پیشینه قالیبافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشینه قالیبافی - نسخه متنی

ادوین گانزرودن؛ ترجمه: سازمان اتکا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشينه قاليبافي

پيشينه قاليبافي
مقدمه
جهان قديم در عهد
باستان به سه تمدن مغربيان ، يعني
تمدنهاي سامي، يوناني و رومي و مشرقيان
شامل چين و هند و مرکزيان يعني ايرانيان
تقسيم شده بود.
در اين ميان
ايرانيان که بخش از آنها خانه نشين و
بخشي ديگر بدوي بودند محدوده اي از شط
فرات تا آسياي غربي و مرکزي وحتي سرحدات
چين و از روسيه جنوبي تا مصب شط سند را
اشغال کرده بودند. محدوده اي که در ميان
دو تمدن عظيم غربي و شرقي قرار داشت و
واسطه تماس با هر دو پلي بود جهت انتقال
و پالايش فرهنگ ها و توسعه تمدن
جهاني.(1)
توسعه اي که بي شک
برپايه هنر و ذوق ايراني در قالب انواع
خرده فرهنگها تجلي مي يافت و بدون ترديد
اگرتمدن ايراني براساس ريشه هاي آييني
و
اساطيري دقيق و سنجيده قومي بنا نمي گشت
در ميان هجوم انبوهي از فرهنگهاي
بيگانه از شرق و غرب چاره اي جز زوال و
نابودي نمي يافت و چنين توسعه فرهنگي
درتمدن جهاني هرگز ميسور نمي گرديد. صحت
اين موضوع را مي توان از انواع فرهنگهاي
برجا مانده از ايران باستان مورد
مطالعه قرار داد.(2)
يکي از اين
فرهنگهاي برجا مانده از ايران باستان
فرهنگ بافت است که در قالب آيين پوشش
تجلي يافت. فرهنگي که در پايين ترين سطح
آن مي توان از نمد به عنوان اولين پوشش
بشري محافظ در برابر سرما و رطوبيت نام
برد و در عالي ترين درجه کمال آن مي توان
به توليد بافت پرزدار به عنوان زير
انداز اشاره کرد. توليدي که امروزه از
آن به عنوان هنر - صنعت فرش دستباف نام
برده مي شود.

تاريخچه
تکامل هنر بافت
8000 سال قبل در
عصر نوسنگي در منطقه وسيعي از آسياي
جنوب غربي، مردم براي نخستين بار در
گروههاي کوچک در يک مکان مشخص اجتماع
کرده و اولين دهکده را بوجود آوردند. در
آن زمان انسان به تجربه آموخت که مي
تواند با کاشت دانه ها و گياهان خودرو
محصول بيشتري را نسبت به جمع آوري آنها
در دشتهاي پراکنده بدست آورد. لذا
کشاورزي بوجود آمد.(3)
کشاورزي
دليلي بود تا انسان در يک نقطه متمرکز
گردد و منتظر بماند تا محصول خود را
برداشت نمايد. به مرور زمان انسان فرا
گرفت که پس از انجام عمل کاشت سبب آرامش
باطني اوشد و اين فرصت را به او داد تا
نسبت به جمع آوري آذوقه و مهار حيوانات
و اهلي کردن آنها اقدام نمايد و از شير،
گوشت و پوست آنها بهره گيرد.
سکونت در يک مکان و تغييرات آب و
هوايي
انسان را وادار ساخت تا خود را از رطوبت
و سرما محفوظ دارد. او از زندگي کردن در
کنار حيوانات اهلي فرا گرفت که پشم و
موي حيوانات بهترين عايق حرارتي جهت
حفظ در برابر سرما و رطوبت است.
بنابراين مي توان گفت اولين کسي که به
ذهنش خطور کرد تا پشم گوسفندان را با
حرارت و آب در هم نمايد اولين شبانان
چادر نشين بودند. (4)

به مرور زمان ايجاد سرپناهي که در
گرما
و سرما حافظ انسان باشد از مهمترين
دغدغه هاي او شد. لذا از تجربه پيشين خود
بهره گرفت و با استفاده از انواع رشته
هاي الياف سلولزي اولين بورياها و
حصيرها را بافت و به اين ترتيب اولين
بافته تاري و پودي تهيه گرديد.
پس از آن بيش از 2000 سال طول کشيد تا
بشر
به دانش ريسندگي و توليد پارچه هاي تاري
و پودي دست يابد.
طبق آخرين
باستانشناسي ها که توسط پروفسور
کارلتون کن در غاري موسوم به کمربندي در
نزديکي بهشهر صورت پذيرفت ابزاري به
دست
آمد که نشانگر اولين ابزار ريسندگي نخ
هاي پشمي بوده است. (5)
رومن
گيرشمن همين ادعا را با کشفياتي که در
مورد فرهنگ پوشش و از طريق باستانشناسي
هاي بسيار در تپه هاي سيلک انجام داد
تأييد کرد و پروفسور بانو فيليپس
اکرمان نيز با کاوشهاي باستانشناسي که
در تپه هاي حصار دامغان صورت داد مجدداً
ادعاي مذکور را تأييد کرد. (6)
استفاده از پنبه نيز در بافته ها در
حدود 5000 سال قبل مطابق با مستنداتي که
در هندوستان بدست آمده آغاز گرديده
بود، ليکن داستان ابريشم به گونه اي
ديگر است. (7)
در حدود 3000 سال قبل
چينيها تنها توليد کنندگان ابريشم و
پارچه هاي ابريشمي بودند. آنها اين صنعت
را حداقل 5000 سال به صورت يک راز در
خاندان سلطنتي خود حفظ کردند. تا اينکه
به واسطه يک ماجراي عشقي پرده از روي
اين راز برداشته شد.
در قرن دوم
بعد از ميلاد شاهزاده خانمي چيني که
عاشق يک شاهزاده ايراني شده بود تصميم
گرفت تا برخلاف نظر خاندان سلطنتي براي
ازداوج با معشوقش به ايران فرار کند. او
در زمان فرار مقداري زيادي تخم نوغان را
در لاي به لاي گيسوانش مخفي کرد و به
ايران آورد و به اين ترتيب نوغانداري از
ايران به سراسر جهان راه پيدا کرد. (7)
تاريخچه تکامل هنر بافت قالي
شايد در حدود 3000 سال قبل شبان
چادرنشين دريافت که اگر چله اي از نخ را
روي يک چارچوب بگستراند و سپس روي آن
گره بزند سطحي نرم و صاف را براي زير پاي
خود ايجاد مي کند که در برابر باد و
رطوبت مقاوم و تاشو بوده و قابل حمل در
کنار مهاجرتهاي همراه با گوسفندان به
سوي مراتع سرسبزتر در فصول سال
باشد.(4)
با اين حال عده اي
براين اعتقاد هستند که ريشه بافت قالي
بسيار پيش تر از 3000 سال قبل است، چه آنکه
مي گويند اولين فرش دستباف کشف شده بشري
توسط پروفسور باستانشناس رودنکور در
تپه پازيريک واقع در هشتاد کيلومتري
مرز مغولستان در ميان کوههاي آلتاي،
رجشماري حدود 42 ترکي (3600 گره در دسيمتر
مربع) دارد.و رسيدن به مهارت بافت چنين
قالي ظريفي حداقل 1000 سال طول مي کشد و
نظر به اينکه قدمت پازيريک را در 2500 سال
قبل برآورد کرده اند پيشينه بافت قالي
مي بايست ديرين تر از اين موعد
باشد.(8)
با اين حال پازيريک به
همراه چندين نمد و بافته ديگر در قبرها
ي مستور از يخ چادرنشينان قوم سکائي ها
در سال 1949 کشف شد. به نظر مي رسد که اين
فرش در دوره هخامنشيان بافته شده است.
نقش مايه هاي بکار رفته در آن مشابهت
فراواني با نقوش ديواره هاي تخت جمشيد
دارد. در زمينه مرکزي آن نيز تصاوير
ستاره هاي چهار پره اي عيناً مشابه
اشکال منعکس شده بر روي اشياي مشکوفه در
لرستان مربوط به اين دوره در درون
مجموعه اي از قابها محصور شده اند.
اگرچه خود رودنکو معتقد است که اين قالي
در زمان مادها و يا پارتيان بافته شده
است. (9)
تا پيش از کشفيات
رودنکو اعتقاد کليه پژوهشگران اروپايي
به اين بوده است که تمدنهاي باستان مصر
و آشور مي بايست گهواره فرشبافي جهان
بوده باشند، کما اينکه در راستاي اثبات
اين ادعا شواهد نسبتاً معتبري نيز با
خود داشتند.
به طور مثال مي
آورند که در تورات به هنگامي که در فصل
هجرت بني اسرائيل در بابت آرايش خيمه ها
صحبت به ميان مي آيد از واژه قالي
استفاده مي شود. (9)
همچنين با
تحقيقاتي که در اوايل قرن بيستم صورت
پذيرفت ثابت شد که مصريان اولين قومي
بوده اند که توانسته اند پارچه هاي
باستاني را توليد کنند. اين مدعا براساس
کشفياتي که در خرابه هاي شهر ممفيس و در
مقبره « تحوطس چهارم» و « نوت غنج آمون»
صورت پذيرفته و از پارچه هايي نفيس به
رنگهاي سبز و ارغواني است.
باستانشناسان اعتقاد داشته اند که
مصريان با توجه به پيشرفت در صنعت بافت
مي بايست اولين بافندگان فرش هاي
دستباف باشند.(8)
از سوي ديگر
شواهد بسيار زيادي وجود دارد که نشان
دهنده آن است که قالي در زمان آشوريان
از لوازم دربارهاي سلطنتي بوده است.(4).
ضمن اينکه ستون يادبودي از شلمانصر دوم
و بابل وجود دارد، که در آن تصويري از دو
تخته قالي با ريشه هاي بلند حکاکي شده
است.(9)
به هر حال فرضيات اين
محقق که از قدمت بيشتر و اصالت کمتري
برخوردار است، عموماً بر مبناي گفتاري
استوار است و اصولاً اشاره بر نمونه
هايي غير از فرش همچون پارچه يا سنگ و
سفال دارد. ليکن آنچه که کليه محققين و
باستانشناسان در آن متفق القول هستند
پيشرفت و توسعه صنعت فرش بافي به دست
ايرانيان در عهد باستان است.
واژه قالي
مشهورترين واژه در
زبان فارسي امروزين براي زيراندازي که
گره بافته باشد و پرز داشته باشد، قالي
است، و فرش واژه اي است که در مورد هر
نوع گستردني همچون گليم، حصير، قالي و
حتي سنگفرشهاي آجرين خيابان ها نيز به
کار مي رود.
در فرهنگهاي فارسي
واژه قالي بصورت غالي نيز بکار رفته
است.بنابراين نمي توان با صراحت بيان
کرد که اين واژه حتماً مي بايست با قاف
نوشته شود.
برخي از محققان
معاصر کوشيده اند ريشه اي براي اين کلمه
ارائه بدهند و از آن جمله «
قاليقلا» که نام شهري در قفقاز است را
عنوان کرده اند. ليکن هيچ گونه سير
تحولي از اين نام تا رسيدن به واژه قالي
بيان نداشته اند و از سويي ديگر عده اي
نام اين شهر خيالي را کنار گذاشته و
واژه قالي قلعه را به عنوان ريشه کلمه
قالي بيان نموده اند( چه آنکه در بين
آذري زبانها قلعه را گلا يا گالا تلفظ
مي کنند).

از طرفي
ديگر روستاهاي بسياري در ايران يافته
مي شوند که نام قاليباف برآنها نهاده
شده است . به هر حال بررسي چندين متن و
کتيبه پهلوي نشان دهنده واژه اي است که
تا پيش از اين پربين يا daren ترجمه مي شد و
در چندين متن امروزي به صورت ابريشمين
يا Saren تصحيح مي گردد. در کليه اين متون
واژه مورد نظر به مفهوم زيرانداز به کار
رفته است. در متوني ديگر نيز اين واژه
شالين يا حتي Vasnem خوانده مي شود. ليکن مي
توان آنرا به صورت Kalen کالين و يا قالين
نيز ترجمه کرد که اين امر بعيد نسيت چرا
که اولاً تبديل کاف آغازي در عبارات
قالين تلفظ مي کنند. کمااينکه در شمال
خراسان، نيز باصري ها، ايزد خواستي ها
داراب ، در کامفيز، مرودشت و کربال
استان فارس و در دشمنزياري کهکيلويه و
بويراحمد اين واژه به صورت قالين تلفظ
مي گردد.
از سوي ديگر بسياري از
دانشمندان ريشه قالي را از آن ايلات ترک
نشين مي دانند حتي اگر چنين فرضي را نيز
صحيح بدانيم خواهيم ديد که در بين کليه
اين قبايل واژه قالي به همان گونه تلفظ
فارسي پهلوي است.
ازبکها
اصطلاح قالين و قالي را به کار مي برند.
ترکمن ها قالين و هلي مي گويند. در
آذربايجان خالي يا خالچا مي گويند.
ترکان آناتولي عبارت «خ» ندارند لذا آن
را هالي «hali » يا هلي «hali » تلفظ مي کنند
و از همه جالبتر مردمان کشمير هستند که
واژه اصيل کالين را بکار مي برند.
به هر صورت مشخص مي گردد که واژه
کالين ريشه اصلي کلمه قالي يا قالين
است. واژه کالين از صورت باستاني Karayan
است که در ونديداد ( فرگرد 2 بندهاي 2 و 3 )
بکار رفته است مي آيد و هر دوي اين واژه
ها از ريشه Kar که ريشه واژه کاشتن است
گرفته شده است. به عبارت ديگر بشر و تمدن
باستانيان ايراني هستن گره در ميان
تارو پود فرش را مترادف با کاشتن بذر و
نهال در خاک دانسته است و ازاين رو نام
کالين، قالين و قالي را بر آن نهاده
است.
قالي بافي در عهد
هخامنشي
در عهد درخشان
هخامنشي، ذوق سرشار و سليقه متين
هنروران ايراني براي بافت و طراحي
قاليها و ظرافت و زيبايي و رنگ آميزي
آنها شهره آفاق گردي و به اطراف و اکناف
دنياي آن روزه به ويژه مصر که در آن زمان
خود بخش از ايران را تشکيل مي داد و نيز
به يونان صادر مي شد.
تاريخ
نويسان يوناني نوشته اند که بطلميوس
مجلس جشني در اسکندريه برپا ساخته بود
که تالارهاي آن با فرشهاي خوش نقش زيباي
ايراني زينت داده شده بود. همچنين نوشته
اند که اسکندر مقدوني هنگامي که به
پاسارگاد رفت، تابوت زرين آرامگاه
کوروش بزرگ را با پوششي از يک فرش ظريف و
نفيس يافت. گزنفون نوشته است که در شهر
سارد يک کارگاه قاليبافي سلطنتي وجود
داشت که فرشهاي مخصوص و محصر براي دربار
کوروش بزرگ مي بافتند.
کنت کورث
تاريخ نويس عهد باستان، در باره
فرشهايي
که در آتش سوزي تخت جمشيد طعمه آتنش
گرديده مي نويسد: « ايرانيان خزاين تمام
کشور را در اين شهر ( تخت جمشيد) گرد
آورده بودند. از آن جمله قالي هاي
گرانبهايي که فقط براي تجمل و شکوه و
بساط عمارات سلطنتي در آنجا گسترده
بودن ، خارج از حساب بود».
در
روايتي ديگر بلوتارک ( سردار بزرگ
يوناني ) در زماني که ثميسيتوکليس به
دربار ايران پناهنده شد، شاهنشاه
هخامنشي آن زمان يعني اردشير اول از او
خواست که در باره يونان و انديشه هايش
زبان به سخن بگشايد . وي براي اين کار
زمان خواست و پس از چندين روز چنين گفت«
سخن در اين موضوع همچون فرشهاي زيباي
ايراني را مي ماند که چون باز کني و
بگستراني، پيکره هاي زيباي آن همگي
نمايان است و چون تاکني يا بپيچاني همه
پيکره ها ناپيدا گرديه ، پديدار نمي
باشد(10)
باز در جاي ديگر
بلوتارک در باب ديدار سرداران ايراني و
اسپارتي سخن از قالي هاي گرانبهاي
ايراني به ميان آورده و مي نويسد: «
هنگامي که آژيزيلاس و يارانش به جايي که
قرار گذاشته شده بود آمدند، هنوز
خشترپاون ايراني به آنجا نرسيده بودند.
سردار اسپارتي تا رسيدن او لختي در زير
سايه درختي بر روي چمن ها نشست. هنگامي
که فارناباز به آنجا رسيد، زير دستانش
براي او پوستهاي نرم که پشم هاي بلند
داشت و قالي هاي گرانبها که با رنگهاي
متنوع بافته شده بود، پهن کردند که بر
روي آن بيارامد، ليکن چون ديد سردار
يوناني بر روي زمين نشسته است از روي
فروتني و ادب، از نشستن بر روي فرشها
خود داري کرد. او نيز هرچند که جامه هاي
گرانبها برتن داشت ، در نزد آژيزيلاس بر
روي زمين نشست.(10)
با اين حال با
وجود روايات و شواهد بسيار چيزي از
فرشهاي کاخ هاي هخامنشي به دست نيامد،
زيرا هرچه بود يغماگران مقدوني برده
بودند. يغماگراني که از سنگ جامد نمي
گذشتند، به طور قطع نمي توانسته اند از
بردن و تاراج فرشهاي خيره کننده چشم
بپوشند و اگر هم ناغافل فرشي را نيز
باقي گذاشته اند، به دليل گسترش قالي بر
روي زمين و کثرت استعمال به تدريج
فرسوده گرديده، از بين مي رفت. فقط در
بعضي کاخهاي تخت جمشيد سوخته هايي از
فرش که يغماگران فرصت گردآوري آن را
نداشته و آنها را در آتش سوزانده بودند،
در خلال کاوشها ديده شده است.(6)
قالي هاي پازيريک
در سال 1949 و
از حسن اتفاق چند قطعه فرشي و نمونه هاي
ديگر از بافندگي عهد هخامنشي در خلال
کاوشهاي باستان شناسان شوروي در تپه
پازيريک واقع در کوه آلتايي بدست آمد که
اکنون زينت بخش موزه آرميتاژ سن
پطرزبورگ است.
اشياي جالب تپه
پازيريک در پنج گور بزرگ که بزرگ ترين
آنها هفده متر مربع وسعت داشت به دست
آمد. در اين گورها چهار جسد موميايي شده
و 123 اسکلت ديگر انسان، 34 اسکلت اسب و
مقداري پوشاک و ساير وسايل مذهبي و زين
و ابزار اسب چند قطعه قالي، نمدها و گبه
روي اسب و پارچه موجود بود.
در
اثر نفوذ آب به درون گورها در همان
سالهاي نخست و به دنبال دفن و يخ بستن
آنان، اين اشياء حدود 2400 سال در زير
يخها مدفون شده و در نتيجه از ضايع شدن و
پوسيدن در امان ماندند. باستان شناسان
روسي براي دسترسي به اين اشيا به وسيله
آب گرم، يخ ها را آب کردند.
اين
قبرها بوسيله اتصال چوبهاي قطوري که با
سرو ته يکسان محصور شده اند و در حدود 4
متر درازا و 5/2 متر پهنا و حدود 2 متر
بلندي دارند که عيناً به موزه آرميتاژ
منتقل شده است.(6)
در اين مقبره
سه قطعه فرش بدست آمد که يکي از آنها با
زمينه 24 مربع (4 6) و در وسط مربع ها
گلهايي طراحي گرديده است. در اطراف
زمينه قالي يک حاشيه از مربع هاي کوچک و
سپس يک رديف گوزن و پس از آن رديفي از
سوارکاران ايراني که يک در ميان پياده
هستند، ديده مي شود. اين حاشيه را حاشيه
باريک منقش به مربع هاي کوچک که به لبه
هاي قالي ختم مي شود احاطه کرده است. اين
قالي امروزه به پازيريک موسوم شده است .
اين قالي نسبت به دو قالي ديگر نفيس تر و
ظريف تر مي باشد.
قالي دوم از
چهار مربع تشکيل شده که در هر مربع
تصوير دو ملکه چادر بر سر روبروي هم با
آتشداني در وسط و دو نفر از بانوان
حرمسرا حوله به دست در پشت سر آنها ديده
مي شود. نکته پراهميت و فابل توجه طرز
تاج و کلاه ملکه هاست که به شکل کنگره و
نظير تاج پيکره لاجوردي است که در تخت
جمشيد به دست آمده و از آن خشايارشاه
دانسته شده است. در اين قالي ها لباس
بانوان زرد و قهوه اي و موهاي ايشان به
رنگ آبي است. رنگ آتشدانها نيز آبي يا
قهوه اي است.
قالي سوم داراي
تصوير دو شير دونده همانند شيرهاي
موجود بر روي حاشيه حجاري ها تخت جمشيد
و شيرهاي حجاري شده در حاشيه لباس شاهان
هخامنشي ، نقش گرديده است که حاشيه هاي
مثلث شکلي در بالا و پايين آن را مزين مي
سازد.(6)
س. آ. رودنکو دانشمند
شهير روسي و کاشف قالي هاي پازيريک در
دومين تأليف خود با نام « تمدن مردم
ناحيه کوهستاني آلتايي در عهد سکاها»
در باره قالي معروف پازيريک مي آورد اين
قالي 5 رنگ داشته که عبارتند از : قرمز
سير، آبي ، سبز، زرد کم رنگ و نارنجي و
در هر دسيمتر مربع 3600 گره از نوع متقارن
دارد. کل قالي داراي 1250000 گره دارد که يک
کارگر خوب در آن زمان روزي دو تا سه هزار
گره مي زده است و به اين شکل بافتن تمام
آن يکسال و نيم وقت برده است. هنگامي که
قالي نيز از دار پايين آمده تارهاي آن
را مي چيدند. بطوري که طول هر ريشه، 1 تا
5/1 سانتي باقي مي مانده است . بلندي پشم
چيده شده نيز دو ميليمتر بوده است.
قالي بافي در عهد اشکاني
از
بافت و هنر قالي بافي در عهد اشکاني،
اطلاعات چنداني در دست نيست. ليک آنچه
که مشخص است اقلام صادراتي ايران به روم
است که در ميان آنها قالي و قاليچه هاي
ابريشمي نيز ذکر شده است. قالي هاي
ابريشمي ايران مورد استفاده خواص و
محترمين روم بوده است. در آن زمان
ايرانيان با ابريشم از طريق چيني ها
آشنا گشتند.
پلين، تاريخ نويس
رومي مي نويسد « قاليچه هاي ايراني با
رنگهاي مختلف در عهد اشکاني به بهاي
گزاف فروخته مي شد و زينت بخش کاخهاي
رومي ها بوده است.»
از روايات
تاريخ نويسان عهد اشکاني چنين برمي آيد
که در دوره اشکاني ايران واسطه تجارت
بين شرق و غرب بوده است.
به هر
حال مشخص است که در عهد اشکاني چيني ها و
قبايل آسياي ميانه از روش بافتن پارچه
هاي ابريشمي و استفاده از ابريشم اطلاع
داشتند. دراين دوران ايرانيان نيز با
ابريشم آشنا گشتند و چون منسوجات
ابريشمي خريداران فراواني در نواحي
آسياي غربي و روم داشته، ايرانيان با
خلاقيت بالاي خود ابريشم را در بافت فرش
به کار بردند و از اين رو با دستيابي به
اين فناوري نوين سعي کردند تا تمام
ابريشم چين و نواحي آسياي ميانه را
خريداري نموده و آنها را در انواع
منسوجات و فرش دستباف خود به کار برده و
به غرب صادر مي کردند.
اين رويه
در قرن چهارم ميلادي و درزمان ساساني به
بالاترين حد خود رسيد، به طوري که
ايرانيان حتي مصنوعات چيني ها را خريده
و به کشور ها و تمدنهاي غربي صادر مي
کردند و از اين رو در عهد اشکانيان جاده
اي تجاري بين چين ، ايران و تمدنهاي
غربي احداث گرديد که به جاده ابريشم
معروف شد.(6)
از ديگر قالي هاي
ايراني برجاي مانده از اين دوران تکه
قالي هاي مقبره لو - لان است که به نظر مي
رسد به عنوان تحفه به چين رفته
است.(12)
قالي بافي در عهد
ساساني
مورخان رومي و اسلامي
روايات بسياري در باب فرشهاي پربهاي
موجود در بارگاه و کاخها و آستانهاي
شهرياران ساساني نقل نموده اند.
ابن خلدون در برخي نوشته هاي خود
آورده
است در زمان ساساني مرسوم گشته بود تا
برروي فرشها علامت شاهنشاهي را مي
بافتند تا از اين طريق نتوان آنها را به
غير از دربار در مکاني ديگر مورد
استفاده قرار داد.(6)
همچنين
سالنامه چيني سويي SUIY که از سالهاي 590 تا
617 يعني اندکي پيش از انقراض سلسله
ساساني از دوره فرآورده هايي ايراني و
کالاهاي بازرگاني که در دوره ساساني به
غرب صادر مي شد نام برده است.(9)
در سنگ نگار ه طاق بستان کرمانشاهان
نيز که متعلق به عهد ساساني است، نمونه
اي از قالي هاي آن روزگار تصوير شده است.
در اين تصوير زورقي که زنان چنگ نواز
برآن نشسته اند پيداست، و ريشه هاي بلند
دارد که سر آنها را گره زده اند و گمان
مي
رود که همچون قالي هاي امروزي گره دار
بوده است.(10)
باتمام اين روايات
در باره فرشهاي زمان ساساني، از فرش
بارگاه خسرو يا قالي بزرگ بهارستان بيش
از همه صحبت شده است. اين فرش تاريخي از
ابريشم و گلابتون و تارهاي سيم و زر
بافته شده بود. نقشه متن قالي، باغي را
با گلهاي قشنگ و درخشان بهاري ، ميوه و
مرغان زيبا نشان مي داد. در فصل زمستان
که رفتن به باغ ممکن نبود ، جشنهاي شاهي
را روي اين فرش ترتيب مي دادند و به همين
جهت اعراب آن را بساط الشتاء و ايرانيان
آنرا بهار خسرو مي ناميدند. در زمينه
فرش رنگ خاک با رنگ طلا زينت يافته و
آبهاي حوض با خطوط و نقشهاي معين و
مخصوصي ، مشخص شده بود. قسمت مياني فرش
را با جواهراتي به سفيدي بلور پر کرده
بودند که اين جواهرات رنگ آب را نشان مي
داد. سنگ ريزه هاي ته جويهاي آب را با
مرواريد، تنه و ساقه درختها از طلا و
نقره، برگها و گلها از ابريشم و ميوه ها
از سنگهاي رنگارنگ گرانبها بوده
است.(6)
طبري در توصيف فرش نفيس
بهارستان مي نويسد: متن فرش را از نسج
زرين و رنگ سبز درخشان از زمرد و رنگ آب
را با نگين هاي نفيس و رنگ سنگريزه ها را
با مرواريد و شاخه هاي درختان را با زر و
سيم نمودار ساخته بودند.
در
سال 16 هجري ( 637 ميلادي) زماني که مداين و
قصر سفيد به دست اعراب متصرف و ويران
گشت فرش نفيس شصت مترمربعي بهارستان
نيز که به يزدگرد سوم رسيده بود از بين
رفته و به چندين تکه تقسيم گشت.
قاليبافي در دوران خلفاي سه گانه
پس از سقوط ساسانيان در عهد خليفه
دوم قالي بافي تا حدودي دچار رکود مي
گردد. دليل اين امر را مي بايست در دو
عامل مهم دانست.
اول آنکه
اعراب داراي زندگي بدوي بودند و حتي با
ظهور اسلام نيز در اين نوع زندگي خود
تغييري ايجاد نکردند. آنان برعکس سفال و
سفالکاري که جهت آشاميدن، خوردن و
نگهداري لوازم غذايي خود به آن محتاج
بودند، احتياجي به زيرانداز و يا فرش
نداشتند چه آنکه آنها مي بايست همواره
در بيابان زيسته و کمتر اسکان مي
يافتند.
از طرفي ديگر در دين
مبين اسلام ساده زيستن از توصيه هاي
پيغمبر اکرم (ص) بوده است و دراين امر به
خصوص خليفه دوم تعصب مي ورزيده داست.
لذا اين خود بزرگترين دليل بود تااعراب
نسبت به فرش متمايل نباشند.
از
سويي ديگر دين مبين اسلام به تصوير
کشيدن حيوانات و انسان را مکروه دانسته
و آنرا نشانه شرک و بت پرستي مي داند لذا
بسياري از بافندگان دست از کار کشيده و
به اموري ديگر پرداختند.
دليل
دوم ، وضعيت نابسامان اقتصادي برجاي
مانده از اواخر دوران ساسانيان بود، که
بسياري از مردم ايران را به سوي حرف
ديگر رهنمود ساخت. به هرحال از اواخر
دوران خليفه سوم و از عهد اموي که در بين
خلفا تجمل و تجمل گرايي رواج داشت، قالي
باقي مجدداً توسعه يافت.
قاليبافي در دوران امويه
با
روي کار آمدن امويان مجدداً فرشبافي
رونق يافت. در واقع شيوه هاي توليدي
زمان ساسانيان آرام آرام و بدون اينکه
تغيير نمايد مجدداً راه اندازي گرديد.
چرا که اعراب از زيراندازها تنها
باگليم بافها آشنا بودند و اصولاً
آگاهي نسبت به علم و سبک و شيوه
قاليبافي نداشتند که بتوانند در آن
تغييري ايجاد کنند.
از سوي
ديگر اعراب به اين تعالي فرهنگي
ايرانيان و خلاقيت آنان اگرچه در ظاهر
بيان نمي داشتند، ليکن يقين داشتند ،
لذا به هيچ وجه در اين دوران نمي
خواستند تا تمدن ايران را حذف کرده و
تمدني ديگر جايگزين آن نمايند. از اين
رو با بيم و هراي آن را محفوظ داشتند و
همان سلطنت طلبي ساسانيان را به سبک
عربي براي خود بازسازي نمودند.(6)
مورخان و جغرافي دانان عرب آن دوره
از طرحهاي زيبا و بي نظير قاليهاي
ابريشمين بسيار سخن رانده اند. از آن
جمله مي توان به روايتي اشاره کرد. به
دستور هشام ابن عبدالملک (120 هـ.ق) قالي
اي به درازاي 90 متر در 32 متر از جنس
ابريشم و با استفاده از نخهاي ريزبافته
شده تا در دربار خلافت پهن گردد.
از ديگر اين روايات از به توصيف هوان
تسانگ، سياح معروف چيني، که در دوران
خلافت امويه به ايران آمد و در خاطرات
خود قاليبافي ايران را صنعتي بي نظير
خواند، مي توان نام برد.(6)

قاليبافي در دوران عباسيان
خلفاي تجمل پرست عباسي در تزيين
کاخهاي افسانه اي خود از هيچ زيبنده اي
فروگذار نبوده اند. از اين رو قالي
دستباف ايراني مطمئناً يکي از تزيين
کننده هاي سنگ فرش اين کاخها بوده
است.
در دوره عباسيان روايات و
اسناد بسيار فراواني وجود دارد که حاکي
از شرح نجف و هدايا ي حکام محلي براي
خلفاي حاشيه نشين دجله بوده است و در
ميان آنها انواع قالي هاي نفيس به چشم
مي خورد . از جمله اين مستندات مي توان
به گزارشهاي باج و خراج عباسيون اشاره
داشت. در عهد ماموم عباسي از جمله تاديه
هاي مالياتي ايلات مختلف ايران فرستادن
ششصد تخته قاليچه طبرستاني بوده است.
ضمن آنکه در روايات آمده است که علي بن
عيسي بن ماهان نماينده هارون الرشيد در
خراسان از آن ايالات بارها قاليچه هاي
زيبا براي او پيشکش کرده است.
ابن خلدون مي آورد که در قرن هفتم
آذربايجان مرکز بافت قالي ايران بوده
است و آنان هر سال مي بايست به عنوان
ششصد تخته قالي را براي دربار خلفاي
عباسي مي فرستادند. او همچنين يادآور مي
گردد که در گيلان قاليهايي با طرح سجاده
اي بافته مي شده است.(6)
مولف «
حدود العالم» که به سال 372 هجري قمري
نگاشته شده است به نام بردن از برخي
شهرهاي ايران که در ان روزگار قاليبافي
در آن ها رواج داشته است مي پردازد. او
مي آورد که؛
« بخارا . . .از او
بساط و فرش و مصلي نماز خيزد نيکو و
پشمين» و يا « فارس . . . و بساط ها و فرشها
و زيلوها و گليم هاي با قيمت خيز و . . . »
و
يا « خوي ، برکري، ارجيح، اخلاط،
نخجوان، بدليس. از اين شهرها قالي و. . .
بسيار خيزد».(10)
قاليبافي در
دوره حکومت هاي متقارن
در بين
حکومتهاي متقارن که از اواخر قرن سوم تا
زمان حمله چنگيزخان مغول در ايران
حکومت
داشتند تنها چند سلسله نسبت به هنر،
فرهنگ و ادب توجه خاصي داشتند که از
ميان آنها مي توان به سامانيان ، آل
بويه و سلجوقيان اشاره داشت.
در اين بين سلجوقيان که از نژاد
ترکان
سلجوقي بوده، در طي قرن پنجم وارد ايران
شده و آذربايجان و نواحي عمده اي از
مرکز
و غرب ايران را به تصرف خود درآوردند. با
اين تهاجم زبان و فرهنگ آنان نيز به اين
سرزمين آورده شد و با هنر و فرهنگ ايران
ممزوج گرديد و در نتيجه طرحهاي قالي
ايران در اين برخورد فرهنگي متأثر از
طرحهاي سلجوقي گرديد. ليکن با اين وجود
امروزه از فرشهاي ايراني مربوط به اين
دور اثري وجود ندارد.(9)
س.
ادواردز محقق برجسته فرش ايران معتقد
است که شاهان سلجوقي سازنده و حامي
هنرهايي همچون نقاشي و خوشنويسي بوده
اند ليکن هرگز از فرش درک مناسبي
نداشتنه و نتوانستند سبب رونق و
شکوفايي آن گردند.(13)
از سويي
ديگر علي حصوري انديشمند ايراني برخلاف
ادواردز و برخي ديگر از محققين اعتقادي
به وجود طرح در تمام ايران از جمله
آذربايجان، قفقاز ( ناحيه اران) و آسياي
صغير مي داند.(14)
در مورد
فرشهاي عهد سلجوقي همانگونه که گفته شد
امروزه اثري وجود ندارد ليکن احتمال
تشابه آنها با نمونه فرشهاي ايراني
موجود در مسجد علاالدين قونيه که در آن
عهد پايتخت سلجوقيان بود فراوان است. با
اين حال مي توان با احتياط بسيار نقشه
اين فرشها را شکسته و بدون اغنا دانست
که ظرافت آنها نيز زياد نبوده است.(9)
از ديگر روايات در مورد ساير
حکومتهاي متقارن مي توان به نوشته هاي
مقدسي تازي نژاد در سده پنجم هجري قمري
اشاره کرد که از قاليهاي قاينات تمجيد
بسياري کرده است و يا در همان دوران
گرديزي در تاريخ زين الاخبار در
برشمردن ارمغانهاي سلطان محمود غزنوي
به يوسف قورخان از فرشهاي گرانمايه
ارمني و قاليهاي اويسي سخن گفته
است.(10)
و يا يکبار در تاريخ
بيهقي، نويسنده در شرح مجلسي از سلطان
محمود غزنوي در اوايل قرن پنجم مي
نويسدکه« اين صفه را به قالي ها و
يدباعاي رومي بياراسته بودند» که اينها
همه نشان از تمايل غزنويان به قالي و
فرشها ايراني مي باسد.(10)
در
باب آل بويه نيز گفته اند که اين حکومت
در پيشرفت توسعه صنعت قالي بافي سهم
فراواني را بازي کرده است.(6)
از
سويي ديگر بافروخي در ترجمه محاسن
اصفهان در سده پنجم از بازارها و
کالاهاي مغازه هاي اصفهان سخن بر زبان
مي راند و در ميان آنها از زيلو و قالي
نام مي برد.(10)
در اشعار
منوچهري، انوري، عنصري و خالقي نيز به
قطعات و قصايد فراواني برمي خوريم که در
آنها از قالي و رنگهاي به کار رفته در
آنها سخن به ميان آمده باشد.(9)
از جمله اين اشعار ابيات خاقاني است
که
از قالي هاي مرندي درآن عصر اظهار گلايه
کرده و آنها را داراي بافتي لطيف، نرم و
مناسب ندانسته است.(10)
قاليبافي
در دوره حکومت ايلخانان
در قرن
هفتم و در سال 630 هجري قمري، چنگيزخان
مغولي به ايران حمله برد. او از مرزهاي
شرقي ايران که در آن دوران در طيوي
حکومت سلطان محمد خوارزمشاه وارد ايران
گشت و پس از براندازي بسياري از
حکمرانان متقارن بر ايران تسلط مي يابد.
با اين تهاجم سپاهيان مغول ، قاليبافي
نيز به مانند ساير فعاليتهاي هنر تا
مدتي متوقف مي شود.
ليکن با
آرامش اوضاع که دوران کوتاهي بيش نمي
باشد مجدداً قاليبافي در دوران نوادگان
چنگيز و ايلخانان او رونق و رواج مي
يابد.
آنگونه که روايت شده
است پادشاهان ايلخاني حکامي فرهنگ پرور
بوده اند. آمده است که قالي هاي بافته
شده در اين دوره از طريق بنادر خليج
فارس به هندوستان و يا توسط بازرگانان
ونيزي و ژنوايي به اروپا حمل مي گرديده
است.
در اين بين شهر موصل در
عراق امروزي به دليل قرار گرفتن در سر
راه تبريز و بغداد ( دو مقر حکومتي
ييلاقي و قشلاقي ايلخان) مکان مناسب
براي تجارت و خريد و فروش قاليهاي
ايراني بوده است.(6)
آمده است که
در اين شهر نيز نوعي گليم بنام عتابيه
از
انواع پشمهاي کردي و لري تهيه مي گرديده
و به فروش مي رسيده است.(6)
ياقوت نيز در همان دوران قرن هفتم
اطمينان مي دهد که در آذربايجان
قاليبافي رواج داشته است.(4)
با
اين حال زماني که غازان خان يکي از
ايلخانان مغول کاخ باشکوهي را در تبريز
بنا نهاده دستور داد تا کف تالارهاي
آنرا با فرشهاي بزرگ پارچه فارس
بپوشانند.(12)
سيسيل ادواردز در
اين زمينه معتقد است که در آن زمان
برخلاف نظر ياقوت قاليبافي در
آذربايجان چندان رواج نداشته و مسلماً
فرشهاي بزرگ پارچه درآنجا بافته نمي
شده است که حکمران مغولي سعي کرده است
تا از فارس براي کاخ خود فرش طلب
نمايد.(13)
در اين زمينه ويلهلم
ميستر واريک اشنتبر نر پارا فراتر
نهاده و نظر ياقوت را کاملاً رد کرده و
مدعي هستند که در آن دوره قاليبافي در
آذربايجان رواج نداشته است.(12)
ابن بطوطه، سياح مراکشي نيز صد سال
پس
از ياقوت در شرح مجلس اتابک افراسياب از
خانهاي بختياري در ايذه ذکر مي نمايد که
جهت پذيرايي در برابر او قالي سبز رنگي
را مي گسترانند.(6،10،4)
قاليبافي در عهد تيموريان
در
اواخر قرن هفتم هلاکوخان مغول که در عين
بي رحمي و خونريزي هاي فراوان حامي
عالماني همچون خواجه نصرالدين طوسي بود
درگذشت . قيام سربداران نيز در سال 730 و
در قرن هشتم به وقوع پيوست. در اواسط
همين قرن بود که تيمور از نوادگان
گوركان بر ايلخانان پراكنده و اتابكان
ايران چيره شد و آرام آرام بر تمامي
سرزمين ايران تسلط يافت.
تيمور
لنگ اگرچه در روايات بسيار ذكر شده است
كه اهل علم و ادب بوده است ليكن تمامي
وقت خود را صرف جنگ و مبارزه كرد و كمتر
فرصت يافت تا به هنر و قال بافي توجه
داشته باشد (13)
با اينحال شايد
يكي از بزرگترين خدمات او به ابناء بشر
تربيت فرزنداني هنر دوست و هنر پرور بود
كه تا ساليان سال فرهنگ شرق ازآنها در
تاريخ به نيكي ياد خواهد كرد. پس از
تيمور فرزند او شاهرخ به سلطنت
رسيد.
شاهرخ به قاليبافي توجه
بسيار نشان داد و دستور داد تا قاليهاي
فاخر و گرانبهايي تهيه نمايند. طرح اكثر
اين قاليها شكسته بوده و چنين بر مي آيد
كه بافندگان آنان هنوز به استادي
نرسيده بودند(13).
با اينحال
تصاوير اين قاليها اكثراً در
مينياتورهاي باقي مانده از آن عهد
نقاشي شده است كه از مهمترين مستندات
جهت اثبات قاليبافي در آن دوره مي باشد
(14).
از اين قالي ها بعدها در
كاخ اوزون حسن يكي از نوادگان سلسله آق
قره قويونلو استفاده شده است. اين قالي
ها بسيار ضخيم و سنگين بوده است . (13)
شاهرخ و همسر گرانقدرش(گوهرشاد
خاتون) به تربيت فرزندان هنر پرور و ادب
دوستي همت گماردند، چرا كه بنا بر فرهنگ
مغولي تربيت و پرورش شاهزاده بر هر امري
اولي تر است. از ايشان دو فرزند با
نامهاي باي سنقر والغ بيك به يادگار
ماند. الغ بيك خط بسيار نيكويي داشت و
قرآن را خطاطي كرد. ضمن اينكه رصد خانه
مراغه را نيز همت گمارد. بايسنقر نيز در
اعتلاي معماري، نقاشي ، خطاطي و قالي
بافي بسيار كوشيد. او استاد خط ثلث بود و
كتيبه مسجد گوهر شاد را با كمال استادي
شخصاً خطاطي كرد. اين شاه خلاق و با
ايمان به تشويق هنرمندان دوره خود
علاقه و اشتياق خاصي نشان داد. آورده
اند كه ثروت افسانه اي تيمور گوركاني
توسط فرزندان نوادگانش در راه اعتلاي
هنرهاي زيباي ايراني مصروف شد. در دوره
تيموريان شهرهاي سمرقند، بخارا، شيراز
و هرات از مراكز مهم قالي بافي ايران
شدند.(9)
در اين دوره نفوذ فرهنگ
چيني در قالي بافي ايران سبب شد تا
طرحهاي هندسي به صورت طرحهايي با خطوط
دوار و منحني گرايش يافته و نقشمايه
هايي مانند پيچك و گلها، نخلهاي باد
بزني ، توده هاي ابر، انواع حيوانات و
پرندگان افسانه اي مانند اژدها، سيمرغ،
آهو و .......در طرحهاي نقش قالي ايران به
وجود آمد. اين تغييرات در نقشه اثر
شگرفي نيز بر تكنيكهاي بافت گذاشت. دو
پود بافي كه لزوم بافت نقشه هاي گردان
است جايگزين تك پود بافي شد. ضخامت دو
پود ها نيز تغيير كرده و به صورت يك پود
ضخيم و يك پود نازك درآمد. (13)
با اين حال اطلاعات در اين زمينه
بسيار
اندك است چرا كه هيچگونه قطعه بافتي از
قرن نهم باقي نمانده است تا بتوان به
بررسي ساختار آن پرداخت. معدود قالي
باقي مانده نيز متعلق به اواخر دوره
تيموريان است كه نقشه هاي گردان پيشرفت
كرده و الزاماً فنون بافت نيز بايستي
تغييرات خود را پيدا كرده باشد. (13)
پس از دو فرزند شاهرخ ميرزا، سلطان
حسين بايقرا به حكومت رسيد. او نيز به
مانند ساير اجداد خود سرمايه تيمور را
صرف اعتلاي هنرهاي ايراني ساخت. در زمان
بايقرا بزرگاني همچون بهزاد نقاش پا به
عرصه هنر نهادند. مينياتورهاي بهزاد
نقاش در بوستان سعدي و ظفرنامه نيز از
دگرگوني هاي طرحهاي قالي ايران حكايت
دارد. (9)
در اين دوران نسخه خطي
ديوان خواجوي كرماني ، كه در موزه
بريتانيا است، با نقش هالي آنقدر دقيق
تنظيم شده است كه در حقيقت وجودي آنها
ترديدي نيست. (4)
قاليبافي در
دوران هجوم ازبكها و سلسله هاي قره
قويونلو و آق قويونلو
سلطان
حسين بايقرا در هجوم ازبكهاي خونخوار
كشته شد و مجدداً مملكت ايران در بسياري
از مناطق دستخوش هرج و مرج و بي ثباتي
گرديد كه اين مساله بر روي كيفيت و كميت
توليد فرش دستباف بي اثر نبود. در اين
ميان دو طايفه قره قويونلو(صاحبان
گوسفندان سياه) و آق قويونلو(صاحبان
گوسفندان سفيد) بر عليه ازبكها شوريدند
و قره قويونلو ها توانستند شكستي سنگين
بر لشكريان ازبك وارد آورند ليكن پس از
مدتي خود نيز توسط آق قويونلوها و به
واسطه حيله و نيرنگ شكست خورده و تار و
مار گرديدند.
قره قويونلوها و
آق قويونلو ها غرب ايران را تصرف كرده و
مركزيت پايتخت خود را نيز تبريز قرار
دادند. در دوره اول يعني قره قويونلوها
اوضاع بيشتر به جنگ گذشت و آنان كمتر
فرصت يافتند به فرهنگ و ادب بپردازند.
ليكن در دوره دوم يعني آق قويونلوها
وضعيت به گونه ديگري شد.
در اين
دوره در تبريز فرشهاي بسيار زيبايي
بافته شد. به گونه اي كه بسياري از
محققين بر اين عقيده اند كه فرشهاي
بسيار زيباي اوايل دوره صفويه احتمالاً
در زمان آق قويونلوها در تبريز بافته
شده است. (9)
از اين خاندان
حكايت كرده اند كه در زمان اوزون حسن كه
گفته مي شود مردي روشنفكر از سلسله آق
قويونلوها بوده و پس از ديدار ‍ژوزف
باربارو، سفير جمهوري ونيز ، در
سفرنامه خود از زيبايي و كمال قاليهاي
موجود در كاخ حكومتي بسيار سخن مي گويد.
(13) و يا آمده است كه در تالار داوينچي
شهر فلورانس ايتاليا صدها پرده نقاشي
مربوط به اين خاندان ديده مي شود كه در
آنها قالي ها و قاليچه هاي ايراني نمايش
داده شده است. بيشتر اين آثار پرده هاي
مذهبي هستند كه مقدسين را در اطاق ها و
كليساهايي كه با قالي هاي ايراني مفروش
هستند نشان مي دهد. در بسياري از پرده ها
كه از شاهكارهاي نقاشي (( روبنس)) مي باشد
تصاوير مقدسين همچون ((آرال آروندل)) و
همسرش و يا ((هلن فورمالت)) نقش قالي هاي
ايراني به نحو زيبا و پسنديده اي كشيده
شده است. (6)
با اينحال امروز
هيچ گونه اثري از اين گونه فرشها وجود
ندارد.(13)
دوره شگفتي و عظمت
(قاليبافي در عهد صفويان)
پس
از هفت قرن حكومت بيگانگان در ايران
صفويان به پشتوانه تشيع و با همدلي مردم
بر ايران تسلط يافتند و دست اجنبي را از
اين مملكت كوتاه كردند.
صفويه
پس از حمله اعراب به ايران اولين خاندان
ايراني بودند كه حكومت را در اختيار
گرفتند. از اين رو توانستند با توجه به
همياري مردم در اعتلا و رشد هر چه بيشتر
فرهنگ ايرانيان بكوشند. سرسلسله اين
خاندان شاه اسماعيل بود و پس از او
فرزندانش طهماسب و عباس برايران حكم
راندند. از آنجاييكه در زمان هر يك از
اين پادشاهان پيشرفتهاي گراني براي هنر
قاليبافي ايران بوجود آمده لذا هر يك به
طور جداگانه مورد بررسي قرار مي
گيرد.
قاليبافي در عهد شاه
اسماعيل صفوي
شاه اسماعيل
موسس سلسله صفويه بود. او به ظاهر شيعه
اي متعصب بود و اين مذهب را به عنوان
مذهب ملي ايران معرفي کرد. مردم ايران
در آن زمان او را پادشاهي احيا کننده ،
آزادي بخش و با ايمان مي شناختند. (13)
سه پادشاه اول اين سلسله شاهاني
بودن لايق و کاردان که ديد وسيع و سعه
صدر داشتند. در واقع در طول تاريخ به
ندرت مشاهده شده که سه پادشاه يکي پس از
ديگري از لحاظ داشتن خصوصيات و صفات نيک
پادشاهي چنين هم سطح باشند. اولين اين
پادشاهان شاه اسماعيل صفوي بود. (13)
مدارک و مستنداتي وجود دارد که شاه
اسماعيل صفوي در پايتخت خود ، ((تبريز))
کارگاههاي قاليبافي تاسيس کرد. (10)
البته چه ادواردز اين مساله را کاملاً
رد مي کند و معتقد است شاه اسماعيل صفوي
وقت خود را صرف تحکيم و يکپارچه ساختن
رژيم حکومت خود و مبارزه با ترکها و
ازبکها کرد. (13)
با اين حال
تبريز از دوره غازان خان يکي از
ايلخانان مغول به عنوان يکي از
پايگاههاي بافت قالي ايران شناخته شد.
ليکن با اين وصف (( اردمن)) تحليلگر هنر
مشرق زمين در برخورد با جايگاه تبريز در
بافت کمي محتاط عمل مي کند.
اومعتقد است حمله عثماني ها با اين
شهر، اشغال آن براي 12 بار و عدم ثبات در
اين شهر امکان رشد و توسعه قاليبافي را
در اين شهر محدود مي سازد. همچنين زماني
که 14 سال پس از به قدرت رسيدن شاه
اسماعيل صفوي براي اولين بار اين شهر
توسط سلطان سليم اول فتح شد و کليه
صنعتگزان آن به استانبول منتقل گشتند
نام هيچ بافنده اي ذکر نشده است ( به نقل
از Tashinoz ) از اين رو به نظر مي رسد تبريز
يک مرکز داد و ستد قالي به جاي توليد
فروش بوده است. (12)
ليکن در اين
ميان هستند معدود افرادي همچون نيکلا
مانوچي ، طبيب حاذق ايتاليايي که مدعي
است فرشهاي بيشماري در اين دوره در
تبريز توليد مي گشته است.(12)
قاليبافي در عهد شاه طهماسب اول
شاه طهماسب پسر شاه اسماعيل صفوي
بود . اکثر محققين و تحليل گران فرش
ايران معتقد هستند در زمان حکومت شاه
طهماسب هنر قاليبافي به عاليترين مدارج
ترقي و پيشرفت نايل شد و شاه عباس پسر
اوبود که توانست بر پايه هاي مستحکم و
قوي اين جنبش نسبت به رساندن نام فرش
ايران به حد اعلاي جهاني کوشش
نمايد.
شاه طهماسب سيا ستمداري
محافظه کار و صلح جو بود او با ازبکها و
ترکهاي عثماني پيمان صلح بست و از اين
رو توانست بيش از 50 سال حکومت کند. او
پايتخت را از تبريز به قزوين انتقال داد
تا از گزند حمله ترکهاي عثماني در امان
باشد و از آنجاييکه خود فردي هنر مند و
علاقمند به قاليبافي بود اين شهر نيز در
آن زمان به عنوان يکي از پايگاههاي عمده
بافت ايران درآمد.
شاه طهماسب
خود دستي در طراحي داشت و گفته شده است
که چندين طرح براي قالي تهيه کرده است.
او هنر- صنعت فرش بافي را که در پادشاهي
هاي پيشين يک حرفه روستايي و حتي در
پاره اي از موارد يک هنر عشايري-
ايلياتي بود به شهرها کشاند و به نوعي
سبک شهري باف را پايه نهاد.
در
زمان او علاوه بر تبريز که در کار بافت
شهره خاص و عام گشته بود کارگاههايي در
قزوين، کاشان، همران ، شوشتر و هرات
تاسيس کرد. (10)
همچنين سه تن از
بزرگترين نقاشان و طراحان ايراني را به
امر طراحي قالي واداشت کمال الدين
بهزاد، سلطان محمد و مير سيد علي طرحها
و نقاشيهاي بي نظيري را به يادگار
گزاردند که در ادوار بعدي پيوسته مورد
استفاده قرار مي گرفت.(6)
همچنين او در بسياري از اين شهر ها
کارگاههاي درباري و سلطنتي را برپا
ساخت و در آنها به بافت فرشهاي ظريف و بي
نظير درباري پرداخت و کليه اين امور سبب
گرديد تا امروز از براي اوسبکي بنام (
مکتب شاه طهماسب) در نظر گرفته شود.
(6)
در دوره 50 ساله حکومت او
نامه اي برجاي مانده که از براي سلطان
سليمان عثماني نگاشته است و طي آن
پيشنهاد کرده است که براي مسجد جامع
سليمانيه قالي هايي بافته و بفرستد. او
در اين نامه از سلطان سليمان که به
عنوان برادر خود از وي نام برده است
مصرانه خواسته است تا اندازه هاي لازم
قالي ها را در جواب فراموش نکند. اين
قالي ها در مورد مقرر بافته و فرستاده
شدند. (13)
سفير مجارستان در
ايران آورده است که در بين اين قالي ها
چند تخته قالي ابريشمي نيز وجود داشته
است. (10)
از جمله طرحهاي مکتب
شاه طهماسب مي توان به جايگزيني قالي
هاي ترنج دار به جاي طرحهاي تيموري و
معمولي اشاره کرد. علاوه بر اين طرحها،
نقش شکارگاه که درآن عده اي اسب سوار را
در حال مسابقه و شکار را نشان مي دهد نيز
مرسوم گرديد. در اين دوره اقتباس از
طرحهاي تذهيب کاران در نقش هاي قالي قوت
گرفت. (6)
از جمله شاهکارهايي که
در عهد شاه طهماسب بافته شده است
شاهکاري به نام قالي شيخ صفي الدين يا
قالي اردبيل است. اين شاهکار با تار و
پود ابريشمين و پرز پشمي و در سال 946
هجري قمري بافته شده است. گره آن فارسي و
در ابعاد 534× 1152 سانتيمتر تهيه شده است.
بافنده آن نيز مقصود کاشاني بوده و در
همين شهر نيز تهيه گرديده است. اين فرش
امروزه در موزه ويکتوريا و آلبرت
انگلستان مورد بازديد هزاران بازديد
کننده قرار مي گيرد. (9)
قاليبافي در دروره زمامداري شاه
عباس
کبير
پس از شاه طهماسب پسر
ارشد او شاه عباس در اريکه سلطنت تکيه
مي زند. او بر خلاف پدر کليه صلحنامه را
يک به يک لغو کرده و تمامي معترضين و
همسايگان مزاحم را خلع يد ساخت. او پس از
سالها فتنه ازبکها را سرکوب کرده و بطور
کلي آنها را از بين برد و تار و مار کرد .
سپس در چند جنگ متوالي بر عثماني ها
غلبه کرد و دست آنها را براي هميشه جهت
تعرض به ايران کوتاه ساخت.
شاه
عباس پايتخت خود را به اصفهان انتقال
داده و در آنجا بزرگترين کارگاه سلطنتي
و درباري بافت قالي را پايه نهاد. چه
آنکه بسياري از نويسندگان در زمانهاي
مکرر به اين کارگاه اشاره داشته اند که
از جمله آنها مي توان به دو سياح
فرانسوي يعني تاورنيه و شاردن ، سر
رابرت رابرت شرلي انگليسي، کشيش و مبلغ
مذهب مسيحيت از لهستان و همچنين منشي
شاه عباس را که تاريخ مفصل ايران در
زمان حکومت اورا به رشته حرير در آورده
است، اشاره کرد. (13)
در کليه
يادداشتهاي اين سياحان و مورخين آمده
است که اين کارگاه در نزديکي چهل ستون و
ميدان نقش جهان احداث گرديده بود.
«تاورنيه» در اين باره مي گويد« اين
کارگاه بطور مداوم مشغول تهيه قالي
براي دربار بود» بسياري از اين قاليها
علاوه بر مفروش ساختن کاخهاي سلطنتي
جهت هديه به سلاتين و امراي خارجي به
کار مي رفت و سبب مي شد تا علاوه بر
اشتهار نام ايران در اين صنعت، اثري نيز
از آنها در موزه هاي سلطنتي خارجي باقي
مانده تا امروزه بتوان نسبت به بررسي
وضعيت قاليبافي در آن عهد نظر داد.
(13)
در هر حال شاه عباس نيز به
مانند پدر در راه اعتلاي اين هنر بسيار
کوشيد و اونيز مکتبي تحت عنوان «مکتب
شاه عباس» براي خود در قاليبافي بر جاي
گذاشت. در مکتب او قاليهايي با طرح ،
گلداني، اسليمي، درخت و باغ (بوته) و
سجاده اي طراحي و توليد گشت.(6)
در مورد طرح گلداني « سر ريچارد
آرتور
پورپ » عقيده دارد که از جوشقان مي آيد و
بنيانگذار آن نعمت الله جوشقاني است. از
اين نوع طرح امروزه فرشي وجود دارد که
بر مزار شاه عباس کبير در قم گسترانده
شده است. (9)
از مشهورترين
فرشهاي با طرحهاي گلداني فرشي است که
امروزه در موزه متروپوليتن نيويورک
قرار دارد .(15)
از قالي هاي با
طرح اسليمي امروزه به تعداد انگشتان
دست باقي مانده است برخي طرح آن را شاه
عباسي نيز مي خوانند. از اين قالي ها در
قفقاز و ترکيه عثماني سالها تقليد گشته
و نمونه هاي بسياري بافته شده است
.(6)
در مکتب شاه عباس با
استفاده از نقش ترنج و تصاوير حيوانات و
اشکال درختان و بوته طرح جديدي پايه
ريزي شد که به آن درخت و بوته اتلاق
گرديد. بهترين نمونه از اين نوع قالي در
موزه هنر فيلادلفيا نگهداري مي شود که
در کردستان بافته شده است نمونه ديگري
از آن نيز در متروپوليتن نيويورک وجود
دارد.(9)
جمله کارشناسان منشأ
اين طرح را غرب ايران و بالاخص کردستان
دانسته رنگ غالب آنها آبي و سرمه اي است
.(9)
ديگر طرح مکتب شاه عباسي
طرح باغي است که ابداع آن را به اواخر
سلطنت صفويه در کرمان نسبت مي دهند. اين
طرح از ابداعاتي است که در طراحي قالي و
در اوايل صفويه و در مکتب شاه عباس
مرسوم گردي. اقتباس شده است. معروفترين
اين فرشها قطعه فرشي است که امروزه در
موزه فاک در دانشگاه هاروارد قرار
دارد.(6)
از طرح قاليچه هاي
سجاده اي که در زمان شاه عباس بسيار
معمول گشت امروزه تعدادي چند وجود دارد
که يکي از آنها در موزه ايران باستان و
ديگري موزه متروپوليتن قرار دارد.(6)
از جمله فرشهايي که امروزه از آن به
عنوان يکي از شاهکارهاي قالي ايران در
عهد شاه عباس ذکر مي شود قالي هاي موسوم
به قالي هاي لهستاني است.
در
بهار سال 1601 ميلادي زيگموند سوم
فرمانرواي لهستان به يک بازرگان ارمني
به نام « موراتوتيس» مأموريت داد
تا به ايران سفر کرده و چند تخته فرش
براي کاخ هاي سلطنتي لهستان خريداري
نمايد. بازرگان نامبرده نيز بافت اين
فرشها را به بافندگان کاشاني که در آن
زمان در بافت فرشهاي ابريشمي داراي
تجربه و شهرت فراواني بودند سفارش مي
دهند. از اين فرشها حدود 300 تخته بافته
شده است که از آنها 8 قطعه در موزه
رزيدنتش مونيخ ، 4 قطعه در مرقد
آقااميرالمومنين علي (ع) در نجف و
تعدادي ديگر در قلعه روزنبرگ کپنهاک
دانمارک وجود دارد.(9)
رنگ غالب
اين فرشها صورتي، سبز و زرد کمرنگ است و
يادآور آثار بزرگاني همچون کمال الدين
بهزاد، عليرضا عباسي، سلطان محمد نقاش
مي باشد.(9)
قاليبافي پس از شاه
عباس تا ظهور نادرشاه
صفويه پس
از شاه عباس ، حکمراني که علاقمند به
فرهنگ و ادب ايران باشند، به خود نديد.
فاصله مرگ شاه عباس تا فتنه افغانها يک
دوره زوال و هرج و مرج همراه با
خوشگذراني و عياشي شاهان ايراني بود.
چهار تن پس از شاه عياس بر اريکه سلطنت
نشستند ليکن فاقد آن خصوصيات اخلاقي
پيشينيان خود بودند. در زمان آنها
لشگريان ايران در تمام مرزها شکست
خورده و بغداد و تبريز و همدان بدست
ترکان فتح گرديد.
جانشينان شاه
طهماسب و شاه عباس نتوانستند علاقه اي
را که اسلاف هنر قاليبافي ابراز مي
داشتند حفظ کنند و در نتيجه حمايت خود
را از طراحان و قاليباف که در خدمت شاه
عباس بودند دريغ کردند. اين استادان
بزودي و با عدم حمايتها يا پراکنده شده
و يا دار فاني را وداع گفتند و جدا از
اين اهتمامي نيز به پرورش شاگرد از خود
نشان ندادند. لذا قاليبافي اصالت خود را
از دست داد و دچار نوعي آشفتگي و بي نظمي
شد.(13)
بودند قاليهاي نسبتاً
نفيسي که در اين حد فاصل بافته شد، ليکن
امروزه چندان اثري از آنها در ايران
وجود ندارد، چرا که تعدادي از آنها در
اثر بي توجهي پوسيده شده و شماري ازآنها
را نيز اروپايي ها از ايران خارج کرده و
به موزه ها و ثروتمندان خارجي
فروختند.(9)
آخرين زمامدار
صفويه، شاه سلطان حسين ، نيز به راحتي
اصفهان را به افغان ها تقديم کرد. او به
قدري عياش بود که حتي تا آخرين لحظه نيز
در فکر دفاع از تاج و تخت نبود چه رسد به
آنکه در فکر پاسداري از حريم ايران
باشد.
با ورود افغانها به
ايران هرآنچه که از هنر - صنعت قاليبافي
برجاي مانده تقريباً از بين رفت.
افغانها آنقدر در ايران خون ريختند و
جنايت کردند که ديگر مجالي براي
قاليبافي باقي نماند.
افغانها
قريب به بيست سال در ايران ماندند و يکي
از دهشتناکترين و سياه ترين ادوار
تاريخي ايران را براي خود رقم زدند.
آنان جز جنگ بدون وقفه و خونريزي هيچ
يادگاري را از خود در ايران برجاي
نگذاشتند.
قاليبافي در عهد
حکومت سلسله نادريه و زنديه
دير زماني نپاييد که ندرقلي افسري
وظيفه شناس از لشگريان شکست خورده
ايران که روزگاري خود يک راهزن خطرناک
بود با جمعي اندک از قشون خود بر عليه
افغانها به پا خاست. او جز شمشير چيز
ديگري را نمي شناخت. ندر قلي که بعدها
نادرشاه نام گرفت افغانها را به طرز
فجيعي از ميان برداشت و ترکان عثماني را
نيز از غرب ايران بيرون ساخت و تبريز،
همدان، دربند و باکو را مجدداً تصرف
کرد.
در دوره پر تلاطم حکومت
اين سرباز خشن توجه زيادي به حرفه
قاليبافي مبذول نگرديد. نادر عموماً
درجنگ بود و اکثراً در شکارگاهها و
صحراها اطراق مي کرد و کمتر روي کاخ و
بارگاه به خود مي ديد. از اين رو بافت
قالي نيز چندان اقبالي از سوي او نيافت
.(13)
پس از نادر ، کريم خان زند
بر ايران حکومت يافت . او مردي مهربان
ولي بي سواد بود. مدارکي دال براينکه در
زمان او قاليبافي احيا گشت وجود ندارد.
(13)
کريم خان، پايتخت نادرشاه
را که مشهد بود به شيراز منتقل کرد. در
اين دوره سرجان ملکم مستشار انگليسي
تاريخ مفصل ايران را به رشته تحرير
درآورده است. او در يک فصل جداگانه، به
صنايع دستي و تجارت هنر ايراني در اواخر
قرن هيجدهم ميلادي مي پردازد. او در
مطالب خود از قالي ذکري به ميان نياورده
است (13).
اگرچه ادواردز ملکم را
فردي بسيار دقيق مي داند و با صراحت
اعلام مي کند که حتي ذره اي امکان ندارد
تا او بي دقتي کرده باشد و قالي بافي را
از قلم انداخته باشد ليکن مستنداتي در
دست است که در اواخر دوران زنديه نمونه
هاي زيباي از حيث نقش و بافت در ايران
توليد گشته است. (6)
قليبافي در
دوران قاجاريه
پس از مرگ کريم
خان قاجاريه توسط آغامحمدخان قاجار که
فردي سفاک و خونريز بود به حکومت رسيد
ند. آغامحمدخان اکثر اوقات خود را صرف
تثبيت پايه هاي حکومت خود ساخت و کمتر
فرصت يافت تا نسبت به هنر و ادب اين
مملکت توجه نمايد. چه آنکه حتي اگر فرصت
مي يافت ذوق اين کار نداشت تا در اين
زمينه کمکي به احياي هنر - صنعت فرش
دستباف ايران نمايد.
پس از او
فتحعلي شاه قاجار ، ناصرالدين شاه
قاجار و مظفرالدين شاه قاجار به حکومت
رسيدند. دوران حکومت آنها طولاني بود
ليکن با آرامش نسبي روبه رو بود . از اين
رو قاليبافي آرام آرام توانست مجدداً
احيا گردد. سرجان ملکم در سطور خود از
اين هنر - صنعت مجدداً نام نبرده است،
ليکن ساحاني که پنجاه سال بعد از ايران
بازديد مي کنند قاليبافي را يکي از
پيشينه هاي مردم ايران مي نامند. (13)
در اواخر دوره قاجاريه اگرچه
اوضاع سياسي کشور مشوش و آشوب زده بود
ليکن در اين زمان طبعات تازه به دوران
رسيده و شاهزادگان درباري فاصله طبقاتي
زيادي را با زيردستان خود به وجود
آوردند. پول هنگفت آنان سبب مي گرديد تا
داشتن قالي و قاليچه را در منازل خود
وسيله شوکت و جلال بدانند. لذا کم کم
خريد و فروش رونق گرفته و تجارت آن آغاز
گرديد.
از سوي ديگر سياحان و
کلکسيونرهاي اروپايي به ايران رفت و
آمد داشته و سعي در جمع آوري قاليهاي بي
نظير ايراني نمودند.(9)
و در
نهايت در اواخر قرن گذشته بود که
تجارتخانه هاي اروپايي و آمريکايي که
در امر فرش فعاليت داشتند جهت تأمين فرش
مورد نياز بازارهاي خود شعباتي را در
مراکز قاليبافي ايران تأسيس مي کنند.
کارگزاران اين شرکتها پشم هاي رنگ شده
را همراه با نقش هاي مطلوب خود در
اختيار بافندگان قرار داده و سفارش
بافت فرش را با عقد قراردادهايي به
آنها مي دادند.(9)
ادواردز
معتقد است احياي نوين قاليبافي در
ايران از سال 1885 آغاز گرديد . (13)
او به کتابي از اي . استبينگ تحت نام
قالي مقدس مسجد اردبيل که در سال 1892 در
لندن به چاپ رسيد اشاره مي کند. در اين
کتاب نويسنده وضعيت قاليبافي را در سال
1877 مورد بررسي قرار مي دهد و اين چنين مي
آورد که در آن سال 4 يا 5 طرح در قاليبافي
ايران بيشتر به کار نمي رود ليکن امروزه
متجاوز از بيست طرح در تهيه قاليهاي
ايراني به کار مي رود.
اردواردز در ادامه مي گويد که به نظر
من نويسنده با ايرانيان تماس نداشته و
اطلاعات خود را از طريق شرکت زيگلر و
شرکاي آنها به دست مي آورده است و بدون
شک در آن سالها زيگلر به تازگي فعاليت
خود را در ايران آغاز کرده بود لذا نمي
توان گفته هاي او را مستند فرض کرد.
(13)
در مورد تاريخچه شرکت زيگلر
آمده است که در سال 1875 ميلادي تهيه
فرآوردهاي صادراتي در اراک (سلطان آباد
آن زمان ) توسط بازرگانان تبريزي آغاز
شد
کمتر از ده سال بعد در سال 1883 يک شرکت
انگليسي سوئيسي الاصل به نام زيگلر و
شرکا از منچستر دفتري در اين شهر گشودند
اين دفتر از منچستر کالاهايي وارد
ايران
مي کرد. مدتي بعد يکي از کارمندان شرکت
زيگلر که يک آلماني به نام اسکار
استراوس بود پيشنهاد کرد که به جاي
اينکه شرکت وجوه حاصل از فروش کالاها را
خريد سکه هاي طلا نمايد و سپس آنها را از
طريق روسيه از ايران خارج سازد قالي
خريداري کنند که بتوانند در لندن آنها
را به راحتي و مستقيماً به پول تبديل
نمايند. از اين رو اشنراوس که مردي
کارآمد و جسور بود ، به سلطان آباد
مراجع کرده و نسبت به داير کردن
رنگرزخانه ، استخدام طراحان و ايجاد
انبار کالا اقدام کرد. ديري نپاييد که
حدود 2500 دستگاه قاليبافي تحت نظارت
زيگلر قرار گرفت و در کنار اين شرکت
شرکتهاي بيشمار ديگري نيز از اروپا و
آمريکا در اين منطقه به راه
افتاد.(13)
از ديگر شرکتهايي که
در اواخر دوره قاجاريه آغاز به کار کرد
برادران کاستلي بودند. در اواخر دوره
قاجاريه و در کرمان نخستين شرکت خارجي
يعني « استرن راگ اند تريدينگ کمپاني
اَو نيويورک » دفتر خود را در کرمان
گشود اين شرکت بعدها در شرکت. Fritz ha Rue Co
ادغام گشت. اتوبراندلي که اولين بازگان
قالي از کشورهاي خارجي بود، در کرمان
اقامت گزيد.
ديري نپاييد که
نيرکوکاستلي که متعلق به خانواده اي
متمکن و سرشناس ايتاليايي بود به تجارت
قالي ايران علاقه مند گرديد. آنها صاحب
يکي از معتبرترين بانکهاي خارجي بودند .
از اين رو برادر نير کو کو سالها قبل در
تبريز به عنوان کارگزار بانکي مستقر
گرديده بود.کاستلي ها تحت عنوان
نيرکوکاستلي و برادران در اواخر قرن 19
تجارت خود را در تبريز آغاز کردند.
بعدها اين شرکت نماينده خود را به کرمان
گسيل داشت و پس از آن نيز به کار تجارت
در
کاشان مشغول گشتند و البته در ده سال
پاياني سلطنت قاجاريه شرکتهاي معتبر
انگليسي و آمريکايي شعبات خود را در
سرتاسر ايران برپا ساختند و نسبت به
تجارت قالي در ايران اقدام ورزيدند.

پانويس:
1 - پوشش
در ابتدايي ترين تمدن ها همواره يک
مسئله عقيدتي و آييني بوده است. چه آنکه
حتي در خلقت آدم و حوا نيز اين امر مشهود
بوده است. نويسنده
2 - آشوريان
اقوامي بوده اند که در بين النهرين و در
اطراف دجله و فرات در آسياي مرکزي
همزمان با مادها و پارتيان مس زيسته
اند. نويسنده
3 -بابل شهري
باستاني بين راه نجف و بغداد در 60
کيلومتري بغداد واقع شده و پايتخت
باستاني آشوريان بوده است. نويسنده.
4 - اين بخش براساس مقاله و تحقيقاتي
که در پنجمين کنفرانس بين المللي فرش در
چهارم و پنجم سال 1375 در تهران توسط
استاد ارجمند دکتر علي حصوري ارايه
گشت، نوشته شده است. نويسنده
5 -
اين قسمت برداشت آزادي است از کتاب «
بافندگي و بافته هاي ايراني از دوران
کهن» به قلم علي سامي، استاد دانشگاه
شيراز. ن.يسنده
6 - از افسران
بزرگ يوناني که در جنگ ماراتن دوم به
اردشير شاه پناهنده شد. نويسنده
7 - سردار بزرگ ايراني در عهد هخامنشي.
نويسنده
8 - اينکه اين پوستهاس
نرم، نمئ بوده و يا چيز ديگري بحثي نيست
که در اين مجال بگنجد. ليکن بسياري از
صنايع و ابتکارات شرقيان در عهد باستان
مايه حيرت تمدنهاي غربي بوده و همواره
تفسيرهاي مبهم و ناروايي در اين باب
داشته اند از آن جمله مي توان به گفتار
ورون مورخ بزرگ يوناني اشاره داشت که مي
گويد « در مشرق زمين لباس هاي خود را با
پشمي که از گلهاي گياهي مي رويد درست مي
کنند و صد البته بسيار نرمتر و لطيف تر
از پشم است» که منظور ايشان همان پنبه
است و يا رواياتي افسانه اي در باب
ابريشم که در جاي خود جالب و قابل توجه
است.
9- عيناً از کتاب بافندگي و
بافته هاي ايراني از دوران کهن - دکتر
علي سامي آورده مي شود.
10 - نام
صحيح سن پطرزبورگ است و پس از فروپاشي
شوروي اين نام مجدداً مورد استفاده
قرار مي گيرد.
11 - روساي بخشهاي
اشياي باستاني ايران ومصر و آشور و آثار
خاور زمين در موزه بريتانيا در مقاله اي
که در 11 ژوئيه 1954 ارائه دادند اين قالي (
قالي سوم) را نوعي پارچه مي دانند.
12 - داستان ايرانيان با ابريشم در
سطور قبل رفت. نويسنده
13 - عده
اي از محققين براين عقيده هستند که
بهارستان نمي بايست فرش باشد چرا که با
زر و زيور و گوهرهاي فراواني که با خود
داشته است کسي نمي توانسته بر روي آن
بنشيند و يا راه برود. لذا مي بايست
پرده و با بساطي زربفت و گوهرنشان که در
زمستانها بياد بهار در برابر ديدگاه
خسروي شاهنشاه مي گستردن، باشد
14-گفته اند پس از افتادن بهارستان به
دست تازيان و پاره پاره کردن آن به به
دست خليفه دوم ، يکي از قطعات به دست
اميرالمومنين (ع) رسيد و آنرا به شصت
هزار درم بفروخت.
15- اعراب از
ديرباز به ابريشم علاقمند بودند. حتي در
زمان پيامبر اکرم روايت بسياري موجود
است که سران قريش از البسه ابريشمين
استفاده مي کردند.
16- برخي ديگر
روايت کرده اند که اين سياح ژاپني در
دوران زمام داري سلمان فارسي (ره) به
ايران مسافرت کرده و با او نيز برخوردي
داشته است. ليکن بسيار بعيد به نظر مي
رسد.
17 - حکومتهاي متقارن
اصطلاحي است که توسط تاريخدانان و
محققين تاريخي به حکومتهاي همزمان قرن 4
تا 7 همچوم، آل بويه، سامانيان،
غزنو.يان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان و
صفاريان و . . .اطلاق مي گردد.-18 - خاقاني
چنين مي اورد که: مهتر قاليان زنوز و
مرند ميلشان جز بسر بلندي نيست . دو
کريمنداراست بايد گفت که مرا طبع کج
پسندي نيست. هرکجا دل شکسته بندي نيست
ليک چون طالعم به صحبتشان نيست،در دل،
مرانژندي نيست چون مهذب مذاست وان
دژاند عافيت هست و دردمندي نيست چون مرا
سندس است و استبرق شايد ارقالي مرندي
نيست.
19 - ايلات و عشاير لر و
کرد در موصل رفت و آمده داشته و از اين
رو تجارت پشم در آن عهد و در شهر موصل
عراق کنوني از جايگاه مناسبي برخوردار
بوده است.
20- به نظر مي رسد گليم
بافي در ان دوران در اکثر کشورهاي
اسلامي رواج فراواني داشته است.
نويسنده
21- مطالب عيناً از
نقل سيسل ادواردز مي آيد . ادواردز
انگليسي بوده است و با معيارهاي خود اين
مطالب را نوشته است. شايد براي خواننده
اي که اين مطالب را مي خواند کمي ثقيل
باشد. ليکن به جهت حفظ اصول برگردان
رعايت شده است
22- Nicola Manucci
23 در اين زمينه برخي از مولفين
اعتقاد دارند که با توجه به ارادت
صفويان به ائمه اطهار (ع) احتمالاً مشهد
را مي بايست بجاي هرات نام برد. در گواه
اين مدعا مستندات بيشماري وجود دارد که
صحت آن را بيش از هرات تاييد مي کند.(12)

24 به غير از نام اين سه
تن از((استاد محمدي)) نيز در برخي منابع
نام برده شده است. (6)
25 ادواردز
مي آورد که در کرمان و تبريز استادان
قاليبافي از اين طرحها بدون هيچگونه
تغييري استفاده مي کردند.(13)
26_
اين مسجد بزرگترين مسجد اهل تسنن در آن
زمان بوده است.
27- سيسيل
ادواردز به گونه اي ترحم آميز از کريم
خان با نام مي بردو با اين حال بر هر
ايراني واضح است که او مردي مقتدر در
عين حال دستگير فقرا بوده است.
نويسنده
28 - از آنجائيکه
قاجاريه تا اوايل قرن 14 در ايران حکومت
داشتند اين آخرين حکومتي است که در مورد
آن سخن به ميان مي آيد. چرا که بررسي
پيشينه قاليبافي در قرن معاصر که بيش از
80 سال آنرا طي کرده ايم خود فصلي نوين و
طولاني را در تاريخ اين هنر صنعت رقم مي
زند که حتي مجمل آن در اين سطور جا نمي
گيرد. انشاءا.. در صورتي که عمري باقي
باشد، پيشينه قاليبافي در قرن معاصر در
نوشتاري ديگر تقديم خواهد شد. نويسنده

29_ E.S tebbing
30-TRADING - Co.OF
new York
31_ Nearco Castelli

منابع
1- ايران، از
آغاز تا اسلام،تأليف: رومن گيرشمن،
ترجمه دکتر محمد معين
2-
فرهنگهاي هنري ايران، تأليف: رومن
گيرشمن، ترجمه دکتر يعقوب آژند
3- آشنايي با صنايع دستي ايران،
تأليف:
دکتر محمد تقي آشوري
4- تاريخچه
فرش، نوشته: دکتر علي حصوري - مقاله
5- صنعت نساجي ايران از ديرباز تا
امروز؛ تأليف : دکتر احمد الوند
6- بافندگي و بافته هاي ايراني از
دوران
کهن؛ تأليف: دکتر علي سامي
7-
روش طراحي بافت پارچه؛ تأليف: مهندس صمد
نعمت اللهي
8- طلوع خورشيد
اورارتويي از دامنه پازيريک؛ نوشته :
ولکمار گانتزرودن؛ ترجمه: فاطمه
ميري
9- سيري در هنر قاليبافي
ايران؛ تأليف: مهندس محمد جواد
نصيري
10- آثار هنري ايران؛
تأليف: يحيي ذکا و محمد حسن سمسار
11- مجموعه سخنراني هاي پنجمين
کنفرانس بين المللي فرش ايران - چهار و
پنج شهريور ماه 1375
12- تاريخچه
فرش ايران؛ نوشته: دکتر ويلهلم سيستر،
ترجمه: مهشيد تولايي و محمد رضا نصيري
با تنظيم جواد يساولي
13- قالي
ايران، تأليف: سيسيل ادواردز، ترجمه
مهين دخت صبا
14- فرش بر
مينياتور: تأليف: دکتر علي حصوري
15- هنر قالي بافي ايران: تأليف: ادوين
گانزرودن، ترجمه سازمان اتکا

/ 1