مبارزه با اسراف از ديدگاه اسلام قرآن - مبارزه با اسراف از دیدگاه اسلام قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبارزه با اسراف از دیدگاه اسلام قرآن - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبارزه با اسراف از ديدگاه اسلام قرآن

مجله ماهانه «نگهبان انقلاب» كه از سوي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران منتشر ميشود، اگر چه نشريهاي تخصصي ـ انتظامي است، اما هميشه نگرشي نيز به مفاهيم و مضامين قرآني داشته و تقريباً در هر شمارهاش مقالهاي قرآني به چاپ رسيده است.

در شماره 67 اين مجله كه تاريخ آذرماه 1380 را دارد و اخيرا به دستمان رسيده، مقالهاي با عنوان «اسراف و راههاي مبارزه با آن از ديدگاه اسلام و قرآن» به چاپ رسيده كه جهت ارج نهادن به تلاش همكارانمان در مجله نگهبان انقلاب، نسبت به تجديد چاپ آن مبادرت ميشود.

بر اساس مباني فكري و اعتقادي اسلام، انسان به عنوان يك موجود تكاملپذير، مطرح شده است. به عبارت ديگر، انسان هم ميتواند، بواسطة مخالفت نمودن با منكراتي كه از طرف پروردگار عالم تعيين شده است: به سرحد كمالات انساني برسد و هم اين كه با انجام دادن منكرات، از مسير حق و حقيقت خارج شود.

بديهي است كه شناخت موضوعات اخلاقي و ضد اخلاقي در به كمال رسيدن انسان نقش مؤثري را ايفا ميكند. اكنون كه به بركت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، زمينه آشنايي با تعاليم و دستورات اسلامي مهيا گرديده؛ بر هر فرد مسلماني لازم است حتي المقدور آشنايي مختصري با دستوراتي كه اسلام براي نجات انسانها معين نموده و همچنين آن سري مسائلي كه باعث انحطاط بشر ميگردند پيدا نمايد تا سير تكاملي را بخوبي طي كند.

اسراف

اسراف عبارت است از خارج شدن و تجاوز نمودن از حد اعتدال در هر كاري كه از انسان سر بزند.(1)

از روايات بسياري چنين استفاده ميشود كه اسراف به معناي خارج شدن از حد اعتدال و ميانهروي است. اميرالمؤمنين علي (ع) ميفرمايد: «اسراف را به خاطر ميانه روي و حد اعتدال رها كن.» (2) مانند: لباس گران قيمتي بپوشيم، كه بهاي آن چند برابر لباس مورد نياز باشد.

تبذير

«تبذير به معناي تباه ساختن نعمت و زيادهروي در بهره گرفتن از منافع آن است.» خليل بن احمد فراهيدي در تعريف تبذير ميگويد: (3)

و التبذير: افساد المال و انفاقه في السرف.

«تبذير يعني مال را فاسد كردن و در بخشش آن زياده روي كردن».

راغب در معني تبذير ميگويد: (4)

«تبذير به معناي پراكنده كردن است و اصل آن پاشيدن بذر است و براي هر كسي كه مالش را ضايع كند به كار ميرود.»

مرحوم طبرسي «ره» در تعريف تبذير ميفرمايد: (5)

«تبذير، پراكندن مال از روي اسراف است و ريشة آن پاشيدن بذر است».

طريحي در بيان تعريف تبذير ضمن آوردن شاهد مثال از قرآن مجيد (آية 27 سورة اسري) ميفرمايد:

ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين

«گفتهاند: (6) مبذرين كساني هستند كه در خرج كردن، تبذير و زيادهروي ميكنند و مال را در غير آنچه خدا حلال و جايز دانسته مصرف ميكنند».

تفاوت اسراف و تبذير

اسراف به معناي تجاوز نمودن از حد اعتدال و ميانهروي است؛ ولي تبذير عبارت است از بيجهت مصرف كردن چيزي كه به اتلاف منجر شود و به تعبير ديگر ريخت و پاش نمودن را گويند. مثال: ميزباني براي دو نفر ميهمان، غذاي ده نفر را تهيه كند.

معيار حد اسراف

از تعاريف اهل لغت و تفسير از واژة اسراف چنين برميآيد كه، حد معتبر در اسراف ـ كه رعايت آن ميانهروي و تجاوز از آن موجب قرار گرفتن انسان در شمار مسرفين است ـ با سه ملاك تعيين ميشود:

1ـ گناهان و محرمات شرعي

اين بدان خاطر است كه حرامها و معصيتها خود، حدود الهياند، و ارتكاب آنها اگر بدون صرف مال باشد، اسراف به معني گناه و تجاوز از دستورات ديني است و در صورتي كه همراه با مخارج مالي باشد، اين عمل گذشته از اين كه خود معصيت است، خرج مال در راه آن نيز به عنوان تبذير و اسراف اقتصادي؛ گناه ديگري خواهد بود. لذا بعضي لغت شناسان و اهل تفسير، آن را به خوردن مال حرام (7) و برخي آن را به تجاوز از حلال به حرام معني كردهاند. (8) و عدهاي نيز آن را به انفاق در راه گناه تفسير نمودهاند. (9)

2 ـ حكم عقل و معيارهاي عقلي

اين در مواردي است كه عقل به قبح صرف مال در آنها حكم ميكند، به گونهاي كه تجاوز از آن به نوعي سفاهت و جهالت برگشت ميكند؛ مانند انفاق به كسي كه استحقاق آن را ندارد و نيز اتلاف و نابود كردن ثروت و يا خرج آن در موارد بيجا و بيفايده كه حاكي از نارسايي عقلي و ضعف انديشه مرتكب اين عمل است.

لذا عدة ديگري از اهل لغت، اسراف را به غفلت و جهل و خطا معني كردهاند. (10) و همچنين مرحوم طبرسي «ره» در توضيح آية شريفة «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا» ميفرمايد:(11)

«هر انفاق و صرف مالي كه عقلاً آن را قبيح شمرند و ضرر بر صاحبش وارد آورد، اسراف و حرام است».

3 ـ عرف جامعه

در مواردي هم، عرف اجتماعي عامل تعيين كنندة «حد» در باب اسراف است. به عنوان مثال، مصرف مال در راه مصالح شخصي و زن و فرزند، و يا انفاق آن براي مصالح ديگران، هر كدام محدود به حدي است كه عرف جامعه آن را براساس اوضاع اقتصادي هر زمان، و بر پاية وضعيت مالي و موقعيت اقتصادي و اجتماعي هر شخص تعيين و تحديد ميكند: و همان گونه كه كاستي از آن، مصداق بخل است و چنانچه موجب از بين بردن حق واجبي شود، حرام و معصيت است؛ زيادهروي و تجاوز از آن نيز به معني خروج از حد اعتدال و ورود به جرگة مسرفين خواهد بود.

اسراف، از گناهان بزرگ است

برخي از روايات، با صراحت كامل، اسراف و تبذير را از گناهان بزرگ معرفي نمودهاند، همانند: روايتي كه فضل بن شاذان از امام رضا (ع) نقل ميكند: «حضرت رضا (ع) نامهاي را به مأمون مينويسد و ضمن بيان نمودن مسائل مهمي از شريعت اسلام، به شمردن سي و سه مورد از گناهان بزرگ ميپردازد، از جمله آنان، اسراف و تبذير را نام ميبرد.» (12)

امام خميني (ره) در اين رابطه ميفرمايد:

«اسراف و تبذير از گناهان كبيره ميباشد». (13)

انگيزههاي مصرف

خداوند هستي را آفريد تا انسان از آن بهره گيرد. بدين سان استفاده از نعمتهاي الهي با رعايت شرايط و ضوابط مقرر، مانند حلال بودن درآمد، عدم اسراف و تبذير در اموال و غيره و اداي حقوق ديگران از دستورات واجب ميباشد.

خداوند در آيات متعددي، نعمتهاي خويش را برميشمرد و انسانها را به استفاده از آنها تشويق ميكند تا بدين وسيله انسان به نعمت دهنده توجه كند. اما اينكه استفاده كردن از نعمتها با چه نيتي و با چه انگيزهاي باشد، مورد بحث است. چرا كه بيگمان رفتار انسان ريشه در انديشه و نيت او دارد. در روايات آمده است:

لا عمل الابنية. (14) نيت حقيقت عمل است.

و النبة افضل من العمل. (15) و نيت برتر از عمل است. بدين سان روشن است انسان بايد انگيزههايي از مصرف داشته باشد كه شكل دهندة چگونگي رفتار اوست.

برخي از اين انگيزهها در اثر نيازهاي معقول و واقعي به وجود ميآيد، مثبت و مورد تأييد و تشويق اسلام است و برخي از اين انگيزهها كه در اثر نيازهاي خيالي و غير معقول پديد ميآيد، منفي و مورد نهي و منع اسلام ميباشد، بنابراين برخورد انسانها با نعمتها، ناشي از انگيزه و نيت آنهاست. بر ايناساس انگيزههاي مصرف به دو قسم تقسيم ميشود: 1ـ انگيزههاي مثبت، 2 ـ انگيزههاي منفي.

انگيزه هاي مثبت مصرف

1 ـ حب خدا و طلب رضاي او

تعاليم اسلامي به انسان به گونهاي جهت ميدهد كه تمام حركات و ابعاد زندگيش در جهت خداوند و براي قرب به حضرت حق باشد. مصرف نيز نوعي از رفتار آدمي است پس از اين قاعده، مستثني نيست. بنابراين، مطلوب اسلام اين است كه انگيزة غايي مصرف نيز در جهت خدا باشد و انگيزههاي متوسط به جاي هدف غايي قرار نگيرد.

يكي از موارد مصرف با نيت و انگيزه خدايي، اتفاق ميباشد. شرع مقدس اسلام بر مسألة انفاق تأكيد فراواني دارد، و در زمينه آيات متعددي وارد شده است كه مردم را به انفاق دعوت ميكند؛ از جمله آية 261 از سورة بقره كه ميفرمايد:

مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل في كل سنبلة مائة حبة و الله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم

«حكايت آناني كه مالهايشان را در راه خدا مصرف ميكنند مانند دانهاي است كه هفت خوشه رويانده، در هر خوشهاي صد دانه باشد و خدا براي هر كسي بخواهد، چند برابر ميكند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همة چيز) دانا است.»

انفاق در راه خدا اين است كه يك خير با نيت خدايي انجام تا موجب خوشنودي خدا شود، و راه خدا اختصاص به كار خاصي ندارد، زيرا كلمه في سبيل الله به طور مطلق ذكر شده است.

كسي كه مقداري از مالش را انفاق ميكند، گرچه به خاطرش ميگذرد كه اين مال بدون عوض از دستش رفته، اما با اندكي تأمل درمييابد كه جامعه انساني به منزلة شخص واحدي است كه اعضاي مختلفي دارد و در عين اختلاف در هدف زندگي مشترك و از لحاظ اثر و فايده با هم مربوطند و از اين روي اگر يكي از آنها، فاقد نعمت صحت و سلامت شد و از كار خود بازماند، ساير اعضا نيز متأثر خواهند شد. در اجتماع نيز بواسطة انفاق، اگرچه فايدهاي از دست كسي ميرود اما در عوض كار ديگري اصلاح ميشود.

كه در آفرينش ز يك گوهرنددگر عضوها را نماند قرار نشايد كه نامت نهند آدمي بني آدم اعضاي يكديگرندچو عضوي بدرد آورد روزگار تو كز محنت ديگران بي غمي

در صورتي كه انفاق در راه خدا و به طلب خوشنودي او باشد، افزايش يافتن از لوازم تخلفناپذير آن است. همچنين خداوند متعال در آية ديگري در اين زمينه ميفرمايد:

و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم كمثل جنة بربوه اصابها وابل فاتت اكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطل و الله بما تعملون بصير. (16)

«و مثل آنانكه مالشان را در راه خوشنودي خدا انفاق كنند و با كمال اطمينان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند، همچون باغي است كه در نقطه بلندي باشد و بر آن باران زيادي به موقع ببارد و ثمره و حاصلي دو چندان كه منتظرند دهد و اگر باران بسيار نيايد، اندك اندك بارد تا باز به ثمر رسد و خداوند به آنچه انجام ميدهد بصير و داناست».

ابتغاء مرضات الله كه در آيه به كار رفته، يعني: طلب خوشنودي خدا و بازگشت آن به تعبير معروف لوجه الله است، زيرا وجه عبارت است از چيزي كه انسان با آن مواجه و روبرو ميشود و وجه پروردگار نسبت به بندهاي كه به او امري فرموده اين است كه از فضل و امتثال وي خوشنود باشد، چون امر كننده نسبت به امتثال كنندة آن امر با خوشنودي روبرو ميشود.

پس روي خدا نسبت به بندهاي كه به او تكليف كرده، عبارت است از همان خشنودي خدا از امتثال وي و طلب خشنودي خدا، همان قصد وجه است. در اين آيه، انفاق در راه خدا مورد ستايش قرار گرفته است و البته دو نوع انفاق به شرح ذيل كه مورد خشنودي خدا نيست، استثنا ميشود:

1ـ انفاق ريايي كه از اصل باطل است.

2 ـ انفاقي كه بعد از آن، منت و آزاري واقع ميشود و پس از آنكه به طور صحيح انجام يافته، باطل شود و علت بطلان اين دو آن است كه ـ آنها ـ يا از اول براي خشنودي خدا واقع نشده است و يا اينكه پس از وقوع عمل، نفس نيت خالص خود را از دست داده است. (17)

2 ـ احسان و نيكوكاري

و انفقوا في سبيل الله و لاتلقوا بايديكم الي التهلكة و احسنوا ان الله يحب المحسنين. (18)

«از مال خود در راه خدا انفاق كنيد ليكن نه به حد اسراف، و خود را به مهلكه نيفكنيد و نيكويي كنيد ، زيرا خدا نيكوكاران را دوست دارد.»

كلمة حسن و زيبايي را ميتوان بر هر امر محسوس يا معقولي كه از نظر عقل، تمايلات و ديدار حسي دلپذير و مطبوع داشته باشد اطلاق كرد.

اما احسان به معناي انعام و نيكي كردن به ديگران است و به قول راغب در صفحة 118 المفردات، احسان به معناي اين است كه خيري را با خيري بيشتر از آن تلاقي كني و شري را به شري كمتر از آن جواب گويي.

احسان امري مافوق عدالت است، زيرا در عدالت بايد هر آنچه انسان به ديگران ميدهد در مقابل چيزهايي باشد كه قبلاً از آنها گرفته يا بعداً ميگيرد. اما در احسان، انعام و نيكي، ابتدايي است و در آن استحقاق به معني عدالت شرط نيست بلكه بالاتر از عدل است.

از اين روي احسان و نيكي واجب نيست؛ در حالي كه اجراي عدالت، واجب و لازم است. البته واژة احسان به معناي وسيعتري نيز استعمال ميشود مقابل افساد قرار ميگيرد. چنانچه در آية 77، سوره قصص ميفرمايد:

و احسن كما احسن الله اليك و لا تبغ الفساد في الارض ان الله لايحب المفسدين.

«و تا تواني (به خلق) نيكي كن چنانچه خدا به تو نيكويي و احسان كرده و هرگز در روي زمين فتنه و فساد برميانگيز كه خدا، مفسدان را دوست نميدارد.»

چنانچه از نظر گذشت، در اين آيه بعد از امر به احسان بلافاصله ميفرمايد: و لا تبغ الفساد في الارض، يعني «احسان را در مقابل فساد فيالارض قرار داده، و بين عدم احسان و افساد في الارض، ملازمه برقرار كرده است.»

احسان صرف نظر از اينكه ماية اصلاح مسكينان و بيچارگان و درماندگان است، همچنين باعث انتشار رحمت و نصرت الهي ميباشد. خداوند در آية 128، سوره نحل ميفرمايد:

ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون

«همانا خداوند، يار و ياور متقيان و نيكوكاران است».

تقوا و احسان هر يك، سبب مستقلي براي موهبت نصرت الهيه و ابطال مكر دشمنان دين و دفع آنان است. علاوه بر اين، آثار نيك ديگري دارد كه به خود نيكوكار برميگردد، چون باعث ميشود ثروت در اجتماع به گردش درآيد، امنيت عمومي و سلامتي در جامعه پديد آيد و شخص نيكوكار مورد محبت قرار گيرد.

خداوند، پاداش انفاق كنندگان را اعم از پاداشهاي دنيوي و اخروي ميدهد از قبيل: طيب نفس و سلامت روح و محفوظ ماندن جانها از آنچه دلهاي كفار بدان مبتلا است: چون تشويق خاطر، پريشاني قلب، تنگي سينه و خضوع و دلدادگي در برابر اسباب ظاهري و مادي.

انگيزه هاي منفي مصرف

1 ـ تفاخر و تكاثر

اگر انسان مصرف چيزي را به انگيزة تفاخر بر ديگران و ابراز امتياز و خودنمايي انجام دهد، و يا به خاطر رقابت و هم چشمي مصرف كند، مورد نكوهش اسلام است و از انگيزههاي منفي مصرف به شمار ميرود.

تفاخر در مصرف تا آنجا محكوم است كه پيشوايان الهي از مصاديق پايين آن نيز نهي كردهاند. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد:

تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لافسادا و العاقبة للمتقين. (19)

«ما اين دار آخرت (بهشت ابدي) را براي آنانكه در زمين، اراده علو و فساد و سركشي ندارند مخصوص ميگردانيم و حسن عاقبت، خاص پرهيزكاران است.»

نقل شده كه حضرت امير مؤمنان علي (ع) در تفسير فرموده است: (20)

ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها.

«همانا فردي را اين موضوع به خرسندي وامي دارد كه بند كفشش بهتر از بند كفش دوستش ميباشد و بدين جهت، داخل عنوان آيه ميشود يعني او از كساني به شمار ميرود كه در زمين، اراده علو فساد دارد.»

روايات متعددي در مذمت مصرف به انگيزة تفاخر وارد شده است كه ذيلاً به يك نمونه اشاره ميشود.

رسول گرامي اسلام (ص) ميفرمايد: (21)

مامن احد يلبس ثوبا ليباهي به فينظر الناس اليه الا لمينظرالله اليه حتي ينزعه.

«هر كس لباس بپوشد كه بدان مباهات كند و مردم به او نگاه كنند، خداوند به او نظر نميكند تا آن لباس را از تن درآورد.»

در تفاخر به حسب و نسب و تكاثر در اموال، خداوند در آية 20 از سوره حديد ميفرمايد:

اعملوا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و...

و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور.

«بدانيد كه زندگاني دنيا به حقيقت، بازيچهاي است كودكانه و لهو و عياشي و آرايش و تفاخر و فزونطلبي در مال و فرزندان، در مثل مانند باراني است كه به موقع ببارد و گياهي در پي آن از زمين برويد كه برزگر را به شگفت آرد و سپس بنگري كه زرد و خشك شود و بپوسد و در آخرت، عذاب سخت جهنم و آمرزش و خشنودي حق نصيب است و بدانيد كه دنيا جز متاع فريب و غرور، چيزي نيست.»

تفاخر به معناي: مباهات كردن به حسب و نسب است و تكاثر در اموال و اولاد به اين كه شخصي به ديگري فخر بفروشد كه من مال و فرزند بيشتري دارم.

زندگي دنيا عرضي است زائل، و سرابي است باطل، كه از خصال پنجگانة ذيل خالي نيست.

يا لعب و بازي است، يا لهو و سرگرمي كننده، يا زينت است، يا تفاخر و يا تكاثر است. همة اينها همان موهوماتي است كه نفس آدمي بدان و يا به بعضي از آنها تعلق خاطر و وابستگي پيدا ميكند. اموري خيالي و زائلي است كه براي انسان باقي نميماند و هيچيك از آنها براي انسان كمالي نفساني، و خيري حقيقي جلب نميكند. از شيخ بهايي نقل شده كه گفته است: «اين پنج خصلتي كه در آية شريفه ذكر شده، از نظر سنين عمر آدمي و مراحل حيات او مترتب يكديگرند؛ چون تا كودك است حريص در لعب و بازي است و همين كه به حد بلوغ رسيد، به آرايش خود و زندگيش ميپردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخري تهيه كند. مركب جالب توجهي سوار شود، منزل زيبايي بسازد و همواره به زيبايي و آرايش خود بپردازد، و بعد از اين سنين به حد كهولت ميرسد، آن وقت است كه بيشتر به فكر تفاخر به حسب و نسب ميافتد».

2 ـ مصرف گرايي افراطي

يكي ديگر از انگيزههاي منفي مصرف، مصرفگرايي افراطي ميباشد كه از آن در متون اسلامي به بطر ياد شده است.

بطر، حالت هيجان رواني و سبكسري است كه به انسان در اثر بدرفتاري با نعمتها و بيتوجهي در اداي حق نعمت و بكارگيري آن در غير جهت مصرفش عارض ميشود.

راغب ميگويد: (22) و البطر دهش يعتري الانسان من سوء احتمال النعمة و قله القيام بحقها و صرفها الي غير وجهها.

يعني: بطر عارضهاي است رواني كه ناشي از بيظرفيتي انسان در مقابل نعمت و كوتاهي در انجام وظيفه در قبال آن و بكارگيري نعمت در غير محل آن است، بطر در قرآن كريم در دو آيه استعمال شده است: نخست در آية 58 از سورة قصص كه خداوند سرگذشت قومي را نقل ميكند كه در استفاده از نعمتها دچار طغيان و كفران شدند پس خداوند آنها را به سبب اعمالشان هلاك گرانيد.

و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مسكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلاً و كنا نحن الوارثين.

«و چه بسيار از شهرها و آباديهايي را كه بر اثر فراواني نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانههاي ويران آنهاست و بعد از آنان جز اندكي سكونت نكرده و تنها ما وارث و يار آنها بوديم.»

همچنين در آية 47 از سوره انفال خداوند، مسلمانان را نهي ميكند كه در هنگام قتال با دشمنان دين، با خودنمايي و خودآرايي به تجملات دنيوي بيرون شوند، و مردم را با گفتار و كردار ناپسند خود به ترك تقوا و فرو رفتن در گناهان و خروج از اطاعت اوامر و دستورات او دعوت كنند و بدين وسيله مانع راه خدا شوند كه اگر چنين كنند زحمتشان بياثر گشته و نور ايمان در دلهايشان خاموش ميشود و آثار ايمان از اجتماع مسلمين، رخت برميبندد.

شيطان اين گونه اعمال زشت را نزد انسانها زينت ميبخشد، نعمتهاي الهي را آن گونه كه شايسته و سزاوار است به كار نگيرند و بيش از آنچه كه مورد نياز است مصرف كنند.

زينت دادن شيطان عمل آدمي را به اين است كه به وسيلة تهييج عواطف دروني مربوط به آن عمل، در دل آدمي القاء ميكند كه عمل بسيار خوبي است و در نتيجه انسان از عمل خود لذت ميبرد و قلباً آن را دوست دارد، و آن قدر قلب متوجه آن ميشود كه ديگر فرصتي برايش نميماند تا در عواقب وخيم و آثار سوء و شوم آن بينديشد. (23)

انسانهايي كه دچار يك چنين عارضة رواني هستند براي سعادت معنايي جز سعادت دنيا قائل نيستند و براي سعادت دنيا هم معنايي جز، خوردن و سرگرم بودن به لذات مادي و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خيالات واهي، نميفهمند. اين سنت خداي تعالي در خلقت بشر و اسكانش در زمين و زينت دادن زمين و لذايذ مادي آن است كه بدين وسيله فردفرد بشر را امتحان كند، سعادتمندان از ديگران متمايز شوند و به همين منظور نسلها را يكي پس از ديگري به وجود ميآورد و متاعهاي زندگي كه در زمين است در نظرشان جلوه ميدهد؛ آن گاه آنان را به اختيار خود واميگذارد تا آزمايش شوند. آية 7 از سوره كهف بيانگر اين واقعيت است.

انا جعلنا ما الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملاً.

«آنچه را كه بر روي زمين قرار داديم زينتي براي آن است تا اينكه آزمايش كنيم آنها را كه كدامشان نيكوتر عمل ميكنند.»

شهيد بزرگوار آيت الله صدر دربارة كالاهاي تجملي و به كار گرفتن آنها ميگويد: (24)

«اقتصاد اسلامي با توليد وسايل تجملي يا موادي كه موجب اسرافكاري در جامعه شود، شديداً مبارزه ميكند و هرگونه حركت اقتصادي را در اين جهت محكوم ميكند، بدين معني كه اولاً بايد لوازم و وسايلي كه براي يك زندگي سالم به دور از اسراف و بيهوده كاري لازم است تأمين كند. ثانياً از توليد وسايلي كه موجب انحراف اخلاقي و اسرافكاري در جامعه ميشود جلوگيري شود.»

اسلام نگرش افراد را در شيوة مصرف اموال دگرگون كرده و رقابتهاي تبآلود شهوي كه جز ارضاء نيازهاي جنسي و تن دادن به خواهشهاي شيطاني نفس در ساية اسرافكاري و زيادهروي است را بكلي واژگون ميسازد.

3 ـ رقابت و هم چشمي

يكي ديگر از انگيزههاي منفي مصرف، رقابت و همچشمي است، حال آنكه هر قدر ارزشهاي اسلامي در جامعهاي، بيشتر حاكم شود، اين انگيزه تأثير خود را بيشتر از دست ميدهد ؛ زيرا ارزش انسانها در جامعة اسلامي براساس مقدار مصرف ارزيابي نميشود، و اين گونه نيست كه كسي كه بيشتر مصرف ميكند، ارزش اجتماعي او نيز افزون ميشود.


1 ـ لغت نامه فرهنگ فارسي دكتر معين، المنجد الابجدي، تفسير نمونه، ج 12.

2 ـ فدع الاسراف مقتصدا، علي (ع) نهج البلاغه، نامه 13.

3 ـ العين، ج 7.

4 ـ مفردات القرآن، ماده بذر.

5 ـ مجمع البيان، ج 6، ص 410 در تفسير آية 27 سورة اسراء.

6 ـ مجمع البحرين: ماده بذر.

7 ـ مجمع البحرين، واژه اسراف.

8 ـ مجمع البيان، ج 4، ص 413، ذيل آية 31 سورة اعراف.

9 ـ مجمع البيان، ج 4، ص 375 در تفسير آية 151 سورة انعام.

10 ـ العين، ج 7.

11 ـ مجمع البيان، ج 4، ص 413، ذيل آية 31 / اعراف.

12 ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 260.

13 ـ تحرير الوسيله، ج 1، ص 275.

14 ـ اصول كافي، ج 3، ص 132.

15 ـ اصول كافي، ج 3، ص 26.

16 ـ سورة بقره، آية 265.

17 ـ الميزان، ج 3، ص 388.

18 ـ سورة بقره، آية 195.

19 ـ سوره قصص، آية 83.

20 ـ تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 144، حديث 124.

21 ـ نهج الفصاحة، ص 550، شماره 2664.

22 ـ مفردات راغب اصفهاني، ص 48.

23 ـ الميزان، ج 9، ص 96.

24 ـ شاخصهاي اساسي اقتصادي اسلامي ـ ترجمه فخرالدين شوشتري ـ ص 87.

/ 1