بازگشت به دنيا ،‌امري عام نيست - ارزیابی رجعت پس از مرگ به استناد قرآن و احادیث (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارزیابی رجعت پس از مرگ به استناد قرآن و احادیث (2) - نسخه متنی

امیرحسین‌ ترکاشوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











بازگشت به دنيا ،‌امري عام نيست

علي‌ تركاشوند

رجعت و بازگشت مجدد به زندگي دنيا ،‌قبل از قيامت ( تولد دوباره ) از جمله مباحث اختصاصي مذهب اماميه است كه با آراي گوناگوني از اثبات ، توأم با ذكر جزئيات تا انكار ، مواجه است . در اين مقال كه قسمت اولش در شماره 81 و ادامه اش در اين هفته به استحضارتان مي‌رسد ، نويسنده كوشيده تا چند رأي مبتني بر اثبات رجعت و يك رأي مبتني بر نفي رجعت را مورد ارزيابي قرار دهد .

اثبات‌ رجعت‌ به‌ روايتي‌ ديگر:

در ديدگاه‌ سنتي‌ رجعت‌، اين‌ اشكال‌ وجود داشت‌ كه‌ دقيقاً به‌ چگونگي‌ و كيفيت‌ بازگشت‌ انسان‌ها به‌ زندگي‌ اين‌ جهان‌ نمي‌پرداخت‌ و شايد به‌ دليل‌ سنتي‌ بودنش‌ عاري‌ از توضيحات‌ علمي‌ كافي‌ در اين‌ خصوص‌ بود. در ديدگاه‌ جديد- كه‌ به‌ نحوي‌ ناظر به‌ واقعيات‌ علمي‌ نيز هست‌- هويت‌ انسان‌ و كيفيت‌ رجعت‌ و برگشت‌ او و نيز رجعت‌ گروه‌ رجعت‌كننده‌ مورد ارزيابي‌ قرار گرفته‌ است‌.

بر اساس‌ اين‌ ديدگاه‌، قرآن‌ مجيد هر يك‌ از انواع‌ نباتات‌ و حيوانات‌ را داراي‌ هويتي‌ مخصوص‌ به‌ خود مي‌داند و هويت‌ هر حيواني‌ در نطفه‌ آن‌ حيوان‌ نهفته‌ است‌. چنان‌كه‌ هويت‌ هر گياهي‌ در تخم‌ آن‌ گياه‌ نهفته‌ است‌ و افراد بشر از اين‌ قاعده‌ مستثني‌ نيستند. نطفه‌ هر انساني‌ مانند يك‌ مولكول‌ است‌ كه‌ در دل‌ اسپرم‌ وجود دارد و قابل‌ مشاهده‌ نيست‌. اين‌ مولكول‌ كه‌ اخيراً شناسايي‌ شده‌ به‌ نام‌ DNA نامگذاري‌ شده‌ است‌. نطفه‌ افراد بشر يا همان‌ مولكول‌هاي‌ نامرئي‌ قبلاً آفريده‌ شده‌ و مطابق‌ روايات‌ اسلامي‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در عالم‌ ذر وجود داشته‌ است‌. پس‌ نطفه‌هاي‌ بشري‌ در عالم‌ ذره‌ كه‌ از ديدگاه‌ ما پنهان‌ است‌، وجود خارجي‌ دارند و صاحب‌ اراده‌ و تشخيصند و كاملاً حقايق‌ را درك‌ مي‌كنند و در واقع‌ همان‌ نطفه‌ها (آدمك‌ها) بودند كه‌ داوطلب‌ زندگي‌ و پذيرنده‌ امانت‌ الهي‌ شدند. (انا عرضنا الامانة‌ علي‌ السموات‌ والارض‌ والجبال‌ فابين‌ ان‌ يحملنها و اشفقن‌ منها و حملها الانسان‌ انه‌ كان‌ ظلوماً جهولاً. احزاب‌، 72)

بر اساس‌ اين‌ ديدگاه‌، هر فردي‌ از افراد بشر نطفه‌ و به‌ عبارتي‌ ديگر تخمي‌ مخصوص‌ به‌ خود دارد كه‌ هر گاه‌ در دل‌ رحم‌ كشت‌ شود، خواه‌ ناخواه‌ تغذيه‌ مي‌كند و مي‌بالد و بزرگ‌ مي‌شود و بالاخره‌ طبق‌ هويت‌ نطفه‌، اندام‌ او مشخص‌ مي‌شود. موقعي‌ هم‌ كه‌ دستگاه‌ مغزي‌ او آماده‌ شد، موجي‌ از روح‌القدس‌ در وجود او نفوذ كند و مولكول‌ اصلي‌ را به‌ تلاش‌ و تكاپو وامي‌دارد. با توجه‌ به‌ اين‌ منطق‌ قرآن‌، جاي‌ هيچ‌گونه‌ انكاري‌ نيست‌ كه‌ برخي‌ افراد بشر چند نوبت‌ به‌ عالم‌ خلقت‌ و آفرينش‌ قدم‌ بگذارند. همان‌طور كه‌ روز رستاخيز همگان‌ دسته‌جمعي‌ در مرداب‌ روي‌ زمين‌ كشت‌ مي‌شوند و بعد از باليدن‌ و بزرگ‌ شدن‌ و اندام‌ گرفتن‌، روح‌ قدسي‌ الهي‌ در آنان‌ نفوذ مي‌كند و يكسره‌ موج‌ موج‌ از خاك‌ تيره‌ بپا مي‌خيزند. اگر جاي‌ شگفتي‌ و انكار باشد بايد رستاخير بشر را نيز منكر شد زيرا قطعي‌ است‌ كه‌ احكام‌ طبيعت‌ در موارد مشابه‌ كاملاً يكسان‌ است‌ و اگر رستاخيز بشري‌ به‌ آن‌ صورت‌ كه‌ در قرآن‌ ذكر شده‌ ممكن‌ و قطعي‌ باشد، رجعت‌ افراد بشر نيز ممكن‌ و قطعي‌ خواهد بود. پس‌ مطابق‌ اين‌ رأي‌ خلاصه‌ منطق‌ قرآن‌ اين‌ است‌ كه‌ نطفه‌هاي‌ بشري‌، طبق‌ نظام‌ كنوني‌ طبيعت‌ از صلب‌ پدران‌ وارد رحم‌ مي‌شوند و بدون‌ اينكه‌ از عالم‌ قبلي‌ (عالم‌ ذر) چيزي‌ به‌ خاطر داشته‌ باشند، بعد از دوران‌ بلوغ‌ با ميزان‌ ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ مورد امتحان‌ قرار گرفته‌ و از راهنمايي‌ كلاس‌ تربيتي‌ اديان‌ بهره‌مند مي‌شوند، تا اينكه‌ كلمه‌ حق‌ و فرمان‌ قطعي‌ دائر به‌ محكوميت‌ دوزخ‌ و يا دريافت‌ بهشت‌ درباره‌ آنان‌ صادر شود.

اگر در ميان‌ افراد بشر كساني‌ باشند كه‌ بعد از طي‌ كردن‌ يك‌ دوره‌ از حيات‌ دنيوي‌، تكليف‌ آنان‌ قطعي‌ نشده‌ باشد و به‌ عللي‌ پرونده‌ اعمالشان‌ ناقص‌ بماند، طبق‌ همين‌ نظام‌ كنوني‌ طبيعت‌ رجعت‌ مي‌كنند. يعني‌ باز هم‌ از راه‌ تغذيه‌ وارد خون‌ و از آنجا راه‌ صلب‌ و رحم‌ را پيش‌ گرفته‌ پا به‌ دايره‌ زندگي‌ و آزمايش‌ مي‌گذارند. به‌ خاطر اينكه‌ آزمايش‌ و اختيار جنبه‌ تصنعي‌ نداشته‌ باشد، باز هم‌ دوران‌ گذشته‌ را از خاطر مي‌برند. چنان‌كه‌ گويا نوبت‌ اول‌ است‌ كه‌ پا به‌ دايره‌ زندگي‌ گذاشته‌اند. اين‌گونه‌ افراد (رجعت‌يافتگان‌)، بر اساس‌ منطق‌ عقل‌ و مبتني‌ بر بيانات‌ قرآن‌ مجيد، كساني‌ خواهند بود كه‌ از حوزه‌هاي‌ مكتب‌ اديان‌ به‌ دور مانده‌ باشند، تا آن‌ حد كه‌ حجت‌ الهي‌ بر آنان‌ تمام‌ نشده‌ باشند و يا اينكه‌ افرادي‌ مجنون‌ و عقب‌مانده‌ باشند و يا قبل‌ از شروع‌ دوره‌ تكليف‌ و در سنين‌ كودكي‌ بدرود زندگي‌ گفته‌ باشند، قبل‌ از تكميل‌ يك‌ دوره‌ عمر عادي‌ كه‌ مهلت‌ طبيعي‌ براي‌ جبران‌ گذشته‌ها است‌، دچار سانحه‌ شده‌ باشند.

صاحب‌ اين‌ ديدگاه‌، ضمن‌ عدم‌ قبول‌ بسياري‌ از آياتي‌ كه‌ ديگران‌ براي‌ اثبات‌ رجعت‌ به‌ آنها متوسل‌ شده‌اند، تنها تعدادي‌ چند از آيات‌ مورد اشاره‌ را مستند براي‌ رجعت‌ مي‌داند، من‌ جمله‌ آيه‌: قالوا ربنا امتنا اثنتين‌ و احييتنا اثنتين‌ فاعترفنا بذنوبنا فهل‌ الي‌ خروج‌ من‌ سبيل‌. غافر، 11 (دوزخيان‌ به‌ زاري‌ و تضرع‌ مي‌گويند: پروردگارا، دو بار ما را ميراندي‌ و دو بار زنده‌ كردي‌ و ما اعتراف‌ كرديم‌ كه‌ بزهكار بوده‌ايم‌. آيا اينك‌ راهي‌ براي‌ خروج‌ از دوزخ‌ هست‌؟) اين‌ آيه‌ گواه‌ آن‌ است‌ كه‌ آنان‌، دو بار در زندگي‌ شركت‌ كرده‌اند و در هر نوبت‌ كه‌ به‌ عالم‌ برزخ‌ بازگشته‌ و پرونده‌ اعمال‌ خود را ديده‌اند، به‌ خطاكاري‌ خود معترف‌ شده‌ و در واقع‌ اظهار مي‌كنند از شركت‌ مجدد در كلاس‌ ايمان‌، نفعي‌ عايدمان‌ نشد. لذا اگر برنامه‌ ديگري‌ باشد، ارائه‌ كنيد. باشد كه‌ راهي‌ براي‌ خروج‌ از دوزخ‌ بيابيم‌.

دو بار به‌ زندگي‌ آوردن‌ و حيات‌ بخشيدن‌ و دو بار ميراندن‌ و مرگ‌ دادن‌ در صورت‌ قبول‌ رجعت‌ كاملاً روشن‌ است‌. بر اساس‌ اين‌ تفسير، سخن‌ كساني‌ كه‌ مرگ‌ اول‌ را در اين‌ آيه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ ذر مي‌دانند، مردود است‌. زيرا در آيه‌ ياد شده‌ سخن‌ از دو نوبت‌ اماته‌ (به‌ معني‌ ميراندن‌) آمده‌ است‌ و ميراندن‌ جز در مورد افراد زنده‌ صادق‌ نيست‌. صاحب‌ اين‌ نظر، اولاً كيفيت‌ رجعت‌ بر اساس‌ برخاستن‌ از گور را- كه‌ مطابق‌ ديدگاه‌ اول‌ به‌صورت‌ اجمال‌ (و نه‌ دقيق‌) به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌- با منطق‌ قرآن‌ و عقل‌ سازگار ندانسته‌ و آن‌ را برداشتي‌ كاملاً عاميانه‌ مي‌داند كه‌ با حديث‌ اهل‌ بيت‌ نيز هرگز تأييد نشده‌ است‌. ثانياً، به‌ روش‌ خاص‌ خود، ضمن‌ رد تناسخ‌ در ميان‌ همه‌ مذاهب‌، رجعت‌ را چيزي‌ غير از تناسخ‌ مي‌داند كه‌ از بيانات‌ گذشته‌ نيز اين‌ غيريت‌ به‌دست‌ مي‌آيد. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ قائلين‌ به‌ ديدگاه‌ سنتي‌ نيز رجعت‌ را جداي‌ از تناسخ‌ مي‌دانستند. ولي‌ نحوه‌ استدلال‌ آنها، غير از روشي‌ است‌ كه‌ در اين‌ ديدگاه‌ مشاهده‌ مي‌شود. البته‌ نويسنده‌ ديدگاه‌ اخير، علاوه‌ بر ارائه‌ بحث‌ جديدي‌ از رجعت‌، بخشي‌ از ديدگاه‌ سنتي‌ را كه‌ ناظر به‌ رجعت‌ در آخرالزمان‌ است‌ قبول‌ دارد. من‌جمله‌ رجعت‌ بي‌ترديد شخص‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) به‌منظور اجراي‌ قرآن‌ كه‌ قبلاً شرح‌ آن‌ در شماره‌ 81، ذيل‌ آيات‌ (قصص‌، 85 و صف‌، 9 و توبه‌، 33) ذكر شد. همچنين‌ وي‌ استبعادي‌ در رجعت‌ مؤمنين‌ محض‌ و مشركين‌ محض‌ نمي‌بيند. منتها طريقه‌ بحث‌ اين‌ ديدگاه‌ با ديدگاه‌ اول‌ كاملاً تفاوت‌ مي‌كند. يعني‌ رجعت‌ افراد مؤمن‌ و مشرك‌ محض‌ بدون‌ وابستگي‌ و يادآوري‌ خاطرات‌ زندگي‌ اول‌ است‌. در نتيجه‌ آنان‌ با فراموشي‌ خاطرات‌ گذشته‌ و از طريق‌ پدر و مادري‌ ديگر مجدداً پا به‌ عرصه‌ حيات‌ و زندگي‌ مي‌گذارند تا شاهد تحقق‌ عملي‌ وعده‌ الهي‌ باشند، درصورتي‌كه‌ در ديدگاه‌ سنتي‌ چنين‌ بياني‌ نبود.

د- انكار رجعت‌:

يكي‌ از منكرين‌ رجعت‌ مي‌نويسد: رجعت‌ از عقايد ديرينه‌ يهود است‌. منشأ اين‌ عقيده‌ در آنان‌، حديث‌ معروف‌ عزيز و مخصوصاً قضيه‌ هارون‌ بود. بعد از آنكه‌ هارون‌ در بيابان‌ وفات‌ كرد، يهود متفقاً گفتند كه‌ موسي‌ از روي‌ حسد او را كشته‌ است‌ و چون‌ نسبت‌ به‌ هارون‌ بيش‌ از موسي‌ متمايل‌ و علاقه‌مند بودند، در نتيجه‌ همين‌ علاقه‌مندي‌ قائل‌ به‌ رجعت‌ وي‌ شده‌، همواره‌ منتظرش‌ بودند. ولي‌ در اسلام‌، اصلاً اسمي‌ از آن‌ امر در بين‌ نبود تا اينكه‌ عبدالله‌بن‌ سباي‌ يهودي‌، اين‌ قضيه‌ را در اسلام‌ منتشر ساخت‌. سپس‌ پايه‌ و اساس‌ مذهب‌ فرقه‌ سبائيه‌ و ديگر فرق‌ غلاة‌، قرار گرفت‌ و اخبار زيادي‌ هم‌ در اين‌ قسمت‌ جعل‌ و منتشر شد.

وي‌ در ادامه‌ مي‌نويسد: اين‌ مسأله‌ گذشته‌ از اينكه‌ چرخ‌ مذهب‌سازي‌ را رسماً به‌ كار انداخته‌ و سبب‌ تشكيل‌ فرق‌ بابي‌، بهائي‌ و ازلي‌ شده‌، لطمه‌ بزرگي‌ هم‌ به‌ اركان‌ تشيع‌ وارد آورده‌ است‌ و اين‌ مذهب‌ را با آن‌ مباني‌ متقن‌ و اساس‌ محكمي‌ كه‌ مخصوص‌ آن‌ است‌ مورد حملات‌ شديد طوايف‌ اسلام‌ و غيره‌ قرار داده‌ است‌.

انكاركنندگان‌ رجعت‌، آن‌ را برخلاف‌ اصل‌ ثابت‌ در عالم‌ هستي‌ و سنت‌ حتميه‌ خداوند مي‌دانند، زيرا مي‌گويند: رجعت‌ و برگشتن‌ مردگان‌ به‌ سوي‌ دنيا از جهت‌ اينكه‌ مستلزم‌ حركت‌ قهقرايي‌ و به‌ قول‌ فلاسفه‌ مستلزم‌ خروج‌ از فعليت‌ به‌ قوه‌ است‌، برخلاف‌ سنت‌ الهي‌ و خارج‌ از جريان‌ نظام‌ عالم‌ طبيعت‌ است‌ و بالاخره‌ امري‌ است‌ كه‌ عادتاً محال‌ است‌. چنان‌كه‌ برگشتن‌ انسان‌ به‌ مراحل‌ اوليه‌ خلقتش‌ برخلاف‌ سنن‌ حتميه‌ و نواميس‌ تغييرناپذير الهيه‌ و عادتاً محال‌ است‌. به‌ عبارت‌ ديگر، از جمله‌ سنن‌ حتيمه‌ و اصول‌ مسلمه‌ خداوند در اين‌ عالم‌، عالمي‌ كه‌ تمام‌ اجزايش‌ هميشه‌ در ترقي‌ و تكامل‌ است‌ و موجوداتش‌ پيوسته‌ به‌طرف‌ كمال‌ حركت‌ دارد، اين‌ است‌ كه‌ هر موجودي‌ كه‌ از عالمي‌ به‌ عالم‌ ديگر منتقل‌ مي‌شود، ديگر به‌ عالم‌ اولي‌ بازگشت‌ نكند، زيرا در اين‌ موقع‌ تمام‌ مزاياي‌ عالم‌ اول‌ را استيفا كرده‌ و آنچه‌ را كه‌ در آن‌ وقت‌ از خصوصيات‌ اين‌ عالم‌ بالقوه‌ واجد بوده‌، در اين‌ موقع‌ همه‌ به‌ فعليت‌ رسيده‌ است‌. بديهي‌ است‌ كه‌ با اين‌ حال‌ برگشت‌ او به‌ عالم‌ اول‌ مستلزم‌ خروج‌ از فعليت‌ به‌قوه‌ و بالبداهه‌ محال‌ است‌. آنگاه‌ نويسنده‌ برگزيده‌ اين‌ ديدگاه‌ به‌ نقد روايات‌ مؤيد رجعت‌ پرداخته‌ و ظمن‌ رد تواتر آن‌، به‌ عنوان‌ نمونه‌، مجموع‌ روايات‌ باب‌ رجعت‌ كتاب‌ بحارالانوار مجلسي‌ را ارزيابي‌ مي‌كند و مي‌نويسد: روايات‌ مذكور (در كتاب‌ بحار) 198 روايت‌ است‌ و به‌ غير از شش‌ روايت‌ كه‌ حديث‌ حسن‌ است‌، مابقي‌ آنها (192 حديث‌) ضعيف‌ است‌ كه‌ از اين‌ ميان‌ 79 روايت‌ آن‌ را منتهي‌ به‌ غلاة‌ مي‌داند و 15 روايت‌ آن‌ را، روايتي‌ مي‌داند كه‌ علماي‌ رجال‌ به‌ مناسبت‌ فساد عقيده‌، تضعيف‌ كرده‌اند و 46 روايت‌ آن‌ را حديث‌ مرسل‌ مي‌داند و 35 روايت‌ را روايتي‌ مي‌داند كه‌ راويانش‌ مجهول‌الحال‌ هستند و راوي‌ 17 روايت‌ را گمنام‌ مي‌داند.

نمونه‌هايي‌ از جرح‌ روايات‌:

يكي‌ از معروف‌ترين‌ استنادات‌ ديدگاه‌ سنتي‌ در اثبات‌ رجعت‌، آيه‌ و يوم‌ نحشر من‌ كل‌ امة‌ فوجاً است‌. علي‌بن‌ ابراهيم‌ مي‌گويد: از حضرت‌ صادق‌(ع‌) معني‌ آيه‌ مزبور را پرسيدند. ايشان‌ فرمودند: مردم‌ درباره‌اش‌ چه‌ مي‌گويند؟ پرسش‌كننده‌ گفت‌: مي‌گويند كه‌ راجع‌ به‌ قيامت‌ است‌. امام‌ فرمود: مگر خداوند در قيامت‌ از هر امت‌، فوجي‌ را محشور كرده‌ و بقيه‌ را به‌ حال‌ خودشان‌ واگذار مي‌كند؟ نه‌ اين‌طور نيست‌. اين‌ آيه‌ مربوط‌ به‌ رجعت‌ است‌ و آيه‌اي‌ كه‌ راجع‌ به‌ قيامت‌ است‌، اين‌ است‌: وحشرنا هم‌ فلم‌ نغادر منهم‌ احداً» و در جواب‌، اين‌چنين‌ نقل‌ مي‌كنند: اولاً اين‌ روايت‌ ضعيف‌ و مرسل‌ است‌. ثانياً بر دانشمندان‌ پوشيده‌ نيست‌ كه‌ وصف‌ در صورتي‌ مفهوم‌ دارد كه‌ علت‌ منحصره‌ ثبوت‌ حكم‌ در موضوعش‌ باشد وگرنه‌، ابداً مفهوم‌ ندارد. مثلاً اگر بگوييد كه‌ من‌ امروز علما را ضيافت‌ خواهم‌ كرد در صورتي‌ كه‌ علت‌ ضيافت‌ كردن‌ شما علما را وصف‌ عالمية‌ نباشد، ابداً دلالت‌ ندارد كه‌ ساير طبقات‌ را ضيافت‌ نخواهيد كرد. بنابراين‌ اگر بنا شود آيه‌ مذكور داراي‌ مفهوم‌ باشد، بايد وصف‌ مكذبية‌ علت‌ منحصره‌ ثبوت‌ حشر يعني‌ رجعت‌ باشد. در اين‌ صورت‌ بايد ائمه‌ و سعدا رجعت‌ نكنند، با اينكه‌ پايه‌ و اساس‌ عقيده‌ رجعيين‌ همانا رجعت‌ ائمه‌ و مردمان‌ سعيد باشد. علاوه‌ بر اين‌ اگر وصف‌ در اين‌ آيه‌ مفهوم‌ داشته‌ باشد، بايد در آيه‌: «يوم‌ بنعث‌ من‌ كل‌ امة‌ شهيداً» هم‌ كه‌ بدون‌ شبهه‌ راجع‌ به‌ قيامت‌ است‌، مفهوم‌ داشته‌ باشد و در نتيجه‌ بايد بگوييم‌ كه‌ بعث‌ در قيامت‌ مخصوص‌ به‌ شهدا يعني‌ انبياء است‌، با اينكه‌ هيچ‌ عاقلي‌ نمي‌تواند ملتزم‌ به‌ اين‌ معني‌ شود.

از ديگر روايات‌ تفسيري‌، روايتي‌ است‌ منسوب‌ به‌ امام‌ صادق‌(ع‌) كه‌ ايشان‌ آيه‌: ربنا امتنا اثنتين‌ و احييتنا اثنتين‌ را درباره‌ رجعت‌ مي‌داند و اين‌ گروه‌ ضمن‌ ضعيف‌ و مرسل‌ دانستن‌ روايت‌، آن‌ را اصلاً مربوط‌ به‌ رجعت‌ نمي‌دانند و تفسير اين‌ آيه‌ را كه‌ حاوي‌ 2 اماته‌ و 2 احياء است‌ از آيه‌ ديگر قرآن‌: «كيف‌ تكفرون‌ بالله‌ و كنتم‌ امواتاً فاحياكم‌ ثم‌ يميتكم‌ ثم‌ يحييكم‌ ثم‌ اليه‌ ترجعون‌. بقره‌، 27» مي‌گيرند كه‌ 2 موت‌ آن‌ عبارت‌ از: موت‌ پيش‌ از خلقت‌ و موت‌ بعد از خلقت‌ و 2 حيات‌ آن‌، همانا حيات‌ در دنيا و حيات‌ در آخرت‌ مي‌باشد و در پاسخ‌ به‌ اين‌ اشكال‌ كه‌ در آيه‌ مربوطه‌ دو موت‌ نيامده‌، بلكه‌ 2 اماته‌ (ميراندن‌) آمده‌ است‌ و لذا موت‌ اول‌ (مدت‌ پيش‌ از خلقت‌) را شامل‌ نمي‌شود، چنين‌ گفته‌اند: كلمه‌ اماته‌ چنان‌كه‌ در معني‌ ازاله‌ حيات‌ استعمال‌ مي‌شود، در معني‌ ايجاد الشئي‌ ميتاً و جعل‌ الشئي‌ عادم‌ الحيوة‌ هم‌ زياد استعمال‌ مي‌شود (پس‌ اماته‌ اول‌ چنين‌ مي‌شود: ما را به‌ صورت‌ فاقد حيات‌ آفريدي‌) بنابراين‌ طبق‌ اين‌ نظر، مستفاد از آيه‌: ربنا امتنا اثنتين‌، يك‌ موت‌ و يك‌ اماته‌ است‌ همان‌طوري‌كه‌ از آيه‌: وكيف‌ تكفرون‌ بالله‌ و كنتم‌ امواتاً.... استفاده‌ مي‌شود. ولي‌ اگر مراد از آن‌ آيه‌ دو اماته‌ (اماته‌ در اين‌ دنيا و اماته‌ در رجعت‌) باشد، پس‌ بايد براي‌ انسان‌ سه‌ احياء يعني‌ سه‌ دفعه‌ زنده‌ شدن‌ ثابت‌ شود، با اينكه‌ اين‌ معني‌ مخالف‌ با صريح‌ قرآن‌ است‌.

نفي‌كنندگان‌ رجعت‌ براي‌ رد بازگشت‌ مجدد به‌ دنيا، به‌ آيه‌اي‌ استناد مي‌كنند كه‌ قائلين‌ به‌ رجعت‌ نيز همان‌ را براي‌ تأييد مدعاي‌ خود به‌كار مي‌برند و اينك‌ چون‌ ديدگاه‌ نافيان‌ رجعت‌ را مي‌خوانيم‌، از زبان‌ آنها مي‌شنويم‌: «و حرام‌ علي‌ قرية‌ اهلكناها انهم‌ لايرجعون‌. حتي‌ اذا فتحت‌ يأجوج‌ و مأجوج‌ و هم‌ من‌ كل‌ حدب‌ ينسلون‌ انبياء 95 و 96» ترجمه‌: «هر قريه‌اي‌ كه‌ ما اهل‌ آن‌ را هلاك‌ كرده‌ و مي‌ميرانيم‌، واجب‌ و لازم‌ است‌ اينكه‌ به‌ دنيا برنگردند تا موقع‌ بازشدن‌ سد يأجوج‌ و مأجوج‌ و پراكنده‌ شدن‌ آنان‌ در روي‌ زمين‌»، يعني‌ تا موقع‌ انقراض‌ عالم‌ و قيام‌ قيامت‌، زيرا فتح‌ سر يأجوج‌ و مأجوج‌ به‌قرينه‌ آيه‌ بعد و به‌اتفاق‌ همه‌ مفسرين‌ از شيعه‌ و سني‌ از نشانه‌هاي‌ قيامت‌ است‌. خلاصه‌ مفاد اين‌ آيه‌ اين‌ است‌ كه‌: هر يك‌ از اهل‌ دنيا و ساكنين‌ روي‌ زمين‌ كه‌ ما آنها را مي‌ميرانيم‌، واجب‌ است‌ يعني‌ سنت‌ و قضاي‌ حتمي‌ خداوند بر اين‌ جاري‌ شده‌ كه‌ مادامي‌ كه‌ اين‌ دنيا باقي‌ است‌ به‌ دنيا برنگردند، بلكه‌ براي‌ آنكه‌ به‌ سزاي‌ اعمال‌ خود برسند بازگشت‌ آنان‌ تنها در نشأه‌ آخرت‌ خواهد بود. پوشيده‌ نيست‌ كه‌ اين‌ معني‌ صريحاً نافي‌ رجعت‌ است‌. اما همين‌ آيه‌ شريفه‌ را، اثبات‌كننده‌ رجعت‌ به‌ روايتي‌ ديگر (بند ج‌) چنين‌ توضيح‌ مي‌دهد: «اين‌ آيه‌ كريمه‌ از يك‌ بخشنامه‌ الهي‌ حكايت‌ مي‌كند كه‌ خطاب‌ به‌ كارگزاران‌ عالم‌ خلقت‌ صادر شده‌ باشد. يعني‌: اي‌ بشر مطلع‌ باش‌ كه‌ فرشته‌هاي‌ موكل‌ بر نفوس‌ بشري‌، مردودين‌ كلاس‌ تكليف‌ هستند و آنهايي‌ را كه‌ دوره‌ آزمايش‌ را طي‌ كرده‌اند و حكم‌ قطعي‌ در پرونده‌ آنان‌ ثبت‌ شده‌ است‌، ديگر به‌ دايره‌ تكليف‌ و كلاس‌ امتحان‌ و زندگي‌ مجدد بازنمي‌گرداند و لذا، اين‌ مفهوم‌ به‌ روشني‌ قابل‌ درك‌ است‌ كه‌ بازگردانيدن‌ افراد عادي‌ و مستضعف‌ امثال‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ كه‌ حكم‌ قطعي‌ درباره‌ آنان‌ صادر نشده‌ و باصطلاح‌ پرونده‌ آنان‌ ناقص‌ است‌، بلامانع‌ است‌.» به‌ نظر مي‌رسد با توجه‌ به‌ كلمه‌ اهلكنا كه‌ در آيه‌ مربوطه‌ به‌كار رفته‌ است‌، تفسير اخير، مناسب‌تر باشد.

اين‌ ديدگاه‌ ضمن‌ نقل‌ روايت‌ پيامبر(ص‌) كه‌ فرمود: «شما مسلمين‌، اخلاق‌ و آداب‌ و بالاخره‌ رويه‌ مردمي‌ را كه‌ پيش‌ از شما بودند بدون‌ كم‌ و زياد پيروي‌ خواهيد كرد، به‌طوري‌كه‌ آنان‌ اگر در سوراخ‌ سوسماري‌ داخل‌ شوند، شما پيروي‌ خواهيد كرد...»، معتقد است‌ آنچه‌ كه‌ با استناد به‌ امثال‌ اين‌ احاديث‌، قائلين‌ به‌ رجعت‌ از آن‌ استفاده‌ مي‌كنند، من‌جمله‌ مدلول‌ آيه‌ 54 و 55 سوره‌ بقره‌: «و اذقلتم‌ يا موسي‌ لن‌ نؤمن‌ لك‌ حتي‌ نري‌ الله‌ جهرة‌ فاخذتكم‌ الصاعقة‌ و انتم‌ تنظرون‌. ثم‌ بعثناكم‌ من‌ بعد موتكم‌ لعلكم‌ تشكرون‌» كه‌ اشاره‌ به‌ بعث‌ و برانگيختگي‌ تعدادي‌ از افراد قوم‌ موسي‌ بعد از موت‌ دارد، دلالت‌ بر رجعت‌ ندارد، زيرا مي‌گويند در مثل‌ چنين‌ آيه‌اي‌، صريحاً دلالتي‌ نداريم‌ كه‌ در زمان‌ حضرت‌ موسي‌، خدا جمعي‌ را پس‌ از مردن‌ زنده‌ كرده‌ و بالاخره‌ رجعت‌ كرده‌ باشند. زيرا احتمال‌ دارد كه‌ مراد از موت‌، غشوه‌ باشد و مقصود از بعث‌، به‌ هوش‌ آمدن‌ (و نيز احتمالات‌ ديگر) و ثانياً بر فرض‌ كه‌ اين‌ آيه‌ دلالت‌ بر رجعت‌ داشته‌ باشد، قضيه‌اي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ معجزه‌ آن‌ حضرت‌ بوده‌ است‌ كه‌ براي‌ تثبيت‌ نبوت‌ موسي‌(ع‌)، انجام‌ شده‌ است‌. در آخرالزمان‌ هم‌ كه‌ پيامبري‌ نداريم‌ كه‌ خدا براي‌ اثبات‌ رسالتش‌ چنين‌ معجزه‌اي‌ كند. ثالثاً مگر زنده‌ كردن‌ مردگان‌ توسط‌ خدا، از سنن‌ و آداب‌ يهود است‌ كه‌ مسلمين‌ آن‌ سنت‌ و طريقه‌ را پيروي‌ كنند تا حديث‌ شريف‌ پيامبر(ص‌) صحيح‌ باشد؟

اين‌ ديدگاه‌ در خصوص‌ ادعاي‌ اجماعي‌ كه‌ ديدگاه‌ اول‌ قائل‌ به‌ آن‌ (اجماع‌ شيعه‌ بر رجعت‌) مي‌گويد: همه‌ محققين‌ بر آنند كه‌ اجماع‌ منقول‌ دليل‌ مستقلي‌ نيست‌، بلكه‌ از اقسام‌ خبر واحد است‌ و اجماع‌ منقول‌ بر فرض‌ ثبوت‌ حجيتش‌، آن‌ از ادله‌ ظنيه‌ است‌ و دليل‌ ظني‌ در مسائل‌ اعتقاديه‌ به‌طور كلي‌ مردود و غيرقابل‌ قربول‌ است‌.

رجعت‌ آثار و دولت‌ ائمه‌:

طبق‌ اين‌ ديدگاه‌، چنانچه‌ اخبار و روايات‌ مربوط‌ به‌ رجعت‌ صحيح‌ بود، مي‌توانستيم‌ بگوييم‌ مراد از رجعت‌، رجعت‌ آثار و دولت‌ ائمه‌ اطهار است‌. چنان‌كه‌ سيد مرتضي‌ مي‌گويد: «جمعي‌ از اصحاب‌ ما رجعت‌ را تأويل‌ به‌رجعت‌ آثار و دولت‌ ائمه‌ كرده‌اند». يعني‌ چون‌ عقول‌ و افكار بشر پيوسته‌ در ترقي‌ و تكامل‌ است‌ و بالاخره‌ روزي‌ خواهد رسيد كه‌ اكثريت‌ هر جمعيتي‌ از مردمان‌ عاقل‌ و مفكر تشكيل‌ بشود، البته‌ در آن‌ روز مردم‌ حقايق‌ دين‌ اسلام‌ و اين‌ آيين‌ فطرت‌ و عقل‌ را كه‌ اصلاً طرف‌ توجهش‌ عقلا مي‌باشد، كاملاً دريافته‌ و بالاخره‌ عظمت‌ و رونق‌ اوليه‌ اسلام‌ كه‌ در حقيقت‌ از آثار ائمه‌ گرامي‌ است‌، به‌ حالت‌ اوليه‌اش‌ برگشته‌ و رجعت‌ مي‌كند. البته‌ بر هر مسلماني‌ فرض‌ است‌ كه‌ به‌ رجعت‌ به‌ اين‌ معني‌ معتقد بوده‌ و همواره‌ منتظر همچو روزي‌ بوده‌ باشد.

به‌ نظر مي‌آيد اين‌ ديدگاهها كه‌ به‌ كلي‌ رجعت‌ را زير سؤال‌ برده‌اند، در نفي‌ رجعت‌ بيشتر تحت‌ تأثير آراي‌ افراطي‌ ديدگاه‌ اول‌ بوده‌اند تا پرداختن‌ به‌ مقوله‌ رجعت‌ به‌عنوان‌ يك‌ بحث‌ علمي‌ و مستقل‌.

/ 1