بررسی دین و مذهب مردم اصفهان در دوره آل بویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی دین و مذهب مردم اصفهان در دوره آل بویه - نسخه متنی

مرضیه راعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











بررسي دين و مذهب مردم اصفهان در دوره آل بويه

مرضيه راعي

وقتي از اصفهان به سمت غرب حركت كني قبل از آن كه به نجف‏آباد برسي، بايد از محلي به نام آتشگاه بگذري. در كنار جاده بازمانده‏هاي بنايي قديمي را مي‏يابي معروف به كوه آتشگاه كه ذهن را به كلمه آتشكده معطوف مي‏كند. اين آتشكده از گذشته‏هاي دور تا مدت‏هاي مديد روشن بوده است. در منطقه براآن، در شرق اصفهان هم كه از اين محل فاصله‏اي نسبتا طولاني دارد، بقاياي آتشكده‏اي جلب نظر مي‏كند.

به هرحال اگر توسن خيال خود را به پرواز درآوريم و اين آتشكده‏ها را روشن تجسم كنيم، به زمان قبل از اسلام خواهيم رسيد كه مردم اصفهان تقريبا همگي پيرو آيين زرتشت بوده‏اند و چند آتشكده روشن در اطراف اصفهان وجود داشته است.1 وقتي چنين شهري را دركنار اصفهان امروز ـ به عنوان يكي از پايگاه‏هاي تشيع بگذاري، احتمالاً سؤالاتي از اين قبيل به ذهن خواهد رسيد: اين تغيير، آن هم به اين
وسعت، چگونه صورت گرفته است؟ آيا مردم ناگهاني از زرتشتي‏گري به تشيّع گرايش پيدا كرده‏اند؟ آيا اين تغيير با خشونت صورت گرفته است؟ آيا اگر بدانيم اصفهان در ابتدا به يكي از مراكز اهل سنت تبديل شده اين تغيير عجيب‏تر نخواهد بود؟ و... .

به هر حال در اين مقاله كوشش مي‏شود به پرسش‏هاي ذكر شده به فراخور پاسخ داده شود.

در زمان ساسانيان، دين جديدي به جهانيان عرضه شد كه پيامبرش خاتم الانبياء بود. شايد اگر پادشاه ايران، خسرو پرويز، مي‏دانست اين دين، چگونه تومار دين زرتشت را درهم خواهد پيچيد، هرگز دعوتنامه رسول‏خدا ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ را به آن شكل پاره نمي‏كرد.

اسلام از قبايلي كه در تمام قرون باهم به جنگ و نزاع مي‏پرداختند، به شكل معجزه‏آسايي يك امت واحده ساخت. اينان پس از مدتي براي گسترش آيين خود دست به كشورگشايي زدند، زيرا دين جديد، دعوي جهانْ شمولي داشت.

تعجب در آن جاست كه اسلام به پيروان خود اجازه نمي‏دهد كسي را به زور شمشير وادار به پذيرش آن كنند، بلكه اعلام مي‏دارد هر كس بخواهد مي‏تواند به شرط پرداخت جزيه بر دين خود باقي بماند.

به هرحال مردم اصفهان ابتدا به هيچ وجه اين آيين را نپذيرفتند و همگي حاضر به پرداخت جزيه شدند و بردين زرتشت باقي ماندند.1 اما مسأله به همين سادگي باقي نماند. عده‏اي از مبلّغان دين نورسيده، براي معرفي آن به اقصي نقاط جهان سفر كردند. نام جبلة بن رسته از اصحاب پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ در بين كساني كه به اصفهان آمدند به چشم مي‏خورد.2
از طرفي از آن جا كه اصفهان منطقه بسيار خوش آب وهوا و پرنعمتي بود، براي اعرابي كه هميشه در بيابان‏هاي خشك و سوزان زندگي كرده بودند، وسوسه
مهاجرت را ايجاد مي‏كرد. بنابر اين عده‏اي از اعراب مسلمان به اصفهان آمدند و با خود راه و روش عملي اسلام را آوردند. طبعا حشر ونشر مردم اصفهان با آنان در آشنايي مردم با اين دين به شكل طبيعي بسيار مؤثر بود.

از آن جا كه اسلام تفوق فرهنگي بر دين زرتشت داشت ـ و شايد به همين علت اعلام كرده بود كه هركس ميل نداشته باشد مي‏تواند به شرط پرداخت جزيه بر دين گذشته خويش باقي بماند ـ آرام آرام شروع به گسترش كرد و در قلب مردم جاي گرفت. اما متأسفانه در مركز حكومتِ مسلمانان اتفاقاتي افتاد كه به نوعي انحرافي در آن به حساب مي‏آمد و به جاي علويان ابتدا امويان و بعد از آن عباسيان، زمام حكومت را به دست گرفتند. اين مسأله تأثير خودش را بر تمام سرزمين‏هاي تازه فتح شده هم گذاشت.

بنابر اين والياني را كه حكومت مركزي به اقصي نقاط ايران اعزام مي‏كرد همگي سنّي مذهب بودند. اصفهان نيز از اين امر مستثني نبود. اينان تعصبات ديني خود را به همراه داشتند و اصفهاني‏ها هم بر اساس حديث «النّاس علي دين ملوكهم» به روش ايشان گرايش پيدا كردند. ابتدا بزرگان شهر براي آن كه با قدرت مرتبط باشند، متمايل به مذهب عاملان شدند و بعد مردمي كه در ارتباط با اين بزرگان بودند به مذهب عاملان گرايش پيدا كردند و بعد آرام آرام ساير مردم هم به آنان پيوستند.

يك نكته نبايد ناگفته بماند و آن اين كه از ميان گرايش‏هاي اهل سنت، مذهب حنبلي كه بيشترين تفاوت را با تشيع دارد، گرايش عمومي مردم اصفهان بود. به خصوص احمد بن حنبل كه به مدت يك سال عهده‏دار منصب قضاوت در اصفهان بود1، در گسترش اين مذهب كوشيد و اين رويّه تا جايي پيش رفت كه مقدسي رضايت مذهبي اصفهان را در قرن چهارم ه·· .ق . اين گونه وصف مي‏كند:

«مردم اصفهان اهل سنت و جماعتند... حنبلياني درشت خويند»2
حكايت زير نشان دهنده افكار بعضي از مردم آن زمان است:

نوشته‏اند عابدي از مردم اصفهان را در غاري به عبادت ديده [بودند] كه مي‏گفت: از
حضرت صاحب زمان رنجيده‏ام. پرسيده‏اند: چرا؟ از چه رنجيده‏اي؟ گفته بود: شنيده‏ام معاوية بن ابي سفيان را از پيامبران اولوالعزم نمي‏شمارد.1
با چنين شرايطي بسيار طبيعي است كه اصفهاني‏ها از ارادتمندان معاويه باشند و فضاي اصفهان ضد شيعي باشد. چنان كه گفته‏اند وقتي ابوالوليد عبداللّه بن محمد كناني اصفهاني متمايل به شيعه شد، حاكم وقت، ابودلف، او را چهل ضربه شلاق زد و كتابي در رد عقايد او نوشتند.2
اصفهانيان به دليل سنّي بودن رابطه خوبي با اهل قم كه شيعه بودند نداشتند. چنان كه مؤلف خلاصة البلدان در باب اختلافات مذهبي مردم اين دو منطقه چنين مي‏نويسد:

«گويند كه [يك] اصفهاني از [يك] قمي پرسيد: از كدام شهري؟ پس قمي جواب گفت: از شهر دندان كنان! مرد اصفهاني فروماند و گفت: معني و مفهوم نيست. قمي گفت: معني آن است كه چون بگويم قمي تو گويي آه! و از اين معلوم مي‏شود كه قمي نباشد الاّ شيعه و اصفهاني نباشد الاّ سنّي.»3
به هر حال عوامل متعددي به جو ضد شيعي اصفهان كمك مي‏كرد كه اصلي‏ترين آن همچنان گرايش ضد شيعي حاكمان بود. وجود قم به عنوان يك مركز شيعه در كنار اصفهان باعث مي‏شد كه اگر كسي شيعه شود اصفهان را ترك كند و به قم برود. همان طور كه وقتي عدّه‏اي از اهل سنت در جنگ جمل شكست خوردند و موطن خود را تنگ ديدند مهاجرت كرده و به اصفهان آمدند كه براي آنها جاي امني به حساب مي‏آمد، مثل «بني ضبه».4 اين موارد خود به تنگ كردن فضاي ضدّ شيعي شهر كمك مي‏كرد.

البته نبايد تصور كرد كه هيچ فعاليت شيعي در اصفهان به چشم نمي‏خورده است. در يك دوره كوتاه، شهر حتي صاحب حاكم شيعي شد؛ شخصي به نام يزيد بن قيس
ارجبي كه شيخ طوسي او را به عنوان يكي از رجال حديثي و استاندار اصفهان، ري و همدان از سوي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ معرفي مي‏كند.1
وقتي مخنف بن سليم عهده‏دار ولايت اصفهان شد2 ـ وي از راويان سنن اربعه بود ـ شيعياني بودند كه در اقليّت كامل، به تبليغ تشيع مي‏پرداختند ولي تأثير محسوسي بر شهر نداشتند؛ مانند ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي ـ ابن هلال ـ كه براي تبليغ كتاب خود به نام المعرفة كه در فضايل حضرت امير ـ عليه السلام ـ بود به اصفهان آمد و تا سال مرگ خود (283 ه·· . ق .) در اين شهر زيست.3
به هر حال امروز كه اصفهان از مراكز تشيع به شمار مي‏رود اين سؤال به ذهن متبادر مي‏شود كه چگونه اين فضاي ضدّ شيعي متعصّب جاي خود را به شيعه يكدست داده است؟
براي پاسخ به اين سؤال ناچار بايد شرايط كلي آن روزگار را تاحدي گوشزد كنيم.

امويان و عباسيان با طرز حكومت و مملكت‏داري خود از جاذبه دين جديد كاستند و در ضمن به علّت اختلافات دايمي خود باعث كاهش اقتدار دولت مركزي شدند. اين انحراف از ايده‏هاي اصيلِ دين نورسته به جايي رسيد كه بر خلاف نصّ صريح اين دين، عملاً بين عرب و عجم تفاوت زيادي به وجود آمد و به نام حكومت اسلامي به مردم ـ به خصوص نسبت به غير عرب‏ها ـ ظلم‏ها روا داشته شد. در نتيجه، عده‏اي مخالفت خود را با حاكمان و دين آنها توأمان آغاز كردند اما به علت تفوق مطلق فرهنگي دين جديد (اسلام) بر كيش‏هاي آن زمان، اين دين همچنان پابرجا ماند. در اين ميان، گروهي حساب اسلام را از حاكمان جدا كرده و به نام همان آيين، عَلَم مخالفت با آنان را برداشتند.

در چنين شرايطي تشيّع به علّت ماهيّت ظلم‏ستيزي و طرفداري از مظلوم، نقش مهمّي ايفا كرد و نهضت‏هاي شيعيِ متعدّدي شكل گرفت، كه گاهي به تأسيس
سلسله‏هاي مستقلّ انجاميد. اين نهضت‏ها بعدا به عنوان يك جزء در تضادّ با كلّ حكومت مركزي قرار گرفتند، اين نهضت‏ها كه پس از اندك زماني تحليل مي‏رفتند، بيشتر شبيه يك ميان‏پرده بودند.

يكي از اين ميان‏پرده‏ها، مربوط است به عبداللّه بن معاويه كه در قالب دولت شيعيِ زيديه1 دو سال بر اصفهان حكومت راند. وي در سال 127 ه·· . ق . در كوفه قيام كرد و به رغم نمايش دليرانه‏اش شكست خورد و به ايران آمد. عراق عجم2 را ـ كه اصفهان جزيي از آن است ـ تصرّف كرد و تشكيل حكومت داد، ولي همان طور كه ذكر شد پس از دو سال در جنگ با ابن جبيره، والي عراق، شكست خورد و مجبور به ترك اصفهان و پناه بردن به ابومسلم خراساني شد.3 اين مدت آن قدر طولاني نبود كه تأثيري همه جانبه و عميق بر فضاي ضدّ شيعي شهر بگذارد ولي به هر حال بي‏تأثير هم نبوده است.

ميان پرده مهم بعدي مربوط به دوره حكومت آل‏بويه است كه به رغم كوتاه بودن عمر آن، تأثير بسيار زيادي بر اصفهان گذاشت.

سه برادري كه حكومت آل بويه را تشكيل دادند، سرهنگاني بودند كه به علت بي ثباتي حكومت مركزي بيعت خود را از ولي‏نعمتي به ولي‏نعمت ديگر تغيير مي‏دادند. علي، حسن و احمد از طرف خليفه مستكفي4 لقب‏هاي عماد الدوله، ركن الدوله و معزّ الدوله گرفتند.5

دوره حكومت آل بويه بر اصفهان را مي‏توان به سه دوره تقسيم كرد: دوره اول: پادشاه ديلمي شخصا در شهر حضور داشت و از همين جا قلمرو خود را اداره مي‏كرد كه اين همان دوره‏اي است كه اصفهان نقش پايتخت بوئيان (شعبه ري) را برعهده داشت (323 ـ 335 ه·· .ق .).

دوره دوم: با استقرار حسن، ركن الدوله، در ري آغاز مي‏شود كه بيشتر زمان حاكميت بوئيان را بر اصفهان شامل مي‏شود. در اين دوره نيز با وجود تغيير قرارگاه پادشاهان آل بويه اصفهان همچنان داراي اهميت بوده است.(335 ـ 338 ه·· . ق .)
دوره سوم: كه از زمان حكومت كاكويان1 در شهر تا فرود آمدن طغرل سلجوقي ادامه مي‏يابد (387 ـ 442 ه·· . ق .).

زادگاه خاندان بويه، ديلم بود و به همين لحاظ است كه به آل بويه ، ديلميان هم گفته‏اند. از طرفي ديلم مركز حكومت زيديه محسوب مي‏شد. به همين دليل بعضي گفته‏اند بوئيان زيدي مذهب بوده‏اند؛ به خصوص كه در لشكركشي به عراق پسر داعي علوي، كه زيدي مذهب بود، حضور داشت.2
در سال 251 ه·· . ق . به دستور معزالدوله بر درب مساجد بغداد نوشته شد: «لعنت بر معاويه و لعنت بر كسي كه حق فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ را در فدك غصب نمود و كسي كه از دفن امام حسن ـ عليه السلام ـ در كنار جدش جلوگيري كرد و لعنت بر كسي كه ابوذر را تبعيد كرد». اين عبارت را پاك كردند، معزّ الدوله خواست آن را اعاده كند ولي وزيرش، مهلبي، توصيه كرد كه نوشته شود: «خداوند ستم‏ورزان به رسول را لعنت كند».3 آل‏بويه اولين دولتي بود كه مراسم عزاداري در ماه محرم را (252 ه·· . ق .) معمول كرد.4
دلايلي در دست است كه دلالت مي‏كند آل بويه شيعه اثني عشري بوده‏اند. زيديه معتقد به نصّ صريح حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيستند1 و اين كه آل بويه عيد غدير را گرامي مي‏داشتند دليلي بر دوازده امامي بودن آنهاست.

بوئيان ارتباط تنگاتنگي با عالمان شيعي چون شيخ صدوق و شيخ مفيد داشتند. شيخ صدوق به اعتقاد ايشان به امام دوازدهم اشاره كرده است.2 آخرين دليل محكم، سكه‏اي است كه در آن زمان در اصفهان ضرب شده و در آن عبارت «علي وليّ اللّه» به دنبال شهادتين در متن سكه حك شده است.3
بوئيان اولين دولت شيعي را در منطقه جبال4 ـ كه اصفهان جزيي از آن است ـ به وجود آوردند، در حالي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم اين منطقه اهل سنت بودند.5
كار دولت آل بويه بسيار مشكل بود، زيرا اگر مي‏خواست با تعصب و تندروي عمل كند، به سرعت پايگاه خود را از دست مي‏داد. همچنان كه در ابتداي حكومت آنان، بين گروهي از اصفهاني‏ها و تجّار قمي درگيريِ سختي پيش آمد. ابن‏اثير جريان را چنين مي‏نويسد:

«در آن سال ميان مردم اصفهان و مردم قم فتنه برخاست. سبب آن، اختلافِ مذهب بود. گفته شد مردي از اهالي قم ياران پيامبر را دشنام داده بود. او از ياران شحنه اصفهان بود. اهالي شوريدند و از اطراف عدّه‏اي بي‏شمار جمع شدند و به خانه
شحنه هجوم بردند و در آن شورش، جمعي كشته شدند. اهالي اصفهان بازرگانان قم را غارت كردند. ركن الدوله با شنيدن اين خبر كساني را به اصفهان فرستاد و باج سنگيني را به آنها تحميل كردند.»1
بنابر اين طبيعي بود كه دولت شيعيِ آل بويه براي حفظ پايگاه و استحكام قدرت خود از هرگونه درگيري با مردم خودداري كند.

از سوي ديگر حكومت عبّاسيان در ميان مسلمين، مظهر دين اهل سنت به شمار مي‏رفت و هركس كه با اين حكومت مخالفت مي‏كرد به منزله آن بود كه با اهل سنت مخالفت كرده است. پس بوئيان مجبور به تأييد مقام خلافت بودند تا به واسطه آن پشتيباني گروه‏هاي سنّي مذهب را هم جلب كنند.2
به علاوه ساختار نظامي - اداري ديليميان يكدست شيعه نبود، بلكه تمام سواره نظام ايشان از سنّي مذهبان ترك بودند،3 هم‏چنين براي منصب قضاوت افرادي از اهل سنت را انتخاب مي‏كردند.4
از اين رو شرايط سياسي آل بويه به شكلي بود كه به لحاظ مذهبي مجبور به تسامح و تساهل بودند.

با اين اوصاف اگر نگاهي به تاريخ آل بويه بيندازيم متوجه مي‏شويم كه تشيّع، نسبت به عمر كوتاه دولت آل بويه، رشد بسيار زيادي كرده است، به شكلي كه اگر مروري به مذهب مردم اصفهان بعد از بوئيان داشته باشيم به ميزان تأثيرگذاري اين سلسله بر شهر آگاه مي‏شويم.

در قرن‏هاي پنجم و ششم در اصفهان، تعداد شيعيان آن قدر زياد بود كه طبق نوشته شيخ عبدالجليل رازي در كتاب النقض مراسم عاشورا را آزادانه بر پا مي‏داشتند5 و يا در زمان ملكشاه بن محمد سلجوقي (سلسله بعد از آل‏بويه)، اصفهانيان به مذهب باطني (يكي از فرق شيعه) تمايل پيدا كردند به طوري كه كتاب مجمل التواريخ و القصص در اين باب چنين مي‏نگارد:

«در اين عهد (زمان حكومت سلجوقيان) به اصفهان، مذهب باطنيان، تازه كرده بودند و به هرجاي دعوي و نواب گرفتند و قلعه‏هاي محكم به دست آوردند.»1
حال اين سؤال پيش مي‏آيد كه آل بويه با آن همه محدوديت سياسي كه آنها را ناگزير به تسامح مذهبي مي‏كرد به لحاظ ديني چه روشي را پيش گرفتند كه در چنان فضايي تشيّع اين چنين رشد كرد؟ در واقع سياست فرهنگي ايشان چگونه بود؟
مهم‏ترين اقدام بوئيان كه به لحاظ سياسي اهميت بسياري داشت رسمي كردن تشيع بود. اين اقدام از آن جهت مهم است كه شيعيان را از الزام به تقيد رهانيد و علاوه بر آن شيعيان توانستند همانند اهل سنت سازمان رسمي فراهم كنند. آزادي شيعيان، اتفاقا باعث تحرّك بيشتر عالمان سني هم شد، زيرا آنها در مدّت سه قرني كه از حمايت حكومت برخوردار بودند به آن شكل فعّال نبودند. به همين دليل در اصفهان دوره ديلميان به دانشمندان مهمي از اهل تسنن برمي‏خوريم، از جمله:

1 ـ ابوالحسن علي بن محمد مرزبان الاسواري، از اهالي اصفهان و از زهّاد مشهور، محدث و پيرو فرقه معتزله.2
2 ـ ابوالحسن احمد بن علي اللنباني، از محدّثان مشهور حنبلي مذهب.3
3 ـ ابو محمد عبداللّه بن عقيل الجارودي، از روات معتزلي.4
4 ـ ابو محمد عبداللّه بن محمّد عبد الرحمن اصفهاني، از مشاهير شافعي و محدّثيني كه در بغداد و اصفهان و مكه از اكابر دانشمندان، حديث شنيده بود.5
5 ـ ابوبكر بن قورك اصفهاني، از متكلّمان سني كه خطيب و متكلم و واعظ6
اشعري مذهب بود و بيش از صد جلد كتاب در فقه، اصول و تفسير نوشت.1 اين در زماني است كه برخي از مخالفان شيعه، كه اطلاعاتي از علم كلام و فلسفه داشتند، به شبهات خود سر و صورتي دادند و موجب گمراهي برخي از شيعيان كم اطلاع مي‏شدند. نيز در نبود امام معصوم ـ عليه السلام ـ به علت آن كه غيبت كبري2 در زمان آل بويه شروع شد، عده‏اي به نشر اكاذيب و جعل احاديث پرداختند و فضاي فرهنگي مسمومي را بر ضد شيعه ايجاد كردند.

از سويي شيعيان در درون خود مشكلات فرهنگي مهمي داشتند. تا اين زمان شيعيان به فرقه‏هاي مختلف تقسيم شده‏بودند، اما با شروع غيبت كبري اين مشكل پايان يافت و مشكل ديگري ظهور كرد و آن عدم حضور امام بود كه يك بلاتكليفي به وجود آورده بود كه در كنار جو مسموم فرهنگي كه بر ضد شيعه به وجود آمده بود بسيار خطرناك مي‏نمود. شيعيان چگونه براين مشكل فايق آمدند؟
آنها ابتدا با طرح مسأله اجتهاد و انتخاب مرجع از طرف مردم، معضل عدم حضور معصوم را جبران كردند. اما هنوز اين كافي نبود بلكه به متفكراني بزرگ احتياج بود كه پاسخ‏گوي مسايل فرهنگي باشند و بتوانند آثار و احاديث معصومين را جمع‏آوري كنند و اجازه تداخل اكاذيب و احاديث مجعول را ندهند و نيز شبهات مخالفان را پاسخ گويند و به يك معنا اصول اعتقادي شيعه را تدوين كنند.

در دوره آل بويه، اين مهم به دست متفكران بزرگي چون شيخ صدوق، شيخ طوسي و شيخ مفيد صورت گرفت. آنان در حقيقت يك جريان فرهنگي قوي ايجاد نمودند كه از محدّثان و مفسّران بسياري به دنبال آن حركت كردند.

اصفهان هم در اين زمان شاهد درخشش عالماني شيعي است كه برخي از آنان عبارتند از:

1 ـ ابو سعيد عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب اصفهاني (وفات 387 ه·· . ق .) وي محدّث و از شمار مشايخ صدوق بود.3

2 ـ حافظ ابوبكر احمد بن موسي بن مردويه (وفات 416 ه·· . ق .) معروف‏ترين فرد از خاندان مردويه كه كتاب‏هايي در تفسير قرآن و فضايل امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و مستخرج صحيح بخاري نوشت. قبرش ظاهرا در سده ماربين است و به بابا دو مرده معروف است.1
3 ـ ابوالحسن علي بن احمد بن عبداللّه علي بن عبداللّه بن احمد اسواري اصفهاني (وفات 381 ه·· . ق .)2 از محدّثان.

تعداد عالمان ديني شهر به قدري زياد است كه در اين مقال نمي‏گنجد. مافروخي 98 تن از علماي اصفهاني اين دوره را در محاسن اصفهان ذكر كرده است.3
يكي از رجال مهمي كه از دانشمندان و بزرگان سياست بود و در شكل‏گيري جريان فرهنگي شيعي نقش بسيار مهمي داشت و شايسته است كه نامش جداگانه ذكر شود صاحب بن عباد است. وي مدتي كاتب مؤيد الدوله بود و سپس به وزارت فخرالدوله رسيد4 و مدت زيادي از عمر خود را در اصفهان گذراند. وي به مراكز شيعه نشين، مانند قم، عنايت خاصي داشت.5 او داعياني براي تبليغ تشيع به اطراف مي‏فرستاد6 و حتي كتب زيادي براي اهل علم و طلاب وقف كرد.7
فضاي باز فرهنگي ـ سياسي در زمان آل بويه همچنان باقي بود، چنان كه مسند قضاوت مدتي در دست يك فقيه شافعي قرار داشت.8
شايد اين نكته كه مسند قضاوت در دست سني‏ها بود، اين شائبه را به وجود بياورد كه آزادي مذكور بيشتر سياسي بوده است، ولي چنين نيست، زيرا انديشمندان شيعه آگاه بودند كه آنچه مانع درك درست دين مي‏شود، تعصبات بي جهت است پس سعي در ايجاد فضايي آزاد كردند كه هركس انديشه خودش را عرضه كند، و
البته مي‏دانستند در چنين شرايطي هر مذهبي كه توانايي فرهنگي بيشتري داشته باشد در عمل پيروز مي‏شود. گسترش سريع شيعه شاهد اين مدعاست. آنان به شدت مراقب بودند كه فضاي آزاد به جنبه كاملاً سياسي تبديل نشود. به طوري كه ابوسليمان در مدح عضدالدوله نوشت: «تا آن جا كه به اهل دانش و فرهنگ مربوط مي‏شود، شاه آنهارا تقويت كرد، گفتارشان را منزلت بخشيد و بند از زبان ايشان برداشت و تا آنچه بدان معتقدند معلوم شود و حق از باطل جدا گردد و چنان امنيتي پديد آيد كه كسي بازبان تعصب ديني به ديگري هجوم نبرد.»1
اين سياست كاملاً مؤثر بود تا آن جا كه عدّه‏اي از تجّار شيعيِ قمي به اصفهان كوچ كردند و تعداد شيعيان رو به فزوني نهاد.2
شايد گفته شود كه چون حكومت در دست شيعيان بود، مردم به معناي حقيقي شيعه نمي‏شدند، بلكه به منظور ارتباط با مركز قدرت و به دست آوردن امتيازات شيعه مي‏شدند، ولي اتفاقات بعدي مؤيّد اين نكته است كه اين روند يك روند حقيقي فرهنگي بود، زيرا وقتي مسعود غزنويِ سنّي، شهر را فتح كرد مردم در مقابل او سر به شورش برداشتند.3 و نيز در مقابل طغرل سلجوقي كه او هم سنّي بود يك سال، سرسختانه، مقاومت كردند.4
به هر حال پيروزي سلجوقيانِ سنّي مذهب به اين ميان‏پرده شيعيِ ايراني پايان داد ولي آنچه كه ادامه يافت و هرگز خاموش نشد، رشد و گسترش فرهنگ شيعه بود.

***








1 ـ اصحاب و ياران و پيروان زيد بن علي بن ابيطالب، سومين فرزند امام سجاد ـ عليه السلام ـ را «زيديه» مي‏گويند. زيد در مذهب زيديه ـ كه امامت را به قيام با شمشير مشروط مي‏دانند ـ امام پنجم است و زيديه او را جانشين پدر مي‏دانند (تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامي، علي محمد ولوي، جلد اول، تهران، بعثت، 1367 ش .، ص 127).

1 ـ مجمل التواريخ و القصص، ص 308.

1 ـ پيشين، ص 409.

1 ـ احياي حيات فرهنگي آل‏بويه، جوئل .ل .كرمر، ص 388.

1 ـ بعد از مرگ فخر الدوله، پسرش به حكومت رسيد. چون كودك بود مادرش سيده عهده‏دار اداره مملكت شد. پس علاء الدوله كاكويه را كه از خويشاوندانش بود به نيابت پسرش حاكم اصفهان كرد. اين خاندان تا فتح اصفهان به دست سلجوقيان در اين شهر حكومت كردند (مجمل التواريخ و القصص، به تصحيح ملك الشعراي بهار، چاپخانه خاور، تهران، 1318 ش.، ص 297).

1 ـ الفتوح، محمد بن علي اعثم، الجزء الاول، الطبعة الاولي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1406 ه·· .ق .، ص 214.

1 ـ اردشير در اصفهان به يك روز سه آتشكده ساخت: يكي را هنگام برآمدن آفتاب، ديگري را هنگام ظهر كه خورشيد در ميانه آسمان باشد و سومي را هنگام غروب آفتاب.

1 ـ البداية و النهاية، ابو الفدا الحافظ ابن كثير، الجزء الحادي عشر، ص 242.

1 ـ تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح الدين مهدوي، ص 60.

1 ـ عزالدين علي بن اثير: تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، جلد پانزدهم، ص 318.

1 ـ رجال طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسي، حقّقه و علّق عليه و قدّم له محمد آل بحرالعلوم، نجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 138، ص 62.

1 ـ آثار البلاد و اخبار العباد، زكريا قزويني، ترجمه و اضافات: جهانگير ميرزا قاجار، به تصحيح و تكميل مير هاشم محدث، چاپ اول، تهران، اميركبير، 1373 ش .، ص 357.

1 ـ تاريخ اصفهان و ري، ميرزا حسن خان جابري انصاري، بي‏جا، روزنامه و مجله خرد، 1221،ص 9.

2 ـ ذكر اخبار اصبهان، الحافظ ابونعيم: الجزء الثاني، ص 10.

2 ـ ذكر اخبار اصفهان، حافظ ابونعيم تحقيق سيد حسن كسروي، المطبعة الاولي، الجزء الاولي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 هـ .ق.، ص 102.

2 ـ ر.ك: احياي حيات فرهنگي آل بويه، جوئل. ل. كرمر، ص 75.

2 ـ دايرة المعارف تشيع، جمعي از نويسندگان، جلد دوم، تهران، سازمان دايرة المعارف تشيع، 1369 ش.، ص 218.

2 ـ ناحيه‏اي است در مركز ايران شامل ايالات و ولايات مركزي واقع بين اصفهان و همدان و تهران و مشتمل بر شهرهاي ذيل كرمانشاهان، همدان، ملاير، اراك، گلپايگان و اصفهان (فرهنگ معين، ج 5، ص 167).

2 ـ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ابو عبداللّه احمد بن محمد مقدسي، ترجمه علي نقي منزوي، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ اول، 1361 شمسي، ج 2، صص 588 ـ 589.

2 ـ تاريخ تشيّع اصفهان، مهدي فقيه ايماني، ص 230.

2 ـ غيبت كبري از سال 329 ه·· . ق . آغاز شد، يعني تقريباً همزمان با آغاز حكومت آل بويه.

2 ـ الفهرست، محمد بن اسحاق بن نديم، ترجمه محمد رضا مجدّد، چاپ سوم، تهران، امير كبير، 1366 ه·· .ش .، ص 397.

2 ـ تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، چاپ اول، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368 ش.، ص 245.

2 ـ تاريخ تشيّع اصفهان، مهدي فقيه ايماني، چاپ اوّل، اصفهان، 1374 ش.، ص 115.

2 ـ تجارب الامم، ابو علي مسكويه، الجزء الثاني، مصر، شركة التمدن الصناعة، 1342 ه·· . ق .، ص 78.

3 ـ تاريخ تشيّع اصفهان، مهدي فقيه ايماني، ص 221.

3 ـ كمال الدين و تمام النعمة، ابو جعفر محمد بن علي بابويه، قم، مؤسّسه النشر الإسلامي، 1405 ش.، ص 88.

3 ـ طبقات المحدّثين باصبهان، الحافظ ابو الشيخ، الجزء الرابع، الطبقة الثانية، بيروت، مؤسّسة الرسالة، 1412 ه·· . ق .، ص 254.

3 ـ تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، عزّ الدين علي بن اثير، جلد چهاردهم، صص 251 ـ 256.

3 ـ تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، عزّالدين علي بن اثر، جلد هشتم، چاپ دوم، بي‏جا، مؤسّسه مطبوعاتي علمي، 1365 ش.، ص 294.

3 ـ تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، عزالدين علي ابن اثير، جلد شانزدهم، ص 112.

3 ـ محاسن اصفهان، مفصل بن سعد المافروخي، صص 29 ـ 31.

3 ـ خلاصة البلدان، صفي الدين محمد بن محمد هاشم حسيني قمي، به اهتمام حسين مدرسي، قم، حكمت، بي‏تا، صص 64 - 163.

3 ـ الغارات، ابو اسحاق محمد بن هلال، ترجمه عبدالحميد آيتي، چاپ اوّل، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371 ش .، ص 9.

3 ـ پيشين، ص 75.

4 ـ البداية و النهاية، ابوالفداء الحافظ ابن كثير، الجزء الحادي عشر، ص 212.

4 ـ مقاله «يك سكه استثنايي از دوره ديالمه»، قربان عزيززاده، مجله ميراث فرهنگي، ش 10 و 11، پاييز 1373 ش.، صص 78 ـ 79.

4 ـ تاريخ اصفهان و ري، ميرزا حسن خان جابري انصاري، ص 9.

4 ـ پيشين، ص 266.

4 ـ تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 9، ص 398، به نقل از الحركة الفكريّة العربيّة في اصفهان، صبري احمد لافي الغريري، ص 213.

4 ـ البداية و النهاية، الجزء الثاني عشر، ص 34.

4 ـ يتيمية الدهر، ابو منصور ثعالبي، الجزء الثاني، بيروت، درالفكر، بي‏تا، ص 190.

5 ـ تاريخ قم، حسن قمي،ترجمه حسن‏بن‏علي‏بن‏حسن‏عبدالملك‏قمي، تهران، نشر طوس،1361ش.،ص6.

5 ـ آل بويه چون در فاصله حكومت عرب‏ها كه تا قرن چهارم ادامه داشت ـ و سلطه ترك‏ها ـ كه از قرن پنجم آغاز شد ـ تشكيل حكومت دادند و عملكردي كاملاً ايراني داشتند از طرف مينورسكي به عنوان ميان‏پرده ايراني ناميده شده‏اند. آنان سه مركز عمده داشتند كه عبارت بود از: الف ـ عراق كه كرسي آن بغداد بود؛ ب ـ فارس و كرمان كه كرسي آن شيراز بود؛ ج ـ جبال كه كرسي آن اصفهان و ري بود. آل بويه حكومتي نظامي و اداري داشتند (ر.ك: احياي حيات فرهنگي آل بويه، جوئل كرمر، صص 4 ـ 73).

5 ـ جبال از طرف غرب به آذربايجان و از طرف جنوب به بلاد عراق و خوزستان و از طرف شرق به بيابان خراسان و فارس و از شمال به ديلم محدود بوده است. اصفهان در منطقه جنوب آن قرار داشت. (تقويم البلدان، عماد الدين ابوالفداء، پاريس، دارالطباعة السلكانيه، 1840 م. ص 808.

5 ـ تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح الدين مهدوي، چاپ دوم، اصفهان، كتابفروشي ثقفي، 1348 ه·· . ش .، ص 59.

5 ـ آل بويه، علي اصغر فقيهي، چاپ سوم، بي‏جا، چاپخانه زيبا، 1360 ش.، ص 452.

6 ـ در شهر تعداد زيادي يهودي وجود داشت كه از زمان بخت النصر به اين جا آمدند و نيز تعداد اندكي مسيحي. عده افراد زرتشتي در شهر آن قدر زياد بود كه تا زمان آل بويه آتشكده فروزان همچنان وجود داشت. اعلاق النفيسه، احمد بن عمر رسته، ص 181

6 ـ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، شمس الدين احمد بن خلكان، الجزء الرابع، الطبعة الثاني، قم، منشورات الشريف الرضي، 1364 ش .، ص 272.

6 ـ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، شمس الدين احمد بن خلكان، الجزء الرابع، الطبعة الثاني، قم، منشورات الشريف الرضي، 1364 ش .، ص 272.

6 ـ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسي، جلد دوم، ص 590.

7 ـ تاريخ قم، ص 6.

8 ـ البداية و النهاية، ابو الفداء ابن كثير، الجزء الثاني عشر، ص 34.

اريخ پيامبران و شاهان,حمزة بن حسن اصفهاني,اميركبير,tarikh=1367 ش,safhe=38


ذكر اخبار اصفهان,حافظ ابونعيم تحقيق سيد حسن كسروي,دارالكتب العلمية,1,mahal=بيروت,tarikh=1410 ق,safhe=102


احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم,ابو عبداللّه احمد بن محمد مقدسي، ترجمه علي نقي منزوي,شركت مؤلفان و مترجمان ايران,1,tarikh=1361 ش,jeld=2,safhe=589-588

ذكر اخبار اصبهان,الحافظ ابونعيم,jeld=2,safhe=10

تاريخ اصفهان و ري,ميرزا حسن خان جابري انصاري,روزنامه و مجله خرد,safhe=9

رجال طوسي,ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسي,المطبعة الحيدرية,mahal=نجف الاشرف,jeld=138,safhe=62

تاريخ تشيّع اصفهان,مهدي فقيه ايماني,1,mahal=اصفهان,tarikh=1374 ش,safhe=115


تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران,عزّالدين علي بن اثر,علمي,2,tarikh=1365,jeld=8,safhe=294


خلاصة البلدان,صفي الدين محمد بن محمد هاشم حسيني قمي,حكمت,mahal=قم,safhe=164-163


احياي حيات فرهنگي آل بويه,جوئل كرمر,safhe=73-4

تجارب الامم,ابو علي مسكويه,شركة التمدن الصناعة,mahal=مصر,tarikh=1342 ق,jeld=2,safhe=78


تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران,عزّ الدين علي بن اثير،,jeld=14,safhe=256-251


تاريخ تشيّع اصفهان,مهدي فقيه ايماني,safhe=221



new: طبقات المحدّثين باصبهان ,الحافظ ابو الشيخ ,مؤسسة الرسالة ,3 ,mahal=بيروت ,tarikh=1412 ق ,jeld=4 ,safhe=254


وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان,شمس الدين احمد بن خلكان,الشريف الرضي,2,mahal=قم,tarikh=1364 ش,safhe=272


اريخ تشيع در ايران,رسول جعفريان,سازمان تبليغات اسلامي,1,mahal=تهران,tarikh=1368,safhe=245


مجله ميراث فرهنگي,قربان عزيززاده,tarikh=1373,safhe=78، 79


تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران,عزالدين علي بن اثير,jeld=15,safhe=318


آل بويه,علي اصغر فقيهي,3,tarikh=1360,safhe=452


الفتوح,محمد بن علي اعثم,دارالكتب العلمية,1,mahal=بيروت,tarikh=1406 ق,safhe=214


پيشين,safhe=409


مجمل التواريخ و القصص,به تصحيح ملك الشعراي بهار,mahal=تهران,tarikh=1318 ش,safhe=397

كمال الدين و تمام النعمة,ابو جعفر محمد بن علي بابويه,مؤسسه نشر اسلامي,mahal=قم,tarikh=1405 ش,safhe=88

احياي حيات فرهنگي آل‏بويه,جوئل .ل .كرمر,safhe=388

دايرة المعارف تشيع,جمعي از نويسندگان,سازمان دايرة المعارف,mahal=تهران,tarikh=1369 ش,jeld=2,safhe=218


الغارات,ابو اسحاق محمد بن هلال، ترجمه عبدالحميد آيتي,وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي,1,mahal=تهران,tarikh=1371,safhe=9


تاريخ بغداد,خطيب بغدادي,jeld=9,safhe=398



تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران,عزالدين علي ابن اثير,jeld=16,safhe=112



new: تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامي ,علي محمد ولوي ,بعثت ,11 ,mahal=تهران ,tarikh=1367 ,jeld=5 ,safhe=167


فرهنگ معين,jeld=5,safhe=167


البداية و النهاية,ابوالفداء الحافظ ابن كثير,jeld=11,safhe=212


تقويم البلدان,عماد الدين ابوالفداء,دارالطباعة السلكانيه,mahal=پاريس,tarikh=1840 م,safhe=808


اعلاق النفيسه,احمد بن عمر رسته,safhe=181


احياي حيات فرهنگي آل بويه,جوئل. ل. كرمر,safhe=75


مجمل التواريخ و القصص,safhe=308


الفهرست,محمد بن اسحاق بن نديم,اميركبير,3,mahal=تهران,tarikh=1366,safhe=397


آثار البلاد و اخبار العباد,زكريا قزويني,اميركبير,1,mahal=تهران,tarikh=1373 ش,safhe=357


محاسن اصفهان,مفصل بن سعد المافروخي,safhe=31-29


يتيمية الدهر,ابو منصور ثعالبي,دارالفكر,mahal=بيروت,jeld=2,safhe=190


تاريخ قم,حسن قمي,نشر طوس,mahal=تهران,tarikh=1361 ش,safhe=6


احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم,ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسي,jeld=2,safhe=590


البداية و النهاية,jeld=12,safhe=34


تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان,مصلح الدين مهدوي,كتابفروشي ثقفي,2,mahal=اصفهان,tarikh=1348 ش,safhe=59


تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان,مصلح الدين مهدوي,safhe=60


/ 1