نهضت خونين سرخ در جنگل انبوه سبز
اسماعيل نسّايكي از مهمترين و طولانيترين قيامهايي كه در قرن سيزدهم در تاريخ ايران رخ داد و به مدّت هفت سال به طول انجاميد، «نهضت جنگل» است. اين نهضت در يكي از حسّاسترين لحظات تاريخ ايران شكل گرفت و با وجود اختلافات و ناخالصيهايي كه در دوران دوّم پيدا كرد، مع الوصف حيات ملّت ايران را تجلّي بخشيد، و قدرتهاي بيگانه و متجاوز، به اين واقعيّت پي بردند كه تسلّط بر اين سرزمين با افكار و عقايدي كه مردم آن دارند، به سادگي امكانپذير نيست؛ زيرا براي مقاومت و نابودي دشمن تا سرحدّ مرگ حاضرند و لايق استقلال و آزادي هستند.شخص اوّل اين انقلاب، روحاني مبارزي بود كه با شور و حرارت و فداكاري خاص قدم به ميدان گذاشت و در منطقهاي كه استعداد چنين فعّاليتي را داشت، در جهت تحقّق اهداف اعلام شده، كوشيد و آن را تا پاي جان رهبري كرد.«يونس» معروف به «ميرزا كوچك خان» فرزند «ميرزا بزرگ» در سال 1298 هجري قمري (1259 شمسي) در يك خانواده متوسّط در «استاد سراي» رشت متولّد شد. سنين اوّل عمر خود را در مدرسه «حاجي حسن» واقع در «صالحآباد» رشت و «مدرسه جامع» به آموختن صرف و نحو و تحصيلات ديني گذراند.1 وي طلبه جوان و خوشسيمايي بود كه بيش از تمام شاگردان، مجذوب بيانات استاد بود و با شور و علاقه بيشتري به سخنان وي گوش ميداد و سخنان استاد روشنيبخش مسائل مبهمي بود كه غالباً وي را به خود مشغول ميداشت و كمكم در جان وي شعله افكند و او را در افكار و انديشههاي عميقي فرو برد.محيط مدرسه «حاجي حسن» براي روح بلند و همّت والاي وي تنگ بود؛ بنابراين عازم تهران شد و در مدرسه «محموديّه» به زحمت حجرهاي گرفت. در آنجا ظاهراً به ادامه تحصيل پرداخت، امّا لحظهاي از سخنان استادش «خلخالي» غافل نبود و به مطالعه اوضاع و احوال اجتماعي و خواندن كتابها و روزنامهها پرداخت. اين زمان مصادف با آغاز انتشار افكار و انديشههاي آزاديخواهان و روشنفكران بود، افكار و انديشههايي كه بذر مشروطيّت را به زمين ميپاشيد.ميرزا احساس كرد كه موقع تلاش و كوشش فرا رسيده و هرگونه فعّاليّتي در جهت روشن ساختن افكار عامّه و مبارزه با زور و استبداد، در سرنوشت مملكت و مردم مؤثّر خواهد بود. چون در زادگاه خود امكانات بيشتري براي فعّاليّت داشت، به رشت مراجعه كرد و بلافاصله در ميان دوستان و آشنايان مخصوصاً طلّاب مدرسه «حاجي حسن» شروع به تبليغ نمود.2 در همان ايّام يكي از آزاديخواهان به نام «سيد عبدالمجيد خطيب» در تهران به شهادت رسيد، ميرزا با استفاده از اين حادثه فعاليتهاي خود را تشديد كرد؛ احساسات مردم را برانگيخت و به ياري طلاب آزاديخواه، انجمني تحت عنوان «مجمع روحانيان» تأسيس نمود. افراد اين انجمن كه خود را براي مبارزه آماده ميكردند، در خفا به تهيّه اسحله و تمرين تيراندازي مشغول بودند. ميرزا در جريان مبارزه عليه «محمدعليشاه» و فتح تهران، عدهاي از مبارزان رشت را تجهيز كرده و براي پيوستن به مشروطهخواهان تهران، عازم پايتخت شد، اما هنوز از «رستمآباد» نگذشته بود كه اطلاع حاصل كرد، «محمدعليشاه» مجلس شوراي ملّي را به توپ بسته و بسياري از آزاديخواهان را به قتل رسانيده يا متواري كرده است. ميرزا ناچار به اتفاق چند تن از آزاديخواهان گيلان به قفقاز عزيمت نمود و در «تفليس» رحل اقامت افكند. در اين شهر با آزاديخواهان ايراني كه در ميان آنان تعدادي از گيلانيها به چشم ميخوردند، آشنا شد و در فعاليتهاي آنان شركت جست، امّا مشكلات مادي، او را مجبور به مراجعت كرد. همزمان با مراجعت او به «رشت» عدهاي از مشروطهخواهان تهران در سفارت عثماني متحصّن شدند. ميرزا كوچك خان به پيروي از آنان عدهاي از آزاديخواهان رشت را با خود هماهنگ كرده و در كنسولگري «عثماني» به تحصّن پرداخت.در همين موقع انقلاب رشت رخ داد و آزاديخواهان گيلاني با كمك مجاهدين ارمني، گرجي و ... زمام امور گيلان را در دست گرفتند. از آن پس ميرزا به صفوف مجاهدين پيوست و به اتفاق آنان در فتح قزوين و تهران شركت داشت و بعد از خلع محمدعليشاه، همكاري خود را با مشروطهخواهان ادامه داد. گروههايي از مجاهدين مأمور دفع غائله محمدعليشاه شدند. ميرزا كوچك خان نيز به سرپرستي يكي از گروهها خود را به جبهه رسانيد و شبانه مورد حمله تركمنها قرار گرفت و به ضرب گلوله از ناحيه سينه و دست مجروح شد. به منظور معالجه، وي را به «بادكوبه» اعزام كردند و پس از مدتي معالجه و استراحت در «بادكوبه» و «تفليس» به گيلان مراجعت كرد ولي پس از توقفي كوتاه عازم تهران شد.3 نمودار آزادگي در تهران مدت چهار سال اقامت كرد و فعاليتهاي سياسي را آغاز نمود، تمام اين مدت را در نهايت فقر و عسرت گذراند. از نفوذ و تسلط بيگانگان و به قدرت رسيدن مجدّد مستبدّان رنج ميبرد و لحظهاي از چارهجوئي باز نميايستاد. چيزي نگذشت كه «جنگ جهاني اوّل» در سال 1293 هجري شمسي آغاز شد، ايران بيطرفي خود را در جنگ رسماً اعلام كرد، امّا از آسيبهاي جنگ در امان نماند. قواي روس و انگليس و عثماني هر كدام از يكسو وارد كشورمان شدند و آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند. و در اين هنگام دولت ايران دچار ضعف شد و اوضاع عمومي كشور آشفته گرديد.4 ميرزا كوچك خان با چند تن از رجال خوش نام و وابسته به سازمان اتحاد اسلام ـ كه در «استانبول» به زعامت «سيد جمالالدين اسدآبادي» شكل گرفته بود ـ تماس گرفت و پس از مشورت با آنها به اين نتيجه رسيد كه اگر كانون ثابتي بر ضدّ تجاوز و بيدادگري خارجيان و عمّال داخلي آنها به وجود آيد، از شدت ظلم و فشار كاسته خواهد شد و در راه اصلاح جامعه پيشرفتهايي حاصل خواهد گرديد و بدين ترتيب انديشه تشكيل يك گروه فداكار براي مبارزات مسلّحانه به وجود آمده، به نظر ميرزا بهترين مكان براي تشكيل اين كانون مبارزه جنگلهاي گيلان بود.5 اين فكر مورد تأييد عدهاي از اعضاي سازمان اتحاد اسلام قرار گرفت و «عليخان ديوسالار» ملقّب به «سالار فاتح» كه از پيشقدمان آزادي و نهضت مشروطيّت بود، به منظور تحقق بخشيدن به اين آرمان، داوطلب همراهي و همكاري با ميرزاكوچكخان گرديد و اين دو مجاهد فداكار با دلي پر از اميد به سوي شمال عزيمت كردند، امّا به نقلي چون در تعيين مكان با يكديگر اختلاف پيدا كردند، ميرزا به تنهائي نهضت را ادامه داد. او ابتدا به «لاهيجان» رفت، سپس در رشت و ساير نقاط گيلان مخفيانه با عدهاي از روشنفكران و آزاديخواهان تماس گرفت و آنان را در مسير افكار، انديشهها و اقدامات خود قرار داد.6 اغلب افراد مزبور ضمن قبول تعهداتي براي كمكهاي مادي و معنوي به ميرزا، خواستار شروع فعاليت شده، او را مورد ترغيب و تشويق قرار دادند. عدّه معدودي از دوستان و آشنايان نيز قبول همكاري كرده و داوطلب عضويت در نهضت جنگل شدند. از جمله كساني كه در شروع كار، ميرزا را ياري دادند «حاج احمدكسمايي» بود كه در «كسما» و «فومنات» نفوذ قابل توجّهي داشت. ميرزا به كمك او تعدادي تفنگ و فشنگ تهيه كرده و يك كانون مخفي در جنگل بهوجود آوردند. خوشبختانه زمينه كار آماده بود، امّا گيلان در زير چكمه قزّاقان روس دست و پا ميزد. جوانان آزاديخواه را اعدام ميكردند و روشنفكران را از گيلان اخراج.كارگزاران دولت روسيه به عنوان حمايت از اتباع روس مردم را زير فشار قرار ميدادند و هر تبعه روس قادر بود مال و جان و ناموس مردم را مورد تجاوز قرار دهد. هر گونه شكايتي از طرف اتباع روس در كارگزاري رسيدگي ميشد و مقامات قضايي و اداري ايران حق نداشتند براي احقاق حقوق مردم به هيچ عملي دست بزنند. در چنين شرايطي پايههاي نهضت جنگل گذاشته شد و عدهاي از مردان فداكار به منظور مبارزه با استبداد و بي عدالتي، اخراج بيگانگان از كشور و قطع نفوذ آنان و نيز برقراري امنيت و عدالت اجتماعي با يكديگر متحد و همپيمان شدند و نهضت جنگل را گسترش دادند. هدف آنها عبارت بود از اخراج نيروهاي بيگانه، برقراري امنيت، رفع بيعدالتي و مبارزه با خودكامگي و استبداد.7 امّا در «كنگره كسما» (منعقد به سال 1299 ه··.ش) مشي آينده جنگل روي مرام و اصول سوسياليزم بنيانگذاري شد. جنگليها مصمّم بودند مادام كه به هدفشان نرسيده و موفق به اخراج نيروهاي بيگانه از خاك ايران نشدهاند، به آرايش سر و صورت نپردازند و بنابراين در طول مبارزات، همه با موهاي انبوه و ژوليده و محاسن بلند مشغول فعاليتهاي نظامي بودند. پس از آن كه كار نهضت بالا گرفت و افسران تعليم يافته و آشنا به فنون نظامي، به خدمت جنگليها درآمدند. در شكل و سيماي نفرات هم تغييراتي داده شد و اغلب آنها به شكل نظاميان حرفهاي درآمدند، امّا جمعي از جنگليها و در رأس آنها ميرزاكوچكخان همان لباس و هيأت پيشين را حفظ كردند و به صورت و سيرت درويشي خود باقي ماندند.8 تنديس زنده اخلاق رهبر نهضت جنگل، از نظر اوصاف ظاهري؛ مردي بود خوشهيكل و قويالبنيه و چشمزاغ، داراي گيسوان بلند و بازواني ورزيده و پيشاني باز. از لحاظ اجتماعي و اخلاقي؛ مؤدّب و متواضع و خوش برخورد و از جنبه روحي عفيف و باعاطفه بود. ورزش را دوست ميداشت و هر روز تمرين ميكرد. اهل مشروبات الكلي و دخانيات نبود، مردي بود ساكت، متفكر و آرام، نطّاق نبود ولي آهسته و سنجيده سخن ميگفت، صحبتهايش اغلب با لطيفه و مزاح توأم بود و خود نيز از مطايبات ديگران لذّت ميبرد. در قيافهاش جذبهاي بود كه با هر كس روبهرو ميشد به ندرت اتفاق ميافتاد كه مجذوب متانت و مسحور بياناتش نگردد.9 ميرزا يك انسان مذهبي تمام عيار بود. هيچگاه واجباتش ترك نميشد و از نماز و روزه قصور نميكرد. در بين دو نماز، آيات «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَليَ اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» و «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ ...» و «و لا تَحْسَبَنَّ الّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ ...» را زمزمه ميكرد، او به استخاره اعتقاد عجيبي داشت و هر جا به مشكلي برخورد ميكرد و يا ترديدي در اقدام به كار مورد نظرش حاصل ميكرد، فوراً دستش به طرف تسبيح كه هميشه همراه داشت، دراز ميشد و نتيجه استخاره هرچه بود بيدرنگ به كار ميبست، او هيچگاه از اجراي نيّتش دست بردار نبود و فكر ميكرد كه اقدام به هر كار مهم چنانچه با مشيّت الهي توأم نباشد، ثمر بخش نيست.10 مردي راستگو و سليم النفس بود. او هيچ سياستي را مفيدتر و مؤثرتر از راستي و درستي نميشناخت و به همين جهت زبانش به غير حق و حقيقت گويا نبود.11 خاطراتي كه از طلاّب و دوستان ايّام تحصيلش شنيده شد، مؤيّد اين معني است كه ميرزا كوچك خان از همان روزگاران قديم داراي صفات اخلاقي بود و بين طلاّب و همسالانش طرفدار عدل و حامي مظلومان به شمار ميرفت. هر كس به ديگري تعدّي ميكرد، يا كمترين اجحاف و بيعدالتي روا ميداشت، مشت ميرزا بالاي سر متجاوز بلند ميشد و او را چه در داخل مدرسه و چه در خارج آن بيكيفر نميگذاشت.12 ميرزا مردي وارسته بود و از متاع دنيا چيزي نميخواست و آنچه به دست ميآورد، فقط براي بهبود و پيشرفت كارهاي جنگي بود. خانه و زندگي مجاهدين را مرتّب و مرفّه ميخواست ولي خودش يك چارق دهقاني به جاي كفش در پا و پوستين بر تن ميكرد و گاهي كه مشاغل سياسي و سرگرمي زياد داشت، با يك لقمه نان و پنير، ده دوازده ساعت سرپا ميايستاد و هرگز از زندگي خود گله و شكايتي نداشت و به مالداران و زمين داران توصيه ميكرد كه آنچه دارند سعي كنند در راه ايدئولوژي سياسي و براي آسايش و رهايي مردم از چنگال اجانب مصرف كنند.13 ادامه دارد
1. چهار سياستمدار ملّي، متّقي و نام آور ايران، ميرابوطالب رضوي نژاد، ص 142.2. كتاب گيلان، گروه پژوهشگران ايران، ج 2، ص 182.3. همان. ص 182 و 183.4. چهار سياستمدار ملي، ص 200.5. مأخذ قبل، ص 184.6. چهار سياستمدار ملي، ص 201.7. كتاب گيلان، ج 2، ص 184-186.8. افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران، دكتر جواد شيخالاسلامي، ص 62-63.9. ميرزا كوچك خان سردار جنگل، ابراهيم فخرايي، ص 29-30.10. چهار سياستمدار، ص 143.11. همان، ص 115.12. همان، ص 144.13. قهرمان جنگل، عنايت، ص 14.