جوانمرد قصاب، چهرهای از قلمرو شبیه خوانی و پرده خوانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوانمرد قصاب، چهرهای از قلمرو شبیه خوانی و پرده خوانی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











جوانمرد قصاب چهرهاي از قلمرو شبيه خواني و پرده خواني

داد دستم را در اين ساعت شفادر زمين كربلاي پُر ز كينپيكرش مجروح گردد از جفا شكر للّه حضرت شير خدادر كجا بودي اميرالمؤمنين؟دست عباست شود از تن جدا

پيش از اينكه پرده خوانان گرم چانه، هزار پردة عجايب بگشايند و از بزم و رزم و قلمرو حماسه و حيطة تغزل، داستانهاي شورانگيز باز گويند، يكي از دلمشغوليهاي مردم كوچه و بازار تماشاي پرده جوانمرد قصاب بود. آن شگفت مردي كه به هنگام ندامت، ساطور بر بازو نشاند و سپس به كرامت و فتوت مولا(ع)، سرسپار آن حضرت گشت و نامش ورد زبانها شد....

هنرمند ارجمند - حسين قوللّر آقاسي - در پردهاي ديدني، از اين حكايت شنيدني، مجلسي آراسته و پردهاي ديگر «رقم فتح اللّه قوللّرآقاسي» را عيان نموده است. هر دو پرده بي مثال و مَرال و غزال قلم نقاشان بر دشت بوم دوان و صحنه به صحنه از ماجراي شنيدني جوانمرد قصاب در رف چيني خانه چشم مردمان عيان....

همين مجلس، «گوشه» و «پيش واقعه» حادثة غمانگيز شهادت مولا(ع) است و شبيه نگاران و كاتبان رخ در نقاب خاك كشيده، در قالب تعزيه و شبيهنامه در اين زمينه كلامهاي دلنشين به يادگار گذاشتهاند. اينك، چكيده ماجراي جوانمرد قصاب را مد نظر داريم. مجلسي كه در ايام رمضان بارها اجرا ميشد و از نسخ شبيه خواني مناسب با بزرگواريهاي مولا علي (ع) و در خور ماه رمضان به شمار آمده است:

«...خاتوني كنيزك را فرستاد تا گوشت بخرد. كنيزك از قصابي گوشت خريد و به خانه برد.خاتون نپسنديد و خواست عوض كند قصاب عوض كرد. باز خاتون نپسنديد و قصاب عوض كرد. اين موضوع سه بار تكرار يافت. بار سوم قصاب در برابر كنيزك سوگند ياد كرد كه اگر گوشت را باز آورد، وي را خواهد كشت. كنيز چون به خانه رفت ديگر بار خاتون گوشت را نپسنديد و سوگند خورد كه اگر باز گوشت بد بياورد، او را بكشد. كنيزك سرگردان در كوچه ميگريست. مولا علي (ع) به طي الارض به ري آمد و از قصاب درخواست تا گوشت را عوض كند. قصاب نپذيرفت و به آن حضرت گفت كه اگر ديگر بار به شفاعت بيايي، آزارت كنم. حضرت به نزد خاتون به شفاعت رفت. وي نيز نپذيرفت و تهديد به قتل كرد. حضرت باز به نزد قصاب رفت و قصاب مشتي بر سينهاش زد. حضرت ناراحت بازگشت. يكي قصاب را گفت: تو ندانستي اين مرد چه كسي بود؟ وي امير مؤمنان و سرور خاك نشينان بود. گفت: تو از كجا دانستهاي؟ گفت: من فرشتهام و از آسمان براي آگاهي تو آمدهام. قصاب نادم دست راست بريده او را به جاي خود نهاد. دوباره و با لعاب دهان آن را به اذن حضرت خداوند ذوالمنن چسباند. قصاب اموال خويش به راه خدا بخشيد و از آن پس به جوانمرد شهرت يافت و كمر بستة مولا علي (ع) گرديد.»
قصاب گويد:

اي دست كنم چه خاك بر سرقطعت بنمايم اي ستمگربايد كه جدا شود ز پيكر اي دست، ز دست تو چه سازماي دست زدي به سينه حقدستي كه به سينه علي خورد

حضرت امير (ع) (به شيوه گريز زدن):

دست عباس علي ياد آوريدپاره گردد جسمش از راه جفاغم مخور با چشم پر آب آمدم شيعيان برسينه و بر سر زنيدميشود در كربلا دستش جداآمدم اي مرد قصاب آمدم

قصاب:

داد دستم را در اين ساعت شفا شكر للّه حضرت شير خدا

اجراي گوشه جوانمرد قصاب. با شبهاي رمضان الفتي ديرينه دارد و در ليلةالقدرهاي رمضان، شبيه خوانان از جوانمرد قصاب ياد ميكنند و شروع مجلس شهادت مولا را به اين گوشه اختصاص ميدهند. هر چند گوشههاي ديگري از ماجراها نيز آرايش صحن و سراي تكيهها و حسينيهها براي بازنمايي فتوتهاي مولا(ع) است.

/ 1