تندیس قداست و فقاهت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تندیس قداست و فقاهت - نسخه متنی

عبدالرضا ایزدپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











تنديس قداست و فقاهت

عبدالرضا ايزدپناه

دانشى كه در پاك‏جانى و پارسايى ببالد، معرفت و يقين، باردهد. فقاهت چون با قداست قرين گردد و ژرف كاوى و نازك انديشى،آن گاه كه از كوثر تقوا، مايه گيرد، هدايت ويژه حق را در پى آرد: «و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآياتنايوقنون.» و اين همه اگر با بصيرت آميخته شود و از عطر نجواىسحرگاهى، معطر شود و در شخصى تبلور پيدا كند و عينيت‏يابد، اسوه و قائد با تقوايان را به نمايش گذارد: «و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهمالجاهلون قالوا سلاما. و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما... و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتّقين اماماً.» قداست با فقاهت، عبادت با بصيرت، ژرف‏انديشى با پارسايى،زهد با حضور اجتماعى و تكليف شناسى جمع شد و از تركيب و التقاى آن، جاودانه مردى در نام: مقدس و محقق، مولا احمد اردبيلى بر تارك حوزه‏هاى شيعه درخشيد و ماه مجلس انجمن، پارسايان، زاهدان، مقدسان، ژرف‏كاوان، محققان، مجاهدان و اهل‏بصيرت‏شد. او ، با عرفان و تقوا و سيرت پاك و مقدّسش ، اسوه پاكان وضرب المثلِ قداست‏شد. انوار وجودش، راهيان كوى نور را چراغ و عطر صفات الهى او، راهيان كوى وصال را دليل راه گرديد. در لئالى الاخبار سيماى او چنين نموده شد:«... لم‏يصدر عنه فيهاجفى اربعين سنة‏ج فعل مباح فضلاً عنالحرام و المكروه.» «... اصبح مضرب الامثال فى الورع، الطاهر و التقى النزيهالذي رفع به الى مصاف الصديقين الذين تشح بامثالهم ارحام الاُمّهات.» با آثار پرمايه و روش نو اجتهادى خود، مجتهدان ژرفانديش را چراغ راه شد، گرچه پرتو نور قداست و تقواى او، به گفته محدث نورى، مقام علمى‏اش را كم نمود كرد: «العالم الربانى والفقيه المحقق الصمدانى، المولى احمد بنمحمد الاردبيلى المتوفى سنة 933، الذي غشى شجرة علمه و تحقيقاته، انوار قدسه و زهده و خلوصه و كرامته.» بيان آفاق علمى و عملى و ترسيم گستره و ژرفاى دانش او را،ژرف كاوان ژرفاشناس و ژرف پيما بايد. در يادمان او در طليعه اين ويژه نامه، بر آستان سيرت وروش پاسدارى او از «فقه اهل بيت‏» سر مى‏ساييم، از گلبونه‏هاى بوستان سرسبز فقاهت او، شادابى مى‏گيريم و از اين بُعد وجودى او، راه مى‏گيريم. اگر فقيهانى كه در سرنوشت تطور فقه و بالندگى وكارآمدى و ژرفا بخشى فقاهت، نقش آفرين بوده‏اند، كم شمار، بدانيم يكى از آنان فقيه ژرف نگر، محقق اردبيلى، است. او، هم در عرصه تحقيق و بالنده سازى فقه و هم در عرصه عمل و روش اجتهادى، بوستان فقاهت‏شيعه را در عصر خويش، سرزنده نگاه داشت و با آبيارى‏اش از كوثر تعمّق و تحقيق به فقه اهل بيت(ع) شادابى بخشيد. فقاهت او، از چنان اوجى برخوردار شد و فقه او ژرفايى راپيموده بود كه در رودخانه خروشان هشتصد ساله تفسير شريعت پس از خود برومند و استوار و برفراز بماند و در برهه‏هاى گوناگون، تشنگان فقاهت و راهيان راه اجتهاد را، راه و رسم استنباط و تحقيق و اجتهاد، بياموخت. براى بررسى شيوه او در پاسدارى و حراست از فقه اهلبيت(ع) بر سيرت و تلاشهاى فقهى و اجتهادى او، گذر مى‏كنيم: پاسدارى و بالنده سازى علم و انديشه‏اى، تنها به حفظفراوردهاى علمى دانشيان پيشين نيست. راكد ماندن علم مرگ آن را در پى مى‏آورد. سرزندگى دانش، به كاوش، نقد و بررسى است. «حياة العلم بالردّ و النقد».شكوفايى و بالندگى علم، وامدار گشايش آفاق نو و ميدانهاىجديد، فراروى دانشوران آن و تفسير و تعبير دوباره و عصرى و فرهنگ‏سازى در حوزه آن دانش است. به بهره‏ورى در شيوه‏هاى پژوهشى نو و دوام و ماندگارى آن در گرو تربيت دانشورانى است كه آن دانش را در جوامع علمى، حضور دهند و رسالت آن را پاس بدارند. محقق اردبيلى كم و بيش، در عرصه فقاهت برخوردار از اينهمه بود كه پرتوى از آن را با عناوين زير مى‏نمايانيم: 1. سيرت فقاهتى او. 2. تفسير مجدّد از فقه، يا نگاهى نو به فقه. 3. پى‏ريزى مكتب فقهى. سيرت فقاهتى محقق اردبيلىاز ويژگيهاى فقيهان بزرگ، خطوط برجسته‏اى است كه درسيرت فقاهتى آنان، چشم نواز است. همين‏ها اصول تحقيق آنان را تشكيل مى‏دهد و روش فقهى آنان را رنگ و جهتى ويژه مى‏بخشد. سيرت علمى و تحقيقاتى محقق را با نگاهى گذرا بهنوشته‏هاى او، مى‏توان چنين ترسيم كرد: × فقه قرآنى. × فقه فطرى. × فقه معنوى. فقه قرآنىقرآن، مام شريعت است. در استنباط احكام، قرآناستوارترين منبع است. نقشه مهندس آفرينش است در معمارى بناى جامعه سعادت‏بخش و سازندگى انسان اسلام. با زبانى گويا و روشن اصول و خطوط شريعت را ترسيم كرده است. در ميان چهار منبع شريعت، قرآن، اساس است. گفته‏هاى معصومان، چون صبغه وحيانى دارند تاويل و تفسير درست قرآن بشمارند، حجّت هستند و معتبر: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى‏». مجتهد بايست، پاس هر منبع را در خور و جايگاه آن بدارد و از آن در استنباط احكام بهره برد. محقق اردبيلى كه از انس با قرآن، تلاوت سحرگاهى و تدبرشبانه در كتاب خدا، حقيقت دين را با زلالى آن نوش كرده بود، قرآن را باب اجتهاد فقاهت‏شمرد. قرآن در سيرت فقاهتى او، سنگ زيرين اجتهاد است. او تسلّط بر تفسير قرآن و فهم آيات احكام را كليد ورود به كوثر شريعت دانست و خود در عمل، ساليانى دراز از عمر مقدّسش را در آستان قرآن، سپرى كرد. و بازده درنگ، انديشه و تدبر در آيات وحى را در كتابى با نام «زبدة البيان‏»، گرد آورد، كتابى كه خود يك دوره فقه الاحكام است، با ديدگاهها و برداشتهايى نو و با روش و سبكى جديد، تا فقه پژوهان آينده حوزه‏هاى علوم دينى، هم از سيرت علمى و هم از انديشه‏هاى قرآنى او در اجتهاد و استنباط و احكام و آيينهاى دين، راه گيرند. همين قرآن پژوهى و اُنس او با آيات وحى است كه مى‏بينيمدر دائرة المعارف فقهى و اجتهادى خود: «مجمع الفائده و البرهان‏» با استناد و استدلالهاى نو به آيات احكام، ديدگاههاى نوى را به روى فقه‏پژوهان مى‏گشايد و در جاى جاى آن كتاب گرانقدر، از آيات قرآن، بهره مى‏گيرد. او در فرعهاى فقهى، نگاه به قرآن را وانمى‏نهد و هر جايى كهمى‏شود از آيه قرآن بهره فقهى برد، به نيكويى بهره مى‏برد و قرآن را در آن باب و فرع فقهى، مطرح مى‏كند. با استناد به ظاهر آيه:«اذا نودي للصلوة مِنْ يوم الجمعةفاسعوا...» و كاوش در كلمات و جملات آن، نماز جمعه را واجب عينى مى‏شمارد و آن همه دليلها و گفته‏هاى فقها را كنار مى‏گذارد. دليل حجت بودن فتواى مجتهد براى خودش را، با اين كهعقلى مى‏داند، آيه: «ا و لو كان آبائهم لايعقلون شيئاً و لايهتدون‏» را نيز، پشتوانه مى‏گيرد. در روا نبودن جدايى بين مادر و دختر، با بودن روايتصحيحه، آيه «لايضارّ والدة بولدها» را نيز پشتوانه مى‏گيرد كه پيش از او، فقيهان اين آيه را مطرح نكردند. و در مجموع، روش او اين است كه با بودن دليلهاى ديگرى از روايات، عقل و... بر حكم و فتوا از قرآن نيز دليل بياورد و ظواهر و عمومات قرآن را مؤيد سازد. او، گرچه فتوايش مخالف مشهور شود و بى‏سابقه باشد، آيهقرآن را از ميان ديگر دليلها و ديدگاهها بر مى‏گزيند و بر پايه آن فتوا مى‏دهد. به جايز بودن خمس به افرادى كه مادرشان سيّد است. در اين زمينه به آيه خمس، ارث، نكاح و حتّى به كلماتى چون يا «بنى آدم‏» يا «بنى اسرائيل‏» و... استنادمى‏جويد: «و كذا فى القرآن العزيز من قوله تعالى: يا بنى آدم، و يا بنىاسرائيل، مع وجود من ليس بمنسوب الاّ بالاُمّ مثل عيسى و هو ظاهر». قداست و تقواى او اجازه نمى‏داد كه بدون كاوش در قرآن،فتوا دهد، چه قرآن ثقل اكبر است و ريسمان وصل عبد به ربّ. فقه فطرىاسلام، آيين فطرت است. روح تشريع و قانون گذارى دراسلام، همسويى با فطرت خدادادى انسان است. خدا در كتاب خود فرمود: «فطرة اللّه الّتى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلكالدّين القيّم.» قوام و بقاى هر قانونى، به هماهنگى او با نيازهاى فطرىانسان است. دين و شريعت براى قوام بخشيدن و بالنده سازى استعدادهاى فطرى، آمده است. حكم و فتوايى كه ناخوشايند فطرت الهى انسان باشد، قانونى ناهمسو با آفرينش خدا و رسالت انسان است و فلسفه تشريع است. نمادهاى برخاسته از فطرت بشر، خواسته، حالات وويژگيهايى كه ريشه در سرشت انسان دارد در روش فقاهتى محققّ اردبيلى، جاى و جايگاهى ويژه دارد. توجه به فلسفه تشريع، نفى مشقت، نفى ضرر، قاعده سمحه سهله، مهربانى خالق به خلق، عسر و حرج در دائرة المعارف بزرگ فقهى او، موج مى‏زند. او طبقه‏بندى و دسته‏بندى نو در فقه دارد. در بابها و كتابهاى مختلف فقهى، از اصول و قواعد ويژه حاكم بر احكام همان عرصه از وجود و زندگى بهره مى‏برد. در طهارت، اصولى را در استنباط و اجتهاد اصل قرارمى‏دهد كه در مسائل عبادى از غير آن بهره مى‏برد. در احكام فردى، روش و عناصرى به كار مى‏گيرد كه در احكام و آيينهاى اجتماعى از اصول و آهنگى ديگر. در عبادات، آيات و روايات را محور قرار مى‏دهد. از توجيهروايات ضعيف آن نمى‏گذرد و رشد انسان را در ارتباط او با خدا و بندگى حق مى‏داند. ولى در طهارت و نجاست در بيش از بيست مورد به قاعده آسان گيرى و آسان بودن شريعت، چنگ مى‏زند. در فراخى وقت نماز نيز، چندين بار و در اين همه، روح آسان‏گيرى را بر فتاوا و استنباط، حاكم مى‏كند و در هر موردى كه به سخت‏گيرى كشيده شود از اصل نبود سخت‏گيرى در دين يارى مى‏گيرد و فتوا مى‏دهد. در مواردى كه فقيهان بر لزوم قضاى نماز، يا انجام دوبارهحج‏يا برخى از اعمال آن، احتياط كرده‏اند، فلسفه تشريع را كه آسان‏گيرى در امور است، به ياد مى‏آورد و بر بايسته نبودن احتياط نظر مى‏دهد. در بس بودن علم اجمالى درصلح مى‏نويسد:«و لانّ الصلح شُرّع للسهولة و الارفاق بالنّاس يسهل ابراء ذمّتهم فلايناسبه الضّيق.» برخى بدون ژرف‏نگرى او را فقيهى پر احتياط دانسته وپرواهاى او را به پرواى در فتوا و حفظ ظواهر دليلها، تعبير كرده‏اند، در حالى كه او پرواهاى مرسوم را روا ندانسته و دقتهاى بى‏جا و جمود به ظاهر احاديث و دليلها را بدون توجه به روح تشريع، مورد عتاب قرار مى‏دهد. درباره همزمانى نيت با آغاز فعل در اعتكاف مى‏نويسد:«و لكن تعيين ذلك المقدار متعسّر بل متعذّر كمقارنتها لاوّلالفعل فليس ببعيد عدم القدح لو تخلّل زمان مّا و نفى الحرج و الضيق عقلاً و نقلا و الشّريعة السّمحة تقتضيه مع المساهله من الشّرع فى امرها لخلوّ اكثر العبادات خصوصاً الاعتكاف عنها و لعلّه يكفى من مثل ذا قصد الفعل للّه بل لايبعد حينئذً تجويز وقوع النيّة بعد تحقّق اوّل الوقت...» از دستور «فاحتط لدينك‏» و روايات همانند آن تفسيرىدلپذير و فطرت پسند دارد. او، احتياط در دين را به احتياط در حفظ دين دينداران وحيات و حضور دين با روى كرد انسانها به تعاليم و معارف دينى، تفسير كرده و در اين زمينه افقى نو، فرا روى فقه‏پژوهان، قرار مى‏دهد. در واجب نبودن قضاى نمازهاى فوت شده نو ايمانان مى‏نويسد: «... و يؤيد خروج الصلوة، كون الشريعة سهلة و انّ اللّه يريداليه و لايريد العسر فانّ الصلوة تتكرّر كل يوم فلو استبصر شخص بعد ستّين او سبعين سنة، فالزامه بالقضاء شاقّ و تعسّر و لانّه مخالف للحكمة فانّه موجب للتنافر و عدم الميل الى الاستبصار. و ان لم‏يكن له دليل غير ذلك بل يكون مامرّ فقط، فيعمل به و لايفرق.» او، سپس در نكوهش سخت‏گيريهاى دين گريز مى‏نويسد:«ثمّ اعلم انّ هذا هو وظيفة الفقيه و امّا صحة عباداتهم فىنفس الامر بمعنى وجوب ترتّب الثّواب عليها و القبول عند اللّه فذل ليس من الفقه و لا بضروري لاحد فتفويضه الى اللّه.» مو شكافيها را در احراز عدالت و تعريف عدالت، درامامجماعت درست نمى‏شمارد و چنين سخت‏گيريها را عامل از دست دادن و محروم شدن از ثوابهاى بسيارى، چون ثواب جماعت و ... مى‏داند: «كلّما كانوا يجدون جماعة كانوا يضلون جماعة من غيرتفتيش و غير ذلك كمامرّ فانّه على ما يظهر لى ليس الامر صعباً و الشريعة السهلة دالّة عليه مع توقف الاُمور الكثيرة على العدالة و الثّواب العظيم و قد مرّ، فلاينبغى حملها بحيث لايوجد او يندر او فوت هذه السعادة من هذه الطائفة الناجية». چنين تفسيرى نو از احتياط و نگاهى جديد و واقع بينانه بهدين و نيازهاى و ويژگى و حالتهاى طبيعى انسان، هم انديشه‏هاى گذشته را در برداشت از احتياط، تصحيح كرد و هم روشى نو در استنباط فراروى فقه‏پژوهان‏گشود. فقه معنوىزير ساخت و مايه افكار و ديدگاههاى مقدّس اردبيلى نور،فرقان و بصيرتى است كه از تقوا، طهارت و ورع او، بر مى‏خيزد. اگر آفاقى نو در فقه گشود، اگر براهينى استوار بر فروع فقهى افزود، اگر از قرآن سرفصلهاى نو در فقه احكام ارائه داد و اگر ديدى واقع بينانه و فطرت پسند داشت، همه و همه، در گرو اين است كه با طهارت روح و جان، سر به آستان قرآن ساييد و با نور و فرقان تقوا، كلام خدا را به تفسير، نشست و با شناخت و معرفت، به مكانت عترت به احاديث و گفته‏هاى آنان روى آورد و با عشق و محبت بر گلبونه‏هاى كلام آنان مى‏نشست و گوارا شهد دستورهاى آنان را استنباط مى‏كرد. همراه با مواظبت و مراقبت دائمى، مطالعه و تدبّر هميشگىنيز داشت. سحرگاهان، نياز به درگاه بى‏نياز مى‏برد و پس از مناجات با معبود خويش، به تفكّر در دين و شريعت مشغول مى‏شد و دستاوردهايى بيش از كسى كه شب را به مطالعه سپرى كرده بود، نصيبش مى‏شد. در روضات الجنات آمده است:«اتاق مقدس، هم ديوار با اتاق مولى ميرزا جان باغوندى بود.ميرزاجان، همه شب را به مطالعه مشغول بود، حتى براى رفع حاجت بيرون نمى‏رفت، ولى مقدس، اول شب مى‏خوابيد، ساعتى به اذان صبح مانده، از خواب بيدار مى‏شد، نماز شب مى‏خواند، سپس به تفكّر و مطالعه در همان موضوعى كه باغوندى مشغول آن بود، مى‏پرداخت، در همين ساعت، به مطالبى مى‏رسد كه فهم مولى جان از دست‏يابى به آنها كوتاه بود.» او، تحصيل علم را جهاد اعظم مى‏دانست و اين جهاد را باانجام مكروهها و غفلت از معنويتها، نمى‏آلود: «سيّما طلب العلوم الدينيّة فانّه كالجهاد بل اعظم على ما قالواو ورد به بعض الرّوايات.» اين است كه در تدريس، تحقيق، استدلال و برخورد او بانظر مخالف، آداب اخلاقى و معنوى ديده مى‏شود. وقتى به نظر جديدى مى‏رسد، با همه نيرومندى و استوارى استدلال، مى‏نويسد: «هذا ما وصل اليه نظري القاصر»يا«... ظنّى لايغنى عن جوعى فكيف عن جوع غيري.» در بحث و تدريس چنان مراقب است كه از گمان در افتادنطرف بحث در دام «مراء» و ستيزه‏جويى دامن مى‏گيرد: «بارها مرحوم ملاّ عبداللّه شوشترى، از او مسائلى مى‏پرسيد،طرح و بحث و موشكافى مى‏شد. روزى ناگاه مقدّس در بين گفت و گو سكوت كرد و گفت باشد تا كتاب را ببينم. سپس دست‏شوشترى را گرفت و از شهر خارج شد، تا به جاى خلوتى رسيدند، آن گاه گفت: مساله را طرح كن. با چيرگى و موشكافى شگفتى آن را بيان‏كرد. شوشترى مى‏پرسد كه چرا در جمع نفرموديد.گفت: گمان مى‏رفت كه گفت و گوى ما به جدل و غلبه بريكديگر كشانده شود، ولى اين جا كسى جز خداى متعال نيست و از فخرفروشى و مباهات بدوريم.» آرى چنين مراقبتهايى بود كه قلب او را چشمه‏سار حكمت ومعارف دينى كرد و انديشه‏هاى او را پس از دهها سال بر فراز داشت كه «من اخلص للّه اربعين صباحاً، جرت من قلبه ينابيع الحكمة‏» و دست پروردگانى فقيه و پارسا به يادگار نهاد. نگاهى نو به فقهاگر به علوم، با رشد افكار بشر و ظهور دستاوردهاى نو درحوزه تحقيق و پژوهش و در عرصه بيان و ابلاغ پيام، نگاهى عصرى نشود هم در روش و هم در بيان و نگارش، در گوشه كتابخانه‏ها مدفون و فراموش مى‏شوند. بايسته است دانش مردان، دانش حوزه تخصّصى خود را در هر دوره‏اى با زبان و منطق روز به تفسير نشينند، فراوردها و دستاوردها و نيازهاى جديد را به آن علم عرضه دارند، كم و كاستى آن را در قالب و محتوا، بر طرف كنند. محققّ اردبيلى در روزگار خود، چنين كرد. ديدگاههاىعلامه حلى را، كه استوار كامل و جامع بود، متن كار خويش كرد، به آن ديدگاههاى جديدى افزود، جامه‏اى نو پوشاند، با استدلالهايى زمانه فهم و از اين راه، فقه را در روزگار خويش برفرازداشت. كار نو ديگر او، عرضه نيازهاى فقهى بر قرآن است. او، با اين كار هم تفسيرى نو از آيات احكام ارائه داد و هم بركات قرآن را در حوزه شريعت بر پيروان شرع و ريعت‏شناسان گشود و هم دهها نظريّه جديد در زمينه احكام فردى و اجتماعى اسلام، بر فرهنگ فقه افزود. بيش از سى فتواى نو و بى‏سابقه داد. در ولايت فقيه نكته‏هايى نو از روايات باب ارائه مى‏دهد. او را خليفه، نائب امام مى‏داند و داراى همه اختيارها از امام. «و لانّه قائم مقام الامام عليه السلام و نائب عنه كانّه بالاجماعو الاخبار مثل خبر عمر بن حنظلة، فجاز له ما جاز للامام الذّي هو اولى الناس من انفسهم.» در برخورد با حاكم جائر، دقايق و نازك بينيهايى با بهره‏ورىاز روايات ارائه مى‏دهد و همين برداشتها، زير ساخت برخوردهايش با حاكمان زمان‏رامى‏سازد. حفظ دين را در اين برخوردها، اصل قرار مى‏دهد و در پرتوآن، چهارچوب موضع‏گيرى عالم دينى و دين‏داران را در برابر حكومت، تعيين‏مى‏كند. در معامله معاطاتى، پيش از او، نزديك به چهار دليل بود. اوچندين دليل بر آن افزود. با تجزيه احاديث و بررسى دقيق سند آنها افزون برديدگاههاى سودمندى در علم رجال و فقه الحديث، آفاق نوى را فراروى فقه‏پژوهان گشود. در مواردى كه احاديث متفاوت و ناسازگارى مانند ارث زوجه و... وجود دارد، كاوشى جدّى در فقه الحديث ارائه مى‏دهد. در باب واجب بودن كفّاره تخلّف نذر در روزه، چندينمطلب نو و برداشت جديد مى‏آورد. در باب قبله و اين كه چه اندازه روى برگرداندن به سمت راست‏يا چپ، نماز را باطل مى‏كند، كاوشى گسترده دارد و درپايان‏مى‏نويسد: «فانّ المسالة من مشكلات الفنّ و لهذا طوّلنا فيها الكلام.»مكتب فقهىدر پيش، پاره‏اى از انديشه‏هاى فقهى او را ارائه داديم،نوآوريهاى او در روش اجتهاد، نگاه جامع و پيوسته او به منابع استنباط، دقتهاى خاص، نازك نگرى، موشكافى، روش آزاد و شجاعت فقاهتى او برجستگى ويژه‏اى به افكار و روش اجتهادى او مى‏دهد، به گونه‏اى كه او را صاحب سبك و مكتب، شمرده‏اند. بزرگانى از فقها، پس از او راه و مكتب او را ادامه دادند كهآنان را «اتباع المقدس‏» نام نهاده‏اند. صاحب مدارك و محققّ سبزوارى كه هر دو از فقهاى نام‏آور شيعه‏اند، از شاگردان و پيروان مكتب او بوده و در دو كتاب «مدارك‏» و «كفاية الاحكام‏» از او به سلطان المحققين ياد كرده و از انديشه‏ها و روش فقاهتى‏اش بهره مى‏برند. ديگر فقهاى پس از او نيز، در استنباط احكام، خود را ازديدگاهها و روش فقهى مقدّس، بى‏نياز نمى‏بينند، فاضلان و انديشه‏وران بسيارى مكانت فقهى او را بى‏بديل دانسته‏اند. آرى بررسى، گردآورى و بازگويى مكتب فقهى مقدس ومحقق اردبيلى را جز كنگره‏اى عظيم آن هم، با شركت دهها فقيه بزرگ، و فاضل روشن انديش و ارائه مقاله‏هاى علمى و دقيق، نشايد. اميد است كه اين كار بزرگ، بازدهى پرمايه و مبارك براىحوزه‏هاى شيعه داشته باشد و پاس مكانت و مقام بلند او را به خوبى بدارد. ان شاء اللّه


























/ 1