قالي ايراني: تاريخچه رنگرزي - قالی ایرانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قالی ایرانی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قالي ايراني: تاريخچه رنگرزي

رنگ و رنگرزي نه تنها در ايران بلکه در هند و چين و مصر داراي پيشينه اي بس طولاني است. رنگرزي در ايران سابقه اي ديرينه دارد. پيش از اسلام به خصوص در دوره ساساني، رنگرزان از احترام خاصي برخوردار بوده اند. اما از آنجا که معمولاً رنگرزي بر موادي انجام مي گيرد که از مواد آلي فساد پذير تشکيل شده اند، آثار بازمانده از گذشته دور بسيار اندک است، خوشبختانه در پرتو دستاوردهاي جديد باستان شناسي و نيز با بررسي آثار مکتوب معلوم شده است که پيش از اسلام جامعه ايران داراي سنت پيشرفته بافت قالي و نساجي بوده است. کهن ترين اثر گره دار پيدا شده که تا به حال نخستين نمونه قالي ايران محسوب شده و توسط پروفسور «رودنکو» در کناره هاي مغولستان، در ناحيه اي بنام «پازيريک» کشف شده است. در حاشيه اين فرش نقش تعداد زيادي اسب به چشم مي خورد و در بافت آن از رنگهاي سبز، آبي، قرمز و زرد استفاده شده است.

«گزنفون» مورخ يوناني به کارگاههاي قاليبافي شاهان هخامنشي در شهر «سارد» در حدود چهار صد سال پيش از ميلاد اشاره مي کند. اين هنر در دوران هاي بعدي نيزادامه پيدا کرده است. در کتاب «زين الاخبار گرديزي» داستاني نقل مي شود به اين مضمون: «ديوان را فرمود تا کانها کندند و جوهرهايي بيرون آوردند و به دريا رفتند و گوهرها برآوردند و اين عمل با مردمان بياموختند و جامه ها رنگ فرمود کردن.» از نمونه هاي فرش ساساني که متأسفانه باحمله اعراب از ميان رفت ولي ذکر آن در بسياري از کتب از جمله «تاريخ طبري» آمده، فرش بهارستان است. طبري درباره آن مي گويد: «... بساطي بافتند از ديبا. به زمستان بازکردندي بدان وقت که هيچ جا گل شکفته نبودي و به جهان اندر سبزي نبودي و آن بساط را گرداگرد کنارش همه به زمرد و زبرجد سبز بافته ...»

سيروس پرهام معتقد است که «پيش از اسلام حداقل سه منطقه وسيع فرشبافي در فارس وجود داشته ... منطقه اول و ظاهراً پر رونق ناحيه دارابگرد ... فسا و جهرم بود. ناحيه دوم کوه بيشابور که تا حاشيه ارجان و سرزمين لرنشين کهکيلويه امتداد داشت و شاپور و کازرون و توج و شهر گمشده غندجان شهرهاي عمده آن بوده که هر دو ناحيه از آبادترين و پر نعمت ترين مراکز تمدن ساساني بوده اند. منطقه يا ناحيه سوم بوانات و قونقري که دژ خرمه در آن بوده است.»

از دلايل ديگري که وجود سنت پيشرفته رنگرزي را در دوران ساساني ثابت مي کند رونق و توسعه منسوجات در اين عصر است. زيرا رنگرزي يکي از صنايع وابسته به نساجي است.

ايرانيان در دوره ساساني در بافت منسوجات به ويژه منسوجات ابريشمي به حدي از مهارت رسيده بودند که تجارت ابريشم را بين چين و مغرب زمين در اختيار گرفته بودند و دستگاههاي بافندگي ابريشم ايجاد کردند، که به زودي در تمام خاورميانه شهرت و رواج يافت و بسياري از اين پارچه ها در کليساهاي اروپا باقي مانده که بطور قطع متعلق به دوران ساساني است و در همان زمان به بيزانس و روم فرستاده شد. شيوه ساسانيان در به کارگيري رنگها با شيوه بيزانسي تفاوت داشته و تنها رنگهاي به کار رفته يکي است، ولي رنگهاي ساساني داراي درخشش کمتر و معتدل تر است و هنرمندانه تقسيم شده و با در نظر گرفتن نقش انتخاب شده اند.

بسياري از نمونه ها يک رنگ بوده و رنگي مثل آبي را براي زمينه سفيد ابريشم در نظر
گرفته اند، يا اينکه نقش را با ابريشم بدون رنگ در کنار زمينه قرمز رنگ بافته اند و يا دو رنگ براي زمينه سفيد به کار برده اند: قرمز و سياه و يا آبي پر رنگ و سبز.

ايران که بين چين (مملکت عمل آورنده ابريشم) و روم (بزرگترين مصرف کننده منسوجات ابريشمي) واقع بود به صورت کشور ترانزيت ابريشم خام و ابريشم کار شده درآمد. پادشاهان ساساني که متمايل به توسعه اين فن در کشور خود بودند، در تعقيب فتوحات خود در سوريه دسته هاي بزرگ نساجان را از سوريه به ايالات ايران و به خصوص خوزستان کوچاندند.

متأسفانه اولين آثاري که از دوران اسلامي به جا مانده و مربوط به ايران است. به بعد از قرن نهم هجري قمري اختصاص دارد و براي بررسي آثار قبل از آن بايد متوسل به آثار مکتوب شد. استاد سعيد نفيسي در کتاب «محيط زندگي و آثار رودکي» که از شاعران قرون اوليه اسلامي است، مي نويسد: «در شهر بخارا استادان مخصوص براي بافتن شادروان (نوعي چادر) بودند و از هر شهري بازرگانان به بخارا مي آمدند و شادروان و .... مي بردند و تا شام و روم اين کالا ميرفت و در همه جاي خراسان که اين ها را مي بافتند به خوبي بخارا نمي شد و بازرگانان خراسان همه از آن جامه مي پوشيدند و آن را سرخ و سفيد و سبز مي بافتند. »

در کتاب «جغرافياي تاريخي لسترنج» نوشته شده: «پارچه هاي بافته شده از ابريشم خام، سفره دستمال و پرده هاي قلابدوزي مخصوصاً به رنگهاي پر طاووسي، آبي رنگ و سبز در ميان گلابتون در فسا بافته مي شد.»

علاوه بر اين شواهد تاريخي دو نمونه از پارچه هاي ابريشمي در موزه، «متروپولتين» نيويورک موجود است که يکي داراي يک جفت اردک در دايره و ديگري داراي تصوير يک جفت اسب در دايره ات که در اطراف آن شکل پرنده کشيده شده است. اين دو قطعه داراي رنگهاي سبز، زرد، سفيد، بنفش روي زمينه قرمز است.

قطعاتي از پارچه هاي بافت ايران نيز در ديگر کشورهاي اسلامي و غير اسلامي به دست آمده که از حيث اسلوب و رنگ آميزي شبيه به منسوجات ساساني است. مرکز عمده اين بافندگي را مغرب ايران و خراسان مثل مرو و نيشابور دانسته اند که به احتمال زياد کارگاههاي رنگرزي در کنار کارگاههاي بافت واقع شده بود.

با شروع حکومت سلاجقه در ايران تمامي فنون و به خصوص نساجي رونق فراواني پيدا کرد. يک نمونه از بافته هاي دوره سلجوقي که در موزه « متروپولتين» موجود است داراي اشکالي به رنگ پرتقالي و قهوه اي است و قطعه اي ديگر به رنگ سبز و سفيد است. فرش يا زير اندازي که متعلق به حکومت سلاجقه در ايران باشد تاکنون به دست نيامده ولي کاملاً مسلم است که مردم ايران با پيشينه اي که در اين هنر داشته اند در اين زمان نيز فعال بوده اند. به خصوص نمونه هايي که در نقاشي هاي دوره تيموري و مغولي به تصوير آمده مؤيد اين نکته است. پس از دوران سلطه مغولان، در دوره تيموريان صنعتگران و هنرمندان به علت تمايل سفارش دهندگان به اسلوب و طرحهاي چيني شروع به تقليد از اين منسوجات کردند.

دوره صفويه اوج ترقي صنايع نساجي و قالي بافي است و خوشبختانه آثار زيادي از آن زينت بخش موزه هاي دنياست. شيوه رنگ آميزي ملايم و بي نظيري در قطعات به دست آمده به چشم ميخورد. در اين دوران زري بافي از رواج بسياري برخوردار شد. به کار بردن زمينه هاي الوان که در روي آن نقوش با نخهاي طلا و نقره به تصوير مي آيد، همچنين به کار گرفتن طرحهاي مناسب که بيشتر موضوعات ادبي و مناظر رزمي و بزمي بود و نيز استفاده از رنگهاي گياهي که هنوز درخشندگي و ثبات خود را حفظ کرده اند، از ويژگيهاي منسوجات اين دوران است.

در زمان قاجارورود صنايع خارجي به ايران و به ويژه ورود پارچه هاي فرنگي و ارزان روسي سبب رکود صنايع و هنرهاي ايراني شد و بسياي از کارگاههاي پارچه بافي برچيده شد و تعداد معدود برجامانده نيز مشتريان خود را کم و بيش از دست داد.

در دوران پهلوي نيز راه اندازي کارخانجات نساجي در شهرهايي مثل اصفهان، کاشان و ... باعث ورشکستگي کلي کارگاههاي نساجي شد و هنرمندان آن به صورت کارگران عادي کارخانه ها درآمدند وتعدادي معدود نيز به عنوان نمونه هاي موزه اي در اختيار هنرستانها و ديگر سازمان هاي فرهنگي و هنري قرار گرفتند.

در اين ميان رنگرزان همگي به رنگي براي فرش و گليم و ديگر زير اندازها رو آوردند، ولي به تدريج با ورود رنگهاي شيميايي آنان به خاطر قيمت ارزان مواد و سادگي شيوه رنگرزي، رنگهاي طبيعي را کنار گذاشتند، پس از مدتي حدود 50 سال اکنون رنگرزان ديگر مواد رنگزاي طبيعي را نمي شناسند.

/ 1