تنديس قداست و فقاهت
عبدالرضا ايزدپناه دانشى كه در پاكجانى و پارسايى ببالد، معرفت و يقين، باردهد. فقاهت چون با قداست قرين گردد و ژرف كاوى و نازك انديشى،آن گاه كه از كوثر تقوا، مايه گيرد، هدايت ويژه حق را در پى آرد: «و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآياتنايوقنون.» و اين همه اگر با بصيرت آميخته شود و از عطر نجواىسحرگاهى، معطر شود و در شخصى تبلور پيدا كند و عينيتيابد، اسوه و قائد با تقوايان را به نمايش گذارد: «و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهمالجاهلون قالوا سلاما. و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما... و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتّقين اماماً.» قداست با فقاهت، عبادت با بصيرت، ژرفانديشى با پارسايى،زهد با حضور اجتماعى و تكليف شناسى جمع شد و از تركيب و التقاى آن، جاودانه مردى در نام: مقدس و محقق، مولا احمد اردبيلى بر تارك حوزههاى شيعه درخشيد و ماه مجلس انجمن، پارسايان، زاهدان، مقدسان، ژرفكاوان، محققان، مجاهدان و اهلبصيرتشد. او ، با عرفان و تقوا و سيرت پاك و مقدّسش ، اسوه پاكان وضرب المثلِ قداستشد. انوار وجودش، راهيان كوى نور را چراغ و عطر صفات الهى او، راهيان كوى وصال را دليل راه گرديد. در لئالى الاخبار سيماى او چنين نموده شد:«... لميصدر عنه فيهاجفى اربعين سنةج فعل مباح فضلاً عنالحرام و المكروه.» «... اصبح مضرب الامثال فى الورع، الطاهر و التقى النزيهالذي رفع به الى مصاف الصديقين الذين تشح بامثالهم ارحام الاُمّهات.» با آثار پرمايه و روش نو اجتهادى خود، مجتهدان ژرفانديش را چراغ راه شد، گرچه پرتو نور قداست و تقواى او، به گفته محدث نورى، مقام علمىاش را كم نمود كرد: «العالم الربانى والفقيه المحقق الصمدانى، المولى احمد بنمحمد الاردبيلى المتوفى سنة 933، الذي غشى شجرة علمه و تحقيقاته، انوار قدسه و زهده و خلوصه و كرامته.» بيان آفاق علمى و عملى و ترسيم گستره و ژرفاى دانش او را،ژرف كاوان ژرفاشناس و ژرف پيما بايد. در يادمان او در طليعه اين ويژه نامه، بر آستان سيرت وروش پاسدارى او از «فقه اهل بيت» سر مىساييم، از گلبونههاى بوستان سرسبز فقاهت او، شادابى مىگيريم و از اين بُعد وجودى او، راه مىگيريم. اگر فقيهانى كه در سرنوشت تطور فقه و بالندگى وكارآمدى و ژرفا بخشى فقاهت، نقش آفرين بودهاند، كم شمار، بدانيم يكى از آنان فقيه ژرف نگر، محقق اردبيلى، است. او، هم در عرصه تحقيق و بالنده سازى فقه و هم در عرصه عمل و روش اجتهادى، بوستان فقاهتشيعه را در عصر خويش، سرزنده نگاه داشت و با آبيارىاش از كوثر تعمّق و تحقيق به فقه اهل بيت(ع) شادابى بخشيد. فقاهت او، از چنان اوجى برخوردار شد و فقه او ژرفايى راپيموده بود كه در رودخانه خروشان هشتصد ساله تفسير شريعت پس از خود برومند و استوار و برفراز بماند و در برهههاى گوناگون، تشنگان فقاهت و راهيان راه اجتهاد را، راه و رسم استنباط و تحقيق و اجتهاد، بياموخت. براى بررسى شيوه او در پاسدارى و حراست از فقه اهلبيت(ع) بر سيرت و تلاشهاى فقهى و اجتهادى او، گذر مىكنيم: پاسدارى و بالنده سازى علم و انديشهاى، تنها به حفظفراوردهاى علمى دانشيان پيشين نيست. راكد ماندن علم مرگ آن را در پى مىآورد. سرزندگى دانش، به كاوش، نقد و بررسى است. «حياة العلم بالردّ و النقد».شكوفايى و بالندگى علم، وامدار گشايش آفاق نو و ميدانهاىجديد، فراروى دانشوران آن و تفسير و تعبير دوباره و عصرى و فرهنگسازى در حوزه آن دانش است. به بهرهورى در شيوههاى پژوهشى نو و دوام و ماندگارى آن در گرو تربيت دانشورانى است كه آن دانش را در جوامع علمى، حضور دهند و رسالت آن را پاس بدارند. محقق اردبيلى كم و بيش، در عرصه فقاهت برخوردار از اينهمه بود كه پرتوى از آن را با عناوين زير مىنمايانيم: 1. سيرت فقاهتى او. 2. تفسير مجدّد از فقه، يا نگاهى نو به فقه. 3. پىريزى مكتب فقهى. سيرت فقاهتى محقق اردبيلىاز ويژگيهاى فقيهان بزرگ، خطوط برجستهاى است كه درسيرت فقاهتى آنان، چشم نواز است. همينها اصول تحقيق آنان را تشكيل مىدهد و روش فقهى آنان را رنگ و جهتى ويژه مىبخشد. سيرت علمى و تحقيقاتى محقق را با نگاهى گذرا بهنوشتههاى او، مىتوان چنين ترسيم كرد: × فقه قرآنى. × فقه فطرى. × فقه معنوى. فقه قرآنىقرآن، مام شريعت است. در استنباط احكام، قرآناستوارترين منبع است. نقشه مهندس آفرينش است در معمارى بناى جامعه سعادتبخش و سازندگى انسان اسلام. با زبانى گويا و روشن اصول و خطوط شريعت را ترسيم كرده است. در ميان چهار منبع شريعت، قرآن، اساس است. گفتههاى معصومان، چون صبغه وحيانى دارند تاويل و تفسير درست قرآن بشمارند، حجّت هستند و معتبر: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى». مجتهد بايست، پاس هر منبع را در خور و جايگاه آن بدارد و از آن در استنباط احكام بهره برد. محقق اردبيلى كه از انس با قرآن، تلاوت سحرگاهى و تدبرشبانه در كتاب خدا، حقيقت دين را با زلالى آن نوش كرده بود، قرآن را باب اجتهاد فقاهتشمرد. قرآن در سيرت فقاهتى او، سنگ زيرين اجتهاد است. او تسلّط بر تفسير قرآن و فهم آيات احكام را كليد ورود به كوثر شريعت دانست و خود در عمل، ساليانى دراز از عمر مقدّسش را در آستان قرآن، سپرى كرد. و بازده درنگ، انديشه و تدبر در آيات وحى را در كتابى با نام «زبدة البيان»، گرد آورد، كتابى كه خود يك دوره فقه الاحكام است، با ديدگاهها و برداشتهايى نو و با روش و سبكى جديد، تا فقه پژوهان آينده حوزههاى علوم دينى، هم از سيرت علمى و هم از انديشههاى قرآنى او در اجتهاد و استنباط و احكام و آيينهاى دين، راه گيرند. همين قرآن پژوهى و اُنس او با آيات وحى است كه مىبينيمدر دائرة المعارف فقهى و اجتهادى خود: «مجمع الفائده و البرهان» با استناد و استدلالهاى نو به آيات احكام، ديدگاههاى نوى را به روى فقهپژوهان مىگشايد و در جاى جاى آن كتاب گرانقدر، از آيات قرآن، بهره مىگيرد. او در فرعهاى فقهى، نگاه به قرآن را وانمىنهد و هر جايى كهمىشود از آيه قرآن بهره فقهى برد، به نيكويى بهره مىبرد و قرآن را در آن باب و فرع فقهى، مطرح مىكند. با استناد به ظاهر آيه:«اذا نودي للصلوة مِنْ يوم الجمعةفاسعوا...» و كاوش در كلمات و جملات آن، نماز جمعه را واجب عينى مىشمارد و آن همه دليلها و گفتههاى فقها را كنار مىگذارد. دليل حجت بودن فتواى مجتهد براى خودش را، با اين كهعقلى مىداند، آيه: «ا و لو كان آبائهم لايعقلون شيئاً و لايهتدون» را نيز، پشتوانه مىگيرد. در روا نبودن جدايى بين مادر و دختر، با بودن روايتصحيحه، آيه «لايضارّ والدة بولدها» را نيز پشتوانه مىگيرد كه پيش از او، فقيهان اين آيه را مطرح نكردند. و در مجموع، روش او اين است كه با بودن دليلهاى ديگرى از روايات، عقل و... بر حكم و فتوا از قرآن نيز دليل بياورد و ظواهر و عمومات قرآن را مؤيد سازد. او، گرچه فتوايش مخالف مشهور شود و بىسابقه باشد، آيهقرآن را از ميان ديگر دليلها و ديدگاهها بر مىگزيند و بر پايه آن فتوا مىدهد. به جايز بودن خمس به افرادى كه مادرشان سيّد است. در اين زمينه به آيه خمس، ارث، نكاح و حتّى به كلماتى چون يا «بنى آدم» يا «بنى اسرائيل» و... استنادمىجويد: «و كذا فى القرآن العزيز من قوله تعالى: يا بنى آدم، و يا بنىاسرائيل، مع وجود من ليس بمنسوب الاّ بالاُمّ مثل عيسى و هو ظاهر». قداست و تقواى او اجازه نمىداد كه بدون كاوش در قرآن،فتوا دهد، چه قرآن ثقل اكبر است و ريسمان وصل عبد به ربّ. فقه فطرىاسلام، آيين فطرت است. روح تشريع و قانون گذارى دراسلام، همسويى با فطرت خدادادى انسان است. خدا در كتاب خود فرمود: «فطرة اللّه الّتى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلكالدّين القيّم.» قوام و بقاى هر قانونى، به هماهنگى او با نيازهاى فطرىانسان است. دين و شريعت براى قوام بخشيدن و بالنده سازى استعدادهاى فطرى، آمده است. حكم و فتوايى كه ناخوشايند فطرت الهى انسان باشد، قانونى ناهمسو با آفرينش خدا و رسالت انسان است و فلسفه تشريع است. نمادهاى برخاسته از فطرت بشر، خواسته، حالات وويژگيهايى كه ريشه در سرشت انسان دارد در روش فقاهتى محققّ اردبيلى، جاى و جايگاهى ويژه دارد. توجه به فلسفه تشريع، نفى مشقت، نفى ضرر، قاعده سمحه سهله، مهربانى خالق به خلق، عسر و حرج در دائرة المعارف بزرگ فقهى او، موج مىزند. او طبقهبندى و دستهبندى نو در فقه دارد. در بابها و كتابهاى مختلف فقهى، از اصول و قواعد ويژه حاكم بر احكام همان عرصه از وجود و زندگى بهره مىبرد. در طهارت، اصولى را در استنباط و اجتهاد اصل قرارمىدهد كه در مسائل عبادى از غير آن بهره مىبرد. در احكام فردى، روش و عناصرى به كار مىگيرد كه در احكام و آيينهاى اجتماعى از اصول و آهنگى ديگر. در عبادات، آيات و روايات را محور قرار مىدهد. از توجيهروايات ضعيف آن نمىگذرد و رشد انسان را در ارتباط او با خدا و بندگى حق مىداند. ولى در طهارت و نجاست در بيش از بيست مورد به قاعده آسان گيرى و آسان بودن شريعت، چنگ مىزند. در فراخى وقت نماز نيز، چندين بار و در اين همه، روح آسانگيرى را بر فتاوا و استنباط، حاكم مىكند و در هر موردى كه به سختگيرى كشيده شود از اصل نبود سختگيرى در دين يارى مىگيرد و فتوا مىدهد. در مواردى كه فقيهان بر لزوم قضاى نماز، يا انجام دوبارهحجيا برخى از اعمال آن، احتياط كردهاند، فلسفه تشريع را كه آسانگيرى در امور است، به ياد مىآورد و بر بايسته نبودن احتياط نظر مىدهد. در بس بودن علم اجمالى درصلح مىنويسد:«و لانّ الصلح شُرّع للسهولة و الارفاق بالنّاس يسهل ابراء ذمّتهم فلايناسبه الضّيق.» برخى بدون ژرفنگرى او را فقيهى پر احتياط دانسته وپرواهاى او را به پرواى در فتوا و حفظ ظواهر دليلها، تعبير كردهاند، در حالى كه او پرواهاى مرسوم را روا ندانسته و دقتهاى بىجا و جمود به ظاهر احاديث و دليلها را بدون توجه به روح تشريع، مورد عتاب قرار مىدهد. درباره همزمانى نيت با آغاز فعل در اعتكاف مىنويسد:«و لكن تعيين ذلك المقدار متعسّر بل متعذّر كمقارنتها لاوّلالفعل فليس ببعيد عدم القدح لو تخلّل زمان مّا و نفى الحرج و الضيق عقلاً و نقلا و الشّريعة السّمحة تقتضيه مع المساهله من الشّرع فى امرها لخلوّ اكثر العبادات خصوصاً الاعتكاف عنها و لعلّه يكفى من مثل ذا قصد الفعل للّه بل لايبعد حينئذً تجويز وقوع النيّة بعد تحقّق اوّل الوقت...» از دستور «فاحتط لدينك» و روايات همانند آن تفسيرىدلپذير و فطرت پسند دارد. او، احتياط در دين را به احتياط در حفظ دين دينداران وحيات و حضور دين با روى كرد انسانها به تعاليم و معارف دينى، تفسير كرده و در اين زمينه افقى نو، فرا روى فقهپژوهان، قرار مىدهد. در واجب نبودن قضاى نمازهاى فوت شده نو ايمانان مىنويسد: «... و يؤيد خروج الصلوة، كون الشريعة سهلة و انّ اللّه يريداليه و لايريد العسر فانّ الصلوة تتكرّر كل يوم فلو استبصر شخص بعد ستّين او سبعين سنة، فالزامه بالقضاء شاقّ و تعسّر و لانّه مخالف للحكمة فانّه موجب للتنافر و عدم الميل الى الاستبصار. و ان لميكن له دليل غير ذلك بل يكون مامرّ فقط، فيعمل به و لايفرق.» او، سپس در نكوهش سختگيريهاى دين گريز مىنويسد:«ثمّ اعلم انّ هذا هو وظيفة الفقيه و امّا صحة عباداتهم فىنفس الامر بمعنى وجوب ترتّب الثّواب عليها و القبول عند اللّه فذل ليس من الفقه و لا بضروري لاحد فتفويضه الى اللّه.» مو شكافيها را در احراز عدالت و تعريف عدالت، درامامجماعت درست نمىشمارد و چنين سختگيريها را عامل از دست دادن و محروم شدن از ثوابهاى بسيارى، چون ثواب جماعت و ... مىداند: «كلّما كانوا يجدون جماعة كانوا يضلون جماعة من غيرتفتيش و غير ذلك كمامرّ فانّه على ما يظهر لى ليس الامر صعباً و الشريعة السهلة دالّة عليه مع توقف الاُمور الكثيرة على العدالة و الثّواب العظيم و قد مرّ، فلاينبغى حملها بحيث لايوجد او يندر او فوت هذه السعادة من هذه الطائفة الناجية». چنين تفسيرى نو از احتياط و نگاهى جديد و واقع بينانه بهدين و نيازهاى و ويژگى و حالتهاى طبيعى انسان، هم انديشههاى گذشته را در برداشت از احتياط، تصحيح كرد و هم روشى نو در استنباط فراروى فقهپژوهانگشود. فقه معنوىزير ساخت و مايه افكار و ديدگاههاى مقدّس اردبيلى نور،فرقان و بصيرتى است كه از تقوا، طهارت و ورع او، بر مىخيزد. اگر آفاقى نو در فقه گشود، اگر براهينى استوار بر فروع فقهى افزود، اگر از قرآن سرفصلهاى نو در فقه احكام ارائه داد و اگر ديدى واقع بينانه و فطرت پسند داشت، همه و همه، در گرو اين است كه با طهارت روح و جان، سر به آستان قرآن ساييد و با نور و فرقان تقوا، كلام خدا را به تفسير، نشست و با شناخت و معرفت، به مكانت عترت به احاديث و گفتههاى آنان روى آورد و با عشق و محبت بر گلبونههاى كلام آنان مىنشست و گوارا شهد دستورهاى آنان را استنباط مىكرد. همراه با مواظبت و مراقبت دائمى، مطالعه و تدبّر هميشگىنيز داشت. سحرگاهان، نياز به درگاه بىنياز مىبرد و پس از مناجات با معبود خويش، به تفكّر در دين و شريعت مشغول مىشد و دستاوردهايى بيش از كسى كه شب را به مطالعه سپرى كرده بود، نصيبش مىشد. در روضات الجنات آمده است:«اتاق مقدس، هم ديوار با اتاق مولى ميرزا جان باغوندى بود.ميرزاجان، همه شب را به مطالعه مشغول بود، حتى براى رفع حاجت بيرون نمىرفت، ولى مقدس، اول شب مىخوابيد، ساعتى به اذان صبح مانده، از خواب بيدار مىشد، نماز شب مىخواند، سپس به تفكّر و مطالعه در همان موضوعى كه باغوندى مشغول آن بود، مىپرداخت، در همين ساعت، به مطالبى مىرسد كه فهم مولى جان از دستيابى به آنها كوتاه بود.» او، تحصيل علم را جهاد اعظم مىدانست و اين جهاد را باانجام مكروهها و غفلت از معنويتها، نمىآلود: «سيّما طلب العلوم الدينيّة فانّه كالجهاد بل اعظم على ما قالواو ورد به بعض الرّوايات.» اين است كه در تدريس، تحقيق، استدلال و برخورد او بانظر مخالف، آداب اخلاقى و معنوى ديده مىشود. وقتى به نظر جديدى مىرسد، با همه نيرومندى و استوارى استدلال، مىنويسد: «هذا ما وصل اليه نظري القاصر»يا«... ظنّى لايغنى عن جوعى فكيف عن جوع غيري.» در بحث و تدريس چنان مراقب است كه از گمان در افتادنطرف بحث در دام «مراء» و ستيزهجويى دامن مىگيرد: «بارها مرحوم ملاّ عبداللّه شوشترى، از او مسائلى مىپرسيد،طرح و بحث و موشكافى مىشد. روزى ناگاه مقدّس در بين گفت و گو سكوت كرد و گفت باشد تا كتاب را ببينم. سپس دستشوشترى را گرفت و از شهر خارج شد، تا به جاى خلوتى رسيدند، آن گاه گفت: مساله را طرح كن. با چيرگى و موشكافى شگفتى آن را بيانكرد. شوشترى مىپرسد كه چرا در جمع نفرموديد.گفت: گمان مىرفت كه گفت و گوى ما به جدل و غلبه بريكديگر كشانده شود، ولى اين جا كسى جز خداى متعال نيست و از فخرفروشى و مباهات بدوريم.» آرى چنين مراقبتهايى بود كه قلب او را چشمهسار حكمت ومعارف دينى كرد و انديشههاى او را پس از دهها سال بر فراز داشت كه «من اخلص للّه اربعين صباحاً، جرت من قلبه ينابيع الحكمة» و دست پروردگانى فقيه و پارسا به يادگار نهاد. نگاهى نو به فقهاگر به علوم، با رشد افكار بشر و ظهور دستاوردهاى نو درحوزه تحقيق و پژوهش و در عرصه بيان و ابلاغ پيام، نگاهى عصرى نشود هم در روش و هم در بيان و نگارش، در گوشه كتابخانهها مدفون و فراموش مىشوند. بايسته است دانش مردان، دانش حوزه تخصّصى خود را در هر دورهاى با زبان و منطق روز به تفسير نشينند، فراوردها و دستاوردها و نيازهاى جديد را به آن علم عرضه دارند، كم و كاستى آن را در قالب و محتوا، بر طرف كنند. محققّ اردبيلى در روزگار خود، چنين كرد. ديدگاههاىعلامه حلى را، كه استوار كامل و جامع بود، متن كار خويش كرد، به آن ديدگاههاى جديدى افزود، جامهاى نو پوشاند، با استدلالهايى زمانه فهم و از اين راه، فقه را در روزگار خويش برفرازداشت. كار نو ديگر او، عرضه نيازهاى فقهى بر قرآن است. او، با اين كار هم تفسيرى نو از آيات احكام ارائه داد و هم بركات قرآن را در حوزه شريعت بر پيروان شرع و ريعتشناسان گشود و هم دهها نظريّه جديد در زمينه احكام فردى و اجتماعى اسلام، بر فرهنگ فقه افزود. بيش از سى فتواى نو و بىسابقه داد. در ولايت فقيه نكتههايى نو از روايات باب ارائه مىدهد. او را خليفه، نائب امام مىداند و داراى همه اختيارها از امام. «و لانّه قائم مقام الامام عليه السلام و نائب عنه كانّه بالاجماعو الاخبار مثل خبر عمر بن حنظلة، فجاز له ما جاز للامام الذّي هو اولى الناس من انفسهم.» در برخورد با حاكم جائر، دقايق و نازك بينيهايى با بهرهورىاز روايات ارائه مىدهد و همين برداشتها، زير ساخت برخوردهايش با حاكمان زمانرامىسازد. حفظ دين را در اين برخوردها، اصل قرار مىدهد و در پرتوآن، چهارچوب موضعگيرى عالم دينى و دينداران را در برابر حكومت، تعيينمىكند. در معامله معاطاتى، پيش از او، نزديك به چهار دليل بود. اوچندين دليل بر آن افزود. با تجزيه احاديث و بررسى دقيق سند آنها افزون برديدگاههاى سودمندى در علم رجال و فقه الحديث، آفاق نوى را فراروى فقهپژوهان گشود. در مواردى كه احاديث متفاوت و ناسازگارى مانند ارث زوجه و... وجود دارد، كاوشى جدّى در فقه الحديث ارائه مىدهد. در باب واجب بودن كفّاره تخلّف نذر در روزه، چندينمطلب نو و برداشت جديد مىآورد. در باب قبله و اين كه چه اندازه روى برگرداندن به سمت راستيا چپ، نماز را باطل مىكند، كاوشى گسترده دارد و درپايانمىنويسد: «فانّ المسالة من مشكلات الفنّ و لهذا طوّلنا فيها الكلام.»مكتب فقهىدر پيش، پارهاى از انديشههاى فقهى او را ارائه داديم،نوآوريهاى او در روش اجتهاد، نگاه جامع و پيوسته او به منابع استنباط، دقتهاى خاص، نازك نگرى، موشكافى، روش آزاد و شجاعت فقاهتى او برجستگى ويژهاى به افكار و روش اجتهادى او مىدهد، به گونهاى كه او را صاحب سبك و مكتب، شمردهاند. بزرگانى از فقها، پس از او راه و مكتب او را ادامه دادند كهآنان را «اتباع المقدس» نام نهادهاند. صاحب مدارك و محققّ سبزوارى كه هر دو از فقهاى نامآور شيعهاند، از شاگردان و پيروان مكتب او بوده و در دو كتاب «مدارك» و «كفاية الاحكام» از او به سلطان المحققين ياد كرده و از انديشهها و روش فقاهتىاش بهره مىبرند. ديگر فقهاى پس از او نيز، در استنباط احكام، خود را ازديدگاهها و روش فقهى مقدّس، بىنياز نمىبينند، فاضلان و انديشهوران بسيارى مكانت فقهى او را بىبديل دانستهاند. آرى بررسى، گردآورى و بازگويى مكتب فقهى مقدس ومحقق اردبيلى را جز كنگرهاى عظيم آن هم، با شركت دهها فقيه بزرگ، و فاضل روشن انديش و ارائه مقالههاى علمى و دقيق، نشايد. اميد است كه اين كار بزرگ، بازدهى پرمايه و مبارك براىحوزههاى شيعه داشته باشد و پاس مكانت و مقام بلند او را به خوبى بدارد. ان شاء اللّه