تاریخچه نام ایران ( ائیرینه وئجه) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخچه نام ایران ( ائیرینه وئجه) - نسخه متنی

گردآورنده: ارشام پارسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريخچه نام ايران ( ائيرينه وئجه )

ايران شناسي , نژاد , زبان , هنر , تاريخ و فرهنگ

سرزمين ورجاوند ايران يکي از گهواره هاي تاريخ و تمدن بشري محسوب مي شود که هميشه صحنه ساز دلاوري , مردانگي , روحيه ظلم ستيزي , موسيقي عرفاني و پرمعنا , ادبيات نيک و سترگ , منابع طبيعي و اهواريي ارزشمند , آب و هوايي چهارفصل و معتدل , تاريخ و فرهنگي بس بزرگ و کهن بوده است که بسيار اندک فساد اخلاقي و فحشا را در کل تاريخش شاهد بوده است . نام اين سرزمين نيز مانند ديگر نعمات بزرگ اش داري پشتوانه اي بس طولاني ، زيبا و پر معنا مي باشد . واژه ايران کنوني از واژههاي کهن هزاران ساله برداشت شده است . ائيرينه , ائيرينه وئيجه :

ائيرينه

اين واژه در فرس هخامنشي آريا و در پهلوي اران است و آريارامنا (آريارمن) نام جد داريوش بزرگ مشتق شده از همين واژه مي باشد . ائيرين در اشتات يشت بند يکم و در دو سيروزه کوچک و بزرگ بند نهم آمده است که به عنوان صفت استفاده شده است . يعني منسوب به آريا . استاده پورداوود هرکجا به واژه ائيرينه وئيجه برخورده است آن را به معني آريا ترجمه کرده است ولي در همه جا ذکر کرده است که اين همان ايران کنوني است که نشان از مقدس بودن نام کشورمان در تمامي متون ديني باستاني حکايت دارد . در کتاب يشتها استاد پورداوود آمده است شکي نيست که ايرانيان باستان خودشان را آريايي ها مي ناميدند . خود واژه ائيريه ( آريا ) در معني پارسي امروزي يعني نجيب و شريف و نام قوم آرياست . اين نژاد هم اکنون بين هند و ايران تقسيم شده اند که از شاخه نژاد هند و اروپايي است . بخشي ديگر از اين اقوام کهن در آلمان , يونان و روم نيز پخش مي باشند . در فرس باستان اين واژه آريه ناميده شده است . اقوام هند و اروپايي شعبه وسيعي از نژاد سفيد هستند که در ايران , هند و اروپا ماندگار شدند . و زبان هند و اروپايي نيز مختص آنان است . در اوستا نام ايران به عنوان مبدا اصلي آريايي نژادها معرفي شده است . حرکت آريايي ها به سوي ايران به بيش از 2000 سال پيش از ميلاد مسيح باز ميگردد .

[Only registered and activated users can see links] ([Only registered and activated users can see links])

سرزمينهايي که بخشي از ايئرينه وئيجه ( ايران ) است

ائيرينه وئيجه

جزو اول اين واژه همان ائيرينه است ( آريايي ) ولي جزو دوم آن وئيجه سخنهاي بسياري را در خود جاي داده است . در سانسکريت واژه بيجه موجود است که به معني تخم و نژاد مي باشد . خاورشناسان بر اين باورند که کل اين واژه به معني نژاد آريايي در پارسي امروزي معني مي دهد . در حقيقت به خاکهايي که نژادهاي ايراني در آن ساکن هستند ائيرئينه وئيجه گفته مي شود . ايران به هيچ وجهه محدود به مرزهاي کنوني ايران نمي باشد . نام ايران در اوستا و نسکهاي باستاني پهلوي بسيار آمده است . در بيشتر اين نوشته هاي کهن پس از آمدن نام ايران درود و ستايش اهورامزدا خداي يکتاي ايرانيان پس از آن ذکر شده است . ايرانشهر نيز از نامهاي ديگر سرزمينهاي ايران است که خاورشناسان بر اين باورند ماد خرد و بزرگ يا آتروپاتان ( همان آذربايجان امروزي ) و کردستانات نخستين زادگاه سرزمين ايرانشهر است . عده اي ديگر بر اين باورند ايران ويچ همان آذربايجان امروزي است . اين افراد با استناد بر بند دوازدهم از فصل 29 بندهش پهلوي نخستين زادگاه ايران ويچ را از آران و قفقاز و اطراف آذربايجان مي دانند . عده اي ديگر شهر ايراني خوارزم ( بين ازبکستان و ترکمنستان ) را زادگاه ايران ويچ ميدانند . در ونديداد و کتيبه هاي خوارزم ايران ويچ را شهري بزرگ و سرد خوانده اند . به هر روي بين اين دو نظريه اختلاف وجود دارد ولي چيزي که بر همگان آشکار است اين است که معني واژه ايران در پارسي امروزي يعني خواستگاه و سرزمينهاي آريايي .

بخشي از اين سرزمينهاي آريايي ايران که توسط سلاطين ننگين قاجار طي قراردادهاي تحميلي گلستان و ترکمانچاي واگذار شد و قسمتهايي ديگر که توسط امپراتوري عثماني و يا دخالت انگليس متجاوز اشغال و تجزيه شد به شرح زير است : کردستان سوريه , کردستان عراق , ازبکستان , تاجيکستان , آذربايجان , ترکمنستان , داغستان , ارمنستان , بلوچستان پاکستان , افغانستان , گرجستان .

مذهب آريايي هاي پيش از ظهور زرتشت به صورت گسترده در سرزمينهاي آريايي نشين متحد بوده است . آريايي هاي پيش از زرتشت به آئيني باور داشتند که دنيا را به دو دسته تقسيم ميکرده است . يکي خير و ديگري شر . نخستين گروه اهورايي و درستي و نيکي است . دسته دوم اهريمني و زشت کرداري است . اين دو گروه با يکديگر در همه موارد زندگي در سيتز هستند . آئين ميترائيزم ايران يکي از اين باورهاست که از کهن ترين آئين هاي جهان محسوب مي شود و به اروپا و آسيا انتشار يافت و امروزه آثارش در کليساهاي مسيحيت نيز موجود است . ميترائيزم آئين مهر و دوستي و ستايش از نيروهاي بزرگ خداوند است . آب و آتش و خاک از اين نيروهاي جاودانه به حساب مي آيند . پس از ظهور زرتشت اسپنتمان همه گروه ها و آئين هاي چند خدايي يکي شدند و ديني واحد تشکيل دادند که اهورامزدا خداي واحد آنان گشت . گاتها بزرگ ترين سند يکتا پرستي ايرانيان زمان اشو زرتشت است . در يشتها, يسنا با اينکه از اصول زرتشتي پيروي شده است ولي چهره هاي ديني ميترايي نيز در آن ديده مي شود . دليل اين امر را شايد بتوان متحد کردند همه آئين ها توسط اشو زرتشت دانست . زرتشت ضمن احترام به همه گروههاي ديني و مذهبي آن روزگار ديني مترقي تر و واحد را براي آنان به ارمغان آورد که موجب پايداري و گستره بزرگ زرتشتيان در منطقه خاورميانه شد . زيرا در صورت رد کردن همه گروه هاي ديني آن روزگار هم احتمال شکست در آوردن دين نو رخ بدهد و هم تمامي آئينهاي کهن و باستاني ايران ممکن بود براي هميشه از يادها بروند . با اين دو احتمال زرتشت نيک ترين روش را براي آوردن دين خود برگزيد و ميترائيزم را کامل رد نکرد و با احترام به آن يکتا پرستي , آئينهاي انسان دوستي و راه و روش نيک زندگي کردن را به روشي درست و اصولي تر به آن اضافه نمود . زبان اوستايي ايرانيان باستان نيز امروزه با اينکه واژه تازي را پس از يورش اعراب به خود راه داده است ولي همچنان پايدار و استوار است و مايه مباهات فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران است . خود واژه اوستا در معني اساس، بنياد و ريشه ناميده مي شود :

زبان کهن اوستايي ايران

1 ) شعبه شرقي

2 ) شعبه غربي

شعبه شرق ايران خود شامل دو قسمت است :

پارسي ميانه

ختني , سغدي , خوارزمي

پارسي کنوني

آسي , پشتو , لينناني ( سغدي جديد ) , لهجه هاي فلات پامير

شعبه غرب ايران نيز شامل سه قسمت است :

1 ) پارسي کهن

اوستايي , پارسي باستان ( کتيبه هاي هخامنشيان ) , مادي ( قدمت بيش بين 2200 تا 4000 سال پيش )

2 ) پارسي ميانه

پارسي ميانه ( پهلوي ) پارتي اشکاني ( پهلوي ) زبان اقوام پارت آريايي ( قدمت بين 2200 تا 1400 سال پيش )

3 ) پارسي کنوني

( قدمت بين 1400 سال تا کنون ) :

الف ) جنوبي

شامل لري , پارسي , لاري , بشکردي

ب) شمالي

کردي , لهجه هاي اطراف درياي مازندران , بلوچي , لهجه هاي مرکزي ايران , تالشي , آذريهاي کهن

به صورت کلي ميتوان گفت که زبان فارسي در ايران زمين به سه دوره مهم تقسيم مي شود :

پارسي باستان

شامل کتاب اوستا و سنگ نبشته هاي پارسي باستان هخامنشيان است

پارسي ميانه

پارتي اشکاني , پارسيگ ساساني

پارسي نو

پارسي کنوني ( يادگار فردوسي بزرگ که از دري و پهلوي گرفته شده است ) , کوردي , پشتو , آسي , لري

از متون به جاي مانده از اين زبانها و نوشتارها کهن ايراني مي توان آثار تاريخي و کتب زير را نام برد : ماتکيان هزاردستان , کارنامک ارتخشير پاپکان , ادي و اياتکار زريران , خسرو کواتان وريدگي , فرهنگ پهلويک , ابرادوين نامک پنشتن , شتروهاي ايران ( شهرستانهاي ايران ) , وچارش چترگ ( ماتيکان چترگ ) , درخت آسوريک , ابرستاينيي , تاريه سورآفرين , افديها و سهيکهاي سگستان ( شگفتيهاي سيستان ) , اندرچ پيشيکيان , وچاتک اندرچ فريود کيشان , اندرچ ويه وات فرخ پيروز , ابوريچ خيم هوسروان , اورپتماني کتک خوتائيه ( پيمان کدخدايي ) , واچيکي چند مچ وژرک متر ( بزرگمهر ) افسون گزندگان , زند وهمن يشت , خوتاي نامک , پند نامک وزرک مهر , پند نامک زرتشت , اندرز آذرپات مهر اسپندان , ارداي ويرافنامه , جاماسپ نامک , مينوک خرت , نيرنگستان , پتت آذرپاد مهراسپندان , زند وهمن يشت , کتيبه هاي نقش رستم , پارسه , گنجنامه همدان , کتيبه هاي آذرگشنسب آذربايجان ,کتيبه هاي شوش , بيشابور , کرمان , متن شاهنامه , سروده هاي باباطاهر عريان و . . .

ايران در پهلوي اران مي باشد . در اوستايي ائيرائنه وئيجه به معني خواستگاه آريايي ها . به کشور ايران در عهد ساساني "اران شتر" ميگفتند. در عصر هخامنشي "ايي ريا" نام قوم ايراني بود و اين کلمه را نام قوم است قفقاز بصور ايرون ايرو و اير بخود اطلاق کرده اند. کلمات آريا‚ آريائيان و ايران و امثال آن که در زبان باقي مانده از اين کلمه گرفته شده است. ايران حقيقي در گستره فلات ايران مي باشد که امروزه توسط کشورهاي استعمارگر به اشغال بيگانگان در آمده است . فلات ايران منطقه وسيعي است در آسياي جنوب غربي که شامل شهرهاي قفقازيه و ترکمنستان و افغانستان و ايران کنوني ميشود. مساحت اين فلات را 2600000 کيلومتر مربع نوشته اند. برخي آريايي ها را مهاجر به ايران ميدانند ولي با يافته ها و کوششهاي ايرانشناسان ايران سرزمين آريايي ها معرفي شده است . اقوام‚ عيلاميان تمدني قابل توجه اي در اين منطقه داشته اند که ازحدود چهار هزار سال پيش از ميلاد مسيح شروع ميشد. در اواسط هزاره دوم پيش از ميلاد مسيح‚ طوايفي از نژاد سفيد پوست از راه جيحون و کوههاي قفقازيه به داخله نجد ايران روي آوردند‚ اين قبايل شعبه اي از نژاد سپيد پوست هند و اروپايي بودند که نزديک سه هزارسال پيش از ميلاد مسيح از هم نژادان خود جدا شده بودند و به آسياي مرکزي مهاجرت کردند و دستهاي از آنها هم ظاهرا در ناحيه اي نزديک درياي خوارزم که در اوستا ايرن واجه يا ايران ويج ناميده شده است بسر بردند‚ مجموع اين اقوام بدو دسته اصلي منقسم ميشدند‚دستهاي که خود از چند شعبه زورمند تشکيل ميشد سک و دسته ديگر که متمدنتر از دسته نخستين بود اري ناميده ميشدند. دستهاي ازاين قبايل که خود را اري يعني شجاع و شريف ميناميدند کم کم بر دره سند و قسمتي از اراضي هندوستان مسلط شدند و آنها را اري ورت خواندند‚ شعبه ديگر که ايري و ايرين خوانده شده اند‚ در فلات يران سکونت داشتند :




  • که ايران بهشت است يا بوستان
    همي بوي مشک آيد از دوستان



  • همي بوي مشک آيد از دوستان
    همي بوي مشک آيد از دوستان



فردوسي بزرگ




  • مزن زشت بيغاره ز ايران زمين
    که يک شهر از آن به ز ماچين و چين



  • که يک شهر از آن به ز ماچين و چين
    که يک شهر از آن به ز ماچين و چين



اسدي




  • همه عالم تن است و ايران
    چونکه ايران دل زمين باشد
    دل ز تن به بود يقين باشد



  • دل نيست گوينده زين قياس خجل
    دل ز تن به بود يقين باشد
    دل ز تن به بود يقين باشد



حکيم نظامي گنجوي

و همين سرزمين است که بعدها در مآخذ تاريخي و جغرافيايي قديم ايرانشهرمملکت ايران بکار رفته است. در مغرب زمين از قرون وسطيبه نام هايي از قبيل پرس به لهجه فرانسوي( و پرشيا )به لهجه انگليسي(مقتبس از لفظ پرسيس که نام يوناني قسمتي از ايران )کما بيش مطاب قفارس بوده برمي خوريم ولي در سال 1935 م. بر طبق تقاضاي دولت ايران بجاي پرس‚ پرشا و غيره کلمه ايران پذيرفته شده است و نام اين کشور به ايران تبديل گرديد. کشور ايران اکنون 1654000 کيلومترمربع وسعت دارد. از سمت شمال به ترکمنستان و بحرکاسپين و آذربايجان و ارمنستان و از طرف غرب به ترکيه و عراق و از سمت شرق به افغانستان و پاکستان و از طرف جنوب به درياي عمان و خليج فارس محدود است. فاصله منتهاي شمال غربي ايران تا منتهاي جنوب شرقي آن در حدود 2250کيلومتر است. نصف خاک ايران کوهستاني و يک ربع آن بيابان است .،

اين کشوربين مدارات 25 درجه عرض شمالي و سي و نه درجه و 45 دقيقه عرض شمالي و نصف النهار 44 درجه طول شرقي و 63 درجه و 5دقيقه طول شرقي واقع است‚ فاصله منتهاي شمال غربي ايران تامنتهاي شرقي جنوب آن حدود 2250 کيلومتر است. از جزاير ايران در خليج فارس تقريبا از غرب به شرق ميتوان : خارکو‚ خارک‚ مجمع الجزايربحرين‚ شيخ شعيب‚ هندورابي‚ کيش‚ سيري‚ ابوموسي‚ تنب کوچک‚تنب بزرگ‚ قشم‚ هنگام‚ لارک و هرمز را نام برد. مرزهاي ايران در طي تاريخ دراز اين کشور بارها تغيير يافته است. در اوج اقتدار از دوران هخامنشيان‚ امپراطوري ايران از رود سند تا درياياژه و رود نيل و از سيحون و درياي مازندران و جبال قفقاز و درياي سياه تا خليج فارس و بحر عمان ممتد بود. در طي قرون متمادي گاه بروسعت اين کشور افزوده شده و گاه اراضي آن بدست اجانب افتاده است و پس از استيلاي عرب استقلال ايران از بين رفت و اين سرزمين جزءامپراطوري وسيع اسلام گرديد. تا آنکه در اوان قرن سوم هجري سلسله هايي مانند طاهريان‚ صفاريان‚ سامانيان‚ آل بويه‚ غزنويان‚آل زيار در استقرار حکومت ايراني در ايران کوشيدند و رفته رفته کشور ايران را از سلطه حکام عرب بيرون آوردند و در حقيقت باتشکيل سلسله طاهريان که در سال 207 ه . ق. در خراسان استقراريافت دوران تسلط عرب در ايران به سر رسيد و ايران توانست استقلال قومي خود را بدست آورد و بار ديگر تاريخي خاص داشته باشد. ايران کنوني در عهد صفوي تشکيل شد و وحدت ملي و سياسي يافت.

پايتخت ايران

پايتخت ايران در دوران مختلف تغيير کرده است چنانکه در دوران پادشاهي صفويه ابتدا قزوين و سپس اصفهان بود و دردوران پادشاهي زنديه شيراز و از زمان سلطنت قاجاريه تهران پايتخت کشور ايران گرديد و هم اکنون نيز اين شهر پايتخت کشورايران است. روزگاري همدان - پاسارگاد - شوش و . . . نيز بوده است .

پستي و بلندي

بيش از نود درصد ايران کنوني در ناحيه معروف به فلات ايران قرار دارد که از درههاي فرات و دجله تا ارتفاعات پاميرممتد است. سرزمين ايران عبارت است از يک فلات مرکزي پهناور وحاشيه کوهستاني که خود به سه منطقه تقسيم ميشود. کوههاي زاگرس يا کوههاي غربي و جنوب غربي و امتداد آنها تا مکران‚کوههاي شمالي و ارتفاعات زاگرس در آذربايجان و خارج از آن درتودهاي معروف به گره ارمنستان که مرکزش کوههاي آرارات است بهم متصل ميشوند. و کوههاي آسياي صغير از قفقاز به همين گره متصل اند. از سه منطقه مذکور‚ منطقه اول مشتمل است بر کوههاي کردستان‚ لرستان‚ بختياري‚ فارس‚ مکران و بلوچستان. کوهها و قلل عمده آن کبيرکوه‚ پشتکوه‚ پيشکوه‚ اشترانکوه در جنوب شرقي الوند ‚زردکوه‚ عليجوق‚ کوه کيلويه‚ دينار و کوههاي لارستان است.منطقه شمالي منقسم ميشود به کوههاي آذربايجان مشتمل بر قراداغ‚جبال طالش‚ آقداغ‚ سهند‚ سبلان‚ قوشه داغ‚ قافلان کوه( جبال البرز)بلندترين قله اش دماوند به ارتفاع 5654 متر و کوههاي خراساني مشتمل بر هزارمسجد‚ قراداغ‚ آلاداغ و بينالود مرتفعات شرقي يک رشته کوههاي غيرمنظمي هستند که از شمال به جنوب امتداد دارند ازجمله ميتوان کوه تفتان را نام برد.

فلات مرکزي نيز هموار و بي عارضه نيست بلکه دو دسته کوه از آن مي گذرند. دسته غربي از ميانه تا کرمان در امتداد جنوب شرقي ممتد است که در نزديکي کرمان ارتفاعش از4200 متر تجاوز ميکند. بين اين دسته و دسته کوههاي غربي و جنوبي حوضه چندي از جمله اصفهان قرار دارد. رشته ديگر از نيشابور تا مرز بلوچستان کشيده شده و حوزه سيستان را از کويرهاي مرکزي جدا ميکند. از کوههاي فلات مرکزي ميتوان کرکس جنوب کاشان‚ درويش جنوب شرقي کرکس‚ شيرکوه جنوب يزد ‚ بنان شمال غربي کرمان‚ بارزجنوب غربي کرمان‚ هزار جنوب کرمان و توشادرو تزمان و بيرگ دربلوچستان را نام برد. فاصله ميان اين دو دسته کوه را بيابانهاي معروف به کوير فرا گرفته که سطح آنها تا حدود 2000 متر پائين تر از مرتفعات مرزي آنهاست. از جمله ميتوان کوير لوت بين قهستان وکوهستانات قهرود و دشت کوير يا کوير نمک از حدود قم و کاشان تاکوير لوت را نام برد‚ در تمام اين بيابانها مخصوصا در کوير نمک وکوير لوت باطلاقهاي متعدد واقع شده که آبهاي گل آلود آنها درتابستان خشک شده نشتهاي نمک بجا ميگذارند. مهمترين آنها عبارتند از درياي نمک يا حوض سلطان جنوب شرقي قم ‚ باطلاق نمک شمال جندق ‚ شورگز هامون شمال شرقي بم و هامون جزموريان غرب بمپور .

رودهاي مهم ايران

1 , رودهايي که وارد درياچه مازندران ميشوندعبارتند از: ارس‚ سفيدرود ‚ اترک‚ گرگان‚ هراز‚ چالوس‚بابل‚ تالار‚ تجن و نکا.

2 , رودهايي که بطور مستقيم و غير مستقيم به خليج فارس وبحر عمان ميريزند عبارتند از: کرخه‚ دز‚ کارون بزرگترين رود ايران و تنها رودي که قسمتي از آن قابل کشتيراني است ‚ جراحي‚ تاب‚ دالکي‚ سند‚ نابند‚ مهران‚ شور‚ ميناب. بعلاوه قسمت علياي اغلب واردات سمت چپ دجله مانند زاب و دياله در خاک ايران است.

3 , رودهايي که در فلات مرکزي ايران جريان دارد.مهمترين آنها عبارتند از: زاينده رود که وارد مرداب گاوخوني ميشود و زرينه رود که وارد کرج و جاجرود و حبله رود که وارد حوضه درياچه قم يا حوض سلطان ميشوند و رود کر يا کورش که وارد درياچه نيريز يا بختگان ميگردد و بمپور و هليل رود که در حوضه جزموريان ميريزند و هيرمند که وارد حوضه هامون ميگردد. درياچه هاي ايران عبارتند از: درياي مازندران بزرگترين درياچه دنيا . درياچه اروميه‚ درياچه نمک درياچه قم يا درياچه حوض سلطان درياچه بختگان , درياچه نيريز و درياچه هامون.

زمين شناسي

کشور ايران که قسمتي از نجد ايران است از لحاظ زمينشناسي بطور کلي به ترتيب زير است: در مرکز و مشرق و جنوب شرقي‚ زمينهاي کويري که بيشتر ماسه و شن و گاهي تشکيلات کولابي و درياچه دارد و بيشتر از بقاياي درياچه عهد سوم است. جنوب ايران بيشتر تشکيلات دوران سوم را دارد و تشکيلات نفتي بيشتر در همين قسمتها است. در شمال شرقي ايران اطراف مشهد غالبا تشکيلات دوران دوم بانضمام تشکيلات آتشفشاني و نيز قسمتي از تشکيلات دوران سوم ديده ميشود. و در شمال ايران در قسمتهاي سواحل بحر مازندران بيشتر تشکيلات دوران سوم و در قسمتهاي جنوبي تر رشته البرز تشکيلات دوران دوم و اول بانضمام تشکيلات آتشفشاني مشاهده ميگردد. در آذربايجان شمالي غالبا زمينهاي دوران دوم و ابتداي دوران سوم و تشکيلات آتشفشاني وجود دارد. در آذربايجان غربي و سواحل درياچه اورميه تشکيلات دوران اول و ابتداي دوران سوم و تشکيلات آتشفشاني محسوس است.در مغرب ايران کرمانشاهان و کردستان بيشتر تشکيلات مربوط به ابتداي دوران سوم و اواخر دوران دوم است. در جنوب شرقي ايران بلوچستان بيشتر تشکيلات دوران سوم ديده ميشود.

وضع اقليمي

در باب اقليم ايران هنوز مطالعات کافي بعمل نيامده است. اقليم کشور بطور کلي بري است. ارتفاع کوههاي شمالي و غربي و جنوبي بقدري زياد است که از تاثير کلي بادهاي مربوط به بحر کاسپين ومديترانه و خليج فارس در نواحي داخلي ايران جلوگيري ميکند و باين ترتيب دامنه خارجي اين کوهها مرطوب و دامنه هاي داخلي خشک است.بارندگي در ايران نتيجه ابرهاي مديترانه اي و رطوبت بحر کاسپين است وجهت در شمال غربي و شمال زيادتر ميباشد و بطور کلي بارندگي درجنوب شرق رفته رفته کم ميشود. اقليم سواحل شمالي و جنوبي بکلي متفاوت است. اقليم سواحل درياي مازندران باراني و مرطوب و داراي تابستانهاي ملايم ميباشد. در سواحل شمالي گيلان‚ مازندران و گرگان حرارت ممکن است به 04 درجه سانتيگراد برسد. از طرف ديگر هنگام وزش هواي سرد قطب شمال گرما در شب ممکن است به 12 درجه برسد. بارندگي ساليانه از 1500 ميليمتر ممکن است تجاوز کند و بيشتر آن نواحي ساحلي داراي رستني هاي پرپشت است و دامنه شمالي البرزمستور از جنگل ميباشد. در ارسباران‚ دشت مغان و نواحي معتدل لرستان و فارس و بختياري اقليم مشابهي دارند. سواحل خليج فارس بسيار گرم و از بندر لنگه تا بندر ديلم مرطوب است. گرماي متوسط ساليانه بيش از 18 درجه ميباشد‚ فلات مرکزي ايران ودشت خوزستان اقليم خشک دارد و از اين ناحيه وسيع دشت کوير وکوير لوت و دشت سيستان کم آب است. و در اين ناحيه پهناور فقط سيستان و خوزستان و حواشي کوير و نواحي نسبة مرتفع قابل سکونت است مانند بم‚ ايرانشهر‚ طبس و شهداد و بقيه بيابانها خشک وبي آب وعلف و سنگلاخ و يا ريگزارند که در فرورفتگي آنها نمکزارها قرار گرفته است. اقليمي که ميتوان آنرا سردسيري ناميد در منطقه وسيعي ممتد از آذربايجان تا فارس و کرمان ديده ميشود. قسمتي ازخراسان شمالي شامل مشهد نيز همين اقليم را دارد در اين ناحيه متوسط حرارت سردترين ماه از 5.3 درجه سانتيگراد کمتر ميباشد.البته اقليم بعضي نواحي در قسمتهاي مذکور با اقليم عمومي آن قسمت تفاوت اساسي دارد و مثلا ارتفاعات کوهستانهاي آذربايجان ودامنه هاي مرتفع دماوند و ساير قلل البرز و قلل زاگرس اقليم قطبي دارند و در آنجا دماي متوسط ساليانه کمتر از 5 درجه است.

رستنيهاي ايران

در ايران رستنيهاي بسيار ميرويد که غالب آنها بومي اين سرزمين ميباشند. بطور کلي بعلت تنوع اقليم‚ توزيع گياهان در ايران بسيار متنوع است. کويرها و بيابانهاي مرکزي از جهت گياهان از تمام نقاط ديگر آسيا فقيرتر است و از طرف ديگر کرانه درياي مازندران که باران فراوان و هواي ملايم دارد سرشار از گياهان است. در دامنه هاي شمالي البرز تا ارتفاع 1800 متر درختان گردو‚بلوط‚ افرا‚ روش‚ زبان گنجشک‚ نارون‚ سرو‚ لالکي‚ شمشاد‚ و کرتوجود دارد و بهترين مناطق جنگلي ايران در اين ناحيه ميباشد. درخراسان و آذرآبادگان‚ لرستان‚ کردستان‚ کرمانشاهان‚ اصفهان‚کهکيلويه فارس‚ کوههاي بختياري و کرمان نيز مناطق جنگلي وجوددارد. از گياهان دانه دار پنبه‚ بزرک‚ کنجد‚ کرچک روغن استخراج ميشود. از گياهان و بوته هاي وحشي صمغهاي گوناگون کتيرا‚ سقز‚سريش‚ انقوزه بدست مي آيد. از گياهان رنگي‚ نيل‚ روناس‚ مازو‚حنا‚ زعفران و غيره حاصل ميگردد. بسياري از گلها بومي ايران هستند: لاله‚ گل سرخ‚ علف مشک‚ جنتيانا‚ گل استکاني‚ شقايق‚شمعداني‚ عطري‚ بنفشه‚ پامچال‚ زنبق‚ ختمي درختي‚ شمشادپيچ وياسمن و...

حيوانات ايران

در جنگلهاي البرز‚ ببر‚ پلنگ‚ خرس‚ گراز و جوجه تيغي يافت ميشود. روباه‚ يوزپلنگ‚ گرگ‚ شغال‚ سنجاب و خرگوش نيز دراين جنگلها فراوان است. در کويرها و نمکزارها گورخر و در دشت ها آهو‚ در کوهها ميش‚ قوچ و بز و در نواحي باطلاقي خرس يافت ميشود. حشرات و خزندگان در ايران فراوان است. از جمله پرندگان اهلي‚ مرغ‚خروس‚ اردک‚ غاز‚ کبوتر و بوقلمون‚ و از جمله پرندگان وحشي اردکوحشي‚ درنا‚ بلدرچين‚ خروس کولي‚ کبوتر چاهي‚ توکا‚ سار‚ تيهو‚باقرقره‚ قرقاول‚ کبک‚ قمري‚ چکاوک‚ عقاب‚ باز‚ لک لک‚ قوش‚ قرهقوش‚ قرقي‚ کرکس‚ سبزقبا‚ هدهد‚ حورصيد و اقسام گنجشک و جغد است. در رودهاي کنار درياي مازندران اقسام فراواني از ماهيها يافت ميشود. مانند: ماهي آزاد‚ ماهي سفيد‚ کولي‚ سوف و ماهي خاويار.صيد ماهيهاي گوناگون خليج فارس در اين اواخر اهميت پيدا کرده است.

معادن ايران

عمده ترين منابع معدني ايران معادن نفت و گاز است که قسمت اعظم آن از مسجدسليمان‚ لالي‚ هفتگل‚ نفت سفيد‚ آغاجاري‚گچساران‚ اهواز‚ بندرعباس‚ بينک‚ منه‚ پازنان‚ نفتشاه‚ سراجه و قم استخراج ميشود . معادن زغال سنگ‚ بيشتر در نواحي گاجره‚شمشک‚ نسا‚ لولان‚ گرمابدره‚ اليکا‚ گلندرود‚ زيراب‚ سمنان‚شاهرود‚ تربتجام‚ کاشان‚ طرق‚ شمسآباد و کرمان قرار دارد.معادن آهن در اراک‚ ملاير‚ کرمان‚ يزد‚ اصفهان‚ کاشان‚ دامغان‚سمنان‚ خراسان‚ اطراف تهران‚ آذربايجان‚ گيلان‚ زنجان‚ خراسان وجزاير خليج فارس مي باشد. معادن مس در انارک‚ آذربايجان‚اردستان‚ شاهرود‚ زنجان‚ کرمان و معادن منگنز دررباط کريم‚ نائين‚ اردستان‚ اشتهارد‚ و کروميت در عباس آباد‚شاهرود‚ سبزوار‚ فريمان‚ رباط سفيد‚ کرمان و فارس. و طلا در موته و کردستان موجود است .

گوگرد در سمنان و نواحي خليج فارس. و فيروزه در خراسان که فيروزه نيشابور از قديم مشهور بوده است. و همچنين معادن سنگ مرمر در يزد‚ و گائولن در حوالي دماوند‚ نطنز‚ مرفه‚ ساوه‚ آباده‚علي آباد قم‚ و خاک سرخ در جزيره هرمز‚ گناباد‚ بجستان‚ رطون‚نهاوند. و سنگهاي ساختماني‚ گرانيت‚ بازالت و گچ و آهک در غالب نقاط ايران وجود دارد.

مردم و زبان ايران

نژاد آريايي است که برخي معتقد هستند که ايران زادگاه آرياييان است و آنان به اين سرزمين مهاجرت نکرده اند و برخي ديگر معتقدند که در حدود اواسط هزاره دوم قبل از ميلاد به ايران وارد شدند و در طي تاريخ با اقوام مختلف عرب و ترک و غيره درآميخت و نژاد ايراني به معني اخص از اعقاب اين آريائيها محسوب ميشود. زبان رسمي ايران فارسي است که نه فقط در ايران بلکه از کوههاي زاگرس تا پامير وسيردريا گسترش دارد. از دلايل اينکه زبان پارسي زبان رسمي ايران است ميتوان به اين نکات اشاره نمود : به دليل قدمت بيش از 2500 ساله اش که در کتيبه هاي تخت جمشيد نيز آمده است - مشترک بودن بين همه اقوام ايراني مانند کرد و لر و بلوچ و آذري - غناي ادبيات و گستره جهاني آن که بزرگاني همچون حافظ , سعدي , مولانا , نظامي , رودکي , فردوسي , خيام , عطار , صائب و . . . را در خود جاي داده اهميت فراواني دارد , شاهنامه گنجينه جهاني است که ابر مرد تاريخ ايران فردوسي بزرگ آن را گردآوري نمود و براي هميشه اين زبان را زنده نگه داشت از دلايل اين امر است . گويش ها و زبانهاي ارزشمند ديگري نيز که همگي از ريشه پهلوي ايران باستان است نيز در ايران موجود است که نيازمند پروش و آموزش آن در ميان نسل آينده است ماننده کردي - تالشي - لري - آذري پهلوي و . . .

هنر و معماري

ريشه هاي هنر ايران را بايد در ادوار پيش از تاريخ اين کشور جستجو کرد. از اواسط قرن 19 م. دانشوران و هنرشناساني در باز يافتن و طبقه بندي اين ريشه ها پرداخته اند و هنوز دانشوران وهنرشناساني به اين کار سرگرمند. از آغاز تاريخ ايران بر اثر مهاجرت اقوام متعدد و فتوحات جهانگشايان ايراني و فرمانروائي متناوب بيگانگان شيوه هاي گوناگون هنري وارد اين سرزمين شده است. اين شيوهها همواره با سنتهاي ديرين بومي درآميخته اما تا پايان عهد صفويه 1135 ه . ق. هيچگاه از اصالت آنها نکاسته است. بعکس هنرهاي حاضر ايران از اين پيوندها نيرو گرفته و بي آنکه خصيصه خود را ببازد گسترش و تکامل پذيرفته است. در عصر شاهان هخامنشي 550 تا 330 ق. م. بابليان‚ ليديائيان‚ مصريان و اقوام ديگري که به زير فرمان کوروش بزرگ درآمده بودند و جانشينان وي بودند در ايجاد فرهنگ هنري که بر پايه بزرگداشت شاهان استوار بود ايرانيان را ياري کردند. با آنکه تاثير سبک هاي معماري يونان و مصر و آشور در آثارتخت جمشيد آسان به چشم ميخورد اما اين مکان جهاني با الهام از آنان و طراحي کاملا ايراني با شکوه هرچه تمام تر و با اصالت آريايي پايتخت امپراتوري 30 کشور جهان شد .

ستونهاي تخت جمشيد از ستونهاي يوناني نازک ترند و شيارهاي روي آنها باريکتر و بهم نزديکتر‚ پايه هاي بلند و اغلب ناقوسي شکل دارند.سرستونها هر يک بشکل نيم تنه دو نره گاو است که پشت به پشت هم داده اند و گلهاي دوازدهپر ساده اي حاشيه وار آنها را زينت بخشيده است. پيکرههاي سنگي کاخها گويا و ساده اند و در تراشيدن آنهاواقع پردازي و انديشه هاي حماسي با ظرافت و نظمي شگفت بهم تلفيق شده اند. از اين قبيل اند نقشهاي برجسته خراجگزاران و سربازان و جانوران و گياهان که در کنار پلکانهاي تالار بزرگ کاخ خشايارشاه بر ديوار حجاري شده اند.

اشياء و پيکرههاي کوچک فلزي بويژه زيورهاي طلا و نقره که از خاک برون آمده نشانه رونق هنر فلزکاري در اعصار قديم ايران زمين است. پس ازحمله اسکندر گجستک تا پنج قرن آثاري پديد آمد که معدودي از آنها بجا مانده و تاثير شديد هنرهاي ولايتي يونان و مايه هاي رومي در آنها نمودار است. در عهد ساسانيان226 , 640 م. هنرهاي بومي دوباره جان گرفت. بقاياي کاخهاي تيسفون و فيروز آباد نمودار بناهاي عظيمي است که از آجر و سنگ ساخته شده بوده و گچبريهاي سنگين تالارهاي آنها را زينت ميداده است. ساختن گنبدهاي عظيم بر اطاقهاي مربع تاآن زمان ممکن نبود. معماران عهد ايران ساساني با ابداع طرق جديد از قبيل طاقهاي ضربي اين مشکل را حل کردند و تحول مهمي در کارمعماري جهان پديد آوردند. در نقشهاي برجستهاي که پيکرتراشان اين عهد بر صخره هاي نقش رستم و طاق بستان بجا گذاشته اند شيوه مستقل بچشم ميخورد. در اين عهد برجسته کاري بر ظروف طلا و نقره رواج يافت‚ صحنه هاي شکار‚ تصاوير جانوران و نيز نقش سيمرغ بر ظروف عهد ساساني فراوان بود. نقشهائي از اين قبيل بر پارچه هاي لطيف ابريشمين نيز مي نهادند. پس از حمله اعراب هنر و فرهنگ ايران بتدريج اصالت ايراني خود را از دست داد ولي با هنر و فرهنگ کشورهاي اسلامي در آميخت و به شکل تازه اي جلوه گر شد. به عبارتي هنر اسلامي را ايرانيان با پشتوانه کهن معماري و فرهنگ غني خود زنده و جهاني کردند .

از نخستين هنرهاي اسلامي در ايران نمونه هاي معدودي بجا مانده است. مهمترين اين آثار سفالهاي ظريفي است که با نقوش جانوران و تصاوير دور از طبيعت آدميان گاه به شکل برجسته زينت يافته است. هنر کتاب سازي و خط نويسي در کشورهاي اسلامي پيش از عهد عباسيان آغاز شده بود و خوشنويسان ايراني در اين کارسهمي بزرگ داشتند. در قرن يازدهم و دوازدهم ميلادي تماس باکشور چين هنرهاي ايران را شکفته تر ساخت. ظرافت طرح و کارسفالهاي معروف ري و پارچه هاي ايراني افزايش يافت. معماران بااستفاده از سنتهاي قديم شاهکارهاي عظيم پديد آوردند.

مقرنسکاري‚ گچبري و کتيبه سازي رو به تکامل نهاد. مسجد جامع اصفهان که بيشتر آن در اين دوره ساخته شده از شاهکارهاي معماري جهان بشمار ميرود. هجوم مغول و ويراني شهرهاي ايران آسيبي به هنرهاي ايران وارد نساخت و به طور کلي روابط ايران و چين بسط يافت. برخي از صنعتگران چيني به ايران آمدند و سنتهاي هنري آنرا با خود آوردند. بکار بردن مايه هاي هنر چيني مانند ققنس‚ نيلوفر‚کليد و طرحهاي پيچ درپيچ هندسي در سفالگري و تزيين بناها رواج يافت. هلاکو و جانشينانش در ترويج هنر مصور ساختن کتاب کوشش بسيار کردند و نقاشان ايراني را با نقاشي خود که درآن زمان تکامل يافته بود آشنا ساختند. در دوران ايلخانان مغول هنر مينياتور کلاسيک ايران پديد آمد و بيشتر براي مصور کردن کتابهائي مانند شاهنامه وخسرووشيرين و جز اينها بکار رفت. در عهد صفوي بخصوص دردوران سلطنت شاه عباس اول هنر معماري ايران بيش از پيش توسعه يافت‚ اصفهان مرکز اصلي هنرهاي ايران شد. معماري بعد از اسلام به اوج خود رسيده بود.

مسجد شيخ لطف الله و عمارت عالي قاپو و بناهاي مهم ديگر بوجود آمد. ميرعماد و عليرضا عباسي در کار خوشنويسي پيشرفتهاي تازه کردند‚ رضا عباسي در کار مينياتورسازي شيوه اي تازه پديد آورد‚ اما پس از اين دوره و ظهور قاجار انحطاط هنر ايران تقريبا در همه رشته ها آغاز شد. در زمان ناصرالدين شاه کمال الملک که بياري اميرکبير در فرانسه و ايتاليا نقاشي آموخته بود طبيعت سازي با رنگ وروغن را با اسلوب صحيح در ايران پايه گذاري کرد و پس از چندي مدرسه صنايع مستظرفه را بوجود آورد. وي شاگرداني تربيت کرده که برخي از آنان کاري را که او پايه گذاشت هنوز دنبال ميکنند. در اوايل سلطنت رضاشاه براي احياي هنرهاي ملي ايران کوششهائي شد. موسسه قالي ايران بوجود آمد‚ مسابقه هاي هنري برپا شد‚ به برخي از استادان مينياتورسازي‚ خاتمسازي‚ قلمزني‚ منبتکاري و زريبافي که هر يک در شهري سرگرم ساختن کارهاي بازاري بودند تامين ماليداده شد تا توانائي خود را براي احياي هنرهاي اصيل ملي بکار بندند‚چند تن از اين استادان در اين راه کوشش هاي صادقانه کرده اند وضمن پيروي از شيوه هاي عهد صفويه آثاري بوجود آورده اند که برخي از آنها در نمايشگاههاي بين المللي به تماشا گذاشته شد.

ايران پيش از اسلام

در ادوار تاريخي ايران خواستگاه و سرزمين آريائي ها بوده و چنانکه گفته شد نام ايران از همين مليت گرفته شده است. نام مادها اول بار در 836 ق. م. در تاريخ آمد ‚ و اين قوم در اوائل قرن هفتم ق. م. اولين دولت ايراني را تاسيس نمودند. از پادشاهان بزرگ اين سلسله هوخشتره يا کواکسارس ميتوان نام برد و او با دولت بابل متحدا دولت آشور را مقهور و مملکت آشور را بين خود تقسيم کردند و قدرت دولت ماد نه فقط بر ايران بلکه بر ارمنستان غربي و کيدوکيه بسط يافت. دولت ماد در 550 ق . م. بدست کورش بزرگ منقرض شد و سلطنت ايران ميان پارس و ماد تقسيم شد . در زمان داريوش بزرگ امپراطوري هخامنشي بمنتهاي خود رسيد‚ و از هند و پامير تا درياي آدرياتيک و از درياي عمان تا کوههاي قفقاز و درياي کاسپين و ماوراء سيحون منبسط بود.جنگهاي ايران و يونان در زمان او آغاز گرديد. دولت هخامنشي سرانجام در 330 ق . م. بدست اسکندر مقدوني منقرض شد‚ تخت جمشيد به آتش بسوخت‚ داريوش سوم بقتل رسيد و ايران جزئي ازامپراطوري مقدوني گرديد. پس از مرگ اسکندر 323 ق. م ‚ ممالک مفتوحه او بين جانشينانش تقسيم شد و بيشتر متصرفات آسيائي او که ايران هسته آن بود‚ به سلوکوس اول رسيد و ايران تحت حکومت سلوکيان درآمد و اين سلسله از سال 312 تا 64 ق. م.

در ايران سلطنت کردند‚ و در اين دوره تمدن يوناني در ايران نفوذ نمود.سلطنت سلسله سلوکي را در ايران قوم آريائي پارت منقرض کرد و ايران بزرگ و متحد بارديگر شکل گرفت . از 250 ق. م. تا226 م. سلسله اشکانيان در قسمتهائي از ايران وسرزمينهاي مجاور آن سلطنت کردند و امپراطوري اشکاني در دوره عظمت آن از رود فرات تا هندوکش و حدود پنجاب و از درياي عمان وخليج فارس تا رود جيحون و درياي کاسپين و کوههاي قفقاز انبساط يافت. در عهد اشکاني جنگهاي ايران و روم آغاز گرديد. سلسله اشکاني در اثر اختلافات داخلي ضعيف شد و سرانجام بدست اردشير اول ساساني منقرض گرديد‚ و وي سلسله ساسانيان را تاسيس نمود که تا 652 م. در ايران سلطنت کردند. ساسانيان حکومتي ملي ومتکي به دين و تمدن ايراني تاسيس کردند. جنگهاي روم و ايران دردوره ساساني ادامه يافت. امپراطوري پهناور ساساني که زماني ازرود سند تا درياي سرخ ممتد بود‚ سرانجام بر اثر نبردهاي پي در پي با روميان وگرفتاريهاي داخلي ضعيف شد‚ و آخرين پادشاه اين سلسله يزدگرد سوم مواجه با حمله اعراب بدوي گرديد. در جنگهاي قادسيه 13 ه . ق. مداين‚ جلولاء و نهاوند 21 ه . ق. ايرانيان مغلوب شدند و دولت ساساني منقرض شد و عراق که بخشي از ايران بود نخست به دست اعراب افتاد و سپس کل ايران کنوني با نبردهاي بزرگ و قتل عامهاي مختلف به دست اعراب افتاد .

تمدن ايران پيش از اسلام

فرهنگ عصر حجر قديم ايران بوسيله کاوشهاي سال 1318 ه . ش. هيئت اعزامي دانشگاه پنسيلوانيا در نزديکي کرمانشاه و کنار درياي مازندران شناخته شد. آثارانتقال به زندگي ده نشيني همراه با ساختن ظروف سفالي و کشاورزي در باکون و در غاري در مشرق شوش بدست آمده. رفته رفته با پيشرفت کشاورزي و اهلي کردن حيوانات‚ دهکده هاي فراوان پيداشد‚ و در منطقه فرهنگي مشخصي در اين سرزمين ظاهر گرديد‚ يکي در شمال شرقي سيلک کاشان ‚ ري‚ حصار‚ آنو و ديگري در مغرب و جنوب غربي گيان شوش‚ باکون . مشخص فرهنگ شمال شرقي سفالهاي سرخرنگ و مشخص فرهنگ غربي و جنوب غربي سفالهاي زردرنگ است‚ که هر دو هنرمندانه با اشکال هندسي نقاشي شده است. اين دوفرهنگ در الواح خود‚ از لوازم زندگي شهر نشيني برخوردار بوده اند چرخ و کوره کوزه گري‚ آلات و ظروف ريختگي يا مسي چکشي وتشريفات خاصي براي مردگان داشتند‚ و مجسمه هاي سفالي انسان وحيوان از آن زمان بدست آمده است. در اوايل هزاره چهارم ق . م.فرهنگهاي جديدي جانشين فرهنگ کهن شد. دو فرهنگ متوالي همراه با ظرفهاي سفالي بي نقش در شمال غربي روي کار آمده که در حدود 2000 سال ق. م. از ميان رفت. در خوزستان نيز آثاري بدست آمده که با فرهنگ باستاني عراق ارتباط دارد. نوع تازهاي از سفال منقش نماينده فرهنگ غربي از آن ببعد ايران است گيانشوش و تل شغال نزديک تخت جمشيد( . از آن زمان تا آغاز تسلط سلسله هخامنشي‚ عيلام شوش ايالت متمدن و خط و نوشته دار ايران است و از لحاظ فرهنگ شبيه سومر و بابل بود و در هزاره دوم ق. م. دو فرهنگ بر مغرب ايران‚ ميان کرمانشاه و شوش‚ سايه گسترد‚ که مشخص اوليتابوتهاي سنگي دردار و ظرفهاي منقش شده و مشخص دومي کوزههاي دو دستهاي تصويردار بود. باستثناي قبرستاني از عصر آهن در سيلک و ظروف خوش نقش آن‚ که حاکي از ارتباط آنها با قفقاز وفريگيا است‚ آثار باستاني شناخته شده اوائل هزاره اول ق . م. همه منحصرا از مغرب است. آخرين مهاجرنشين در گيان تا پس از 1000 ق . م. داير بود. در اين زمان هنر ريخته گري جالب توجهي مجسمه حيوانات در لرستان و آذربايجان جنوبي ترقي فراوان کرد.

ايران بعد از اسلام

تاريخ ايران بعد از اسلام از واقعه نهاوند در حدود سنه 21 يا 22 ه . ق. آغاز ميشود. در اين نبرد که دنباله جنگ قادسيه و جنگ مداين و جنگ جلولاء بود‚ يزدگرد پادشاه سلسله ساساني پس از چندين نبرد با اعراب بربر ازمقاومت و مدافعه منظم مايوس گرديد و ناچار بداخل کشورکنوني ايران عقب نشيني کرد و سرانجام به استان مرو خراسان بزرگ که امروزه در ترکمنستان قرار دارد رفت و در آنجا توسط آسيباني کشته شد. از آن پس اعراب به فتح بلاد ايران و بسط اسلام در اطراف اهتمام کردند و بدليل مقاومت ايرانيان تقريبا بيست سال طول کشيد تا تمام بلاد ايران به استثناي کابل و مکران بدست مسلمانان افتاد. خصوصا در خراسان و سيستان که از مراکز دستگاه خلافت دور بود. تجديد لشکرکشي همواره لازم ميشد چنانکه در عهد معاويه که عبدالله بن عامر بار ديگر والي بصره شده بود عبدالرحمان بن سمره را به امارت سيستان فرستاد و نيز نايب خود قيسبن هيثم را به فتح خراسان و تسخير هرات و بلخ روانه نمود وچون امارت بصره به زيادبن ابيه رسيد مرو پايگاه لشکرعرب گشت ونزديک 5000 خانوار از اعراب در خراسان سکونت جستند و اين کوچکردن وضع عرب را در خراسان مستحکم نمود. از آن پس حج اج بن يوسف به خراسان لشکرکشيهاي متعدد و خونين کرد.

نکته اي که بايد بدان اشاره کرد آن است که گرويدن عامه اهل يک ولايت بدين اسلام نظيرآنچه در باب قزوين روايت کرده اند‚ بندرت اتفاق افتاده است. و باآنکه در بلاد جنوبي و غربي ايران از همان آغاز فتوح بعضي عناصربومي اسلام آوردند ليکن بعضي بلاد خاصه بلاد فارس و جبال و گيلان و ديلم تا يک چند همچنان از قبول استيلاي عرب خودداري نمودند و دربعضي ديگر نيز که عرب بفتح آنها نائل شدند خاصه در آذرآبادگان و پارس قسمتي از مردم آيين اسلام را نپذيرفته با قبول جزيه و خراج اهل ذمه شدند و بر آيين سابق خويش همچنان باقي ماندند. معذلک بسبب فشار و تحقير و آزار‚ عدهاي از زرتشتيان به سيستان ومکران رفته از آنجا به مهاجرت راه هند را پيش گرفتند. بلادي که مفتوح ميشد اراضي آنها بتملک مسلمين درمي آمد و مهاجرت و سکونت اعراب در اين بلاد سبب تامين استيلاي عرب و موجب نشر و توسعه و ترويج اسلام در آن بلاد ميشد. البته مزايايي که در دارالسلام مسلمين نسبت به ساير اهل کتاب ميداشتند باضافه اهتمام و مجاهدهاي که آنها در نشرو تبليغ اسلام مي ورزيدند سبب شده که اندک اندک آن عدهاي هم از اهل ولايات و قراي ايران که اسلام نياورده بودند به ديانت اسلام درآيند وبعد از مدتي تقريبا اکثريت عمده مردم ايران به ديانت اسلام درآمدند وميراث تمدن و فرهنگ ايران که از عهد ساسانيان باقي مانده بود براي آنکه محو نشود و براي آيندگان باقي بماند رنگ اسلامي گرفت . اين امر در کشور هزاران ساله مصر محقق نشد و مصر کاملا کشوري عربيزه شد .

مقدمات جدائي از عرب

پيدايش اختلافات داخلي در بين مسلمين پس ازقتل عثمان و مخصوصا انتشار عقايد خوارج و شيعه در بين بعضي ازموالي‚ ايرانيان را نيز وارد معرکه اختلافات ساير مسلمين کرد و غالبا جهت اظهار نفرت و بغض خويش در مقابل مظالم اعراب و بني اميه مذهب تشيع که قويترين جريان منظم بر ضد بني اميه بوده با احساسات ايرانيان مناسبت و موافقت تمام داشت و آنان اين مذهب را تکيه گاه خويش کردند و نسبت به گسترش آن در برابر فرهنگ بدوي عرب کوشش کردند . نهضت توابين و قيام مختار و خروج زيدبن علي ويحيي بن زيد را رنگي خاص بخشيدند چنانکه در بعضي از منازعات خوارج نيز که در آن اوقات هدف مبارزه با بني اميه و سياست آنها بود‚ ايرانيها دست اندرکار بودند و چون سياست بني اميه مبتني بر سيادت عرب و تحقير موالي بود از دوام حکومت آنها ناراحت شده همواره مترصد اقدام به مخالفت با آنها بودند‚ چنانکه نه فقط با مختار وابراهيم بن مالک بر ضد عبدالملک بن مروان قيام کردند بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نيز بر خلاف حجاج هم داستان شدند علي الخصوص که خلفاي بني اميه تقريبا باستثناي عمربن عبدالعزيزدر امر جزيه وخراج خشونت و شدتي تمام بخرج ميدادند و حتي نظارت در اين امرديوان خراج را نيز که تا عهد حجاج بدست کاتبان ايراني و بزبان و بخط ايراني بود بعربي تحويل نمودند.

و بدين گونه سختگيري در امر خراج و خشونت و تحقير در معامله با موالي و شدت تبليغات خوارج و شيعه در اواخر عهد بني اميه سبب شد که عربهاي مقيم خراسان مورد نفرت و عداوت ايرانيان واقع شوند و با وجود پايگاه و مرکزي بالنسبه قوي که در مرو مي داشتند بسبب ظهور و بروز تعصب ديرين قبيله يماني ومضري در بين خودشان نتوانستند در مقابل اقدامات راونديه و هاشميه و دعاة بني عباس مقاومت بنمايند. و چون بسبب احتياط و نظارت ومراقبت مستمر و دقيق خلفا در مورد عراق که از قديم مرکز مخالفين بني اميه مي بود براي نشر دعوت جديد عباسيان هيچ محلي از خراسان که از مرکز خلافت دور و نظارت در آن مشکل ميبود بهتر و مناسبترنمي نمود‚ نهضت جديد ضد بنياميه به کمک سياه جامگان در آن ولايت به ثمر رسيد. و بدين گونه ايرانيها شکست قادسيه را در زاب جبران نموده و خلافت بني اميه را ساقط کردند. و خلافت عباسي را در عراق برروي ويرانه هاي خلافت امويان و تقريبا در جاي امپراطوري ساساني بنا نمودند. کمترين تاثير اين واقعه آن شد که وضع ايرانيان را در عهد اسلام يکباره بکلي عوض کرد.

قومي را که تا چندي قبل تابع و خراجگزارو معرض نفرت و اهانت عرب بود و برخي موارد به عنوان حيوان ياد ميکردند جانشين عاليترين مقامات کرد. غلبه مامون عباسي بر برادرش امين موجب مزيد مداخله ايرانيان در دستگاه خلافت و سبب نشر و نفوذ ذوق و ادب و تمدن ايراني در بين عرب گشت.البته خاندانهايي مانند کيان و آل سهل در آن تاثير و مداخله تمام داشته اند. روي هم رفته ظهور و تاسيس دولت عباسيان را که ايرانيان و خاصه خراسانيان در ايجاد آن سهم فراواني داشته اند‚ مبداء تجديد استقلال واقعي ايران ميتوان شمرد. و از شور و علاقه اي که خراسانيان در اين مورد از خود نشان داده اند پيداست که آن هدفها و غايتها که در دعوت عباسيان تبليغ و تعيين ميشده است با آرزوهاي مردم ايران مناسبت و موافقت تمام داشته است. ميتوان يقين داشت که عناصرمختلف هم در پيش بردن اين دعوت آگاهانه و از روي عمد و قصد بايکديگر همکاري کرده اند و از نهضت هائي که بلافاصله متعاقب قتل ابومسلم خراساني و بعنوان خونخواهي او در بلاد مشرق برخاست پيداست که نگراني خلفاي عباسي از ابومسلم و ياران او بي مورد نبوده و در اين نهضت که سياه جامگان بر خلاف امويان کرده بودند احتمال اهدف هائي برتر و دورتر نيز وجود داشته است. در هر حال استيلا واعتلاي ايرانيان در دستگاه خلافت عباسيان بجائي رسيد که خلفاي عرب جشنهاي باستاني ايران را احيا کردند و حتي در پوشيدن لباس نيز ازايرانيها تقليد نمودند و خلافت چنان رنگ ايراني گرفت که محققي مانند ابوريحان بيروني عباسيان را خراساني و دولت آنها را خلافت شرقي خوانده‚ معهذا مقارن همين احوال مخصوصا بعد از واقعه ابومسلم وشروع نفوذ ترکان در دستگاه خلافت از معتصم ببعد نهضت هائي غالبا ببهانه خونخواهي که گاه بعنوان تجديد خاطره ابومسلم در اطراف خراسان روي داد که قيام سنباد و مقنع و استادسيس و يوسف البرم واسحاق ترک از آن جمله مشهور است.

و همچنين شدت وحدت تبليغات ايران گرايي و ظهور بابک خرمدين و مازيار و افشين همه موجب و نيز حاصل انتباه حس ملي و يا لااقل بهانه نهضت هائي شد که تا حدي پايه استقلال جوئي ايراني داشت و در واقع ايرانيها از همان اوايل امر با اتخاذ سياستي مهم مسئله عرب و اسلام را از هم جدا کردند و قبول اسلام را مستلزم قبول حکومت و سيادت عرب نشمردند. با توسعه و قدرت طاهريان در خراسان و سپس با قيام يعقوب ليث و مرداويج زياري بر ضد خلفاي عباسي سلسله هاي بالنسبه مستقل مانند صفاريان و آل زيار در اطراف ايران‚ شروع به نمو کردند و سامانيان که خوددر آغاز حال عمال و اتباع طاهريان بودند در ماوراءالنهر و خراسان قدرتي بدست آوردند و وارث حکومت طاهريان و صفاريان نيز شدند و با آنکه در ظاهر نسبت به خليفه اظهار طاعت و انقياد نيز ميکردند درواقع استقلالي تمام يافته و بترويج و احياء ادب و فرهنگ ايراني اهتمام نمودند و بدين ترتيب تجديد حيات ملي ملت کهن ايران که قدمت و سابقه تمدن و هوش و درايت او بالاتر و افزون تر از آن بود که بتواند درتاريخ اسلام و تاريخ عالم مدت زيادي فقط داراي نقش و نوبت درجه دومي باشد‚ بعد از آنکه بوسيله جنبش و آزمايشهاي ديني و شعوبي بحصول نرسيد‚ از طريق قبول اسلام و نفوذ در جامعه مسلمين تا حدي تحقق يافت.

دولت ايراني سامانيان بکردار خان يغما بين ترکان آل افراسياب يا ايلکخانيان و عدهاي از غلامان ترک خودشان تقسيم شد و اين غلامان ترک که باعنوان غزنويان مشهورند در غزنين تشکيل دولتي قوي دادند و قلمروخود را در مغرب تا حدود ري و عراق و در مشرق تا لاهور و هند رسانيدند. غزنويان مانند سامانيان در ترويج ادب و شعر و ظاهرا جهة نشر محامد خويش بوسيله زبان مديحه سرايان اهتمام ورزيدند وحشمت و جلال سلاطين گذشته را احيا و تقليد نمودند. از سلاطين اين سلسله محمود غزنوي و پسرش مسعود اول غزنوي قدرت و شهرت بسيار گرفته اند. غزنويان مانند سامانيان نسبت به خليفه بغداد لااقل درظاهر اظهار اعتقاد و انقياد ميکردند و براي جلب رضاي او در دفع باطنيان و قرامطه سختگيريهايي کردند‚ معهذا خليفه در آنروزگاران دستخوش رقباي ديلمي آنها موسوم به آلبويه بود که خود مذهب تشيع داشتند و نزد غزنويان بعنوان باطني و قرمطي ياد ميشدند نه فقط در بعضي بلاد ايران شاخه هائي از آنها بنام ديالمه فارس وديالمه بغداد و ديالمه کرمان و اهواز حکومت ميکردند بلکه در بغداد نيز با عنوان شاهنشاه بر خليفه هاي ضعيف و بياراده عباسي حکومت واقعي مينمودند. با ظهور ترکمانان سلاجقه که خراسان را از غزنويان گرفتند و بغداد و بلاد ايران را از دست ديالمه آلبويه خارج کردند و در

نتيجه افزايش قدرت آنان طبقه اشرافي ايراني بالنسبه کهنه اي که درجامعه اسلامي روي کار آمده و طاهريان و سامانيان و آلبويه مظاهرآن بودند جاي خود را بطبقه اشرافي ترک دادند و بدين گونه سلاجقه دولتي مقتدر تشکيل دادند و مخصوصا در عهد ملکشاه سلجوقي دولت آنها تا به حدود مرزهاي عهد ساساني رسيد وليکن تجزيه وتقسيم آنها و ظهور خاندانهاي به نسبت مستقل از قبيل سلاجقه روم‚سجقه شام‚ سلاجقه عراق‚ سلاجقه کرمان و سلاجقه بزرگ‚ دولت آنها بضعف و انحطاط کشيده شد و عاقبت آن دولت بين خوارزمشاهيان واتابکان تقسيم شد و اين سلسله ها نيز با ظهور قراختائيان و مغول ازبين رفتند. خاندانهاي محلي و سلسله هاي کوچکي نيز تقريبا از همان حدود عهد سامانيان در بعضي بلاد ايران قدرت بهم رسانيده بودند‚ ازقبيل: ساجيان يا آل مسافر‚ آل محتاج‚ آل عراق‚ آل فريغون‚ آلباوند و علويان طبرستان که در کشاکش حوادث قدرت و استقلال خود را از دست دادند معذلک بعضي از همين گونه ملوک الطوايف از قبيل شروانشاهان‚ اتابکان فارس‚ اتابکان لرستان و خداوندان الموت حتي با ظهور مغول نيز يک چند قدرت محلي خود را حفظ نمودند.

واقعه وحشيانه و خونبار مغول که با وجود ترديد بعضي محققان‚ ناصر خليفه عباسي تاحدي مسئول آن بود‚ در بلاد ايران همه جا با کشتار و ويراني و غارت توام گرديد و وحدت ايران را که بعد از زوال عهد ملکشاه سلجوقي يکبار ديگر باهتمام سلطان محمد خوارزمشاه نزديک بحصول بود ازميان برد و لطمه کلي به آبادي و تمدن و فرهنگ ايران زد و حتي خلافت عباسيان و دولت اخلاف نيز از آن مصون نماند و با سقوط بغداد واستيلاي هلاکو بر آنجا مستعصم خليفه عباسي طعمه مرگي پرشکنجه ومخوف گشت. بازماندگان هولاکو که بنام ايل خانيان در ايران حکومت کردند به سبب تاثير و نفوذ وزراء و مشاوريني چون خواجه نصيرالدين طوسي و شمس الدين محمد جويني و رشيدالدين فضل الله همداني ومخصوصا بعد از آنکه از اقامه رسوم و ترويج اصول اداري مغولي وچيني از قبيل آزمايش اجراي ياسا و ترويج چاو در ايران مايوس شدند و با وجود مراوده با پاپ و ارتباط با سلاطين مسيحي اروپاي غربي براي برانداختن بقاياي سلاطين اسلام نيز کاري از پيش نبردند‚ عاقبت باختيار ديانت تازه که نوعا بر آن قوم کاري دشوار تلقي نميشد پرداخته و به دين اسلام گرويدند. رفته رفته مقهور تمدن و تربيت اسلامي وايراني گشتند و خاتمه کار دولت آنها مستغرق در فساد و اختلاف شد ومنتهي به استيلاي امراي مغول و ملوک طوايف گشت و سلاله هائي مانند چوپانيان‚ آل جلاير‚ اينجويان‚ آل مظفر‚ آل کرت و سربداران دراطراف مملکت سر برآوردند که هم سرحدات و هم تخت و تاج آنها غالبا مورد منازعه مدعيان مي بود.

و اين تشتت و ملوک طوايفي را ظهورخونخوار ديگري بنام تيمور خاتمه داد. تيمور که سايه او از چين تامصر و از دهلي تا مسکو را به وحشت افکند در طي يورشهاي خونين و وحشيانه خويش بسياري از بلاد ايران و حتي بلاد جنوبي و غربي را که تاحدي از آسيب چنگيز و هولاکو مصون مانده بود معرض غارت و کشتار کرده و با خشونت بسيار ملوک طوايفي پايان عهد ايلخانيان را در ايران خاتمه داد. از سرهاي بيگناه منارها ساخت. با اين همه‚ دستگاه سلطنت او بنيادش بر آب بلکه بر باد بود و پس از مرگ او با وجود کفايتي که پسرش شاهرخ در مملکت داري نشان داد قلمرو وسيع حکومت اوگرفتار همان سرنوشتي شد که دولت چنگيز و حکومت سلاجقه و آلبويه بدان دچار گشته بود و با ظهور دولت آق قوينلو و قراقوينلو جزسيستان و خراسان در دست اعقاب تيمور نماند و دولت طايفه آققوينلو نيز با وجود لياقت و کفايت اوزونحسن و با آن همه اميد بيهوده اي که به دولت جمهوري و نيز در آن زمان جهة مقابله با خطرترکان عثماني بدان مي بست بسبب اختلافات داخلي و مزيد غلبه عثمانيها بضعف گرائيد و عاقبت ظهور شاه اسماعيل صفوي و تاسيس دولت مقتدر صفويه به اين تشتت و تجزيه پايان داد و ايران را يکبار ديگرتحت رايتي واحد درآورد و به مرحله دولت ملي ارتقا و اعتلا داد. صفويه که نسبت خود را به شيخ صفي الدين اردبيلي عارف معروف قرن هفتم هجري ميرسانيدند با اتخاذ شعار تشيع‚ بلاد شيعه نشين ايران‚ از قبيل گيلان‚ لاهيجان‚ ديلمان‚ طالقان‚ قم‚ کاشان‚ سبزوار‚ مشهد‚ آمل‚ساري‚ رستمدار‚ ساوه‚ آوه‚ حويزه‚ شوشتر و جز آنها را متصرف شدند و اين معني خطر تجزيه و تشتتي را که در آن عهد با توسعه روزافزون قلمرو آل عثمان در مغرب ايران و با تجاوز و تعدي مستمرازبکان به خراسان ممکن بود بلاد ايران را بين آن دولت نوخاسته تقسيم کند از بين برده استقلال و موجوديت ايران را حفظ نمود.

هجوم افغانان غلجائي و جنگ گلناباد در پايان عهد صفويه يکبار ديگرداستان هجوم عرب و جنگ قادسيه را در فرجام کار ساسانيان تجديد وتکرار کرد‚ و آن ضعف و انحطاط واقعي و معنوي سلاطين صفوي‚ که در زير پرده جبروت و جلال ظاهري مستور بود‚ بخدعه ميرويس وحمله محمود افغان برملا گشت. مقارن اين جريان‚ پطر کبير روسيه‚ تا حدي ببهانه معاونت و شايد بدعوت شاهزاده طهماسب دوم صفوي‚ لشکر بساحل مازندران فرستاده‚ دربند وباکو و ولايات داغستان و حتي قسمتي از گيلان و مازندران و استرآبادرا تصرف نمود. و اشرف نيز خود ميخواست قسمتي از ولايات مغرب رابه ترکان عثماني واگذارد و بدينگونه گوئي بين روسيه و عثماني در سر تقسيم ايران بزرگ قراري نهاني در ميان بود‚ و سلطنت اشرف ايران رابورطه تجزيه و انقسام کشانيده بود‚ وليکن ظهور نادرقلي افشار‚ که بعدها عنوان نادرشاه يافت‚ تحقق اين خيال را مانع آمد‚ و وي بعد ازغلبه بر اشرف و اخراج افاغنه‚ طهماسب دوم صفوي را نيز بعنوان سستي و حتي خيانت خلع کرده‚ چندي بعد خود با معاملهاي شبيه بمعامله ژوليوس قيصر روم تخت و تاج ايران را بدست آورد.

نادرشاه با وجود سعي در رفع مايه عداوت بين اهل ايران و همسايگان سني آنها در دفع تجاوز ترکان عثماني کوشيد و در طي چند جنگ بلادم فتوحهي ايران را از آنها مسترد کرد و روسيه متجاوز را با تهديد و پيام ازايران راند و در صدد تشکيل بحريه نيز برميآمد که مجال نيافت.کريمخان که با عنوان ساده وکيل الرعايا در شيراز بسلطنت پرداخت صلح جوي بود‚ و با اينهمه بصره را از عثمانيها بجنگ گرفت‚ و با شفقت و نجابتي کم نظير که با عاطفه و محبتي پدرانه توام بود درباري ساده وکم خرج تشکيل داد که ميتوانست سرمشق معدلت و اخلاق براي اخلاف بشمار آيد; وليکن با وفات او‚ دولت زنديه نيز در ميان اختلافها وستيزهاي خون آلود خانوادگي ضعيف شد‚ و آقامحمدخان قاجار بااراده و تصميم و لجاج کم مانندي که داشت‚ مجال يافت سلطنت و قدرت را از لطف عليخان زند آخرين شاهزاده دلاور اين خاندان انتزاع کند‚ ودولت قاجاريه را بر روي ويرانه هاي خاندان زند بنا نهد.

دولت قاجاريه‚ از همان بدو ولادت با انقلاب کبير فرانسه و توسعه شرکت هند شرقي مصادف گرديد و جايگاهي براي اعمال رقابتهاي سياسي و بازرگاني بين انگليس و فرانسه و سپس انگليس و روس شد;

چنانکه دربار فتحعلي شاه قاجار ميدان تحريکات و رقابتهاي بين ناپلئون و انگليس بود‚ و دربار محمدشاه قاجار عرصه اختلافات و رقابت بين روس و انگليس بود و از جمله در زمان فتحعليشاه جنگهاي ايران وروس و در زمان محمدشاه جنگهاي هرات است و تنها حاصلي که اين جنگها بار آوردند آن بود که قواي ايران را تحليل بردند و ضعف و فقرمادي و معنوي ايران را افزودند و آشکار کردند. در حالي که درطمع کاري و بيخبري رجال و وزارت دولت خزانه مملکت را تهي کرده بود‚ مقدمات اشتباه عمومي و پيدايش اعطاء تجددطلبي و ترقي خواهي را در ايران سبب گشت و ناصرالدين شاه خود قرباني همين حس اشتباه عمومي شد‚ و پسرش مظفرالدين شاه قاجار در آخرين روزهاي عمرخويش فرمان تاسيس مجلس شوراي ملي را صادر نمود‚ و بدينگونه‚ انتباه عمومي که منجر به انقلاب مشروطيت شده بود‚ تا حدي بثمر رسيد و هر چند جانشين او محمدعلي شاه قاجار بمخالفت مشروطيت برخاست و مجلس را بتوپ بسته دوره استبداد صغير را پيش آورد‚ اما انقلاب آذربايجان و قيام مجاهدين بختياري و مجاهدين گيلان و مازندران به رهبري سپهدار تنکابني با فتح تهران و خلع محمدعليشاه مشروطيت را اعاده نمود و احمدشاه قاجار‚ آخرين پادشاه اين سلسله را در تحت مراقبت و ارشاد مجلس بتخت نشانيد.

سلطنت احمدشاه که با طغيان هاي سالارالدوله و تحريکات محمدعليشاه مواجه شد‚ ضعف خزانه را‚ که ازاسرافهاي بيجا و قروض خارجي کارش به افلاس کشيده بود‚ اقدامات محلي از قبيل اقدام شوشتر و غيره نتوانست چاره کند و امنيت راهها نيز با وجود تحريکات بيگانگان از عهده صاحب منصبان و مستشاران سوئدي برنيامد و با آنکه در جنگ بين الملل اول ايران اعلام بيطرفي کرد‚ ليک ميدان تجاوز و تعارض روس و عثماني واقع گشت. حرکت قواي روس به جانب تهران منتهي بقضيه مهاجرت شد‚ که در مغرب ايران کشمکش بين عثماني و روسيه را رنگي خاص داد. تزلزل وبي ثباتي و ناامني در تهران منجر به تشکيل مجامعي از قبيل کميته مجازات و در فارس و کرمان بهانه تشکيل نيروي انگليسي بنام پليس جنوب گشت‚ و مزيد توقع و تجاوز روس و انگليس قرار داد 1916 م . علي الخصوص با غيبت و فترت مجلس مشکلات بسيار به بار آورد‚ و حتي در پايان جنگ بين الملل اول قراردادي با انگليسها منعقد شد 1919 م . که تقريبا اختيار ماليه و نظام و طرق ايران را به انگليسها وامي گذاشت و اين امر باضافه ظهور انقلاب کبير روسيه و رفتن قواي روس از ايران‚ در آذربايجان منتهي به اعتراض خياباني و در گيلان منجر به قيام کوچکخان جنگلي گشت و اين احوال تا کودتاي سوم حوت 1299 ه .ش. سوم اسفند دوام داشت. پس از کودتا رضا شاه سردار سپه به رياست وزراء و فرماندهي کل قوا رسيد‚ و با مزيد قدرت او دولت قاجاريه روي به افول آورد و با خلع احمدشاه از طرف مجلس‚ سلطنت قاجاريه انقراض يافت‚ و سردار سپه بنام رضاشاه زمام مملکت را دردست گرفت .

بن مايه اين نوشتار

گنجينه اوستا

استاد هاشم رضي

فرهنگ واژه ها

استاد علي اکبر دهخدا

بندهش

فرنبغ دادگي , استاد مهرداد بهار

يشت ها

گزارش استاد ابراهيم پورداوود , کتابخانه طهوري

فرهنگ زبان پهلوي

استاد دکتر بهرام فره وشي , انتشارات دانشگاه تهران

دانشنامه مزديسنا , واژه نامه توضيحي آئين زرتشت , دکتر جهانگير اوشيدري

پژوهش و گردآوري از ارشام پارسي , برداشت اين نوشتار با ذکر نام و آدرس پايگاه آزاد است

/ 1