قرآن و برهان نظم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و برهان نظم - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











قرآن و برهان نظم

استاد جوادي آملي

يكي از بهترين راه‏ها براي پذيرش توحيد، برهان نظم است. قرآن، كل عالم را موزون، منظم و منتهي به سه رشته مي‏داند كه هر يك از اين سه رشته داراي نظم خاصي است، و جمع اين رشته‏ها هم منظم است: 1ـ رشته‏ي نظام فاعلي، 2ـ سلسله‏ي نظام داخلي، 3ـ حلقه‏هاي نظام غايي.

[قرآن] در رشته‏ي نظام فاعلي، قانون عليت را تثبيت مي‏كند. هر موجودي را كه هستي‏اش از آنِ خود او نيست به «علت فاعلي» نيازمند مي‏داند و رشته‏ي علل فاعلي را به نخستين علت و مبدأ پيدايش ديگر موجودات كه خدا است، منتهي مي‏داند. در رشته‏ي نظام فاعلي، هيچ مهره‏يي بيجا قرار نمي‏گيرد؛ نه هيچ مقدمي مؤخر مي‏شود و نه هيچ مؤخري، مقدم. اگر علت تامه‏ي چيزي به نصاب تماميت نرسد آن شي‏ء، موجود نمي‏شود؛ وقتي هم كه به نصاب تماميت رسيد آن چيز، تخلف نمي‏پذيرد. در رشته‏ي نظام فاعلي نه تخلف راه دارد، نه اختلاف، نه ممكن است گاهي علت بيايد و معلول نيايد، نه ممكن است گاهي معلول مختلف شود [يعني[ زماني اين معلول، زماني معلول ديگر، يا گاهي اين علت و گاهي علت ديگر.... قرآن مي‏گويد جهان بر اصول هندسه‏ي خلقت و حكمت و هدايت، تنظيم مهندسي شده است. يعني هندسه‏ي حكمت و هدايت، نقشه‏ي عالم را ترسيم كرد. هر جا را بنگريد نمونه‏هايي از فطرت، نمونه‏هايي از حكمت و نمونه‏هايي از هدايت است؛ چون فاطر و حكيم و هادي يكي است. اين رشته‏ي نظام فاعلي و نظام غايي و همچنين نظام داخلي، در مجموع، آيت و علامت مي‏شوند. تمام مهره‏هاي اين سه رشته، هر كدام آيت حق‏اند. بعضي آيت «فاطر»اند. بعضي آيت «حكيم»اند و برخي آيت «هادي». هر جا آفرينشي، پرورشي و ابداع و ابتكار است، آيت خدا است. هر جا حكمت و تدبير است آيت خدا است، هر جا رهبري و راهنمايي و هدايت و ارشاد و زمامداري و قيادت است، آيت خداي هادي است. قرآن كريم بيانش اين است: كلُّ شَي‏ءٍ عنده بمقدارٍ. فرمود: تمام موجودات در حضور الله با يك اندازه‏ي معين، نقشه‏ي خاص و مقدار مخصوص تبيين شده‏اند. يعني اگر موجودي بخواهد تحقق يابد از يك طرف بايد از فاعل خاصي نشأت بگيرد، از طرف ديگر بايد هدف مخصوصي را دنبال كند و از طرفي، محدوده‏ي آن با نظام داخلي خاصي ساخته شده كه بايد با جهاز مخصوصي تحقق بپذيرد. لذا فرمود: كل شي‏ءٍ عِندهُ بِمقدارٍ هر چيزي با اندازه است؛ انا كلَّ شي‏ءٍ خَلَقْناه بِقَدَرٍ ما هر چيزي را با اندازه آفريديم. [واژه‏ي] هندسه، معرَّب «اندازه» است. مهندس، كسي است كه روي اندازه كار مي‏كند. فرمود: عالم، هندسه شده است يعني اندازه‏گيري شده است؛ اِنّا كلَّ شَي‏ءٍ خَلَقْناه بقَدَر ما هر چيزي را به اندازه آفريديم. در سوره‏ي حجر فرمود: انْ من شَي‏ءٍ الا عندنا خزائِنُهُ و ما نُنَزلَّهُ الّا بِقَدَرٍ معلومٍ هيچ چيزي نيست مگر آنكه براي او خزايني پيش خدا است، نه براي مجموع اشيا خزايني است بلكه براي هر تك موجودي، چندين خزانه است در طول هم. هر پديده، مخازني دارد كه «هندسه شده» از اين مخازن ظهور پيدا مي‏كند و در خارج محقق مي‏شود. پس هيچ چيزي بي‏اندازه نيست. هم اندازه‏ي فاعلي دارد و بايد از فاعل خاص صادر شود و هم اندازه‏ي داخلي دارد كه با سازمان مخصوص محقق مي‏شود و هم اندازه‏ي نهايي دارد كه هدف مخصوصي را تعقيب مي‏كند. در قرآن مسئله‏ي قدر به معني «اندازه‏گيري كردن» فراوان مطرح است. الذي خَلَقَ فَسوّي و الذي قَدَّرَ فَهَدَي، در سوره‏ي اعلي فرمود: خدا آفريد و به اين موجود آفريده شده سازمان داد. هر چه را آفريد مستوي‏الخلقه خلق كرد. آنچه لازمه‏ي كمال او است در تكامل به او داد. نقص سازماني و عيب دروني ندارد. اگر گياه را خلق كرد در حد استوا آفريد، اگر اختران آسمان را خلق كرد در حد اعتدال آفريد، اگر انسان را هم خلق كرد مستوي‏الخلقة آفريد. خلقت با استواء و اعتدال دروني همراه است يعني اجزا و ابزار هر شي‏ء در درون او با سازماني مناسب هم، برابر هم و اندازه‏ي هم قرار دارند، پس هيچ چيز راناقص و معيوب نيافريده است. اعضاي دروني او را هماهنگ و متعادل، و اندام شخصي او را موزون كرد؛ همان طور كه كل جهان هم موزون‏اند و هماهنگ‏اند و مستوي. براي هر چيزي اندازه، الگو، نقشه، مقدار خاص، گذشته‏ي معين و آينده‏ي معين قرار داد. او را به آينده‏ي معينش هدايت كرد. «هدايت كردن»، روي نقشه است. اگر چيزي هدفي نداشته باشد راه ندارد تا هادي او را به راه راهنمايي كند. اگر راه باشد و مقصد نباشد هدفي نيست تا هدايت جايي داشته باشد. آياتي كه در قرآن به عنوان قدْر، قدَر، مقدار، تقدير و مانند آن آمده، نشاندهنده‏ي نظام هندسي سه بعدي جهان خلقت و آفرينش است، هم هندسه‏ي فاعلي، هم هندسه‏ي دروني و سازماني، و هم هندسه نهايي و هدفي.

جامع‏ترين آيه‏يي كه هندسه‏ي نظام‏هاي سه گانه را بيان مي‏كند همان استدلال موساي كليم ــ سلام الله عليه ــ براي توحيد ربوبي در برابر طاغوت و فرعون مصر است... قال رُبُّنا الذي اَعْطَي كَلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَه ثُمَّ هَدَي. فرمود: پرودگار ما كسي است كه نظام دروني و داخلي را به تمام موجودات داد و آنها را به مقصد نهايي‏شان هدايت و رهبري كرد. «ربنا» پروردگار ما، مبدئي است كه الذي اَعطي كلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَه؛ آنچه لازمه‏ي درون سازماني هر موجودي باشد خدا به او داد. اين، دو معني و دو نظام را مي‏فهماند. «ثم هَدي» آن نظام غايي را كه نظام سوم است مي‏فهماند. اينكه فرمود خلق و ابزار درونيِ تمام موجودات را خدا به آنها داد يعني اصل هستي و نيز ابزار تكاملي هستي هر موجود را هم آفريد و هم نيكو كرد. هم ساخت و هم روي اصول هندسه ساخت؛ هم بافت و هم روي نقشه بافت؛ هم پديد آورد و هم روي نقشه پديد آورد. اَعْطي كلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَه ثم هَدي در اين جمله‏ي كوتاه و پر محتوا، هم نظام فاعلي را به الله استناد داد كه او را معطي كل و سر آغاز بخشايش و مبدأِ نخستِ عطيه مي‏داند و او را مبدأِ نخست اعطا مي‏نامد، و هم نظام دروني را كه فرمود هر چه لازمه‏ي تكامل خلقت هر موجود بود، «خَلْقِ» هر مخلوقي را به همان مخلوق داد... «ثم هدي» وقتي نظام داخلي را بيان كرد و اين شي‏ء نوبت دريافت هستي را پيدا كرد و نظام داخلي هم نقشه‏ي دروني او را تعيين كرد و او يافت شد و محقق شد، آن گاه نوبت به نظام غايي مي‏رسد كه هر چيزي هدفي دارد. هر موجودي به سمت هدفي گرايش دارد... اين نظام غايي و اين هدايت نه به اين معني است كه هر موجودي را از پشت به طرف هدف سوق مي‏دهد، بلكه از جلو كشش ايجاد مي‏كند و با جذبه مي‏برد. هادي نه به آن معنا است كه حركت كند تا قافله را ببرد؛ هادي نه به معني آن است كه با حركتش، متحرك را حركت دهد، بلكه قافله‏ي متحرك را با عشق و محبت و شوق و گرايش به هدف رهبري مي‏كند و اين شوق است كه مي‏كشاند. محبوب بدون اينكه حركت كند حركت مي‏آفريند. اين در فلسفه‏ي اسلامي به خوبي ثابت شده كه محرك، دو قسم است: يك قسم، محركي است كه حركت مي‏كند تا حركت بدهد. قسم دوم، آن محركي است كه با آرامشش حركت مي‏دهد، ثباتش، حركت‏آور است. محبوب بدون حركت، حركت محب را تأمين مي‏كند، محبوب بدون آنكه حركت كند محب را به سمت خود مي‏كشد.



جوادي آملي، عبدالله. 1364. تفسير موضوعي قرآن كريم. ج 2. تهران: مركز نشر فرهنگي رجا. ص‏ص 439-454.
/ 1