وضعیت انسان مسلمان در جهان معاصر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وضعیت انسان مسلمان در جهان معاصر - نسخه متنی

مهدی محسنیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وضعيت انسان مسلمان در جهان معاصر

(بررسي وضعيت مسلمانان در مقايسه با پيروان ساير اديان)

دکتر مهدي محسنيان راد (1)

چکيده:

در اين مقاله، براساس گزينش يکي از سه تعريف عملياتي از «جهان اسلام»، وضعيت مسلمانان جهان براساس برخي شاخص‏هاي جمعيتي در حال و آينده و هم‏چنين جايگاه توسعه يافتگي و برخي از علل آن در مقايسه با ساير اديان بررسي شده است.

نگارنده نشان خواهد داد، در حالي که سهم مسيحيان و بوداييست‏هاي جهان طي 50 سال آينده رو به کاهش است، سهم مسلمانان در حال افزايش بوده اين افزايش با وضعيتي از توسعه يافتگي و عقب ماندگي همراه خواهد بود براين اساس، نگارنده به برخي از وجوه آن توجه کرده و عواملي چون ميزان شاخص توسعه انساني ( HID ) و زير شاخص‏هاي آن (اميد به زندگي، سهم باسوادي، درجه سواد، توليد ناخالص سرانه)، ميزان شاخص دسترسي به رسانه‏ها ( MCI ) و زير شاخص‏هاي آن (مطبوعات، راديو، تلويزيون)، ميزان شاخص دسترسي به فن‏آوري‏هاي اطلاعاتي و ارتباطي ( ICTI ) و زير شاخص‏هاي آن (اينترنت، کامپيوتر، موبايل و تلفن) و شاخص آزادي رسانه‏ها ( PFI ) در جهان اسلام را با ساير اديان مقايسه نموده است.

سه تعريف عملياتي از جهان اسلام

تعريف اول:

رسمي‏ترين تعريف از جهان اسلام عبارت است از: «اعضاي سازمان کنفرانس اسلامي که مشتمل بر 54 کشور است».

جمعيت کشورهاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي يک ميليارد و 238 ميليون و 300 هزار نفر است که تقريباً معادل 9/20 درصد مجموع جمعيت کشورهاي جهان است، اما تمامي اين جمعيت نماينده‏ي مسلمانان جهان نيست، زيرا از يک سو از 54 کشور، در 11 کشور سهم جمعيت مسلمانان آن کم‏تر از 50 درصد است و ديگر، کشورهايي هستند که يافتن دليل حضور آن‏ها در اين سازمان بسيار دشوار است. براي مثال: يکي از اعضاي کنفرانس، کشور آفريقايي گابون است که دايره‏المعارف جغرافياي جهان، 84 درصد از جمعيت يک ميليون و دويست هزار نفري آن جا را مسيحي و بقيه را «آنيميست» ذکر کرده (2) و برخي از منابع فقط 2 درصد جمعيت گابون را مسلمان دانسته‏اند (3) . در واقع شايد بتوان گفت که سازمان کنفرانس اسلامي، بيش‏تر يک تجمع سياسي ـ ديني است تا نمادي از جهان اسلام.

تعريف دوم:

دومين تعريف از جهان اسلام کشورهايي است که اکثريت جمعيت آن‏ها را مسلمانان تشکيل مي‏دهند. اين شاخص از آن نظر اهميت دارد که شکل‏گيري نظام‏هاي دموکراتيک با اصالت راي اکثريت، در جهان آينده در حال توسعه است. اين توسعه در آن حد است که «فوکوياما» حاصل آن را «پايان تاريخ» ناميده و مي‏نويسد: «در طول چند سال گذشته، همگام با پيروزي ليبرال دموکراسي بر رقباي ايدئولوژيک خود نظير سلطنت موروثي، فاشيسم و جديدتر از همه کمونيسم، در سراسر جهان، اتفاق نظر مهمي درباره‏ي مشروعيت ليبرال دموکراسي به عنوان تنها نظام حکومتي موفق به وجود آمده است. اما افزون بر آن، ليبرال دموکراسي ممکن است نقطه‏ي پايان تکامل ايدئولوژيک بشر و آخرين شکل حکومت بشري باشد و در اين مقام، «پايان تاريخ» را تشکيل مي‏دهد. در واقع، شکست کمونيسم دليل پيروزي ارزش‏هاي ليبرالي غربي و پايان درگيري‏هاي ايدئولوژيک است». (4)

در ميان کشورهاي جهان، 45 کشور وجود دارد که اکثريت جمعيت آن‏ها را با سهمي بين حدود 100 درصد تا 50 درصد مسلمانان تشکيل مي‏دهند. جمعيت 45 کشور ياد شده در سال 2000 معادل يک ميليارد و 164 ميليون و 400 هزار نفر است که يک ميليارد و 7 ميليون و 899 هزار تن از آنان مسلمان هستند (56/85 درصد). 42 کشور از 45 کشورهاي ياد شده عضو سازمان کنفرانس اسلامي هستند و کشورهاي قزاقستان، ازبکستان و اريتره با توجه به دارا بودن چنين ويژگي عضو سازمان کنفرانس اسلامي نيستند. طبق جدول شماره‏ي 1، در سال 2000، 64/19 درصد جمعيت کشورهاي جهان را جمعيت 45 کشوري تشکيل مي‏داد که اکثر آنها مسلمان بودند و اين کشورها پس از کشورهايي با اکثريت مسيحي بي‏دين در رتبه سوم قرار مي‏گرفتند. (5)

جدول شماره‏ي 1: رتبه و پراکندگي کشورهاي با اکثريت اديان مختلف در سال 2000

رتبه

جمعيت به ميليون

درصد

اکثريت مسيحي

4/1909

2/33

اکثريت بي دين

5/1271

44/21

اکثريت مسلمان

4/1164

64/19

اکثريت هندوئيست4

/1016

4/17

اکثريت بودائيست

6/400

75/6

اکثريت آنيميست

5/160

70/2

اکثريت يهودي

9/5

1/0

تعريف سوم:

واقعي‏ترين تعريف عملياتي جهان اسلام عبارت است از: «تجمع مسلمان جهان، بدون درنظر گرفتن محل اقامت آنان، ويژگي اين تعريف آن است که آن دسته از مسلماناني که اقليت کشورهاي پر جمعيت را شامل مي‏شوند (مانند جمعيت 110 ميليوني مسلمان ساکن هند يا 23 ميليوني چين) نيز در آن به حساب مي‏آيند.

بررسي‏ها نشانگر آن است که مسلمانان جهان در 99 کشور جهان پراکنده‏اند. در واقع جهان معاصر به گونه‏اي است که در 41 درصد کشورهاي آن، احتمال حضور اقليت مسلمان تقريباً صفر است و در 51 درصد که همان 99 کشور باشند، مسلمانان با جمعيتي معادل يک ميليارد و 237 ميليون و 250 هزار نفر پراکنده‏اند. اين جميعت، از نظر رتبه، پس از پيروان مسيحيت و بي دين‏ها در رتبه سوم قرار دارند. (مقصود از بي‏دين‏ها متعاقباً توضيح داده خواهد شد.)

جدول شماره‏ي 2: رتبه و پراکندگي اديان مختلف در سال 2000

رتبه

پراکنده در (کشور)

ميليون نفر

درصد

1ـ مسيحيان

151

96/1791

1/30

2ـ بي‏دين‏ها

10

14/1257

1/21

3ـ مسلمانان

99

25/1237

8/20

4ـ هندوئيست‏ها

22

99/6

390/15

5ـ بودايي‏ها، کنفسيوس‏ها و شينتوها

21

19/505

5/8

6ـ آنيميست‏ها

55

21/213

6/3

7ـ يهودي‏ها

26

96/26

5/0

8ـ زرتشتي‏ها

3

09/6

1/0

همان‏گونه که در جدول شماره‏ي 2 ديده مي‏شود، پراکندگي مسيحيان به مراتب بيشتر از پراکندگي مسلمانان است (مسلمانان در 99 کشور و مسيحيان در 151 کشور پراکنده‏اند). شايد علت اين امر، رويدادهاي مختلف امروزي قاره‏هاي آفريقا، آسيا و آمريکاي جنوبي باشد.

در جهان معاصر، به جز سه دين ابراهيمي که در مجموع، کم و بيش ساکنان نيمي از جمعيت کره‏ي زمين را در بر گرفته، 8/23 درصد جمعيت را معتقدان به ادياني تشکيل مي‏دهند که در دسته‏بندي دين شناسان، به اديان فلسفي شهرت يافته‏اند. (هندوئيسم، بودائيسم، کنفسيوسيسم و شينتويسم) (6) . 6/3 درصد را آنيميست‏ها شامل مي‏شوند (به کارگيري اصطلاح دين براي آنيميست‏ها در آيه‏هاي 1 و 6 سوره‏ي کافرون آمده است) که در 55 کشور جهان پراکنده‏اند و در واقع پيروان اديان ابتدايي محسوب مي‏شوند. زرتشتيان جهان فقط 1/0 درصد جمعيت جهان را تشکيل مي‏دهند که در سه کشور پراکنده‏اند.

در کنار پيروان اين اديان، 1/2 درصد جمعيت کره‏ي زمين را آناني تشکيل مي‏دهند که شايد بتوان گفت از تبار يکي از دو دسته‏ي اديان ابراهيمي (به ويژه مسيحيت) يا اديان فلسفي بوده و در جهان قرن بيستم، تحت تاثير تحولاتي اجتماعي يا سياسي، افراد سکولار و يا فاقد دين شمرده شده‏اند. جمعيت اين عده با يک ميليارد و 257 ميليون و 140 هزار نفر، پس از مسيحيت در رتبه‏ي دوم قرار دارد، اما از نظر ميانگين با 71/125 ميليون نفر در رتبه‏ي اول قرار داشته و در 10 کشور جهان پراکنده‏اند. در رأس اين کشورها چين قرار دارد که 4/86 درصد جمعيت آن بدون دين معرفي شده‏اند. ايالات متحده‏ي آمريکا با 2/41 درصد، آلمان با 3/26 درصد، هلند با 7/36 درصد از کشورهايي هستند که بين 5 ميليون تا يک ميليارد و 92 ميليون نفر آنان بي دين محسوب مي‏شوند.

در تعريف عملياتي شماره‏ي سه، نکته‏ي داراي اهميت آن است که، اين جمعيت تا چه حد ميهمان اکثريت و تا چه حد ميزبان اقليت‏هاي ديني هستند. «به ديگر سخن، وضعيت در اقليت نبودن» آنان چگونه است؟

در سال 2000، 48/81 درصد پيروان اسلام در کشورهايي زندگي مي‏کرده‏اند که اکثريت جمعيت را مسلمانان تشکيل مي‏داده است. در واقع 52/18 درصد مسلمانان جهان در مناطقي سکونت دارند که به صورت اقليت مذهبي تعريف مي‏شده‏اند. از اين عده 89/8 درصد در ميان اکثريت هندوئيست، 25/5 درصد در ميان اکثريت مسيحي، 85/1 درصد در ميان اکثريت بدون دين و 72/1 درصد در ميان اکثريت آنيميست قرار داشته‏اند.

بررسي وضعيت ساير اديان حاکي از آن است که از نظر شاخص در «اقليت نبودن» هندوئيست‏ها نسبت به ساير اديان وضعيت بهتري دارند. زيرا 15/95 درصد آن‏ها در کشوري زندگي مي‏کنند که اکثريت با هندوئيست است:

جدول شماره‏ي 3: وضعيت شاخص‏هاي در اقليت نبودن براي اديان مختلف در سال 2000

نسبت در تعداد کشور با بيشترين سهم

اديـان

اقليت نبودن

اکثريت

هم دين در اکثريت

1ـ هندوئيست‏ها

15/95

83

مسلمان

2ـ مسيحيان

60/89

89

مسلمان

3ـ بي‏دين‏ها

38/87

2

مسيحي

4ـمسلمانان

84/81

45

هندوئيست‏ها

5ـ بودائيست‏ها

59/66

10

بي‏دين‏ها

6ـ آنيميست‏ها

52/46

16

مسيحي

7ـ يهوديان

92/17

1

مسيحي

اين جدول نشانگر آن است که از نظر نسبت در اقليت نبودن از يک سو حدود 87 درصد مسيحيان جهان در کشورهايي زندگي مي‏کنند که اکثريت با مسيحيان است و از سوي ديگر بيش‏ترين يهوديان، آنيميست‏ها و بي‏دين‏ها نيز در کشورهايي زندگي مي‏کنند که اکثريت با مسيحيان است. از آن سو بيش‏ترين اقليت مسيحي در کشورهايي زندگي مي‏کنند که بيش‏ترين اکثريت مسلمان را دارد.

آينده‏ي جمعيت اديان مختلف

بررسي برآوردها حاکي از آن است که در آينده، سهم جمعيت مسلمانان جهان (در تعريف عملياتي شماره‏ي سه) بيش از ساير اديان تغيير خواهد کرد.

سال 2000 جمعيت جهان در حدود 5 ميليارد و 944 ميليون نفر محاسبه شده است. پيش بيني مي‏شود که اين جمعيت در سال 2025 به 7 ميليارد و 772 ميليون نفر (3/1 برابر سال 2000) و سال 2050 به 9 ميليارد و 26 ميليون نفر برسد (5/1 برابر سال 2000)

اگر سهم اديان را در سال 2000، در کشورهاي مختلف جهان مبنا قرار دهيم و اگر تغييرات جمعيتي هر کشور را در جمعيت پيروان اديان مختلف آن کشور مشابه و ثابت در نظر بگيريم براساس جدول 4، مي‏توان پيش‏بيني کرد که سهم مسلمانان در طي 50 سال آينده در مقايسه با ساير اديان، داراي بيش‏ترين رشد خواهد بود.

جدول شماره‏ي 4 : تغييرات جمعيت اديان مختلف طي سال‏هاي 1975 تا 2050

در تبيين اوليه‏ي دلايل عدم مشابهت تحولات جمعيتي اديان در دهه‏هاي گذشته و آينده، دو دسته‏ي عوامل جبري و عوامل اختياري وجود دارد. احتمالاً تبديل بودائيست‏ها به بي دين‏ها در حوزه‏ي تحولات جبري قرار مي‏گيرد (به دليل وضعيت کمونيستي حاکم بر چين دوران مائو) و تبديل مسيحيان به بي دين‏ها در حوزه‏ي اختيار (تحولات منتهي به رشد سکولاريزم در نظام‏هاي ليبرال سرمايه‏داري).

با خاتمه‏ي حيات مائوئيسم در چين و تحولات آينده، دست کم مي‏توان حدس زد که بازگشت به دين ـ حتي در حد آن چه در کشورهاي مسلمان آسياي ميانه نسبت به اجراي برخي مناسک اسلامي اتفاق افتاده ـ قابل پيش بيني است. از سوي ديگر در حوزه‏ي مسيحيت نيز تحولاتي در دين گرايي ديده شده و اين همان است که «هانتينگتون» در بحث برخورد تمدن‏ها مطرح نموده است و انديشمنداني چون «جورج ويگل» درباره‏ي غير مادي شدن جهان گفته‏اند که غير مادي (مذهبي) شدن جهان يکي از واقعيت‏هاي برجسته در زندگي اواخر قرن بيستم است. (7)

هانتينگتون معتقد است که نوعي خلأ هويت در جهان پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد شکل گرفت که خود آگاهي تمدني و تجدد حيات مذهبي به عنوان وسيله‏اي براي پر کردن آن خلأ شروع به رشد نمود. (8)

از جمع نظرات هانتينگتون و فوکوياما اين نکته را مي‏توان دريافت که تحولات جمعيتي اديان، طي 50 سال آينده، پديده‏ي درخور توجهي است.

به نظر مي‏رسد که از سه تعريف عملياتي گذشته، تعريف شماره‏ي سه (کشورهاي با اکثريت مسلمان) معيار منطقي‏تري براي مقايسه‏هاي ميان اديان است. (مي‏توان با فرض ثبات سهم اکثريت در 50 سال آينده، تحولات جمعيتي کشورهاي جهان را براساس دين اکثريت در جدول شماره‏ي 5 بررسي نمود.

جدول شماره‏ي 5 : تغييرات جمعيت کشورهاي با اکثريت اديان مختلف طي سال‏هاي 1975 تا 2050

در اين جدول به روشني آشکار است که طي 50 سال آينده سهم جمعيتي کشورهاي با اکثريت مسلمان به خلاف جهان مسيحيت که رو به کاهش است، به شدت افزايش مي‏يابد. در واقع اگر جمعيت کشورهاي ياد شده را در سال 2000، 100 فرض کنيم، اين شاخص در کشورهاي با اکثريت مسيحي در سال 2050 به 147 و در کشورهاي با اکثريت مسلمان به 201 تبديل خواهد شد.

سهم دين در تمدن‏ها و جايگاه اسلام

«ساموئل هانتينگتون»، استاد دانشگاه هاروارد ايالات متحده‏ي آمريکاست. او از ميان عناصر تشکيل دهنده‏ي تمدن، براي دين جايگاه ويژه‏اي قايل مي‏شود و مي‏نويسد: تمدن‏ها با تاريخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم‏تر، مذهب از يک ديگر متمايز مي‏شوند. انسان‏هاي وابسته به تمدن‏هاي مختلف ديدگاه‏هاي متفاوتي درباره‏ي روابط بين خدا و انسان، فرد و گروه، شهروند و دولت، والدين و فرزندان و زن و شوهر دارند. هم چنين ديدگاه آنان در مورد اهميت نسبي حقوق و مسئوليت‏ها، آزادي و اختيار، تساوي و سلسله مراتب، فرق مي‏کند. اين تفاوت‏ها در طول قرن‏ها پديد آمده و به زودي از ميان نخواهد رفت. اين اختلاف‏ها به مراتب از اختلاف ايدئولوژي‏هاي سياسي و نظام‏هاي سياسي اساسي‏تر است. (9)

«هانتينگتون» در توصيف خصلت محکم و فولادين مذهب در مقابل ساير عناصر فرهنگي مثال جالبي را مطرح کرده و خاصيت انعطاف پذيري ايدئولوژي را با اين مثال بيان مي‏کند که يک کمونيست ديروز مي‏تواند يک دموکرات امروزين شود و از جنبه‏ي اقتصادي يک ثروتمند مي‏تواند تهي‏دست و يک فقير، دارا شود. اما يک آذري نمي‏تواند ارمني شود. او مي‏افزايد در مبارزات ايدئولوژيکي و طبقاتي، مسأله‏ي اساسي اين بود که، شما در کدام طرف هستيد؟ در حالي که در برخورد تمدن‏ها پرسش اين است که شما کيستيد؟ در مقابل سئوال اول مي‏توان جهت را انتخاب کرد و حتي تغيير داد، در حالي که پاسخ به سئوال دوم قابل تغيير نيست. مذهب حتي بيش از قوميت، افراد را از هم متمايز مي‏کند. يک نفر مي‏تواند نيمه فرانسوي و نيمه عرب باشد و حتي تابعيت مضاعف داشته باشد ولي نيمي مسيحي و نيمي مسلمان بودن، بسيار دشوار است. (10)

«هانتينگتون» جهان اسلام را جهاني پويا توصيف مي‏کند و اين پويايي را به عنوان يکي از عوامل بي ثباتي در جهان و مقدمه برخورد تمدن‏ها مي‏داند. او در تبيين يکي از مسائل در حال شکل‏گيري برخورد تمدن‏ها مي‏نويسد: «عامل ديگر بي‏ثباتي، از پويايي در جهان اسلام نشأت مي‏گيرد. در آغاز دهه‏ي 1970، تجديد حيات اسلامي آغاز گرديد و تمام کشورهاي اسلامي را متأثر ساخت. احياي اسلامي خود را در ايجاد تغيير در سياست‏ها، رفتار دولت‏ها، سنت‏ها و جهان‏بيني مردم نمايان ساخت».

«هانتينگتون» احياي اسلام را واکنشي به سرخوردگي‏ها و مشکلات ناشي از نوسازي و تحول اجتماعي افزايش جمعيت، شهري شدن و هم چنين از خود بيگانگي (ناشي از گسستگي از ريشه‏هاي سنتي خويش) مي‏داند. او سهم بنيادگرايي در اسلام را بخش کوچکي از احياي اسلام مي‏داند و توجه او بيش‏تر به ماهيت کلي تجديد حيات اسلام مربوط است. او در اين‏باره مي‏نويسد: به اعتقاد من مشکل، وجود تعداد اندک دولت‏هاي بنيادگرا نيست. بلکه مشکل، بنيادگراها هستند که در تمام جوامع مسلمان، عملاً نيروي مخالف دولت‏ها را تشکيل مي‏دهند. دولت‏هايي که اغلب ديکتاتور، ظالم، فاسد و در بسياري موارد فاقد مشروعيت نيز هستند. (11)

نظرات هانتينگتون به عاملي براي توجه به دين در آستانه‏ي ورود به قرن بيست و يکم تبديل شد. در تعريف او از تمدن، دين جايگاه ويژه‏اي دارد در حالي که در نگاه ديگران اين تعبير کم‏تر به اين مفهوم ديده مي‏شد. آنچنان که «الوين تافلر» در رد نظريه‏ي هانتينگتون در تعريف تمدن مي‏نويسد: «تمدن به آن شيوه‏ي زندگي اطلاق مي‏شود که با نظام خاصي از توليد ثروت سر و کار دارد مانند کشاورزي، صنعت و امروزه نيز نظام مبتني بر اطلاعات». (12)

سيدحسين نصر، استاد کرسي اسلام‏شناسي در آمريکا، توجه به مقاله‏ي هانتينگتون را به عنوان يک اقدام سرنوشت ساز در جوامع غير غربي توصيف مي‏کند و مي‏گويد: «مقاله‏ي ياد شده فقط يک نظريه‏ي علمي درباره‏ي آينده‏ي دنيا نيست، بلکه خود سياست‏ساز است.» (13)

وي معتقد است در حالي که مفهوم تمدن در بحث‏هاي علوم سياسي در دوران جديد مغرب زمين اهميت چنداني نداشت، مقاله‏ي هانتينگتون آن را در قالب مفاهيم علوم سياسي جديد احيا کرد. (14)

توسعه يافتگي و عقب ماندگي در ميان اديان در تمدن‏ها

آيا افزايش جمعيت مسلمانان در آينده، امتيازي براي جهان اسلام است؟ واقعيت اين است که علت افزايش چشمگير جمعيت در کشورهاي اکثريت مسلمان، بالا بودن سهم باروري در کشورهاي مذکور است. يعني ميانگين ميزان باروري هر زن در سال 1975 در ميان کشورهاي اکثريت مسلمان 39/6 بوده در حالي که نسبت ياد شده در ميان زنان در ديگر اديان جهان 36/4 بوده است. اگر سهم مرگ و مير در ميان نوزادان را در نظر بگيريم، نتيجه، درصد رشد جمعيت است که در سال 1975، در کشورهاي اکثريت مسلمان 8/2 و ساير اديان 5/1 بوده است.

در سال 2000، ميزان باروري زنان مسلمان به 447/4 کاهش يافت، اما در رتبه دوم خود باقي ماند. در آن سال، بيش‏ترين ميزان باروري مربوط به زنان کشورهاي با اکثريت آنيميست (7/5) و کم‏ترين ميزان در کشورهاي با اکثريت بي‏دين (5/1) بوده است (با اکثريت مسلمان رتبه‏ي دوم و به ترتيب رتبه‏هاي سوم به بعد متعلق به هندويست‏ها، بودائيست‏ها، يهودي‏ها و مسيحي‏ها).

در جدول زير نشان داده مي‏شود که هرم سني جمعيت در اديان مختلف متفاوت و نيز در حال تغيير است.

در سال 2000، بي‏دين‏ها کم‏ترين سهم جوان و آنيميست‏ها و مسلمانان بيش‏ترين سهم را داشته و از آن سو يهودي‏ها و مسيحي‏ها از بيش‏ترين افراد کهنسال، برخوردار بودند و آنيميست‏ها و مسلمانان داراي کم‏ترين افراد کهنسال بودند. در سال 2015، سهم جوانان در همه‏ي اديان - جز آنيميست‏ها - تقريباً به يک نسبت کاهش و سهم کهنسالان در مسيحيت، يهود و بي‏دين‏ها شديداً افزايش خواهد يافت.

گفتيم که «هانتينگتون» معتقد است که سواي رشد جمعيت، شهري شدن در کنار سرخوردگي از نوسازي و خودبيگانگي از عوامل احياي اسلام در دهه‏هاي اخير شناخته شده است.

براساس آمارهاي سازمان ملل، در سال 1975، در ميان کشورهاي اکثريت مسلمان، کويت با سهمي معادل 8/83 درصد بيش‏ترين جمعيت شهرنشين و بنگلادش با 8/9 درصد کم‏ترين جمعيت شهرنشين را در ميان 45 کشور با اکثريت مسلمان داشته‏اند (ميانگين سهم مذکور در 45 کشور معادل 98/38 درصد بوده است). اين نسبت‏ها در سال 1999 افزايش يافت. ميانگين تبديل به 11/52 درصد و کويت 4/97 و بنگلادش 9/23 درصد شد. پيش‏بيني مي‏شود سهم ياد شده در سال 2015 به 42/60 درصد و دامنه بين 2/98 و 9/33 درصد باشد.

به اين ترتيب آن چه اهميت دارد اين است که جمعيت انبوه جوان در جوامع اسلامي آينده با چه ميزان از توسعه يافتگي زندگي خواهند کرد؟

مفهوم توسعه يافتگي

20 سال از جنگ جهاني دوم گذشته بود و طرح‏هاي جهاني مانند طرح مارشال با اين رويکرد که توسعه با رشد اقتصادي مترادف است با شکست مواجه شد و مفهوم توسعه به چالش کشيده شد؛ آن چنان که ديکنسون نوشت «هرکس به نوعي در مورد توسعه سخن مي‏گويد. اما واقعاً معني توسعه چيست؟» مسلماً اين کلمه معني ساده‏اي ندارد، بلکه براي هر کس که درباره‏ي آن سخن مي‏گويد، معني جداگانه‏اي دارد. (15)

در همان سال‏ها، هنوز تصور از غالب توسعه، دستيابي به اندازه و ترکيبي صحيح از سرمايه (چه از راه پس‏انداز و چه سرمايه‏گذاري ملي) براي دنبال کردن همان راه رفته‏ي کشورهاي توسعه يافته بود. (16) در اين مسير و در خلال رقابت براي جلب کشورهاي تازه به استقلال رسيده‏ي دهه‏ي 1960 سهم اين پس‏انداز نيز تعيين شد و افرادي مانند «روستو» ( W.W.Rostow )، اقتصاددان سرشناس آمريکايي گفته بودند: «کشورهايي که بتوانند به يک توسعه‏ي مستمر دست يابند.» در ادامه‏ي همين نظرات، مدل‏هاي رياضي نيز ارائه شد؛ براي مثال مشخص گرديد، که هر کشوري بخواهد به نرخي معادل رشد 7 درصدي دست يابد، نياز دارد که 21 درصد درآمد ملي خود را پس‏انداز و سرمايه‏گذاري کند. حال اگر توان پس‏انداز او 15 درصد بود، 6 درصد بقيه را يا بايد با وام‏هاي خارجي پر کند يا امکان سرمايه‏گذاري بخش خصوصي خارجي را فراهم سازد. (17)

به اين ترتيب پس انداز و سرمايه‏گذاري داخلي، ارز خارجي، مهارت و مديريت خارجي يا داخلي از عوامل اصلي دستيابي به توسعه تا اواخر دهه‏ي 1960 براي کشورهاي عقب مانده محسوب مي‏شد. (18)

در دهه‏ي 1790، معناي اصطلاح توسعه، از تمايل صرف به رشد اقتصادي کلي به مباحث جزيي‏تري چون توزيع درآمد و نابرابري نيز کشيده شد. (19)

در دهه‏ي 1980، فروض ارزش‏هاي اخلاقي يا ارزش‏هاي هنجاري ( ethical or normative value ) نيز وارد مکاتب اقتصاد توسعه شد. در واقع در آن زمان باور جامعه‏اي مثل ايران به اين ضرب‏المثل: «هر آنکس که دندان دهد، نان دهد» عاملي در رسيدن به درجه‏اي از توسعه‏يافتگي ديده شد. (20)

اين ديدگاه بيانگر اين سخن است که عدم برخورداري از ارزش‏هايي چون برابري اقتصادي و اجتماعي، آموزش عمومي، استقلال ملي، نوسازي نهادها، مشارکت سياسي و اقتصادي، دموکراسي واقعي و اعتماد به نفس در کنار ريشه کن کردن فقر و افزايش سطح زندگي، توسعه را فراهم خواهد آورد.

مي‏دانيم که بحث نقش ارزش‏ها در توسعه را سال‏ها قبل از دهه‏ي 1980 و در اوايل قرن نوزدهم ماکس وبر مطرح نمود. وبر يکي از ارزش‏هاي مذهبي در پروتستانيسم را عاملي مهم در شکل‏گيري سرمايه‏داري در غرب معرفي کرد. در واقع سخن روستو و وبر و ديدگاه‏هاي توسعه تا اواخر دهه‏ي 1960 مشابه بود و همگي در راستاي همان فرمول پس انداز و سرمايه‏گذاري ختم مي‏شد. با اين تفاوت که وبر منشأ را يک پديده‏ي ارزشي مي‏دانست. (21)

در آغاز دهه 1990، بحث جايگاه ارزش‏ها در مباحث توسعه جدي‏تر شد. يکي از کساني که به اين مقوله توجه نمود، مايکل تودارو ( Michael P.Todaro )، کارشناس مرکز بررسي سياست‏ها در شوراي جمعيت سازمان ملل و استاد اقتصاد در دانشگاه نيويورک، بود.

تودارو توسعه را ارتقاي پي در پي کل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي بهتر و يا انساني‏تر تعريف کرده است. او معناي دروني توسعه را در حداقل سه ارزش اصلي دانسته است: 1) معاش زندگي، 2) اعتماد به نفس، 3) آزادي از قيد بندگي. (22)

شاخص توسعه‏ي انساني جهان اسلام

به اين ترتيب در ارزيابي ميزان توسعه يافتگي، علاوه بر ثروت اقتصادي به عنوان تنها شاخص توسعه يافتگي، عوامل ديگري را نيز در نظر گرفتند؛ تا جايي که سرانجام سازمان ملل، به جاي ثروت اقتصادي، ثروت انساني را ثروت واقعي هر کشور دانست. اين تحول را مي‏توان در مقدمه‏ي گزارش توسعه‏ي انساني ( Development Human ) يکي از سازمان‏هاي وابسته به سازمان ملل متحد به نام برنامه‏ي عمران سازمان ملل متحد ( UNDP ) ديد. در اين مقدمه آمده است:

«مردم، يعني مردان و زنان، ثروت واقعي هر ملتي را تشکيل مي‏دهند. هدف توسعه، خلق شرايطي است که مردم بتوانند در آن، از عمر طولاني و زندگي سالم و سازنده بهره‏مند شوند. ليکن اين واقعيت ساده و در عين حال پرمعنا، غالباً در پي به دست آوردن رفاه مادي و ثروت مالي، فراموش شده است.»

انتشار نخستين گزارش توسعه‏ي انساني در سال 1990 کمک کرد تا «انسان‏ها» دوباره در مرکز توجه توسعه جاي گيرند. در مقدمه‏ي اين گزارش گفته شد که توسعه انساني ( Development Human ) مفهومي را به مراتب گسترده‏تر از نظريات قراردادي توسعه‏ي اقتصادي دارد. (23) و در همين گزارش براي نخستين بار از يک شاخص جديد به نام شاخص توسعه‏ي انساني ( HDI ) استفاده شد که دربردارنده‏ي سه زير شاخص است: 1 ـ اميد به زندگي (نشان‏دهنده‏ي عمر طولاني و سلامت)، 2 ـ پيشرفت تحصيلي (نشان‏دهنده‏ي سطح علم و دانش) و 3 ـ توليد ناخالص داخلي برحسب برابري قدرت خريد به دلار (بيانگر وجود سطح زندگي شايسته و مناسب). (24)

در گزارش‏هاي سال‏هاي نخست، حداکثر شاخص مذکور چنين تعريف شده بود: که هر گاه حداکثر زندگي مردم يک کشور 85 سال، صد در صد جمعيت باسواد و ميانگين سطح تحصيلات واجدين شرايط 15 سال (يعني نزديک به ليسانس) باشد و به طور متوسط داراي قدرت اقتصادي سرانه‏ي سالانه برابر 40 هزار دلار باشد، کشوري با شاخص توسعه‏ي انساني برابر يک است. اما اگر در کشوري، اميد به زندگي 25 سال باشد و تمامي ملت بي‏سواد باشند و فقط داراي قدرت اقتصادي سرانه - سالانه برابر 200 دلار باشند، داراي شاخص توسعه‏ي انساني برابر صفر خواهند بود.

در گزارش سال 2003، رقم 40 هزار دلار هم چنان ثابت مانده است. اما در شاخص آموزش ( Education ) تغييري داده شده و به جاي ميانگين سطح تحصيلات، از زيرشاخصي به نام ترکيب کل ثبت نام در دوره‏هاي ابتدايي، متوسطه و آموزش عالي استفاده شد. (25)

براساس گزارش سال 2003، بالاترين شاخص توسعه‏ي انساني متعلق به‏کشور نروژ با عدد 942/0 و کم‏ترين، متعلق به کشور آفريقايي سيرالئون با رقم 275/0 بوده‏است. (سازمان ملل، کشورها را از نظر شاخص توسعه‏ي انساني به سه دسته تقسيم کرده‏است: توسعه‏ي بالا که مربوط به کشورهاي دارنده‏ي شاخص بيش از 800/0 هستند. توسعه‏ي متوسط، کشورهايي که شاخص آنها 799/0 و کم‏تر و بيش از 500/0 هستند و توسعه‏ي پايين که مربوط به کشورهاي 499/0 و کم‏تر است.)

اگر تعريف عملياتي شماره‏ي سه را در نظر بگيريم، شاخص مذکور براي يک فرد مسلمان معادل 595/0 است. اين شاخص براي يهوديان جهان 826/0، براي مسيحيان 770/0، بي دين‏ها و بودائيست‏ها هر دو 752/0، زرتشتي‏ها 580/0، هندوئيست‏ها 576/0 و آنيميست‏ها 489/0 است.

بررسي‏ها نشان مي‏دهد که يهوديان پراکنده در سطح جهان، نه تنها بالاترين شاخص توسعه‏ي انساني را دارند، بلکه بيش‏ترين سهم آنان نيز در شرايط شاخص بالا زندگي مي‏کنند (66 درصد) و هيچ کدام از آنان در مناطقي که شاخص توسعه‏ي آن‏ها است، به سر نمي‏برند. در حالي که فقط 2 درصد مسلمانان پراکنده در نقاط مختلف جهان، در شرايط توسعه‏ي بالا، 61 درصد در توسعه‏ي متوسط و 73 درصد در شرايط شاخص توسعه‏ي پايين به سر مي‏برند.

اگر معيار سنجش را کشورهاي با اکثريت مسلمان (تعريف عملياتي شماره‏ي دو) بدانيم، خواهيم توانست با استخراج از گزارش سال 2003، به ميانگين 610/0 با انحراف استاندارد 178/0 براي 45 کشور مذکور دست يابيم. اين شاخص نشان‏دهنده‏ي آن است که ساکنان 45 کشور با اکثريت مسلمان جهان از نظر توسعه‏ي انساني، پس از يهوديان (896/0)، بي‏دين‏ها (807/0)، مسيحيان (759/0)، بودائيست‏ها (674/0) و هندوئيست‏ها (613/0) و پيش از آنيميست‏ها (438/0) قرار دارند.

تحقيقات نشان مي‏دهد که به غير از عقب ماندگي شديد، کشورهاي با اکثريت مسلمان، در مقايسه با کشورهاي با اکثريت ساير اديان بيش‏ترين نابرابري را دارند و از اين نظر در جهان داراي رتبه‏ي اول هستند؛ زيرا هم‏چنان که ميزان ضريب اختلاف کشورهاي ديگر بين 10 تا 22 است. اين ضريب براي مسلمانان 29 است. (26)

درواقع، جهان اسلام در مقايسه با ساير اديان، از نظر توسعه‏ي انساني (ترکيبي از وضعيت بهداشت و درمان، ميزان باسوادي و سطح تحصيلات باسوادان و قدرت خريد و توان اقتصادي مردم) به شدت عقب مانده است. هم‏چنين از اين نظر، نابرابري در ميان مسلمانان از تمامي اديان بيش‏تر است.

در بررسي‏هاي آماري حاضر سهمي از دلايل عقب ماندگي مذکور نشان داده مي‏شود.

1. عامل سواد و تحصيلات

سهم بي‏سوادي در ميان مسلمانان بيش از يهودي‏ها، مسيحي‏ها، بي‏دين‏ها و بودائيست‏هاست. در حالي که فقط 4 درصد يهوديان، 11 درصد مسيحيان، 15 درصد بي‏دين‏ها و 22 درصد بودايي‏ها بي‏سواد هستند. سهم بي‏سوادان از ساير اديان بيش‏تر و ضريب اختلاف آنان 4/22 است (اين ضريب در ميان بي‏دين‏ها 9/4 و بودائيست‏ها 4/20 است) عقب ماندگي و نابرابري، در مورد سطح سواد نيز وجود دارد. يک يهودي به طور متوسط 2/10 سال درس خوانده است. اين ويژگي براي مسيحي 6/6، بي‏دين 1/6، بودائيست 1/5، هندوئيست 9/2 و مسلمان فقط 5/2 سال است.

کشورهاي اسلامي براي آموزش و پرورش ملت‏هاي خود کم‏ترين را هزينه مي‏کنند. در واقع توزيع بودجه در کشورهاي با اکثريت مسلمان برخلاف وضعيت جهاني است. در جهان معاصر، به طور متوسط کشورهاي جهان، سهم بودجه‏اي که براي هزينه‏هاي آموزش و پرورش جامعه به نسبت (27) GNP خود هزينه مي‏کنند، بيش از بودجه‏ي بهداشت و درمان و بيش از بودجه‏ي نظامي است و به ترتيب بودجه‏ي آموزش و پرورش 58/4 درصد، بهداشت 36/3 درصد و نظامي 77/2 درصد است در حالي که در کشورهاي اسلامي به ترتيب نظامي 34/4 درصد، آموزش و پرورش 89/3 درصد و بهداشت 38/2 درصد است. (البته سهم بودجه‏ي نظامي به GNP يهوديان در بالاترين سطح در جهان و معادل 1/8 درصد است. سهم آموزش و پرورش آنان 6/7 و سهم بودجه‏اي بهداشت نيز بالا و معادل 6 درصد است) ضمن آن که نابرابري سهم هزينه‏هاي نظامي با ضريب اختلاف 118 بيش از سهم آموزش و پرورش و بهداشت در ميان کشورهاي جهان است. از اين نظر ضريب اختلاف سهم بودجه‏ي بهداشت در ميان کشورهاي جهان 60 و آموزش و پرورش 42 است.

2. عامل وضعيت زنان

از نظر برخي ويژگي‏ها وضعيت زنان مسلمان در مقايسه با زنان ديگر اديان بسيار نابهنجار است. بيش‏ترين ميزان باروري در ميان اديان مختلف، پس از آنيميست‏ها مربوط به زنان مسلمان است. سهم مشارکت اقتصادي زنان مسلمان، پس از هندوئيست‏ها در رتبه‏ي ماقبل قرار دارد (1/48 درصد). سهم مشارکت سياسي آنان نيز پس از هندوئيست‏ها و در رتبه ماقبل آخر قرار دارد. (8/21 درصد نمايندگان پارلمان در کشورهاي بي‏دين، 5/15 درصد در کشورهاي مسيحي، 5/12 درصد، يهودي و 5/11 درصد اعضاي پارلمان کشورهايي بودايي را زنان، تشکيل مي‏دهند. اين نسبت در کشورهاي اسلامي 5/7 درصد است.)

زنان کشورهاي اسلامي اجازه شرکت در انتخابات و انتخاب شدن را بسيار دير به دست آوردند. آن‏ها به طور ميانگين از سال 1950 حق رأي و 1951 حق انتخاب شدن را کسب کردند که به ترتيب 5 و 6 سال ديرتر از متوسط جهاني بود.

سهم بي‏سوادي در ميان زنان مسلمان بسيار بالاست. در حالي که حدود 43 درصد زنان مسلمان کاملاً بي‏سوادند. اين نسبت در ميان زنان يهودي فقط 6 درصد، مسيحي 13، بي‏دين 17 و بوداييست 24 درصد است.

تحقيقات نشان مي‏دهد که در تمام اديان، سطح تحصيلات مردان بيش از زنان است، اما اين نابرابري در ميان زنان و مردان مسلمان پس از آنيميست‏ها، بيش از ساير اديان است. (ميزان تحصيلات مردان يهودي و بي‏دين 2/1 برابر زنان آن‏ها، بودائيست‏ها 3/1 برابر، مسيحيان 5/1 برابر، هندوئيست‏ها 2 برابر، مسلمانان 1/2 و آنيميست‏ها 3/2 برابر است.)

3. وضعيت رسانه‏ها

ميزان دسترسي جوامع اسلامي به رسانه‏ها با شاخص MCI معادل 570/0 در رتبه‏ي پنجم اديان و پس از يهوديان (841/0)، بي‏دين‏ها (802/0)، مسيحيان (736/0)، بودائيست‏ها (576/0) قرار دارد. (28)

آمارها حکايت مي‏کند که هر 1000 فرد مسلمان به 50 نسخه روزنامه‏ي يوميه، 3/6 کيلوگرم مطبوعات، 249 دستگاه راديو و 180 دستگاه گيرنده تلويزيون دسترسي دارند. در حالي که بي دين‏ها 786 نسخه روزنامه، 5/83 کيلوگرم مطبوعات و 350 دستگاه گيرنده‏ي تلويزيون و مسيحيان 543 دستگاه، گيرنده‏ي راديو دارند.

وضعيت مسلمانان در دسترسي به فناوري‏هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي نيز در سطح نازلي است به طوري که شاخص دسترسي به فناوري‏هاي مذکور ( ICTI ) در کشورهاي اسلامي 519/0 است. اين شاخص براي يهوديان 900/0، بي‏دين‏ها 758/0، مسيحيان 718/0 است. (29)

براساس آمارها، هر 1000 نفر ساکن کشورهاي بااکثريت مسلمان به طور متوسط حدود 8 خط تلفن، 4 تلفن همراه، 3 کامپيوتر و 6/15 اينترنت در اختيار دارند. اين در حالي است که بالاترين ميزان تلفن، تلفن همراه، کامپيوتر و اينترنت همگي مربوط به يهوديان (به ترتيب تلفن و موبايل 9/45 دستگاه، کامپيوتر 6/24 و اينترنت 9/163) است.

در پايان لازم به يادآوري است که در علت‏يابي عقب‏ماندگي کشورهاي اسلامي به حقايق آماري که براي اولين بار استخراج و ارائه مي‏شود، بايد توجه کرد و انديشمندان کشورها و مذاهب اسلامي را دعوت نمود که با دقت علمي، بدون تعصب و سوگيري و تا حد امکان، با اجتناب از مداخله‏ي دولت‏ها، رازهاي اين عقب ماندگي ديرينه را فاش کنند. در اين راه، قطعاً در کنار نظرات پيشگامان غيرمسلماني چون ماکس وبر، بايد به ديدگاه‏هاي انديشمندان مسلماني هم‏چون سيدجمال‏الدين اسدآبادي به گونه‏اي مشترک در آغاز راه نگاه کرد.

وبر معتقد است روحيه‏ي جنگجويانه‏ي مسلمانان فاتح همراه با عرفان و صوفي‏گري جهاني نسل‏هاي بعدي، زهدگرايي بالقوه‏ي اسلام را تخليه نموده و عناصر لازم براي «اخلاق فئودالي» را فراهم کرد. او اخلاق فئودالي يادشده را در پذيرش بردگي و رعيت‏پروري، ناچيز و حقير دانستن زنان، عدم حضور نيروي کار آزاد و فقدان نگاه عقلاني و انگيزه‏هاي اين جهاني توصيف مي‏کند. (30)

اما سخن انديشمندان مسلمان، بسيار عميق‏تر و واقع بينانه‏تر از وبر است. آنان معتقدند که مردمان ضعيف شده‏اند؛ زيرا حقيقت اسلام به وسيله ضربه‏هاي پي در پي تحريف، به تباهي گراييده و امت نخستين، اساساً اين جهاني، معتقد جدي به انجام عمل و نيز عقلاني بوده و در واقع اين حکومت‏هاي اسلامي، فرقه‏ها و مذاهب اسلامي و جوامع اسلامي بوده‏اند که از مسير اسلام نخستين خارج شده‏اند. (31)

1 عضو هيأت علمي دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع).

2. New York: McGrow-Hill-Inc World Geographical Encyclopedia. (1994 ).

3 . نقشه‏ي جهان اسلام (1357). توزيع و پراکندگي بيش از يک ميليارد مسلمان در جهان. تهران: موسسه‏ي جغرافيائي سحاب.

4 . مجتبي اميري، (1347). نظريه‏ي برخورد تمدن‏ها: هانتينگتون و منتقدانش، ترجمه و ويراسته‏ي مجتبي اميري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‏المللي.

5 . آمارها و جداول اين مقاله، از انتقال اطلاعات منابع زير به يک فايل خاص در نرم‏افزار ايراني MRP و پردازش مجدد آن‏ها با هدف تبديل اطلاعات جغرافيايي سياسي به جغرافياي ديني به دست آمده است:

Human Development Report. (1999). Published for the United Nations Development Programme. New York: Oxford University Press .

The World factbook 2002. (http:/www.odic/fields/2119l .)

گزارش جهاني فرهنگ. فرهنگ، خلاقيت و بازار. گزارش جهاني فرهنگ (1998). تهران: کميسيون ملي يونسکو در ايـران.

Human Development Report. (2003 )

( Http/hdr.undp.org/reports/Global/2002/en/indicator .

و جزوه‏ي درسي، ارتباطات و توسعه در کشورهاي اسلامي، در دوره‏ي دکتراي علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائي و درس ارتباط جمعي در کشورهاي اسلامي، در دوره‏ي دکتراي فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع).

6 . حسين توفيقي، (1381)، آشنايي با اديان بزرگ. تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه‏ها (سمت).

7 . اميري، 1374، ص 51.

8 . اميري، 1374، ص 22.

9 . اميري، 1347، ص 49.

10 . اميري، 1347، صص 52ـ53

11 . اميري، 1374، ص 115.

12 . تافلر، 1374، 188.

13 . اميري، 1374، ص 121.

14 . اميري، 1374، ص 124.

15 . مايکل تودارو. 1370. توسعه‏ي اقتصادي در جهان سوم. جلد اول. ترجمه‏ي دکتر غلامعلي فرهادي. چاپ پنجم. تهران: سازمان برنامه و بودجه، مرکز مدارک اقتصادي و اجتماعي.

16 . تودارو، 1370، ص 116.

17 . تودارو، 1370،صص 121-122.

18 . تودارو، 1370، ص 123.

19 . تودارو، 1370، ص 21.

20 . تودارو، 1370، ص 136.

21 . ماکس وبر (1373). اخلاق پروتستاني و روح سرمايه‏داري، ترجمه عبدالکريم رشيديان و پريسا منوچهري کاشاني، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي. ص 10.

22 . تودارو، 1370، ص 136.

23 . گزارش توسعه‏ي انساني (1995)، تهران: وزارت جهاد سازندگي، معاونت ترويج، ص 1.

24 . همان، ص 2.

25. Development Human Report, (2003 ).

26 . ( Coefficient of Variability ) ضريبي که از تقسيم ميزان انحراف معيار بر ميانگين ضرب در 100 حاصل مي‏شود.

27 . توليد ناخالصي ملي ( ) يا gross national product ) عبارت است از جمع کل توليد داخلي و خارجي توسط افراد مقيم يک کشور که مرکب است از ( GDP توليد ناخالصي داخلي.

28 . MCI شاخصي است که من در سال 1995 طراحي و در سال 2000 در کنفرانس انجمن بين‏المللي تحقيق در ارتباط جمعي در سنگاپور معرفي نمودم. اين شاخص عددي است ميان يک تا صفر که ميانگين آن در 167 کشور جهان در سال 2000 عدد 648/0 (کشورهاي اسلامي 570/0 و کشورهاي غيراسلامي 675/0) بود. نکته قابل توجه در اين شاخص، ضريب همبستگي بالاي آن با شاخص توسعه انساني است. به طوري که ضريب همبستگي ميان اين دو در سال 1995 معادل 775/0 و سال 2000 برابر 992/0 بوده است.)

29 . شاخص ICTI نيز در ادامه‏ي شاخص MCI طراحي شده است.

30 . برايان تونر (1379)، ماکس وبر و اسلام، ترجمه سعيد وصالي، تهران: نشر مرکز، صص 241-240.

31 . ترنر، 1379، ص 250. به نقل از:

Albert Hourani (1962), Arabic Thought the Liberal Age, London .


/ 1