كمبودها و كفايت‌هاي موجود در شرح حال نگاري اسلامي 3 - شرح حال نگاری اسلامی، کفایت ها و کمبود های ان (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح حال نگاری اسلامی، کفایت ها و کمبود های ان (3) - نسخه متنی

ابوالفضل شکوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلنامه ياد- شماره 5، زمستان 1356

شرح حال نگاري اسلامي

كمبودها و كفايت‌هاي موجود در شرح حال نگاري اسلامي 3

ابوالفضل شكوري

منابع و كيفيت استناد در شرح حال نگاري

موضوع كمبودها و كفايتهاي شرح حال نگاري اسلامي، عنواني است كه مسائل بكر و بحث نشده فراواني در آن وجود دارد. بحث شيوه‌هاي تنظيم كتب شرح حال نگاري اسلامي ، موضوع مقاله بخش رجال در شماره دوم و سوم فصلنامه ياد بود. مسئله منابع و كيفيت استناد در شرح حال نگاري اسلامي نيز، عنوان ديگري است كه در اين شماره قصد بررسي و تبيين كفايتها و كمبودهاي آن را داريم، تا شايد از اين رهگذر بتوان ضمن مقايسه كفايتها و غناي موجود در شرح‌حال نگاري اسلامي با شرح حال نگاري رايج در ميان ملل غير مسلمان، به راه حلي نيز براي جبران كمبودهاي موجود در شرح حال نگاري اسلامي، دست يافت.

بنابر اين نخست بايد نگاهي گذرا به ارزش و اهميت استناد در علم رجال اسلامي و انگيزه‌هاي آن داشته باشيم و سپس بحث انواع منابع و شيوه‌هاي مختلف استناد در شرح حال‌ نگاري را مورد برسي قرار بدهيم تا شايد در جمع‌بندي نهائي به يك نتيجه مطلوب و عملي برسيم.

اهميت استناد در شرح حال نگاري اسلامي و انگيزه‌هاي آن

اهميت استناد به منابع در علم رجال و شرح حال نگاري اسلامي، ناشي از ارزش فوق‌العاده آن در متن جهان‌بيني و عقيده اسلامي است. از نظر دين اسلام، مطالب و گزارشهاي بدون سند داراي چندان اعتباري نمي‌باشند. البته ريشه اصلي اين مسئله به علم حديث برمي‌گردد. در صدر اسلام كه مسلمانان مي‌خواستند سخنان و رهنمودهاي ديني پيامبر اكرم (ص) را به عنوان حديث براي ديگران گزارش كنند، كساني كه آن سخنان را مي‌شنيدند، مفاهيم را به عنوان كلام پيامبر و حديث نمي‌پذيرفتند، مگر اينكه ناقلان سخن، به طور پيوسته تا شخص رسول اكرم شناخته شده و معلوم‌الحال باشند، مجموع اين افراد گزارشگر را سند و يا زنجيره سند حديث مي‌ناميدند.

در زمانهاي بعد كه نقل حديث رونق بيشتر بخود گرفت و فاصله زماني امت مسلمان از عصر رسولخدا بيشتر مي‌شد، اهميت معلوم داشتن شرح حال روايتگران حديث و حفظ زنجيره‌هاي سند آن اهميت مضاعف پيدا كرده و موجب پيدايش يك دانش نوپا و بديعي در عالم اسلام بنام علم رجال حديث گرديد. اين علم درباره شرح حال رجال روايتگر احاديث و ضوابط جرح و تعديل آنان گفتگو مي‌كند و بر پايه اصول و ضوابط اين علم است كه مسئله مستند بودن احاديث اسلامي از ارزش و موقعيت فوق‌العاده‌اي برخوردار گرديده است.

بعد ها كه علم تاريخ و شاخه‌هاي مختلف شرح حال نگاري نيز در ميان مسلمانان پديد آمده و رونق بسزايي يافت، مورخين و زندگينامه نويسان مسلمان، جهت افزودن به ارزش و اعتبار محتواي كتاب خود و نيز به منظور سلب مسئوليت از خودشان - در مورد محتواي گزارشها- ، شيوه استناد محدثين در نقل حديث را به عاريت گرفته، مطالب خود را به طور مستند نقل مي‌كردند. تاريخ طبري از جمله كتب تاريخي است كه با اين شيوه استنادي نوشته شده است.

كتابهاي رجالي و زندگينامه‌ها (تراجم) اسلامي نيز در ابتداء، عمدا از اين شيوه در نگارش كتاب خودشان استفاده مي‌كردند. چنانكه كتاب تاريخ بغداد از كتب رجالي اهل سنت و كتاب رجال كشي از كتب اهل تشيع و كتابهاي ديگري از اين قبيل، با همين شيوه استنادي نگاشته شده‌اند.

با توجه به مطالبي كه گفته شد، معلوم مي‌گردد كه مسئله استناد به منابع از ديدگاه اسلام اصالتاً ارزش دارد، و فلسفه تشريع آن نيز براي جلوگيري از شروع اكاذيب و تهمت درباره رجال بوده است. و اين شيوه عمومي و همه جانبه اسلام در همه مسائل و موضوعات مربوط به شئون افراد و اجتماع مي‌باشد، چنانكه مسئله وجوب اداي شهادت شهود در مبحث قضا و فقه اسلامي نمونه زنده و روشني از اين واقعيت به شمار مي‌آيد.

چرا كه هر ادعائي بايد مستند به دليل و منبع شناخته شده‌اي باشد كه شاهد يا مستمع نام دارد. از آنجا كه داوري كردن درباره رجال و شرح و گزارش زندگينامه آنان به نحوي قضاوت شرح حال نويس و مورخ را نيز در بر دارد، لذا مورخين و علماي رجال اسلامي معتقد بودند كه هرگونه مطلب مربوط به ابعاد شخصيت افراد و گوشه‌ها و مراحل زندگي، با جرح يا توثيق و تعديل شخصيت‌هاي رجالي پيوند اجتناب ناپذير دارد، بايد منتسب و مستند به گواهي شاهد مورد وثوق بوده باشد و چون در علم تاريخ و رجال مسئله فاصله زماني موجود بين نويسندگان و صاحبان زندگينامه‌ها يك واقعيت ناگزير بشمار مي‌آيد و چاره‌اي جز تسليم به‌اين واقعيت وجود ندارد. به همين علت نقل پيوسته و بدون انقطاع افراد مورد اعتماد و موثق از منبع اصلي روايت ضرورت پيدا كرده و از اين طريق مسئله زنجيره سند در رجال شناسي و شرح حال نويسي بوجود آمده و از اين رهگذر مشكل فاصله زماني موجود بين شرح حال نويسان و رجال مورد ترجمه از بين رفت. بگونه‌اي كه با فاصله چند قرن با حفظ زنجيره سند مطالب، علماي رجال مي‌توانستند نسبت به شخصيت فوت شده و قديمي اظهار نظر كنند به عنوان نمونه شيوه استناد خطيب بغدادي، نويسنده كتاب تاريخ بغداد كه دائرة المعارفي از زندگينامه مشاهير تا قرن پنجم هجري مي‌باشد، را درباره شرح حال محمد بن اسحاق ، مؤلف كتاب قديمي السيرة النبويه بطور فشرده در اينجا مي‌آوريم تا كيفيت استناد از طريق زنجيره سند و يا سلسله روات آشكار گردد.

محمد پسر اسحاق پسر يساد پسر خيار- و نيز گفته است كه: پسر يسار پسر كوتان مديني مولاي قيس بن مخزمه ...، و كنيه‌اش ابوبكر بوده، ابوعبدالله نيز ناميده مي شد. او شخصيتهائي مانند انس بن مالك، سعيد بن مسيب، محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي‌طالب و ... را شخصاً ديدار كرده و از آنان مطلب شنيده بود و...

ابوسعيد محمد بن موسي بن فضل بن شاذان صيرفي در نيشابور به من (خطيب بغدادي) گفت: از ابوالعباس محمد بن يعقوب اصم شنيدم كه گفت، عباس بن محمد دوري نقل كرد از يحيي بن معين كه: محمد بن اسحاق مولاي قيس بن مخزمه بوده است ...

ابوالحسين علي بن محمد بن عبدالله بن بشران معدل، براي من (خطيب بغدادي) نقل كرد از عثمان بن احمد دقاق (آرد فروش) از ابوالحسن ابن براء، از ابوالفتح بن منصور كه در شهر دينور از او شنيده بود، نقل مي‌كرده است از احمد بن علي بن راشد، از احمد بن يحيي بن جارود كه علي بن مديني گفته است: كنيه محمد بن اسحاق ابوبكر بوده است و ...

از طريق ابوسعيد حسن بن محمد بن عبدالله حسنويه كاتب، با چند واسطه مستقيم (كه نام همه آن واسطه‌ها را خطيب ذكر مي‌كند) از عبدالله بن ... ابي الدنيا نقل شده كه كنيه ديگر محمد بن اسحاق، ابوعبدالله بوده است.

چنانكه ملاحظه كرديد شيوه كار مؤلف تاريخ در ذكر منابع مطالب خود چنين است كه: اول فشرده مطالب مورد نظر خود را ذكر مي‌كند،‌و سپس براي تك تك آن موارد يك منبع و ناقل اصلي بواسطه چندين راوي و گزارشگر ذكر مي‌كند.

در مورد تمام خصوصيات ديگر زندگي محمد بن اسحاق و راجع به ابعاد مختلف شخصيت او نيز همينگونه رفتار كرده است، و در نتيجه بيست صفحه از كتاب خود را به ذكر شرح حال محمد بن اسحاق اختصاص داده است.

اين نويسنده، درباره شرح حال رجال ديگر نيز همينگونه رفتار كرده است. در نتيجه مي‌توان گفت از مجموع 14 مجلد كتاب ارزشمند او، نزديك به سه چهارم آن به ذكر اسامي گزارشگران و راويان يعني زنجيره سند شرح حال‌ها اختصاص دارد.

البته‌اين حالت، يعني اختصاص يافتن حجم عظيمي از كتاب به ذكر منايع و اسناد زندگينامه بيشتر ويژه كتاب تاريخ بغداد مي‌باشد، و كتابهاي ديگري كه با اين شيوه استناد نگارش يافته، حجم كمتري را صرف ذكر اسامي و اسناد نموده است. مانند كتاب بسيار ارزشمند رجال كشي كه از كتب معتبر شيعه درباره رجال حديث مي‌باشد. به عنوان نمونه يك شرح حال همراه با زنجيره سند را نيز از اين كتاب- نقل مي‌كنيم تا مقايسه‌اي طبيعي به عمل آمده باشد. نويسنده درباره شخصيت علي بن يقطين و زندگينامه او، اخبار متعددي را گزارش كرده است كه دو مورد از آنها را در اينجا نقل مي‌كنيم:

ابوعمرو گفته است: علي بن يقطين مولاي بني اسد بوده است، او در زمانهاي پيشين، ادويه‌جات مي‌فروخته است و در زمان امام ابوالحسن موسي عليه السلام در گذشت. ابوالحسن كه در سال يكصد و هشتاد بدستور هارون زنداني گرديد و چهار سال در زندان بود.

حمدويه و ابراهيم به من گفتند ، محمد بن عيسي نقل كرد از عبيد بن عبدالله، از دوست، از عبدالله بن يحيي كاهلي، او گفت. من در حضور ابوابراهيم (ع) بودم (منظور امام موسي بن جعفر عليه السلام است) كه بناگاه علي بن يقطين وارد مجلس شده امام عليه السلام رو به ياران خود كرده و فرمود، هر كس مي‌خواهد از مشاهده يكي از اصحاب رسولخدا (ص) شادمان گردد به چهره اين شخص تازه وارد نظاره كند. يكي از حاضرين مجلس گفت پس در اينصورت او از اهل بهشت نيز هست؟ امام عليه السلام پاسخ داد: من گواهي مي‌دهم كه او اهل بهشت است.

ما اكنون در صدد ارزيابي اين نوع شيوه استناد و بيان مزايا و يا نواقص نيستيم، فقط در اينجا مقصود اينست كه كيفيت پيدايش مستند نويسي زندگينامه‌ها و دلايل ضرورت آن را تا حدودي نشان دهيم.

از ذكر اين نكته نيز نمي‌توان چشم پوشي كرد كه مستند نويسي زندگينامه‌ها بويژه در شكل حفظ اسناد ملل و زنجيره‌اي آن از ابتكارات مسلمين در تاريخ و شرح حال نگاري مي‌باشد، جلوتر از مسلمين و يا به موازات آنان، قومي را سراغ نداريم. كه تاريخ و يا زندگينامه‌ها را با اين شيوه استنادي استوار و تشكيك ناپذير نوشته باشند.

كتاب پلوتارخ يكي از قديمترين و در عين حال از ارزشمندترين كتب شرح حال اقوام غرب است كه در مجموع خود فاقد شيوه استناد مي‌باشد، آن كتاب بيشتر جنبه داستاني دارد، تا ضبط وقايع و عينيات زندگي شخصيتهاي مورد ترجمه، در تاريخ نيز شيوه اقوام غير مسلمان به همين منوال بوده است.

دليل و انگيزه اين ابتكار مسلمانان نيز چنانكه پيش از اين اشاره شد، احتياط فوق‌العاده آنان، طبق آموزشهاي اسلامي، نسبت به رد و قبول مسائل و اخبار مربوط به حوادث و افراد بوده است. عنصر صداقت در كيش مقدس اسلام انگيزه بنيادين مسلمين براي توسل به شيوه استناد، بويژه استناد زنجيره‌اي در علم رجال و شرح حال نگاري بوده است. بخصوص در رجال حديث كه محتواي منقولات آن با ارزشهاي اسلامي و معتقدات مؤمنين سرو كار داشته، و طريق انتقال ارزشهاي فكري، ايماني و ديني اصيل به‌ايندگان بوده است.

بايد توجه داشت كه شيوه استناد زنجيره‌اي در زندگينامه نويسي، يك الگوي مستمر و بدون انقطاع در جهان اسلام نبوده است بلكه شيوه‌هاي استنادي ديگري نيز به مرور زمان و در شرايط مختلف پيدا شده و كتابهاي رجالي زيادي بر پايه آن شيوه‌هاي نوين نگارش يافته است، كه در ضمن همين مقاله بايد با تك تك آن شيوه‌ها آشنا شويم. روي همين اصل، اكنون بحث ارزش استناد در شرح حال نگاري را به پايان برده و به بررسي انواع استناد مي‌پردازيم:

انواع منبع و شيوه‌هاي استناد در شرح حال نگاري اسلامي

محتواي شرح حال و زندگينامه رجال بطور كلي به دو قسمت تقسيم مي‌شود. يك قسمت آن جنبه‌هاي مربوط به متن و شئون زندگي افراد و شرح وقايع زندگي و يا بطور خلاصه سرگذشت رجال است. قسمت ديگر از شرح حال مربوط به شخصيتها را، اظهار نظر ديگران درباره آن شخصيت تشكيل مي‌دهد، اعم از اينكه‌اين اظهار نظر مثبت باشد يا منفي. و به اصطلاح جنبه‌هاي مربوط به جرح و تعديل و تكذيب و توثيق رجال است.

منابع مطالب مربوط به قسمت نخست در يك تقسيم‌بندي ابتدائي يا كتبي است و يا شفاهي. هر يك از ايندو نيز يا از طريق خودنگاري بدست مي‌آيد كه اصطلاحاً زندگينامه خود نوشت و يا خاطره و اعترافات ناميد مي‌شود، يا از طريق معاشرت، مشاهده و استماع مستقيم كه در مجموع اصطلاحاً سماع ناميده مي‌شود و يا از اين طريق بدست مي‌آيد كه انسان نوشته‌اي از خود شخص درباره خودش و يا از ديگران درباره او، جايي پيدا كند و اينرا اصطلاحاً وجاده مي‌نامند، كه در لغت بمعناي پيدا كردن مي‌باشد.

منبع ديگر اين قبيل مطالب مربوط به زندگينامه‌هاي افراد، نقل و روايت و يا بطور ساده‌تر گزارش است، كه در اينصورت يك و يا چندين واسطه در ميان، منبع اصلي خبر و شرح حال نويس قرار مي‌گيرد و او بواسطه آنها اين مطلب را نقل و گزارش مي‌كند. اين شيوه نيز در اصطلاح نقل ، روايت و يا گزارش ناميده مي‌شود كه خود داراي چند نوع است.

قسمت دوم، يعني مطالب مربوط به جرح و تعديل و تكذيب و توثيق افراد نيز، يا از جانب معصومين (ع) است و يا از جانب اشخاصي كه معاشر و معاصر با فرد مورد ترجمه، بوده‌اند. گاهي نيز جانب افراديست كه بين آنها و شخص مورد ترجمه، بعد مكان و زمان باشد.

در صورتي كه منبع استناد جرح و تعديل، كلام معصوم (ع) باشد آن منبع نص ناميده مي‌شود. اما در صورتي كه جرح و تعديل، مستند به نص نباشد، يكي از طرق ياد شده قبلي يعني، كتابت، و جاده، نقل، سماع و اعترافات خواهد بود. بنابراين مجموع منابع در شيوه‌هاي استناد در زندگينامه نويسي و رجال شناسي بقرار ذيل خواهد بود.

1- كتابت

2- سماع

3- نص

4- اعترافات

5- وجاده

6- نقل

اكنون توضيح بيشتري درباره هر يك از اين عناوين را ملاحظه كرده و موارد نمونه مربوط به هر يك از آنها را ذكر مي‌كنيم، تا از اين طريق زمينه بحث انتقادي درباره مسئله منابع و شيوه استناد در شرح حال نگاري اسلامي كاملاً فراهم آيد.

1- كتابت

منظور از كتابت اينست كه مطالب رجالي مستند به نوشته يك فرد باشد، اعم از اينكه نويسنده آن مطلبي را درباره خودش نوشته باشد، يا درباره ديگري

خود كتابت به عنوان يك منبع زندگينامه به سه حالت متصور است:

اول اينكه صاحب خط و نوشته، بدون واسطه به فرد زندگينامه نويس بگويد مثلاً: اين مطلب را من نوشته‌ام، يا جملاتي امثال اين. كه در سنديت و ارزشمندي تاريخي آن ترديدي وجود نخواهد داشت. شكل ديگر آن اينست كه نوشته كسي بواسطه شخصي و يا اشخاصي ديگر كه واسطه نقل هستند گزارش شود، در اينصورت ميزان اعتماد به آن نوشته وابسته به وثوق و اعتمادي است كه شرح حال نويس به واسطه يا واسطه‌هاي نقل، يعني راويان و گزارشگران داشته باشد. سوم اينكه انسان نوشته‌اي را كه منسوب به شخص معيني است در جائي پيدا كند بدون آنكه واسطه‌اي آنرا نقل و روايت كرده باشد، اينرا اصطلاحاً وجاده مي‌نامند كه جداگانه بحث خواهيم كرد.

كتب شرح حال نگاري اسلامي از قرن دوم به‌اينطرف را بطور عمده با شيوه كتابت تدوين مي‌كرده‌‌اند. يعني شرح حال‌ها را يا خود افراد به عنوان خاطره و سفرنامه و امثال اينها نوشته‌اند و يا اشخاصي ديگري كه با آن‌ها معاشر بوده‌اند اقدام به نوشتن كرده‌اند.

مسلمين. با اين منظور كه اعتبار اين منابع مكتوب در حديث و علم رجال و تاريخ حفظ شود، شيوه‌اي را به نام اجازه مرسوم ساختند. و آن اين بود كه نويسندگان كتابها به شاگردان خود اعلام مي‌كردند و اجازه مي‌دادند كه فلان مطلب مال من است و شما مجازيد آن‌را نقل كنيد و به ديگران نيز اجازه دهيد كه آن‌را نقل كنند. اين حالت صدور اجازه، بصورت زنجيره‌اي در نسلهاي مختلف ادامه داشته است، و از اين طريق منابع مكتوب رجالي و تاريخي اسلام مستند به گواهي و شهادت عيني گواهان در طول زمان بگونه بلاانقطاع بوده است.

اين شيوه علاوه بر اينكه سنديت منابع مكتوب تاريخي و رجالي را افزايش مي‌دهد، در موارد مشكوك زمينه بررسي مجدد و كشف واقعيت را براي محققين بعدي نيز امكان‌پذير مي‌گرداند. كتابهاي اجازه در علم رجال و علم حديث، بسيار فراوان هستند كه تعدادي از آن‌ها را علامه مجلسي در آخر بحارالانوار آورده است. البته بايد توجه داشته باشيم كه شيوه اجازه به علم تاريخ و شرح حال نويسي اختصاص و انحصار نداشته است. بلكه همه معارف و علوم اسلامي را در بر مي‌گرفته است. و همين نكته يكي از ويژگي‌ها و مزاياي فوق‌العاده فرهنگ و معارف اسلامي است كه اقوام ديگر مشابه آن را ندارند.

در شرح حال نويسي معاصر نيز مي‌توان به منابع مكتوب با رعايت ضوابط ويژه آن استناد نمود. البته در عصر حاضر دامنه اسناد مكتوب كه در تاريخ و شرح حال نويسي مي‌توان از آنها بهره‌برداري نمود، بسيار گسترده شده و اسناد رسمي و دولتي فوق‌العاده ويژه‌اي را كه در ايام سابق رايج نبوده، نيز در بر گرفته‌ است كه استفاده رجالي و تاريخي از آنها، احتياط مضاعفي را از نويسندگان طلب مي‌كند. البته از نظر قرآن و حديث، اهل منابع مكتوب در صورت احراز اصالت آن صددرصد سند تلقي مي‌شوند و ترديدي در سنديت آنها وجود ندارد.

2- سماع

منبع ديگر كتب رجال و شرح حال نگاري اسلامي سماع بوده و مي‌باشد. سماع عبارت از اينست كه زندگينامه نويس، مطالب مورد نظر خود را در اثر معاشرت و مصاحبت با صاحب ترجمه، بطور مستقيم از او شنيده و يا در اعمال و رفتارش مشاهده كرده باشد. بنابراين در اينجا اصطلاح سماع به شنيده‌ها اختصاص ندارد بلكه مجموع مشاهدات و مسموعات مستقيم را در بر مي‌گيرد. سماع نيز در مراحل بعدي بصورت يك منبع استنادي مكتوب درآمده و زنجيره سند پيدا مي‌كند. بديهي است در همين صورت نيز با رعايت اصول مربوط به نقل و روايت ارزش استنادي خود را همچنان محفوظ دارد. بسياري از محتويات كتب رجال و تراجم، در قديم و جديد بصورت سماع گردآوري شده است.

از زندگينامه نويسان و فهرست نگاران متأخر و معاصر بزرگ، مرحوم حاج آغا بزرگ تهراني و سيد محسن امين زندگينامه رجال معاصر را بصورت سماع مستقيم و يا سماع منقول (با يك و يا دو واسطه) ثبت و ضبط كرده‌اند.

شيوه استنادي سماع از ديرزمان، در فرهنگ و معارف و علوم اسلامي رايج بوده است و بسياري از احاديث شيعه و سني با شيوه استنادي سماع ثبت و ضبط شده است. البته در فرهنگ علم درايه و حديث سماع فقط به شنيده‌ها گفته مي‌شد، يعني شاگردان، احاديث را بصورت مستقيم و بدون هيچ واسطه‌اي از استاد خودشان كه :شيخ ناميده مي‌شد استماع كرده باشند و علت اين انحصار اين بوده است كه حديث فقط شنيدني و خواندني بوده است و نه ديدني. امّا در تاريخ و زندگينامه‌ها بسياري از مطالب اعمالي هستند كه از افراد صادر مي‌شوند و قابل مشاهده و رؤيت مي‌باشند و نه شنيدني. لذا در تاريخ و رجال شناسي دائره سماع گسترده است.

در زمان حاضر شيوه نويني براي گرد آوري مطالب تاريخي، شرح حالي و سياسي بوجود آمده است كه آنرا مصاحبه مي‌نامند. در شيوه مصاحبه، افراد مصاحبه كننده مطالبي را درباره خود شخص مصاحبه شونده، و يا درباره حوادث و اشخاص ديگر مي‌پرسند و پاسخ مي‌‌شنوند پاسخها را در روي نوار يا كاغذ ثبت و ضبط مي‌كنند كه اصطلاح ديگر آن در زمينه ويژه مسائل تاريخي و رجالي خاطره‌گيري ناميده مي‌شود.

شيوه مصاحبه و خاطره‌گيري، كه يكي از منابع مهم تاريخ و زندگينامه‌هاي معاصر را تشكيل مي‌دهد، مي‌توان شكل تحول يافته روش سماع سابق ناميد. بنابراين بايستي اصول و ضوابطي كه براي شيوه سماع در آموزش و انتقال مسائل فكري و فرهنگي حاكم، ضرورت دارد در شيوه مصاحبه و خاطره‌گيري نيز رعايت نمود، تا از اين طريق يكي از منابع استنادي مهم تاريخ و رجال شناسي معاصر از آفات احتمالي مصون بماند.

در هر صورت، سماع يكي از منابع و شيوه‌هاي استناد در تاريخ و علم رجال و تراجم اسلامي بوده است. البته بايد توجه داشت كه توسل به شيوه استنادي سماع در نگارش هرگونه تاريخي كه تازه آغاز شده و براي نخستين بار نوشته مي‌شود، اجتناب ناپذير است. و شايد در تاريخ و شرح حال نگاري، قابل اعتمادترين سند و شيوه استناد همان توسل به شيوه مصاحبه و سماع باشد. روي همين اصل است كه در علم رجال حديث نيز، سماع را مطمئنترين روش براي ثبت و نقل حديث بشمار آورده‌اند.

3- نص:

روايات رسيده از پيامبر اسلام و ائمه معصومين (ع) نيز يكي از منابع اظهار نظر درباره شخصيت رجال و تعيين جنبه‌هاي مثبت و منفي زندگي آنان بشمار مي‌آيد. طبق اخبار تاريخي و روايات فراواني كه به ما رسيده، رسولخدا درباره بسياري از افراد اظهار نظر فرموده، آنان را توثيق و يا تكذيب مي‌كرده است. مثلاً طبق حديثي ايشان درباره ابوذر فرمودند كه: آسمان سبز بر فردي راستگوتر از ابوذر سايه نيافكنده و زمين نيز راستگوتر از او بخود نديده است.

گاهي هم نظر پيامبر نسبت به برخي از كسان بسيار تند بوده است و اين بخاطر ناپاكي و شدت انحراف آن افراد بوده است. به همين علت مي‌بينيم كه آنحضرت در فتح مكه تعدادي از سران مكه را مهدورالدم اعلان مي‌فرمايد.

ائمه معصومين (ع) نيز درباره بسياري از افراد اظهار نظر فرموده و آنها را تصديق و يا تكذيب كرده‌اند. مانند يكي از دانشمندان معروف وابسته به دستگاه، بنام زهيري كه از طرف امام زين العابدين (ع) مورد توبيخ قرار گرفته است. و يا شلمغانيكه از ناحيه مقدسه ولي عصر عج مورد تكذيب و لعن و نفرين قرار گرفت.

و يا علي بن يقطين كه از جانب امام موسي‌بن‌جعفر (ع) به بهشت بشارت داده شده و مورد تصديق و تعديل صريح قرار گرفته است.

نمونه اين افراد بسيار فراوان هستند. عمربن عبدالعزيزكشي يكي از نامدارترين دانشمند غن علم رجال شيعه، در اين باره كتاب مستقلي بنام معرفه الناقلين نوشته است. او كوشش كرده است، تا همه احاديثي را كه درباره توثيق و تعديل يا جرح و تكذيب رجال وارد شده است جمع‌آوري كند، و امتياز خاص كتاب بر ديگر كتابهاي علم رجال و حديث نيز همين نكته مي‌باشد در كتاب مسندالامام‌الرضا (ع) نيز يك بخش مستقل مختص اخبار و رواياتي است كه از امام رضا (ع) درباره رجال وارد شده است.

اين قبيل روايات رجالي، اساس همه كتابهاي رجالي شيعه در علم رجال حديث را تشكيل مي‌دهند كه هم قواعد و فوائد رجالي از اين نصوص استخراج شده‌اند و هم جرح و تضعيف و توثيق و تعديل بر پايه آنها صورت گرفته است، و در مجموع فرهنگ اسلامي داراي ارزش فوق‌العاده هستند.

لكن با اينحال بايد توجه داشته باشيم كه‌اين منبع ويژه رجال قديم، بويژه در زمينه حديث مي‌باشد، و در شرح حال‌نويسي نوين مي‌توان به‌اين منبع به منظور استخراج اصول و موازين رجال‌شناسي مراجعه كرد، و نه به عنوان يك منبع شرح‌حالي وقايع نگاشتي زندگينامه‌ها، بنابراين بيش از اين مقدار ضرورت ندارد كه در اين مقاله راجع به نص به عنوان يكي از منابع و شيوه‌هاي استنادي در شرح حال‌نگاري اسلامي معاصر، پرداخته شود.

4- اعترافات

اعترافات افراد درباره خودشان نيز يكي از منابع شرح حال‌نگاري در ادبيات اسلامي بوده و مي‌باشد. معمولاً در بين علماء و امراء مسلمان رسم بر اين بوده است كه خاطرات و حالات خويش را بطور فشرده و گاهي نيز بطور مفصل مي نوشته اند كه اصطلاحاً نوشته‌هاي آنان زندگينامه خودنوشت ناميده مي‌شود. زندگينامه‌هاي خودنوشت عموماً دربردارنده مطالب زيادي درباره خود نويسنده است، لكن درباره حوادث مختلف و اشخاص ديگر نيز كه بنحوي با نويسنده ارتباط داشته‌اند، مطالبي دارند.

درباره منبع موسوم به اعترافات و يا زندگينامه‌هاي خود نوشت اين سؤال مطرح است كه: اين قبيل منابع تا چه ميزان درست و قابل اعتماد هستند؟ دكتر جانسون اديب معروف انگليسي در اين باره سخني دارد كه قابل دقت به نظر مي‌رسد. او مي‌گويد:

زندگينامه هر شخص به قلم خودش بهترين نوشته‌اي است كه در مورد او تأليف مي‌شود، ولي آيا انسان مي‌تواند در مورد خود آنچه را كه مايل نيست ديگران بدانند فاش سازد؟ و آيا مي‌تواند آزادانه جنبه‌هاي مبتذل شخصيت خود را در برابر مردم آشكار سازد، و يا سعي نكند عيوب خود را پنهان سازد؟

آيا زندگينامه‌هائي كه به‌اين ترتيب نوشته مي‌شوند مي‌توانند نويسنده را در زنده كردن خاطرات دروان كودكي و نوجواني خود ياري دهند؟ گاهي فراموشي غير عمد خاطرات گذشته دور را از ذهن محو مي‌كند، و در عين حال، فراموشي عمدي نيز ممكن است مانع نوشتن اتفاقات كوچكي شود كه مي‌توانند صفحه سفيد زندگي نويسنده را ملوث سازند. و ...

اين سؤالات درباره خود نويسنده مطرح است كه: نوشته او در دفاع از منابع و حيثيت خودش تا چه اندازه مي‌تواند مؤثر باشد. البته اگر عاقلي در تنقيص، يا زيان خود سخني بنويسد برپايه قاعده معروف اقرار العقلاء علي انفسهم جائز قابل تنفيذ خواهد بود. در مورد ميزان سنديت و ارزش بخشهاي ديگر از محتواي چنين نوشته‌هائي بايد گفت، دو ملاك براي ارزيابي و سنجش صحت آنها وجود دارد:

اول اينكه معارض نداشته باشد، و كسي خلاف آنها را با دليل و يا مقرون به شواهد و قرائن ابراز نكرده باشد.

ملاك دوم عبارتست از اينكه وقتي نويسنده‌اي زندگينامه خودنوشتي را : پديد مي‌آورد، داراي چه شخصيتي باشد. بويژه آنجا كه اظهارات و اعترافات او بنحوي بديگران ارتباط پيدا مي‌كند، بايد فاسق و يا عادل بودن آن شخص محرز شود تا اظهاراتش نيز بر همان اساس مورد قضاوت و ارزيابي قرار بگيرد.

بهر حال در دانش رجال شناسي و شرح حال نگاري، اعترافات و خاطرات يكي از منابع بشمار مي‌آيد، كه در صورت احراز صحت انتساب يك كتاب خاطره و اعترافات به يك فرد، مي‌تواند به عنوان يك سند تلقي شود.

معمولاً گروه نادري از رجال اسلامي داراي زندگينامه خود نوشت و خاطرات شخصي هستند، كه بيشتر اين زندگينامه‌ها بر محور تحصيلات علمي و تعداد اساتيد و شاگردان، و آثار و تأليفات شخصي نويسنده استوارند.

از ميان خاطرات و زندگينامه‌هاي خودنوشت علماي بزرگ اسلام زندگينامه خودنوشت شهيد ثاني بسيار جالب است اين زندگينامه كه به روايت شاگردش ابن عودي مي‌باشد حاوي مطالب نسبتاً دقيقي در مورد زندگي شهيد ثاني است. اين زندگينامه كه در شماره پيشين (شماره 4) همين فصلنامه به چاپ رسيده تصوير روشني از ابعاد مختلف زندگي شهيد ثاني را پيش چشم خواننده مي‌گسترد.

معمولاً كساني كه در فن تاريخ و رجال و تراجم كتابي تأليف مي‌كرده‌اند، در پايان كتاب زندگينامه خودنوشتي هم از خود به يادگار مي‌گذاشته‌اند. به عنوان نمونه شيخ يوسف بحراني نويسنده كتاب رجالي لؤلؤ البحرين و علامه سيد محسن امين مؤلف دائره‌المعارف رجالي اعيان الشيعه هر كدام در پايان كتابهايشان اقدام به خودنگاري نموده‌اند

نمونه‌هاي ديگر نيز در كتب رجال و تراجم فراوان است كه در تبيين و بررسي تاريخچه آنها، مقالات و كتابهاي چندي نوشته شده است. از آن ميان كتاب التراجم الذاتيه في الادب العربي الحديث - زندگينامه‌هاي خودنوشت در- ادبيات نوين عرب- جالب توجه و جامعتر مي‌باشد، و عليرغم ظاهر عنوان كتاب، به بررسي احتمالي كتابهاي خودنگاري پيشينيان نيز پرداخته است.

5- وجاده

واژه وجاده - با كسره واو- به وزن اراده از ريشه عربي وجد يجد بمعناي يافتن و پيدا كردن گرفته شده است.

اصل اين واژه در علم دراية الحديث به‌اين معناست كه انسان نوشته يا كتابي را در حديث بدست آورد كه آن نوشته يا كتاب به فرد معيني منسوب باشد، اما انتساب آن از طريق سماع و اجازه مستقيم نويسنده كتاب و امثال اينها نباشد. محدثين در اعتبار و سنديت نوشته‌اي كه از طريق وجاده بدست آمده باشد ترديد و اختلاف نظر دارند، و معمولاً آن‌را معتبر نمي‌شمارند، مگر اينكه انتساب آن كاملاً محرز باشد.

در شرح حال نگاري و علم تاريخ نيز وجاده يكي از طرق استناد مي‌باشد، ولي احتمال مي‌رود، ترديدي را كه وجاده در علم حديث براي اعتبار يك حديث موجب مي‌شود، در تراجم و شرح حال نگاري ايجاد نكند. به‌اين جهت كه محتواي احاديث يافته شده از طريق وجاده با فتوي و احكام شريعت اسلام سرو كار داشته است، محدثين راجع به سنديت آن احتياط كرده‌اند. در شرح حال نگاري، وجاده يك طريق عرفي و معمول كشف مطالب است و آن احتياط مورد ندارد.

نكته ديگري كه در اينجا بايد به آن اشاره كنيم اينست كه مسئله وجاده يكي از پرمصداق‌ترين راه‌هاي استناد در عصر حاضر مي‌باشد. در قديم استفاده از كتاب هر شخص و نقل مطالب آن نيازمند به استماع و اجازه ويژه بود كه مؤلف اين اجازه را بديگران مي‌داد و زنجيره سند كتابها بوجود مي‌آمد. لكن پيدايش صنعت چاپ و نشر كتاب به شيوه نوين و تيراژ بالا، عملاً شيوه استنادي اجازه را منسوخ كرده و شيوه وجاده را جايگزين آن ساخته است.

در زمان ما خوانندگان كتابها، انتساب كتابها به مؤلفين معين را از طريق سماع و اجازه و امثال اينها احراز نمي‌كنند، بلكه به محض انتشار كتاب از طرف يك مؤسسه انتشاراتي، با نام و امضاي مؤلف، دليل صحت اين انتساب بشمار مي‌آيد، اين همان چيزي است كه قديميان وجاده مي‌ناميدند. لكن وجاده در عصر حاضر بدليل از بين رفتن فاصله‌هاي مكاني، و پيدايش رسانه‌هاي گروهي ويژه‌اي مانند روزنامه، نشريات ادواري و راديو و تلويزيون، و حصول امكان براي تصديق و تكذيب يك مطلب، مفهوم ديگري پيدا كرده است كه با مفهوم قديم آن متفاوت است. يك نوشته، اگر بدروغ بنام شخصي خاص چاپ شود، آن شخص قادر است بلافاصله آن‌را تكذيب كند. و اگر خودش زنده نباشد مؤسسات تحقيقي و محققين متخصص، اين كار را انجام مي‌دهند، يا حداقل با استفاده از شيوه نقد كتاب ، آن‌را زير سؤال مي‌برند.

بنابراين، شيوه استنادي وجاده در عصر حاضر از شيوه‌هاي معتبر بشمار مي‌آيد. بويژه در مسائل تاريخي و شرح حالي.

در زمان حاضر با توسل به فن نسخه‌شناسي، خط‌شناسي، و فن تصحيح و مقابله متون، امكان احراز هويت واقعي كتب قديمي حاصل شده است، و احراز هويت مطالب و كتابهائي كه در زمان حال منتشر مي‌شود اصلاً مشكلي بحساب نمي‌آيد. بنابراين با توسل به ضوابط ويژه مربوط به‌اين مسئله، در شرح حال‌نگاري رجال معاصر، به اسنادي كه از طريق وجاده بمعناي اعم آن بدست مي‌آيد مي‌توان استناد كرد.

6- نقل

پيش از اين، در همين مقاله توضيحاتي راجع به نقل و روايت داده شد. بخصوص، نقل و گزارش اخبار كه در طول زمان بصورت زنجيره‌اي از راويان و گزارشگران درمي‌آيد، مطالبي گفته شد. بنابراين از تكرار آن‌ها چشم مي‌پوشيم، و به بررسي ابعاد ديگر اين شيوه مي‌پردازيم.

يكي از شيوه‌ها و طرق استناد به منابع در همه علوم و معارف نقلي، شيوه روايتگري و نقل است. خود روايت و نقل مطالب ديگران مراتب و انواعي دارد، كه عمده‌ترين آن‌ها به قرار زير است:

1- نقل به اجازه

2- نقل مرسل

3- نقل اشاري و اصطيادي

4- نقل بي‌سند

5- پانويسي

1- نقل به اجازه

در ميان مسلمين قرون پيشين مرسوم بود كه نقل مطالب كتابي را از مؤلف آن و يا از شاگردان مأذون و مجاز مؤلف، اجازه مي‌گرفتند و اين شيوه را مسلمانها در همه معارف از جمله در علم رجال و تراجم رعايت مي‌كردند. و كتابهاي رجالي مختلف شيعه و سني داراي زنجيره سند، متكي به اجازه هستند، كه عمر برخي از آن‌ها به هزار سال نيز مي‌رسد. مانند كتاب معرفه الناقلين (رجال كشي) كه از قرن چهارم هجري تا كنون با زنجيره سندهاي متعدد و پيوسته، اصالت خود را حفظ كرده است. لكن صنعت چاپ و شيوه نوين نشر كتاب، شيوه اجازه در بسياري از علوم و معارف را منسوخ كرد امّا در علم حديث، كم و بيش، همچنان اين شيوه پابرجاست. شيوه اجازه‌اي، در استناد مستلزم آنست كه زنجيره سند اخبار تاريخي و شرح حالي كاملاً ذكر شود، اين امر نيز بنوبه خود موجب مي‌گردد كه حجم عظيمي از كتاب اختصاص به نقل اسناد و زنجيره سند اخبار پيدا كند، لكن در عوض اصالت تاريخي آن براي هميشه محفوظ بماند.

اكنون كه همه كتابها در همه جاي دنيا قابل تحصيل مي‌باشد، براي رفع اين نقيصه ميتوان زنجيره سند را حذف كرده و به ذكر دقيق منبع با شماره مجلد و صفحات آن اكتفاء نمود. بويژه در مطالب تاريخي و زندگينامه‌اي معاصر كه نيازي به اعمال روش اجازه نيست.

2- نقل مرسل:

نقل و روايت مرسل آنست كه، واسطه‌هاي موجود در زنجير سند خبر حذف شده و بذكر نام آخرين فرد آن اكتفاء شود. اين شيوه در قديم موجب ضعف خبر بود، و اكنون در حديث چنين است. امّا با اتخاذ شيوه استناد پانويسي و تحشيه، و ذكر دقيق مشخصات مأخذ در مسائل تاريخي و رجالي معاصر، هم مي‌توان از مضرات و آفات شيوه استناد زنجيره‌اي پرهيز كرد، و هم ضعف موهوم ناشي از ارسال و تقطيع زنجيره سند خبر را از بين برد.

3- نقل اشاري و اصطيادي

شيوه ديگر در نقل و استناد اينست كه نويسنده مطالب خود را از منبع و يا منابعي كه مي‌گيرد، سند و يا زنجيره سند آن را ذكر نكند، امام منبع را مورد اشاره قرار داده و بنحوي از آن نام ببرد.

در اين شيوه استناد، مؤلف در واقع مطالب خود را از منابع مختلف صيد و شكار كرده و با اعمال ذوق و سليقه شخصي تركيب و تأليف نويني بين آنها بوجود مي‌آورد و در ضمن اشاره‌اي هم به منابع خود مي‌كند، و به همين دليل است كه ما آن‌را شيوه استناد و نقل اشاري و اصطيادي ناميده‌ايم. مؤلفين معون و صاحب نظر، معمولاً از اين شيوه استفاده مي‌كنند.

كتاب اعيان الشيعه و نيز تأليفات رجالي مرحوم حاج آغا بزرگ تهراني، با استفاده از اين شيوه نوشته شده‌اند. هر چند كه شيوه حذف سند را نيز مي‌توان وجه غالب اين كتابها شمرد. بهرحال موارد مختلف است، آنان در يك كتاب، در مورد فردي از شيوه استناد اشاري و اصطيادي بهره برده، و در مورد ديگر در همان كتاب، شيوه حذف سند را معمول داشته‌اند. از موارد اشاري آن اكنون يك نمونه از كتاب طبقات اعلام الشيعه را مي‌آوريم:

سيد محمد باقر خاتون آبادي فرزند محمد مهدي فرزند محمد حسين فرزند محمد صالح خاتون آبادي اصفهاني، فاضلي گرانقدر است. از خانواده اصيل و ريشه‌داري از خاندان علم و شرف و رهبري است. آقا احمد- كه اندكي جلوتر شرح حالش را گفتيم- زندگينامه او را در كتاب مرآه الاحوال خود آورده است، و او را با عنوان فاضلي شايسته مورد تقدير قرار داده است.

چنانكه ملاحظه مي‌فرمائيد، نويسنده ضمن مطالب خود به كتاب مرآة الاحوال آقا احمد اشاره كرده است، و معلوم مي‌شود، مطالب و يا عمده مطالب خود درباره خاتون آبادي ياد شده را از آن كتاب برگرفته است.

بايستي توجه داشته باشيم كه‌اين شيوه استناد چندان علمي و معتبر بشمار نمي‌آيد، بويژه آن‌كه اگر با شيوه كاملاً غير علمي حذف سند و عدم اشاره به مأخذ نيز در بعض موارد همراه باشد.

در شيوه اصطيادي اگر ما به شخص نويسنده شرح حال اعتماد نكنيم، مطالب او را مي‌توان به راحتي قبول نكنيم زيرا هيچگونه راهنمايي دقيق براي محققين جهت مأخذ شناسي ندارد.

اين شيوه را مي‌‌توان با شيوه داستاني اروپائي‌ها در تاريخ و زندگينامه نويسي مقايسه كرد كه از دير زمان در ميانشان معمول بوده، و اكنون رايج است، و در اثر آن، حقيقت و يا افسانه بودن محتواي زندگينامه‌هاشان را نمي‌توان به درستي تشخيص داد شيوه اروپائيان فقط براي مقاصد تربيتي و يا تبليغي كه از تاريخ و زندگينامه‌ها مي‌توان انتظار داشت مناسب است، نه براي مقاصد محققانه و آكادميك.

4- نقل بي‌سند:

نقل و روايت مطالب با حذف كامل سند نيز يكي از شيوه‌هاي معمول در تاريخنگاري و شرح حال نويسي است. البته با اين تفاوت كه آن‌را ديگر نمي‌توان شيوه استناد ناميد، چون هيچگونه استنادي در آن وجود ندارد.

اين شيوه فاقد ارزش و اعتبار علمي است. با اينحال كتاب بزرگ پلوتارخ كه در زمينه شرح حال نگاري تطبيقي نوشته شده و از شاهكارهاي تاريخي و ادبي يونان قديم بشمار مي‌آيد، داراي اين شيوه است.

در عالم اسلام نيز تعدادي از شرح حال نويسان آن‌را معمول داشته‌اند، كه از جمله آن‌ها فريدالدين عطار با كتاب تذكرة الاولياء است او در مقدمه كتابش مي‌گويد: ... سندها را بيفكندم و سپس مطالب خود را با يك واژه موجز نقلست كه ... آغاز كرده و شرح مي‌دهد.

لازم به تذكر است كه تعداد زيادي از شرح حال نويسان كه به روش حذف سند گرويده بودند، كمبود حاصل از آن را با ذكر اسامي منابع خود، در مقدمه كتابشان جبران مي‌كردند.

5- تحشيه و پانويسي

روش ديگري در استناد وجود دارد كه از ابتكارات و دستاوردهاي دوران جديد است. اين شيوه كه با نامهاي مختلف مانند: پاورقي نويسي، استناد حاشيه‌اي، پانويسي و امثال اينها ناميده شده است، داراي فوايد و مزيتهاي فراوان مي‌باشد.

با اعمال اين شيوه در استناد (كه اختصاص به علم رجال و شرح حال نگاري نيز ندارد) مي‌توان ضمن زدودن آثار نامطلوب روش زنجيره، فوائد ايجاد يقين براي خواننده را در آن حفظ كرده و به اعتبار علمي كتاب افزود.

در روش استناد پانويسي، با گذاردن رقم و يا علامات مخصوص در پايان مطالب منقول در متن و در پاورقي و يا پايان مقاله و كتاب، مأخذ و مراجع آن مطالب نيز بطور كاملاً دقيق در يك و يا چند سطر كوتاه ذكر مي‌شود.

اين شيوه استناد در كتب رجال و تراجم اسلامي را، زركلي در دائرة‌المعارف رجالي خود بنام الاعلام كاملاً رعايت كرده است. همچنين در كتاب اعلام النساء عمر رضا كحاله، اين شيوه بگونه‌اي ناقص بكار گرفته شده است. ناقص، از اين نظر كه فقط به ذكر اسم مأخذ اشاره كرده و از بيان خصوصيات دقيق آن خودداري نموده‌ است.

اينها مجموعه شكل‌هاي مختلف در استناد بطريق نقل و روايت، و گزارش بود كه اجمالاً ملاحظه نموديد.

با توجه به‌اين مطالبي كه تا اينجا درباره انواع منابع و انواع شيوه‌هاي استناد در رجال شناسي و شرح حال نگاري اسلامي آورديم، بطور طبيعي، كفايتها و كمبودهاي مربوط به مسئله استناد در شرح حال نگاري اسلامي نيز بدست مي‌آيد.

همچنين تا حدودي، مزاياي هر يك از اين شيوه‌ها نيز معلوم گرديد. تك‌نگاريها و معاجم رجالي و شرح حالي مسلمين، يا به يكي از اين شيوه‌هاي استناد متكي بوده است، و يا به مجموعه چند شيوه از اينها لذا اگر يك نگاه اجمالي به سير تحول شكلي استناد در شرح حال نگاري اسلامي بيافكنيم، فايده‌اين مقاله افزون گشته و به نتيجه‌گيري ما كمك خواهد كرد.

سير تحول شكلي استناد در زندگينامه‌هاي اسلامي

شرح حال نگاري و علم رجال اسلامي از نظر كيفيت منابع و شيوه استناد، تحولات مهمي را پشت سر گذاشته است و تجارب انبوهي را براي امت اسلام و محافل دانش دوست جهان به ارمغان آورده است.

نخستين شيوه استناد در اين علم استفاد از زنجيره سندهاي بلند و خسته كننده و يا حتي گيج كننده و در عين حال ضروري و مفيد بوده است، كه خود داراي مراتب و اشكال گوناگوني است.

آنگاه شيوه‌هائي همچون وجاده و مرسل نويسي و اصطياد پديد آمده، و در برخي موارد اصولاً به حذف اسناد بطور كلي منجر گرديده است.

در مواردي نيز اسناد از متن حذف گرديده و به بيان آن در مقدمه كتابها اكتفاء شده است. آن‌گاه در آخرين مرحله خود به شيوه استناد پاورقي نويسي و زيرنويسي رسيده است. مجموع اينها مراحلي است كه با تمام فراز و نشيب و شكست و پيروزي‌هايش آزموده شده است، و تجارب گرانبهائي براي زندگي و سيرت فرهنگي و علمي امروز ما، در جاي جاي آن نهفته شده است.

در جمع‌بندي اين تجارب و تبيين و تفصيل مراحل و اشكال مختلف استناد در شرح حال نگاري، و تاريخچه تحول آن، دكتر محمد عبدالغني حسن سخنان فشرده‌اي دارد كه در اينجا مي‌توان به عنوان مكمل اين مقاله در مقام جمعبندي و استنتاج نقل كرد.

نويسندگان سيره‌ها و زندگينامه‌ها، با مراجعه به منابع و مراجع گوناگون اطلاعاتي در مورد زندگي صاحب ترجمه كسب مي‌كنند. ممكن است اين اطلاعات بر مبناي تماس مستقيم با صاحبان ترجمه حاصل شود. از اين نمونه، زندگينامه صلاح‌الدين ايوبي تحت عنوان النوادر السلطانيه و المحاسن اليوسفيه تأليف مورخ بهاء‌الدين بن شداد (متوفي در 632 ق)، زندگينامه سلطان محمود غزنوي در كتاب اليميني تأليف مورخ ابونصر عتبي و زندگينامه سلطان محمود ابن يوسف شاه غرناطه نوشته وزير سلطان محمد و پدر او، لسان‌الدين بن خطيب را مي‌توان نام برد.

گاه زندگينامه نويس، چنانچه در تأليف بسياري از كتب زندگينامه‌ها در گذشته نيز معمول بود، اطلاعات خود را از طريق شنيدن و نقل قول كردن از اين و آن بدست مي‌آورد. همانگونه كه ابن خلكان به نقل از زبان پيشوايان معاصر خود مي‌پرداخت. و پيش از او ابوعبدالله خشني (متوفي در 361 ق) نيز به همين ترتيب عمل مي‌كرد چنانكه در كتاب معروف خود قضاة قرطبه در مورد اطلاعاتي كه درباره صاحبان ترجمه در اختيارمان گذاشته مي‌گويد:

شنيدم برخي از علما روايت مي‌كنند. و در جايي ديگر گفته برخي از برادران من درباره او برايم حكايت كردند. اين سعيد مغربي نيز هنگامي كه از ديگران، از جمله پدر خود، مطلبي را مي‌شنيد مي‌گفت، پدرم به من اطلاع داد ... و يا پدرم گفت و عباراتي از اين قبيل بكار مي‌برد.

اما ذكر اطلاعات همراه با اسناد از ديرباز روش نويسندگان طبقات و سير و زندگينامه‌ها بوده است. نمونه اين روش را در كتاب طبقات ابن سعد (230 ق) مي‌يابيم. او از نخستين كساني بود كه درباره سير و مغازي و علم رجال، تأليف و به روش محدثين در نقل عمل كرد. روش استناد به منابع و مؤاخذ در كتابهاي ديگر چون الاغاني تأليف ابوالفرج اصبهاني (متوفي در 356 ق) ، تاريخ بغداد اثر خطيب بغدادي (متوفي در 463 ق) ، المنتظم تأليف ابن جوزي، تاريخ الاسلام، و مشاهير الاعلام اثر ذهبي و تعداد بيشماري كتب ديگر بكار رفته است.

ولي ابن خلكان در كتاب وفيات الاعيان از اين روش پيروي نكرده، زيرا كه وي در كارهاي خود تحت تأثير روش محدثان قرار نگرفته بود. در حالي كه‌اين روش كاملاً بر كارهاي طبري غلبه داشت و كتاب او مملو از نامهاي سلسله سند است بقدري كه خواننده در ميان آن‌ها سردرگم مي‌شود.

منابعي كه درعلوم و آثار و معارف بشري تأليف شده و به طور اعم به آن‌ها استناد مي‌شود، از جمله كتبي هستند كه مي‌توانند به كار نويسندگان زندگينامه‌ها بيايند چه نويسنده طبقات محدثان و راويان نيازمند كسب اطلاع از تمام كتبي است كه قبل از او در اين زمينه نوشته شده تا هيچ مطلبي از آن‌چه پيشينيان نوشته‌اند از دست ندهد. بديهي است كه در اوايل ظهور اسلام، مؤلفان به چيزي غير از روايات استناد نمي‌كردند چون در آن زمان علم تدوين نيافته بود بلكه سينه به سينه حفظ و نقل مي‌شد.

به مرور زمان بر اثر افزايش مصنفات در موضوعي خاص، نياز به ياري جستن از كتب مراجع و منابع وسعت يافت و نويسندگان سير و زندگينامه‌ها همچون مؤلفان ديگر مجبور به معرفي منابع مورد استفاده در مقدمه يا در قسمتهاي ديگر كتاب خود شدند و اغلب منابع را در مقدمه كتاب خود ذكر مي‌كردند. ولي ابن خلكان در مقدمه كتاب وفيات الاعيان اسامي منابع مورد استفاده خود را ذكر نكرده و تنها اكتفا كرده به گفتن اينكه: كتبي كه به‌اين فن وابسته هستند مطالعه نمودم، و آنچه را كه در كتابي نيافتم از زبان پيشوايان شنيدم.

امّا ياقوت حموي (626 ق) به ذكر منابع و مآخد در مقدمه كتاب معجم الادباء بسيار اهميت داده و حتي مجموعه‌اي از كتب طبقات و زندگينامه‌هايي را نيز كه به دستش نرسيده ذكر كرده است. وي در مورد هر كتابي كه از آن استفاده و به آن مراجعه كرده است مي‌گويد: فوايد آن را به كتاب خود منتقل كرده‌ام. ياقوت تنها به ذكر منابع اكتفا نكرده بلكه در برابرشان رقتار يك ناقد ارزياب را داشته كه از مقام و ارزش آن‌ها پرده برداشته است. وي درباره كتاب شجرة الذهب، في اخبار اهل الادب اثر علي بن فضال مجاشعي مي‌گويد: قسمتي از آن را خواندم، و آن را داراي زندگينامه‌هاي بسيار يافتم، ولي كم فايده بود چون به روايات توجه نمي‌كند و به تاريخ تولد و وفات اهميت نمي‌دهد. و درباره كتاب طبقات النحويين و اللغويين تأليف زبيدي (379 ق) مي‌نويسد: سپس ابوبكر محمد بن حسن اشبيلي زبيدي كتابي در اين باب جمع‌آوري كرد و در تأليف آن كوتاهي نكرد بطوري كه سودمندترين كتاب در اين باب مي‌باشد و تعداد زندگينامه‌هاي آن بيش از ساير كتب و عبارات آن از همه بالاتر است، و فوايد آن را نيز به كتابمان نقل كرديم ...

ابن حجر عسقلاني مورخ مصري قرن نهم نيز اسامي كتبي كه از آنها در تأليف كتاب الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنه استفاده كرده، ذكر مي‌كند كه از آن جمله‌اند كتابهاي اعيان النصر اثر صفدي، مجاني العصر از ابي حيان، ذهبية العصر از ابن فضل الله عمري، الخطط اثر مقريزي، الاحاطه اثر وزير اندلسي لسان‌الدين ابن خطيب، تاريخ ابن خلدون و غيره ... بعضي از اين كتب تا كنون به صورت نسخ خطي باقي مانده‌اند.

ديگر از كساني كه منابع كارش را در مقدمه آورده شمس‌الدين ذهبي مورخ است كه مي‌گويد براي كار خود كتب بسياري را مطالعه كرده و از آن ميان قريب به چهل اثر از امهات كتب تاريخ و سيره و طبقات را ذكر مي‌كند كه غالب آنها هنوز خطي است يا اثري از آن‌ها نيست.

زماني كه نجم‌الدين غزي (متوفي در 1061 ق) تصميم به تأليف زندگينامه‌هاي مردان سده دهم هجري گرفت، كتب موجود در اين باب را بسيار اندك يافت كه رفع نياز و احتياج او را نمي‌كردند و اغلب آن‌ها تاريخ مردان را فقط تا نيمه قرن دهم در برداشتند. لذا وي به نسخ خطي شيوخ يا علماي مورد اعتماد و آن‌چه كه شنيده بود استناد كرد تا اينكه مواد و مطالب كتاب خود الكواكب السائره باعيان المائه العاشره را كامل نمود.

القفطي مورخ و زندگينامه نويس (متوفي در 646 ق) به جاي ذكر منابع و مراجع در مقدمه كتاب، به ذكر آن‌ها در متن كتاب پرداخته است. وي در خلال شرح زندگينامه يك دانشمند، زبان شناس يا اديبي مي‌نويسد الزبيدي گفت و سپس گفتاري از كتاب طبقات النحويين زبيدي را نقل مي‌كند. و يا اينكه مثلاً مي‌گويد محمد بن اسحق نديم در كتاب خود گفته است كه منظورش كتاب الفهرست ابن نديم است و به همين منوال منابع را در لابلاي متن معرفي مي‌كند.

اما در زمان حاضر معمول بر اين است كه نويسندگان سير و زندگينامه‌ها اسامي منابع و مآخذ را در آغاز يا پايان كتاب به صورت بخشي جداگانه مي‌آورند و هنگامي كه در متن كتاب ذكر حادثه‌اي پيش مي‌آيد كه مستلزم اشاره به مآخذ آن است در پانويس كتاب مجدداً مرجع مربوط را ذكر مي‌كنند تا آن حادثه يا اتفاق در كنار و نزديك مرجع آن قرار گيرد.

برخي از آثار و كتبي كه به جا مانده‌اند نويسنده را در نگارش زندگينامه ياري داده و روشنگر جنبه‌هاي مختلف شخصيت صاحب ترجمه هستند و گاه براي تصحيح افكار و نظرياتي كه درباره شخصي مورد نظر وجود دارد بكار مي‌روند. در اين مورد نامه‌هاي شخصي، نقش مهمي ايفا مي‌كنند مانند نامه‌هاي دوشيزه مي‌زياده كه در سال 1951 در بيروت منتشر شد و روشنگر برخي از جنبه‌هاي عاطفي زندگي اين اديب بزرگ جهان عرب مي‌باشند. همچنين بايد از نامه‌هاي مصطفي صادق رافعي به دوست خود شيخ محمود ابي ريه و نامه‌هاي شيخ ابراهيم يازجي (1847- 1906) كه يوسف توما بستاني (1893- 1953) آن را منتشر كرده است، ياد كرد.

زير نويسهاي مقاله مسئله منابع و كيفيت استناد در شرح حال نگاري اسلامي

/ 1