ني نامه - نی نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نی نامه - نسخه متنی

رضا اسماعیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ني نامه




  • شب است و من و بوي عشق و خدا
    شب است و بساط جنون رو به راه
    شب است و من و مثنوي هاي سرخ
    شب است و كران تا كران حادثه
    شب است و نسيم جنون مي‌وزد
    شب و بوي تكبير و خوت،بوي تيغ
    شب و غربت و من،و داغي نجيب
    شب و خلوت و بزم عرفان و عشق
    و من داغدار كسي مانده‌ام
    كسي آن طرف،پشت اين بي كسي
    كسي،مثل آيينه ها با صفا
    شب است و نسيم خدا مي‌وزد
    صدا مي‌زند آشنايي مرا
    صدايي كه آن سوي شب،روشن است
    صدا،زنگ عرفان و عشق است و سيب
    صدا،بوي آواز ني مي‌دهد
    صدا،زخمي و غربتستاني است
    صدا،از گلوي شهيد كسي است
    كسي مثل باران،لطيف و زلال
    من او را در آيينه ها ديده‌ام
    كه اسطوره مردي ست همنام عشق
    محمدتبار و علي سيرت است
    توسل،نشان دل عاشقش
    هلا،عاشقان!نام او احمد است
    كه سردار و سرلشگر عاشقي ست
    بگير اي دل من،تو از خون وضو
    بده جرعه‌اي از بسوي بهار
    بخوان گوشه‌اي از كرامات يار



  • شب است و من و يك تبسم دعا
    من و يك نيستان غم و اشك و آه
    شب است و من و يك معماي سرخ
    شب است و هزار آسمان حادثه
    ز سمت خطر،بوي خون مي‌وزد
    شب است و من و بوي آه و دريغ
    شب و بازهم بوي امن يجيب
    شب و ماهتاب شهيدان و عشق
    و در انتظار كسي مانده‌ام
    كسي،پشت اين خواب دلواپسي
    كسي از تبار نگاه خدا
    به سمت دل من،دعا مي‌وزد
    دلي عاشق و كربلايي مرا
    صدايي كه همزاد روح من است
    بگوان هذا لشيي عجيب
    صدا،اين صدا،بوي مي مي‌دهد
    صدايي غريب و نيستاني است
    صدا،خاطرات سپيد كسي است
    خدامردي از جنس سبز خيال
    من او را به چشم خدا ديده‌ام
    ز خود رفته‌اي،مست از جام عشق
    حسيني شعار و خداغيرت است
    توكل،اذان دل عاشقش
    همان حاج احمد،همان مي‌پرست
    فقط عشق مي‌داند اين مرد كيست!
    كه با لاله امشب،كني گفت و گو
    بخوان گوشه‌اي از كرامات يار
    بخوان گوشه‌اي از كرامات يار






  • بيا حاج احد!دلم تنگ توست
    تو رفتي از اين جا و ساقي شدي
    سفركردي و آسماني شدي
    تو در آسمان،زندگي‌مي‌كني
    تو مفقود و غايب نبودي دمي
    قسم برخدا،حاضر حاضري
    تويي حاضر و ياد تو مي‌وزد
    و ما شهروندان غيبت نشين
    و ما غايب از عشق و حسرت نصيب
    و ما در خراباتمن مانده‌ايم
    تو سرمست مستي،ولي ما خمار
    دلاور!بيا بازهم مي‌بده
    دل ما نيستان خاموش و سرد
    در اين ني بدم،تا بنالد غريب
    دراين ني بدم ،تا نوا سركند
    تورابشنود،تاروايت كند
    بدم درني من كه لب واكنم
    به وصف تو،اي‌خوب!درمانده‌ام
    دلاور!به ميخانه راهم بده
    دلم را تومشكن ،به مولاقسم
    به دست تغافل،اسيرم مكن
    غمت كاش در جان من مي نشست
    به وصف تو درمانده‌ام،اي درغ!
    دلاور!بيا دست ما را بگير
    به روح سپيدت قسم،عاشقيم
    بيا باز در جام ما غم بريز
    كه چونكربلا،داغ پرور شويم
    قسم بر كرامات عطر نسيم
    دلاور!دعا كن بهشتي شويم
    دلاور!دعا كن،خدايي شويم
    دعا كن دلاور،بهاري شويم
    دعا كن هوادار بلبل شويم
    دعا كن كه مانند گلبو شويم
    بيا عاشقي را رعايت كنيم
    از آنان كه بوي خدا مي‌دهند
    از آنان كه در جبهه عاشق شدند
    ز مردان سرخي كه نوراني اند
    از آنان كه از تيره آتشند
    از آنان كه با عافيت دشمنند
    از آن سينه سرخان كه پرپر شدند
    بيا ياد گلهاي پرپر كنيم
    بيا سينه چاك شهيدان شويم
    بيا تا بچينيم يك زخم ناب
    بيا تا بگوييمغيرت كه بود
    بيا همچو منصور عارف شويم
    بگوييم از يوسف،آن حق سرشت
    از آن يوسف عشق،آن نازنين
    از آن يار عاشق،ز شيخ شهيد
    ز مردي كه نامشمحلاتي ست
    از آن شيخ نوراني و اهل درد
    ز گردان اشتر و شهبازي اش
    تو مي‌داني آيا زماني كه بود؟
    تو مي‌داني آيا كريمي كه بود؟
    تو با قوجه‌اي همسفر بوده‌اي؟
    تو در جبهه فتح المبين ديده‌اي؟
    تو در جبهه نصر جنگيده‌اي؟
    چه مي‌داني از باقري ها،تو هيچ!
    نماندي تو يك فصل در جبهه،آه!
    نخواندي تو از جبهه يك فصل،خون
    نمي‌داني از عشق و غيرت،تو هيچ
    بيا هشت فصل جنون،گريه كن
    چه گلهاي سرخي كه پرپر شدند!
    پس از لاله،فصل غريبانه‌اي ست
    پس از لاله،فصل بداقبالي است
    چه غافل!چه غافل!چه ما غافليم!
    در اين خانه با بوي نان دل خوشيم
    چو پاييز،زرديم و بي برگ و بار
    بيا روز شد،شب نشيني بس است
    بيا درد خود را مداوا كنيم
    بيا تا بخوانيم،اين فصل را
    به بوي شهادت، شكوفا شويم
    شهيدانمان را زيارت كنيم
    كه سخت است خاموشي لاله ها
    پس از جنگ،تكليف ما روشن است
    نبايد كه با عافيت داد،دست
    و اين جاده ها تا خدا روشن است



  • ببين در سرم،باز آهنگ توست
    شدي فاني عشق و باقي شدي
    شبي ناگهان،جاوداني شدي
    چو آيينه تابندگي مي‌كني
    تو در قاف مردانگي،پرچمي
    بر اعمال ما شاهد و ناظري
    به ياد تو قلب زمين مي‌تپد
    و در خواب ما،اهرمن در كمين
    گرفتار گندم،گرفتار سيب
    در اين غربت آباد تن مانده‌ايم
    عطش نوش غم،در شب روزگار
    به ما جرعه‌ايبشنو از ني بده
    بدم در نيستان ما،روح درد
    بچيند شبي،بوي امن يجيب
    زبوي توخود را، معطركند
    زيك مرد عاشق ،حكايت كند
    دلم رابه وصفت،شكوفا كنم
    صداكن دلم را،كه درمانده‌ام
    دراين بي‌پناهي ،پناهم بده
    مگو،اي‌دلاور!كه نامحرمم
    و از ماندن خويش،سيرم مكن
    و يك بار ديگر،دلم مي‌شكست
    سزاوار تيغم،سزاوار تيغ!
    براي خدا،دست ما را بگير
    به نام رشيدت قسم،عاشقيم
    بيا جرعه‌اي از محرم بريز
    بسوزيم در عشق و پرپر شويم
    دلاور!دعا كن كه ما در هميم
    ز چشم انتظاران مهديعج شويم
    خداغيرت و كربلايي شويم
    چنان رود پرجوش جاري شويم
    به بوي بهشت،شبي گل شويم
    شبي سبز و روشن،پرستو شويم
    ز ياران عاشق،حكايت كنيم
    به دنياي ما كربلا مي‌دهند
    و با يك تبسم،شقايق شدند
    سحر صورت و ماه پيشاني اند
    به دور زمين،خط خون مي كشند
    و تير از پي امر حق مي‌زنند
    به بوي بهشت،معطر شدند
    حديث جنون را،مكرر كنيم
    صميمانه،خاك شهيدان شويم
    ز پيشاني غيرت آفتاب
    بروجرديوحاج همت كه بود
    شبي مست از حسن يوسفشويم
    علمدار سبز سپاه بهشت
    كه پر بود از لحظه هاي يقين
    از آن عارف حق،بشير اميد
    دلش نيمه شب،بي صدا مي شكست
    از آن جبهه مرد صلابت نبرد
    ز ناهيدي و شور سربازي اش
    چراغي و يا قهرماني كه بود؟
    و با عشق،يار صميمي كه بود؟
    ز همسنگران خطر بوده‌اي؟
    خدا را شبي،روي مين ديده‌اي؟
    تو با رمز والعصر،جنگيده‌اي؟
    ز كلهر،بگو جان مولا،توهيچ!
    برو توبه كن،اي دل روسياه!
    نگشتي تو از جامه تن برون
    دل خويش را در تغافل تو هيچ
    بيا زير باران خون،گريه كن
    چه مردان سبزي،كبوتر شدند!
    بر اين فصل بي لاله،بايد گريست
    و جاي شهيدان ما،خالي است
    اسير زمينيم و پا در گليم
    بر طين خاك بي آسمان،دل خوشيم
    همآغوش مرداب و حسرت تبار
    حرام است شب،تا كه خورشيد هست
    ز بوي تغافل،تبري كنيم
    بيا تا بمانيم،در جبهه ها
    بيا حافظ نام گلها شويم
    به آلاله،عرض ارادت كنيم
    دريغ از فراموشي لاله ها
    دل لاله ها را،نبايد شكست
    و اين جاده ها تا خدا روشن است
    و اين جاده ها تا خدا روشن است






  • بيا جبهه ا را،تبسم كنيم
    شبي با شهيدان،به مجنون رويم
    به ميدان مين،يكه تازي كنيم
    بخوانيم از زخم و خون و خطر
    از آن مي پرستان آتش گزين
    بجنگيم همدوش مردان مرد
    بيا!وارث خشم حيدر شويم
    بيا!سمت داغ شهيدان رويم
    همان سو كه توفاني از آتش است
    بيا!زائر روح اقدس شويم
    بيا!حاج احمد جلودار ماست
    بيا!باز من فضل ربي بگو
    چه خوش گفت او قول رب جليل
    بيا لاتخف،قم فانذر بگو
    از آن پورحيدر،از آن خط شكن
    ز مردان سرخي كه آزاده‌اند
    بيا!ذوالفقاري خدايي شويم
    بيا!سمت قلب زمين و ببين
    بيا!اي جنون،باز عاشق شويم
    بيا!بازهم بي قراري كنيم
    در اين دشت،كشت تغافل بس است
    بيا!فصل،فصل غديرخم است
    بيا!با عليع،باز بيعت كنيم
    بيا!بار ديگر حسيني شويم
    بنوشيم يك جرعه از كربلا
    سيه پوش داغ محرم شويم
    بيا!با شهادت برادر شويم
    بيا بازهم ياد ياران كنيم
    بيا!تا به ديدار چمران رويم
    تو مي‌داني آيامريوان كجاست؟
    تو با حاج احمد خطر كرده‌اي؟
    تو داري به كف اعتباري ز عشق
    دلت را تو يك شب،صفا داده‌اي؟
    شدي مست عرفان،خطر كرده‌اي؟
    تو داني كه زخم و تن پاره چيست؟
    تو با تانك بازو به بازو شدي؟
    تو مي‌داني آيا كه دزلي كجاست؟
    تو آيا شبي خط نشينبوده‌اي؟
    تو در بانه همرزم خون بوده اي؟
    تو در ارتفاع بلا بوده‌اي؟
    تو در جنگ نجار بودي؟بگو
    تو سرباز بيت المقدس شدي؟
    تو با تركش و تير،همسر شدي؟
    تو در پادگان خدا بوده‌اي؟
    دوكوهه تو مي‌داني آيا كجاست؟
    تو گفتي دوكوهه دل من شكست
    دوكوهه،نيستان همدردي است
    بود زادگاه بهار،اين ديار
    دوكوهه بود سرزميني غريب
    دوكوهه بود قلب سرخ زمين
    دوكوهه!تويي خاك گلبوي عشق
    ز خاكت شميم خدا جاري است
    دوكوهه،هلا،اي ديار غريب!
    بيا!باز هم ياد سنگر كنيم
    بيا!بازهم احمد آيين شويم
    بيا!همصداي بسيجي شويم
    بيا!چون بسيجي توكل كنيم
    بيا!ياد گلهاي پرپر كنيم
    چه گلهاي سرخي كه پرپر شدند!
    بيا!هشت فصل جنون،گريه كن
    بيا!توبه كن،اي دل روسياه!
    بگو بي محابا چه كردي،بگو؟
    تو در راه ايمان،فدايي شدي؟
    تو بي دست و پا،روي مين رفته‌اي؟
    به دستت گرفتي،تو يك شب تفنگ؟
    تو در برف و باران،جنون كرده اي؟
    تو با عشق بودي به فتح الفتوح؟
    چه گويم برادر،دلم اتش است
    بيا!سر گذاريم بر دوش غم
    بيا!خون بگرييم با مثنوي
    دل واژه از وصف غيرت شد آب
    كجاييد،اي مثنوي هاي ناب؟!



  • دل خويش را نذر مردم كنيم
    ز دروازه عقل،بيرن رويم
    شبي با خدا،عشقبازي كنيم
    بگوييم از شاهدان ظفر
    ز اسطوره مردان سنگر نشين
    كنار بروجردي اهل درد
    شبي شاهد فتحخيبر شويم
    به قاف رشادت،مريوان رويم
    ولي عشق هرگز ندارد شكست
    علمدار بيت المقدس شويم
    و ما فاتحيم و خدا يار ماست
    كه اين فتح،فصلي است از لطف او
    كه بشرا كم اليوم آن جبرئيل
    ز گردان عمار ـ ياسر بگو
    ز اكبر،از آن لاله بي كفن
    محمدتبار و علي زاده‌اند
    به فتح المبين،كربلايي شويم
    چه فتح عظيمي ست،فتح المبين
    هوادار فصل شقايق شويم
    قدم در قدم،لاله كاري كنيم
    بيا خون بكاريم،تا لاله هست
    عليع باز هم قبله مردم است
    دل خويش را،نذر غيرت كنيم
    بلي گوي عشق خميني شويم
    بخوابيم در سايه تيغها
    سيه مست،از باده غم شويم
    غريبانه،چون لاله،پرپر شويم
    سلامي بر آن بي قراران كنيم
    به قاف رشادت،مريوان رويم
    و يا پاوه و قوچ سلطان كجاست؟
    به مرز شلمچه،سفر كرده اي؟
    به پيشاني‌ات يادگاري ز عشق؟
    به دل وعده كربلا داده‌اي؟
    تو با زخم يك شب،سحر كرده‌اي؟
    و يا تركش و مين و خمپاره چيست؟
    چو فهميده يك شب،پرستو شدي؟
    ديار جنون،شهر ليلي كجاست؟
    جلودار ضدكمين بوده‌اي؟
    علمدار عشق و جنون بوده‌اي؟
    شبي نورياب خدا بوده‌اي؟
    جلودار ايثار بودي؟بگو
    بلي گوي زخمي مقدس شدي؟
    تو در آسمانها،منور شدي؟
    تو در جبهه كربلا بوده اي؟
    دوكوهه،دو ركعت خلوص و صفاست
    دو كوهه پر از ياد حاج احمد است
    دوكوهه،بهشت جوانمردي است
    از آن مي‌وزد،بوي جانبخش يار
    از آن مي‌وزد،بوي فتح قريب
    سفركن به آن جا،خدا را ببين
    ز گلزخم تو مي‌وزد بوي عشق
    ز سمت دلت،كربلا جاري است
    تو مثل شهيدان،غريبي،غريب!
    بيا! ياد احمد مكرر كنيم
    چنان لاله ها زخم آذين شويم
    مريد صفاي بسيجي شويم
    چنان حاج احمد توسل كنيم
    حديث جنون را مكرر كنيم
    چه مردان سبزي،كبوتر شدند!
    بيا!زير باران خون،گريه كن
    نماندي تو يك فصل در جبهه،آه!
    ز ميدان غيرت!ز مردي بگو!
    بسيجي شدي،شيميايي شدي؟
    براي خدا،روي مين رفته‌اي؟
    سرودي تو يك حنجره،شعر جنگ؟
    و پرواز تا قاف خون كرده‌اي؟
    در آن فصل توفان،در آن فصل نوح
    مرا مست كن،اي جنون!مست مست
    بگرييم بي دل،در آغوش هم
    اگر اهل دردي،بگو ياعليع!
    كجاييد،اي مثنوي هاي ناب؟!
    كجاييد،اي مثنوي هاي ناب؟!






  • بيا! تا زمستي حكايت كنيم
    بيا!باز هم ياد لشگر كنيم
    بگوييم ما حاج احمد كه بود
    بگوييم از آن يل نامدار
    همان خوشه چينتوسل،دعا
    تعالي نشين توسل نشان
    همان روح دريا دل بي قرار
    همان روح سرخ بسيجي نشان
    مريد رسول خداص بود و عشق
    عصايي به دستش ز ايمان و عشق
    كسي مثل او،راست قامت نبود
    نجابت،نماي دل عاشقش
    سحرصورت و آسماني سرشت
    معطر ز لبخند عرفان،دلش
    دلش جرعه نوش از سبوي ولي
    ولايت تبار و عدالت شعار
    دلش تنگ در غربتستان خاك
    كه تا يك شب سرخ با قافله
    شد عازم به بيروت با شبچراغ
    كه با زخمها همنوايي كند
    سلامي به داغ فلسطين دهد
    كه ناگاه شب،راه را سد نمود
    و شدحاج احمد به غربت اسير
    قسم برخدا،احمد ازاده است
    سفر كرد يك شب به ابهام دشت
    اسير خدا گشت و آزاد عشق
    شبي رفت و ما را به خود وانهاد
    در خلوت انس او بسته شد
    شبي ناگهان،بسته شد پنجره
    و مانديم با زخم در حنجره!



  • ز مستان بي دل،روايت كنيم
    بيا!ياد مردي دلاور كنيم
    امير سپاه محمدص كه بود
    از آن جبهه مرد شهادت تبار
    فروتن،سرافراز،بي مدعا
    زميني،ولي لايق آسمان
    همان رو به دروازه انتظار
    غريب زمين،شهره آسمان
    بلي گوي درد و بلا بود و عشق
    روان رو به ميقات جانان و عشق
    خطر پوي و پر استقامت نبود
    محبت،صفاي دل عاشقش
    امين خدا،شهروند بهشت
    چو آيينه مي‌شد،چراغان دلش
    و ذكر شب و روز او،ياعليع
    مريدعليع،وارث ذوالفقار
    براي شهادت،دلش سينه چاك
    سفر كرد تا متن يك زلزله
    غريبانه با كوله باري ز داغ
    و آن شام را كربلايي كند
    به زخم تن عشق،مرهم نهد
    و يك تكه،از صبح غيرت ربود
    چنين گشت آري به زنجير،شير
    به بند غم عشق،افتاده است
    سفر كرد و اسطوره شد،برنگشت
    خراب خدا گشت و آباد عشق
    براي دل ما،معما نهاد!
    دل حاج احمدز ما خسته شد
    و مانديم با زخم در حنجره!
    و مانديم با زخم در حنجره!






  • بيا!حاج احمد،دلم تنگ توست
    تو رفتي و بعد از تو پاييز درد
    و ما مانده‌ايم و دلي داغدار
    حضور تو سبز است و ما غايبيم
    تو،اي سبز قامت!مدد كن،مدد
    قسم بر كرامات دست نسيم
    تو را جان زهراس ـ شكوه يقين ـ
    دلاور!دعاكن خدايي شويم
    دلاور!دعا كن بهشتي شويم
    در آواز گل ها تأمل كنيم
    دعا كن كه ما نيز گلبو شويم
    دلاور!غمت يادگار دل است
    تو چون بوي گل مي‌وزي صبح و شام
    دلم حاج احمد به ياد تو باز
    دلم،اي دلاور!پريشان توست
    دلم شد ز هجرت،ملول و غمين
    بياور براي دلم ني لبك
    بيا حاج احمد!به كنج قفس
    بيا با تو ياد شهيدان كنم
    بيا با گلوي خلوص و صفا
    بيا از شكفتن حمايت كنيم
    و اينك شهيدان و ميراث خون
    و اينك شهيدان وميراث شان
    تغافل نصيبان جا مانده‌ايم
    اسير زمينيم و در بند خويش
    سؤال شهيدان ز ما روشن است
    پس از ما چه كرديد،جاماندگان؟
    پس از ما كنار خدا مانده‌ايد؟
    پس از ما،شمايان بلا ديده‌ايد؟
    پس از ما به تزوير،لاگفته ايد؟
    پس از ما،شهيد ولايت شديد؟
    پس از ما چه شد عهئتان با عليع؟
    بگوييد پاسخ،براي خدا
    دل ماست شايد،سزاوار تيغ
    بيا!اي غزل اين زمان يك نفس
    بگو وصف حالي ز روحي غريب
    بخوان،اي غزل!از زبان دلم
    هزار آسمان ابر باراني‌ام
    ز ارث جهان،سهم من عاشقي ست
    ندارم به جز قرص ناني صفا
    دلم آسماني ست،ما دريغ
    ز زخمي كه از اهرمن خورده‌ام
    هبوط مرا آسمان گريه كرد
    دلم از عبور پرستو شكست
    چرا اي شهادت،نمي‌خواني‌ام؟!



  • ببين در سرم،شور آهنگ توست
    نمي‌داني اي گل،كه با ما چه كرد!
    كجا رفتي اي روح سبز بهار؟!
    تو اردو زدي،در ديار نسيم
    دل افسردگي ها،بهاري شود
    دلاور!دعا كن كه ما بشكفيم
    نظر كن به ما،حال ما را ببين
    خداباور و كربلايي شويم
    ز چشم انتظاران مهديعج شويم
    به بوي شهادت،شبي گل كنيم
    پرستو،پرستو،پرستو شويم
    و ياد تو اي گل،بهار دل است
    به تو اي بهار مهاجر،سلام!
    نشسته ست امشب،به راز و نياز
    و روح غريبم،گروگان توست
    بيا در كنار دل من نشين
    بياور جنون،داغ،زخم و نمك
    تو سنگ صبور دلم باش و بس
    دوبيتي بخوانم،همآواز غم
    بخوانيم باهم دوركعت دعا
    و با لاله تجديد بيعت كنيم
    و اينك دل ما اسير جنون
    و ما و هزار آسمان كهكشان
    و شرمنده لاله ها مانده‌ايم
    و هر روز غافل تر از روز پيش!
    جوابي نداريم اما به دست!
    ز فيض شهات،جداماندگان؟
    هوادار آيينه ها مانده‌ايد؟
    و يا جرعه اي زهر نوشيده‌ايد؟
    به پير حقيقت بلي گفته‌ايد؟
    و يا پيشمرگامامت شديد؟
    چه شد عهدتان با امام و ولي؟
    چه كرديد،اي ماندگان،بعد ما؟!
    دريغ و دريغ و دريغ و دريغ!
    تو حسن ختام دلم باش و بس
    ز مردي پريشان و حسرت نصيب
    كه من سخت درمانده و غافلم
    خوشا برمن و اين پريشاني‌ام
    كه من اين چنين در غزلخواني‌ام
    بيا!اي محبت،به مهماني‌ام
    غريبانه در خاك،زنداني‌ام
    پر از بغض تلخ پشيماني‌ام
    و گم شد غزلهاي عرفاني‌ام
    چرا اي شهادت،نمي‌خواني‌ام؟!
    چرا اي شهادت،نمي‌خواني‌ام؟!



/ 4