محمدباقر بهبودي به هنگام نقل و تدوين حديث و يا نسخهبرداري آن، بايد مراقبت كامل صورت بگيرد، حتي ضرورت دارد كه دقيقاً سواد نسخه را با اصل آن مقابله نمايند تا از سقط و اشتباه و خطا مصون بمانند. اگر در نقل و تدوين حديث كمترين شتاب و بيمبالاتي صورت بگيرد ضايعات متن و سند فراوان رخ ميدهد و چه بسا تحريف و تصحيفي حاصل شود كه مسئوليت آن عميق باشد. مثلاً شيخ طوسي در كتاب تهذيب ج 1 ص 11 نقل ميكند كه: «راوي از امام صادق پرسيد: اگر انسان وضو داشته باشد و جانوري از او دفع شود، آيا وضوي او باطل ميشود؟ امام صادق فرمود:« آري، بايد وضو بگيرد» شيخ كليني همين حديث را با همين سند در كافي ج 3 ص 36 نقل ميكند و از قول امام صادق مينويسد:«ليس عليه وضو» يعني وضوي او باطل نميشود و لازم نيست تجديد وضو نمايد. اين گونه تحريف و تصحيف كه نمونههاي فراوان دارد، از نظر شرعي و فني جزء ضايعات پر مسئوليت است و تكليف محققين است كه در مقابله نسخهها بكوشند و نسخههاي كتب اربعه را با هم مقابله نمايند و يک نسخه سالم و صحيح ارائه نمايند. در اين زمينه كتاب وافي تأليف فيض كاشاني و كتاب وسائل الشيعه تأليف حر عاملي ميتواند راهنما و كارگشا باشد، زيرا در اغلب و اكثر، اختلافات نسخه را يادآور ميشوند، و كتاب معجم رجال الحديث بهترين مرجعي است كه ميتواند اسناد كتب رابعه را اصلاح نمايد. ضايعات نقل و تدوين حديث انواع ديگري هم دارد كه از جمله آن تخليط كلام راوي با متن حديث است. اگر راوي سخن خود را در خلال احاديث مسموعه درج كند ولي صدر و ذيل احاديث را با قرينه و شاهد مشخص نسازد، چه بسا سخن راوي با سخن امام معصوم پيوند بخورد و در ادوار بعدي به عنوان ذيل حديث تلقي شود.اين گونه ضايعات كه از اصول اوليه به جوامع دست دوم منتقل شده است، در كتب اربعه نادر نيست. حتي شيخ صدوق و در حد كمتري شيخ طوسي بار اين مسئوليت را بر دوش ميكشند، زيرا گهگاه فتواي خود را و يا توضيح و بيان خود را چنان در ذيل حديث و روايت آغاز كردهاند كه با سخن امام معصوم پيوند خورده و امتياز آن براي محققين هم دشوار شده است. حتي اگر متن حديث را با ساير جوامع حديثي منطبق نمايند، باز هم نتيجه قاطعي به دست نميآورند، زيرا معلوم نميشود كه مرحوم كليني ـ مثلاً ـ دنباله حديث را قطع كرده است و يا شيخ صدوق كلام خود را بر آن افزوده است. در ميان اصول اوليه، بيشترين مسئوليت را كتاب عمار ساباطي بر عهده دارد زيرا عمار ساباطي سخنان خود را چنان با احاديث مسموعه خود پيوند داده و برداشتهاي خود را به امام صادق نسبت داده است كه چهره احاديث آن حضرت را مشوش كرده است. علامه مجلسي ميگويد:« احاديث عمار ساباطي هماره نيازمند توضيح و توجيه است و اكثر احاديث او دچار تشويش و اضطراب ميباشد و به همين جهت مورد قبول و پذيرش ما قرار نميگيرد (رك. بحارالانوار ج 87 ص 73). به نظر نگارنده اين سطور، كتاب عمار ساباطي يک مجموعه حديثي نبوده است كه تمام متن آن تقطيع شود و به جوامع حديثي امثال كتاب كافي، فقيه، تهذيب و استبصار منتقل گردد. بلكه بايد گفت: كتاب عمار ساباطي يک كتاب فقهي بوده است با اجتهادي خام و احياناً عمل به قياس و بدون تعهدي كامل به مباني احكام. (رك: معرفه الحديث ص 180، كتاب كافي ج 3 ص 462).
نمونههايي چند از احاديث كتاب عمار:
1ـ شيخ طوسي در كتاب تهذيب الاحكام ج 1 ص 100 با نقل چهار حديث از عمار ساباطي روايت ميكند كه امام صادق (ع) در معاملات نسيه خريد و فروش سكه را با قيد ربا حلال ميدانست. 2ـ شيخ طوسي در كتاب تهذيب ج 4 ص 275 به نقل از عمار ساباطي مينويسد كه امام صادق گفت: اگر كسي بخواهد روزه قضا بگيرد، نميتواند بيش از شش روز آن را پشت سر هم بگيرد. قضاي روزهها بايد به تفاريق گرفته شود. 3ـ شيخ طوسي در تهذيب ج 7 ص 259 به نقل از عمار مينويسد كه امام صادق گفت: كسي نميتواند بيش از چهار زن اختيار كند گر چه زنهاي او غير عقدي(صيغه) باشند. 4ـ شيخ طوسي در تهذيب ج 7 ص 475 به نقل از همين عمار ميگويد كه امام صادق گفت: اگر كسي چهار زن عقدي داشته باشد و يک تن آنان فوت كند، نميتواند (پايان ص 10 ) بلافاصله زن بگيرد، بايد چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، سپس براي عقد چهارمين زن اقدام كند. 5ـ شيخ طوسي در تهذيب ج 10 ص 22 به نقل از عمار روايت ميكند كه امام صادق گفت: اگر كسي بعد از مرگ همسرش تنها بماند و زنا كند، باز هم بايد سنگسار شود. نمونههاي شاذ و نادر و حديث خلاف اجماع در كتاب عمار ساباطي فراوان است. نقل همين چند مورد براي روشن شدن واقعيت کافي است. شيخ طوسي در كتاب تهذيب و استبصار بسياري از روايات او را مردود ميداند و با آنكه دو مورد به تضعيف او ميپردازد، قسمتهاي بسياري از احاديث او را هم با توجيه و تأويل بدرقه مينمايد. ساير فقها نيز در كتب فقهي دچار همين مشكل هستند و علامه مجلسي مينويسد: تشويش احاديث عمار بر متتبعان پنهان نيست. (رك: بحارالانوار ج 66 ص 508). يک نمونه ديگر از ضايعات حديث آن است كه نام ديگران با نام امامان خلط و مشتبه گردد و در نتيجه گفتار و كردار يكي از افراد عادي به نام امام معصوم ثبت شود. مثلاً شيخ طوسي در كتاب رجال خود ص 230 مينويسد: «كثير النواء در روايت خود ميگويد: «عن ابي عبدالله» و منظورش ميمون بصري ابوعبدالله شيباني است» اين سند الزام ميكند كه هر حديثي تحت عنوان (كثيرالنواء عن ابي عبدالله) رؤيت شود، با دقت بيشتري وارسي گردد كه مبادا «ابوعبدالله بصري» باشد نه ابوعبدالله صادق عليهالسلام. خوشبختانه كثيرالنواء ملعون است و مطرود شيعيان و اينک تنها يک روايت به نام او در دست داريم كه با متن واهي از ابوعبدالله روايت ميكند (رك: فقيه من لايحضره الفقيه ج 2 ص 91. ثواب الاعمال ص 78. بحارالانوار ج 97 ص 35) از جمله شيخ طوسي در رجال خود ص 340 مينويسد: «يک تن از شاگردان امام صادق به عنوان «ابوعبدالله» شهرت دارد كه سيف بن عميره از او روايت ميكند.» اين سند نيز به ما الزام ميكند كه روايات «سيف بن عميره عن ابي عبدالله» را با دقت بيشتري مورد پژوهش قرار دهيم. اينک روايات او در كتب اربعه در حدود پانزده حديث است. يک نمونه ديگر از تخليط نامها و شخصيتها را در حديثي ديدهام كه بايد در شأن ابوالحسن عليبن يقطين بن موسي وارد شده باشد ولي متأسفانه به نام ابوالحسن عليبن موسيالرضا امام هشتم ثبت نمودهاند: شيخ طوسي در كتاب تهذيب الاحكام ج 8 ص 40 و در كتاب الاستبصار فيما اختلف من الاخبار ج 3 ص 280 مينويسد:« محمد بن احمد بن يحيي اشعري صاحب نوادر الحكمه از محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين روايت كرده است كه ابوالحسن (الرضا) چند بسته قماش به اضافه چند غلام زر خريد و چند صد دينار طلا براي من فرستاد تا صد دينار طلا را من و برادرم موسي بن عبيد با يونس بن عبدالرحمن برداريم و بعد از تقسيم برابر به نيابت او حج بگزاريم. و چون بستههاي قماش را باز كردم در ميان طاقهها قدري گل و خاک ديدم. به حامل نامه گفتم: اين گل و خاک از چيست؟ و او گفت: ابوالحسن هر گاه كالايي به راه دور ميفرستد، در وسط بارها مقداري تربت سيدالشهداء ميگذارد. حامل نامه اضافه كرد: «ابوالحسن اعتقاد دارد كه از بركات تربت آن سرور، كالاي مرسوله دچار زيان نخواهد گشت.» ابوالحسن در نامه خود فرموده بود كه بعد از دريافت دينارها به برخي از فاميل او هدايايي تقديم كنيم و مبلغي نيز به مستمندان بدهيم. فرموده بود كه «رحيمه خانم» همسر او را وكالتاً طلاق بدهم و سيصد دينار طلا به عنوان متعه طلاق (پشتوانه زندگي انفرادي) به او تقديم كنم و صفوان بن يحيي بجلي را با يک فقيه ديگر به عنوان شاهد طلاق احضار كنم. نام آن فقيه دوم را محمد بن عيسي از خاطر برده است.» بر اساس اين سندي كه تهذيب و استبصار ارائه ميدهند، محمد بن عيسي راوي دست اول است و شخصاً نامه ابوالحسن را دريافت كرده و به عنوان وكيل به كارپردازي امور ابوالحسن مكلف شده است، ولي شواهد علمي و قرائن فني اثبات ميكند كه محمد بن عيسي راوي دست اول نيست و نامه ابوالحسن را بايد شخص ثالثي دريافت كرده باشد، زيرا در متن حديث خوانديم:« و چند صد دينار طلا براي من فرستاد تا صد دينار آن را من و برادرم موسي بن عبيد با يونس بن عبدالرحمن برداريم و به نيابت او حج بگزاريم» و اين متن صراحت دارد كه راوي حديث بايد عيسي بن عبيد باشد كه برادر موسي بن عبيد است نه فرزندش محمد بن عيسي بن عبيد كه برادرزاده موسي بن عبيد است. شاهد ديگر آن است كه ميبينيم قسمتي از همين حديث را ابن قولويه قمي در كتاب كامل الزيارات ص 278 روايت ميكند و رواي دست اول را شخص ثالثي غير از محمد بن عيسي معرفي مينمايد. حديث كامل الزيارات كه در كتاب بحارالانوار مجلسي ج 101 ص 124 حكايت شده است و صاحب وسائل الشيعه نيز در ج 10 ص 410 درج نموده، چنين است: «پدرم با جمعي از مشايخ من ـ كه رحمت خداوند بر همه آنان باد ـ از سعد بن عبدالله اشعري از محمد بن عيسي بن عبيد و او از شخص ثالث كه نام او مشخص نيست روايت كرده است كه ابوالحسن الرضا عليه السلام از خراسان چند طاقه قماش براي من فرستاد و من در ميان طاقهها قدري گل و خاک مشاهده كردم. به حامل متاع گفتم: اين گل و خاک از چيست؟ پيك در پاسخ گفت: اين خاكها تربت امام حسين است. ابوالحسن هرگاه متاعي ارسال كند در ميان آن قدري تربت ميگذارد. ابوالحسن معتقد است كه تربت سيدالشهداء بيمه حوادث خواهد بود.» چنانكه ميبينيم، ابن قولويه قمي (ت 367) اين حديث را از طريق ديگري غير از طريق شيخ طوسي (ت 460) روايت ميكند و در متن آن قرينهاي وجود ندارد كه وجود شخص ثالث را ايجاب كند ولي چون كارشناسان صدر اول ميدانستهاند كه محمد بن عيسي عصر حضرت رضا را درك نكرده است (معرفه الحديث ص 211) لذا سند حديث را اصلاح كردهاند، بيآنكه نام او را مشخص نمايند. بنابر اين، حديث تهذيب و استبصار نيز مرسل و مرفوع است. اينک با طرح چند سؤال وارد اصل مطلب ميشويم: 1ـ چرا ابوالحسن الرضا دينار طلا ميفرستد تا عيسي بن عبيد و برادرش موسيبن عبيد و يونس بن عبدالرحمن كه همه آنان از خاندان عليبن يقطين متوفاي 182 هجري بودهاند، از بغداد عازم حج شوند، با آنكه در عهد حضرت رضا سادات علوي محتاج دستگيري بيشتري بودهاند؟ 2ـ چه كساني از اعضاي خاندان آن سرور ساكن بغداد بودهاند كه بايد مبلغي به آنان تقديم شود تا صله رحم صورت بگيرد؟ 3ـ چرا نام «رحيمه خانم» در شمار همسران حضرت رضا ياد نشده است؟ و چرا در بغداد زندگي ميكند؟ 4ـ در صورتي كه طلاق همسر در حال سفر اشكالي ندارد، چرا حضرت رضا شخصاً همسر خود را طلاق نميدهد تا بعداً به وسيله نامه و پيك او را مطلع سازد؟ 5ـ آيا تقديم سيصد دينار طلا به عنوان متعه طلاق و پشتوانه زندگي انفرادي با زندگي زاهدانه حضرت رضا تناسب دارد؟ 6ـ يک خانم اشرافي كه هنگام طلاق، بايد سيصد دينار طلا دريافت كند تا ضايعات حقوقي او جبران شود، در روزهاي زندگي مشترک چه هزينهاي براي خوراک و پوشاک و مسكن دريافت ميكرده است؟ با توجه به اين سؤالات روشن ميشود كه اين ابوالحسن نبايد ابوالحسن الرضا امام هشتم شيعيان باشد زيرا مفاد حديث با زندگي و شئونات آن سرور تطبيق نميكند. و اما اثبات نكته دوم يعني مطلب اصلي كه اين ابوالحسن بايد ابوالحسن علي بن يقطين بن موسي وزير هارون باشد و «رحيمه خانم» همسر همين علي بن يقطين و مادر فرزندش حسين بن علي بن يقطين است با اندک توجهي به شواهد زير روشن خواهد شد: 1ـ شيخ طوسي در كتاب غيبت ص 19 ط حروفي نجف و ص 22 ط سنگي تهران، آنجا كه ميخواهد رحلت امام موسي بن جعفر (ع) را اثبات كند چنين مينويسد: «محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين از «رحيمه خانم» مادر فرزندش حسين بن علي بن يقطين نقل ميكند كه سعيد آزاد كرده موسيبن جعفر در حبس سندي بن شاهك به خدمات مولايش موسيبن جعفر ميپرداخته است، «رحيمه خانم» كه بانويي آزاد و با فضيلت بود و بيست و چند نوبت به حج رفته بود، به من گفت: همين سعيد به هنگام رحلت آن سرور در خانه سندي حاضر بوده و با چشم خود ديده است كه موسيبن جعفر مانند ساير افراد بشر دچار ضعف و اغما شد و بعد از لحظاتي جان به جان آفرين تسيم كرد.» 2ـ ابوعمرو كشي در رجال خود ص 435 مينويسد: «استادم محمد بن مسعود عياشي از عليبن فيروزان قمي به نقل از محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين ميگفت: «رحيمه خانم» مدعي بود كه از حضرت رضا عليهالسلام تقاضا كرد تا براي عليبن يقطين دعا كند و حضرت رضا گفته بود: عليبن يقطين به دعا نياز ندارد،پدرم موسي بن جعفر براي او دعا كرده است.» 3ـ نيابت از افراد زنده در امر حج آنهم بر وجه استيجاري و تقديم هزينه سفر تنها از عليبن يقطين روايت شده است و در همه موارد همين محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين برادرزاده عليبن يقطين است كه با نقل آن نصوص در كتاب رجال خود به ستايش از خاندان جدش، يقطين پرداخته است. در رجال كشي نصوص فراواني وجود دارد كه عليبن يقطين هر ساله با تقديم مبلغي كلان صد نفر تا صد و پنجاه نفر و احياناً سيصد نفر از بزرگان شيعه را به نيابت خود ميفرستاد تا حج بگزارند و براي مغفرت او كه در كادر وزارت عباسيان خدمت ميكند دعا نمايند. در ميان فقهايي كه نيابتاً به حج ميرفتهاند، نام همين يونس بن عبدالرحمن آزاد شده علي بن يقطين نيز به چشم ميخورد كه در كتاب تهذيب و استبصار در شمار آن سه نفر بود كه بايد صد دينار طلا را به سه قسمت ميان خود تقسيم كنند و به حج بروند (رك: رجال كشي ط دانشگاه مشهد ص 433 و 434). بنابر اين روشن و قطعي است كه حديث تهذيب و استبصار هم در شأن ابوالحسن عليبن يقطين وارد شده است و چون ناقلان دست اول مانند صاحب نوادر الحكمه بعد از يك مطالعه ساده و قضاوت عجولانه تصور كردهاند كه اين ابوالحسن، حضرت رضا امام شيعيان است، حديث را از كتاب رجال تأليف محمد بن عيسيبن عبيد بن يقطين به کتابهاي فقهي و جوامع حديثي منتقل كردهاند و بالاخره از كامل الزيارات ابن قولويه و تهذيب و استبصار شيخ سر درآورده است. در اين ميان برخي هم با حسن نيت و به عنوان توضيح و توجيه خوانندگان كلمه «الرضا» را بر آن افزودهاند و لذا نسخه استبصار با اينكه از نسخه تهذيبالاحكام تلخيص و استخراج شده است، كلمه «الرضا» ندارد ولي در نسخه تهذيب و نسخه كامل الزيارات «ابوالحسن الرضا» ثبت شده است. (پايان ص 11 )