وضعيت انسان مسلمان در جهان معاصر
(بررسي وضعيت مسلمانان در مقايسه با پيروان ساير اديان) دکتر مهدي محسنيان راد (1) چکيده:
در اين مقاله، براساس گزينش يکي از سه تعريف عملياتي از «جهان اسلام»، وضعيت مسلمانان جهان براساس برخي شاخصهاي جمعيتي در حال و آينده و همچنين جايگاه توسعه يافتگي و برخي از علل آن در مقايسه با ساير اديان بررسي شده است. نگارنده نشان خواهد داد، در حالي که سهم مسيحيان و بوداييستهاي جهان طي 50 سال آينده رو به کاهش است، سهم مسلمانان در حال افزايش بوده اين افزايش با وضعيتي از توسعه يافتگي و عقب ماندگي همراه خواهد بود براين اساس، نگارنده به برخي از وجوه آن توجه کرده و عواملي چون ميزان شاخص توسعه انساني ( HID ) و زير شاخصهاي آن (اميد به زندگي، سهم باسوادي، درجه سواد، توليد ناخالص سرانه)، ميزان شاخص دسترسي به رسانهها ( MCI ) و زير شاخصهاي آن (مطبوعات، راديو، تلويزيون)، ميزان شاخص دسترسي به فنآوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي ( ICTI ) و زير شاخصهاي آن (اينترنت، کامپيوتر، موبايل و تلفن) و شاخص آزادي رسانهها ( PFI ) در جهان اسلام را با ساير اديان مقايسه نموده است. سه تعريف عملياتي از جهان اسلام
تعريف اول:
رسميترين تعريف از جهان اسلام عبارت است از: «اعضاي سازمان کنفرانس اسلامي که مشتمل بر 54 کشور است». جمعيت کشورهاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي يک ميليارد و 238 ميليون و 300 هزار نفر است که تقريباً معادل 9/20 درصد مجموع جمعيت کشورهاي جهان است، اما تمامي اين جمعيت نمايندهي مسلمانان جهان نيست، زيرا از يک سو از 54 کشور، در 11 کشور سهم جمعيت مسلمانان آن کمتر از 50 درصد است و ديگر، کشورهايي هستند که يافتن دليل حضور آنها در اين سازمان بسيار دشوار است. براي مثال: يکي از اعضاي کنفرانس، کشور آفريقايي گابون است که دايرهالمعارف جغرافياي جهان، 84 درصد از جمعيت يک ميليون و دويست هزار نفري آن جا را مسيحي و بقيه را «آنيميست» ذکر کرده (2) و برخي از منابع فقط 2 درصد جمعيت گابون را مسلمان دانستهاند (3) . در واقع شايد بتوان گفت که سازمان کنفرانس اسلامي، بيشتر يک تجمع سياسي ـ ديني است تا نمادي از جهان اسلام. تعريف دوم:
دومين تعريف از جهان اسلام کشورهايي است که اکثريت جمعيت آنها را مسلمانان تشکيل ميدهند. اين شاخص از آن نظر اهميت دارد که شکلگيري نظامهاي دموکراتيک با اصالت راي اکثريت، در جهان آينده در حال توسعه است. اين توسعه در آن حد است که «فوکوياما» حاصل آن را «پايان تاريخ» ناميده و مينويسد: «در طول چند سال گذشته، همگام با پيروزي ليبرال دموکراسي بر رقباي ايدئولوژيک خود نظير سلطنت موروثي، فاشيسم و جديدتر از همه کمونيسم، در سراسر جهان، اتفاق نظر مهمي دربارهي مشروعيت ليبرال دموکراسي به عنوان تنها نظام حکومتي موفق به وجود آمده است. اما افزون بر آن، ليبرال دموکراسي ممکن است نقطهي پايان تکامل ايدئولوژيک بشر و آخرين شکل حکومت بشري باشد و در اين مقام، «پايان تاريخ» را تشکيل ميدهد. در واقع، شکست کمونيسم دليل پيروزي ارزشهاي ليبرالي غربي و پايان درگيريهاي ايدئولوژيک است». (4) در ميان کشورهاي جهان، 45 کشور وجود دارد که اکثريت جمعيت آنها را با سهمي بين حدود 100 درصد تا 50 درصد مسلمانان تشکيل ميدهند. جمعيت 45 کشور ياد شده در سال 2000 معادل يک ميليارد و 164 ميليون و 400 هزار نفر است که يک ميليارد و 7 ميليون و 899 هزار تن از آنان مسلمان هستند (56/85 درصد). 42 کشور از 45 کشورهاي ياد شده عضو سازمان کنفرانس اسلامي هستند و کشورهاي قزاقستان، ازبکستان و اريتره با توجه به دارا بودن چنين ويژگي عضو سازمان کنفرانس اسلامي نيستند. طبق جدول شمارهي 1، در سال 2000، 64/19 درصد جمعيت کشورهاي جهان را جمعيت 45 کشوري تشکيل ميداد که اکثر آنها مسلمان بودند و اين کشورها پس از کشورهايي با اکثريت مسيحي بيدين در رتبه سوم قرار ميگرفتند. (5) جدول شمارهي 1: رتبه و پراکندگي کشورهاي با اکثريت اديان مختلف در سال 2000
رتبه | جمعيت به ميليون | درصد |
اکثريت مسيحي | 4/1909 | 2/33 |
اکثريت بي دين | 5/1271 | 44/21 |
اکثريت مسلمان | 4/1164 | 64/19 |
اکثريت هندوئيست4 | /1016 | 4/17 |
اکثريت بودائيست | 6/400 | 75/6 |
اکثريت آنيميست | 5/160 | 70/2 |
اکثريت يهودي | 9/5 | 1/0 |
تعريف سوم:
واقعيترين تعريف عملياتي جهان اسلام عبارت است از: «تجمع مسلمان جهان، بدون درنظر گرفتن محل اقامت آنان، ويژگي اين تعريف آن است که آن دسته از مسلماناني که اقليت کشورهاي پر جمعيت را شامل ميشوند (مانند جمعيت 110 ميليوني مسلمان ساکن هند يا 23 ميليوني چين) نيز در آن به حساب ميآيند. بررسيها نشانگر آن است که مسلمانان جهان در 99 کشور جهان پراکندهاند. در واقع جهان معاصر به گونهاي است که در 41 درصد کشورهاي آن، احتمال حضور اقليت مسلمان تقريباً صفر است و در 51 درصد که همان 99 کشور باشند، مسلمانان با جمعيتي معادل يک ميليارد و 237 ميليون و 250 هزار نفر پراکندهاند. اين جميعت، از نظر رتبه، پس از پيروان مسيحيت و بي دينها در رتبه سوم قرار دارند. (مقصود از بيدينها متعاقباً توضيح داده خواهد شد.) جدول شمارهي 2: رتبه و پراکندگي اديان مختلف در سال 2000
رتبه | پراکنده در (کشور) | ميليون نفر | درصد |
1ـ مسيحيان | 151 | 96/1791 | 1/30 |
2ـ بيدينها | 10 | 14/1257 | 1/21 |
3ـ مسلمانان | 99 | 25/1237 | 8/20 |
4ـ هندوئيستها | 22 | 99/6 | 390/15 |
5ـ بوداييها، کنفسيوسها و شينتوها | 21 | 19/505 | 5/8 |
6ـ آنيميستها | 55 | 21/213 | 6/3 |
7ـ يهوديها | 26 | 96/26 | 5/0 |
8ـ زرتشتيها | 3 | 09/6 | 1/0 |
در کنار پيروان اين اديان، 1/2 درصد جمعيت کرهي زمين را آناني تشکيل ميدهند که شايد بتوان گفت از تبار يکي از دو دستهي اديان ابراهيمي (به ويژه مسيحيت) يا اديان فلسفي بوده و در جهان قرن بيستم، تحت تاثير تحولاتي اجتماعي يا سياسي، افراد سکولار و يا فاقد دين شمرده شدهاند. جمعيت اين عده با يک ميليارد و 257 ميليون و 140 هزار نفر، پس از مسيحيت در رتبهي دوم قرار دارد، اما از نظر ميانگين با 71/125 ميليون نفر در رتبهي اول قرار داشته و در 10 کشور جهان پراکندهاند. در رأس اين کشورها چين قرار دارد که 4/86 درصد جمعيت آن بدون دين معرفي شدهاند. ايالات متحدهي آمريکا با 2/41 درصد، آلمان با 3/26 درصد، هلند با 7/36 درصد از کشورهايي هستند که بين 5 ميليون تا يک ميليارد و 92 ميليون نفر آنان بي دين محسوب ميشوند. در تعريف عملياتي شمارهي سه، نکتهي داراي اهميت آن است که، اين جمعيت تا چه حد ميهمان اکثريت و تا چه حد ميزبان اقليتهاي ديني هستند. «به ديگر سخن، وضعيت در اقليت نبودن» آنان چگونه است؟ در سال 2000، 48/81 درصد پيروان اسلام در کشورهايي زندگي ميکردهاند که اکثريت جمعيت را مسلمانان تشکيل ميداده است. در واقع 52/18 درصد مسلمانان جهان در مناطقي سکونت دارند که به صورت اقليت مذهبي تعريف ميشدهاند. از اين عده 89/8 درصد در ميان اکثريت هندوئيست، 25/5 درصد در ميان اکثريت مسيحي، 85/1 درصد در ميان اکثريت بدون دين و 72/1 درصد در ميان اکثريت آنيميست قرار داشتهاند. بررسي وضعيت ساير اديان حاکي از آن است که از نظر شاخص در «اقليت نبودن» هندوئيستها نسبت به ساير اديان وضعيت بهتري دارند. زيرا 15/95 درصد آنها در کشوري زندگي ميکنند که اکثريت با هندوئيست است:
جدول شمارهي 3: وضعيت شاخصهاي در اقليت نبودن براي اديان مختلف در سال 2000
نسبت در تعداد کشور با بيشترين سهم اديـان | اقليت نبودن | اکثريت | هم دين در اکثريت |
1ـ هندوئيستها | 15/95 | 83 | مسلمان |
2ـ مسيحيان | 60/89 | 89 | مسلمان |
3ـ بيدينها | 38/87 | 2 | مسيحي |
4ـمسلمانان | 84/81 | 45 | هندوئيستها |
5ـ بودائيستها | 59/66 | 10 | بيدينها |
6ـ آنيميستها | 52/46 | 16 | مسيحي |
7ـ يهوديان | 92/17 | 1 | مسيحي |
آيندهي جمعيت اديان مختلف
بررسي برآوردها حاکي از آن است که در آينده، سهم جمعيت مسلمانان جهان (در تعريف عملياتي شمارهي سه) بيش از ساير اديان تغيير خواهد کرد. سال 2000 جمعيت جهان در حدود 5 ميليارد و 944 ميليون نفر محاسبه شده است. پيش بيني ميشود که اين جمعيت در سال 2025 به 7 ميليارد و 772 ميليون نفر (3/1 برابر سال 2000) و سال 2050 به 9 ميليارد و 26 ميليون نفر برسد (5/1 برابر سال 2000) اگر سهم اديان را در سال 2000، در کشورهاي مختلف جهان مبنا قرار دهيم و اگر تغييرات جمعيتي هر کشور را در جمعيت پيروان اديان مختلف آن کشور مشابه و ثابت در نظر بگيريم براساس جدول 4، ميتوان پيشبيني کرد که سهم مسلمانان در طي 50 سال آينده در مقايسه با ساير اديان، داراي بيشترين رشد خواهد بود. جدول شمارهي 4 : تغييرات جمعيت اديان مختلف طي سالهاي 1975 تا 2050
در تبيين اوليهي دلايل عدم مشابهت تحولات جمعيتي اديان در دهههاي گذشته و آينده، دو دستهي عوامل جبري و عوامل اختياري وجود دارد. احتمالاً تبديل بودائيستها به بي دينها در حوزهي تحولات جبري قرار ميگيرد (به دليل وضعيت کمونيستي حاکم بر چين دوران مائو) و تبديل مسيحيان به بي دينها در حوزهي اختيار (تحولات منتهي به رشد سکولاريزم در نظامهاي ليبرال سرمايهداري). با خاتمهي حيات مائوئيسم در چين و تحولات آينده، دست کم ميتوان حدس زد که بازگشت به دين ـ حتي در حد آن چه در کشورهاي مسلمان آسياي ميانه نسبت به اجراي برخي مناسک اسلامي اتفاق افتاده ـ قابل پيش بيني است. از سوي ديگر در حوزهي مسيحيت نيز تحولاتي در دين گرايي ديده شده و اين همان است که «هانتينگتون» در بحث برخورد تمدنها مطرح نموده است و انديشمنداني چون «جورج ويگل» دربارهي غير مادي شدن جهان گفتهاند که غير مادي (مذهبي) شدن جهان يکي از واقعيتهاي برجسته در زندگي اواخر قرن بيستم است. (7) هانتينگتون معتقد است که نوعي خلأ هويت در جهان پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد شکل گرفت که خود آگاهي تمدني و تجدد حيات مذهبي به عنوان وسيلهاي براي پر کردن آن خلأ شروع به رشد نمود. (8) از جمع نظرات هانتينگتون و فوکوياما اين نکته را ميتوان دريافت که تحولات جمعيتي اديان، طي 50 سال آينده، پديدهي درخور توجهي است. به نظر ميرسد که از سه تعريف عملياتي گذشته، تعريف شمارهي سه (کشورهاي با اکثريت مسلمان) معيار منطقيتري براي مقايسههاي ميان اديان است. (ميتوان با فرض ثبات سهم اکثريت در 50 سال آينده، تحولات جمعيتي کشورهاي جهان را براساس دين اکثريت در جدول شمارهي 5 بررسي نمود. جدول شمارهي 5 : تغييرات جمعيت کشورهاي با اکثريت اديان مختلف طي سالهاي 1975 تا 2050
در اين جدول به روشني آشکار است که طي 50 سال آينده سهم جمعيتي کشورهاي با اکثريت مسلمان به خلاف جهان مسيحيت که رو به کاهش است، به شدت افزايش مييابد. در واقع اگر جمعيت کشورهاي ياد شده را در سال 2000، 100 فرض کنيم، اين شاخص در کشورهاي با اکثريت مسيحي در سال 2050 به 147 و در کشورهاي با اکثريت مسلمان به 201 تبديل خواهد شد. سهم دين در تمدنها و جايگاه اسلام
«ساموئل هانتينگتون»، استاد دانشگاه هاروارد ايالات متحدهي آمريکاست. او از ميان عناصر تشکيل دهندهي تمدن، براي دين جايگاه ويژهاي قايل ميشود و مينويسد: تمدنها با تاريخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهمتر، مذهب از يک ديگر متمايز ميشوند. انسانهاي وابسته به تمدنهاي مختلف ديدگاههاي متفاوتي دربارهي روابط بين خدا و انسان، فرد و گروه، شهروند و دولت، والدين و فرزندان و زن و شوهر دارند. هم چنين ديدگاه آنان در مورد اهميت نسبي حقوق و مسئوليتها، آزادي و اختيار، تساوي و سلسله مراتب، فرق ميکند. اين تفاوتها در طول قرنها پديد آمده و به زودي از ميان نخواهد رفت. اين اختلافها به مراتب از اختلاف ايدئولوژيهاي سياسي و نظامهاي سياسي اساسيتر است. (9) «هانتينگتون» در توصيف خصلت محکم و فولادين مذهب در مقابل ساير عناصر فرهنگي مثال جالبي را مطرح کرده و خاصيت انعطاف پذيري ايدئولوژي را با اين مثال بيان ميکند که يک کمونيست ديروز ميتواند يک دموکرات امروزين شود و از جنبهي اقتصادي يک ثروتمند ميتواند تهيدست و يک فقير، دارا شود. اما يک آذري نميتواند ارمني شود. او ميافزايد در مبارزات ايدئولوژيکي و طبقاتي، مسألهي اساسي اين بود که، شما در کدام طرف هستيد؟ در حالي که در برخورد تمدنها پرسش اين است که شما کيستيد؟ در مقابل سئوال اول ميتوان جهت را انتخاب کرد و حتي تغيير داد، در حالي که پاسخ به سئوال دوم قابل تغيير نيست. مذهب حتي بيش از قوميت، افراد را از هم متمايز ميکند. يک نفر ميتواند نيمه فرانسوي و نيمه عرب باشد و حتي تابعيت مضاعف داشته باشد ولي نيمي مسيحي و نيمي مسلمان بودن، بسيار دشوار است. (10) «هانتينگتون» جهان اسلام را جهاني پويا توصيف ميکند و اين پويايي را به عنوان يکي از عوامل بي ثباتي در جهان و مقدمه برخورد تمدنها ميداند. او در تبيين يکي از مسائل در حال شکلگيري برخورد تمدنها مينويسد: «عامل ديگر بيثباتي، از پويايي در جهان اسلام نشأت ميگيرد. در آغاز دههي 1970، تجديد حيات اسلامي آغاز گرديد و تمام کشورهاي اسلامي را متأثر ساخت. احياي اسلامي خود را در ايجاد تغيير در سياستها، رفتار دولتها، سنتها و جهانبيني مردم نمايان ساخت». «هانتينگتون» احياي اسلام را واکنشي به سرخوردگيها و مشکلات ناشي از نوسازي و تحول اجتماعي افزايش جمعيت، شهري شدن و هم چنين از خود بيگانگي (ناشي از گسستگي از ريشههاي سنتي خويش) ميداند. او سهم بنيادگرايي در اسلام را بخش کوچکي از احياي اسلام ميداند و توجه او بيشتر به ماهيت کلي تجديد حيات اسلام مربوط است. او در اينباره مينويسد: به اعتقاد من مشکل، وجود تعداد اندک دولتهاي بنيادگرا نيست. بلکه مشکل، بنيادگراها هستند که در تمام جوامع مسلمان، عملاً نيروي مخالف دولتها را تشکيل ميدهند. دولتهايي که اغلب ديکتاتور، ظالم، فاسد و در بسياري موارد فاقد مشروعيت نيز هستند. (11) نظرات هانتينگتون به عاملي براي توجه به دين در آستانهي ورود به قرن بيست و يکم تبديل شد. در تعريف او از تمدن، دين جايگاه ويژهاي دارد در حالي که در نگاه ديگران اين تعبير کمتر به اين مفهوم ديده ميشد. آنچنان که «الوين تافلر» در رد نظريهي هانتينگتون در تعريف تمدن مينويسد: «تمدن به آن شيوهي زندگي اطلاق ميشود که با نظام خاصي از توليد ثروت سر و کار دارد مانند کشاورزي، صنعت و امروزه نيز نظام مبتني بر اطلاعات». (12) سيدحسين نصر، استاد کرسي اسلامشناسي در آمريکا، توجه به مقالهي هانتينگتون را به عنوان يک اقدام سرنوشت ساز در جوامع غير غربي توصيف ميکند و ميگويد: «مقالهي ياد شده فقط يک نظريهي علمي دربارهي آيندهي دنيا نيست، بلکه خود سياستساز است.» (13) وي معتقد است در حالي که مفهوم تمدن در بحثهاي علوم سياسي در دوران جديد مغرب زمين اهميت چنداني نداشت، مقالهي هانتينگتون آن را در قالب مفاهيم علوم سياسي جديد احيا کرد. (14) توسعه يافتگي و عقب ماندگي در ميان اديان در تمدنها
آيا افزايش جمعيت مسلمانان در آينده، امتيازي براي جهان اسلام است؟ واقعيت اين است که علت افزايش چشمگير جمعيت در کشورهاي اکثريت مسلمان، بالا بودن سهم باروري در کشورهاي مذکور است. يعني ميانگين ميزان باروري هر زن در سال 1975 در ميان کشورهاي اکثريت مسلمان 39/6 بوده در حالي که نسبت ياد شده در ميان زنان در ديگر اديان جهان 36/4 بوده است. اگر سهم مرگ و مير در ميان نوزادان را در نظر بگيريم، نتيجه، درصد رشد جمعيت است که در سال 1975، در کشورهاي اکثريت مسلمان 8/2 و ساير اديان 5/1 بوده است. در سال 2000، ميزان باروري زنان مسلمان به 447/4 کاهش يافت، اما در رتبه دوم خود باقي ماند. در آن سال، بيشترين ميزان باروري مربوط به زنان کشورهاي با اکثريت آنيميست (7/5) و کمترين ميزان در کشورهاي با اکثريت بيدين (5/1) بوده است (با اکثريت مسلمان رتبهي دوم و به ترتيب رتبههاي سوم به بعد متعلق به هندويستها، بودائيستها، يهوديها و مسيحيها). در جدول زير نشان داده ميشود که هرم سني جمعيت در اديان مختلف متفاوت و نيز در حال تغيير است. در سال 2000، بيدينها کمترين سهم جوان و آنيميستها و مسلمانان بيشترين سهم را داشته و از آن سو يهوديها و مسيحيها از بيشترين افراد کهنسال، برخوردار بودند و آنيميستها و مسلمانان داراي کمترين افراد کهنسال بودند. در سال 2015، سهم جوانان در همهي اديان - جز آنيميستها - تقريباً به يک نسبت کاهش و سهم کهنسالان در مسيحيت، يهود و بيدينها شديداً افزايش خواهد يافت. گفتيم که «هانتينگتون» معتقد است که سواي رشد جمعيت، شهري شدن در کنار سرخوردگي از نوسازي و خودبيگانگي از عوامل احياي اسلام در دهههاي اخير شناخته شده است. براساس آمارهاي سازمان ملل، در سال 1975، در ميان کشورهاي اکثريت مسلمان، کويت با سهمي معادل 8/83 درصد بيشترين جمعيت شهرنشين و بنگلادش با 8/9 درصد کمترين جمعيت شهرنشين را در ميان 45 کشور با اکثريت مسلمان داشتهاند (ميانگين سهم مذکور در 45 کشور معادل 98/38 درصد بوده است). اين نسبتها در سال 1999 افزايش يافت. ميانگين تبديل به 11/52 درصد و کويت 4/97 و بنگلادش 9/23 درصد شد. پيشبيني ميشود سهم ياد شده در سال 2015 به 42/60 درصد و دامنه بين 2/98 و 9/33 درصد باشد. به اين ترتيب آن چه اهميت دارد اين است که جمعيت انبوه جوان در جوامع اسلامي آينده با چه ميزان از توسعه يافتگي زندگي خواهند کرد؟ مفهوم توسعه يافتگي
20 سال از جنگ جهاني دوم گذشته بود و طرحهاي جهاني مانند طرح مارشال با اين رويکرد که توسعه با رشد اقتصادي مترادف است با شکست مواجه شد و مفهوم توسعه به چالش کشيده شد؛ آن چنان که ديکنسون نوشت «هرکس به نوعي در مورد توسعه سخن ميگويد. اما واقعاً معني توسعه چيست؟» مسلماً اين کلمه معني سادهاي ندارد، بلکه براي هر کس که دربارهي آن سخن ميگويد، معني جداگانهاي دارد. (15) در همان سالها، هنوز تصور از غالب توسعه، دستيابي به اندازه و ترکيبي صحيح از سرمايه (چه از راه پسانداز و چه سرمايهگذاري ملي) براي دنبال کردن همان راه رفتهي کشورهاي توسعه يافته بود. (16) در اين مسير و در خلال رقابت براي جلب کشورهاي تازه به استقلال رسيدهي دههي 1960 سهم اين پسانداز نيز تعيين شد و افرادي مانند «روستو» ( W.W.Rostow )، اقتصاددان سرشناس آمريکايي گفته بودند: «کشورهايي که بتوانند به يک توسعهي مستمر دست يابند.» در ادامهي همين نظرات، مدلهاي رياضي نيز ارائه شد؛ براي مثال مشخص گرديد، که هر کشوري بخواهد به نرخي معادل رشد 7 درصدي دست يابد، نياز دارد که 21 درصد درآمد ملي خود را پسانداز و سرمايهگذاري کند. حال اگر توان پسانداز او 15 درصد بود، 6 درصد بقيه را يا بايد با وامهاي خارجي پر کند يا امکان سرمايهگذاري بخش خصوصي خارجي را فراهم سازد. (17) به اين ترتيب پس انداز و سرمايهگذاري داخلي، ارز خارجي، مهارت و مديريت خارجي يا داخلي از عوامل اصلي دستيابي به توسعه تا اواخر دههي 1960 براي کشورهاي عقب مانده محسوب ميشد. (18) در دههي 1790، معناي اصطلاح توسعه، از تمايل صرف به رشد اقتصادي کلي به مباحث جزييتري چون توزيع درآمد و نابرابري نيز کشيده شد. (19) در دههي 1980، فروض ارزشهاي اخلاقي يا ارزشهاي هنجاري ( ethical or normative value ) نيز وارد مکاتب اقتصاد توسعه شد. در واقع در آن زمان باور جامعهاي مثل ايران به اين ضربالمثل: «هر آنکس که دندان دهد، نان دهد» عاملي در رسيدن به درجهاي از توسعهيافتگي ديده شد. (20) اين ديدگاه بيانگر اين سخن است که عدم برخورداري از ارزشهايي چون برابري اقتصادي و اجتماعي، آموزش عمومي، استقلال ملي، نوسازي نهادها، مشارکت سياسي و اقتصادي، دموکراسي واقعي و اعتماد به نفس در کنار ريشه کن کردن فقر و افزايش سطح زندگي، توسعه را فراهم خواهد آورد. ميدانيم که بحث نقش ارزشها در توسعه را سالها قبل از دههي 1980 و در اوايل قرن نوزدهم ماکس وبر مطرح نمود. وبر يکي از ارزشهاي مذهبي در پروتستانيسم را عاملي مهم در شکلگيري سرمايهداري در غرب معرفي کرد. در واقع سخن روستو و وبر و ديدگاههاي توسعه تا اواخر دههي 1960 مشابه بود و همگي در راستاي همان فرمول پس انداز و سرمايهگذاري ختم ميشد. با اين تفاوت که وبر منشأ را يک پديدهي ارزشي ميدانست. (21) در آغاز دهه 1990، بحث جايگاه ارزشها در مباحث توسعه جديتر شد. يکي از کساني که به اين مقوله توجه نمود، مايکل تودارو ( Michael P.Todaro )، کارشناس مرکز بررسي سياستها در شوراي جمعيت سازمان ملل و استاد اقتصاد در دانشگاه نيويورک، بود. تودارو توسعه را ارتقاي پي در پي کل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي بهتر و يا انسانيتر تعريف کرده است. او معناي دروني توسعه را در حداقل سه ارزش اصلي دانسته است: 1) معاش زندگي، 2) اعتماد به نفس، 3) آزادي از قيد بندگي. (22) شاخص توسعهي انساني جهان اسلام
به اين ترتيب در ارزيابي ميزان توسعه يافتگي، علاوه بر ثروت اقتصادي به عنوان تنها شاخص توسعه يافتگي، عوامل ديگري را نيز در نظر گرفتند؛ تا جايي که سرانجام سازمان ملل، به جاي ثروت اقتصادي، ثروت انساني را ثروت واقعي هر کشور دانست. اين تحول را ميتوان در مقدمهي گزارش توسعهي انساني ( Development Human ) يکي از سازمانهاي وابسته به سازمان ملل متحد به نام برنامهي عمران سازمان ملل متحد ( UNDP ) ديد. در اين مقدمه آمده است: «مردم، يعني مردان و زنان، ثروت واقعي هر ملتي را تشکيل ميدهند. هدف توسعه، خلق شرايطي است که مردم بتوانند در آن، از عمر طولاني و زندگي سالم و سازنده بهرهمند شوند. ليکن اين واقعيت ساده و در عين حال پرمعنا، غالباً در پي به دست آوردن رفاه مادي و ثروت مالي، فراموش شده است.» انتشار نخستين گزارش توسعهي انساني در سال 1990 کمک کرد تا «انسانها» دوباره در مرکز توجه توسعه جاي گيرند. در مقدمهي اين گزارش گفته شد که توسعه انساني ( Development Human ) مفهومي را به مراتب گستردهتر از نظريات قراردادي توسعهي اقتصادي دارد. (23) و در همين گزارش براي نخستين بار از يک شاخص جديد به نام شاخص توسعهي انساني ( HDI ) استفاده شد که دربردارندهي سه زير شاخص است: 1 ـ اميد به زندگي (نشاندهندهي عمر طولاني و سلامت)، 2 ـ پيشرفت تحصيلي (نشاندهندهي سطح علم و دانش) و 3 ـ توليد ناخالص داخلي برحسب برابري قدرت خريد به دلار (بيانگر وجود سطح زندگي شايسته و مناسب). (24) در گزارشهاي سالهاي نخست، حداکثر شاخص مذکور چنين تعريف شده بود: که هر گاه حداکثر زندگي مردم يک کشور 85 سال، صد در صد جمعيت باسواد و ميانگين سطح تحصيلات واجدين شرايط 15 سال (يعني نزديک به ليسانس) باشد و به طور متوسط داراي قدرت اقتصادي سرانهي سالانه برابر 40 هزار دلار باشد، کشوري با شاخص توسعهي انساني برابر يک است. اما اگر در کشوري، اميد به زندگي 25 سال باشد و تمامي ملت بيسواد باشند و فقط داراي قدرت اقتصادي سرانه - سالانه برابر 200 دلار باشند، داراي شاخص توسعهي انساني برابر صفر خواهند بود. در گزارش سال 2003، رقم 40 هزار دلار هم چنان ثابت مانده است. اما در شاخص آموزش ( Education ) تغييري داده شده و به جاي ميانگين سطح تحصيلات، از زيرشاخصي به نام ترکيب کل ثبت نام در دورههاي ابتدايي، متوسطه و آموزش عالي استفاده شد. (25) براساس گزارش سال 2003، بالاترين شاخص توسعهي انساني متعلق بهکشور نروژ با عدد 942/0 و کمترين، متعلق به کشور آفريقايي سيرالئون با رقم 275/0 بودهاست. (سازمان ملل، کشورها را از نظر شاخص توسعهي انساني به سه دسته تقسيم کردهاست: توسعهي بالا که مربوط به کشورهاي دارندهي شاخص بيش از 800/0 هستند. توسعهي متوسط، کشورهايي که شاخص آنها 799/0 و کمتر و بيش از 500/0 هستند و توسعهي پايين که مربوط به کشورهاي 499/0 و کمتر است.) اگر تعريف عملياتي شمارهي سه را در نظر بگيريم، شاخص مذکور براي يک فرد مسلمان معادل 595/0 است. اين شاخص براي يهوديان جهان 826/0، براي مسيحيان 770/0، بي دينها و بودائيستها هر دو 752/0، زرتشتيها 580/0، هندوئيستها 576/0 و آنيميستها 489/0 است. بررسيها نشان ميدهد که يهوديان پراکنده در سطح جهان، نه تنها بالاترين شاخص توسعهي انساني را دارند، بلکه بيشترين سهم آنان نيز در شرايط شاخص بالا زندگي ميکنند (66 درصد) و هيچ کدام از آنان در مناطقي که شاخص توسعهي آنها است، به سر نميبرند. در حالي که فقط 2 درصد مسلمانان پراکنده در نقاط مختلف جهان، در شرايط توسعهي بالا، 61 درصد در توسعهي متوسط و 73 درصد در شرايط شاخص توسعهي پايين به سر ميبرند. اگر معيار سنجش را کشورهاي با اکثريت مسلمان (تعريف عملياتي شمارهي دو) بدانيم، خواهيم توانست با استخراج از گزارش سال 2003، به ميانگين 610/0 با انحراف استاندارد 178/0 براي 45 کشور مذکور دست يابيم. اين شاخص نشاندهندهي آن است که ساکنان 45 کشور با اکثريت مسلمان جهان از نظر توسعهي انساني، پس از يهوديان (896/0)، بيدينها (807/0)، مسيحيان (759/0)، بودائيستها (674/0) و هندوئيستها (613/0) و پيش از آنيميستها (438/0) قرار دارند. تحقيقات نشان ميدهد که به غير از عقب ماندگي شديد، کشورهاي با اکثريت مسلمان، در مقايسه با کشورهاي با اکثريت ساير اديان بيشترين نابرابري را دارند و از اين نظر در جهان داراي رتبهي اول هستند؛ زيرا همچنان که ميزان ضريب اختلاف کشورهاي ديگر بين 10 تا 22 است. اين ضريب براي مسلمانان 29 است. (26) درواقع، جهان اسلام در مقايسه با ساير اديان، از نظر توسعهي انساني (ترکيبي از وضعيت بهداشت و درمان، ميزان باسوادي و سطح تحصيلات باسوادان و قدرت خريد و توان اقتصادي مردم) به شدت عقب مانده است. همچنين از اين نظر، نابرابري در ميان مسلمانان از تمامي اديان بيشتر است. در بررسيهاي آماري حاضر سهمي از دلايل عقب ماندگي مذکور نشان داده ميشود. 1. عامل سواد و تحصيلات
سهم بيسوادي در ميان مسلمانان بيش از يهوديها، مسيحيها، بيدينها و بودائيستهاست. در حالي که فقط 4 درصد يهوديان، 11 درصد مسيحيان، 15 درصد بيدينها و 22 درصد بوداييها بيسواد هستند. سهم بيسوادان از ساير اديان بيشتر و ضريب اختلاف آنان 4/22 است (اين ضريب در ميان بيدينها 9/4 و بودائيستها 4/20 است) عقب ماندگي و نابرابري، در مورد سطح سواد نيز وجود دارد. يک يهودي به طور متوسط 2/10 سال درس خوانده است. اين ويژگي براي مسيحي 6/6، بيدين 1/6، بودائيست 1/5، هندوئيست 9/2 و مسلمان فقط 5/2 سال است. کشورهاي اسلامي براي آموزش و پرورش ملتهاي خود کمترين را هزينه ميکنند. در واقع توزيع بودجه در کشورهاي با اکثريت مسلمان برخلاف وضعيت جهاني است. در جهان معاصر، به طور متوسط کشورهاي جهان، سهم بودجهاي که براي هزينههاي آموزش و پرورش جامعه به نسبت (27) GNP خود هزينه ميکنند، بيش از بودجهي بهداشت و درمان و بيش از بودجهي نظامي است و به ترتيب بودجهي آموزش و پرورش 58/4 درصد، بهداشت 36/3 درصد و نظامي 77/2 درصد است در حالي که در کشورهاي اسلامي به ترتيب نظامي 34/4 درصد، آموزش و پرورش 89/3 درصد و بهداشت 38/2 درصد است. (البته سهم بودجهي نظامي به GNP يهوديان در بالاترين سطح در جهان و معادل 1/8 درصد است. سهم آموزش و پرورش آنان 6/7 و سهم بودجهاي بهداشت نيز بالا و معادل 6 درصد است) ضمن آن که نابرابري سهم هزينههاي نظامي با ضريب اختلاف 118 بيش از سهم آموزش و پرورش و بهداشت در ميان کشورهاي جهان است. از اين نظر ضريب اختلاف سهم بودجهي بهداشت در ميان کشورهاي جهان 60 و آموزش و پرورش 42 است. 2. عامل وضعيت زنان
از نظر برخي ويژگيها وضعيت زنان مسلمان در مقايسه با زنان ديگر اديان بسيار نابهنجار است. بيشترين ميزان باروري در ميان اديان مختلف، پس از آنيميستها مربوط به زنان مسلمان است. سهم مشارکت اقتصادي زنان مسلمان، پس از هندوئيستها در رتبهي ماقبل قرار دارد (1/48 درصد). سهم مشارکت سياسي آنان نيز پس از هندوئيستها و در رتبه ماقبل آخر قرار دارد. (8/21 درصد نمايندگان پارلمان در کشورهاي بيدين، 5/15 درصد در کشورهاي مسيحي، 5/12 درصد، يهودي و 5/11 درصد اعضاي پارلمان کشورهايي بودايي را زنان، تشکيل ميدهند. اين نسبت در کشورهاي اسلامي 5/7 درصد است.) زنان کشورهاي اسلامي اجازه شرکت در انتخابات و انتخاب شدن را بسيار دير به دست آوردند. آنها به طور ميانگين از سال 1950 حق رأي و 1951 حق انتخاب شدن را کسب کردند که به ترتيب 5 و 6 سال ديرتر از متوسط جهاني بود. سهم بيسوادي در ميان زنان مسلمان بسيار بالاست. در حالي که حدود 43 درصد زنان مسلمان کاملاً بيسوادند. اين نسبت در ميان زنان يهودي فقط 6 درصد، مسيحي 13، بيدين 17 و بوداييست 24 درصد است. تحقيقات نشان ميدهد که در تمام اديان، سطح تحصيلات مردان بيش از زنان است، اما اين نابرابري در ميان زنان و مردان مسلمان پس از آنيميستها، بيش از ساير اديان است. (ميزان تحصيلات مردان يهودي و بيدين 2/1 برابر زنان آنها، بودائيستها 3/1 برابر، مسيحيان 5/1 برابر، هندوئيستها 2 برابر، مسلمانان 1/2 و آنيميستها 3/2 برابر است.) 3. وضعيت رسانهها
ميزان دسترسي جوامع اسلامي به رسانهها با شاخص MCI معادل 570/0 در رتبهي پنجم اديان و پس از يهوديان (841/0)، بيدينها (802/0)، مسيحيان (736/0)، بودائيستها (576/0) قرار دارد. (28) آمارها حکايت ميکند که هر 1000 فرد مسلمان به 50 نسخه روزنامهي يوميه، 3/6 کيلوگرم مطبوعات، 249 دستگاه راديو و 180 دستگاه گيرنده تلويزيون دسترسي دارند. در حالي که بي دينها 786 نسخه روزنامه، 5/83 کيلوگرم مطبوعات و 350 دستگاه گيرندهي تلويزيون و مسيحيان 543 دستگاه، گيرندهي راديو دارند. وضعيت مسلمانان در دسترسي به فناوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي نيز در سطح نازلي است به طوري که شاخص دسترسي به فناوريهاي مذکور ( ICTI ) در کشورهاي اسلامي 519/0 است. اين شاخص براي يهوديان 900/0، بيدينها 758/0، مسيحيان 718/0 است. (29) براساس آمارها، هر 1000 نفر ساکن کشورهاي بااکثريت مسلمان به طور متوسط حدود 8 خط تلفن، 4 تلفن همراه، 3 کامپيوتر و 6/15 اينترنت در اختيار دارند. اين در حالي است که بالاترين ميزان تلفن، تلفن همراه، کامپيوتر و اينترنت همگي مربوط به يهوديان (به ترتيب تلفن و موبايل 9/45 دستگاه، کامپيوتر 6/24 و اينترنت 9/163) است. در پايان لازم به يادآوري است که در علتيابي عقبماندگي کشورهاي اسلامي به حقايق آماري که براي اولين بار استخراج و ارائه ميشود، بايد توجه کرد و انديشمندان کشورها و مذاهب اسلامي را دعوت نمود که با دقت علمي، بدون تعصب و سوگيري و تا حد امکان، با اجتناب از مداخلهي دولتها، رازهاي اين عقب ماندگي ديرينه را فاش کنند. در اين راه، قطعاً در کنار نظرات پيشگامان غيرمسلماني چون ماکس وبر، بايد به ديدگاههاي انديشمندان مسلماني همچون سيدجمالالدين اسدآبادي به گونهاي مشترک در آغاز راه نگاه کرد. وبر معتقد است روحيهي جنگجويانهي مسلمانان فاتح همراه با عرفان و صوفيگري جهاني نسلهاي بعدي، زهدگرايي بالقوهي اسلام را تخليه نموده و عناصر لازم براي «اخلاق فئودالي» را فراهم کرد. او اخلاق فئودالي يادشده را در پذيرش بردگي و رعيتپروري، ناچيز و حقير دانستن زنان، عدم حضور نيروي کار آزاد و فقدان نگاه عقلاني و انگيزههاي اين جهاني توصيف ميکند. (30) اما سخن انديشمندان مسلمان، بسيار عميقتر و واقع بينانهتر از وبر است. آنان معتقدند که مردمان ضعيف شدهاند؛ زيرا حقيقت اسلام به وسيله ضربههاي پي در پي تحريف، به تباهي گراييده و امت نخستين، اساساً اين جهاني، معتقد جدي به انجام عمل و نيز عقلاني بوده و در واقع اين حکومتهاي اسلامي، فرقهها و مذاهب اسلامي و جوامع اسلامي بودهاند که از مسير اسلام نخستين خارج شدهاند. (31) 1 عضو هيأت علمي دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع). 2. New York: McGrow-Hill-Inc World Geographical Encyclopedia. (1994 ). 3 . نقشهي جهان اسلام (1357). توزيع و پراکندگي بيش از يک ميليارد مسلمان در جهان. تهران: موسسهي جغرافيائي سحاب. 4 . مجتبي اميري، (1347). نظريهي برخورد تمدنها: هانتينگتون و منتقدانش، ترجمه و ويراستهي مجتبي اميري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي. 5 . آمارها و جداول اين مقاله، از انتقال اطلاعات منابع زير به يک فايل خاص در نرمافزار ايراني MRP و پردازش مجدد آنها با هدف تبديل اطلاعات جغرافيايي سياسي به جغرافياي ديني به دست آمده است: Human Development Report. (1999). Published for the United Nations Development Programme. New York: Oxford University Press . The World factbook 2002. (http:/www.odic/fields/2119l .) گزارش جهاني فرهنگ. فرهنگ، خلاقيت و بازار. گزارش جهاني فرهنگ (1998). تهران: کميسيون ملي يونسکو در ايـران. Human Development Report. (2003 ) ( Http/hdr.undp.org/reports/Global/2002/en/indicator . و جزوهي درسي، ارتباطات و توسعه در کشورهاي اسلامي، در دورهي دکتراي علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائي و درس ارتباط جمعي در کشورهاي اسلامي، در دورهي دکتراي فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع). 6 . حسين توفيقي، (1381)، آشنايي با اديان بزرگ. تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت). 7 . اميري، 1374، ص 51. 8 . اميري، 1374، ص 22. 9 . اميري، 1347، ص 49. 10 . اميري، 1347، صص 52ـ53 11 . اميري، 1374، ص 115. 12 . تافلر، 1374، 188. 13 . اميري، 1374، ص 121. 14 . اميري، 1374، ص 124. 15 . مايکل تودارو. 1370. توسعهي اقتصادي در جهان سوم. جلد اول. ترجمهي دکتر غلامعلي فرهادي. چاپ پنجم. تهران: سازمان برنامه و بودجه، مرکز مدارک اقتصادي و اجتماعي. 16 . تودارو، 1370، ص 116. 17 . تودارو، 1370،صص 121-122. 18 . تودارو، 1370، ص 123. 19 . تودارو، 1370، ص 21. 20 . تودارو، 1370، ص 136. 21 . ماکس وبر (1373). اخلاق پروتستاني و روح سرمايهداري، ترجمه عبدالکريم رشيديان و پريسا منوچهري کاشاني، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي. ص 10. 22 . تودارو، 1370، ص 136. 23 . گزارش توسعهي انساني (1995)، تهران: وزارت جهاد سازندگي، معاونت ترويج، ص 1. 24 . همان، ص 2. 25. Development Human Report, (2003 ). 26 . ( Coefficient of Variability ) ضريبي که از تقسيم ميزان انحراف معيار بر ميانگين ضرب در 100 حاصل ميشود. 27 . توليد ناخالصي ملي ( ) يا gross national product ) عبارت است از جمع کل توليد داخلي و خارجي توسط افراد مقيم يک کشور که مرکب است از ( GDP توليد ناخالصي داخلي. 28 . MCI شاخصي است که من در سال 1995 طراحي و در سال 2000 در کنفرانس انجمن بينالمللي تحقيق در ارتباط جمعي در سنگاپور معرفي نمودم. اين شاخص عددي است ميان يک تا صفر که ميانگين آن در 167 کشور جهان در سال 2000 عدد 648/0 (کشورهاي اسلامي 570/0 و کشورهاي غيراسلامي 675/0) بود. نکته قابل توجه در اين شاخص، ضريب همبستگي بالاي آن با شاخص توسعه انساني است. به طوري که ضريب همبستگي ميان اين دو در سال 1995 معادل 775/0 و سال 2000 برابر 992/0 بوده است.) 29 . شاخص ICTI نيز در ادامهي شاخص MCI طراحي شده است. 30 . برايان تونر (1379)، ماکس وبر و اسلام، ترجمه سعيد وصالي، تهران: نشر مرکز، صص 241-240. 31 . ترنر، 1379، ص 250. به نقل از: Albert Hourani (1962), Arabic Thought the Liberal Age, London .