رساله خطي ابواب الجنان ملامحسن فيض كاشاني(م1091)ق - رساله خطی ابواب الجنان ملامحسن فیض کاشانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رساله خطی ابواب الجنان ملامحسن فیض کاشانی - نسخه متنی

سید حسن فاطمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رساله خطي ابواب الجنان ملامحسن فيض كاشاني(م1091)ق

سيدحسن فاطمي

حكم نماز جمعه در عصر غيبت از جمله مباحث مورد اختلاف است. از اين رو فقها رساله‏هاي مستقلّي در اين موضوع نگاشته‏اند.

مرحوم ملا محسن فيض كاشاني از جمله علماي برجسته‏اي است كه در اين موضوع، رسالؤ ابواب الجنان را نگاشته و بخش عمدؤ آن، اثبات واجب عيني بودن نماز جمعه است.

وي رسالؤ خود را در هشت باب ـ به تعداد درهاي بهشت ـ تنظيم كرده است:

باب اوّل: وجوب عيني نماز جمعه

باب دوم: شرايط و وظايف نماز جمعه

باب سوم: فضيلت نماز جمعه

باب چهارم: فضيلت روز جمعه و شب جمعه

باب پنجم: وظايف روز جمعه

باب ششم: فضيلت جماعت

باب هفتم: شرايط آداب نماز جماعت

باب هشتم: احكام نماز جماعت

فيض كاشاني در كتاب شهاب ثاقب به تفصيل در وجوب نماز جمعه بحث كرده است اما چون به زبان عربي بود، ابواب الجنان را به فارسي نگاشت تا براي فارسي زبانان قابل استفاده باشد.

از ميان هشت باب اين اثر، باب اول گسترده‏تر از ابواب ديگر است و ظاهراً هدف اصلي نويسنده، نگارش اين بخش بوده است. اين باب داراي چهار فصل است. در فصل اول با آيات قرآن و در فصل دوم با احاديث پيامبر ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و در فصل سوم از طريق سخنان ديگر معصومان ـ عليهم السلام ـ وجوب نماز جمعه اثبات شده است و در فصل چهارم ديدگاه‏هاي فقهاي بزرگ در بارؤ وجوب عيني نماز جمعه گرد آمده است.

اين رساله از روي نسخؤ خطي موجود در كتابخانؤ آيت اللّه العظمي گلپايگاني به شماره 181/11 تحقيق شده است.

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس و ستايش مر خداي را كه صوامع آسمان را به صنوف طاعت ملائكه پيراست، و جوامع زمين را به صفوف جمعه و جماعت موءمنين آراست، هر صنفي از آنان را به طاعتي خاص سر افراخت، و هر يك از اينان را به عبادات كوناكون* مشرّف ساخت، و درود نامعدود بر روان خاتم انبيا و سرور اوليا و ساير ائمه هدي ـ صلوات الله عليهم ـ كه به ترويج دين قويم و ترسيم شرع مستقيم قيام نمودند و به اجتماع در طاعات و اقامت جمعه امر فرمود.

امّا بعد، چنين كويد محسن بن مرتضي كه: اين نامه‏ايست از ما جماعت موءمنان را در بيان وجوب نماز جمعه و فرض عين بودن آن در جميع اعصار و امصار و به وادي و اقطار بر جميع مكلّفين سوي ذوي الاعذار و ذكر شرايط و آداب و فضيلت و ثواب و فضل روز جمعه بر ساير روزها و وظايف اين روز مبارك و فضيلت نماز جماعت و شرايط و آداب و احكام آن.

و باعث بر نوشتن اين نامه آن است كه جمعه و جماعت ركني است عظيم در دين، مشتمل بر تعظيم شعائر الله، و اطاعت امر اله، و متابعت پيغمبر، و باز ايستادن از فحشا و منكر، و بر خوردن موءمنان به يكديكر، و بري شدن از نفاق، و پاك شدن از كناه و شقاق، و محافظت بر اوقات صلوات و آداب آن، و مضاعف شدن اجر و ثواب آن، و تأليف قلوب موءمنان، و تحصيل محبت اخوان، و تعاون ايشان در امر دين و دنيا، و غير آن از حكمت‏ها.

و بالجمله، نماز اوّل روزي كه مشروع شده بدين نحو مشروع شده و غير اين نحو مستحسن نبوده مكر صاحبان اعذار را و جمعيّت لفظ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِياكَ نَسْتَعيْنُ» شاهد است برين. و با اين همه فوايد و منافع و با انواع تأكيدات و تشديدات كه در اين امر آمده ـ چنان كه مذكور خواهد شد ـ تا آن كه تارك جمعه و جماعت را فاسق ناميده‏اند، بلكه ميزان در شناختن عادل از فاسق اين امر را مقرّر فرموده‏اند، چنان كه در احاديث صحيحه وارد است.

اين ركن در ميان فرقؤ محقّؤ اماميّه نزديك است كه مندرس شود؛ چرا كه اكثر منسوبان به علمِ اين طايفه از سعادت اين عبادت معرضند و محروم به سبب جهل به حقيقت آن يا به جهت اعتياد ترك آن خَلَفاً عن سلف به سبب تقيّه كه در ازمنه سابقه ميان ايشان بوده و اقامت آن ميسّر نمي‏بوده يا به واسطه دشواري متابعت اقران يا از كاهلي و تن پروري يا از منافسه در سروري يا به شومي نفاق و شقاق يا غير آن از رذايل اخلاق تا آن كه اعظم تشنيعات مخالفين برايشان اين است و حق با مشنّعين است.

و ما اكر چه قبل از اين رساله نوشته بوديم در بيان وجوب نماز جمعه و اطناب در آن كرده موسوم به «شهاب ثاقب» ليكن چون آن به زبان تازي بود و از مطالب ديكر خالي، همه كس نمي‏فهميد و به همه اين مهمات نمي‏رسيد. ثانياً، اين مختصر به لغت فارسي نوشته شد تا نفعش اعم و ثوابش اتمّ باشد. تذكيري است متفقّهه را،و...1 مترفهه را، اعلام به نهجي است مهجوراني را كه از اين سعادت عظمي و غنيمت كبري بي‏خبر و غافلند و اتمام حجتي است دوراني را كه خود را از ديدن اين آيات و شنيدن اين دلالات بر ناداني و جهل داشته يا خود نادان و جاهلند.

مشتمل بر هشت باب [است] كه هر يك به منزله دريست از درهاي بهشت كه بر روي موءمنان مفتوح مي‏كردد و به آن داخل بهشت مي‏شوند و از اين جهت به «ابواب الجنان» موسوم كشت. و چون مطلب باب اوّل بر قومي مشتبه بود، در آن باب، الفاظ قرآن و حديث را ذكر كرديم با ترجمه،به خلاف ساير ابواب كه بر ترجمه اقتصار نموديم. و من اللّه التّوفيق.

باب اوّل ـ در بيان وجوب نماز جمعه و آن كه فرض عين است بر همه

هر مكلّفي كه از اعذاري كه مذكور خواهد شد سالم باشد و اين حكم هم به قرآن ثابت شده و هم به حديث پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و هم با احاديث ائمّه معصومين ـصلوات اللّه عليهم ـ و هم به كلمات فقهاي اماميّه از قدما و متأخرين كه طريقه اهل بيت ـعليهم السّلام ـ را از دست نداده‏اند و قدم از جادّه ايشان بر نكرفته و ما اين چهار مدعا را در چهار فصل بيان كنيم، به توفيق خداي عزّوجلّ.

فصل اوّل ـ در بيان وجوب نماز جمعه و فرض عين بودن آن از قرآن مجيد

در سورؤ جمعه مي‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اي كساني كه كرويده‏ايد به احكام شرع «اذَا نُودِيَ للصَّلاةِ» چون ندا در داده شود براي نماز «منْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» از روز جمعه «فَاسْعَوْا» بشتابيد به صرف همكي همّت و تمامي رغبت «اِلي ذِكْرِ اللّهِ» به سوي ياد كردن خداي، كه نماز جمعه است و خطبه، چنان كه قرينه مقام دلالت بر آن مي‏كند و از احاديث اهل بيت ـعليهم السلام ـ كه ذكر آن خواهد شد، مستفاد مي‏كردد و از خطبه جمعه حضرت اميرالموءمنين ـ عليه السّلام ـ معلوم مي‏شود و مفسّران نيز برآن اتّفاق كرده‏اند «وَذَرُوْا الْبَيْع» و بكذاريد خريد و فروخت را «ذَلِكُمْ» اين سعي و ترك بيع «خَيْرء لَكُمْ» بهتر است شما را از معامله؛ زيرا كه در آن نفع باقي اخروي است و آن بهتر است از سود فاني دنيوي «اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»2 اكر هستيد كه مي‏دانيد نفع را از ضرر، و تمييز مي‏كنيد ميان خير و شر.

و در سورؤ منافقين مي‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذيْنَ آمَنُوا» اي كروه موءمنان «لاَ تُلْهِكُمْ» مشغول نكرداند شما را«أَمْوَالُكُمْ» مال هاي شما «وَ لاَ أَوْلاَ دُكُمْ» و نه فرزندان شما «عَنْ ذِكْرِ اللّه» از ياد كردن خداي يعني نماز جمعه و خطبؤ آن، چنان كه جمعي از مفسران كفته‏اند و امر بقراءت سورتين در اين نماز دلالتي برآن مي‏كند «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ» و هر كه بكند اين كار را يعني به مال و فرزند از حق بازماند «فَأُولئِك» پس آن كروه «هُمُ الْخاسِرُونَ»3 ايشان زيان كارانند كه به حقير فاني بازمانند از عظيم باقي.

و جاي ديكر مي‏فرمايد: «حَافِظُوْا عَلَي الصَّلَوَاتِ» محافظت نماييد بر نمازها «وَالصَّلاةِ الْوُسْطَي»4 و به تخصيص نماز وسطي كه نماز جمعه است به قول بعضي و فريضه آن وقت است به قولي ديكر كه شامل نمازهاي ظهر ساير ايّام نيز باشد.

فصل دوم‏ـ در بيان وجوب نماز جمعه و فرض عين بودن آن از حديث پيغمبر صلّي الله عليه و اله و سلم

مخالف و موءالف در كتب خود روايت كرده‏اند از آن حضرت كه فرمود: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الجُمُعَةُ و فَريضَةء واجِبَةء إلي يَوْم القيمَةِ»5 نوشته شد بر شما نماز جمعه و فريضه شد فريضه واجبه تا روز قيامت.

و نيز فرمود: «الجمعة واجبةء علي كلّ مسلم» نماز جمعه واجبست بر هر مسلماني «إلاّ أربعة» مكر چهار كس: «عبد مملوك أو امرأة أو صبي أو مريض»6 بنده كه ملك يا زن يا كودك يا بيمار.

و نيز فرمود در بعضي خطبه‏ها: «إنّ اللّه فرض عليكم الجمعة» به درستي كه حق تعالي فرض كردانيد بر شما نماز جمعه را «فمن تركها» پس هر كه ترك كند آن را «في حياتي» در ايام حيات من «أو بعد موتي» يا بعد از موت من «وله إمام عادل» و او را باشد پيشنمازي عادل «استخفافاً بها» و اين ترك او از جهت سبك دانستن و سهل شمردن او باشد اين نماز را «أو جحوداً بها» يا از روي انكار باشد آن را «فلا جمع اللّه شمله» پس جمع مكرداناد خداي عزّوجلّ پراكندكي او را «ولا بارك اللّه له في أمره» و بركت مدهاد خداي تعالي مر او را در كار او «ألا و لا صلاة له» آكاه باشيد كه نمازي نيست مر او را «ألا و لا زكاة له» آكاه باشيد كه زكاتي نيست مر او را «ألا و لا حجّ له» آكاه باشيد كه حجي نيست او را «ألا و لاصوم له» آكاه باشيد كه روزه نيست او را «ألا و لابرّله» آكاه باشيد كه نيكويي نيست و طاعتي نيست او را «حتّي يتوب»7 تا آن كه توبه كند. يعني هيچ يك از عبادات و طاعات او به درجه قبول نمي‏رسد و هر چند بسيار كند تا آن كه توبه كند از ترك نماز جمعه و به آن بكرود و به جاي آورد.

و نيز فرمود: «مَن تَرَكَ ثَلاثَ جُمَع متعمّداً من غَير عِلّةٍ» از روي عمد، بي باعثي ضروري «خَتَمَ اللّه عَلي قَلبه» مهر كرد خداي تعالي بر دل او «بخاتم النفاق»8 به آن كه دل او خالي باشد از ايمان و اظهار ايمان كند به زبان، يعني دل او بسته شد به حيثيتي كه ايمان را درو راهي نماند.

و نيز فرمود: «لينتهنّ أقوام» بايد كه باز ايستند البته قومي چند «عن ودعهم الجمعات» از وا كذاشتن ايشان نمازهاي جمعه را «أو ليختمنّ اللّه علي قلوبهم» يا بايد كه مهر كند البته خداي تعالي بر دل هاي ايشان «ثم ليكوننّ من الغافلين»9 پس بايد كه باشد البته از جمله غافلان.

و اخبار نبويه درين باب بسيار است.

فصل سيم ـ در بيان وجوب نماز جمعه و فرض عين بودن آن از احاديث ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم أجمعين

مشايخ ثلاثؤ ما كه صاحبان كتب اربعؤ حديث‏اند، اَعني شيخ ابوجعفر محمد بن يعقوب كليني و شيخ ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه قمي و شيخ ابو جعفر محمد بن حسن بن طوسي ـ رضوان اللّه عليهم ـ در كتاب كافي و كتاب من لايحضره الفقيه و كتاب تهذيب با اسناد صحيح از حضرت امام محمد باقر ـ صلوات اللّه عليه ـ روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «فَرَض اللّه عَلَي النّاس» فرض كردانيد حق تعالي بر مردمان «مِن الجمعة إلي الجمعة» از روز جمعه تا روز جمعه «خَمساً و ثَلاثينَ صَلاةً» سي و پنج نماز را «مِنْها صَلاة واحِدَة» از آن جمله يك نماز است «فَرَضَهَا اللّه في جَماعة» فرض كردانيد خداي تعالي آن را كه در جماعت بكذارند «وَ هي صَلاة الجُمعَة» و آن نماز جمعه است «وَ وضَعها عَنْ تَسْعَةٍ» و فرو كذاشت آن را از نه‏كس «عَنِ الصَّغيرِ وَ الكَبيرِ» از خوردسال و پير سال خورد «والْمَجنُونِ» و ديوانه «وَ المُسافِرِ» و كسي كه سفر كرده باشد «وَ العَبْدِ» و بنده «وَالمرأةِ» و زن «وَ المريضِ» و بيمار «وَ الأَعْمي» و كور «وَ مَنْ كانَ عَلي رَأسِ فَرسَخَينِ»10 وكسي كه بوده باشد بر سر دو فرسخ يعني از موضعي كه نماز جمعه در آن مي‏كذارند.

و در كافي و تهذيب با اسناد صحيح روايت كرده‏اند از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ كه فرمود: «إنّ اللّه [عزّوجلّ] فَرَضَ» به درستي خداي عزّوجلّ فرض كرداند «في كُلِّ سَبْعة أَيّام» در هر هفت روز «خَمسًا و ثَلاثين صَلاة» سي و پنج نماز را «منِها صَلاةً» از آن جمله نمازيست «واجِبَةً عَلي كُلّ مُسْلِم أَنْ يشهدَها» واجب است بر هر مسلماني كه حاضر شود آن را «إلاّ خَمْسَة» مكر پنج كس «الْمَريضُ وَ الممْلُوكُ وَ المُسافِرُ و المرأَةُ وَ الصبيّ»11 بيمار و بنده و مسافر و زن و كودك.

و در كتاب من لايحضره الفقيه با اسناد صحيح روايت كرده كه از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: «عَلي مَن تَجبُ الجمعة» بر كه واجبست نماز جمعه؟ «قال: علي سَبعَة نَفَرٍ منَ المُسلمين» فرمود: بر هفت كس از مسلمانان «و لا جُمعة لأقَلّ مِنْ خَمْسَةٍ أَحَدهُمُ الإمامُ» و نماز جمعه نيست كمتر از پنج كس را كه يكي از ايشان پيش نماز باشد، يعني تا پنج نباشد جايز نيست و تا هفت نباشد واجب نيست «فَإنِ اجتَمعَ سَبْعَةء» پس اكر مجتمع شدند هفت كس «وَلَمْ يُخافُوا» و نترسيدند يعني تقيه بر ايشان واجب نبود «أَمّهم بَعضُهمْ وَ خَطَبَهُم»12 امامت مي‏كند بعضي از ايشان ايشان را و خطبه مي‏خواند.

و در تهذيب و استبصار با اسناد صحيح از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه فرمود: «يُجَمّع الْقومُ يومَ الجُمعة» به تشديد ميم، يعني نماز جمعه مي‏كذارند قوم در روز جمعه «إذاكانوا خَمْسَة فَما زادَ» چون پنج كس باشند يا بيشتر «وَ إِنْ كانُوا أقلّ منْ خَمسَةٍ» و اكر كمتر از پنج كس باشند «فَلا جمعة لَهم» پس نماز جمعه نيست ايشان را «والجمعة واجبة علي كل أحد» نماز جمعه واجبست بر همه كس «لا يَعذرُ النّاس فيها» معذور نيستند مردمان در آن «إلاّ خَمْسة» مكر پنج كس «المرَأةُ وَ المملوك و المُسافِر و الْمريض و الصبيّ».13

و نيز در تهذيب با اسناد صحيح از آن حضرت روايت كرده‏اند كه فرمود: «إذا كانوا سَبْعة يوم الجُمُعَة» چون هفت كس باشند روز جمعه «فليصلّوا في جماعةٍ» پس بايد كه در جماعت نماز بكذارند يعني نماز جمعه بكذارند، به دليل اشتراط عدد مخصوص و آدابي كه مذكور مي‏شود «وَ ليلبس البردَ» و بايد كه برد بپوشد، يعني پيش نماز، و بُرد جامه‏ايست نفيس كه آن را ردا مي‏كرده‏اند «و العَمامَةَ» و عمامه بر سر كيرد «وَليتَوكأَّ عَلي قَوسٍ أوعَصاً» و بايد كه تكيه كند بر كماني يا عصايي «وَليَقْعُد قعدةً بَيْن‏الخُطبتَين» و بايد كه بنشيند نشستني ميان هر دو خطبه «و يجْهَرْ بالقَراءة» و بلند كند قراءت را «ويَقْنُت في الرّكعةِ الْأُولي مِنهما قَبْل الرّكُوعِ»14 قنوت بخواند در ركعت اوّل از آن دو ركعت پيش از ركوع.

و نيز در هر دو كتاب به اسناد صحيح روايت كرده از آن حضرت كه فرمود: «إذاكان القَوْمُ في قَريَةٍ» چون باشند قومي در دهي «يُصَلّوُنَ الْجُمعةَ أربَعَ رَكَعاتٍ» جمعه را چهار ركعت مي‏كذارند «فإن كانَ لَهُمْ مَن يخْطبُ» پس اكر كسي باشد ايشان آن را كه خطبه تواند خواند «جمعوا» نماز جمعه مي‏كذارند «إذا كانُوا خَمْسَةً» چون پنج كس باشند «وَ إنَّما جُعلَتْ رَكْعتَيْن لِمكان الخطبتين»15 و دو ركعت به جهت آن شده كه دو خطبه هست بدل آن دو ركعت ديكر.

و نيز در هر دو كتاب به اسناد صحيح از امام محمّد باقر يا امام جعفر صادق ـ عليهما السّلام ـ روايت كرده كه شخصي پرسيد: «عَنْ أُناسٍ في قَرْيَةٍ» از جماعتي مردمان كه در دهي باشند «هَلْ يُصَلّوُنَ جَماعَةً؟» آيا نماز به جماعت مي‏كذارند؟ «قالَ: نَعَمْ» فرمود: بلي «يُصَلّونَ أربعاً إذا لَمْ يَكُنْ لَهم من يَخْطب»16 چهار ركعت مي‏كذارند چون نباشد مر ايشان را كسي كه خطبه تواند خواند دو ركعت مي‏كذارند؛ چه همه كس را توانايي خطبه خواندن نيست خصوصاً اهل ده را.

و نيز در هر دو كتاب به اسناد صحيح از امام محمّد باقر ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه فرمود: «الجمعة واجبة علي من إن صلّي الغداة في أهله أدرك الجمعة» نماز جمعه واجبست بر كسي كه اكر نماز صبح را در خانه خود بكذارد نماز جمعه را در تواند يافت «و كان رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ إنّما يصلّي العصر في وقت الظّهر في سائر الأيّام» و بود رسول خداي كه مي‏كذارد نماز عصر روز جمعه را در وقت نماز پيشين روزهاي ديكر «كي إذا قضوا الصّلوة مع رسول اللّه ـ صلّي اللّه عليه و اله وسلّم ـ» تا آن كه چون از نماز فارغ شوند با رسول خداي «رجعوا إلي رحالهم قبل اللّيل» بركردند و به منزلهاي خود برسند پيش از آن كه شب در آيد «و ذلك سنّة إلي يوم القيامة»17 و آن سنّتي است تا روز قيامت، يعني تا روز قيامت هر كه نماز جمعه كذارد چنين مي‏كند.

و نيز در تهذيب به اسناد صحيح از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: «من ترك ثلاث جمع متوالية» هر كه ترك كند سه نماز جمعه پياپي را «طبع اللّه علي قلبه»18 مهر كرد خداي بر دل او.

و در روايت ديكر آمده بعد از اين كلام: «فإن ترك من غير علّة ثلاث جمع» پس اكر ترك كرد بي باعثي ضروري سه جمعه را «فقد ترك ثلاث فرائض» پس به تحقيق ترك كرد سه فريضه را «ولايدع ثلاث فرائض من غير علّة» و وا نمي‏كذارد سه فريضه را بي ضرورتي «إلاّمنافق»19 مكر كسي كه به دل ايمان نداشته باشد و به زبان اظهار كند.

و نيز در تهذيب و استبصار به اسناد صحيح از زراره روايت كرد كه كفت: «حثّنا أبو عبداللّه ـ عليه السّلام» ترغيب كرد ما را امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ «علي صلاة الجمعة» بر نماز جمعه «حتي ظننت أنّه يريد أن نأتيه» تا اين كه كمان كردم كه اراده دارد كه به نزد او بياييم و با او نماز بكذاريم «فقلت: نغدو عليك؟» پس كفتم: فردا بياييم؟ «فقال: لا إنّما عنيت عندكم»20 فرمود: نه خواستم كه پيش خود نماز بكذاريد. و اين به جهت آن بود كه آن حضرت در زمان تقيّه بود و نمي‏توانست كه خود نماز جمعه بكذارد مكر با مخالفين، ليكن اصحابش را در آن اوقات مقدور بود كه پنهان بكذارد.

و نيز در هر دو كتاب به اسناد موثّق روايت كرده از عبدالملك بن اعين كه كفت: حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السلام ـ به من كفت: «مثلك يهلك و لم يصل فريضة فرضها اللّه» مثل تويي هلاك شود و نكذارده باشد فريضه را كه خداي تعالي فرض كردانيده «قلت: كيف أصنع» كفتم: چون كنم؟ «قال: صلّوا جماعة يعني صلاة الجمعة»21 فرمود: نماز در جماعت بكذاريد يعني نماز جمعه را بكذاريد.

و نيز در هر دو كتاب و كتاب كافي به اسناد حسن روايت كرده‏اند از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ كه فرمود: «الجمعة واجبة علي من كان منها علي رأس فرسخين» نماز جمعه واجب است بر هر كسي كه بر سر دو فرسخ باشد از آن «فإن زاد علي ذلك» پس اكر بيشتر باشد «فليس عليه [شي‏ء]»22 پس [چيزي] نيست برو.

و در كتاب من لايحضره الفقيه و تهذيب به اسناد حسن روايت كرده از آن حضرت كه فرمود: «إذا كان بين القريتين ثلاثة أميال» چون ميان دو ده سه ميل مسافت باشد، يعني يك فرسخ «فلا بأس أن يجمع هوءلاء و يجمع هوءلاء»23 پس باكي نيست كه نماز جمعه بكذارند اينها علي حده و اينها علي حده.

و در كافي و تهذيب و استبصار به اسناد حسن روايت كرده‏اند كه از آن حضرت پرسيدند از كسي كه خطبه را در نيافت روز جمعه «قال: يصلّي ركعتين» فرمود: دو ركعت نماز مي‏كذارد «فإن فاتته الصّلاة فلم يدركها فليصلّ أربعاً» پس اكر نماز جمعه فوت شد او را چنان كه هيچ از آن ادراك نكرده چهار ركعت مي‏كذارد. «و قال: إذا أدركت الإمام قبل أن يركع الركعة الأخيرة فقد أدركت الصّلاة» و فرمود: چون دريافتي امام را پيش از ركوع آخر پس نماز جمعه را دريافته «و إن أنت أدركته بعد ما ركع» و اكر دريافتي او را بعد از آن كه ركوع آخر كرده بود «فهي الظّهر أربع»24 پس فريضه تو نماز پيشين است چهار ركعت.

و در كتاب من لايحضره الفقيه به اسناد صحيح از آن حضرت روايت كرده كه فرمود در نماز عيدين: «إذا كان القوم خمسة أو سبعة» چون قوم پنج يا هفت باشند «فإنهّم يجمعون الصّلاة كما يصنعون يوم الجمعة»25 پس به درستي كه به جماعت مي‏كذارند نماز را.

فصل چهارم ـ در بيان وجوب نماز جمعه و فرض عين بودن از قول فقهاي معتبرين اماميّه ـ قدّس اللّه اسرارهم ـ

فقهاي اماميّه دو قسمند: قسمي آنانند كه در جميع احكام شرعيّه از اصول و فروع، مستند به قرآن و احاديث اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ مي‏باشد و در تصانيف خود از قول ثقلين تجاوز نمي‏نمايند، مثل متقدّمان ايشان كه در ازمنه ائمّه معصومين ـ عليهم السّلام ـ يا نزديك به آن بوده‏اند، از اصحاب ايشان كرفته تا شيخ ابوجعفر طوسي ـ رحمه اللّه ـ و جمعي از اواخر متأخّرين كه متابعت ايشان كرده‏اند، از اواخر زمان شيخ زين الدّين عاملي كرفته تا حال ـ شكر اللّه مساعيهم جميعاً ـ و بر مصنّفات ايشان اعتماد تمام هست و سخنان ايشان هركز نمي‏ميرد؛ زيرا كه قول ايشان مستند به اجتهاد و رأي نيست بلكه نقل از خدا و رسول خداست كه متبدّل و متغير نمي‏شود تا روز قيامت؛ چنان كه در حديث وارد است كه «حلال محمّد حلال إلي يوم القيمة و حرامه حرام إلي يوم القيمة»26 يعني حلال محمّد حلال است تا روز قيامت و حرام او حرامست تا روز قيامت. كسي به رأي و اجتهاد تغيير آن نمي‏تواند داد و كلمات ايشان در وجوب عيني نماز جمعه در جميع امصار و اعصار متّفق و موافق قرآن و حديث است و در مصنّفات خود تصريح به آن كرده‏اند از روي جزم و قطع بي تردّدي و شكّي و شبهه. و عبارات صريحؤ بيست كس از اين قسم را در اين حكم در كتاب شهاب ثاقب كه در تحقيق اين مطلب نوشته‏ايم، نقل كرده‏ايم اكر خواهند از آن جا بطلبند.

و قسمي ديكر آنانند كه در بعضي از فتاوي مستند به قرآن و حديث مي‏باشند و بعضي ديكر را با اجتهاد و رأي حكم مي‏كنند و تابع ظنّ خود مي‏شوند و كلام اكثر ايشان در اين مسئله مشعر است به تردّد در حكم و اضطراب در آن با اختلاف بسيار؛ كاه مي‏كويند: حضور سلطان عادل يعني امام معصوم ـ عليه السّلام ـ شرط است يا كسي كه منصوب باشد از قبل او.

و كاه مي‏گويند: اگر سلطان عادل يا منصوب آن نباشد اصح آن است كه نماز جايز است به جهت آن كه در احاديث صحيحه وارد است كه هركاه جماعتي در دهي باشند و در ميان ايشان كسي باشد كه خطبه تواند خواند نماز جمعه مي‏كذارند. و كاه مي‏كويند: در زمان غيبت امام، وجوب اين نماز ساقط است، به جهت آن كه اين شرط مفقود است امّا استحباب ساقط نيست. و كاه مي‏كويند: در زمان غيبت، مجتهد قايم مقام امام است و بنابر اين بايد كه وجوب ساقط نشود. و كاه مي‏كويند: وجود مجتهد در كار نيست و حضور عدل كافي است و ترغيبات ائمّه معصومين ـ صلوات اللّه عليهم ـ در احاديث جاري مجراي نصب ايشان است كسي را كه امامت تواند كرد و خطبه تواند خواند هر كه باشد. و كاه مي‏كويند: پيش نمازي بايد، كه مجتهد باشد. و كاه مي‏كويند: حضور مجتهد يا اذن او مي‏بايد و اكر چه پيش نماز ديكري باشد. و كاه مي‏كويند: وجوب اين نماز در حين غيبت امام تخييري است نه عيني. و كاه مي‏كويند: در اين هنكام جايز نيست. و كاه مي‏كويند: حضور سلطان عادل را تفسير به استيلا و سلطنت امام معصوم مي‏كنند. و كاه به ظهور او و اكرچه تقيّه كند. و غير از اين اقوال مختلفه و كلمات متناقضه كه مستند ايشان در آنها متشابهات است كه عقول و آرا بر آن متفق نمي‏تواند شد مكر آن كه بعضي در آن تقليد بعضي كنند و قومي تابع قومي شوند، همچنان كه كرده‏اند و چون اين طايفه رخصت نداده‏اند كه بعد از موت ايشان كسي به قول ايشان عمل نمايد ما را چه لازم است كه متعرّض سخنان ايشان شويم خصوصاً كلام خدا و رسول خدا و ائمّه هدي ـ صلوات اللّه عليه و عليهم ـ و كلام فقهاي معتبرين كه قولشان زنده است در دست داريم متفق الكلمه بي تردّد و شك و شبهه و للّه الحمد.

باب دوم ـ در بيان شرايط و وظايف نماز جمعه

شرايط وجوب نماز جمعه سالم بودن مكلف است از انوثت و بندكي و سفر و بيماري و پيري و كوري و دوري به دو فرسخ و كمتر بودن از پنج كس و بيم فتنه و فساد. و شرايط صحّت آن خواندن دو خطبه است و به جماعت كذاردن و دور بودن به يك فرسخ از نماز جمعؤ ديكر.

و شرط كسي كه امامت كند زياده بر شرايط امام نمازهاي ديكر، آن است كه خطبه تواند خواند و بصيرتي در وجوب اين نماز داشته باشد؛ چه در اين اعصار بر جمعي مشتبه است و اينها كه كفتيم، از احاديثي كه در باب سابق ذكر كرديم، معلوم شد. و ساير شرايط امام را در باب شرايط جماعت ذكر خواهيم كرد. إن شاءاللّه.

و هر مكلّف كه نماز جمعه از او ساقط است، چون حاضر شود بر او واجب مي‏شود، سواي زن. و بعضي را ثواب بيشتر است، چون مسافر و بعضي را كمتر است، چون زن.

و اما وظايف و آداب نماز كه بعضي واجب و بعضي مستحب است، تقديم خطبتين است بر نماز و با طهارت بودن خطيب و به منبر برآمدن او بعد از اذان يا به منبر نشستن تا موءذن فارغ شود و تكيه كردن او به عصا يا كمان يا شمشير، و عمامه را بر سرداشتن و ردا بر دوش افكندن و روي به مردمان كردن و سلام بر ايشان كردن وقت استقرار بر منبر و رو كردن مردمان به او و نزديك منبر آمدن ايشان و كوش فراداشتن و سخن نكفتن در اثناي خطبه و نماز نكذاردن و مشتمل بودن هر دو خطبه بر حمد خدا و شهادتين و ثناي پيغمبر و آل او و پند مردمان و خواندن سوره كوتاه يا آيؤ مفيده و فاصله كردن ميان هر دو خطبه به نشستن به قدر خواندن سوره توحيد و سخن نكفتن در آن نشستن و دعاي ائمّه معصومين ـصلوات اللّه عليهم ـ و استغفار براي موءمنين و موءمنات در خطبه دوم و بلند كردن قراءت در نماز و سورؤ جمعه در ركعت اوّل و سوره منافقين در دوم خواندن و قنوت در اوّل پيش از ركوع و در دوم بعد از ركوع خواندن. اين است وظايف مختصه به اين نماز سوي وظايف مشتركه ميان همه نمازها. و باللّه التّوفيق.

باب سيوم ـ در بيان فضيلت نماز جمعه

در فضيلت اين نماز همين كافي است كه بهترين عبادات و طاعات است بعد از ايمان و معرفت؛ چه در احاديث صحيحه ثابت شده است كه بهترين عبادات بعد از معرفت، نماز است. اكر مقبول شد همه مقبول است و اكر مردود كشت همه مردود.27 و ثابت شده كه بهترين نمازها نماز يوميّه است و بهترين نمازهاي يوميّه نماز وسطي است و نماز وسطي نماز جمعه است يا نماز ظهر. و نماز ظهر روز جمعه كه بهترين روزهاست و حسنات در او مضاعف است نماز جمعه است. پس بهترين عبادات بعد از ايمان نماز جمعه باشد.

و در كتاب من لايحضره الفقيه از پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ روايت كرده كه هر كه به نماز جمعه آمد و ايمان داشت به آن و ثواب آن را از خداي عزّوجلّ توقّع داشت عمل خود را از سر بكيرد يعني از كناهان پاك مي‏شود.

و در كتاب امالي از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه هيچ قدمي سعي نكرد به نماز جمعه مكر آن كه حرام كرد خداي عزّوجلّ بدن او را بر آتش.28

و در كتاب كافي به اسناد صحيح روايت كرده از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ كه فضيلت داده خداي عزّوجلّ روز جمعه را بر غير آن از روزها و به درستي كه بهشت آراسته مي‏شود در روز جمعه و درهاي آسمان كشوده مي‏شود از براي بالا رفتن عمل هاي بندكان در روز جمعه.29

و نيز در كتاب كافي به اسناد صحيح روايت كرده از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ كه در روز جمعه ملائكه مقربين نازل مي‏شوند با كاغذهاي سيمين و قلم هاي زرّين. پس مي‏نشينند بر درهاي مساجد بر كرسي هاي نور و مي‏نويسند مردماني را كه پيشي مي‏جويند به نماز جمعه بر قدر منزلت ايشان اوّل دوم تا آن كه امام به منبر برآيد و چون امام به منبر برآمد صحيفه‏ها را در هم مي‏پيچند و فرود نمي‏ايند در هيچ روزي مكر روز جمعه.30

و در روايتي ديكر از آن حضرت منقول است كه هر كه به نماز جمعه برود در ساعت اوّل، مثل آن است كه شتري قربان كرده باشد و هر كه در ساعت دوم برود مثل آن است كه كاوي قربان كرده باشد و هر كه در ساعت سيوم برود مثل آن است كه كوسفندي شاخ‏دار قربان كرده و هر كه در ساعت چهارم برود مثل آن است كه مرغ خانكي قربان كرده باشد و هر كه در ساعت پنجم برود مثل آن است كه تخم مرغي هديه كرده باشد و چون امام به منبر برآيد صحيفه‏ها در هم پيچيده شود و قلم‏ها برداشته شود و ملائكه مجتمع شوند نزد منبر براي شنيدن ذكر يعني خطبه. پس هر كه بعد از آن به مسجد آيد نيامده است او مكر براي حق نماز و او را از فضيلت پيش آمدن بهره نيست.31

و ساعت اوّل تا طلوع آفتاب است و دوم تا بلند شدن آن و سيوم تا پهن شدن شعاع آن بر وجهي كه قدم‏ها كرم شود در زمين و چهارم و پنجم بعد از چاشت بلند تا زوال.

و بعضي از علما كفته‏اند كه در قرن اوّل وقت سحر و بعد از صبح راه‏ها پر از مردمان مي‏بوده كه به ازدحام و چراغ مي‏رفته‏اند به جامع. و اوّل بدعتي كه در اسلام حادث شد ترك زود رفتن به جامع بود در روز جمعه.

و شيخ صدوق ـ رحمه اللّه ـ در كتاب دعائم الاسلام از حضرت امير الموءمنين ـ عليه السلام ـ نقل كرده كه مردمان در آمدن به نماز جمعه سه قسم‏اند: مردي به جهت سخن كفتن و جدال كردن مي‏آيد و حظّ او از جمعه همان است، و مردي ديكر وقتي مي‏آيد كه امام خطبه مي‏خواند پس اكر حق تعالي خواهد او را ثواب دهد و اكر خواهد محروم كرداند، و مردي ديكر حاضر مي‏شود پيش از بر آمدن امام به منبر و نماز مي‏كذارد آن مقدار كه مقدر شده باشد براي او با توجه و سكون تا آن كه امام به منبر بر آيد و نماز منقضي شود پس نماز جمعه براي او كفاره است ميان او و جمعه ديكر سه روز ديكر. و اين به جهت آن است كه حق تعالي مي‏فرمايد كه: هر كه حسنه كرد او را ده مثل آن است.32

و به روايتي ديكر از آن حضرت منقول است كه هر كه نزديك شد به امام و كوش داشت و خطبه را شنيد و سخن لغو نكفت او راست دو نصيب از اجر و هر كه دور نشست و كوش داشت و شنيد و سخن لغو نكفت او راست يك نصيب از اجر و هر كه نزديك شد به امام و كوش نداشت و سخن لغو كفت بر او است دو نصيب از وزر و هر كه به رفيق خود كفت: سخن مكو او سخن كفته است و هر كه سخن كفت نماز جمعه او را ثوابي نيست، يعني در اثناي خطبه. بعد از آن فرمود: همچنين شنيده‏ام از پيغمبر شما كه مي‏كفت.33

و به روايتي ديكر از حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ منقول است كه: هر كه بشويد ـ يعني جامه و بدن را ـ و غسل جمعه كند و زود بكند و زود به مسجد برود و به نزديك امام بنشيند و كوش بدارد به خطبه و سخن نكويد در اثناي آن او راست به هر كامي كه برداشته مثل اجر عبادت يك ساله كه روزها روزه داشته باشد و شب ها به عبادت برخاسته باشد.34

و در كتاب دعائم آورده كه حضرت امير الموءمنين ـ عليه السّلام ـ پاي برهنه به نماز جمعه مي‏رفت [براي بزرگداشت آن] و نعلين را به دست [چپ] مي‏كرفت و مي‏فرمود: اين موطن خداست.35

و در كتاب مذكور از حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ روايت كرده كه فرمود: در شدت كرما به نماز جمعه رفتن، حج فقراي امت من است.36

و در تهذيب از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پدرش از جدّش روايت كرده كه: اعرابي به خدمت حضرت پيغمبر ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ آمد كه او را قُليب مي‏كفتند. پس كفت: يا رسول اللّه، به درستي كه من چند نوبت مهياي حج شدم و ميسّرم نشد. آن حضرت فرمود: اي قليب، ملازم شو نماز جمعه را كه آن حج مساكين است.37

و در كتاب امالي از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه هر مسافري كه نماز جمعه بكذارد از روي رغبت و محبّت، به آن ببخشد حق تعالي او را اجر صد نماز جمعه كه مقيم بكذارد.38

و احاديث در اين باب زياده از آن است كه نقل توان كرد. به همين دوازده حديث اكتفا مي‏كنيم. وللّه الحمد.

باب چهارم ـ در فضيلت روز جمعه و شب جمعه

بدان كه حق ـ سبحانه و تعالي ـ مخصوص كردانيده اهل هر ملّتي را به روزي از روزهاي هفته كه در آن روز تقرب جويند به او به عبادتي خاص و آن روز را عيد ايشان كردانيده و فضيلت داده به روزهاي ديكر در آن ملّت؛ چنان كه شنبه را براي يهود و يك شنبه را براي نصاري و جمعه را به اين امّت مخصوص كردانيده و در آن عبادتي خاص فرموده مسلمانان را كه آن نماز جمعه و استماع خطبه است كه بهترين عبادات است ايشان را و ليكن اكثر مردمان در اين روزكار به جهت اموري كه در صدر كتاب مذكور شد از اين سعادت بي‏بهره‏اند.

و در كتاب كافي از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه طلوع نكرد آفتاب به هيچ روزي كه فاضل‏تر باشد از روز جمعه.39

و از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: خداي تعالي بركزيد از هر چيزي، چيزي را، پس بر كزيد از روزها روز جمعه را.40

و از حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: رسول خداي ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرمود كه: جمعه سيّد ايام است. مضاعف مي‏كرداند حق تعالي در او حسنات را و محو مي‏كرداند سيّئات را و بلند مي‏كرداند درجات را و اجابت مي‏كند دعوات را و مي‏برد به بركت او از دل‏ها، غم‏ها و اندوه‏هاي سترك و قضا مي‏كرداند در او حوايج بزرك و اين روز زياده شدن آزادان و رهانيدكان خداست از آتش دوزخ. رعايت نكرد اين روز را هيچ كس از مردمان و نشناخت حق و حرمت آن را مكر آن كه ثابت و لازم شد بر حق تعالي كه بكرداند او را از آزادان و رهانيدكان از آتش.

پس اكر بميرد در اين روز يا در اين شب شهيد بميرد و ايمن مبعوث شود. و سبك نشمرْد هيچ كس حرمت اين روز را و ضايع نكردانيد حق آن را مكر آن كه ثابت و لازم شد بر خداي عزّوجلّ كه او را بسوزد در آتش جهنم مكر آن كه توبه كند.41

و به اسناد صحيح از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ منقول است كه ساعتي كه در او دعا مستجاب مي‏شود، روز جمعه از وقت فارغ شدن امام است از خطبه تا آن كه صفوف آراسته شود و ساعت ديكر از آخر روز است تا غروب آفتاب.42 و به روايتي ديكر صحيح آمده كه وقت زوال است.43

و در كتاب من لايحضره الفقيه از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه فرمود: به درستي كه خداي عزّوجلّ ندا مي‏كند هر شب جمعه از بالاي عرش از اوّل شب تا آخر: آيا نيست بندؤ موءمني كه بخواند مرا از براي آخرت و دنياي خود پيش از طلوع صبح تا او را [اجابت كنم؟] آيا نيست بنده موءمني كه بازكشت كند به سوي من از كناهان خود پيش از طلوع صبح تا توبه او را بپذيرم؟ آيا نيست بندؤ موءمني كه تنك كرده باشم بر او روزي را، بطلبد از من زياده كردن روزي پيش از طلوع صبح تا زياده كنم روزي او را و فراخ كردانم بر او؟ آيا نيست بنده موءمني بيمار كه بطلبد از من كه شفا دهم او را پيش از طلوع صبح تا عافيت ببخشم او را؟ آيا نيست بنده موءمني محبوس مغموم كه بطلبد از من كه برهانم او را از حبس تا خالي كنم راه او را؟ آيا نيست بنده موءمني مظلوم كه [قبل از طلوع صبح] بطلبد از من كه داد او از ظالم بخواهم تا ياري كنم او را و داد او بخواهم؟ فرمود: هميشه ندا مي‏كند به اين نهج تا صبح طلوع كند.44

و در حديثي ديكر از حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: خداي عزّوجلّ فرشتؤ را مي‏فرستد به آسمان دنيا هر شب در ثلث آخر شب و در شب جمعه از اوّل شب. پس مي‏فرمايد او را تا ندا كند: آيا سايلي هست تا بخشش كنم او را؟ آيا تائبي هست تا بپذيرم توبه او را؟ آيا طلب آمرزش كننده هست تا بيامرزم او را؟ اي طالب خير، روي به ما كن و اي طالب شر، ترك اين هوا كن. همچنين ندا مي‏كند تا صبح، پس باز مي‏كردد به جاي خود از ملكوت.45

و از حضرت امير الموءمنين ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه شب جمعه شبي است نمايان و روشن و روز جمعه روزي است درخشنده و هر كه شب جمعه مُرد، او راست براتي از فشارش قبر و هر كه روز جمعه مُرد او راست براتي از آتش.46

و احاديث در اين باب بسيار است بر اين هفت اقتصار كرديم. و الحمدللّه.

باب پنجم ـ در وظايف روز جمعه

بهترين عبادات در روز جمعه بعد از فرايض، صلوات بر پيغمبر است. صلّي اللّه عليه و آله و سلّم.

در كتاب كافي از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: شب جمعه ملائكه نازل مي‏شوند به عدد مورچه‏هاي خورد و در دست ايشان قلم‏ها است از زر و كاغذهاست از سيم، نمي‏نويسند تا شب شنبه مكر صلات بر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، پس بسيار كن از آن. و فرمود: سنّت است كه صلات بر پيغمبر و اهل بيت او بفرستي هر روز جمعه هزار نوبت و در روزهاي ديكر صد نوبت.47

و از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: هيچ چيز كه به آن عبادت خداي كنند در روز جمعه دوست‏تر باشد نزد من از صلات بر محمّد و آل محمّد [،نيست].48

و نيز از آن حضرت روايت كرده كه: بايد زينت كند هر يك از شما و بيارايد خود را روز جمعه؛ غسل كند و بوي خوش كند و محاسن را شانه نمايد و خوش بو كند و پاكيزه‏ترين جامه‏ها بپوشد و مهياي نماز جمعه شود و بايد كه در اين روز آرام دل و آرميدكي بدن با او باشد و بايد كه نيكو كند عبادت پروردكار خود را و بكند از خير آنچه استطاعت آن داشته باشد. پس به درستي كه خداي عزّوجلّ نظر مي‏كند بر زمين تا آن كه مضاعف كرداند حسنات او را.

و از حضرت امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه از او پرسيدند از تفسير «فَاسْعَوْا إِلي ذِكْرِ اللّهِ»، فرمود: عمل كنيد و تعجيل نماييد پس به درستي كه روز جمعه روزي است كه تنك كردانيده‏اند آن را بر مسلمانان و ثواب اعمال در آن به قدر تنكي آن است بر ايشان و حسنه و سيّئؤ مضاعف است در او، يعني وظايف عبادت در اين روز بسيار است و وقت كم. پس هر كه خود را بر عبادت بدارد و همكي همت خود را صرف آن كند ثواب او مضاعف مي‏شود.

و فرمود: به خداي قسم كه اصحاب پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ تجهيز نماز جمعه را روز پنجشنبه مي‏كرده‏اند به جهت آن كه روز تنكي است بر مسلمانان.

و از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه: كرفتن از شارب و چيدن ناخن‏ها و شستن سر به خطمي روز جمعه، درويشي را مي‏برد و روزي را زياده مي‏كرداند.49

و در روايتي ديكر آمده كه شستن سر به خطمي هر جمعه امان است از پيسي و ديوانكي.50

و در روايت ديكر آمده كه كرفتن شارب و ناخن‏ها از جمعه تا جمعه امان است از خوره.51

و در روايتي ديكر آمده كه هر كه بكيرد از ناخن‏ها و شارب خود هر جمعه و بكويد وقتي كه مي‏كيرد: «بِسم اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلي سُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّي اللّه عَلَيْهِ وَ آله وَسَلَّمِ» نيفتد از او ناخني و مويي اِلاّ آن كه بنويسد حق تعالي به آن ثواب آزاد كردن بنده و بيمار نشود مكر به مرض موت.52

و در كتاب من لايحضره الفقيه از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: غسل پاكيزكي و كفاره است از گناهان از جمعه تا جمعه ديكر.53

و از حضرت امير الموءمنين ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه چون مي‏خواست كه سرزنش كند كسي به عجز مي‏فرمود: تو عاجزتري از كسي كه غسل جمعه را ترك مي‏كند؛ چه كسي كه غسل جمعه كند هميشه در پاكيزكي است تا جمعه ديكر.54

و در بوي خوش به كار بردن در اين روز مبارك، تأكيد بسيار شده و در كتاب مذكور، از حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: سزاوار است مرد را كه وا نكذارد اين كه مسّ كند چيزي را از بوي خوش در هر روز، اكر ميسّر نشود يك روز در ميان و اكر ميسّر نشود در هر جمعه وانكذارد آن را.55

و نافله يوميّه در روز جمعه بيست ركعت است زياده بر روزهاي ديكر به چهار ركعت: شش ركعت در اوايل روز و شش ركعت ديكر بعد از آن به ساعتي و شش ديكر بعد از آن و دو ركعت نصف النهار. و اكر شش يا هشت را بين الفرضين بكذارند هم نيكو است. و در بعضي روايات بيست و دو و در بعضي هيجده نيز آمده است.

و از حضرت صاحب الامر ـ عليه السّلام ـ منقول است كه بهترين وقتي از براي نماز جعفر كذاردن اوايل روز جمعه است.56

و در كافي روايت كرده كه هر كه بعد از نماز عصر روز جمعه بكويد: «اللهم صَلّ عَلي محمد و آل محمّد الأَوصياء المرضيّين بأفْضل صَلَواتِك وَ بارِكْ عَلَيهم بِأفْضَلِ بَركاتِكَ وَ السلامُ عَليْه وَ عَلَيْهِم وَ رَحمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه» بنويسد خداي تعالي براي او صد هزار حسنه و محو كند از او صد هزار سيّئه و قضا كند به جهت او صد هزار حاجت و بلند كرداند مر او را صد هزار درجه.57

و اذكار و دعوات، و تلاوت سوره‏هاي خاص در اين روز بسيار است از مواضعش بطلبند كه اين رساله كنجايش ذكر آن ندارد.

باب ششم ـ در فضيلت جماعت

حق ـ سبحانه و تعالي ـ در قرآن مجيد امر فرموده به جماعت همچنان كه امر فرموده به نماز آن جا كه مي‏فرمايد: «و أقيموا الصّلاة و آتوا الزكاة و اركعوا مع الراكعين»58 يعني به پاي داريد نماز را و بدهيد زكات را و ركوع كنيد با ركوع كنندكان، يعني در جماعت نماز بكذاريد و استحباب جماعت در نماز يوميّه از ضروريات دين است.

و در تهذيب به اسناد صحيح از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: نماز جماعت زيادتي دارد بر نماز تنها به بيست و چهار درجه كه بيست و پنج باشد.59

و در كافي و تهذيب به اسناد حسن روايت كرده‏اند از زراره كه كفت: سوءال كردم از امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ آنچه مردمان روايت مي‏كنند كه نماز در جماعت فاضل‏تر است از نماز مرد تنها به بيست و پنج نماز.

فرمود: راست كفتند. كفتم: [براي] دو كس جماعت است؟ فرمود: بلي، مأموم در جانب راست امام مي‏ايستد.60

و در هر دو كتاب به اسناد صحيح از زراره و فضيل روايت كرده‏اند كه از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيديم كه: نماز در جماعت فريضه است؟ فرمود: نماز فريضه است امّا اجتماع فرض نيست در همؤ نمازها و ليكن سنّت است هر كه ترك كند اين سنّت را به جهت اين كه رغبت نداشته باشد در آن و در جماعت مسلمانان، نمازي نيست او را.61

و نيز به اسناد صحيح از آن حضرت روايت كرده‏اند كه حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرمود: نمازي نيست كسي را كه نماز نمي‏كذارد در مسجد با مسلمانان مكر او را علّتي باشد.62

و فرمود: جايز نيست غيبت مكر كسي را كه نماز در خانؤ خود كذارد و رغبت بكرداند از جماعت ما و هر كه رغبت بكرداند از جماعت مسلمانان، واجب است هجران او و چون او را نزد امام مسلمان برند بيم كند او را و بترساند پس اكر حاضر شد جماعت را و الاّ بسوزاند بر او خانؤ او را.63

و از حضرت امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: نمازي [نيست] كسي را كه حاضر نشود نماز جماعت را از همسايه‏هاي مسجد مكر كسي كه بيمار باشد يا شغلي داشته باشد.64

و از حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ روايت كرده كه فرمود قومي را كه: بايد شما حاضر شويد مسجد را يا بايد كه بسوزانم بر شما منزل‏هاي شما را.65

و نيز فرمود: هر كه نماز پنجكانه را در جماعت بكذارد پس كمان همه خيري به او ببريد.66

و نيز از آن حضرت روايت كرده كه روزي بعد از نماز صبح متوجّه اصحاب شد پس جماعتي را نام برد و پرسيد كه: ايشان در نماز حاضر بودند؟ كفتند: نه يا رسول اللّه. فرمود: غايبند؟ كفتند: نه يا رسول اللّه. فرمود كه: آكاه باشيد كه نمازي نيست كه بر منافقان سخت‏تر باشد از اين نماز و نماز خفتن.67 و اكر مي‏دانستند چه فضيلت است در كذاردن اين دو نماز به جماعت مي‏آمدند و اكر چه برود سر نيسان بايد آمد68 يعني چنان كه اطفال راه مي‏روند.

و نيز فرمود كه: هر كه نماز صبح و خفتن را در جماعت بكذارد پس او در امان خداست و هر كه ظلم بر او كند پس خدا را ظلم كرده است و هر كه حقير شمرد او را، خدا را حقير شمرده است.69

و در تهذيب از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ خواست كه بسوزاند قومي را كه در خانه‏هاي خود نماز مي‏كذاردند و به جماعت حاضر نمي‏شدند. پس كوري آمد و كفت: يا رسول اللّه، چشم ندارم و بسيار است كه اذان را مي‏شنوم و كسي نيست كه مرا بياورد به جماعت و نماز با تو. آن حضرت فرمود: از منزل خود به مسجد ريسماني ببند و به جماعت حاضر شو.

و در بعضي روايات آمده هر كه چهل روز در جماعت نماز بكذارد چنان كه تكبير احرام او در جماعت فوت نشود دو برات از براي او مي‏نويسند: براتي از نفاق و براتي از آتش.70

و شيخ زين الدين ـ عليه الرحمه ـ در شرح ارشاد روايت كرده از شيخ ابو محمّد جعفر بن احمد قمّي نزيل ري كه او در كتاب امام و مأموم روايت كرده به اسناد متّصل به ابي سعيد خدري كه او كفت كه: حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرمود كه: آمد به نزد من جبرئيل ـ عليه السّلام ـ با هفتاد هزار فرشته بعد از نماز پيشين؛ پس كفت: اي محمّد، به درستي كه پروردكار تو سلام مي‏رساند و دو هديه به جهت تو فرستاده.

كفتم: كدام است آن دو هديه؟ كفت: سه ركعت نماز وتر و نماز پنجكانه در جماعت. كفتم: اي جبرئيل، چه ثواب است امّت مرا در جماعت؟ كفت: اي محمّد، چون دو كس باشند نويسد حق تعالي براي هر يك از ايشان به هر ركعتي ثواب صد و پنجاه نماز و چون سه كس باشند نويسد براي هر يك به هر ركعتي ثواب ششصد نماز و چون چهار كس باشند نويسد براي هر يك به هر ركعتي هزار و دويست نماز و چون پنج كس باشند نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي دوهزار و چهارصد نماز و چون شش كس باشند نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي دوهزار و چهارهزار و هشتصد نماز و چون هفت كس باشد نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي نه هزار و ششصد نماز و چون هشت كس باشند نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي نوزده هزار و دويست نماز و چون نه كس باشند نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي سي و شش هزار و چهار صد نماز و چون ده كس باشند نويسد براي هر يك از ايشان به هر ركعتي هفتاد و دو هزار و هشتصد نماز و چون زياده بوده باشند پس اكر آسمان‏ها همه مداد71 كردد و درختان همه قلم شود و جن و انس كاتب باشند با فرشتكان نتوانند كه ثواب يك‏ركعت ايشان را بنويسند. اي محمّد، يك تكبير كه موءمن ادراك كند با امام، بهتراست از ششصد هزار حج و عمره و بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست به هفتاد هزار بار و ركعتي كه موءمن با امام كذارد بهتر است از صد هزار دينار كه تصدق كند بر مساكين. و سجده كه سجود كند موءمن با امام در جماعت بهتر است از صد هزار بنده كه آزاد كند.

و شيخ شهيد ـ عليه الرحمه ـ از حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ نقل كرده كه فرمود: اكر ترا پرسند از حال كسي كه به نماز جماعت حاضر نمي‏شود، بكو: نمي‏شناسم او را.

و احاديثي كه در فضيلت نماز جماعت آمده بيش از آن است كه توان شمرد و ما بر اين چهارده حديث اقتصار مي‏كنيم و از بسيار حديثي مستفاد مي‏شود كه نماز در جماعت كذاردن ميزاني است از براي شناختن عادل از فاسق و ثواب حضور جماعت مخالفان مثل ثواب حضور جماعت موءمنان است الاّ آن كه اعتماد بر قراءت ايشان نمي‏بايد كرد بلكه خود آهسته مي‏بايد قراءت كرد.

باب هفتم ـ در شرايط آداب نماز جماعت

شرط است در امام نماز كه بر مذهب ائمه اثنا عشر ـ سلام اللّه عليهم ـ باشد و متجاهر به فسق نباشد يعني آشكارا فسق نكند بلكه به خير و طاعت معروف باشد و نمازها را در جماعت كذارد و سالم باشد از خوره و پيسي و طعن در نسب و حد شرعي و باديه نشيني و ندانستن قراءت و عاجز بودن از ايستادن مكر آن كه همه آن جماعت اين عيوب داشته باشند و بايد كه مسائل نماز را از ائمه معصومين ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ فرا كرفته باشد و اكر چه به چند واسطه باشد و مكروه آن جماعت نباشد.

و اولي آن است كه ده كس به ده كس اقتدا نكند: آزاد به بنده و رها به بندي و صحيح به مفلوج و بينا به كور خصوصاً در صحرا و كسي كه فضيلتي ديني داشته باشد به كسي كه آن را يا مثل آن را نداشته باشد و كسي كه وضو كرده باشد به كسي كه تيمم كرده باشد و كسي در شهر خود باشد يا قصد اقامت كرده باشد به كسي كه مسافر باشد و در عكسش نيز روايتي هست و صاحب مسجد يا خانه به بيكانه.

و مستحب است كه اول صف‏ها را راست كنند و درست بدارند بر وجهي كه دوش‏ها برابر هم باشد در وقت ايستادن و زانوها برابر هم باشد در وقت نشستن و رخنه‏ها را پر كنند و پيوسته سازند. و بهترين جاي‏ها جايي است كه به امام نزديك‏تر باشد و صف اوّل بهتر است از صف دوم و همچنين تا صف آخر مكر در نماز جنازه كه صف آخر بهتر است از صف پيش‏تر و همچنين تا صف اوّل و جانب راست صف بهتر است از جانب چپ آن مقدار كه صف اوّل بهتر است از دوم. و سزاوار آن است كه در جاي بهتر، مردمان بهتر باشند يعني كساني كه زيادتي علمي يا عملي، صالح يا عقلي كامل داشته باشند. و نزديك امام مردمان زيرك هوشيار باشند كه اكر حرفي فراموش كند يا در ماند به يادش آورند و مردان بر زنان، و آزادان بر بندكان مقدم بايستند و كسي تنها نايستد مكر در صفِ پيش جا نباشد كه در آن هنكام برابر امام مي‏ايستد.

و شرط است كه صف‏ها آن مقدار از هم دور نباشند كه كام نتوان كذاشت و حايلي در ميان نباشد كه مانع ديدن باشد مكر ميان مردان و زنان و پيشي نجويند بر امام در فعل يا قول يا مكان بلكه با او باشند يا پست‏تر، و پست‏تر بهتر است و اكر سبقت كند به عمد يا به سهو بركردد و در مكان پست‏تر بايستد و اكر مأموم يك كس باشد جانب راست بايستد و اكر زن باشد پست‏تر هم بايستد و بايد كه در نمازي كه بلند خوانده مي‏شود قراءت را كوش كند اكر امامي باشد كه اقتدا به او توان كرد والاّ آهسته قراءت كنند و اكر هيچ نشنوند خود آهسته بخوانند و در نماز آهسته ذكر كنند هر ذكري كه خواهند و اكر هيچ نكويند نيز جايز است ليكن ذكر اولي است.

و امام را مستحب است كه همؤ ذكرهاي نماز را به مأمومان بشنواند مكر شش تكبير اوّل نماز را با دعاهاي آن كه آهسته مي‏كويد و مأمومان بايد كه هيچ او را نشنوانند و چون امام «و لا الضّ‏آلّين» كفت يا «سَمِعَ اللّه لمن حمده» ايشان بكويند: «الحمدللّه رَبِّ العالمين».

و مستحب است كه امام تابع ضعيف‏ترين مردمان شود در درازي و كوتاهي نماز و هر يك در تسليم قصد ديكري نيز بكند با آنچه مي‏كرد از قصد ملائكه و انبيا ـ عليهم السلام ـ و تمام روي را به جانب راست كند در اين هنكام و اكر جانب چپ مأموم كسي باشد يك تسليم ديكر بكويد و بدان جانب نيز روي كند.

اين است وظايف و آداب مختصه به جماعت سوي وظايف و آداب مشتركه. و للّه الحمد.

باب هشتم ـ در احكام نماز جماعت

جماعت در جمعه و عيدين فرض است و در ساير فرايض سنّت موءكد است خصوصاً يوميّه و خصوصاً جهريه و خصوصاً صبح و خفتن و در نوافل مشتبه است و اولي ترك جماعت است در آن.

و هر كه به ركوع امام رسيد بعد از نيّت و تكبير احرام آن ركعت را ادراك كرده است با فضليت جماعت و آن را ركعت اوّل خود حساب مي‏كند و بعد از تسليم امام باقي را به جاي مي‏آورد اكر مانده باشد و اكر در سجدؤ آخر برسد تابع شود و تشهّد بخواند ليكن تسليم نكويد و بر خيزد و تمام كند بي آن كه از سر كيرد.

و امام، اكر در اثناي نماز بيابد كه كسي به مسجد آمد مستحب است كه مقدار ركوع را دوچندان كند تا او برسد و اكر احتمال راه مي‏دهد كه كسي بعد از ركعت اوّل ملحق شده باشد در دو ركعت آخر قراءت كند تا آن كه نماز او مأموم از قراءت خالي نماند و مأموم را نيز مستحب است كه در دو ركعت اوّل قراءت كند اكر دو ركعت آخر امام باشد چه شايد كه امام قراءت نكند.

و مستحب است امام را كه نايبي پيش بدارد از مأمومان تا نماز را با قوم تمام كند اكر او را عارضي رو دهد كه قطع نماز بايد كرد و اكر نكند مأمومان بكنند به اشاره و مكروهست كه آن نايب كسي باشد كه ركعت اوّل را در نيافته باشد.

و شرط نيست كه نماز امام و مأموم يكي باشد يا در عدد موافق باشد، پس هر كدام كه فارغ شوند تسليم مي‏كويند پيش از ديكري و اكر بر مأموم تشهد واجب باشد و بر امام نباشد مأموم تشهد بخواند تنها و به امام ملحق شود و در عكس آن ناتمام بنشيند و متابعت امام بكند در تشهد خواندن. و اكر كسي تنها نمازي كذارده باشد و بيابد كسي‏را كه با او آن نماز را به جماعت توان كذارد مستحب است كه اعاده كند و اكر در اثناي نماز باشد عدول نيت به نافله كند و دو ركعت تمام كند و باز واجب را از سر بكيرد.

و اكر خللي در شرايط نماز امام ظاهر شود بعد از فراغ واجب نيست بر او كه مأمومان را اعلام كند بلكه خود اعاده مي‏كند و نماز ايشان صحيح است.

و مستحب است كه از جاي نماز بر نخيزد تا آنهايي كه در اثناي نماز رسيده‏اند نمازهاي خود را تمام كنند.

خاتمه:

در كتاب من لايحضره الفقيه از حضرت اميرالموءمنين ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه هر كه به مسجد آمد شد كند، مي‏رسد به او يكي از هشت چيز: برادر موءمني كه ياري او كند در راه حق يا علم تازه كه باعث ترقي او شود يا آيؤ محكمي و نشانه ظاهري كه راهبر شود او را به سوي حق يا رحمتي كه در انتظار آن بوده باشد يا كاهي كه او را باز دارد از هلاكت يا باعث شود بر هدايت يا ترك كناهي از روي ترس يا حيا.

و از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه كسي از ايشان پرسيد كه: اقل آنچه جماعت به آن حاصل شود چند كس است؟ فرمود: مردي و زني و اكر كسي حاضر نشود به مسجد، موءمن تنها جماعت است؛ به جهت آن كه چون اذان و اقامت كفت نماز مي‏كذارد در پس او دو صف از ملائكه.72

و در كتاب مذكور مي‏كويد كه چون باران يا سرمايي سخت باشد جايز است كه در خانه نماز بكذارند و به مسجد نروند به جهت آن كه پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و سلّم فرمود: «اذا ابتلّت النّعال فالصّلاة في الرّحال.»73

و از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه: باكي نيست كه نماز جمعه را واكذاري در باران.

اين است آنچه اراده داشتيم كه ذكر كنيم در اين نامه. والحمدللّه تمت، الخير عمّت، و صار تاريخ التصنيف فتحت أبواب جناننا و الحمد للّه علي يد أضعف الضّعفاء ابن محمّد كاظم محمد رضا الملقب بـ «ثنا» عفي عنهما في عاشر شهر ....74


1. يك كلمه خوانا نيست.

2. جمعه، آيه 9.

3. منافقون، آيه 9.

4. بقره، آيه 238.

5 .ر.ك: وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، قم آل البيت، چاپ دوم، 1414 ق، ج7، ص301.

6. ر.ك: وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج5، ص6.

7. عوالي اللئالي، ابن ابي جمهور احسائي (م 880 ق)، تحقيق مرعشي و مجتبي عراقي، قم، چاپ اول 1403 ق، ج2، ص54.

8. ر.ك: وسائل الشيعه، آل البيت، ج7، ص302.

9. عوالي اللئالي، ج1، ص163.

10.كافي، كليني (م 329 ق)، تحقيق علي اكبر غفاري، دار الكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1388 ق، ج3، ص419؛ من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق (م 381 ق)، تحقيق علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404 ق، ج، ص409؛ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي (م 460 ق) تحقيق سيد حسن خرسان، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365 ش، ج3، ص2.

11. كافي، ج 3، ص 418 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 19.

12. ر.ك: وسائل الشيعه، ج 7، ص 304.

13. استبصار، شيخ طوسي، تحقيق سيد حسن خرسان، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1363 ش، ج 1، ص 419 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 239.

14. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 245.

15. ر.ك: استبصار، ج 1، ص 420 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 239.

16. استبصار، ج 1، ص 419 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 238.

17. استبصار، ج 1، ص 421 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 238.

18. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 238.

19. محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي (م 274 ق)، تحقيق سيد جلال الدين حسيني، دار الكتب الاسلاميه، ج 1، ص 85.

20. استبصار، ج 1، ص 420 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 239.

21. همان مدارك.

22.كافي، ج 3، ص 419 ؛ استبصار، ج 1، ص 421.

23. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 426.

24. استبصار، ج 1، ص 421 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 160 ؛ كافي، ج 3، ص 427 (در مدرك اخير به جاي «انت»، «كنت» است).

25. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 522.

26. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار (م 290 ق)، تحقيق محسن كوچه باغي، تهران، موءسسه اعلمي، 1404 ق، ص 168 ؛ الفصول المهمه، شيخ حر عاملي، تحقيق محمد قائيني، موءسسه معارف اسلامي امام رضا (ع)، چاپ اول، 1418 ق، ج 1، ص 643.

27. بحار الانوار، علامه مجلسي (م 1110 ق)، بيروت، موءسسه الوفاء، چاپ دوم 1403 ق، ج 10، ص 394.

28. امالي شيخ صدوق، قم، موءسسة البعثه، چاپ اول، 1417 ق، ص 449.

29. ر.ك: تهذيب الاحكام، ج 3، ص 4 ؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 385.

30. ر.ك: وسائل الشيعه، ج 7، ص 347.

31. ر.ك: فتح الوهاب، زكريا انصاري (م 926 ق)، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1418 ق، ج 1، ص 137.

32. دعائم الاسلام، قاضي نعمان مغربي (م 363 ق)، تحقيق آصف بن علي اصغر، دار المعارف، 1383 ق، ج 1، ص 182.

33. الحدائق الناظره، محقق بحراني (م 1186 ق)، تحقيق محمد تقي ايرواني، قم، جامعه مدرسين، ج 10، ص 196.

34. مسند احمد (م 241 ق)، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 10.

35. دعائم الاسلام، ج1، ص182.

36. همان، ج 1، ص 181.

37. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 237.

38. امالي شيخ صدوق، ص 60ـ61.

39. كافي، ج 3، ص 413 و 416.

40. همان، ج 3، ص 413.

41. كافي، ج 3، ص 414.

42. وسائل الشيعه، ج 7، ص 352 ؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 235.

43. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري (م 1320 ق)، قم، آل البيت، چاپ دوم، 1408 ق، ج 6، ص 41.

44. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 421.

45. همان.

46. همان، ج 1، ص 423.

47. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 4 ؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 387.

48. كافي، ج 3، ص 429.

49. ر.ك: كافي، ج 6، ص 491.

50. همان، ج 3، ص 418 و ج 6، ص 504.

51. تحرير الاحكام، علامه حلي (م 726 ق)، تحقيق ابراهيم بهادري، قم، موءسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1420 ق، ج 1، ص 71. گرفتن ناخن در اين مأخذ نيست.

52. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 237.

53. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 112.

54. ر.ك: كافي، ج 3، ص 42.

55. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 425.

56. وسائل الشيعه، ج 8، ص 56.

57. كافي، ج 3، ص 429.

58. بقره، آيه 43.

59. ر.ك: تهذيب الاحكام، ج 3، ص 265.

60. كافي، ج 3، ص 371.

61. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 24.

62. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 39 ؛ استبصار، ج 3، ص 13 ؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 241.

63. ر.ك: همان مدارك.

64. وسائل الشيعه، ج 8، ص 291.

65. همان.

66. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 376.

67. نماز خفتن: نماز عشا.

68. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 25.

69. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 377.

70. الكامل في ضعفاء الرجال، عبداللّه بن عدي (م 365 ق)، بيروت، دار الفكر، 1409 ق، ج 3، ص 19.

71. مداد: مركّب.

73. همان، ج 1، ص 377.

74. تاريخ تحرير از كتاب پاك شده اما در فهرست نسخه‏هاي خطي كتابخانه ج 1، ص 42، تاريخ كتاب سال 1115 نوشته شده است.

/ 1