رضوان؛ تعبير قرآن از رضايت خداوند
مريم جباري محمدرضا شرفي از جمله چهرههاي شناخته شده علمروانشناسي و استاد دانشگاه تهران در رشته روانشناسي و علومتربيتي است. با وي در زمينه رضاي الهي و نقش آن در بهداشتروان گفتوگويي انجام شده كه ميخوانيد:
با توجه به اينكه اغلب روانشناسان معتقد به رضايالهي و نقش آن در بهداشت روان هستند، در آغاز سخنتوضيح دهيد كه رضايت الهي چيست؟
بهطور كلي رضا به معناي خشنودي و ثمره محبت انسان بهذات اقدس الهي است. يعني اينكه خداوند متعال از انسان راضيباشد تا بندگان از خشم وي در امان بمانند. همچنين اهل حقيقتمطلوبشان اين بوده تا به مرحلهاي برسند كه از خداوند متعال راضيباشند. آيه 119 سوره مائده ميفرمايد: خداوند از اينگونه انسانهاراضي است و آنها هم از خدا راضي هستند. همچنين مرحومخواجهنصير در رساله اوصافالاشراف (صفحه 66-67) نوشته:رضاي خداوند از بندهاش آنگاه حاصل ميشود كه رضاي بنده ازخداي بزرگ حاصل شود. وي نقل كرده كه يكي از بزرگان 70 سالعمر كرد و در مدت عمر هرگز نگفت كه «كاش فلان چيز انجامميشد و يا فلان چيز انجام نميشد» كه اين در واقع نشانه روحرضايت است كه در يك بنده، در اوج درجات معنوي، ميتواندبهوجود بيايد.
«مرحوم خواجهنصير» نقل كرده است: از بزرگي پرسيدند كه ازمقام رضا در خود چه اثري يافتهاي؟ او گفت: از مرتبه رضا چيزي بهمن نرسيده است ولي اگر از وجود و جسم من پلي بر روي دوزخبسازند و خلايق اولين و آخرين را بر آن پل عبور دهند و به بهشترسانند و مرا تنها در دوزخ كنند، هرگز در دل من خاطري خطورنميكند كه چرا بهره من اين است و بهره ديگران آن است. درواقعاين نمونههايي از بيان رضايت الهي است كه اگر انسان به آنمرحله برسد كه واقعاً تسليم محض پروردگار باشد و صبر و پايداريدر برابر مشكلات در او مشاهده شود، ميتوان به معنا و مفهومرضاي الهي رسيد.
رضاي الهي چه جايگاهي در قرآن دارد؟
در قرآن كريم رضاي الهي به رضوان تعبير شده است. رضوانواژهاي است كه نسبت به ساير مقامات معنوي، مقام والاتري دارد ودليل اين گفته، آيه شريفه 72 از سوره توبه است كه ميفرمايد: دربين تمام مقاماتي كه انسان ميتواند در دستگاه الهي و در تقرب بهخداوند كسب كند، مقام رضوان فوق آنهاست، چون واژه اكبر صفتعالي است و از همه برتر و بالاتر است. مرحوم علامه طباطبائي درتفسيرالميزان جلد 18 (صفحات 238-239) اظهار داشته است:معناي آيه شريفه «و رضوان من الله اكبر» اين است كه: خشنوديخدا از ايشان، از همه حرفها بزرگتر و ارزندهتر است.
در ترجمه آيه اشاره به اصطلاح «حرفها» كرديد. منظوراز اين اصطلاح چيست؟
منظور از اين «حرفها»، وعدههاي بهشت و نعمتهاي پايدارالهي است كه بندگان خدا وقتي به درجهاي از معرفت ميرسند اگربدانند در آن مرحله خداوند از آنها راضي است، همين مقام رضايتخداوند از بندگان برايشان از بهشت و نعمتهاي جاويد برتر است.مرحوم علامه عقيده داشت: معرفت انسان نميتواند رضوان الهي وحدود آن را درك كند، چون رضوان خدا محدود و مقدر نيست تا وهمبشر بدان دست يابد و شايد براي فهماندن اين نكته بوده كهكمترين درجه رضوان خدا هرچقدر هم كه كم باشد، از اين بهشتهابزرگتر است؛ يعني بزرگترين سعادت و رستگاري براي فرد عاشق ودوستدار خداوند اين است كه رضايت معشوق خود را جلب كند،بدون اينكه در صدد ارضاي نفس خويش باشد. بنابراين ميبينيمكه رضوان الهي نقطه مقابل رضاي شخصي و فردي قرار ميگيرد.قابل ذكر است كه در ادامه آيه مورد اشاره آمده است كه: رضوانالهي حقيقت هر رستگاري بزرگي است. مرحوم خواجهنصير، دراوصافالاشراف (صفحه 67) نوشته: دربان بهشت را رضوانناميدهاند، از آن رو كه هر رضا بابالله اعظم است يعني اگر كسي بهمقام رضا برسد، به بهشت رسيده است و در هر چه مينگرد نوررحمت الهي را ميبينيد؛ يعني كمترين پاداشي كه افراد واسط شدهبه مقام انسان دارند، اين است كه وقتي به پديدههاي هستيمينگرند، با نور خدا پديدههاي هستي را ميبينند و اين، بينشعميقي است كه انسان ميتواند بهعنوان يكي از آثارش به آنعنايت داشته باشد.
رضايت فردي چه رابطهاي با اميال و آرزوهاي انسانيدارد؟
تمام انسانها يك سلسله آرزوهايي در سر ميپرورانند وآرمانهايي دارند كه برايشان بسيار مهم است. بهگونهاي كهرسيدن به آرزوهاي خودشان را عين رضايت شخصي ميدانند ووقتي به آرزوهايشان برسند مانند اين است كه تمام رضايتشخصيشان تأمين شده و دست نيافتن به بخشي از آرزوها و ياهمه آنها را خسارت شخصي تلقي ميكنند. البته اين منطق عرفمردم است درحاليكه ممكن است حقيقت، چيزي غير از اين باشد.بهعنوان نمونه بايد به آيه 216 از سوره بقره اشاره داشت كهميفرمايد: «چهبسا چيزي را ناپسند ميدانيد و از آن اكراه داريد،درحاليكه خير شما در آن است و چهبسا چيزي را دوست داريد،درحاليكه شر شما در آن است و خداوند به آن آگاه است، درحاليكهشما نميدانيد». لذا، ميبينيم كه در بيشتر موارد ميان تحققآرزوهاي انسان و ايجاد رضايت شخصي رابطه و نسبت مستقيميوجود دارد، بهگونهاي كه آدمي به رضاي فردي يا شخصي خود،بشدت وابسته است و همين وابستگي انسان را آسيبپذير ميكند.بنابراين، ميتوان گفت، هرقدر آرزوهاي انسان بيشتر باشد درجهآسيبپذيري او بيشتر است، هرقدر انسان آرزوهايش را محدود كندو آنها را در حدي معقول و منطقي نگه دارد، آسيبپذيري او كمتر ومحدودتر ميشود.
به نظر شما چگونه ميتوان در مقابل اين آسيبها مقاومشد؟
دو كار بايد انجام شود: اول اينكه وابستگيهاي انسان به آرزوهاو اميال كم شود. همانطوريكه ميدانيم جوانان آرزوهاي زياديدارند، ولي وقتي از سن جواني به سن پختگي و سن عقلي يعني40سالگي ميرسند، آرزوها در محدوده منطقي و معقول خودشقرار ميگيرد و مقداري محدودتر ميشود. دوم اينكه انسان، رشتهارتباط آرزوهاي خودش را به چيزي غير از رضايت شخصيخودش، يعني رضايت ذات اقدس الهي متصل كند. اگر اين دو كارانجام شود، آسيبپذيريها كاهش مييابد.
انسان چطور ميتواند به سمت رضايت خداوند پيشبرود؟
يكي از راهها اين است كه انسان در بررسي مقايسهاي وتطبيقي بين رضاي الهي و رضاي فردي، آثار و جوانب آنها را با همسنجيده و خردمندانه بررسي كند. اگر انسان اين برخورد مقايسهايو رويكرد تطبيقي را بين اين دو رضايت انجام دهد، قطعاً متمايل بهجلب رضايت الهي خواهد شد.
از رويكرد مقايسهاي به رضايت الهي و رضايت فرديچه برداشتهايي حاصل ميشود؟
رضاي الهي و رضاي فردي نسبت به يكديگر سه وضعيت پيداميكنند: حالت اول: ترجيح دادن رضاي الهي بر رضاي فردي،حالت دوم ترجيح دادن رضاي فردي بر رضاي الهي و حالت سوم:رضايت فردي و الهي را در عرض يكديگر قرار دادن است. در موردحالت دوم- يعني ترجيح دادن رضاي فردي بر رضاي الهي- بايدگفت كساني معمولاً به اين رابطه نزديك ميشوند كه پايبندمسألهاي هستند و براي آرمانهاي خودشان اصالت خاصي قائلهستند و حتي آرزوهاي خودشان را برتر از مصلحت الهي ميدانند.از مختصات اينگونه شخصيتها خودمحوري، خودشيفتگي وخودخواهي است. خودشيفتگي اصطلاحي است كه اريك فرومبراي اولين بار در كتاب «هنر عشق ورزيدن» و در متمم و مكمل آن،يعني كتاب «انسان براي خويشتن است» خيلي خوب توضيح داده ومتذكر شده كه انسان خودشيفته به جهت شيفته شخصيت خودبودن و خودمحوري و خودخواهي، عملاً مانع گسترش نفس و رشدشخصيت خود ميشود. چون مركز ثقل افكار او شخص خودشاست، رشد نميكند. ولي بايد بدانيم رشد واقعي آدمي زماني آغازميشود كه از سطح «خود و خودي» رها شود، مانند گياهي كه وقتيدر دل زمين است رشد محدودي دارد ولي همينكه خاك و پوستهزمين را شكافت و سر از خاك بيرون آورد و در معرض نور و عواملجوي قرار گرفت رشد واقعيش آغاز ميشود. بنابراين كساني كه بهمرحلهاي ميرسند كه رضاي فردي را بر رضاي الهي ترجيحميدهند گرفتاري اغلبشان خودشيفتگي و خودمحوري است كهبايد بر اين احساس فائق شوند تا به رشد كامل خود برسند و اينرابطه را تغيير دهند.
به نظر شما ريشه خودشيفتگي چيست؟
در نوع تربيت دوران كودكي. وقتي در سالهاي شكلگيريشخصيت به افكار فرد و انديشههاي كودك اهميتي بيش از حدمتعارف داده ميشود، كودك تصور ميكند كه موجودي برتر ازديگران است يعني يك نوع خودبرتربيني از همان ابتدا درشخصيت وي شكل ميگيرد و تصور ميكند بايد اراده ديگران تابعاراده او و حتي نظر او بر نظر ديگران غالب باشد. وقتي لايههاياوليه شخصيت چنين شكل بگيرد، طبيعتاً در سالهاي نوجواني وجواني، تجلي آن روحيات و خصوصيات، منجر به خودشيفتگيميشود. چنين فردي حتي وقتي ازدواج كند قادر به نشان دادنمحبت خود به همسرش و حتي نشان دادن عواطف خود بهفرزندانش نيست. چون در دايره وسيع خودشيفتگي محصور و اسيراست. بنابراين نوع تربيت كودكي كه سالهاي رشد را طي ميكنددر ايجاد پديده خودشيفتگي بسيار مؤثر است. اما حالت بعدي كه درآن رضايت فردي و الهي در عرض يكديگر قرار ميگيرد، تا زمانيكه رضاي الهي و فردي با يكديگر در تعارض و تقابل نباشد مشكليپيش نميآيد. مثلاً محبت معتدل، معقول و مشروعي كه آدمي بههمسر و فرزندانش دارد، هم موجب جلب رضايت الهي و هم موجبتأمين رضاي فردي و شخصي است. ولي مشكل زماني بهوجودميآيد كه اين دو حالت در تقابل با يكديگر قرار بگيرد. مثلاً جلبرضايت همسر و فرزند در گرو برانگيختن خشم خداوند باشد يعنيهمسر و فرزند انسان در مسير الهي و مسير دين نباشند و انسانجهت جلب رضايت آنها ناگزير شود خشم خداوند را برانگيزد وخداوند را نسبت به خود خشمگين كند. در همين رابطه، در آيه 34 ازسوره توبه آمده است: «اي رسول ما، بگو امت را كه اي مردم! اگرشما پدران و پسران و برادران و زنان و فرزندان خود را، و اموالي كهجمع آوردهايد و مالالتجارهاي كه از كسادي آن بيمناك هستيد ومنازلي را كه به آن دل خوش داشتهايد، بيش از خدا و رسول و جهاددر راه او دوست ميداريد، پس منتظر باشيد تا امر نافذ و قضايحتمي خداوند جاري شود». در ادامه همين آيه آمده است: «خداوندفاسقان و بدكاران را هدايت نخواهد كرد.»
چه كساني ميتوانند به اين درجه برسند؟
اين، مقام انبيا و اولياي الهي است كه هميشه رضاي خداوند رابر رضاي شخصي خود ترجيح ميدهند. بهعنوان نمونه، حضرتايوب(ع) را ميتوان ذكر كرد كه حتي وقتي دچار ابتلائات گوناگونيشد، فرزند و همسرش و سلامتي خويش را از دست داد و زندگي رادر كمال سختي ميگذارند، از حمد و سپاس خداوند غافل نبود. امامراحل(ره) در كتاب 40 حديث (صفحه 217) مقام رضا را از مقامتوكل نيز عاليتر دانسته است. زيرا متوكل طالب خير و صلاحخويش است و حقتعالي را كه فاعل خير ميداند در تحصيل خير وصلاح وكيل ميكند. ولي فرد راضي، فاني كرده است در اراده حق،اراده خود را، و از براي خود اختياري نكند، كه از برخي اهل سلوكپرسيدند: چه چيزي اراده كردهاي؟ گفتند: اراده كردهام كه چيزياراده نكنم و مطلوب آن شخص از آن، بيان مقام رضا بود.
بين منش و روش اولياء با آدمهاي عادي تفاوت زياديوجود دارد. انسانهاي عادي چگونه ميتوانند به اين مرحلهبرسند؟
اگر انسان خود را پيوسته در محضر خداوند و در زير شعاع نفوذباريتعالي ببيند و عملي برخلاف رضاي خدا انجام ندهد، تمرينمقدماتي را براي تحصيل مقام رضاي خدا از همين نقطه شروعكرده است. مرحله دوم مراقبه متعالي است يعني خلوت شخصيداشتن، اعمال خود را سنجيدن و اينكه انسان خود را مورد انتقادقرار دهد؛ و نكته بعدي اينكه اگر انسان بخواهد به مقام رضا برسد،قبل از مقام رضا بايد سه مرحله را طي كند. اولين مرحله مقامتسليم در برابر امر خداوند و مرحله بالاتر، ايمان است. قرآن، دربرخي از آيات خطاب به كساني كه ميگويند ما ايمان آوردهايم،ميفرمايد: «شما بگوييد كه اسلام آوردهايد». يعني ايمان مرحلهاياست كه اعتقاد در قلب انسان وارد شود. مرتبه بالاتر از ايمان، تقوااست كه قرآن دربارهاش ميفرمايد: «همه آنها كه ايمان ندارند. تقواندارند، گروه خاصي از نظر خداوند داراي تقوا هستند كه به مرحلهبالاتر از ايمان ميآيند. مرحله بالاتر از ايمان، يقين است. يعنيانسان به نقطهاي برسد كه همانطور كه يقين دارد مثلاً الان شباست، يقين داشته باشد كه قيامتي هم هست. مرحله بالاتر از يقينكلاس رضا است و انساني كه ميخواهد به مرحله رضا برسد، بايدپلههاي قبلي را طي كرده باشد.
رابطه تعهد به رضايت الهي و بهداشت رواني را چگونهميتوان تبيين كرد؟
خواجهنصير گفته است: «صاحب مرتبه رضا هميشه در آسايشباشد زيرا او را نبايدي نباشد كه بايد و نبايد او همه بايد باشد.» اينعبارت زيبا نشان ميدهد كه آسايش روح و روان، در پرتو رضايالهي و تعهد به رضاي الهي فراهم ميشود. منشأ بيشترناآراميهاي روح انسان و بههمخوردن تعادل آن، وجود فاصله بينوضع موجود و خواستههايي است كه فرد آنها را به صورت بتي برايخويش درآورده است، يعني احساس ميكند نقطهاي كه آرزو داشتو ميخواست به آن برسد، نقطه دورتري است. به عبارت ديگرفاصله موجود و وضع خواستههاي شخصي، بسيار زياد است و چوناين فاصله ممكن است طولانيتر و بيشتر شود و فرد را از نظر روحيفلج كند و روح نارضايتي، فرد را دائم در معرض ضربات شديد انتقاداز خود قرار ميدهد، چنين فردي دائماً از خود انتقاد ميكند، چون بهجايي كه ميخواسته برسد، نرسيده است. هرچند خواستههاي اوخواستههاي اصيل و معقولي نيست، اما خواستههاي شخصياست، و چهبسا اگر اينها را با محوريت ديگري تنظيم ميكرد،آنهمه رنج و عذاب روح نداشت؛ اما چون با محوريت رضايتشخصي خودش تنظيم و اين فاصله را مرتب حفظ كرده، خود رامورد انتقاد شديد قرار ميدهد.
اين انتقاد عوارضي هم براي فرد ايجاد ميكند؟
بله! عوارضي چون: گوشهگيري، افسردگي و پرخاشگري داردكه ريشه عمده آنها نارضايتي شخص از وضع موجود است. بهعنوانمثال در حال حاضر افسردگي را بيماري قرن ناميدهاند، چونبيماري پيشرفتهاي است. وقتي انسان در تحليلي كه ازخواستههايش ميكند ميبيند خيلي از خواستههايش برآوردهشدنينيست، و يا اينكه تحقق پيدا نكرده، دچار افسردگي ميشود. نتيجهانتقاد فرد از خود، كاهش نيروي دفاعي و رواني است كه فرد رامستعد افسردگي خفيف يا عميق ميكند.
Golestan Quran Weekly, Serial 129, No 85