شماره مقاله:82
آجُر، (معرّب آگور، آگُر در فارسي دَري، اَگورو در فارسي باستان) قطعاتي از گل
رس پخته با اشكال هندسي كه از روزگاران بسيار كهن پس از كشف آتش بشر آنرا شناخته و
به عنوان يكي از باارزشترين و ضروريترين عناصر و موادّ دست ساخت (مصنوع) آدمي در
آثار ساختماني كهنترين تمدنها در سرزمينهاي مختلف به كار رفته و همچنان تا امروز
ارزش ساختماني، صنعتي و هنري خود را در سطحي بسيار گُستردهتر و ظريفتر حفظ كرده
است (لغتنامة فارسي؛ لغتنامة دهخدا؛ كِنت ، 165؛ اهري، 2، 96، 97؛ سپنتا، 85؛
زاهدي، 148). در پژوهشهاي جديد معماري در كنار سفال و سراميك (همريشه با سراموس
يوناني، كراموس لاتين، سراميكا در اسپانيايي و ايتاليايي و كراميك الماني و هلندي)
«رشتهاي وسيع از علم و صنعت سراميك معرفي شده كه مدنيت و امكان شهرنشيني بشر با آن
آغاز شده» (اهري، 2) و از آن به عنوان مادة هنر پلاستيك (هنرهاي تجسمي) و پيشرو در
هنرهاي زيبا ياد شده است (همو، 10).
پيشينة تاريخي: با توجه به آثار به دست آمده از كندوكاوهاي باستانشناسي به آساني
ميتوان حدس زد كه بشر به گونهاي اتفاقي به ويژگي شكلپذيري خاك و گِل پيبرده و
نيز به همينگونه پس از گذشت روزگاري دراز و تقريباً هم زمان با كشف آتش از تأثير
معجزهگونة آتش در تغيير كيفي گِل و خشتخام آگاه شده است (دورانت، 1/155). به
عنوان نمونه در حفريات تپة قبرستان سگزآباد (واقع در استان مركزي، در شمال ساوه و
جنوب قزوين) اجاقِ گردي به دست آمده كه كف آن كاملاً سوخته و ديوارة آن كه در اصل
از خشت بوده به صورت آجرهاي نيمپختهاي درآمده (مجيدزاده، 57؛ قس: اهري، 5، 96).
شايد باور كردني نباشد كه برخي از پژوهشگران آجر را از آثار تمدن عصر حجر
دانستهاند (اهري، 4). در حفاريهاي مصر، قطعات تقريباً سالمي از زير لايههاي
رودخانة نيل به دست آمده است كه ميتوان تاريخ تقريبي آنها را به دورتر از 5000 قم
رساند. اين قطعات از نوع آجرهاي پختة امروزي نيست، شيوة ساخت آنها هنوز بدوي بوده
است: لجن رود نيل را با سِرگين شتر در ميآميختند و تاب ميدادند و در آفتاب خشك
ميكردند. ساخت اين نوع آجر كه داراي استحكام بسياري است هنوز به همين شيوه در شرق
و آفريقا متداول است (اهري، 4؛ قس: سفر خروج، 5:6 ـ 8). آثار به دست آمده در
بينالنهرين نشان ميدهد كه آجر، از حدود 5000 قم به اين سوي، كاملاً شناخته شده
بوده است.
تورات پس از ذكر نام پسران نوح، سام و حام و يافث، و بر شمردن پسران و نوادگاني كه
از اين 3 تن پس از طوفان زاده شدند ميگويد: «... چون از مشرق كوچ كردند هموارهاي
در زمين شِنعار يافتند و در آنجا سكني گرفتند و به يكديگر گفتند بياييد خشتها
بسازيم و آنها را خوب بپزيم، و ايشان را آجر به جاي سنگ بود و قير به جاي گچ»
(پيدايش، 11: 2، 3)؛ شِنعار نام عبراني دشت اَرام است كه در ميانة رود فرات و دجله
واقع بود و به نظر ميرسد كه مراد از شِنعار بخش شمالي بابل باشد (هاكس، 536). اگر
به روايات تورات بتوانيم به لحاظ تاريخي استناد كنيم، تاريخ بسيار كهن ساخت و به
كار بردن آجر در بينالنهرين تأييد ميگردد: در سومر توانگران كاخهاي خود را با آجر
ميساختند (دورانت،1/199)، در بابل خانهها را بيشتر با خشت و گِل ميساختند، ولي
خانههاي ثروتمندان، معابد و برجهاي انها (زيگوراتها ) از آجر ساخته ميشد (همو،
1/381،382؛ اهري، 6ـ7). آجرهاي يافت شده در شهر اور و زيگوراتهاي بنا شده در سراسر
مصبّ دجله و فرات و كرانههاي خليجفارس به شكل چهارگوش مسطح است و شباهت بسياري به
آجرهاي امروزي دارد. در بناي عظيم و معروف برج بابل كه پس از بارها ويراني بار ديگر
ميان سالهاي 2000 تا 1780قم در همان جاي ساخته يا مرمت شده، نزديك به 85 ميليون
آجر به كار رفته بوده است. آجرهاي با.مانده و پراكندة اين برج هنوز سخت و استوار و
داراي ابعاد صافند، به گونهاي كه آدمي گمان ميبرد كه هماكنون از كوره بيرون
آمدهاند (اهري، 7ـ9). تزيين بناها با آجرهاي لعابدار در روزگار نبوكد نصر، در ميان
سالهاي 2950 تا 2660قم، نخستين مقابر از آجر و چوب ساخته شده است (اهري، 5).
ايرانيان وارثان تمدن بابلي و آشوري، با آنكه مصالح ساختماني بسياري در دسترس
داشتند از زمانهاي بسيار كهن آجر را ميشناختند و به كار ميبردند. آجرهاي به دست
آمده در پازارگاد و تختجمشيد متعلق به سالهاي 546 و 518 قم (روزگار كوروش و
داريوش هخامنشي) و نيز كشف آثار كورة آجرپزي از دورة پارتها (اشكانيان) مؤيد اين
ادعاست (سپنتا، 85). گلاك تاريخ استفاده از آجر را در ايران به هزارة هفتم قم
ميرساند (ص 387). معماران ايراني از آجر آثار هنري بزرگي چون قصر شوش پديد آوردند
و آجر لعابدار را به عنوان مادة اصلي تزيين به كار بردند و در شكل دادن آجر و
پرداخت نقشهاي برجستة آجري (رليف ) به پايگاهي رسيدند كه قابل تقليد نبود (اهري،
13؛ دورانت، 1/559). اينان با به كار گرفتن آجر در ساختمان به شيوهاي تازه در
ساختن گنبد و بر آوردن طاقهاي عظيم چون تيسفون دست يازيدند. ايجاد طاق كِسري در
تيسفون كه محقّقاً به فرمان شاپور اول ميان سالهاي 241 تا 272م ساخته شده (گدار،
245) با طاق تخممرغي بلند و دهانهاي بيش از 25 متر، كاري بزرگ در معماري بوده است
(اهري، 13).
در موهنجودارو در ساحل باختري سند و هاراپا (هَرَپا، در چند صد كيلومتري شمال
موهنجودارو) و 4 يا 5 شهر برجسته و بسيار كهن كه در 1924م از زير خاك بيرون آورده
شد، صدها خانه و دكان آجري وجود دارد كه برخي از آنها چند طبقه است و تاريخ آنها به
5 هزار سال پيش ميرسد (دورانت، 2/573، 578، 835؛ اهري، 14ـ 15).
در چين، بناهاي آجري ديرتر از سرزمينهاي ديگر به راه تكامل افتاد. از دورة دودمان
هان (206قم ـ 211م) آجرهاي آراسته به تصاوير و نقشهاي برجسته و نقر شده براي تزيين
بناها به ويژه مقادير به كار گرفته شد (اهري، 16). پاگوداها (بناهاي ديني بودايي)
نيز در چين از آجر، ولي بر پاية سنگي، ساخته ميشد. كهنترين پاگوداي موجود، در
ايالت هونان، در 523م پديد آمد. مواد ساختماني در چين اساساً آجر و چوب است؛ سنگ
براي پي و آجر براي نماي بيروني، خشتخام براي سقف، آجركاشي براي پوشش بام و چوب
براي ستونها و ديوارها... (دورانت، 3/1009، 1010، 1011).
معماري اسلامي، در سرزمينهاي شرقي مانند عراق، هند، و به ويژه در ايران، به شيوهاي
استادانه و تحسينآميز از آجر به عنوان مادة اصلي بنا و تزيين بهره برد. آجرهاي
لعابدار با رنگهاي درخشان فيروزهاي و آبي و سبز در سدههاي نخستين اسلامي و اندكي
بعدتر كاشي معرق و 7 رنگ توانستند بر محدوديتي كه منع صورتسازي در تزيين پيش آورده
بود (عصار، 5 ـ19؛ وزيري، 2/185) هنرمندانه پيروز آيند (اهري، 21). اهميت كاربرد
آجر در بناهاي عهد اسلامي در ايران تا بدانجاست كه برخي از پژوهشگران معماري اسلامي
مان كردهاند كه ميتوان بر مبناي جدولي از اندازههاي آجر كه در دورههاي مختلف به
كار برده شده تاريخ آثار معماري اسلامي ايران را تعيين كرد (ويلبر، 51). تنوع
اندازه و رنگ و جنس آجرها حكايت از اين دارد كه اين ماده ساختماني همچنان در سراسر
ايران تهيه ميشده است و ايرانيان از همان سدههاي نخستين اسلامي به سنت ديرينة خود
در آجرپزي و آجركاري بسيار استاد بودهاند، ولي عنايت به تزيين بناهاي آجري به صورت
گستردهتر از دورة غزنويان (267ـ433ق/881 ـ1042م) آغاز گرديد و در عصر سلجوقيان، به
ويژه در روزگار ملكشاه و سنجر (498ـ522ق/1105ـ1157م)، به اوج كمال خود رسيد (سپنتا،
86 ـ87). چند نمونة كهن از بناهايي كه در ايران و سرزمينهاي زير نفوذ هنر ايران،
آجر در آنها فقط به صورت مادة اصلي ساختمان يا به صورت مادة اصلي و تزيين با هم و
يا تزييني جسمي به كار رفته است: مسجد بزرگ سامرا، مسجد ابودلف (هر دو در عراق)،
گنبد قابوس، مقبرة اميراسماعيل ساماني در بخارا، پير علمدار در دامغان، گنبد
تاجالمُلك در اصفهان و گنبد سرخ در مراغه (همانجا؛ گدار، 356ـ370).
در اروپا به تقليد از روش توليد روميها كار آجرسازي ميان قرون 1ـ7ق/7ـ13م در سرزمين
فلاندر (هلند و بلژيك امروز) رونق گرفت و تا امروز يكي از پيشههاي اقتصادي است.
بناهاي بيشمار از آجر به رنگهاي گوناگون نشاني بر رواج اين مادة ساختماني در اين
سرزمينهاست (اهري، 89 ـ90). روميها اين پيشه را به انگلستان نيز بردند و انگليسيها
نخستين ملتي بودند كه از روشهاي جديد براي توليد صنعتي آجر و سفال سود جستند.
جاناشترينگتون در 1610م براي شكل دادن به گِل رس پرسهاي استوانهاي به كاربرد و
سپس كارل اشليكيزن در 1854م گامي بزرگتر در جهت ساخت ماشينهاي پرس امروزي برداشت
(اهري، 89 ـ91).
مادة نخستين و ساخت: مادة نخستين آجر خاك رُس است كه به رنگهاي خاكستري مايل به
آبي، سرخ، سياه و رنگهاي فرعي ديگر ديده ميشود. ويژگيهاي مهم چسبندگي، نفوذناپذيري
در برابر آب، پايداري در برابر آتش و تغييرات جوي به خاك رُس ارزش صنعتي و هنري
بخشيده است (همو، 86). خاك خام خالص رُس به ندرت در طبيعت يافت ميشود و اغلب با
تركيباتي از سنگها، نمكها، چوب و ديگر مواد همراه است كه بايد از خاك رُس جدا
گردند. امروزه براي پاك كردن خاك و خنثي كردن اين مواد از آسياهاي دوّار خاصي
استفاده ميشود (همو، 88).
انبار كردن خاك: براي افزايش ميزان چسبندگي خاك و خاصيت فرمگيري خمير آن (گِل) از
امكانات گوناگون استفاده ميشود. هدف اصلي اين كوششها آن است كه شرايطي فراهم شود
تا خاك به اصطلاح «ور بيايد». در اينجاست كه در تهيه و ساخت آجر و سراميك به اصطلاح
«انبار كردن خاك» (سيلو كردن) بر ميخوريم. انبار كردن به روشهاي گوناگون، فقط براي
يك هدف يعني افزايش چسبندگي خاك و شكل پذيري گِل، انجام ميشود كه از مهمترين
مراحل ساخت آجر و سفال است (همو، 89). بنابراين انبار كردن خاك تنها به منظور
ذخيرهسازي خاك (مادة اوليه) براي توليد كالا نيست، بلكه يك مرحلة فني مهم و لازم
در تهية آجر و سفال به شمار ميآيد. اهميت اين مرحله از كار، از زمانهاي بسيار كهن،
شناخته شده بوده است. در آن روزگاران انبارهاي تابستاني و زمستاني داشتند و خاك را
به صورت تپهاي انبار ميكردند، بدينسان اين خاك مدتهاي دراز در معرض تغييرات جوي
چون باد، باران، آفتاب، سرما، يخ بندان و رويش قارچهاي گياهي قرار ميگرفت و «ور
ميآمد». هنوز اين روش، در صورت امكان، بهترين راه براي افزايش خواص كيفي خاك است.
زمان انبار كردن خاك هفتهها، ماهها و گاه سالها ممكن است به درازا كشد (همو، 89).
در چين باستان گِل رُس قرنها انبار ميشد و نسل به نسل موظف به نگهداري و مراقبت از
آن بودند. انبار كردن خاك در فضاهاي سرپوشيده و محفوظ تا به امروز در اين سرزمين
ادامة همان سنت ديرين است. در روزگار ما با به كارگيري روشي ديگر خاك را بسيار
زودتر ور ميآورند (همو،89).
قالب گيري: پس از پايان گرفتن مرحلة انبار كردن خاك، خميري (گِلي) فراهم ميآورند
كه به اندازة كافي ورآمده و چسبنده است و براي قالبگيري آماده شده. در مشرق زمين
اغلب قالبگيري هنوز با دست آدمي و با قالبهاي چوبي يا فلزي انجام ميگيرد.
بدينسان كه كارگران گِل را با دست و گاه با ابزاري ماله گونه در قالب ميريزند و
با دست ميكوبند، فشار ميدهند (نك : آجر فشاري)، سطح آنرا هموار ميسازند و آنگاه
قالب را بر ميدارند. اما در توليد صنعتي گِل آماده شده وارد دستگاه (مكانيكي يا
اتومكانيك) قالبگيري ميگردد. دستگاههاي جديدتر پس از مكيدن كامل هواي داخل شده در
گِل، خمير را به ابعاد مورد نظر شكل ميدهد و به گونة نواري خارج ميسازد (همو،
89).
خشك كردن: گل شكل گرفته (خشت) پيش از پخته شدن بايد خشك گردد. ميزان آب موجود در
گِل آجرهاي دست ساخت بيش از 50% و در نوع صنعتي كمتر از 2/1 اين مقدار است خشتها در
ساخت سنتي در برابر آفتاب و باد و در توليد صنعتي با روشهاي بسيار پيشرفته و
حيرتانگيز خشك ميگردد. در مرحلة خشك كردن، آفتاب و جريان هوا يا حرارت دستگاه خشك
كن فقط «آب فيزيكي (آب ثقل)» را از جرم خشت بيرون ميسازد، ولي «آب معدني (آب
تبلور)» فقط در حرارتهاي سرخ و در مرحلة پخت خارج ميشود (همو، 91ـ92).
مرحلة پخت: در كوره آجرپزي و در حرارت پخت مولكولهاي خاك بر اثر تغييراتي شيميايي
به هم نزديكتر ميشوند. از نظر فني اين دگرگوني اصطلاحاً «از هم گُسستن» ناميده
ميشود يعني مرحلة سيليكاته شدن خاك. بدين سان خشت خام، سخت و در برابر عوارض جوّي
و طبيعي بسيار مقاوم ميگردد. زمان و درجة حرارت مورد نياز براي رساندن خشت به اين
مرحله با توجه به نوع خاك تهيه شده و نوع كوره متفاوت است. زمان پخت از 15 ساعت تا
حداكثر 120 ساعت و گاه در موارد استثنايي بيش از اين مقدار و حرارت لازم نيز بين
900 تا 1200 سانتيگراد است. خاك در دماي 200 تا 700 آبِ مولكولي را از دست ميدهد،
مواد آلي ان تجزيه و اكسيد كربن آن متصاعد ميگردد و سرانجام در دماي ميان 800 تا
1200 آجُر اصطلاحاً مغز پخت ميشود. مطالعة دقيق نوع خاك و تعيين درجة حرارت مناسب
و زمان لازم براي پخت خشت تهيه شده از هر نوع خاك، امري ضروري است و نياز به تحقيق
ازمايشگاهي دارد (همو، 92ـ94). ابعاد خشتهاي فراهم شده به سبب از دست دادن مقداري
از آب خود در ضمن قالب گيري، برش و پخت تغيير مييابد و متخصصان ناگزيرند حتي اين
تغييرات اندك را با توجه به نوع خاك و شرايط حاكم بر مراحل تهيه و توليد، پيش از
قالبگيري، دقيقاً محاسبه كنند تا آجرهاي پخته و آماده شده درست مطابق نورمها و
استانداردهاي مخصوص باشد (همو، 90).
معماران و بنايان ايراني از ديرباز، با توجه به اندازة ابعاد آجرها (طول، عرض،
ضخامت)، رنگ، شكل، چگونگي پُخت، دگرگونيهايي كه خود بنابر نياز هنري و معماري در
آنها پديد ميآورند و ديگر علل و اسباب، نامها و اصطلاحات بسياري وضع كرده و دربارة
آجرها به كار بردهاند كه برخي از آنها اينهاست: آجرِ آبساب، آجرِ آبمال، آجرِ
ابلق، آجرِ تابه (معرب آن طابَق، احتمالاً طابوق عربي به معني آجر از همين واژه
گرفته شده)، آجرِ تراش و انواع آن (آجرِ الماس تراش، آجرِ يَخ، آجُر يَخ آيينهاي،
دندان موشي، سَرگِرد، فتيلهاي، قاشقي، لَبْ يَخ، لب گِرد، نيم پخ، نيم گِرد)،
آجرِ جوش، چهارگوش، خَتايي، سفيد، سلاني (آجر چهارگوش قرمز رنگ)، آجرِ شُسته، آجرِ
فشاري (آجري كه گِل آن را در قالب ميكوبند)، قَزّاقي (نوع بزرگتر آجر چهارگوش)،
نسوز، نِظامي و... (لغتنامة دهخدا؛ لغتنامة فارسي).
مآخذ: اهري، مهرداد، آجر، تهران، مجلة هنر و معماري، 1352ش؛ دورانت، ويل، تاريخ
تمدن، ترجمة احمد آرام، تهران، اقبال، 1343ش،ج 1؛ همو، ج 2، ترجمة مهرداد مهرين،
1343ش؛ همو، ج 3، ترجمة اميرحسين آريانپور، 1347ش؛ زاهدي، عبدالحسين، «استمرار هنر
صنعت سراميك»، نشرية دانشكدة ادبيات و علوم انساني اصفهان، س 6، شم 7 (1350ش)، ص
147ـ 178؛ سپنتا، عبدالحسين، «تزيينات آجري در معماري اسلامي ايران»، معارف اسلامي،
س 1، شم 2 (اسفند 1345ش)؛ عصار، محمدكاظم، «تصوير در اسلام»، معارف اسلامي، س 1،
شم 2 (اسفند 1345ش)؛ كتاب مقدس؛ گدار، آندره، هنر ايران، ترجمة بهروز حبيبي،
تهران، دانشگاه ملي، 1358ش؛ گلاك، جي، «سفالگري»، سيري در صنايع دستي ايران، تهران،
بانك ملي ايران، 1355ش؛ لغتنامة دهخدا؛ لغتنامة فارسي؛ مجيدزاده، يوسف، «حفريات در
تپة قبرستان سگزآباد»، مارليك، شم 2 (دي 1356ش)؛ مرزبان، پرويز، واژهنامة مصور
هنرهاي تجسمي، تهران، سروش، 1365ش؛ وزيري، علينقي، تاريخ عمومي هنرهاي مصور، تهران،
هيرمند، 1363ش؛ ويلبر، دونالد، معماري اسلامي ايران در دورة ايلخانان، ترجمة
عبدالله فريار، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1365ش؛ هاكس، جيمز، قاموس كتاب
مقدس؛ نيز:
Kent, R. G. Old persian, New Haven, 1953.
هادي عالمزاده