پاسخ به شبهات نابرابري ارث زن و مرد - کندوکاوی در عوامل اختلاف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کندوکاوی در عوامل اختلاف - نسخه متنی

محمدحسین پورامینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









پاسخ به شبهات نابرابري ارث زن و مرد


يوسف غلامي
بر پايه آنچه ما در اين گفتار دنبال مي‏كنيم، ارث زن بيش از مرد يا مساوي با مرد است. حال آن كه در نگاه سطحي، تصور مي‏شود كه ارث زن نصف ارث مرد است.


عدم تبيين برخي از احكام و حدود الهي درباره زنان و تبديل آنان به شبهه، موجب پنداري شده است كه در نظام آفرينش، به زن ستم شده است.


وجود برخي از آيات و روايات براي بسياري از بانوان پرسش‏انگيز است؛ از جمله اين كه:


«چرا ارث زنان نصفِ ارث مردان است؟» موضوع اين نوشته، بررسي مسأله ارث زن است كه بر طبق آيه 11 سوره نساء «للذّكر مثل حظّ‏الأنثيين»؛ سهم مذكّر دو برابر سهم مؤنّث است.


در تبيين اين موضوع ناچار از ذكر سه مسأله هستيم:


1 ـ يكي از عوامل مهم در ايجاد شبهه، كم اطلاعي و گاه بي‏اطلاعي از احكام و مسايل حقوقي است. موضوع ارث از آن نمونه مسايلي است كه حقيقت آن باچيزي كه زنان مي‏پندارند كاملاً متفاوت است. بر پايه آنچه ما در اين گفتار دنبال مي‏كنيم، ارث زن بيش از مرد يا مساوي با مرد است. حال آن كه در نگاه سطحي، تصور مي‏شود كه ارث زن نصف ارث مرد است.


2 ـ اين مسأله هم از امور روشن اجتماعي و حقوقي است كه انتظار «تساوي حقوق زن و مرد» درهمه چيز، انتظاري بيهوده است. زن و مرد دو موجود با ويژگي‏هاي مخصوص به خود و داراي دو نوع طبيعت و امكانات هستندو هيچ يك از آن دو نمي‏تواند خود را شايسته حقوق مخصوص آن ديگري بداند. آنچه ميان آن دو نبايد وجود داشته باشد، تبعيض است نه تفاوت. تبعيض در جايي است كه بين دو شي‏ء با امكانات كاملاً مساوي، فرق گذاشته شود. قرآن چنين تبعيضي را نه درحق مرد قائل است و نه در حق زن. در آن جا كه از بهره زن و مرد سخن مي‏گويد، مي‏فرمايد: براي هريك از زن و مرد حاصل دسترنج‏شان بايد داده شود. «للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب ممااكتسبن»(نساء آيه 32) در ثواب اخروي آنان نيز مي‏فرمايد: هريك از زن و مرد مؤمن كه كاري شايسته كرده باشند، به طور كامل پاداش خود را دريافت خواهند كرد.


اما از طرفي اين حقيقت از امور پذيرفته علمي و تجربي است كه توان بدني مرد بيشتر از زن و نيروي عاطفي زن به مراتب بيش‏تر از مرد است. بارداري و شيردهي ويژه زن است و مرد راهي براي دستيابي بدان ندارد و به طور طبيعي نمي‏تواند امتيازات اين دوره از زندگي زن را دارا شود.


3 ـ حقيقت اين است كه در عصر نزول آيات ارث بر مسلمانان، هيچ زمينه‏اي براي طرح حقوق زن وجود نداشت. مسلماناني كه در انتظار نزول آيات الهي پيرامون مسايل زندگي بودند، برخي همان كساني بودند كه تا زماني پيش زن را جزو دارايي مرد بر مي‏شمردند و هيچ گاه تصور نمي‏كردند كه اسلام براي زن سهمي از ارث قرار دهد.


رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كه آگاه‏ترين فرد به رويدادها و افكار زمان خود بود، خوب مي‏دانست كه طرح مسايل حقوقي زنان در آن دوره، باواكنش رو به رو خواهدشد. ازديدگاه مردمان آن روزگار، زن موجودي ضعيف است كه حتي اگر بخواهد از مزيّتي برخوردار شود بايد امتيازش ازمرد كمتر باشد. تصور اين كه زن در يكي از حقوق خانوادگي يا اجتماعي هم تراز مرد شود واقعاً فاجعه آفرين بود. از اين رو بايست هر حكمي به نفع زن به تصويب مي‏رسد، به گونه‏اي زيركانه بيان شود كه نه زن از چيزي محروم ماند، نه مرد در مقابل آن به واكنش و ستيز واداشته شود.


موضوع ارث از آن نمونه احكام بود كه بسيار دقيق و زيركانه مطرح شد و شايد بتوان چنين استنباط كرد كه در آن عصر به آساني كسي از مردان انحصار طلب به ژرفاي آن ـ كه به نفع زن طرح‏ريزي شده بود.ـ پي‏نبرد تا در مقابلش جبهه‏گيري كند. مسأله ارث زن در حالي مطرح گرديد كه درميان مردم عرب هرگاه مردي مي‏مرد، فرزندان، زن پدر خود را به ارث دراختيار مي‏گرفتند و با وي ازدواج مي‏كردند يا او را به عقد ديگري در مي‏آوردند و مهريه او را مانند ديگر اموال، ميان خود قسمت مي‏كردند. اين پديده زشت سبب شد كه آيه‏اي از قرآن (سوره نساء، آيه 22) آنان را از اين كار بازدارد و رفته رفته بدان‏ها تفهيم شود كه زن همانند مرد داراي حقوقي است كه بايد محترم شمرده شود.


با نزول آيه ارث «فللذّكر مثل حظّ الانثيين»(نساء، آيه 176) گفتگوها بالا گرفت. چون برطبق آن آيه، زن نيز از ارث بهره مي‏برد، اگرچه به مقدار نصف مرد. لطافت آيه ارث يكي درآن بود كه در ابتدا از حق مرد سخن مي‏گفت ولي در اصل نخست اعتراف به حق زن داشت. آيه نمي فرمود: «اي زنان، ارث شما نصف ارث مردان است.» بلكه فرموده است: «اي مردان! ارث وبهره شما دو برابر بهره زنان است.» اين تعبير در حقيقت ميزان در ارث را حق زن قرار مي‏دهد. زيرا براي تعيين مقدار ارث مرد، وي بايد نخست به حق زن اعتراف كند و آنگاه به همراه دو برابر آن براي خود طلب نمايد. بر طبق مفاد آيه، نخست بايد «بهره زن» مشخص و پرداخته شود و آنگاه نصيب مرد خود به خود معلوم مي‏شود.اين موضوع مانند آن است كه بخواهند دوازده سيب را ميان يك دختر و يك پسر تقسيم كنند. به پسر مي‏گويند: سيب‏ها بايد طوري تقسيم شود كه شما دو برابر سهميه دختر برداري. پس وي نخست بايد سيب‏ها را به سه قسمت مساوي تقسيم كند و پس از اعتراف به حق دختر و تقديم يك سهم آن به وي، دو برابر آن را براي خود بردارد.


تا همين جا مرد دلخوش از دو برابر بودن سهميه خود است و چندان اعتراضي به حكم ندارد و زن محروم گذشته نيز از اين كه با احترام، بخشي ازارث به وي تعلق گرفته خرسند است. با اين تقسيم ـ به طور مثال ـ ازدوازده ميليون تومان پول كه از پدري به تنها دختر و پسرش ارث برسد، چهار ميليون سهم دختر مي‏شود و هشت ميليون سهم پسر. اين به ظاهر پايان تقسيم ارث ميان پسر و دختر (مرد و زن) است ولي در حقيقت كار به پايان نرسيده است.


زن در هنگام تقسيم ارث، نصف بهره مرد را به دست آورده است ولي از طرفي از سوي خداوند ميان زن و مرد احكامي مقرر شده است كه اين كاستي براي زن جبران مي‏شود و چه بسا سهميه او بيشتر از مرد مي‏گردد. زيرا با طرح چند وظيفه بر مرد، او موظّف به پرداخت مخارجي است كه زن عهده دار آن نيست. برخي از آن‏ها بدين قرار است:


1 ـ پرداخت مخارج خانواده

(همسر، فرزندان و پدر و مادر).


زن در اين مرحله وظيفه‏اي ندارد و مرد عهده دار تأمين مخارج است و در صورت نياز، مرد است كه بايد نياز آنان را برآورد.


2 ـ پرداخت ديه.


هرگاه فرزندان (دختر يا پسر) به سبب انجام كاري به پرداخت ديه محكوم شوند، در حقيقت مرد است كه بايد اين ديه را بپردازد نه زن. هرگاه فاميل هم ناچار به پرداخت ديه شوند، مردان فاميل عهده دار پرداخت آن جريمه‏اند نه زنان.


3 ـ پرداخت مهريه.


در هنگام خواستگاري و ازدواج، مرد است كه به زن مهريه مي‏دهد نه به عكس.


4 ـ مخارج كارِ خانه و شيردادن به بچه‏ها.


مرد وظيفه دارد كه در صورت تقاضاي زن، نسبت به انجام كار خانه و شيردادن به اطفال، به وي مزد دهد و حال آن كه در انجام كارهاي مرد، لازم نيست زن چيزي به مرد بپردازد.


5 ـ و غيره.


با توجه به احكام نامبرده، آنچه مرد در ارث به دست آورده در حقيقت بيشتر به مصرف زن مي‏رسد و گاه بهره واقعي او از نصفِ ارث هم كمتر مي‏شود. بنابراين بايد سهميه زن و مرد در اين موضوع را به حقوق و در آمد تعبير كنيم. زن حقوق كمتري از مرد دارد ولي در واقع در آمد وي مساوي با او يا بيشتر از وي است.


افزون بر همه اينها، زن ناچارنيست حاصل دسترنج خود در بيرون خانه را به مصرف خانه برساند. آنچه او كسب مي‏كند ـ در خانه باشد يا بيرون ـ به خود او تعلق دارد؛ در حالي كه مرد حاصل كار خود را ـ به دليل حقوقي كه بر عهده اوست.ـ به خانه مي‏آورد و به مصرف خانواده‏اش مي‏رساند.


كندوكاوي در عوامل اختلاف محمدحسين پوراميني همچنان كه وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولين و گردانندگان انقلاب باعث پيروزي آن است، اختلاف ملت و يا اختلاف مسؤولين كه قهراً سبب دو دستگي مردم نيز خواهد شد، موجب شكست انقلاب و در نتيجه نابودي آن خواهد گرديد. بنابراين حفظ و تداوم نظام جمهوري اسلامي ايران در گرو ريشه يابي منشأ اختلاف و تلاش در جهت رفع آن است.


بامراجعه به سخنان گوهربار اميرالمؤمنين عليه‏السلام مي‏توان منشأ برخي از اختلافات را تحت دو عنوان كلي خلاصه نمود:


الف ـ ناپاكي‏هاي دروني حضرت علي عليه‏السلام سبب تفرقه و جدايي در بين مردم را ناپاكي‏هاي دروني و انگيزه‏هاي زشت مي‏دانند: «انما انتم اخوان علي دين الله ما فرق بينكم الاّخبث السرائر و سوء الضمائر...؛ همانا شما براساس دين خدا، با يكديگر برادر و پيوسته هستيد و تنها ناپاكي‏هاي دروني و انگيزه‏هاي زشت باعث تفرقه و جدايي در ميان شما گشته است...»(1) در توضيح واژه «ناپاكي‏هاي دروني» مي‏توان جلوه‏هايي از آن را در موارد ذيل خلاصه نمود:


1 ـ خود پرستي و خود محوري انسان خود پرست يا خود محور، كسي است كه هوسهاي او بت و محور او گشته است. به طوري كه جز سود و منافع به چيز ديگري نمي‏انديشد و همه چيز را فداي مصالح مادي خويش مي‏نمايد. ريشه خود پرستي را مي‏توان درمقوله‏هايي چون «كبر»، «عجب»، «حسادت»، «ترس» و... جستجو نمود. از نظر حضرت علي عليه‏السلام مبدأ تمام عقده هايي كه منجر به اختلافات و مانع تداوم انقلاب مي‏گردد، خودپرستي و خود محوري مي‏باشد و اين تلازم به حدي است كه ايشان از اختلاف نيروها به اختلاف هوسها تعبير مي‏نمايند و خود محوري و خود پرستي را بزرگ‏ترين خطري مي‏دانند كه هويت جامعه اسلامي و تداوم انقلاب را تهديد مي‏كند.(2) بنابراين براي مقابله با اين آفت و ريشه‏هاي اختلاف سازان، بر ما است كه به مقابله و پيكار عليه خود پرستي به پاخيزيم. چرا كه جهاد ومبارزه با دشمنان بيروني فقط سبب پيروزي انقلاب مي‏گردد و آنچه باعث تداوم وماندگاري اين انقلاب مي‏شود، چيزي جز مبارزه با دشمن دروني نيست. و لذا برهمين اساس است كه پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خطاب به گروهي از مسلمانان كه پيروزمندانه از ميدان جنگ برگشته بودند، فرمودند: «آفرين برگروهي كه جهاد كوچك‏تر را انجام داده و جهاد بزرگ‏تر هنوز برآنان باقي است.» و هنگامي كه از ايشان سؤال شد كه جهاد بزرگ‏تر كدام است؟ ايشان در جواب فرمودند: «جهاد با نفس.»(3) حضرت علي عليه‏السلام در اين خصوص مي‏فرمايند: «اعملوا انّ جهادالاكبر، جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسكم تسعدوا»؛ بدانيد كه بزرگ‏ترين جهاد، جهاد مبارزه با نفس است، پس به جهاد خويش اشتغال ورزيد تا سعادتمند شويد.»(4) آنچه در مي‏يابيم اين است كه اگر پيروزي در قبال دشمنان بيرون و درون بايكديگر همراه گردد، حاكميت ديني در جامعه تداوم يافته و شعاع آن سراسر گيتي را فرا خواهد گرفت.


2 ـ كينه ورزي‏هاي شخصي و عقده‏ها بي‏شك يكي از عواملي كه موجب ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي مي‏گردد، وجود عقده‏ها و كينه‏هاي شخصي در افراد مي‏باشد كه نمونه افرادي كه به اين دليل از صفوف مسلمانان جدا گشته و در مقابل حق ايستاده‏اند در تاريخ اسلام فراوان مي‏باشد. از جمله: هنگامي كه رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آنچه بدان مأمور بود در غدير خم اعلام نمود و اين امر در بلاد شايع گشت. نصربن حارث ـ كلده عبدي، از اين موضوع آگاه شد، لذا به محضر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و گفت: از سوي خدا امر كردي كه گواهي به خدا و رسالت تو بدهيم، و نماز و دنيا گرايي يكي از آفات اساسي است كه مخصوصاً خواص يك جامعه را در معرض تهديد قرار مي‏دهد؛ به طوري كه به خاطر منافع شخصي از قبيل مال پرستي، رياست‏طلبي و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده وحتي با جمع آوري عده و عُده براي نيل به اميال شيطاني خويش تلاش مي‏نمايند.


روزه و حج و زكات را بجا آوريم، همه را ازتو پذيرفتيم و قبول نموديم. حال به اينها اكتفا ننمودي و باز دست پسر عمّت را گرفته، و بلند نمودي و برما برتري دادي و گفتي: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» آيا اين امر توست يا ازجانب خدا مي‏باشد؟! رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: قسم به خدايي كه جز او معبودي نيست، اين امر از جانب خداوند است.» نامبرده پس از شنيدن اين سخن به طرف شتر خويش رفت، در حالي كه مي‏گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏گويد، راست وحق است، برما سنگي ببار و يا عذابي دردناك به ما برسان.» هنوز بر شتر خويش نرسيده بودكه سنگي از آسمان فروآمد و او را به هلاكت رساند. و خداوند متعال اين آيه را نازل نمود: «سأل سائل بعذاب واقع» كه به اعتقاد علماي شيعه و جمعي از علماي اهل سنت اين آيه از قضيه غدير و در اين خصوص نازل شده است.»(5) در روزگار حكومت حضرت علي عليه‏السلام نيز نمونه‏هاي بسياري مي‏توان يافت كه وجود عقده‏ها و كينه‏هاي شخصي در افراد سبب جبهه‏گيري آن ها در مقابل حضرت شده بود. كساني كه دلهايشان مالامال از حقد وكينه نسبت به علي عليه‏السلام به خاطر جنگهاي بدر، خيبر، حنين و غيره بود. آن ها به بهانه‏هاي مختلف ازحق جدا گشته و در مقابل ايشان جبهه‏گيري نمودند. چنان كه در دعاي ندبه مي‏خوانيم: «افاودع قلوبهم احقاداً بدرية و خيبريّة «حنينيةً و غيرهنٌّ فاضيّت علي عداوته و اكبّت علي منابذته» از اين رو وجود حقد وكينه سبب مي‏شود كه افراد حق را ناديده گرفته و در مقابل آن جبهه‏گيري نمايند.


در نظام انقلاب اسلامي ما نيز اين امر محسوس مي‏باشد. چرا كه شاهديم افرادي را كه از انقلاب زخمي خورده و يا كينه‏اي در دل داشته و ياخواهان مسؤوليتي بوده و ليكن بدان نرسيده و دست نيافته‏اند، چطور با اعمال و رفتار و قلمهاي خويش خواسته و ياناخواسته به «وحدت ملي» صدمه مي‏رسانند و باعث ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي مي‏گردند. به طوري كه حتي راديوهاي بيگانه از آنان تمجيد مي‏نمايند. مقام معظم رهبري ـ مدّظلّه العالي ـ در اين خصوص مي‏فرمايند: «اين افراد مختلفند. برخي‏ها عقده هايي دارند، بعضي‏ها كينه‏اي دارند، بعضي هاگله‏اي از كسي دارند. براي خاطر دستمالي قيصريه را آتش مي‏زنند، براي خاطر دشمني و يك كينه شخصي و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بود به او بدهند، و مثلاً داده نشد، براي خاطر يك اشتباه در فهم مي‏بينند حرفي مي‏زنند اقدامي مي‏كنند كه در خدمت دشمن قرار مي‏گيرند.»(6) 3 ـ دنياگرايي دنيا گرايي يكي از آفات اساسي است كه مخصوصاً خواص يك جامعه را در معرض تهديد قرار مي‏دهد؛ به طوري كه به خاطر منافع شخصي از قبيل مال پرستي، رياست‏طلبي و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده وحتي با جمع آوري عده و عُده براي نيل به اميال شيطاني خويش تلاش مي‏نمايند. رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بزرگ‏ترين نگراني امت خويش را دنيا پرستي عنوان نموده و مي‏فرمايند: «ان اكثر ما اخاف عليكم ما يخرج اللّه لكم من بركات الارض»؛ بيشترين نگراني من بر شما، از بركاتي است كه خداوند از زمين برشما عنايت مي‏دارد.»، از حضرت سؤال كردند كه منظورتان از بركات چيست؟ ايشان در جواب فرمودند: «زهرة‏الدنيا»؛ زيبايي دنيا.(7) و حضرت علي عليه‏السلام نيز دنياگرايي را اساس و ريشه تمام مشكلات معرفي مي‏نمايند: «حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن»(8) با مراجعه به تاريخ اسلام مي‏توان دريافت كه چگونه گرايش خواص جامعه اسلامي به دنيا باعث اختلاف و تضييع حق گرديد. به عنوان مثال مي‏توان به رياست‏طلبي طلحه و زبير اشاره نمود، هنگامي كه به انگيزه نيل به رياست با حضرت علي عليه‏السلام بيعت نمودند ولي از آن حضرت جواب منفي شنيدند. از اين رو سر به شورش برآورده و با ايجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمين اختلاف ايجاد نمودند. ابن ابي‏الحديد مي‏گويد: «طلحه و زبير به هوس كوفه با علي عليه‏السلام بيعت كردند ولي آنگاه كه پايداري علي عليه‏السلام را در اين تصميم، محكم و سازش ناپذيري وي را ديدند و مشاهده كردند كه علي عليه‏السلام مصمم است خطِ اصلي حكومتي‏اش را بر مبناي كتاب و سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله قرار دهد، سربه شورش برداشتند.»(9) در واقعه كربلا نيز دنيا پرستي كوفيان جلوه‏گر است. به طوري كه عده‏اي به جهت عشق به داشته‏ها و عده‏اي براي به چنگ در آوردن موقعيت‏ها در مقابل عطايا و پست‏ها و مناصب پيشنهادي از سوي دستگاه يزيدي ازحق چشم پوشي نموده و بيعت با حسين بن علي عليه‏السلام را شكستند و به جنگ با او روي آوردند.


«دنياگرايي» آفتي است كه انقلاب اسلامي ما را نيز در معرض تهديد خويش قرار داده است. به طوري كه مقام معظم رهبري بارها با ذكر موارد تاريخي همه اقشار و به ويژه مسؤولين را بر آن توجه داده‏اند، چرا كه اين دنياگرايي‏ها و رياست‏طلبي‏ها است كه باعث مي‏شود افراد بجز منافع شخصي، به چيزي ننگرند و هنگامي كه افراد فقط در پي‏كسب رياست، جناح بازي، مال و... باشند و براي نيل به آن به هرعملي اقدام بنمايند، بي‏آنكه به مسائلي چون «دين»، «قانون» و «رهبري»ـ كه محورهاي وحدت در جامعه اسلامي هستند توجه نمايند، بي‏شك «اتحاد» در جامعه صدمه ديده و «اختلاف» در كشور حاكم مي‏گردد كه ثمره آن جز از هم پاشيدگي نظام نمي‏باشد.


ب ـ فتنه‏هاي بيروني با مراجعه به سخنان امام علي عليه‏السلام درمي‏يابيم كه حضرت از شيطان ـ كه سرچشمه فتنه‏هاي بيروني مي‏باشد. ـ به عنوان عامل ايجاد اختلاف و شكاف نام برده و مي‏فرمايند: «انّ الشيطان يسنّي لكم طرقة و يريدان يحل دينكم عقدةً عقده و يعطيكم بالجماعة الفرقة و بالفرقة الفتنه، فاصدفوا عن نزغانه و نفثاته و...»؛ شيطان راههاي خود را بر شما هموار مي‏كند، مي‏خواهد با گسستن گروه‏هاي همبستگي و ايجاد شكاف در صفوف متحد شما دين شما را سست كند و به جاي همبستگي و اتحاد، تفرقه و نفاق در ميان شما ايجاد نمايد، در نتيجه تفرقه و آشوب و فساد در جامعه پديد آورد و بنابراين ضروري است كه شما با وسوسه‏ها و افسونهاي او پيكار كنيد.»(10) در قرآن كريم «شيطان» در دو معنا به كار رفته است:


1 ـ به معناي انسانهايي كه در صدد گمراهي و به دام افكندن همنوعان خويش هستند.


2 ـ به معناي موجودات غيبي كه در دل آدمي وسوسه ايجاد مي‏نمايند.(11) از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين نظام با توطئه‏هاي مختلف مواجه گشت كه بزرگ‏ترين آن توطئه‏هاي شيطان بزرگ، آمريكا مي‏باشد كه به طرق مختلف سعي در ايجاد اختلاف و تفرقه در بين نيروهاي انقلاب داشته و دارد كه از آخرين ترفندها و حيله‏هاي اين شيطان بزرگ مي‏توان به ادعاهاي آن كشور جهت رابطه با جمهوري اسلامي اشاره نمود كه تلاش مي‏نمايد بدين طريق با ايجاد ترديد و شبهه در بين مردم و جذب عده‏اي به سوي خويش، «وحدت ملي» ما را به «اختلاف ملي» مبدّل سازد.


مقام معظم رهبري دراين خصوص مي‏فرمايند:


«هدف حكومت آمريكا و دستگاه امپراطوري آمريكايي از اين حرفها چيست؟ هدف چند چيز است. يكي اين كه مي‏خواهند آن‏چيزي كه تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت تبديل كنند، تاحالا ملت ايران به خاطر اين كه مي‏دانستند دولت آمريكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمني آمريكا، اگر يك وقت اختلافات جزئي هم داشتند كنار مي‏گذاشتند و متحد مي‏شدند. مقابله با آمريكا يكي از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها مي‏خواهند با اين جنجال‏ها همين وسيله وحدت ملت ما را به وسيله اختلاف تبديل كنند.»(12) لذا برماست با شناخت دشمن وكيدها و مكرهاي آن همگام باهم و با اتكال به خداوند متعال در صدد مقابله با آنها برآييم كه در اين صورت مكر شيطان بدون اثر خواهد بود. «ان كيد الشيطان كان ضعيفاً»(13)








1 ـ نهج البلاغه، خطبه 113.


2 ـ رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، محمدي ري شهري، ص 37.


3 ـ بحارالانوار، ج 19، ص 182.


4 ـ غررالحكم


5 ـ الغدير، علامه اميني، ترجمه محمدتقي واحدي، ج 2، ص 127 ـ 128.


6 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 27/9/78.


7 ـ المحجة‏البيضاء، فيض كاشاني، ص 358.


8 ـ غررّالحكم


9 ـ رسالت خواص، سيداحمدخاتمي، ص 90، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 11، ص 10.


10 ـ نهج البلاغه، خطبه 121.


11 ـ رمز تداوم انقلاب اسلامي، ص 41.


12 ـ آمريكا از ديدگاه رهبري، مركز تحقيقات سپاه، ص 138.


13 ـ سوره نساء، آيه 76.


/ 1