پروفسور فضل الله نيك آيينترجمه قرآن جز به زباني جذاب، شاعرانه و هنرمندانه ظلم است
حامد دردشتياندر پي درج گزارش انتشار اولين ترجمه شاعرانه قرآن كريم به زبان انگليسي در شماره 101، سپس به زبان انگليسي در شماره 102 و همچنين انتشار بازتاب اين اقدام بيبديل در شماره 109 اين هفته نامه، از آن جائي كه با توجه به توضيحات مندرج در شمارههاي مذكور، به نظر ميرسد عرضه اين اثر شگرف به مثابه نقطه عطفي در ابلاغ فراگير كلام حق به بخش اعظمي از جهان فعال معاصر بوده و در واقع در عصر ‹‹انفجار اطلاعات و ارتباطات›› تولدي نوين و نويدبخش بر معجزه پويا و پاياي پيامبر پاياني (ص) ميباشد، از همان آغاز به همراه خوانندگان گرانقدرمان مترصد آشنايي بيشتر با خالق اين ترجمه آهنگين بوديم.با اغتنام حضور ايشان در ايران، سرانجام توفيق درك محضر نوراني اين خادم قرآن كريم جناب پروفسور فضل الله نيك آئين در منزل ساده و بي تكلف او نصيب گرديد. آري، رادمردان و خدمات سترگشان عموماً محصول همين خانههاي كوچك و خلوتهاي دنياستيز، گمنام و بيزرق و برق بودهاند.كلام وزين متخلق به تجليات قرآني وي عنان زمان را از كف ما ربود و اطلاعات معتنابه ارائه شده در اين گفتگوي 10 ساعته ما را مستغني از اطاله و ملزم به اختصار در مقدمه نمود:ضمن عرض تبريك به مناسبت توفيق ويژهاي كه نصيب جنابعالي شده، نخست بفرمائيد به چه دليل تصميم گرفتيد چنين ترجمهاي آهنگين ارائه دهيد؟ يا دقيقتر بگويم خواستگاه اين اثر را تبيين فرمائيد.بسم الله الرحمن الرحيم. سوال مهم و اصلي همين است، ضرورت اين ترجمه چه بود؟ از حدود بيست سال پيش، در بعضي مجامع و كنفرانسهاي بينالمللي متوجه شدم كه وقتي سخنران مسلماني ضمن سخنانش به زبان انگليسي، آيه يا آياتي را از قرآن نقل ميكند، آن مطلب منقول از قرآن، از لحاظ بافت و ساختار و آهنگ و واژگان يا انسجام و فصاحت و جهات ديگر، هيچ نوع برجستگي و تمايزي نسبت به بقيه حرفهايش ندارد، يعني آن نقل از قرآن، جمله يا جملاتي است به نثري خشك و غير جذاب، بعبارت ديگر، مطلب منقول قرآني هيچ بوئي از آن قوت و فصاحت و زيبايي و شيوايي اصل عربي قرآن نبرده است. در حاليكه وقتي سخنراني ضمن گفتارش، مطلبي از نويسندگان و شعرا و حكماء و فلاسفه جهان نقل ميكند، شكسپير، گوته، انيشتين، برنارد شاو، ژانپل سارتر، بنجامين فرانكلين و امثالهم، شنونده فوراً احساس ميكند كه با سخني متين و فاخر و متمايز و متفاوت نسبت به گفتارهاي معمولي يا نثرهاي روزنامهاي و روزمره روبروست. خوب، عميقاً متاثر ميشدم در اين مواقع، ديدم چه ظلم بزرگي شده است به كلام بيهمتاي الهي.ميدانيم ترجمههاي مختلفي از قرآن مجيد به زبان انگليسي، بويژه در پنجاه سال اخير، منتشر شده، آيا معتقديد كه هيچكدام نتوانستهاند ترجمه كمابيش دقيق و خوبي ارائه دهند؟ مضافاً چون ميدانيم بررسي جامعي نسبت به كارهاي قبلي معمول داشتهايد، لطفاً توضيح دهيد.بهيچوجه، منظورم اين نيست. صحبت از انتقال مفاهيم قرآن در ظرف هنر است. براي روشنتر شدن بحث، اجازه بدهيد، مرور كوتاهي بكنيم بر تاريخچه ترجمههاي قرآن به زبانهاي اروپائي، البته عمدتاً انگليسي كه مورد بررسي ماست: صرفنظر از ترجمههاي ناقص و مغرضانه قرون وسطي، نخستين ترجمه مهم و كامل و قابل ذكر، متعلق به ‹‹جورج سيل›› انگليسي است كه در قرن هجدهم چاپ شده، ترجمهاي است با نثري كهنه و توراتي، همراه با مطالب اضافي توضيحي زياد ضمن آيات، و خواندنش بسيار ملالآور. بعد در قرن نوزدهم، ترجمه قابل ذكر، از آن آقاي ‹‹رادول››، كشيش انگليسي است كه نثرش روان است و توضيحاتش ضد اسلامي. بعد از آن ترجمه ‹‹محمدعلي لاهوري›› است كه از لحاظ دقت در ترجمه و انتقال مفاهيم بسيار خوب كاركرده ولي از جهات ادبي و هنري تلاشي نكرده است. ‹‹پيكتال››، انگليسي مسلمان شده هم در واقع كارش براساس ترجمه محمدعلي است و از فصاحت و بلاغت كلام عاري است. ترجمه ‹‹حبيب شاكر›› را هم شايد لازم نبود ذكر كنم كه مطلقاً از قبليها كپي كرده، هيچ جاذبهاي هم ندارد - و من نميدانم چه اصراري است كه در ايران، اين ترجمه را كه تنها هنرش بيزاركردن خواننده انگليسي از قرآن است، هي تجديد چاپ ميكنند!اقدام عظيم بعدي، تلاش سي ساله ‹‹علامه يوسف علي›› است، ترجمهاي حتي المقدور دقيق و امين همراه با خروارها زيرنويس سودمند و بعضاً عرفاني جالب نظر - همان ترجمهاي كه دولت عربستان هم آن را در سراسر جهان توزيع ميكند. بعد ترجمه ‹‹ن. داود››، يهودي عرب زبان فلسطيني الاصل و مترجم كهنه كار است كه قرآن را به زبان انگليسي امروزي ترجمه كرده، نثرش خوب و روان است، فاقد جنبههاي هنري است و از لحاظ امانت ترجمه، بيدقتيهائي در كارش وجود دارد. البته قبل از اين، بايد اسم ميبردم از مرحوم آرتور آربري، استاد سابق دانشگاه كيمبريج انگلستان كه عشقي به كار ترجمه قرآن - همچنين مثنوي مولانا - داشته و كوشيده است بعضي از جنبههاي ادبي و شعري و هنري قرآن را در ترجمه انگليسياش، منعكس كند.از ترجمههايي كه در آمريكا چاپ شده، ذكري نكرديد.بله، سه ترجمه در اين مملكت چاپ شده، مال بيست سي سال اخير. يكي ترجمه ‹‹پروفسور ايروينگ›› كه متاسفانه در آمريكا از فيض ملاقاتش بينصيب ماندم - چون هشتاد و چند سال دارد و آلزايمر گرفته - ترجمه ايشان به نثر خوب روزمره آمريكايي است، خودش ميگويد آن را براي مسلمانان آمريكا چاپ كرده.از نظر امانتداري و انطباق معاني با اصل چطور است؟ نسبتاً معتبر است، اما ارائه قضاوت و توصيف بايسته در اين خصوص مستلزم فرصت جداگانهايست تا بطور روشمند به مقايسه علمي مجموعه ترجمههاي رايج بپردازيم.ديگري ترجمه ‹‹رشادخليفه›› مصري - آمريكايي است، ترجمهاش نثري معمولي دارد همراه با دستكاريهايي كه در ترجمه بعضي آيات كرده تا همراه با آن ‹‹شامورتي بازي›› عدد نوزده در قرآن، پيامبري خودش را به اثبات برساند، كه كشتندش!ترجمه سوم مربوط به آقاي ‹‹ميراحمد علي وفاخواني›› است، چون ‹‹احمدعلي›› ديگري هم در آمريكا قرآني چاپ كرده كه برجستگي خاصي ندارد. به هر حال ترجمه اين ‹‹ميراحمد علي›› از همان نوع نثر محمدعلي وپيكتال و جرج سيل است، فقط ايشان با ديد شيعي مبالغهآميزي در حدود دو برابر حجم اصل قرآني، حاشيهزده است.ذكر ترجمه حضرت ‹‹مودودي›› هم كه در شبه قاره هند چاپ شده لازم است، كه از لحاظ ادبي حاوي نكته خاصي نيست، فقط با تفسيرهائي بصورت پانويس همراه است كه مفصل و سودمند است.بدين ترتيب، بايد گفت كه در اين ترجمهها هيچ خبري از آن معجزه كلامي قرآن نيست.دقيقاً، وقتي يك فرد انگليسي زبان، اين ترجمههاي فاقد زيبايي و شيوايي را، نثرهاي معمولي ملالآور را، ميخواند، مطالبي كه نه فصيح و روان است، نه جذاب و حفظ كردني، مخصوصاً اگر قبلاً وصفي از قرآن شنيده باشد، از خود ميپرسد: چرا ذرهاي از آن فصاحت و بلاغت و زيبايي و شيوايي در اين ترجمهها منعكس نشده است؟ صرفنظر از جنبه هنري مفقود در ميان ترجمههاي مذكور و موجود كدام را شايستهتر و تواناتر ميدانيد؟ البته ترجمه يوسف علي از لحاظ غناي متن و انطباق معاني با اصل كاملترين است بويژه با پانوشتهاي مفصل و رسايش كه اگرچه حجم كتاب را بسيار بالا برده حتيالامكان معناي وسيعتري را منتقل مينمايد.شايد بعضي از مترجمان چيرهدست قبلي قرآن فكر ميكردند كه اگر به زيبايي و شيوايي يا شاعرانه نويسي روي آورند، به امانت ترجمه صدمهاي وارده ميشده است؟ احتمالاً چنين فكر كردهاند. در حالي كه هر متني را ميتوان ضمن رعايت صحت و امانت، بد، خوب يا عالي ترجمه كرد، اين كار شدني است و در ادبيات جهان نمونههاي فراوان دارد. آري، بازتوليد يا خلق مجدد اثري در زبان ديگر ممكن نيست، اما ترجمهاي كه با استفاده از حداكثر امكانات زبان مقصد، طعمي از اصل اثر را به شما بچشاند و حتيالمقدور بخش بزرگي از ظرائف و لطايف اثر اصلي را منعكس كند، كاملاً ممكن است و ميتوان ترجمهاي به زبان ديگر را هم به اثري خواندني، شنيدني و حفظ كردني مبدل كرد.اتفاقاً پيكتال هم كه شما هم مطلبي از او در مقدمه اين كتاب ذكر كردهايد، ميگويد: من بسياري از سورههاي قرآن را بدون كوچكترين اشتباه از حفظ دارم و حال آنكه بسياري از ضربالمثلها و جملات قصار در زبان مادريم (انگليسي) را، درست به ياد نميآورم.چون پيكتال، مسلمان انگليسي زبان، عربيدان هم بوده و گفتهاش ناظر است بر آن شگفتي حفظكردن اصل قرآن توسط بسياري از مسلمانان. به هر حال، ايشان و چند مترجم ديگر قرآن ميگويند ما اين مرحله از كار را انجام دادهايم ولي آرزو ميكنند روزي بنحوي، بخشي از زيباييهاي قرآن در زبان انگليسي بازتاب پيدا كند. داود، كه قرآن را بزرگترين اثر ادبي زبان عربي ميداند، همين نظر را دارد. يوسف علي ميگويد، نقل به مضمون؛ كاش روزي برسد و كسي بخشي از شيوايي و ايجاز قرآن را ترجمه كند. پروفسور ايروينگ مينويسد: ‹‹اگر خدا بخواهد، بايد زماني يك ‹‹روح شاعرانه›› قرآن را ترجمه كند››، و اضافه ميكند كه اينكار، بخصوص براي دعاهاي اسلامي، دعاهاي قرآني و غير آن، براي جوامع اسلامي در آمريكا و كانادا بسيار لازم است.اجمالاً، آرزوي همه اين بزرگان آن است كه ترجمه قرآن مجيد، علاوه بر صحت و امانت، بايد ترجمهاي باشد روان و جذاب و حفظ كردني، يعني تا حد امكان شبيهتر به اصل بيهمتاي آن.پس ميتوان گفت كه جنابعالي با كار خودتان، گامي هم در جهت تحقق آرزوي اين بزرگان برداشتهايد.ان شاءالله اينطور باشد. به هر حال، هدف اصلي آن بوده است كه اين پيام الهي را، به زباني متين، قوي، شيوا و شاعرانه، از طريق زبان انگليسي، كه فعلاً عمدهترين زبان ارتباطات بينالمللي است، به آن ميلياردها انسان كه عربي نميدانند، برسانيم، تا آنها هم از اين آبشخور قطرهاي از چشمه تسنيم قرآني بنوشند، و اگر خدا بخواهد، بعضي كه علاقه و استعدادش را دارند، بسوي اصل عربي آن جذب شوند.و حتماً به همين دليل بوده كه عنوان ‹‹ترجمه شاعرانه Poetic Translation - ›› را براي ترجمه انتخاب نمودهايد؟ چون واژه گوياتري نيافتيم، اين صفت ‹‹شاعرانه›› را روي جلد قرار داديم تا از ترجمههاي ديگر ممتاز شود. البته چنانكه ميدانيد در تمام زبانهاي دنيا هم وقتي مطلبي زيبا و آهنگين و شيوا و دلنشين به زبان ميآيد، مردم ميگويند ‹‹شاعرانه›› بود و اين خود به آن دليل است كه شعر والاترين دستاورد زبان بشر است.از سوي ديگر، ميدانيم كه رسول اكرم (ص) شاعر نبود، قرآن هم شعر نيست، نثر هم نيست، نثر مسجع و مقفي نيز نيست، و همه اينها هم هست! ضمناً آن گفتهاي كه بعضي تكرار ميكنند: قرآن چيزي است بين شعر و نثر، حرف مبهم كم معنايي است. سبك قرآن، سبكي است منحصر به خود، سبك ‹‹قرآني›› است. اصلاً مگر قرار بوده خداوند لطيف خبير، خالق انسان و زبان، از فلان ‹‹ژانر››(1) ادبي ما پيروي كند!؟ چيزي كه ما ميتوانيم تشخيص بدهيم آن است كه در قرآن مبين تقريباً از تمام ظرفيتهاي ادبي و شعري و هنري در زبان عربي، استفاده شده و اينكه آيات قرآن مشحون از انواع صنايع و ظرايف است و از اين لحاظ مدني و مكي هم ندارد، و آهنگهاي ويژه هر سوره يا بخشي از يك سوره، كوتاهي و بلندي آيات، انتخاب واژگان و نكات و رموز ديگر باعث ميشود كه ضمناً بنحوي شگفتانگيز بتوان آنها را به خاطر سپرد.ممكن است براي جامعيت و وضوح بيشتر مطلب، با ذكر مثال مشخصاً تبيين فرمائيد.قرآن سراسر چنان است كه گفتم، ولي، چشم، نمونهاي ميآوريم. كافي است فقط نظري بياندازيد مثلاً به پايانههاي سوره كهف و ببينيد چه غوغايي است: كانوا من آياتنا عجبا / ايهم احسن عملا / لا اشرك بربي احدا / بئس الشراب وساءت مرتفقا / و كان الانسان اكثر شيي جدلا / فاتخذ سبيله في البحر سربا / فتصبح سعيداً زلقا/ نعمالثواب و حسنت مرتفقا / انا اكثر منك مالاً واعز نفرا/ و بقيه.خوب، آيا ميشود اينها را، بيني و بين الله، جز به زباني شاعرانه، جذاب، دلنشين، محكم و متين به زباني ديگر ترجمه كرد؟ شما اگر مطلبي را از سعدي و تولستوي هم به نثر معمولي ضعيف ترجمه كنيد، ظلم كردهايد، چه برسد به قرآن مجيد. واقعاً وقتي انساني كه قرآن ميخواند و ميفهمد، آن ترجمههاي سبك و بيمزه را در انگليسي، آلماني يا فرانسوي ميخواند، روحش خراش برميدارد! عجيب آنكه بعضي از مترجمان قرآني استدلال هم ميكنند كه چون هيچ ترجمهاي نميتواند حق اصل قرآن را ادا كند، پس هيچ هنري نميكنيم، شبيه همان استدلال كه چون هيچكس نميتواند، در عدالت و تقوي به علي ابن ابيطالب (ع) برسد، پس ما آن كار ديگر ميكنيم!خير، ميشود از علي (ع) - سرمشق گرفت، از قرآن الهام گرفت و هنري كرد. بعضي از آن نوع ترجمههاي قرآن را، به فارسي يا به انگليسي، حقير با بضاعت مزجاه` ميتواند در عرض دو ماه به پايان برساند و حال آنكه حدود 8 ماه از وقتم فقط صرف ترجمه سوره يوسف شد تا آن احسنالقصص، بدون كوچكترين تغيير، چيزي زيبا از آب درآيد؛ به قول سعدي عليه الرحمه:
لاف از سخن چو درّ توان زد
آن خشت كه بود كه پر توان زد!
آن خشت كه بود كه پر توان زد!
آن خشت كه بود كه پر توان زد!