پاسخ به شبهات نابرابري ارث زن و مرد
يوسف غلامي
بر پايه آنچه ما در اين گفتار دنبال ميكنيم، ارث زن بيش از مرد يا مساوي با مرد است. حال آن كه در نگاه سطحي، تصور ميشود كه ارث زن نصف ارث مرد است.
عدم تبيين برخي از احكام و حدود الهي درباره زنان و تبديل آنان به شبهه، موجب پنداري شده است كه در نظام آفرينش، به زن ستم شده است.
وجود برخي از آيات و روايات براي بسياري از بانوان پرسشانگيز است؛ از جمله اين كه:
«چرا ارث زنان نصفِ ارث مردان است؟» موضوع اين نوشته، بررسي مسأله ارث زن است كه بر طبق آيه 11 سوره نساء «للذّكر مثل حظّالأنثيين»؛ سهم مذكّر دو برابر سهم مؤنّث است.
در تبيين اين موضوع ناچار از ذكر سه مسأله هستيم:
1 ـ يكي از عوامل مهم در ايجاد شبهه، كم اطلاعي و گاه بياطلاعي از احكام و مسايل حقوقي است. موضوع ارث از آن نمونه مسايلي است كه حقيقت آن باچيزي كه زنان ميپندارند كاملاً متفاوت است. بر پايه آنچه ما در اين گفتار دنبال ميكنيم، ارث زن بيش از مرد يا مساوي با مرد است. حال آن كه در نگاه سطحي، تصور ميشود كه ارث زن نصف ارث مرد است.
2 ـ اين مسأله هم از امور روشن اجتماعي و حقوقي است كه انتظار «تساوي حقوق زن و مرد» درهمه چيز، انتظاري بيهوده است. زن و مرد دو موجود با ويژگيهاي مخصوص به خود و داراي دو نوع طبيعت و امكانات هستندو هيچ يك از آن دو نميتواند خود را شايسته حقوق مخصوص آن ديگري بداند. آنچه ميان آن دو نبايد وجود داشته باشد، تبعيض است نه تفاوت. تبعيض در جايي است كه بين دو شيء با امكانات كاملاً مساوي، فرق گذاشته شود. قرآن چنين تبعيضي را نه درحق مرد قائل است و نه در حق زن. در آن جا كه از بهره زن و مرد سخن ميگويد، ميفرمايد: براي هريك از زن و مرد حاصل دسترنجشان بايد داده شود. «للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب ممااكتسبن»(نساء آيه 32) در ثواب اخروي آنان نيز ميفرمايد: هريك از زن و مرد مؤمن كه كاري شايسته كرده باشند، به طور كامل پاداش خود را دريافت خواهند كرد.
اما از طرفي اين حقيقت از امور پذيرفته علمي و تجربي است كه توان بدني مرد بيشتر از زن و نيروي عاطفي زن به مراتب بيشتر از مرد است. بارداري و شيردهي ويژه زن است و مرد راهي براي دستيابي بدان ندارد و به طور طبيعي نميتواند امتيازات اين دوره از زندگي زن را دارا شود.
3 ـ حقيقت اين است كه در عصر نزول آيات ارث بر مسلمانان، هيچ زمينهاي براي طرح حقوق زن وجود نداشت. مسلماناني كه در انتظار نزول آيات الهي پيرامون مسايل زندگي بودند، برخي همان كساني بودند كه تا زماني پيش زن را جزو دارايي مرد بر ميشمردند و هيچ گاه تصور نميكردند كه اسلام براي زن سهمي از ارث قرار دهد.
رسول اكرم صلياللهعليهوآله كه آگاهترين فرد به رويدادها و افكار زمان خود بود، خوب ميدانست كه طرح مسايل حقوقي زنان در آن دوره، باواكنش رو به رو خواهدشد. ازديدگاه مردمان آن روزگار، زن موجودي ضعيف است كه حتي اگر بخواهد از مزيّتي برخوردار شود بايد امتيازش ازمرد كمتر باشد. تصور اين كه زن در يكي از حقوق خانوادگي يا اجتماعي هم تراز مرد شود واقعاً فاجعه آفرين بود. از اين رو بايست هر حكمي به نفع زن به تصويب ميرسد، به گونهاي زيركانه بيان شود كه نه زن از چيزي محروم ماند، نه مرد در مقابل آن به واكنش و ستيز واداشته شود.
موضوع ارث از آن نمونه احكام بود كه بسيار دقيق و زيركانه مطرح شد و شايد بتوان چنين استنباط كرد كه در آن عصر به آساني كسي از مردان انحصار طلب به ژرفاي آن ـ كه به نفع زن طرحريزي شده بود.ـ پينبرد تا در مقابلش جبههگيري كند. مسأله ارث زن در حالي مطرح گرديد كه درميان مردم عرب هرگاه مردي ميمرد، فرزندان، زن پدر خود را به ارث دراختيار ميگرفتند و با وي ازدواج ميكردند يا او را به عقد ديگري در ميآوردند و مهريه او را مانند ديگر اموال، ميان خود قسمت ميكردند. اين پديده زشت سبب شد كه آيهاي از قرآن (سوره نساء، آيه 22) آنان را از اين كار بازدارد و رفته رفته بدانها تفهيم شود كه زن همانند مرد داراي حقوقي است كه بايد محترم شمرده شود.
با نزول آيه ارث «فللذّكر مثل حظّ الانثيين»(نساء، آيه 176) گفتگوها بالا گرفت. چون برطبق آن آيه، زن نيز از ارث بهره ميبرد، اگرچه به مقدار نصف مرد. لطافت آيه ارث يكي درآن بود كه در ابتدا از حق مرد سخن ميگفت ولي در اصل نخست اعتراف به حق زن داشت. آيه نمي فرمود: «اي زنان، ارث شما نصف ارث مردان است.» بلكه فرموده است: «اي مردان! ارث وبهره شما دو برابر بهره زنان است.» اين تعبير در حقيقت ميزان در ارث را حق زن قرار ميدهد. زيرا براي تعيين مقدار ارث مرد، وي بايد نخست به حق زن اعتراف كند و آنگاه به همراه دو برابر آن براي خود طلب نمايد. بر طبق مفاد آيه، نخست بايد «بهره زن» مشخص و پرداخته شود و آنگاه نصيب مرد خود به خود معلوم ميشود.اين موضوع مانند آن است كه بخواهند دوازده سيب را ميان يك دختر و يك پسر تقسيم كنند. به پسر ميگويند: سيبها بايد طوري تقسيم شود كه شما دو برابر سهميه دختر برداري. پس وي نخست بايد سيبها را به سه قسمت مساوي تقسيم كند و پس از اعتراف به حق دختر و تقديم يك سهم آن به وي، دو برابر آن را براي خود بردارد.
تا همين جا مرد دلخوش از دو برابر بودن سهميه خود است و چندان اعتراضي به حكم ندارد و زن محروم گذشته نيز از اين كه با احترام، بخشي ازارث به وي تعلق گرفته خرسند است. با اين تقسيم ـ به طور مثال ـ ازدوازده ميليون تومان پول كه از پدري به تنها دختر و پسرش ارث برسد، چهار ميليون سهم دختر ميشود و هشت ميليون سهم پسر. اين به ظاهر پايان تقسيم ارث ميان پسر و دختر (مرد و زن) است ولي در حقيقت كار به پايان نرسيده است.
زن در هنگام تقسيم ارث، نصف بهره مرد را به دست آورده است ولي از طرفي از سوي خداوند ميان زن و مرد احكامي مقرر شده است كه اين كاستي براي زن جبران ميشود و چه بسا سهميه او بيشتر از مرد ميگردد. زيرا با طرح چند وظيفه بر مرد، او موظّف به پرداخت مخارجي است كه زن عهده دار آن نيست. برخي از آنها بدين قرار است:
1 ـ پرداخت مخارج خانواده
(همسر، فرزندان و پدر و مادر).زن در اين مرحله وظيفهاي ندارد و مرد عهده دار تأمين مخارج است و در صورت نياز، مرد است كه بايد نياز آنان را برآورد.
2 ـ پرداخت ديه.
هرگاه فرزندان (دختر يا پسر) به سبب انجام كاري به پرداخت ديه محكوم شوند، در حقيقت مرد است كه بايد اين ديه را بپردازد نه زن. هرگاه فاميل هم ناچار به پرداخت ديه شوند، مردان فاميل عهده دار پرداخت آن جريمهاند نه زنان.
3 ـ پرداخت مهريه.
در هنگام خواستگاري و ازدواج، مرد است كه به زن مهريه ميدهد نه به عكس.
4 ـ مخارج كارِ خانه و شيردادن به بچهها.
مرد وظيفه دارد كه در صورت تقاضاي زن، نسبت به انجام كار خانه و شيردادن به اطفال، به وي مزد دهد و حال آن كه در انجام كارهاي مرد، لازم نيست زن چيزي به مرد بپردازد.
5 ـ و غيره.
با توجه به احكام نامبرده، آنچه مرد در ارث به دست آورده در حقيقت بيشتر به مصرف زن ميرسد و گاه بهره واقعي او از نصفِ ارث هم كمتر ميشود. بنابراين بايد سهميه زن و مرد در اين موضوع را به حقوق و در آمد تعبير كنيم. زن حقوق كمتري از مرد دارد ولي در واقع در آمد وي مساوي با او يا بيشتر از وي است.
افزون بر همه اينها، زن ناچارنيست حاصل دسترنج خود در بيرون خانه را به مصرف خانه برساند. آنچه او كسب ميكند ـ در خانه باشد يا بيرون ـ به خود او تعلق دارد؛ در حالي كه مرد حاصل كار خود را ـ به دليل حقوقي كه بر عهده اوست.ـ به خانه ميآورد و به مصرف خانوادهاش ميرساند.
كندوكاوي در عوامل اختلاف محمدحسين پوراميني همچنان كه وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولين و گردانندگان انقلاب باعث پيروزي آن است، اختلاف ملت و يا اختلاف مسؤولين كه قهراً سبب دو دستگي مردم نيز خواهد شد، موجب شكست انقلاب و در نتيجه نابودي آن خواهد گرديد. بنابراين حفظ و تداوم نظام جمهوري اسلامي ايران در گرو ريشه يابي منشأ اختلاف و تلاش در جهت رفع آن است.
بامراجعه به سخنان گوهربار اميرالمؤمنين عليهالسلام ميتوان منشأ برخي از اختلافات را تحت دو عنوان كلي خلاصه نمود:
الف ـ ناپاكيهاي دروني حضرت علي عليهالسلام سبب تفرقه و جدايي در بين مردم را ناپاكيهاي دروني و انگيزههاي زشت ميدانند: «انما انتم اخوان علي دين الله ما فرق بينكم الاّخبث السرائر و سوء الضمائر...؛ همانا شما براساس دين خدا، با يكديگر برادر و پيوسته هستيد و تنها ناپاكيهاي دروني و انگيزههاي زشت باعث تفرقه و جدايي در ميان شما گشته است...»(1) در توضيح واژه «ناپاكيهاي دروني» ميتوان جلوههايي از آن را در موارد ذيل خلاصه نمود:
1 ـ خود پرستي و خود محوري انسان خود پرست يا خود محور، كسي است كه هوسهاي او بت و محور او گشته است. به طوري كه جز سود و منافع به چيز ديگري نميانديشد و همه چيز را فداي مصالح مادي خويش مينمايد. ريشه خود پرستي را ميتوان درمقولههايي چون «كبر»، «عجب»، «حسادت»، «ترس» و... جستجو نمود. از نظر حضرت علي عليهالسلام مبدأ تمام عقده هايي كه منجر به اختلافات و مانع تداوم انقلاب ميگردد، خودپرستي و خود محوري ميباشد و اين تلازم به حدي است كه ايشان از اختلاف نيروها به اختلاف هوسها تعبير مينمايند و خود محوري و خود پرستي را بزرگترين خطري ميدانند كه هويت جامعه اسلامي و تداوم انقلاب را تهديد ميكند.(2) بنابراين براي مقابله با اين آفت و ريشههاي اختلاف سازان، بر ما است كه به مقابله و پيكار عليه خود پرستي به پاخيزيم. چرا كه جهاد ومبارزه با دشمنان بيروني فقط سبب پيروزي انقلاب ميگردد و آنچه باعث تداوم وماندگاري اين انقلاب ميشود، چيزي جز مبارزه با دشمن دروني نيست. و لذا برهمين اساس است كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله خطاب به گروهي از مسلمانان كه پيروزمندانه از ميدان جنگ برگشته بودند، فرمودند: «آفرين برگروهي كه جهاد كوچكتر را انجام داده و جهاد بزرگتر هنوز برآنان باقي است.» و هنگامي كه از ايشان سؤال شد كه جهاد بزرگتر كدام است؟ ايشان در جواب فرمودند: «جهاد با نفس.»(3) حضرت علي عليهالسلام در اين خصوص ميفرمايند: «اعملوا انّ جهادالاكبر، جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسكم تسعدوا»؛ بدانيد كه بزرگترين جهاد، جهاد مبارزه با نفس است، پس به جهاد خويش اشتغال ورزيد تا سعادتمند شويد.»(4) آنچه در مييابيم اين است كه اگر پيروزي در قبال دشمنان بيرون و درون بايكديگر همراه گردد، حاكميت ديني در جامعه تداوم يافته و شعاع آن سراسر گيتي را فرا خواهد گرفت.
2 ـ كينه ورزيهاي شخصي و عقدهها بيشك يكي از عواملي كه موجب ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي ميگردد، وجود عقدهها و كينههاي شخصي در افراد ميباشد كه نمونه افرادي كه به اين دليل از صفوف مسلمانان جدا گشته و در مقابل حق ايستادهاند در تاريخ اسلام فراوان ميباشد. از جمله: هنگامي كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله آنچه بدان مأمور بود در غدير خم اعلام نمود و اين امر در بلاد شايع گشت. نصربن حارث ـ كلده عبدي، از اين موضوع آگاه شد، لذا به محضر رسول خدا صلياللهعليهوآله آمد و گفت: از سوي خدا امر كردي كه گواهي به خدا و رسالت تو بدهيم، و نماز و دنيا گرايي يكي از آفات اساسي است كه مخصوصاً خواص يك جامعه را در معرض تهديد قرار ميدهد؛ به طوري كه به خاطر منافع شخصي از قبيل مال پرستي، رياستطلبي و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده وحتي با جمع آوري عده و عُده براي نيل به اميال شيطاني خويش تلاش مينمايند.
روزه و حج و زكات را بجا آوريم، همه را ازتو پذيرفتيم و قبول نموديم. حال به اينها اكتفا ننمودي و باز دست پسر عمّت را گرفته، و بلند نمودي و برما برتري دادي و گفتي: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» آيا اين امر توست يا ازجانب خدا ميباشد؟! رسول اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: قسم به خدايي كه جز او معبودي نيست، اين امر از جانب خداوند است.» نامبرده پس از شنيدن اين سخن به طرف شتر خويش رفت، در حالي كه ميگفت: «خدايا، اگر آنچه محمد صلياللهعليهوآله ميگويد، راست وحق است، برما سنگي ببار و يا عذابي دردناك به ما برسان.» هنوز بر شتر خويش نرسيده بودكه سنگي از آسمان فروآمد و او را به هلاكت رساند. و خداوند متعال اين آيه را نازل نمود: «سأل سائل بعذاب واقع» كه به اعتقاد علماي شيعه و جمعي از علماي اهل سنت اين آيه از قضيه غدير و در اين خصوص نازل شده است.»(5) در روزگار حكومت حضرت علي عليهالسلام نيز نمونههاي بسياري ميتوان يافت كه وجود عقدهها و كينههاي شخصي در افراد سبب جبههگيري آن ها در مقابل حضرت شده بود. كساني كه دلهايشان مالامال از حقد وكينه نسبت به علي عليهالسلام به خاطر جنگهاي بدر، خيبر، حنين و غيره بود. آن ها به بهانههاي مختلف ازحق جدا گشته و در مقابل ايشان جبههگيري نمودند. چنان كه در دعاي ندبه ميخوانيم: «افاودع قلوبهم احقاداً بدرية و خيبريّة «حنينيةً و غيرهنٌّ فاضيّت علي عداوته و اكبّت علي منابذته» از اين رو وجود حقد وكينه سبب ميشود كه افراد حق را ناديده گرفته و در مقابل آن جبههگيري نمايند.
در نظام انقلاب اسلامي ما نيز اين امر محسوس ميباشد. چرا كه شاهديم افرادي را كه از انقلاب زخمي خورده و يا كينهاي در دل داشته و ياخواهان مسؤوليتي بوده و ليكن بدان نرسيده و دست نيافتهاند، چطور با اعمال و رفتار و قلمهاي خويش خواسته و ياناخواسته به «وحدت ملي» صدمه ميرسانند و باعث ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي ميگردند. به طوري كه حتي راديوهاي بيگانه از آنان تمجيد مينمايند. مقام معظم رهبري ـ مدّظلّه العالي ـ در اين خصوص ميفرمايند: «اين افراد مختلفند. برخيها عقده هايي دارند، بعضيها كينهاي دارند، بعضي هاگلهاي از كسي دارند. براي خاطر دستمالي قيصريه را آتش ميزنند، براي خاطر دشمني و يك كينه شخصي و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بود به او بدهند، و مثلاً داده نشد، براي خاطر يك اشتباه در فهم ميبينند حرفي ميزنند اقدامي ميكنند كه در خدمت دشمن قرار ميگيرند.»(6) 3 ـ دنياگرايي دنيا گرايي يكي از آفات اساسي است كه مخصوصاً خواص يك جامعه را در معرض تهديد قرار ميدهد؛ به طوري كه به خاطر منافع شخصي از قبيل مال پرستي، رياستطلبي و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده وحتي با جمع آوري عده و عُده براي نيل به اميال شيطاني خويش تلاش مينمايند. رسول اكرم صلياللهعليهوآله بزرگترين نگراني امت خويش را دنيا پرستي عنوان نموده و ميفرمايند: «ان اكثر ما اخاف عليكم ما يخرج اللّه لكم من بركات الارض»؛ بيشترين نگراني من بر شما، از بركاتي است كه خداوند از زمين برشما عنايت ميدارد.»، از حضرت سؤال كردند كه منظورتان از بركات چيست؟ ايشان در جواب فرمودند: «زهرةالدنيا»؛ زيبايي دنيا.(7) و حضرت علي عليهالسلام نيز دنياگرايي را اساس و ريشه تمام مشكلات معرفي مينمايند: «حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن»(8) با مراجعه به تاريخ اسلام ميتوان دريافت كه چگونه گرايش خواص جامعه اسلامي به دنيا باعث اختلاف و تضييع حق گرديد. به عنوان مثال ميتوان به رياستطلبي طلحه و زبير اشاره نمود، هنگامي كه به انگيزه نيل به رياست با حضرت علي عليهالسلام بيعت نمودند ولي از آن حضرت جواب منفي شنيدند. از اين رو سر به شورش برآورده و با ايجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمين اختلاف ايجاد نمودند. ابن ابيالحديد ميگويد: «طلحه و زبير به هوس كوفه با علي عليهالسلام بيعت كردند ولي آنگاه كه پايداري علي عليهالسلام را در اين تصميم، محكم و سازش ناپذيري وي را ديدند و مشاهده كردند كه علي عليهالسلام مصمم است خطِ اصلي حكومتياش را بر مبناي كتاب و سنت پيامبر صلياللهعليهوآله قرار دهد، سربه شورش برداشتند.»(9) در واقعه كربلا نيز دنيا پرستي كوفيان جلوهگر است. به طوري كه عدهاي به جهت عشق به داشتهها و عدهاي براي به چنگ در آوردن موقعيتها در مقابل عطايا و پستها و مناصب پيشنهادي از سوي دستگاه يزيدي ازحق چشم پوشي نموده و بيعت با حسين بن علي عليهالسلام را شكستند و به جنگ با او روي آوردند.
«دنياگرايي» آفتي است كه انقلاب اسلامي ما را نيز در معرض تهديد خويش قرار داده است. به طوري كه مقام معظم رهبري بارها با ذكر موارد تاريخي همه اقشار و به ويژه مسؤولين را بر آن توجه دادهاند، چرا كه اين دنياگراييها و رياستطلبيها است كه باعث ميشود افراد بجز منافع شخصي، به چيزي ننگرند و هنگامي كه افراد فقط در پيكسب رياست، جناح بازي، مال و... باشند و براي نيل به آن به هرعملي اقدام بنمايند، بيآنكه به مسائلي چون «دين»، «قانون» و «رهبري»ـ كه محورهاي وحدت در جامعه اسلامي هستند توجه نمايند، بيشك «اتحاد» در جامعه صدمه ديده و «اختلاف» در كشور حاكم ميگردد كه ثمره آن جز از هم پاشيدگي نظام نميباشد.
ب ـ فتنههاي بيروني با مراجعه به سخنان امام علي عليهالسلام درمييابيم كه حضرت از شيطان ـ كه سرچشمه فتنههاي بيروني ميباشد. ـ به عنوان عامل ايجاد اختلاف و شكاف نام برده و ميفرمايند: «انّ الشيطان يسنّي لكم طرقة و يريدان يحل دينكم عقدةً عقده و يعطيكم بالجماعة الفرقة و بالفرقة الفتنه، فاصدفوا عن نزغانه و نفثاته و...»؛ شيطان راههاي خود را بر شما هموار ميكند، ميخواهد با گسستن گروههاي همبستگي و ايجاد شكاف در صفوف متحد شما دين شما را سست كند و به جاي همبستگي و اتحاد، تفرقه و نفاق در ميان شما ايجاد نمايد، در نتيجه تفرقه و آشوب و فساد در جامعه پديد آورد و بنابراين ضروري است كه شما با وسوسهها و افسونهاي او پيكار كنيد.»(10) در قرآن كريم «شيطان» در دو معنا به كار رفته است:
1 ـ به معناي انسانهايي كه در صدد گمراهي و به دام افكندن همنوعان خويش هستند.
2 ـ به معناي موجودات غيبي كه در دل آدمي وسوسه ايجاد مينمايند.(11) از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين نظام با توطئههاي مختلف مواجه گشت كه بزرگترين آن توطئههاي شيطان بزرگ، آمريكا ميباشد كه به طرق مختلف سعي در ايجاد اختلاف و تفرقه در بين نيروهاي انقلاب داشته و دارد كه از آخرين ترفندها و حيلههاي اين شيطان بزرگ ميتوان به ادعاهاي آن كشور جهت رابطه با جمهوري اسلامي اشاره نمود كه تلاش مينمايد بدين طريق با ايجاد ترديد و شبهه در بين مردم و جذب عدهاي به سوي خويش، «وحدت ملي» ما را به «اختلاف ملي» مبدّل سازد.
مقام معظم رهبري دراين خصوص ميفرمايند:
«هدف حكومت آمريكا و دستگاه امپراطوري آمريكايي از اين حرفها چيست؟ هدف چند چيز است. يكي اين كه ميخواهند آنچيزي كه تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت تبديل كنند، تاحالا ملت ايران به خاطر اين كه ميدانستند دولت آمريكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمني آمريكا، اگر يك وقت اختلافات جزئي هم داشتند كنار ميگذاشتند و متحد ميشدند. مقابله با آمريكا يكي از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها ميخواهند با اين جنجالها همين وسيله وحدت ملت ما را به وسيله اختلاف تبديل كنند.»(12) لذا برماست با شناخت دشمن وكيدها و مكرهاي آن همگام باهم و با اتكال به خداوند متعال در صدد مقابله با آنها برآييم كه در اين صورت مكر شيطان بدون اثر خواهد بود. «ان كيد الشيطان كان ضعيفاً»(13)
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 113.
2 ـ رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، محمدي ري شهري، ص 37.
3 ـ بحارالانوار، ج 19، ص 182.
4 ـ غررالحكم
5 ـ الغدير، علامه اميني، ترجمه محمدتقي واحدي، ج 2، ص 127 ـ 128.
6 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 27/9/78.
7 ـ المحجةالبيضاء، فيض كاشاني، ص 358.
8 ـ غررّالحكم
9 ـ رسالت خواص، سيداحمدخاتمي، ص 90، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 11، ص 10.
10 ـ نهج البلاغه، خطبه 121.
11 ـ رمز تداوم انقلاب اسلامي، ص 41.
12 ـ آمريكا از ديدگاه رهبري، مركز تحقيقات سپاه، ص 138.
13 ـ سوره نساء، آيه 76.