد.اين پنج روز را ايام "پروانايي" يا ايام پنجه مي‌گويند كه بزرگترين عيد مندائيان هم در همين روزهاست.اين ايام معادل با اواخر اسفند‌ماه و اوايل فروردين(27 اسفند تا 4 فروردين) است.اين پنج روز در خارج از ماه‌هاي مندائي قرار دارند و پنج روز اضافه در هر سال‌ شمرده مي‌شوند و همچنين از پاك‌ترين ايام در گاه‌شماري مندائيان هستند.برعكس بقيه اوقات كه مناسك ديني مندائيان فقط بايد در روز انجام گيرد، در اين ايام مي‌توان مبادرت به اجراي مناسك در شب هم نمود.

گاهنبارِ هَمَس‌پَت‌ميديوم

چنانكه ذكر شد، زرتشتيان شش گاهنبار دارند.هر كدام از اين گاهنبار‌ها كه از جشن هاي اصلي زرتشتيان محسوب مي‌شوند، شامل پنج روز هستند.

گاهنبار همس پت ميديوم(هماسپسمان پهلوي)، ششمين و آخرين گاهنبار و مصادف با پنج روز پاياني سال و به گاهنبار پنجه يا پنجي هم معروف است. هر يك از اين روزها نام جداگانه‌اي دارند كه بخش پنج‌گانه گات‌ها را يادآوري مي‌كنند.

اين گاهنبار برابر است با روزهاي از 25 تا 29 اسفند و نام هر روز از اين روزهاي پنج گانه به قرار زير است:

اهنود(بزرگي) - اشتود(خوشبختي) - سفتمند(نيروي افزايش) - وهوخشتر(فرمانروايي نيک) - وهشتواش(بهترين آرزو، بهترين ثروت)

واژه همس پت ميديوم برابر شدن روز و شب معني مي‌دهد.و در باور سنتي زرتشتيان،گاهنبار همس پت ميديوم گاه هنگام آفريده شدن انسان از سوي خداوند و پايان مرحله آفرينش است.

زرتشتيان گاهنبار پنجه را در پنج روز پايان سال مانند گاهنبارهاي ديگر برپا مي‌دارند . آنان گاهنبار را در خانه يا در تالار عمومي برگزار مي‌كنند. افزون بر اين چون عده‌اي باور دارند كه ميزبان فروهر درگذشتگان نيز هستند، پيش از گاهنبار، همه جا را تميز مي‌كنند و خانه و كاشانه خود را صفا مي‌بخشند تا فروهرهاي درگذشتگان را خشنود سازند.

در آخرين روز پنجه، در آيين ويژه‌اي مقداري هيزم بر بالاي بام خانه فراهم مي‌آورند و در سپيده دم روز بعد آتش را روي بام خانه روشن مي‌كنند تا بازگشت فروهرها به آسمان را بدرقه كرده باشند.

صاحب برهان قاطع مي‌گويد:" پنجه مسترقه، پنج روز آخر سال است و اين پنج روز را فارسيان به غايت معتبر دارند و جامه‌هاي نفيس پوشند و جشن سازند و عطريات بسيار به كار برند و گاهنبار همس‌پت‌ميديوم را به عمل آورند، يعني دعاها و بخوراتي كه در روز اول خمسه مسترقه بايد خواند و بايد كرد در اين پنج روز كنند و خوانند."

قابل ذكر است كه زمان برگزاري پنجه در نقاط مختلف ايران، متفاوت است. گاهي در پايان تيرماه برگزار مي‌شود، گاهي در اواسط فروردين، گاهي در پايان فروردين ماه و گاهي در زماني ديگر.

تولد ازيريس و اسطوره پنج روز آخر سال

"نات" الهه آسمان و همسر "رع" خداي خورشيد بود. اما "نات" به "رع" خيانت مي‌كند و با "سب"يا همان "گب"،خداي زمين همبستر مي‌شود و از او بار مي‌گيرد. "رع" كه از اين موضوع با خبر شده، "نات" را نفرين مي‌كند تا نتواند در هيچ ماه و سالي فرزندش را به دنيا بياورد.اما الهه، معشوق ديگري هم به نام "توت" يا همان "هرمس" يوناني داشت."توت"،خداي دانش به "نات" قول داد كه مشكلش را حل كند."توت" ماه را وادار كرد تا با او نرد بازي كند. و در حين بازي ، آخرين جزء هر روز (هفتاد و دومين جزء هر روز) را از او برد.

(هر روز برابر است با: 72*(دقيقه)20=(ساعت)24 و يك جزء از روز برابر بود با 20 دقيقه)

"توت" با جمع كردن 20 دقيقه‌ها ي يك سال 360 روزه، 5 روز كامل درست كرد و به سال مصري آن را افزود.اين پنج روز كه خارج از سال مصري بود، مشمول نفرين "رع" نبود و "نات" در اين زمان فرزند خود ،ازيريس را به دنيا مي‌آورد.

جشن سال نو: احياي طبيعت و مملکت

ميرچاالياده به درستي معتقد است كه آيين‌هاي حلول سال نو در اصل تجديد و تكرار تكوين عالم را تداعي مي‌كنند. در اين ميان شاه مسئول ثبات،باروري، نعمت و بركت تمام عالم است.

اقوام كهن مي‌انديشيدند كه دنيا سالانه بايد نو شود و اين نوشدگي بر طبق الگويي انجام مي‌گيرد كه در آيين‌ها و اسطوره‌ها بازتاب يافته است.در واقع همان‌طور كه "ه.فرانكفورت" توضيح مي‌دهد: "هرسال نو يك عنصر عمده و اساسي مشترك با نخستين روزي دارد كه عالم خلق شد و دور فصول به گردش افتاد."

يكي از اهداف جشن سال نو، احياي مملكت است و اين مهم به شاه بستگي بسيار دارد. در واقع شخصيت شاه چنان مهم بود كه تمامي تغييراتي كه روي تخت شاهي رخ مي‌داد،مفهومي كيهاني داشت.

در مرحله‌اي از دوران باستان، شاه را غالبا داراي نيروهاي فوق طبيعي يا تجسم يكي از خدايان مي‌دانستند و بر اساس اين باور اعتقاد داشتند كه سير طبيعت كمابيش زير فرمان اوست و هم او مسئوليت بدي و خوبي آب و هوا،بدي و خوبي محصولات و از اين قبيل را بر عهده دارد.حتي سلطنت يك شاه بد يا يك شاه خوب در باروري و حاصلخيزي زمين، گياهان و جانوران اثر بد يا خوب داشت.

عقيده بر اين بود كه شخص شاه، كانون پوياي گيتي است كه شعاع‌هاي نيرو و توان از آن به همه جاي ملكوت مي‌تابد.و از اين رو هر حركت شاه،از چرخش سر گرفته تا بالا رفتن دست يا مثلا عطسه‌اي، بلافاصله در بخشي از طبيعت اثر مي‌گذارد.

برگزاري جشن روز اول سال(روزي كه سرنوشت انسان و جهان در سالي كه در پيش است،تعيين مي‌شود) در بابل و به احتمال قوي در ايران،نوعي تجديد پيمان شاه با خدايان بود.

در بابل چنين تصور مي‌شد كه در روز اول سال، همه خدايان به رياست مردوك در معبدي گرد هم مي‌آيند تا سرنوشت سالي را كه در پيش است، و به ويژه حوادث زندگي شاه را تعيين كنند.

آيين‌هايي كه به نظر مي‌رسد با روزهاي پاياني سال در ارتباط هستند:

براي درك بهتر آيين‌ها ، مراسم ، باورها و اعتقاداتي كه مربوط به پنجه مقدس مي‌شوند ، مجبوريم به چند آْيين باستاني اشاره نماييم:

1- آيين شاه كشي

به زعم اسطوره شناساني همچون "فريزر" در بسياري از تمدن‌ها وقتي آثار ضعف و بيماري و پيري در شاه آشكار مي‌شد،تا جايي كه قادر به شكار كردن و يا همبستر شدن با ملكه و توليد مثل نبود، او را از مقام شاهي بركنار مي‌كردند يا مي‌كشتندش.

زيرا اعتقاد بر اين بود كه اگر شاه پير و ضعيف و بيمار شود، قدرت الوهيي كه در او به وديعه گذاشته شده، نيز فرتوت و ناكارآمد مي‌شود. بنابراين قبل از اينكه خودش با ضعف و پيري مستولي شده بر او، بميرد، او را مي‌كشتند تا آن قدرت الهي قبل از ناكارآمد شدن و تباهي به جانشينش برسد.

جيمز جورج فريزر در شاخ زرين مي‌نويسد:" آيين كشتن شاه (آسماني) به هنگام بروز نشانه‌هاي ناتواني يا بيماري در وي، از حرمت و تقدس عظيمي كه برايش قائلند و از نگراني‌شان در حفظ او يا سالم و توانا نگه‌داشتن روحي آسماني كه در اوست،ناشي مي‌شود.حيات يا روح شاه چنان با اقبال و سعادت همه‌ي سرزمين همسو و همراه است كه اگر او بيمار شود يا ضعيف گردد، چارپايان از پا مي‌افتند و زاد و ولد نمي‌كنند، محصول مزرعه را آفت مي‌زند و مردمان دستخوش مرگ و بيماري مي‌شوند.از اين رو به نظر آن‌ها تنها راه مصون ماندن از اين بلاها كشتن شاه در عين قدرت و تندرستي است، تا روحي آسماني كه از پيشينيان خود به ارث برده است در اوج نيرو و چالاكي قبل از آن‌كه در اثر ضعف حاصل از بيماري و كهنسالي آسيب ببيند، از طريق او به جانشينش انتقال يابد."

بعدها اين آيين شاه كشي به صورت‌هاي ديگر در فلسفه اعتقادي مردم به حيات خود ادامه داد.به‌طوري‌كه نمونه‌هاي اين نگرش را در فرهنگ ايراني "مير نوروزي" ،"كوسه برنشين" و "حاجي فيروز"(خواجه پيروز) هم مي‌بينيم.

از طرف ديگر آيين شاه‌كشي بي ارتباط به سلب مقام پادشاهي از شاه بيمار و ناتوان در دوران باستاني ايران نيست.حتي تا آنجا كه مي‌دانيم شاه ايراني براي اثبات توانايي جسمي، هر ساله به شكار و مخصوصا شكار شير مي‌رفته تا بتواند حكومت و سلطنت خود بر مردم را تاييد و تاكيد كند.

جشن هاي كرونياي يوناني و ساتورنالياي رومي هم از جمله مراسمي هستند كه مي‌توان ريشه آن‌ها را به آيين شاه كشي پيوند داد.

مهرداد بهار هم اشاره مي کند در "پنجوين" (شهر مرزي عراق در نزديکي مريوان) مردم دين خاصي دارند.در آن جا اگر شاه پير شود و نتواند با زنش همبستري کند، زن و شاه را مي‌کشند و پسر جانشين شاه مي‌شود.

2- شاهان موقت

موقت بودن پادشاهي در رابطه و در ادامه با همان آيين شاه كشي است. فريزر از فرمانروايي شاهان موقت در كامبوج، سيام، سمرقند، مصر عليا، مراكش و ... نام برده است.

در واقع شاه‌كشي، قانوني بود كه شاهان دير يا زود به فكر الغا يا تصحيح آن افتادند، اما جانشيني كه مي‌بايست به عنوان شاه بميرد، لازم بود مدتي چون شاه زندگي كند.

زماني كه شاه براي نخستين بار توانست قرباني شدن كس ديگري را به جاي خود بقبولاند، در واقع توانسته بود ثابت كند كه مرگ آن كس دقيقا همان تاثير مورد نظر را خواهد داشت كه مرگ خود او مي‌داشت.

اصلاح قانون شاه‌كشي در بابل به اين ترتيب بود كه شاه چند روز قبل از برگزاري آيين شاه‌كشي، از شاهي كناره گيري مي‌كرد و در اين مدت كس ديگري به جاي او سلطنت مي‌كرد و در زمان موعود به قتل مي‌رسيد.

فريزر با نقل مشاهدات يك مسافر آلماني در قرن نوزدهم، در شاخ زرين چنين مي‌نگارد:

"در مصر عليا در دهمين روز سال قمري با تقويم قبطي يعني دهم سپتامبر هنگامي كه رود نيل معمولا به بالاترين نقطه خود مي‌رسد، دولت قانوني هميشگي تا سه روز معلق مي‌شود و هر شهري حاكم خود را انتخاب مي‌كند.اين حاكم كلاه بلندي شبيه كلاه دلقك‌ها به سر مي‌گذارد و يك ريش بلند كتاني به صورت مي‌چسباند و يك شنل عجيب به خود مي‌پيچد.حكمران تازه عصاي سلطنت را به دست مي‌گيرد و در معيت كساني كه خود را به صورت كاتب، جلاد و غيره درآورده‌اند به خانه حكمران نزديك مي‌شود. حكمران به عزل خويش تن مي‌دهد و شاه دروغين برتخت مي‌نشيند.سپس دادگاهي برپا مي‌كند كه حتي خود حاكم و ماموران وي نيز مجبور به اطاعت از تصميمات آنند. بعد از همه اين مراسم، پس از سه روز پادشاه دروغين به مرگ محكوم مي‌شود.اين رسم يادآور يك آيين كهن است كه پادشاه واقعي را به مفهوم راستين و ترسناك كلمه مي‌سوزاندند."

فريزر اشاره مي‌كند كه در تاريخ ايران نمونه‌هايي از اين گونه‌ جانشيني موقتي وجود دارد. وي مي‌نويسد:

شاه عباس كبير، از قدرتمندترين شاهان ايران است كه از منجم‌هاي خود شنيد كه خطري مهيب او را تهديد مي‌كند.وي از سلطنت كناره گرفت و غير مسلماني به نام يوسف را به جاي خود بر تخت نشاند، تا در صورت بروز خطر در امان بماند.فرد جانشين تاج بر سر گذاشت و مدت چند روز نه تنها از نام و ملك پادشاه بلكه از اقتدار او نيز برخوردار گشت و در پايان اين سلطنت كوتاه به مرگ محكوم شد. با قرباني شدن او تقدير آسماني و حكم كواكب انجام گرفت و منجمان به شاه عباس، كه در سعدترين ساعت به تخت بازگشته بود، سلطنتي دراز و پرشكوه وعده دادند.

واقعه‌اي كه در سال 1591 ميلادي در زمان حكومت شاه عباس بزرگ روي داد، ثابت مي‌كند كه اين اطلاعات نه تنها درباره يك رسم بلكه همچنين از كاربرد اصل جادويي آن تا زمان صفويه خبر مي‌دهد.

خوانندگان محترم شايد سريالي كه از تلوزيون ايران تحت عنوان "سلطان و شبان" پخش شد را به ياد داشته باشند كه تقريبا سناريوي آن به گونه‌اي همين واقعه را تداعي مي‌كرد.

اسکندر و يک رسم پارسي

در کتاب "آيين شهرياري در شرق" نقل مي‌شود:

"ديووروس، پلوتارك و آريان هر سه روايت مي‌كنند كه روزي در هنگامي كه اسكندر در كاخ نبود، مردي را يافتند كه لباس شاهي بر تن كرده و بر تخت پادشاه نشسته است. آريان مي‌گويد كه رئيس خواجه سرايان به خاطر احترامي كه براي "يك رسم پارسي" قائل بود، آن مرد را از تخت به زير نياورد.

اين رسم به طور يقين مربوط به آيين شاه‌كشي بوده كه قسمتي از جشن سال نو بابليان را تشكيل مي‌داده است.

ازآنجا كه هر سه مورخ ما متفق‌القو‌ل‌اند كه اين حادثه اندكي پيش از مرگ اسكندر اتفاق افتاده و اسكندر در ماه ژوئن كه يكي از ماه‌هاي بهار است مرده، پس بايستي اتفاق مذكور در ماه آوريل، يعني در ماه آكيتو (Akitu)، رخ داده باشد.

به اين ترتيب كاملاً امكان دارد كه عده‌اي بابلي مراسم عيد سال نو را برگزار مي‌كرده‌اند و بيچاره‌اي را هم به عنوان "شاه" برگزيده بودند.

3- شاه سال نو(شاه‌بانوي سال نو)

براي روشن‌شدن بيشتر موضوع، مطالب زير را عينا از كتاب "چند چهره كليدي در اساطير گاه‌شماري ايراني" نقل مي‌كنيم:

در طرح داستاني اساطيري - حماسي ايراني، گردش وضعي و انتقالي جهان هميشه پس از يك دوره سقوط و فترت از نو سر مي‌گرفت .

اين موضوع در جامعه انساني با بروز كاستي در نيروي سحرآميز شاه قانوني بارز مي‌شد و به صورت دادن فرمان‌هاي نادرست يا پيري و ناشايستگي شاه، چيرگي حاكمي غاصب و ستمكار يا آشفتگي و هرج و مرج در حكومت كه جنگ و خشونت و ويراني به بار مي‌آورد، خود را نشان مي‌داد .در آن وقت اصول اجتماعي و اخلاقي دچار انحطاط مي‌شد و حكومت سرنگون مي‌گرديد.

در پهنه طبيعت نيز پديده‌هايي مشابه از جمله خشكسالي و نابودي، بيماري، تولد نوزادهاي ناقص‌الخلقه، كوتاه شدن روزها و ديگر نشانه‌هاي ترساننده نجومي و توفان رخ مي‌داد. در متون مذهبي زرتشتي اين قبيل صحنه‌هاي كليشه‌اي در توصيف دوره انحطاط فراوان است.

در نمادگرايي آييني سال، معمولا زمستان به دوره‌ انحطاط جهان در پايان دور هزار ساله تشبيه مي‌شد . نهايت اين فروافتادگي مقارن آخرين روزهاي پيش از نوروز يعني روزهاي پنجه بود كه جشن فروردگان در آن برگزار مي‌گرديد.

اين دوره كوتاه بين پايان سال كهنه و فرارسيدن سال نو از ترتيب گاه‌شماري بيرون گذاشته شده بود. اين پنج روز منسوب به مردگان بود و مردم معتقد بودند كه در اين روزها روان مردگان به ديدار بستگان زنده‌شان مي‌روند. در اين دوره استثنايي زمان، دو عرصه واقعيت و اعتقاد به هم درمي‌آميخت. قوانين روزمره زندگي موقتا به حالت تعليق در مي‌آمد و تا فرارسيدن سال نو كيهاني فترت بر همه غالب بود. اين زمان هنگام برگزاري مراسم مختلف آييني، از جمله تشريفات مربوط به پادشاه سال نو بود كه در فرهنگ بسياري از مردم جهان شناخته است.

شاه سال نو يا شاه كارناوال يا شاه موقت كه آيين‌هايش معروف است معمولا همراه درباريانش در يك جشن ميان دوره‌اي سال و اغلب هنگام تحويل زمستان به بهار، احتمالا در روزهاي اضافي پنجه ظاهر مي‌شود.

خصوصيات حكومت او چنان كه با فرهنگ‌هاي مختلف مشترك است عبارتند از :

- كوتاهي دوره حكومت كه به روزهاي اضافي يا ديگر دوره‌هاي انتقالي محدود شده.

- دادن فرمان‌هاي نابجا و وارونه و بي‌معني بودن قوانيني كه وضع مي‌كند،مانند تعطيل يا درهم ريختن وظايف اجتماعي،جابجا كردن و آشفتن مقررات مربوط به جنس‌ها و سن‌هاي مختلف و دادن نوعي جواز رفتاري كه احتمالا به سوي طغيان يا سبكسري مي‌رود .

- پايان خشونت‌بار حكومت شاه موقت كه بنابر آن شاه مورد تعقيب يا كشته شدن قرار مي‌گيرد.

- انجام قرباني يا تطهير كه از مرگ واقعي يا نمادين او حاصل مي‌شود و انتظار مي‌رود كه در طبيعت و محصول كشت موثر باشد.

مراسم گماردن يك شاه سال نو در دربار هخامنشي رسما اجرا مي‌شد و ريشه در اعتقاد به تباهي و نوسازي دوره‌اي پادشاهي فره‌مند داشت .

اين اعتقاد به احتمال زياد تداوم جشن‌ سال نو بابلي آكيتو يا همان زگموك سومري بود.

وجود و شكل اصلي اين مراسم يعني صورت سكايي و مغ‌كشي ‌در ايران باستان گزارش شده است . اين دو جشن با يكديگر تفاوت داشتند و اصولا مي‌توانستند در ارتباط با دو قطب متقابل سال يعني اعتدال بهار و پاييز باشند. رسم متداول در هر دو آن‌ها، آيين كشتن پادشاه بزهكار بود.

برگزاري جشن سكايي در بابل به وسيله "بروس" (Berose) و در شاهنشاهي ايراني به وسيله كتزياس گزارش شده است.

طي برگزاري جشن درسال نو بهاري، قدرت پادشاهي موقتا به يك زنداني محكوم به مجازات مرگ منتقل مي‌شد. زنداني جانشين شاه واقعي مي‌گرديد و براي چند روز از همه امتيازهاي او بهره‌ور مي‌شد و سپس حكم اعدام را اجرا مي‌كردند. جابه‌جايي عمومي نقش ارباب و رعيت اين آيين‌ را تكميل مي‌كرد . در زمان استرابو اين جشن با تغيير مبدا تاريخ ظاهرا دستخوش تغيير شد و بعضي اشكال محلي را به خود گرفت.

استرابو اصل جشن سكايي را با تعريف نام آن به پيروزي كوروش بر اقوام سكايي مي‌پيوندد.

گفته شده است كه جشن مغ‌كشي نقل شده از سوي هرودوت، مبتني بر حادثه تاريخي كشتن گئوماتاي غاصب و مغ‌هاي ديگر به وسيله داريوش و طرفداران او در سال 522 پيش از ميلاد بوده است.اين توطئه بر دوره كوتاه پادشاهي فرمانرواي دروغين كه خودش را به جاي برديا يا اسمرديس(Smerdis)، برادر كشته شده كمبوجيه جا زده بود، نقطه پايان گذاشت .

بنابر آنچه هرودوت مي گويد، سالگرد اين واقعه مهم‌ترين جشن ايرانيان شد. در آن روز طبق گزارش هرودوت هيچ مغي اجازه ندارد در جاهاي عمومي پيدا شود.

به نظر مي‌رسد كه جشن مغ‌كشي بعدها در مراسم عمر‌كشان تجلي پيدا كرده بود.

4- مير نوروزي

در ادامه آيين شاه كشي و البته كشته شدن كسي ديگر به جاي شاه، رسم ميرنوروزي در ايران اجرا مي‌شد.

مي‌توان گفت بعضي از صورت‌هاي جشن شاه سال‌نو كه به شاه‌نوروزي، ميرنوروزي، خان‌خاني و اميربهادري نيز خوانده مي‌شد، تا روزگار ما نيز تاحدودي حفظ شد.

مرحوم علامه قزويني از اجراي مراسم "اميرنوروزي" در مصر خبر مي‌دهد و عنوان مي‌کند که اين رسم در تمام عهد خلفاي فاطمي و تا مدتي بعد از انقراض دولت ايشان در مصر معمول بود.

اين مراسم بيشتر با درآمدن به صورت شادماني‌هاي عامه در شهر‌هاي كوچك و دهكده‌ها ماندگار شده است. در ايران طي سالهاي دهه سوم قرن بيستم اين رسم به دلايل سياسي به وسيله رضاشاه ممنوع گرديد. اما بعد از خروج او از مملكت در سال 1941 (م.1320 ش) با وجود نظارت شديد مقامات دوباره از سرگرفته شد.

ميرنوروزي هر سال جز در مواردي كه به دليل برخورد با ايام مذهبي بدعت به نظر بيايد از ميان ساكنان شهر يا دهكده انتخاب مي‌شود. حاكم واقعي محل مقامش را ترك مي‌كند و جاي خود را براي چند روز (در ايام نوروز يا پيش از آن)به فرمانرواي دروغين مي‌سپارد.

قزويني در مقاله‌اي كه درباره ميرنوروزي نوشته از قول يك شاهد عيني برگزاري چنين مراسمي را در بجنورد ، شمال خراسان، به سال 1302شمسي(1923 ميلادي) نقل مي كند كه:

"در دهم فروردين ديدم جماعت كثيري سواره و پياده مي‌گذرند كه يكي از آنها با لباس فاخر بر اسب رشيدي نشسته و چتري بر سر افراشته بود و جماعتي در جلو و عقب او روان بودند.... چند نفر هم چوب‌هاي بلند در دست داشتند كه بر سر هر چوبي سر حيواني از قبيل گاو يا گوسفند بود. يعني استخوان جمجمه حيوان و اين رمز آن بود كه امير از جنگي فاتحانه برگشته و سرهاي دشمنان را با خود مي‌آورد."

در ونيز، در هنگام به پايان رسيدن زمستان و آمدن بهار مراسمي شبيه به مراسم ميرنوروزي برگزار مي‌شود. نام فردي که هويت ميرنوروزي را دارد،"لوچانو" است که لباس خنده داري مي پوشد و کاريکاتوري از قايقرانان ونيزي است.

5- كوسه بر نشين

فريزر اشاره مي‌كند كه آغاز بهار در تقويم باستاني ايران با ماه مارس مصادف است و آيين كوسه برنشين را با آيين باستاني زگموك بي‌شباهت نمي‌داند.

او مراسم "كوسه برنشين" در ايران را از قول "لاگارد" اين‌طور شرح مي‌دهد:يك ولگرد بي‌ريش(كوسه) و در صورت امكان يك چشم را برهنه بر خري،اسبي يا قاطري مي‌نشاندند و با تقليد نوعي پيروزي دورغين در خيابان‌هاي شهر مي‌گرداندند. او در يك دست كلاغي و در دست ديگربادبزني مي‌گرفت و با آن پشت سر هم خود را باد مي‌زد و از گرماي هوا شكايت مي‌كرد.(در حالي كه هوا گرم نبود و مردم بر روي او يخ و برف مي‌انداختند و با آب سرد خيسش مي‌كردند) او به اين ترتيب مي‌خواست كه گذشتن زمستان و فرارسيدن تابستان را تسريع كند. كوسه‌برنشين به پشت در خانه اغنيا مي‌رفت و اگر چيزي را كه مي‌خواست به او نمي‌دادند بر آن‌ها گل و لاي پرتاب مي‌كرد و لباس‌هايشان را آلوده مي‌كرد.اگر دكانداري لحظه‌اي در برآورده كردن خواسته‌هايش تعلل مي كرد اين گداي سمج حق داشت همه‌ي كالاهاي مغازه را مصادره كند.او پس از جمع كردن كالا ناپديد مي‌شد و اگر مردم در طي روز گيرش مي‌آوردند حق داشتند هرچه دلشان مي‌خواهد كتكش بزنند.

با اين توصيف و توصيف‌هاي مشابه از مورخان ديگر، به نظر فريزر، كوسه برنشين ايراني بازمانده تحريف شده رسم شاه موقت است.

فريزر مرگ زمستان و تولد تابستان را با مرگ گياهان و زندگي دوباره آن‌ها در قالب اين مراسم يكسان مي‌داند.

6- حاجي فيروز

به نظر مي‌رسد آن كساني كه با لباس قرمز و صورت سياه شده،در روزهاي نخست فروردين در كوچه و گذر و خيابان ديده مي‌شوند كه با دايره زدن و خواندن و رقصيدن مردم را سرگرم مي‌كنند، بازمانده همان ميرنوروزي و كوسه‌برنشين باشند.دليلش هم اين است كه حاجي فيروز را فقط در همين ايام از سال مي‌بينيم و نه در ديگر مواقع و ترانه‌اي هم كه خود آنان مي‌خوانند به اين مضمون است: عيد نوروزه، حاجي فيروزه، سالي چندروزه.

خدايان شهيد شونده

مفهوم خدايان شهيد شونده، در واقع بيانگر مفهوم خدايان و اسطوره‌هاي فرهنگ‌هاي مختلف هستند كه هر ساله با زندگي و مرگشان به تناوب باعث شادي و غم مردمان مي‌شدند.

اعتقاد به اين‌گونه خدايان بي‌ارتباط با تجسم نيروي باروري، جشن نوزايي طبيعت و همچنين اعتقاد به زندگي در دنياي زيرين و بازگشت پيروزمندانه و اميدواركننده آنان به دنياي زندگان نيست.در مراسم مربوط به آن‌ها هم شادخواري و هم سوگواري ديده مي‌شود.نكته ديگر اين‌كه همه اين خدايان در ارتباط با گياهان و غلات هستند.

خداي دوموزي(تموز)بابلي،سياوش ايراني، ازيريس مصري،ديونيزوس يوناني، آدونيس عبري، آتيس سوري و اگر كمي انعطاف به خرج دهيم مسيح، از اين‌گونه خدايان در فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي بيشتر شناخته شده هستند.

براي هر كدام از اين خدايان آييني برگزار مي‌شد كه اسم و رسمشان با هم تفاوت داشت ولي درون‌مايه يكساني داشتند.در زير به معرفي هر كدام مي‌پردازيم.

1- تموز(دوموزي)

فريزر عقيده دارد كه تموز هر سال مي‌مرد و از زمين به جهان تيره و تار زيرزمين فرو مي‌شد و هر سال معشوق خداگونه‌اش(ايشتر) در جستجوي او به "سرزميني كه از آن بازگشتي نيست.به جهان تاريكي كه همه جايش را غبار پوشانده است" سفر مي‌كرد.

فريزر اشاره مي‌كند كه:" ظاهرا هر سال با نواي حزين ناي، مردان و زنان در نيمه‌ي تابستان در ماهي كه به نام او تموز ناميده مي‌شد، بر مرگ او نوحه سرايي مي‌كردند."

مهرداد بهار در کتاب "از اسطوره تا تاريخ" مي نويسد:" دوموزي هر سال در آغاز تابستان کشته مي شود و به جهان مردگان مي رود و وقتي که به جهان مردگان مي‌رود، همه گياهان مي‌ميرند، همه جانوران از بين مي‌روند يا ضعيف مي‌شوند، حيات از بين مي‌رود و ديگر توليد مثل قطع مي‌شود و وقتي چنين وضعي پيش مي‌آيد،ايزدان دوباره دوموزي را از جهان مردگان بيرون مي‌آورند و او با الهه آب که "اينانا" و بعدها "ايشتر" باشد،ازدواج مي‌کند و دوباره توليد مثل برقرار مي‌شود.گياهان سبز مي‌شوند و رونق پيدا مي‌کنند.اين امري ازلي است و هرسال اتفاق مي‌افتد."


2- سياوش

مهردار بهار معتقد است که اسطوره دوموزي به صورت داستان سياوش در حماسه‌هاي ايراني اثر مي‌گذارد."...سياوش در واقع يک ايزد نباتي است که وقتي کشته مي شود،از خونش برگ سياوشان سبز مي‌شود،بعد سرسبز مي‌شود، سياوش در واقع يک ايزد نباتي است،اسمش هم به معني "مرد سياه" است. به اين‌ها مي‌گفتند "مردسياه" ، چون اين‌ها مي‌مردند و دوباره زنده مي‌شدند.اين سياه رنگ بودن دليل بازگشت از جهان مردگان است براي آوردن باران و برکت..."

دکتر بهار در ادامه ارتباط ميان سياوش و حاجي فيروز را اين‌گونه بيان مي‌کند:"...اين واقعه در ايران در اول سال اتفاق مي‌افتد.در عيد نوروز، و بازمانده‌اش همين "حاجي فيروز" است که ما با صورت سياه در نوروز داريم. اين‌ها با چهره سياه و جامه سرخ ظاهر مي‌شدند.چهره سياه دليل مرگ آن‌هاست،جامه سرخشان هم محتملا نماد زندگي مجدد و خون مجدد آن‌هاست.اين سياهي و سرخي، مرگ و حيات را در کنار هم بيان مي‌کند..."

3- رپيهوين(Rapihavin)

رپيهوين يا به اوستايي رپيتوين از آن خدايان نرينه بارور كننده‌اي است كه مي‌ميرد و از نو زنده مي‌شود.

رپيهوين در سال بر هفت ماه تابستان فرمانروايي مي‌كند و در آخرين روز مهرماه بعد از گاهنبار "اياسريم" در پايان تابستان بزرگ، به زير زمين مي‌رود و دوباره از اول فروردين سربرمي‌آورد.بنابراين جشن رستاخيز او منطبق با فرارسيدن نوروز است.

4- ازيريس

در مصر باستان خدايي كه براي مرگ و رستاخيزش هرسال متناوبا با غم و شادي مراسمي برگزار مي‌شد، ازيريس بود.ازيريس هم با غلات و گياهان در ارتباط است.او در اسطوره‌هاي مصري اولين كسي است كه ميوه را از درختان چيد و انگور را عمل آورد و هر جا كه رسيد بركات تمدن و كشاورزي را اشاعه داد.

ازيريس با توطئه‌اي كه توسط برادرش و هفتاد و دو تن ديگر صورت مي‌گيرد به مرگ فجيعي گرفتار مي‌شود.(توجه كنيد كه عدد هفتاد و دو هم با تولد ازيريس، هم با مرگ او و هم با تعداد روزهاي سال و پنجه مقدس در ارتباط است)

هرودوت اشاره مي‌كند كه مصائب ازيريس(كه به مرگ فجيعي گرفتار آمده بود) را سالي يك‌بار شبيه‌سازي مي‌كردند و نمايش مي‌دادند.در اين آيين مردم عزاداري مي‌كردند و به نشانه‌ي ماتم مرگ خداوند بر سر و سينه مي‌كوفتند.

5- ديونيزوس

ديونيزوس هم به نوعي خداي درخت و كشاورزي و غله بود.اعتقاد داشتند كه همچون ديگر خدايان گياهي به مرگي فجيع مرده و زندگي دوباره يافته است.در اين‌جا هم رنج‌ها، مرگ و رستاخيز او در آيين‌هاي مقدس وي به نمايش در مي‌آمد.ليديايي‌ها آيين مربوط به ديونيزوس را در بهار برگزار مي‌كردند و تصور مي‌كردند كه خدا(ديونيزوس) بهار را با خود مي‌آورد.

جالب اين است كه داستان ديونيزوس، پدرش و زن پدرش شبيه به داستان سياوش، كيكاووس و سودابه است.

6- باكوس(باخوس)

به نام خداي شراب معروف است. معبدي كه در بعلبك لبنان قرار دارد، از مكان‌هايي بوده كه مراسم مربوط به او در آن انجام مي‌شده است. باكوس در واقع همان كاراكتر ديونيزوس را دارد.

در موزه ايران باستان و همچنين موزه شوش پيكرك‌هايي وجود دارند كه به باخوس منسوب هستند.

7- آدونيس(ادوني)

آدونيس را مردم سامي بابل و سوريه مي‌پرستيدند و يونانيان آن را در قرن هفتم پيش از ميلاد از آنان وام گرفتند.به نظر فريزر، آدونيس همان تموز است.وي بيان مي‌كند كه آدونيس در اساطير يونان صرفا بازتاب تموز شرقي است.

ما در اين نوشتار آدونيس را در زمره خدايان شهيد شونده آورده‌ايم. براي اثبات اين گفته بايد ياد آوري كنيم كه به باور پرستندگان آدونيس، او هر سال در كوهستان زخمي مي‌شد و مي‌مرد و هرسال چهره طبيعت از خون مقدس او رنگين مي‌گشت.از اين رو، هرسال دوشيزگان سوري بر سرنوشت ناسزاوار او نوحه مي‌كردند.

در غرب آسيا و جزاير يونان، به خصوص زن‌ها هر سال بر مرگ آن ايزد ماتم مي‌سرودند و در بعضي جاها رستاخيز و بازگشتش را روز بعد جشن مي‌گرفتند.

همان‌طور كه برخي از گل‌ها و گياهان همچون پرسياوشان و لاله واژگون، در ايران به سياوش(خون يا اشك او) نسبت داده مي‌شوند،نوعي شقايق به نام شقايق نعماني هم به آدونيس نسبت داده مي‌شود و سرخي اين گل نمادي از خون آدونيس است.البته گل سرخ هم با آدونيس در ارتباط است.

مهرداد بهار عقيده دارد که ادوني در کنعان عينا شخصيت دوموزي را در بين النهرين دارد.

آدونيس عمدتا ايزد نباتات و به ويژه غلات محسوب مي‌شد و بهترين دليل آن وجود باغ‌هايي به نام " باغ هاي آدونيس" است.اين باغ‌ها سبد و زنبيل‌هايي پر از خاك بود كه در آن گندم، جو، كاهو، رازيانه و انواع گل‌ها را مي‌كاشتند و هشت روز آن‌ها را پرورش مي‌دادند.اين گل‌ها و گياهان در گرماي خورشيد به سرعت رشد مي‌كردند اما چون ريشه نكرده بودند به همان سرعت پژمرده مي‌شدند. در پايان هشت روز همراه با تمثال آدونيس مرده، آن‌ها را به دريا يا رودخانه مي‌انداختند.

به آب انداختن باغ‌ها به عقيده فريزر، دعا و افسوني براي اطمينان از وفور باران بود.

در رسمي مشابه، ما ايرانيان هم چنين اقدامي در رابطه با سبزه نوروزي( مقايسه كنيد با باغ‌هاي آدونيس)انجام مي‌دهيم.انداختن سبزه به درون آب روان در روز سيزدهم فروردين شايد بي‌ارتباط با مراسم مربوط به باغ‌هاي آدونيس نباشد.

جالب اين است كه روز سيزدهم هر ماه در ايران باستان به نام "تير" شناخته مي‌شود كه جشن تيرگان هم در چنين روزي از تير ماه برگزار مي شد.جشن تيرگان بي‌ارتباط با باران‌خواهي نيست و هم اكنون هم به نام جشن آب‌پاشان معروف است.برخي از كارشناسان هم اعتقاد دارند كه واژه "تير" از "تيشتر" ايزد باران در ايران باستان ناشي شده است.بنابراين متوجه مي‌شويم در اولين روز سيزدهم(تير روز) از سال جديد كه به باران و آب اختصاص دارد، به آب انداختن سبزه گونه‌اي خواهش براي فراواني آب و باران است.

نتيجه اين‌كه مراسم مرگ و رستاخيز آدونيس بي ارتباط با زوال و نوزايي زندگي گياهي نيست.

فريزر هم مي‌نويسد:" مي‌توانيم گمان كنيم كه گرامي‌داشت مرگ و رستاخيز مسيح در عيد پاك را از جشن مشابهي براي مرگ و رستاخيز آدونيس گرفته‌اند."

فريزر ضمن نشان‌دادن تشابهات بسيار در مراسم عيد پاك و مراسم مربوط به آدونيس، تصوير مسيح و مريم باكره در هنر مسيحي را نيز نمودي از آدونيس و معشوقه‌اش مي‌داند.

ظاهرا يكي از مراسمي كه با پرستش آدونيس همراه بوده است، رسم روسپيگري مقدس است.

8- پرسفون(پرسفونه)

پرسفون دختر دمتر است که گرفتار خداي سرزمين مردگان(دوزخ) مي‌شود.دمتر که از ربوده شدن دخترش آگاهي مي‌يابد به سوگ او مي‌نشيند.در اين هنگام زمين ديگر بارور نيست و درختان ديگر بار نمي‌دهند و غنچه ها نمي‌شکفند و قحطي و خشکسالي همه جا را فرا مي‌گيرد.تا اين که خداي خدايان مقرر مي‌کند که پرسفون نيمي از سال را در دنياي فراموش شدگان و جهان ظلمات به سر برد و نيمي ديگر را به حضور مادر خود، به روي زمين باز گردد.

زفتن پرسفون به زير زمين،نماد مرگ گياهان و رجعت او به مثابه شکوفايي مجدد آن‌هاست.و به قول فريزر پرسفون بذري است كه پاييز كاشته مي‌شود و در بهار مي‌رويد.

9- آتيس

آتيس هم خداي ديگري است كه مرگ و رستاخيز فرضي‌اش ريشه‌ي عميقي در باورها و آيين‌هاي غرب آسيا داشت.او هم ظاهرا خداي نباتات بود و آيين مرگ و رستاخيزش هرسال در بهار برگزار مي‌شد.

مرگ و رستاخيز آتيس نشانه پايان زمستان و آغار فصل رويش گياهان محسوب مي‌شد.

رستاخيز آتيس در بيست و پنجم ماه مارس هم‌زمان با اعتدال بهاري بود.

10- آرا

در نزد ارمنيان، خداي طبيعت و گياهان ، "آرا" نام دارد که صاحب عمر جاوداني است. او هرسال هنگام فرا رسيدن بهار عمر دوباره مي‌يابد تا بار ديگر در پاييز بميرد.

11- يوسف

يوسف هم مي‌تواند در زمره خدايان شهيد شونده با مضموني کمابيش متفاوت جاي
بگيرد.

مهرداد بهار در کتاب از اسطوره تا تاريخ چنين مي آورد:" حکايت يوسف داستان نمادين مرگ و حيات مجدد است.برادرها يوسف را توي چاه مي‌اندازند،توي چاه رفتن معرف جهان مردگان و زيرزمين است و بعد برآمدنش از چاه و به قدرت عظيم رسيدنش در مصر، حيات مجدداست..."

مادر تباري در اسطوره‌‌هاي مربوط به خدايان شهد شونده

با مطالعه اسطوره‌هاي آدونيس، آتيس، ازيريس و سياوش به نقش مادر تباري بر مي‌خوريم. حتي در بقيه اسطورهاي ذكر شده در اين نوشتار هم نقش زن كم اهميت نيست.

منظور اين است كه در اين اسطوره‌ها، الهه يا زني كه در داستان وجود دارد نقشي ويژه و گاهي مهم‌تر از خود خدا دارد. اين موضوع بي‌ارتباط با باروري نيست و نقشي كه زنان در دوران كشاورزي دارند را نمايان مي‌سازد. به عقيده فريزر، اين مادرتباري به دوراني اشاره دارد كه تبار و مالكيت از طريق زنان و نه مردان تعيين مي‌شد.

موضوع ديگر اين كه در مراسم عزاداري اين خدايان، زنان نقش ويژه‌اي دارند و در ماتم‌سرايي و سوگواري بيش‌تر از مردان ظاهر مي‌شوند.در اين باره مهرداد بهار مي‌نويسد:"عزاداري و گريستن نماد باران آوري است...باران‌ها در پي جادوي گريستن انسان شروع مي‌شوند، گريه کنيد تا صحراها آباد شوند و نباتات دوبار بتوانند سبز شوند..."

ارتباط خدايان ميرنده با جهان پس از مرگ

در تمام اسطوره هاي خدايان شهيد شونده، نوعي ارتباط با جهان مردگان وجود دارد.در واقع باور به جهان پس از مرگ، هميشه بحث برانگيزترين مطالب اساطيري بوده است و داستان‌ها و رواياتي که ما از جهان ديگر در دست داريم، از طريق سفر يکي از مقدسان به آن جهان و بازگشت آن‌ها به دست آمده است:

سفر ايشتر به جهان زيرين در اسطوره دموزي(بين النهريني)، سفر ديونيزوس(يوناني)، سفر ايزيس در پي ازيريس(مصري) و ايزاناگي به دنبال ايزانامي(ژاپني) از اين نمونه است.

نخستين انسان و فرمانروايي جهان مردگان

موضوع ديگر قابل بحث ديگر اين است که جم(جمشيد)، يکي از قهرمانان باستاني مشترک ايران و هند است که در هند برجسته‌ترين نقش او فرمانروايي جهان مردگان است.از آن جا که جم نخستين کسي است که به جهان ديگر رفته است، پيوسته راه را به کساني که در مي‌گذرند نشان مي‌دهد و از اين رو به عنوان خداي درگذشتگان توصيف مي‌شود.

به عقيده "کريستين سن" تصور اين که جم(نخستين انسان) نخست ناميرا بود و بعد دستخوش مرگ شد و شاه قلمرو مردگان گشت از اين جا ناشي مي‌شود که در مواردي نخستين انسان(در اينجا جم)، نخستين کسي به شمار بوده که دستخوش مرگ شده و به جهان ديگر رفته است...(در اسطوره ژاپني هم ايزاناگي و ايزانامي نخستين انسان‌ها هستند که در روايت جهان مردگان هم نقش دارند.)

اين که در اساطير ايراني داريم که جم ناميرا بوده است،موضوع غريبي نيست. کريستين سن عقيده دارد:فکر اين که نخستين انسان ناميرا بوده است،در حقيقت فکري بسيار متداول است. از طرفي مردگاني که به درجه خدايي مي‌رسند با نخستين انسان همنام‌اند.

بنابراين ما در اين جا دو انديشه متفاوت را در مقابل خود داريم.نخستين انسان، نخستين کسي است که مرده است و فرمانرواي قلمرو مردگان قلمداد مي‌شود، يا اين که نخستين انسان دستخوش مرگ نمي‌شود،بلکه در جايي دور و دست نيافتني از هستي سعادتمندانه برخوردار مي‌شود.

به خاطر داشته باشيم که جم يا همان جمشيد با نوروز مربوط است و نوروز را به او منسوب مي‌کنند.چنان‌كه شاعران و نويسندگان قرن چهارم و پنجم هجري، همچون فردوسي، منوچهري، عنصري، بيروني، طبري، مسعودي و... نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي‌دانند.

جشن هاي مشابه با نوروز و اتفاقات مربوط به نوروز

از آن‌جا كه نوروز ريشه باستاني دارد و همچنين به واسطه ارتباط تنگاتنگش با طبيعت، نمونه‌هايي از مراسم مشابه به آن در نقاط ديگر هم ديده شده است كه به آن‌ها اشاره مي‌كنيم:

1- جشن زگموک(zagmuk)

جشن زگموک به افتخار خداي مردوک بود.و در کتيبه‌هاي بابلي از آن ياد شده است.اين جشن يازده روز نخستين ماه نيسان را که نخستين ماه سال بود و از اواسط

ماه مارس آغاز مي‌گشت، در بر مي‌گرفت و بنابراين جشن روز اعتدال بهاري را هم شامل مي‌شد.(توجه کنيد که اول فروردين برابر با 21 ماه مارس است)

در بابل چنين تصور مي‌شد که در روز اول سال همه خدايان به رياست مردوک در معبدي گرد هم مي‌آمدند تا سرنوشت سالي را که در پيش بود و به ويژه حوادث زندگي شاه را تعيين کنند.

در فصل دوم ونديداد هم از اجتماع خدايان به رياست اهورامزدا سخن گفته شده که قابل مقايسه با اجتماع خدايان در بابل است.در اين جمع، جم(جمشيد) هم حضور دارد که بنابر دانسته‌هاي اساطيري،نوروز را در اعتدال بهاري قرار داد.

بيشتر آشورشناسان، زگموک را با ساکايا که به قول آنان جشني بابلي و ايراني است، يکي مي‌دانند.

2- جشن ساكايا(sacaea)

اين جشن بسيار شبيه به آيين مير نوروزي ايرانيان است.

فريزر ذكر مي‌كند:"در بابل هر ساله جشني موسوم به ساكايا برگزار مي‌شد.اين مراسم پنج روز طول مي‌كشيد و در طي آن ارباب و بنده جايشان را عوض مي‌كردند.بندگان فرمان مي‌دادند و سروران فرمان مي‌بردند.اسيري محكوم به مرگ لباس شاهي مي‌پوشيد، برتخت شاهي مي‌نشست و هر فرماني كه مي‌خواست صادر مي‌كرد. مي‌خورد، مي‌آشاميد، خوشگذراني مي‌كرد و با معشوقه‌هاي شاه مي‌خوابيد.اما با به سر رسيدن پنج روز، كسوت شاهي از تنش در مي‌آوردند، تازيانه‌اش مي‌زدند و به دار يا صلابه‌اش مي‌كشيدند."

از نوشته‌هاي "استرابون" در مي‌يابيم كه اين همتاي آسيايي ساتورناليا در آسياي صغير، هرجا كه پرستش الهه ايراني،آناهيتا رايج بود،برگزار مي‌شد.او اين جشن را شبيه به شادخواري باكوس(شادخواري لگام گسيخته‌اي كه در آن زن و مرد با چهره‌هاي مبدل به شيوه‌اي بلهوسانه با هم در مي‌آميختند و به عشرت مي‌پرداختند) وصف مي‌كند.

ساكايا را برخي با جشن زگموك يكي مي‌دانند كه دلايلي هم بر اين همساني وجود دارد. و جالب تر از همه اين‌كه برهاني مبني بر همساني اين هر دو جشن(ساكايا و زگموك) با جشن عبري(يهودي) پوريم وجود دارد.

3- جشن آکيتو

مولف کتاب "آيين شهرياري در شرق" از قول گزنوفون آيين‌هايي که در مراسم سال نو در ايران برگزار مي‌شده را روايت مي‌کند و نتيجه مي‌گيرد که عناصر اين مراسم با عناصر جشن "آکيتو" که در بين النهرين برپا مي‌شده،يکسان است.

او مي‌نويسد:" در اساس هردو،شعائر يکي است.هر دو مربوط به احياي مملکت و طبيعت در سال نو است.شاه مورد آزمايش قرار مي‌گيرد و معلوم مي‌شود که نيرومند و کامل است و لذا سلطنت وي بر روي زمين به نيابت اهورامزدا تجديد مي‌گردد...تمام اين سلسله شعائر با يک نوع جادو، يعني ازدواج مقدس پايان‌ مي‌پذيرد و به اين طريق پادشاه، باروري عمومي مملکت را تامين مي‌کند."

آكيتو نام جشن نوروز بابلي و نام ديگر آن همان زگموك است و در همه شهرهاي بزرگ و آباد بين‌النهرين مانند بابل،نينوا، اربلا و... برپا مي‌شد.جشن آكيتو با نوروز ايراني همانندي‌هاي فراواني داشت و دوازده روز طول مي‌كشيد.

هدف جشن آكيتو عبارت بود از براندازي زمان گذشته، اعاده آشوب نخستين و سرانجام تكرار فعل خلقت.

4- جشن ساتورناليا(جشن كيوان)

يكي از مراسم بي‌بند و باري ساليانه بود كه از هفدهم تا بيست و سوم دسامبر در خيابان‌ها و ميدان‌هاي عمومي رم باستان برگزار مي‌شد.

در اين جشن فرق طبقات آزاد و پست موقتا از بين مي‌رفت و به بردگان آزادي بي‌حدي داده مي‌شد.اربابان جاي خود را به بردگان مي‌دادند و برده مي‌توانست به اربابش پرخاش كند.

سي روز پيش از جشن از بين خود با قرعه مرد جوان و زيبايي را برمي‌گزيدند كه به جاي كيوان(خداي بذر افشاني و دامداري) رداي شاهي به تن مي‌كرد. او آراسته و همراه انبوه سربازان به ميان مردم مي‌رفت و آزاد بود كه هر چه مي‌خواهد بكند و هر لذت و خوشي را كه در دل داشت هر چند وقيح و شرم‌آور، بيازمايد. اما سلطنت او در عين خوشي و سرور كوتاه بود و پايان فيجع داشت. زيرا پس از سي روز با فرا رسيدن جشن كيوان در محراب خدايي كه خود تجسم وي بود گلوي خود را مي‌بريد.

شاه جشن ساتورناليا در واقع نمودي از همان شاهان موقت است.

5- جشن کرونيا

كرونيا جشنواره‌اي يوناني است كه ظاهرا بيش از همه به ساتورنالياي ايتاليايي شباهت داشته است.

در اين جشن پر شور و سرور ارباب و برده يكي مي‌شدند و ضيافت مي‌دادند.

اشاراتي هست كه در آتن جشن كرونيا زماني كه احتمالا همان جشن بهار بوده است.در المپ جشنواره‌ي كرونوس بدون ترديد در بهار برگزار مي‌شد.

كرونوس يوناني را همچون همتاي ايتاليايي‌اش ساتورن، شاهي مي‌دانستند كه در عصر طلايي پر از سعادت در آسمان يا زمين سلطنت و فرمانروايي مي‌كرد. عصري كه آدميان چون خدايان بي‌درد و رنج و اندوه مي‌زيستند.(همانند عصر جمشيد در ايران)

اهالي رودس هر سال كسي را براي كرونوس قرباني مي‌كردند. در دوره‌هاي بعدتر از‌آن، مجرم محكوم به مرگي را در زندان نگه مي‌داشتند تا جشنواره كرونيا فرا مي‌رسيد. سپس او را آزاد مي‌كردند و چندان شرابش مي‌دادند كه مست شود و آنگاه سرش را مي‌بريدند.

مي‌توان پنداشت آن قرباني كه بدين‌سان در حالت مستي در جشن كرونيا زندگيش به سر مي‌آمد، شايد تجسم خود شاه كرونوس بوده است.

6- جشن هيلاريا

در رم دوباره زنده شدن آتيس را به صورت عيد هيلاريا،در روز 25 مارس،روزي که مشهور به روز اعتدال بهاري بود،جشن مي‌گرفتند.

اين روز با عنوان رستاخيز الهي با شور و مسرتي عظيم و بي‌مهار جشن گرفته‌ مي‌شد . در رم و احتمالا جاهاي ديگر جشن به صورت كارناوال در مي‌آمد كه آن را جشن شادماني (هيلاريا) مي‌ناميدند. عيش و عشرتي همگاني برقرار مي‌شد. هركس هر چه مي‌خواست مي‌گفت و مي‌كرد . مردم با چهره‌هاي مبدل در كوچه و خيابان مي‌گشتند. و هيچ مقام و منزلتي هم چندان رفيع و مقدس نبود كه از بي‌حرمتي مصون و معاف بماند.

7- جشن پوريم

کريستين سن عقيده دارد که جشن بابلي روز اول سال در جشن پوريم يهوديان تداوم داشته است و چهارچوب ايراني افسانه استر و مردخاي اين حدس را به وجود مي‌آورد که اين جشن از طريق ايرانيان به يهوديان رسيده است.

نويسنده کتاب آيين شهرياري در شرق مي نويسد: داستان استر، سرشار از انديشه‌ها و تصورات ادبيات اساطيري بابلي است.انديشه غلبه يک زن بر پادشاه بيگانه بيشتر با روحيه بابليان قرن پنجم پيش از ميلاد مناسبت دارد تا با فکر يهودي.

به عقيده او استر و مردخاي بابلياني هستند که نقاب يهودي به چهره دارند.

و در ادامه مي‌نويسد که جشن پوريم به احتمال قوي از بابل سرچشمه گرفته است.او حتي مردخاي را به نوعي همان مردوک و استر را همان ايشتر قلمداد مي کند.در واقع همساني اين وژاگان جاي تعجب و بررسي دارد.

کريستين سن هم داستان استر را تحت نفوذ اسطوره بابلي ايشتر معرفي مي‌کند و البته ارتباط ميان جشن اول سال با آيين هاي تموز و آدونيس و آتيس را قابل اثبات مي‌داند.

جشن ها و آيين هاي باروري

اگر بگوييم كه دغدغه اصلي انسان بدوي، همچون انسان امروزي، بقا و زنده ماندن است، حرفي به گزاف نگفته‌ايم. يكي از نمودهاي اين دغدغه، در توجه مردم باستان به اجراي مراسم و آيين ‌هاي باروري براي رشد گياهان و باز زايش در طبيعت مشاهده مي‌شود.

بيشتر جشن‌ها، مصادف با كشت يا برداشت محصول انجام مي‌شده‌اند يا هنوز هم انجام مي‌شوند.گياهان و غلات خداياني داشتند كه حامي آنها بودند يا حتي خودشان ايزدي مهم شمرده مي‌شدند.

همچنين اجراي آيين‌هاي باروري، به برگزاري جشن‌هايي منجر شده كه در بسياري از نقاط دنيا نمودي بارز دارند.

همبستري گروهي،آميزش مقدس(هيروس گاموس)،زناشويي مقدس، روسپيگري مذهبي، مراسم ارجي و وصلت خدايان از جمله اسامي‌اي هستند كه براي مراسم باروري در كتاب‌هاي اسطوره‌اي از آنها ياد شده است.

موضوع مهم اين است كه در بيشتر فرهنگ‌ها، اجراي اين مراسم و برگزاري اين جشن‌ها ، جنبه شهواني نداشته بلكه نوعي مراسم باروري به شمار مي‌آمده است.

در واقع اين مراسم تداعي كننده اين موضوع هستند كه اگر آدمي به اجراي مراسمي بپردازد كه توجه آن بر زايش و توليد مثل باشد، طبيعت و مخصوصا گياهان هم تحت تاثير انسان ، به امر توليد مثل و زايش و بارور شدن تمايل بيشتري نشان مي‌دهند.

مراسم مربوط به خداي باخوس(باكوس) كه خرابه‌هاي معبدش در بعلبك لبنان وجود دارد و هم چنين مراسم ارجي ،از اين جمله هستند.

اگر هم در بعضي ازفرهنگ‌ها و در بعضي از دوران‌ها، اين مراسم، با مفهوم شهوتراني شكل گرفته‌اند ، شايد به اين خاطر باشد كه روزهايي از سال ( كه گاها مترادف با همين روزهاي پنجه هستند)، روزهاي آشوب و آشفتگي در جهان شمرده مي‌شدند و هم‌‌زمان با آن‌ها ،آدميان نيز به هرج و مرج تمايل نشان مي‌دادند.

نهايتا اين‌كه، بنا بر اعتقادي متداول كه ريشه در واقعيت نيز دارد، گياهان از طريق آميزش جنسي عناصر نر و ماده توليد مثل مي‌كنند و اين موضوع تصور اين است كه با وصلت تقليدي زن و مردي كه در لحظه در جاي روح گياه قرار مي‌گيرند اين توليد مثل برانگيخته مي‌شود.بنابراين اين‌ازدواج‌هاي نمايشي خدايان و الهه‌ها، به صورت مراسم مذهبي با شكوهي در بسياري از نقاط دنياي باستان شكل گرفت.

روسپيگري مقدس

فريزر يك فصل از كتابش را به اين عنوان اختصاص داده است و درفصل‌هاي ديگر هم اشاراتي به اين موضوع دارد.

به عقيده او نظام روسپيگري مقدس در سرتاسر غرب آسيا رايج بوده است.در واقع خداياني كه ما از آن‌ها به عنوان خدايان شهيد‌شونده نام برديم، شخصيت‌هاي حقيقي يا اسطوره‌اي بودند که با مرگ و رستاخيز مجدد خود باعث زايش طبيعت مي‌شدند. اين زايش مجدد با جشن همراه بود. در کنار اين جشن‌ها برگزاري آميزش هاي مقدس که به صورت دسته جمعي برگزار مي‌شد؛ نيز برپا مي شد. که مشهورترين آن‌ها آيين HIROS GAMOUS يا آميزش مقدس بود.

آميزش مقدّس، زناشويي مقدّس و يا وصلت خدايان، نوعي ازدواج موقتي بود که يک‌بار در سال به طور دسته جمعي برگزار مي‌شد. يوناني ها و مصري‌ها عقيده داشتند نرينه تا زماني که با مادينه مقدس آميزش نداشته باشد به لحاظ روحي ناقص خواهد ماند.

مطالب زير را عينا از كتاب شاخ زرين مي‌آوريم:

ظاهرا در قبرس همه زنان پيش از ازدواج، طبق سنت رايج ملزم بودند در معبد الهه به اسم آفروديت، استرته يا هر اسم ديگر، خود را بر بيگانگان عرضه كنند و دست به خودفروشي زنند.

چنين رسمي در بسياري از نقاط غرب آسيا رواج داشت . انگيزه آن هر چه كه بود، خود عمل را نه شهوت‌راني بلكه ظاهرا يك وظيفه خطير مذهبي در خدمت به الهه‌ي بزرگ مادر در پهنه آسياي غربي مي‌دانستند، كه نام‌هاي مختلفي داشت. اما نوعش در هر سرزميني يكسان بود.

بدين سان در بابل هر زني اعم از فقير و غني مي‌بايست يك بار در عمرش خود را در معبد ميليتا به خاطر ايشتر يا استرته به بيگانه‌اي تسليم و عايدي حاصل از اين فاحشه‌گري مقدس را به الهه تقديم كرده باشد.صحن معبد مملو از زناني بود كه منتظر اجراي اين رسم بودند. تا جايي كه بعضي‌‌ها مجبور بودند سال‌ها صبر كنند.

در هليوپوليس يا بعلبك در لبنان كه به خاطر شكوه نمايان معابد ويران‌اش شهرت دارد، رسم بود كه هر دختري در معبد استرته خود را به بيگانه‌اي تسليم كند و زنان سرپرست و خدمتكاران معبد اين ايثار را به همان صورت گواهي كرده باشند.امپراطور كنستانتين اين رسم را براندخت، معبد را ويران كرد و كليسايي به جايش ساخت.

در معابد فنيقي زنان براي خدمت به دين در ازاي دستمزد، خود را واگذار مي‌كردند و معتقد بودند كه با اين عمل خشم الهه را فرو مي‌نشاندند و رضايت‌اش را جلب مي‌كنند.

قانون "عموريان" اين بود كه هر دختري كه قصد ازدواج داشت مي‌بايست هفت روز در كنار دروازه فاحشه‌گي كند.

در بيبليوس مردم در عزاداري سالانه آدونيس سرهاشان را مي‌تراشيدند. زناني كه نمي‌خواستند موي خود را نثار كنند، مي‌بايست در روز خاصي از مراسم خود را به بيگانگان تسليم كنند و پولي كه از اين بابت درمي‌آوردند از آن الهه بود.

كتيبه‌اي يوناني كه در ترالس در ليديا كشف شده، ثابت مي‌كند كه فاحشه‌گي ديني تا قرن دوم ميلادي در آن سرزمين دوام داشته است . كتيبه كه سندي مربوط به زني موسوم به "اوره‌ليا ايميليا" است، حاكي است كه نه تنها خود او به فرمان صريح خدا از راه خودفروشي به او خدمت كرده است بلكه مادرش و ساير زنان خانواده‌اش نيز قبل از او چنين كرده‌اند، و انتشار سند حك شده بر ستوني مرمرين كه جزو پيشكش نذري است، نشان مي‌دهد كه چنين سابقه‌ و چنين اصل و نسبي از هر آلايشي مبرا بود.

همچنين انبوهي فاحشه مقدس در كومانا در پنتوس به خدمت الهه مشغول بودند و انبوه مردان و زنان از شهرها و سرزمين‌هاي همسايه براي شركت در جشنواره‌هاي دو سالانه يا تقديم نذري به الهه در معبدش گرد مي‌آمدند.

پيدايش جهان حاصل ازدواجي مقدس است

در كتاب آفرينش و مرگ در اساطير آمده است:"توليد مثل و ازدياد نسل از طريق ازدواج الگويي به دست مي‌دهد كه هر گونه افزايش و پيدايش را ناشي از پيوند همسري بداند.پديده آفرينش از طريق ازدواج مقدس را مي‌توان در كنار قرباني‌شدن خداي نخستين قرار داد."

ميرچا الياده هم متذكر مي‌شود كه :" آفرينش يا به كمك پيوند مقدس و يا مرگي سخت و قرباني شدن، به كمال مي‌رسد."

جالب اين است كه مراسم مربوط به آغاز سال نو و پنجه مقدس كه ما در اين نوشتار بررسي كرديم، به زناشويي مقدس و يا مرگ وابسته است.

در رابطه با ارتباط ازدواج مقدس، ايام سال نو و خداي شهيد شونده با همديگر مي‌توانيم ذكر كنيم كه هر ساله ميان شاه، در نقش اين ايزد، و كاهنة معبد بزرگ، در نقش ايزد بانو، در روز بازگشت تموز (دموزي)، كه در ايام نوروز بود، ازدواجي مقدس در معبد انجام مي‌يافت.سپس، در شهر و سراسر مملكت، با پيروي از شاه كه مقدس شمرده مي‌شد و اعمالي آييني با اعتباري كيهاني انجام مي‌داد، مراسم ازدواج و عياشي مقدس (orgy ) ميان مردم به عمل مي‌آمد.

همسران خدا

خادمان خدا، بندگان خدا و همسران خدا نام زناني است كه خود را وقف معابد مي‌كردند.حتي در حماسه گيل‌گمش ايشتر، "روسپي خدايان" ناميده شده است.

دختران در معابد براي تمام عمر و يا براي چندسال، به صورت روسپي در مي‌آمدند و به اين صورت خود را وقف خدمت به دين مي‌كردند و به همين سبب نه تنها كارشان زشت و شنيع نبود، بلكه در زمره مقدسان قرار مي‌گرفتند.

آناهيتا

آناهيتا از آن خدابانواني است كه دختران را وقف معابدش مي‌كردند. به طور مثال در ارمنستان، ممتازترين خانواده‌ها دخترانشان را به خدمت آناهيتا مي‌گماشتند.اين دختران در معبد مربوط به آناهيتا، پيش از ازدواج مدت درازي را به فاحشگي مقدس مي‌پرداختند.

قرباني كردن شاه در ارتباط با باروري

فريزر در كتابش، شاخ زرين بعد از آوردن مثال‌هاي بسيار، در همه مواردي كه ذكر مي‌كند به نتايجي‌مي‌رسد كه به نظر قابل قبول مي‌آيند و يا حداقل ارزش بررسي را دارند.

فريزر مثال‌هايي ذكر مي‌كند كه نشاني از قرباني و به ويژه قرباني انسان براي باروري زمين و محصولات است. او از قرباني انسان در آمريكاي جنوبي و مركزي،آفريقا، هند و چين سخن مي‌گويد و مثال‌هايي را ذكر مي‌كند.

سپس با دلايلي نتيجه مي‌گيرد كه كشتن شاه و مراسم مربوط به شاه‌كشي و نمود آن، كه در خدايان شهيد شونده ديده مي‌شود، همان قرباني كردن انساني به منظور باروري است كه در اين‌جا اين نقش را شاه بايد به عهده بگيرد.

فريزر اشاره مي‌كند كه در مراسم مربوط به ازيريس، هرساله يك انسان قرباني مي‌شد كه نمادي از خود ازيريس بود.او همچنين كاهنان اعظمي را كه به جاي آتيس كشته شده بودند را يادآوري مي‌كند.

بررسي يک انديشه

انديشه اين که نخستين انسان‌ها از گياهان و غلات و درختان به وجود آمده‌اند، يک انديشه گسترده است.

در اسطوره ايراني، مشي و مشيانه(نخستين زوج) از گياه ريواس به وجود آمده اند.

نخستين انسان‌هاي مالزيايي از بامبو بيرون آمده‌اند.اسک (درخت زبان گنجشک) و امبلا(درخت نارون يا مو) اولين مرد و زن اسکانديناويايي هستند. بوميان آمريکا نياي اوليه بشر را از ذرت زرد و سفيد مي‌دانند.مردم "زولو" در آفريقاي جنوبي بر اين باورند که نخستين زن و مرد از درون يک ني بيرون آمده‌اند يا در نيستاني خلق شده‌اند و ...

بنابراين شايد نوزايي طبيعت که به رويش گياهان وابسته است به نوعي تداعي کننده آفرينش انسان هم باشد.يعني مراسم مربوط به نوزايي طبيعت ، آفرينش انسان را هم مدنظر دارند، که مصداق آن همان مراسم همبستري گروهي به منظور باروري است.در ضمن مي‌دانيم که "آتيس" از درخت بادام پيدا شده و آدونيس هم از نوعي گياه بيرون آمده است.

نوروز ايرانيان

از قول کريستين سن داريم:" سال ايرانيان به صورتي که در سنگ نوشته هاي داريوش در بيستون در مي‌يابيم، در پاييز آغاز مي‌شد و جشن بسيار معروف مهرگان (Bagayada) در اصل جشن اول سال ايرانيان بوده است.اما در همان هنگام در حدود اواخر فرمانروايي داريوش، ايرانيان که تحت تاثير تمدن آسياي غربي و سرزمين هاي مديترانه‌اي قرار گرفته بودند، تقويم مصري را پذيرفتند که بر طبق آن سال به دوازده ماه سي روزه به اضافه پنج روز اضافي تقسيم شده بود و در اعتدال بهاري آغاز مي‌شد.اين سال يعني سال اوستايي جديد،سال دين زرتشتي گشت و تا امروز در نزذ پارسيان حفظ گرديده است.اما يک سال اوستايي قديم نيز وجود داشته است و آن سال دهقاني است که شش گاهنبار يا جشن هاي فصلي به آن تعلق دارد و در تقويم پارسيان برجاي مانده است.اين سال اوستايي قديم در انقلاب تابستاني آغاز مي‌شد...."

در ارتباط ميان گاهنبارها و اعتدال بهاري کريستين سن مي نويسد:" آخرين گاهنبار از اين گاهنبارها (هماسپسمان) شامل پنج روز اضافي(خمسه مسترقه) است که جاي آن در پايان آخرين ماه از ماه هاي سي روزه است.از زماني که آغاز سال در اعتدال بهاري تعيين شد،نوروز به اين ترتيب ششمين روز جشن گشت که به هماسپسمان افزوده شد."

اين جشن يادبودي از آفرينش انسان بود.و در واقع آخرين عمل آفرينش اورمزد بنا بر اعتقاد زرتشتيان، همان آفرينش انسان است.

کريستسن سن در سنت هاي نوروز موضوعاتي را مطرح مي‌کند که با جشن زگموک و دوباره زنده شدن آتيس در ارتباط است:

1- سرنوشت انسان و جهان در سالي که در پيش است،تعيين مي‌شود.

2- خداي گياهان دوباره زنده مي‌شود.

بيروني مي‌گويد كه خداي گياهان در اين روز(نوروز) زنده مي‌شود.گويند در بامداد نوروز بر كوه بوشيخ شخصي خاموش كه دسته‌اي از گياهان خوشبو در دست دارد ساعتي آشكار مي‌شود و بعد تا سال ديگر همان زمان ناپديد مي‌گردد.

3- کاشتن غله(سبزه نوروزي و هفت سين) را با باغ هاي آدونيس در ارتباط مي‌داند.

4- به کاربردن آب را براي تطهير و براي اطمينان از باران کافي تلقي مي‌کند.

ارتباط اسطوره‌ها با نوروز

موضوعي كه ما در لابه‌لاي عنوان‌هاي اين نوشتار به دنبالش بوديم، اين است كه نوروز و مباني اعتقادي و آييني آن به نحو شگفت‌انگيزي با اعتقادات و تفكرات اسطوره‌اي در هم آميخته است.

دكتربدرالزمان قريب، اعتقاد دارد كه نوروز جشن بازگشت به زندگي و جشن آفرينش است كه با اسطوره‌هاي‌ جمشيد و سياوش در ارتباط است.

علي بلوك‌باشي هم آيين‌هاي نوروزي را در ارتباط با رمز رستاخيز و تحديد حيات آفرينش مي‌داند.

دكتر حكمت‌الله ملاصالحي، اسطوره‌هاي زوج‌هاي نخستين، اسطوره‌ها و آيين‌هاي الهه مادر كه نمادي از باروري و قابليت‌هاي زايندگي و آفرينندگي است و همچنين بسياري از اسطوره‌هاي ديگر را با زايش و رويش طبيعت مرتبط مي‌داند و ما مي‌دانيم كه فصل رستاخيز طبيعت، هم‌زمان با نوروز است.

پنجه در ايران

اين پنج روز به سه دليل مقدس و ايام شادماني و البته گاهي نحس بوده است:

1- پنج روز افزون بر سال محسوب مي‌شده‌اند.

2- ايام نزول فرورها به شمار مي‌رفته است

3- مصادف با پنج روز گاهنبار همس‌پت‌ميديوم و هم‌زمان با خلقت انسان بوده است.

مراسم ايام پنجه در بخش هاي مختلف ايران، هم با نام‌هاي مختلف، هم در زمان‌هاي مختلف و هم با اعتقادات مختلف برگزار مي‌شده است.

بيروني در آثارالباقيه چنين نقل مي‌كند:" نام‌هايي كه از براي اين پنج روز گذاشته‌اند غير از نام‌هايي است كه از براي ايام هر ماه نهاده‌اند و من اين اسامي را در دو كتاب و يا دو نفر يكسان نشنيده‌ام."

به برخي از اعتقادات توجه كنيد:

ايام پنجه در ميان مردم مازندران(آمل) داراي شرايط و سنن خاصي است.برخي آن را نحس و بديمن و بعضي آن را مبارك و ميمون مي‌دانند.كساني كه آن را جزء روزهاي نحس مي‌دانند از انجام امور مهم خودداري مي‌كنند و معتقدند هر اتفاقي در اين چند روز بيافتد بر سرنوشت انسان در سالي كه خواهد آمد تاثير مي‌گذارد.

باور مردم بر اين است كه در اين پنج روز شرايط آب و هوايي ثبات چنداني ندارد و به همين دليل به كسي كه شخصيت ثابتي ندارد، مي‌گويند: پتك هوا ر مونه( مثل هواي پنجه مي‌ماند)

پنج روز(پنجه پيتکو) در سنگسر(در نزديکي شهر سمنان) به قولي از سوم و به قول ديگري از پنجم و به روايتي از يازدهم يا سيزدهم ماه فروردين آغاز مي‌شود و شبانان در مورد شروع و پايان آن اتفاق نظر ندارند.دکتر جابر عناصري مي نويسد:

" اکثر مجالس عروسي در سنگسر به هنگام "پنجه پيتکو" است و به قول سنگسري‌ها، پنجه پيتکو بهار است و براي دختران شوهر به همراه مي‌آورد. غالب شبانان مجرد در اين ايام به سنگسر برمي‌گردند و بساط عقد و عروسي به راه مي‌اندازند."

همچنين وي عنوان مي‌کند که:" عشاير کلهر معتقدند که پنجه از 14 فروردين شروع مي‌شود و تا غروب 18 فروردين ختم مي‌شود.به اعتقاد آنان در اين 5 روز هم روزهاي خير وجود دارد و هم روزهاي شر."

مردم طالقان، روزهاي پنجه پيتك را در شمار روزهاي عمر خود به حساب نمي‌آوردند و ترانه‌اي مي‌خواندند كه با برگزاري آيين‌هاي شادخواري در آن زمان مطابقت دارد:

پنجه نه روز سال دره، نه روي ماه دره، نه روي روز، خوشي و عيش هاكن، هر شب و روز.( پنجه نه در سال است، نه در ماه است و نه در روز. خوشي و عيش كن در هر شب و روز)

در سرپل ذهاب نيز عشاير منطقه اين روزها را جزء سال نشمرده و آن را مهريه حضرت فاطمه زهرا(س) محسوب مي‌كنند و به همين دليل فرآورده‌هاي لبني اين ايام را شفابخش مي‌دانند.

در نواحي بيستون هم، مردم در اين ايام خوردن شير و ماست و كره احشام را حرام مي‌دانند و فقط از دوغ آن استفاده مي‌كنند و آن را مجاز مي‌دانند.

نوروز و پنجك

با توجه به بررسي‌هايي كه در اين نوشتار به آن‌ها پرداختيم، مشخص شد آيين شاه كشي،اعتقاد به خداي شهيد شونده و اجراي مراسم باروري ، همگي با هم فلسفه وجودي پنجه مقدس و نوروز را شكل مي‌دهند.

مهرداد بهار عقيده دارد: "در شب عيد سال نو دوباره خدا(خداي شهيد شونده) در نظر مردم (بين النهرين و ايران) زنده مي‌شده و ارواح باز مي‌گشتند. پس مردم دوازده روز جشن مي‌گرفتند و به شادي و پايكوبي مي‌پرداختند.اين دوازده روز برابر با دوازده ماه سال است. در واقع هر روز معرف يك ماه سال بود. و خمسه مسترقه برابر با روز سيزدهم است. در خمسه مسترقه، معمولا آشوب ازلي را مجسم مي‌كردند. به اين مفهوم كه نظم و قانون در اين پنج روز وجود ندارد.

در ايام پنجه، مراسمي ارجي (همبستري گروهي) رواج داشته و مراسم ديگر. در قديم گاه پنجه به آبان يا آذرماه مي‌افتاد كه پيش از سال نو محسوب مي‌شده. روز سيزدهم معرف همين خمسه مسترقه است .

معمولا مراسم ارجي در روزهايي است كه معرف آشوب ازلي است. مثلا در ايران مراسم خمسه مسترقه را به صورت ميرنوروزي داريم كه پنج روز، دزدي حاكم مي‌شود، و در گوش فرمانروا مي‌زند. اين به نحوي آشوب و بي‌نظمي محسوب مي‌شده. يكي از كيفيات عمومي اين روزهاي آشوبي، آيين ارجي است، ولي دقيقا متني در اين باره نيست . تنها مي‌دانيم كه مثلا در دوره صفويه كه زنان همه چادر به سر مي‌كردند در روز سيزده نوروز بي‌روبند و چادر به خيابان مي‌آمدند."

اسنادي وجود دارند و ثابت مي‌كنند كه مراسم مير نوروزي در ايران انجام مي‌شده و اين مراسم گاها مصادف با ايام نوروزي بوده‌اند.

چنانكه در مصرعي از غزل حافظ آمده : كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي.

از طرفي اسطوره خداي شهيد شونده در اعتقادات ايراني‌ها ديده مي‌شود. همانطور كه گفته شد ، سياوش خداي شهيد شونده ايرانيان بوده و آيين هاي مربوط به او با اعتقاد به نوزايي طبيعت همراه است. نوزايي طبيعت هم چيزي است كه ما در فصل بهار و هم‌زمان با نوروز انتظارش را داريم.

از سوي ديگر اجراي مراسم باروري و تلقين به طبيعت براي آميزش و زايش ، در سبزه سبز كردن در روزهاي پيش از نوروز و همزمان با آن در آيين هاي ايرانيان ديده مي‌شود.

در اسطوره‌هاي ايراني ، مشي و مشيانه ـ آدم و حواي ايراني ـ از گياهي به نام ريواس به وجود آمده اند. بنابراين وجود خدا ـ گياهان كه گاهي سياوش هم يكي از آن‌ها شمرده مي‌شود در اعتقادات ايران باستان ديده مي‌َشود.

گره زدن سبزه در روز سيزده به در هم شايد نمادي از آميزش و پيوند مشي و مشيانه و به اميد باروري گياهان در افكار ايرانيان باشد.

خلاصه سخن اين‌كه ، از آنجا كه نوروز جشن باز زايي طبيعت است ، مرگ فرتوت‌ها و كهنگي‌ها، رستاخيز مردگان و اميد به باروري از عناصر اوليه اين جشن بزرگ محسوب مي‌شوند.

آرش نورآقايي

منابع

1- نمونه‌هاي نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ افسانه‌اي ايران،آرتور كريستين سن،ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار ـ احمد تفضلي،تهران،نشر چشمه،1377

2- شاخه‌ي زرين،جيمز جزج فريزر، ترجمه كاظم فيروزمند، تهران، آگاه، 1382

3- از اسطوره تا تاريخ، مهرداد بهار، گردآورنده و ويراستار ابوالقاسم اسماعيل پور،ويرايش 2،تهران،نشر چشمه، 1377

4- آفرينش و مرگ در اساطير، تاليف مهدي رضايي،تهران، اساطير، 1383

5- آيين شهرياري در شرق، نويسنده سموئيل کندي ادي، مترجم فريدون بدره اي ،تهران، شرکت انتسارات علمي و فرهنگي، 1381

6- نمونه هاي نخستين انسان ونخستين شهريار در تاريخ افسانه اي ايران، از آرتورکريستين سن، ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار و احمد تفضلي، تهران، نشر چشمه، 1377

7- تجلي دوازده ماه در آيينه اساطير و فرهنگ عامه ايران،نوشته دکتر جابر عناصري، موسسه فرهنگي انتشاراتي قمري، زمستان 74

8- چشم‌اندازهاي اسطوره، ميرچاالياده، ترجمه جلال ستاري، تهران، توس، 1362

9- چند چهره كليدي در اساطير گاه‌شماري ايراني، انا كراسنوولسكا، مترجم ژاله متحدين، تهران، ورجاوند، 1382

10- آيين‌ها و جشن‌هاي كهن در ايران امروز، نوشته محمود روح‌الاميني، تهران، آگاه، 1376

11- از نوروز تا نوروز:آيين‌ها و مراسم سنتي زرتشتيان، پژوهش و نگارش كوروش نيكنام، تهران، فروهر، 1382

12- مجموعه مقالات نخستين همايش نوروز، معاونت پژوهشي سازمان ميراث فرهنگي كشور، پژوهشكده مردم شناسي، تهران، 1379

13- مقاله پتك و شيشك در گاه‌شماري‌هاي مردم مازندران، علي ذبيحي

14- آداب و باورهاي پنجه آخر سال در كرمانشاهان، محمد ظريفيان

15- تعميديان غريب، مهرداد عربستاني، تهران، افكار:سازمان ميراث فرهنگي كشور

منبع

خبرگزاري ميراث فرهنگي

/ 1