ارزيابي كتابهاي تعليمات ديني و اجتماعي دبستان (2) - ارزیابی کتاب های تعلیمات دینی و اجتماعی دبستان (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارزیابی کتاب های تعلیمات دینی و اجتماعی دبستان (2) - نسخه متنی

یوسف غلامعلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









ارزيابي كتابهاي تعليمات ديني و اجتماعي دبستان (2)

يوسف غلامي `
در شماره پيشين ماهنامه بخشهايي از كتابهاي تعليمات ديني دوره دبستان مورد ارزيابي قرار گرفت. در آن گفتار، نخست امتيازات آن كتابها را بر شمرديم و آنگاه به پاره‏اي ملاحظات اشاره نموديم. سزاوار است پيش از خواندن اين شماره، آن ملاحظات مورد مطالعه قرار گيرد و آنگاه در ادامه، اين بخش را مطالعه فرماييد.

تعليمات ديني سال چهارم، سال 77، ص 32، درس نهم، در برشماري فرزندان فاطمه زهرا عليها‏السلام چهار فرزند (حسن، حسين، زينب، ام كلثوم) نام برده مي‏شود و هيچ ذكري از محسنِ شهيد نمي‏شود.

به‏راستي با آن همه تأكيدها كه در ياد كرد اين طفل سقط شده در روايت به ما رسيده است آيا سزاوار نيست در بر شماري فرزندان آن حضرت دست كم از نام اولين شهيد ولايت و نخستين قرباني اهل بيت عليهم‏السلام ذكري به ميان آيد؟! و گمان نمي‏كنيد كه بهترين زمانِ طرحِ اين موضوع همان ايام كودكي و كتابهاي دوره دبستان است؟ آيا اين نوعي سهل انگاري و نيست كه در مجموع كتابهاي دوره دبستان حتي يك بار نام اين فرزند فاطمه(س) به ميان نيايد؟!

اين در حالي است كه برپايه روايات، اولين خوني كه در قيامت از آن پرسش مي‏شود خون محسن شهيد است. طفلي كه زمان تولدش فرا رسيده بود و به ستم شهيد گشت و بلكه اگر زنده مي‏ماند در منزلت اخلاقي و معنوي همانند ديگر فرزندان زهرا عليها‏السلام مي‏شد.

اينكه در زمان ما پس از قرنها هنوز عده‏اي از شيعيان بزرگسال كمترين اطلاعي از پنجمين فرزند بانو فاطمه زهرا عليها‏السلام ندارند همين است كه از خرد سالي تا بزرگسالي چيزي در اين باره نشنيده و نخوانده‏اند.

به‏علاوه در اين درس محل تولد حضرت زهرا عليها‏السلام ذكر نشده است.

تعليمات اجتماعي پنجم، بخش تاريخ، ص 98 درباره جنگهاي پيامبر مي‏نويسد:

«پيامبر اسلام جنگ و خونريزي را دوست نداشت ولي براي دفاع از اسلام در مجموعِ برخوردهاي نظامي پيامبر با دشمنانش تلفات مسلمان و كافر، در ده سال اقامت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در مدينه كمتر از هزار و پانصد تن ياد شده است.

و از ميان برداشتن مخالفان دين اسلام ناچار بود كه جهاد كند. از اين رو در مدينه سپاهي از مسلمانان تشكيل داد و به مبارزه با كساني كه مخالف اسلام بودند، پرداخت.» جاي تأسف است كه سالياني است همچنان كتابهاي تاريخ موضوع جنگهاي پيامبر را به گونه‏اي ترسيم و تشريح مي‏كنند كه هيچ روانيست و بيان تعابير بدون دقت است.

بسياري از محققان معتقدند كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله جز دو سه مورد در هيچ نبردي جهاد ابتدايي نداشته است. آن جهادهاي ابتدايي نيز وقتي رخ داد كه احتمال حمله يا توطئه بزرگي عليه مسلمانان و اسلام در كار بود. در نبردهاي دفاعي نيز چه بسا حتي يك نفر كشته نشده و به صلح يا هزيمت دشمن انجاميده است. از بزرگترين نبردهاي دشمنان با پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نبرد احزاب (خندق) است كه ده هزار نفر مسلح به مدينه حمله كردند اما در پايان بدون درگيري عمومي تنها سه تا چهارده نفر كشته شدند.(1) و در مجموعِ برخوردهاي نظامي پيامبر با دشمنانش تلفات مسلمان و كافر، در ده سال اقامت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در مدينه كمتر از هزار و پانصد تن ياد شده است.(2) به هر تقدير آنچه مورد تأكيد ماست اينكه با دقت در تعبيرها بايد از اين بد آموزيها و در كتابهاي درسي جلوگيري كرد. يك واقعيت تاريخي را مي‏توان با دو تعبير به شكلي بيان و ترسيم كرد كه يكي صحيح و ديگري خلاف واقع و بلكه شبهه ساز باشد. در اين موضوع سزاوار بود چنين گفته مي‏شد: «از آنجا كه اسلام دين برابري و آزادي و صلح است و پيامبرش صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، پيامبر رحمت، هرگز بر زور و تحميل عقيده تأكيد ننموده است و رفتار پيامبر و مسلمانان پيوسته سبب جذب افراد به اسلام مي‏شد.

با اين حال در مدت كوتاه حكومت پيامبر دشمنان ستيزه‏جوي او بارها عليه وي به جنگ پرداختند و او تا توانست با آنها از راههاي مسالمت آميز رو به رو شد و به‏ناچار دفاع كرد و شرّ آنان را از مسلمانان دور ساخت.

در كتاب تعليمات ديني سال پنجم، در درس ششم از نشانه‏هاي پيامبري و معجزه مطالبي نقل مي‏شود و آنگاه درباره معجزات حضرت عيسي و موسي عليهما‏السلام عجايبي را بر مي‏شمارد كه دانش آموز را واقعاً به شگفتي وا مي‏دارد، مانند عصايي كه به اژدها تبديل مي‏شد، دستي كه مثل ستاره مي‏درخشيد، شفاي كور مادر زاد، زنده كردن مردگان و بيرون آمدن آنان از قبر، مجسمه‏اي را به شكل حيوان زنده در آوردن و اموري از اين نمونه‏ها.

در همين درس تصوير عصايي كه نيمي از آن اژدهاست و نيمي چوب، نمايش داده شده است. آنگاه در درس بعد معجزه آخرين برگزيده خدا محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ذكر مي‏شود. مي‏نويسد: «معجزه پيامبر اسلام كتاب او قرآن است كه خداوند در همان كتاب فرموده است: اگر همگان جمع شوند تا با ياري يكديگر مانند قرآن بياورند، هرگز نمي‏توانند.» اين درس آكنده از اشتباه و كاستي است زيرا:

اولاً: درباره اينكه قرآن معجزه رسول خداست، از خود قرآن شاهد مي‏آورد، حال آنكه اين شيوه استدلال روانيست. اين استدلال مانند اين است كه شخصي بگويد: فلان كس قدرتمندترين افراد آدمي است چون خودش ادعا كرده كه كسي نمي‏تواند مانند او باشد.

دوم: در اثبات اينكه چگونه قرآن معجزه رسول خداست پاره‏اي عبارات شعار گونه و دور از موضوع عنوان مي‏شود كه اصلاً چيزي را اثبات نمي‏كند و بلكه همان پرسش را تقويت مي‏كند. مي‏نويسد: راستي هم هيچ كس نمي‏تواند كلامي مانند قرآن بياورد. چون انسانها هر اندازه هم دانا و توانا باشند... نمي‏توانند كارهاي مخصوص خدا را انجام دهند.

بسيار تمسخرگونه است كه در پاسخ اين سئوال كه چرا بشر نمي‏تواند. مانند قرآن بياورد، بگوييم چون نمي‏تواند بعد هم مي‏افزايد: به همين جهات (كه او نمي‏تواند) كسي نتوانسته كتابي مانند قرآن بياورد! تعجب آخر آنكه در حتي تا چندين سال پيش از براي نمونه برخي اصطلاحات علمي مانند نيروي جاذبه، جرم، نور و امثال آن در دوره راهنمايي يا دبيرستان خوانده مي‏شد و هم اينك جزو درس علوم دوم دبستان قرار گرفته است.

پرسشهاي درس، همين سؤال را كه «چرا كسي نمي‏تواند كلامي مانند كلام خدا بياورد» مطرح نموده است. راستي اگر كودك در پاسخ اين سؤال بگويد: علتش آن است كه بشر نمي‏تواند، اين پاسخ از او پذيرفته است!؟ سوم اينكه از صدها معجزه ديگر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ يك نام برده نمي‏شود در حالي كه معجزات آن حضرت را بالغ بر چهار هزار نقل كرده‏اند.(3) هرچند مي‏پذيريم كه معجزه بزرگ آن حضرت همان قرآن بوده است.

چهارم: در حقيقت اين درس تنها شبهه را مطرح كرده و پاسخي نداده است. اينجانب ضمن گفتگو با دهها نفر از دانش آموزان دبستاني و بلكه دوره‏هاي بعدتر وحتي برخي آموزگاران، همين درس را پيش روي آنان گذاشته‏ام و از آنان پرسيده‏ام حال بگوييد چرا كسي نمي‏تواند مانند قرآن بياورد و دليل معجزه بودن قرآن چيست؟ براي نمونه حتي يك نفر پاسخ درست نداد.

پنجم: پاسخ مورد نظر آن است كه به اختصار نكات ذيل بيان شود:

1 ـ زيبايي و ترتيت كلمات با توجه به محتواي غني و آساني تلاوت و تأثير گذاري بر شنونده تا بدانجا بوده كه مردم هم عصر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آن را سحر ياد مي‏كردند.

2 ـ ارائه چنين كتاب از فردي درس نخوانده، بدون وحي الهي، ناممكن است.

3 ـ نه آهنگ آن، نه تكرار آيات موجود در آن، و نه قرائت يا شنيدن آن هيچ يك ملال انگيز نيست.

4 ـ با حجم اندك در بردارنده احكام و قوانيني است كه هيچ يك با ديگري متناقض نيست و گذشت زمان نيز بر آن تأثير نمي‏نهد.

5 ـ اگر همانند قرآن آوردن امكان داشت مشركان و كفار با وجود صدها شاعر و اديب، همانند آن را ارائه مي‏كردند و ديگر لازم نبود از طريق جنگ و خونريزي به دشمني پيامبر برخيزند. برخي نيز با همدستي گروهي ديگر بر اين كار هم پيمان شدند ولي بعد از مدتي اظهار عجز كردند.

پايين بودن سطح دروس ديني پس از پيروزي انقلاب شكوهمند ملت مسلمان ايران در سال 57 رفته رفته تغيير كتب درسي آغاز گرديد و مدت زماني است اين تغيير اوج بيشتري يافته است. بدين معني كه سطح علمي درسها به مراتب بالاتر و سخت‏تر از قبل شده است. اين تحوّل تابدانجاست كه بسياري ازبخشهاي كتب درسي دوره قديم دبيرستان، هم اينك جزو دروس دوره راهنمايي و بخشي از دوره راهنمايي در كتابهاي دوره دبستان گنجانده شده است. حتي تا چندين سال پيش از براي نمونه برخي اصطلاحات علمي مانند نيروي جاذبه، جرم، نور و امثال آن در دوره راهنمايي يا دبيرستان خوانده مي‏شد و هم اينك جزو درس علوم دوم دبستان قرار گرفته است. پيشتر جغرافياي كشورهاي مسلمان، كتاب درسي سال چهارم دبيرستان بود و هم اينك بخشهايي از آن جزو تعليمات اجتماعي پنجم دبستان.

اين تحوّل تا حدي مطلوب است اما بي‏ضايعه نيز نيست و از ضايعات آن اين كه زندگي دانش آموزان را در درس خلاصه مي‏كند و از همه چيز بازشان مي‏دارد و فشار جسمي و رواني بيش از حد ضرورت بر آنها تحميل مي‏كند. اما آنچه با گفتار ما پيوند دارد اين است كه : چرا و چگونه حجم و محتواي كتب درسي نسبت به مسايل علمي مانند جغرافي، رياضي علوم، دگرگوني پذيرفته و پيچيده شده است اما سطح آنچه كه به شناخت دين و اهل‏بيت عليهم‏السلام مربوط مي‏شود در همان حدِ ساليان پيش نگاه داشته شده است. اين شيوه را نمي‏توان صحيح دانست. مي‏پذيريم كه كتب مربوط به مسايل ديني را نبايد پيچيده و دشوار ارائه كرد اما از طرفي نبايد با سطحي ارائه كردن آنها و پيچيده كردن و علمي‏تر نمودن دروس ديگر چنين وانمود كرد كه «آنچه حياتي و ضروري‏تر است درك مسايل علمي ديگر دروس است نه درس ديني. دين و مسايل آن اموري شخصي و اختياري است كه مي‏توان براي خوبتر بودن بدانها عمل كرد و مي‏توان هم عمل نكرد!» با اين روشِ ارائه كتاب، از همان دوره كودكي فرزندان مسلمان ما چنين احساس مي‏كنند كه اوقات اصلي و بلكه سرمايه‏هاي زندگي را بيشتر بايد در خدمت امور غير ديني استفاده كرد، آنگاه اگر وقت و سرمايه اضافي باقي ماند آن را در راه شناخت و معرفت ديني صرف كرد.

رفته رفته تأثير رواني و اجتماعي اين نگرش بدانجا مي‏رسد كه انديشه درباره دني و ارزشهاي دين كمترين سهمِ تفكر روزانه فرد را تشكيل مي‏دهد و بهترين فعاليتها، كوششهاي علميِ محض قلمداد مي‏گردد.(4) هرگاه نكته زير را به موضوع فوق بيفزاييم پيچيدگي پديده دو چندان مي‏شود و آن اينكه: در كتابهاي ديني دبستان آنگاه كه از اهل بيت عليهم‏السلام سخن گفته مي‏شود نگرش و رفتار ايشان را بيشتر فردي، محدود و سطحي ترسيم مي‏كند. در اين حدّ كه مثلاً امام عليه‏السلام روزي بر سر يتيمي دست كشيد يا چند درهم به آن كمك كرد و يا به سگي غذا داد و يا آنكه كودكان را دوست مي‏داشت.

آنگاه نيز كه مسايل، كمي عميق‏تر و فراگير مي‏شود با عبارتهاي كلي و تكراري مي‏نويسد: امامان با ظلم مبارزه مي‏كردند و طرفدار مستضعفان بودند و مردم را سفارش مي‏كردند كه به يكديگر ستم نكنند!

اما چه بايد كرد كه كودك يتيم در جامعه افزوده نشود؟ چگونه مي‏توان جامعه‏اي ساخت كه در آن مردم به هم ستم نكنند؟ فقر چگونه و چرا به وجود مي‏آيد و امامان عليهم‏السلام در ريشه كن كردن فقر و ستم چه كرده و چه فرموده‏اند؟ اگر ائمه عليهم‏السلام دانشمندترين و پارساترين و خيرخواه‏ترين فرد زمان خود بوده‏اند چگونه معاصران ايشان علاوه بر اينكه منزلت ايشان را نمي‏شناختند اغلب به تأكيد در صدد نابود كردن ايشان بوده‏اند، تا آن حد كه خداوند دوازدهمين امام را از ميان آنها غايب مي‏سازد؟ و مسايلي ديگر از اين قبيل:

1 ـ آيا پيامبر پس از خود كسي را جانشين قرار نداد؟ 2 ـ آيا ممكن است پيامبر رحلت كند و كسي را به جانشيني قرار ندهد؟ 3 ـ آيا مي‏شود پيشواي مردم را كسي قرار داد كه از نظر علمي، دانشمندتر از او و با تقواتر از وي وجود داشته باشد؟ آيا پيشواي پس از پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ 4 ـ تأثير وجود امام در حفظ دين و رهبري مسلمانان به چه كيفيت است؟ (نقش اجتماعي و الهي اهل‏بيت عليهم‏السلام چه بود؟) 5 ـ دانش و اطلاعات ائمه چه اندازه بوده است؟ بر امور غير ظاهر تا چه اندازه اطلاع داشته‏اند؟ جنبه‏هاي علوم ائمه چه بوده‏اند؟ 6 ـ بيان برخي خبرهاي غيبي و ارائه نمونه‏هايي از علوم غيبي ائمه عليهم‏السلام مانند علم به عواقب امور، بهشت، دوزخ، آينده بشر و...

7 ـ تشريح لزوم اطاعت از ائمه عليهم‏السلام به مانند اطاعت از پيامبر.

(موضوع اخير در كتابهاي درسي و بلكه غير درسي كمتر مورد تأكيد و تحليل قرار مي‏گيرد و يكي از دلايل نافرمانبري معاصران ائمه از ايشان همين نكته بوده است. گويي آنان نمي‏دانستند يا نمي‏خواستند بپذيرند كه فرمانبري از امامان معصوم عليهم‏السلام به همان ميزان واجب و لازم است كه فرمانبري از رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) راستي فرزندان ما اين قبيل پرسشها را چرا نبايد در دوره دبستان فرا گيرند؟ صد افسوس كه در دوره راهنمايي نيز بسياري از اينها تعليم داده نمي‏شود! آيا پيچيدگي و دشواري دروس رياضي و علوم و جغرافي امري ضروري است اما طرح اين مسايل، غير لازم و سنگين است. چگونه كلمه «جِرم» از سال اول دبيرستان به كتاب علوم دوم دبستان انتقال مي‏يابد اما طرح پرسشهاي فوق و پاسخ آنها در كتب ديني ايشان يافت نمي‏شود؟! اگر قرار است سطح دروس ارتقا يابد چرا دروس ديني مشمول اين قانون و تحوّل نمي‏شود؟!

مبادا كه...!!

تأسف انگيز است اگر بشنويد كه در كتب ديني دوره دبيرستان اين تحوّل و ارتقا بيش از آنكه محتوا را در بر گيرد متن را در بر گرفته است و عبارتها به عمد پيچيدگي يافته و محتوا سرد و بي‏روح شده است.

در كتاب تعليمات ديني سال چهارم و پنجم از زندگي پيامبر و اهل بيت عليهم‏السلام اموري نقل مي‏شود كه امروزه با رشد فرهنگي كودكان كشور سطح آن بسيار پايين است. اما از طرفي در كتاب تعليمات اجتماعي آنها اين قبيل اصطلاحات به چشم مي‏خورد: سرزمين كوهپايه‏اي، تقسيمات كشوري، نواحي گرم و خشك، آبرفت، جلگه، كشت آموزش درس ديني نيز بايد به شيوه‏اي باشد كه كودك و نوجوان نه تنها از گفتارهاي موجود در كتاب، بلكه تحت تأثير مجموعه‏اي از آموزشها، مشاهدات، تشويقها، تفريحات و سرگرميها و مسابقات، به دين گرايش پيدا كند.

ديم، خاكهاي آبرفتي، فسيل، سنگواره، توربين بخار، كيفيت كار موتورهاي جت، سلول زنده، رباط و مفصل، نبض، كار نايژه در شش و... . به‏علاوه هم اينك مثلاً مبحث نصف النهار در كتاب تعليمات اجتماعي سال پنجم تدريس مي‏شود و حال آنكه قبلاً از مباحث دوره دبيرستان بود.

پيشنهادها از آنجا كه به فرموده امام صادق عليه‏السلام مردم را بايد با رفتار به سوي حق رهبري كرد نه با زبان،(5) آموزش درس ديني نيز بايد به شيوه‏اي باشد كه كودك و نوجوان نه تنها از گفتارهاي موجود در كتاب، بلكه تحت تأثير مجموعه‏اي از آموزشها، مشاهدات، تشويقها، تفريحات و سرگرميها و مسابقات، به دين گرايش پيدا كند.

بر طبق تحقيق از ميان يكصد نفر از راه يافتگان به دين تنها پنج نفر از طريق گفتار و استدلال، و بيشتر از طريق مسايل عاطفي، به حق راه يافته‏اند.(6) بنابراين نبايد همه بيست نمره درس تعليمات ديني را به امتحان كتبي اختصاص داد. چنانكه درس علوم را با آزمايش، و هنر را با كاردستي در مي‏آميزند درس ديني نيز بايد چنين شود و بلكه به عقيده ما اگر كتابهاي ديني بدين كيفيت فعلي باشند قرار دادن 10 نمره هم براي امتحان كتبي آنها زياد است.

يك پيشنهاد آن است كه نمره درس به شكل زير تقسيم شود:

10 نمره ويژه امتحان كتبي از كتاب 2 نمره ويژه فعاليتهاي گروهي مذهبي در كلاس يا مدرسه 2 نمره ويژه سخنراني (كنفرانس) در كلاس پيرامون موضوع ديني انتخابي يا پيشنهادي از سوي آموزگار 2 نمره ويژه مسابقات 2 نمره ويژه تشويق براي هر فعاليت ديني كه قابل ارائه به دانش آموزان باشد يا آموزگار به دلايلي دانش آموز را سزاوار ببيند. مانند گزارشهاي مذهبي، خلاصه نويسي از كتابها و اموري از اين قبيل.

به‏علاوه هرگاه دانش آموزي به هر علت نتوانست در يكي از اين امتيازات موفق شود براي وي شركت در آزمون بخش ديگر ممكن باشد.

از سويي بايد گزينش آموزگاران به دقت انجام گيرد. آموزگار درس ديني در حقيقت نماينده و جانشين امام معصوم عليه‏السلام براي آموزش درس دين به كودكان است. وي نبايد در هيچ جنبه‏اي از مسايل اجتماعي و اخلاقي، ضعيف يا الگوي نا مناسبي باشد. سيما، اندام، لباس و شيوه تدريس او بايد سراسر جاذبه آفرين باشد.

اينجانب به ياد دارم كه در دوره دبيرستان (در سالهاي پيش از انقلاب) دبير ديني همه كلاسهاي اول تا چهارم مدرسه ما از بد خلق‏ترين و بد قيافه‏ترين افرادي بود كه حقير در دوران تحصيل خود ديده بودم. از طرفي دبير ادبيات فارسي مدرسه كه به يكي از احزاب انحرافي وابسته بود در خوش برخوردي و نرمخويي، زبانزد بود. و البته كه اين گزينش‏ها همه حساب شده و بر اساس نقشه بود.

ضروري است كه دوره‏هايي ويژه براي آموزگاران درس ديني اختصاص داده شود تا آنان با اصول اخلاقي و روان شناسي آشنا بيشتر شوند. ديگر اينكه هرگاه در رفتار خود مرتكب لغزشي شدند بي‏درنگ مورد تذكر و بلكه باز خواست قرار گيرند.

بهتر است افزون بر اينها براي كتابهاي تعليمات ديني دوره دبستان كتاب كمك آموزشي ويژه تدوين كرد تا آموزگار درس را با محتواي بيشتر و مطالب متنوع‏تر در آميزد و سطح كيفي كلاس را بالا ببرد. اين كتابها را مي‏توان با 250 صفحه و با موضوعات علمي متنوع ارائه كرد.

نيز در هر سال تحصيلي مي‏توان دانش آموزان را با تاريخ مذهبي شهر محل سكونت خود آشنا كرد و اماكن متبرك را از نزديك به آنها نشان داد و از مراكز فرهنگي و ديني باز ديد به عمل آورد. هنوز در شهرها دهها مركز اسلامي وجود دارد كه نه تنها دانش آموزان، بلكه بزرگسالان هيچ اطلاعي از وجود آنها ندارند.

همچنين ديدار با شخصيتهايي كه به نوعي خدمتي به ائمه معصومين عليهم‏السلام كرده‏اند در برنامه كار قرار گيرد. مانند افرادِ خير انديشي كه به پيروي از اهل بيت عليهم‏السلام يا تحت تأثير رويدادهايي، مراكز فرهنگي، درماني، علمي و... داير ساخته‏اند. يا نويسندگاني كه آثار ارزنده‏اي پيرامون شخصيت امامان نوشته‏اند.

اينها همه نقش اجتماعي و اخلاقي ائمه را به بهترين صورت براي وي ثابت مي‏كند.

گاه نيز لازم است والدين دانش آموزان ممتاز در درس ديني، به آموزشگاه فرا خوانده و مورد تحسين و تشويق واقع شوند يا خود و فرزندانشان به سفر زيارتي يا سياحتي دعوت گردند.

در پايان هر درس ديني مي‏شود به مناسبت معمايي اسلامي بيان كرد كه بيشتر به محتواي آيات قرآن و داستان پيامبران و امامان مربوط است. از جمله اينكه:

ما جراي كودكي كه در آغوش مادر، پيامبر بود.

كودكي كه او را پسر خدا خواندند.

كودكي كه در چاه با جبرئيل سخن گفت.

پسري كه در خواب ديد خورشيد و ماه و ستارگان بر او سجده كردند.

ماجراي طفلي كه آبروي مادر را حفظ كرد.

پسري كه به بهانه بازي او را ربودند.

دختراني كه زنده به گور مي‏شدند.

نوزادي كه به دريا انداخته شد.

كودكي كه در بزرگسالي‏لباسش نابينايي پيامبري را بر طرف ساخت.

ماجراي كودكي كه خداوند بر او سلام فرستاد.

گاه نيز مي‏شود در كتابهاي غير ديني برخي روايات را كه پيرامون مسايل علمي است ذكر كرد. براي نمونه در درس رياضي دو مورد ذكر مي‏كنيم:

1 ـ زماني مردي يهودي از اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام پرسيد: چه عددي است كه برهمه اعداد از 1 تا 10 تقسيم شدني است و با قيمانده ندارد؟ امام علي عليه‏السلام فرمود:

ايام هفته را در روزهاي سال (به سال قمري) به اين طريق (2520ـ7×360) ضرب كن عدد مورد نظر به دست مي‏آيد.(7) (منظور از روزهاي سال همان ضرب عدد 12 ماه در عدد 30 روز است) 2 ـ زماني دو دوست به سفر رفتند و در ميان راه همين كه مي‏خواستند چيزي بخورند شخص ديگري سر رسيد. يكي از آن دو، پنج قرص نان داشت و ديگري سه تا. هرسه هشت نان را خوردند و آنگاه ميهمان ناخوانده هشت درهم به آنها داد و رفت. آن كه پنج نان داشت، سه درهم را به دوستش داد ولي رفيقش گفت: بايد هريك از ما چهار درهم برداريم. آنها به نزد علي عليه‏السلام رفتند و امام به صاحب سه نان فرمود: به همين حكم راضي باش كه به نفع توست! او نپذيرفت.

امام فرمود: پس بدان كه حق تو بيش از يك درهم نيست.

حل معمّا (كه بهتر است در كتاب درسي ذكر نشود) بدين قرار است:

هرگاه اين 8 نان را 24 قسمت كنيم تا ميان سه نفر تقسيم شده باشد دارنده پنج نان در حقيقت 15 قطعه نان داشته و دارنده سه نان 9 قطعه. هرگاه شخص سوم هم 8 قطعه خورده باشد در حقيقت از دارنده 15 قطعه 7 قطعه را و از دارنده 9 قطعه تنها يك قطعه خورده است.(8)







1 ـ در اين باره به كتاب بحار الانوار، ج 21؛ تاريخ طبري، ج 2؛ طبقات ابن سعد، ج 2؛ سيره ابن هشام، ج 3؛ مراجعه فرماييد.

2ـ همان.

3 ـ ر. ك: كلم الطيب، سيد عبدالحسين طيّب؛ مدينة المعاجز، سيد هاشم بحراني.

4 ـ آنچه مي‏گوييم بدين معني نيست كه تلاش علمي، ارزش معنوي ندارد. خير. منظور ما از علم در اينجا علوم متداولي مانند فيزيك و رياضيات است و علوم ديني شناخت مسايل مذهبي و اهل بيت(ع) است.

5 ـ سفينة البحار، ج 2، ص 278.

6 ـ در اين باره : ر. ك: عرفان و فلسفه، نوشته استيس، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي.

7 ـ داوريهاي علي(ع)، محمد تقي شوشتري، ترجمه ابوالفضل ديباجي، ص 265.

8 ـ همان، ص 262 و 263.

/ 1