ابن عبدالمنعم حميري - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن عبدالمنعم حميري

جلد: 4

نويسنده: يوسف رحيم لو

شماره مقاله:1483

اِبْن ِ عَبْدُالمُنْعِم ِ حِمْيَري ، نام معروف احتمالاً دو شخصيت ظاهراً منتسب به يك دودمان از سده هاي 7 و 8ق /13 و 14م :

1. ابوعبدالله محمد بن عبدالمنعم صَنهاجىقه و نيز علوم عقلى ، در عين پاي بندي به احكام شريعت ، دست داشت . او در بزرگ سالى (بعد از 27 سالگى ) به آموختن روي آورد و در سبته نزد ابواسحاق غافِقى (د 716ق ) و ابوالقاسم ابن الشاط (د 723ق ) و ديگران درس خواند (ابن خطيب ، همانجا). تاريخ درگذشت او را ابن حجر 727ق ذكر كرده است (همانجا) و به گفتة ابن خطيب وي بر اثر ابتلا به بيماري طاعون درگذشت (همانجا). او يك بار همراه هيأتى به غرناطه رفته بود تا اطاعت سبته را از دولت بنى نصر اعلام دارد (همانجا). احتمالاً همين ابن عبدالمنعم است كه در اختصار الاخبار عَمّا كان بِثَغر سبتة مِن ْ سَنى ّ الا¸ثار، تأليف محمد بن قاسم انصاري در ضمن صاحبان قبور مشهور سبته از او با عنوان ابوعبدالله ابن عبدالمنعم الصنهاجى ياد شده است (لوي پرووانسال ، مقدمه ، .(18 ابن خطيب و ديگر مؤلفان متقدم به نوشته اي از اين ابن عبدالمنعم اشاره نكرده اند.

2. ابوعبدالله محمد بن ابى محمد عبدالله بن عبدالمنعم بن عبدالنور حميري ، آشنا به تاريخ مغرب و اندلس . هيچ آگاهى در مورد زندگى و احوال اين شخص جز انتساب يك فرهنگ جغرافيايى به او در مآخذ قديم نيامده است . تنها خبر تاريخى مربوط به اين مؤلف را حاجى خليفه (چ فلوگل ، 3/490) دربارة درگذشت او (900ق /1494م ) آورده است كه به علت ناهمخوانى باقراين ديگر به تشويشهاي موجود دربارة هويت و ترجمة حال اين شخص افزوده و احياناً راه را براي تصور يك ابن عبدالمنعم سوم باز كرده است . گذشته از اين همو (همان ، 3/490- 491، قس : چ استانبول ، 1/920) نام وي و كتابش را به دو صورت اندكى متفاوت ياد كرده است . خود مؤلف در مقدمة كتاب الروض نام خود را ابوعبدالله محمد بن ابى محمد عبدالله بن عبدالمنعم حميري ذكر كرده است (كراچكوفسكى ، 1/447).

لوي پرووانسال با توجه به دلايلى كه مى آورد، خود را ناگزير از قبول دو مؤلف به نام ابن عبدالمنعم (يكى در سدة 7 و 8 و ديگري در سدة 9ق ) و دو اثر با عنوان الروض المعطار مى داند: او معتقد است كه با توجه به استفادة بعضى مورخان مصري (قلقشندي و مقريزي ) از اثر ابن عبدالمنعم در نيمة نخست سدة 9ق /15م ، و تاريخى كه حاجى خليفه براي وفات او ذكر مى كند (900 ق )، و نيز به رغم آگاهى بر نظر گودفروا دومونبين 1 كه دو عنوان ياد شده از سوي حاجى خليفه (چ فوگل ، 3/490-491، چ استانبول ، 1/920) را نام يك كتاب مى داند، همچنين امكان اشتباه و تصحيف اعداد 7 و 9 در عربى (سبع و تسع )، در نتيجه لزوم پذيرفتن 700ق به جاي 900ق براي تاريخ درگذشت ابن عبدالمنعم و سرانجام به سبب پذيرفتن تاريخ 17 صفر 866 مندرج در آخر نسخة تمبوكتو2 از الروض المعطار به عنوان سال تأليف اين اثر، بايد پذيرفت كه ابن عبدالمنعم دومى اثر اولى را با جرح و تعديلى به نام خود انتحال كرده است (مقدمه ، .(14-16 در نظر لوي پرووانسال ، ابن عبدالمنعم ِ اول همان شخصيت مذكور در اثر ابن خطيب (نك حميري (د 727ق / 1327م )، از مردم سَبْته ، نحوي . قديم ترين آگاهى در مورد اين عالم مغربى در آثار ابن خطيب اندلسى (3/134- 135) و ديگران ، چون ابن حجر (5/282) و سيوطى (/164) آمده است . چنانكه ابن خطيب او را به راستگويى ، پاكى نفس و گفتار، مردانگى ، اشتغال به عبادت و ادعيه ستوده است . قدرت حفظ او و احاطه اش بر لغت و كتابهاي جوهري و سيبويه در زمان خود زبانزد بود. در اصول ف: بند 1 مقالة حاضر) است (مقدمه ، .(17

احسان عباس محقق و مصحح مصري الروض ، با توجه به خصلت كتابشناختى كار حاجى خليفه كه در صدد تحقيق موارد اختلاف نبوده است و قراين ديگر اشتباهات تاريخى او، سال فوت ابن عبدالمنعم را در كشف الظنون يك خطا تلقى كرده است ، همچنين بتاريخ 866ق نسخة تمبوكتو را سال استنساخ دانسته است ، نه تاريخ تأليف آن . به نظر احسان عباس استنباط لوي پرووانسال در تصور دو ابن عبدالمنعم ناموجه و مؤلف الروض همان شخصيت مذكور در اثر ابن خطيب است (ص «و ز»).

هر چند دليلى بر تأييد نظر لوي پرووانسال در اعتقاد به وجود ابن عبدالمنعم دوم و تحرير ثانوي از الروض در سدة 9ق نمى بينيم ، اما براي يكى دانستن ابن عبدالمنعم مؤلف الروض ، يعنى آنكه مقري و حاجى خليفه از وي ياد كرده اند و قلقشندي از اثرش نقل كرده است ، با ابن عبدالمنعم مذكور در الاحاطة ابن خطيب موانع و پرسشهايى وجود دارد كه دو محقق نامبرده در صدد طرح و رفع آنها بر نيامده اند. به رغم تفاوتهايى كه ميان نوشته هاي مقري و حاجى خليفه و ضبط نسخه هاي خطى الروض در برخى عنوانهاي داده شده به ابن عبدالمنعم وجود دارد، در آنها نسبتهايى به صاحب ترجمه داده شده است كه در نوشتة ابن خطيب مانند آنها را نمى يابيم . حاجى خليفه او را با عنوان «الشيخ العمدة» (چ استانبول ، 1/920، چ فلوگل ، 3/491)، مقري با عنوان «فقيه » (4/357) و ديگران با عنوان «الشيخ الفقيه العدل » (لوي پرووانسال ، مقدمه ، 11 ؛ جيزي ، 623) ياد كرده اند.

مهم تر اينكه با همة اشتهار الروض در سده هاي 9ق و بعد از آن ، به ويژه با توجه به تأكيد مقري بر حجيت آن در تاريخ اندلس (4/362) به عنوان اثري از يك اندلسى (نك: عباس ، «ك »، كه اين ادعاي مقري را در مورد ابن عبدالمنعم مردود مى داند)، معلوم نيست چرا ابن خطيب و مآخذ متأثر از او از اين اثر ابن عبدالمنعم ياد نكرده اند؟ كدام قرينه ثابت مى كند كه مؤلف مذكور در اثر مقري همان شخصيت ياد شده در كتاب ابن خطيب است ؟ بنابراين تا به دست آمدن دليلى روشن تر نمى توان مؤلف الروض را همان ابن عبدالمنعم ياد شده در الاحاطة دانست . از استادان مؤلف الروض و شاگردان احتمالى او اطلاعى نداريم و او را تنها به همان تأليف مشهورش مى شناسيم .

در اينجا به چند نكتة لازم دربارة اين اثر اشاره مى كنيم : الرَوْض المِعْطار فى خَبَر الاقطار در آثار ديگران به نامهاي مختلف ياد شده است . قلقشندي به صورت كوتاه الروض المعطار (3/231، 4/125، 5/9) از آن ياد كرده و مقري نام كامل آن را الروض المعطار فى ذكر المُدُن و الاقطار (4/357) آورده است . حاجى خليفه از آن به صورتهاي مختلف الروض المعطار فى اخبار الاقطار (الامصار) (چ استانبول ، 1/920)، الروض المعطار فى خبر الاقطار (چ فلوگل ، 3/491) نام برده است . در نسخه هاي خطى موجود اين اثر هم نام آن با اختلاف در جزء «اخبار» و «اقطار» منعكس است (نك: عباس ، «م »). از اين اثر تاكنون 6 نسخه شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است (نك: لوي پرووانسال ، مقدمه ، 11 -9 ؛ لِويتسكى ، ؛ I/323 عباس ، «ق »). از تاريخ تأليف اين اثر مانند زندگى مؤلف آن هيچ آگاهى در دست نيست . گذشته از اشتباه لوي پرووانسال و تكرار آن به وسيلة لويتسكى )، I/322) داير بر تأليف الروض در نيمة دوم سدة 9ق ، كوبياك تأليف آن را در 800ق /1397م دانسته است ، بى آنكه دليلى بر اين ادعا ارائه كند .(I/198) قراين تاريخى مندرج در متن الروض المعطار از آغاز سدة 8ق /14م فراتر نمى رود. در واقع جديدترين تاريخ تصريح شده در الروض مربوط به درگذشت محيى الدين ابوزكريا يحيى ابن شرف النواوي در 676ق (ص 585 -586، ذيل «نينوي ») است . مؤلف در ذيل «لوجاره 1» به كوچ اجباري مسلمانان سيسيل به اين شهر اشاره كرده است (ص 514). اين واقعه در 700ق /1301م اتفاق افتاده است (همانجا، حاشية 1)، اما آنچه در ذيل «اَيْلة» در بارة تعمير گردنة آن به دست قانصوه الغوري ، آخرين سلطان از مماليك چركسى ، در پيش از 920ق /1514م آمده است (ص 71)، به گونه اي به دستكاري ِ كاتبان در نسخة مؤلف برمى گردد (عباس ، «ك - ل »).

نمونه اي ديگر از دستكاري كاتبان در نوشتة اصلى ، بيان توجيهى افزوده در پايان مدخل «الزَلاّقه » است كه با دعاي «رحمة الله عليه » به مؤلف نسبت داده شده است (ص 292). مقابلة قسمتهاي نقل شدة الروض در اثر قلقشندي با متن آن غالباً حاكى از همانندي است (مثلاً نك: 3/241، 242، 4/91، 125، 140، 142، 244، 5/102، 106، 369؛ و در الروض به ترتيب 466، 258، 186، 409، 500، 199، 389، 552، 143، 145، 51)، جز اينكه در اثر قلقشندي به نقل از الروض فاصلة ميان فسطاط و قاهره 3 ميل ذكر شده (3/344) در حالى كه اين فاصله در متن الروض به خطا 3 روز آمده است (ص 450). در متن الروض اين فاصله براي مسافت ميان قاهره و مصر ذكر شده است كه ظاهراً بايد منظور ميان قاهره و فسطاط باشد. مواردي از اين دست و اينكه برخى قسمتهاي منقول از الروض در صبح الاعشى قلقشندي (5/9، 344) در متن الروض ديده نمى شود، قراينى هستند دال بر اينكه ما هنوز از اثر ابن عبدالمنعم نسخه اي منطبق بر نوشته اصلى مؤالف در دست نداريم (نك: عباس «ص »).

بى مناسبت و بى فايده نخواهد بود اگر اشاره كنيم كه چگونگى نقل قلقشندي از الروض خواننده را دربارة اهميت نسبى اثر ابن عبدالمنعم از لحاظ زمانى و نيز موطن او ناگزير به تأمل مى سازد. قلقشندي براي دورة پس از استيلاي مغول و در ذكر قلمرو آنان به الروض مراجعه نمى كند (4/429 تا آخر). توجه قلقشندي به الروض دربارة ممالك شرق نزديك اسلامى (شام ، مصر و جزيرة العرب ) بيش از نقل او از اين اثر دربارة كشورهاي مغرب و ادلس و اروپاست . نكتة اخير اين پرسش را برانگيخته است كه آيا قلقشندي ابن عبدالمنعم را اهل مشرق نمى دانسته است ؟ شايد نسبت حميري مؤلف ، قلقشندي را به چنين گمانى واداشته باشد (عباس ، «ف »). در حالى كه وفور نسبى مواد جغرافيايى مربوط به مغرب در الروض مى تواند دليلى بر منشأ مغربى مؤلف آن باشد (لوي پرووانسال ، مقدمه ، .(20-21

دربارة اينكه الروض در رديف كدام يك از آثار مكتوب مسلمانان قرار مى گيرد، بايد گفت كه اين كتاب صرفاً يك اثر جغرافيايى از قبيل مسالك و ممالك و بلدان نيست . مؤلف در مقدمه اي كوتاه (ص 1-2) بر اثرش ، هدف و برنامة كار خود را ذكر جاهاي مشهوري گفته است كه دربارة آنها داستانها، نكته ها و اخبار دلپسند يا شگفت انگيز وجود داشته و او خواسته است اين موارد را به ترتيب الفبايى منظم كند تا استفاده كنندگان از اين كتاب بدون دشواري مطلب منظور خود را بيابند. به گفتة ابن عبدالمنعم مطالب اين كتاب كلاً از دو گونة اقطار (جغرافيا) و اخبار (تاريخ ) است . او در همان مقدمه ، اثر خود را با نزهة المشتاق نوشتة معروف شريف ادريسى (د 560ق /1166م ) سنجيده و آن را سودمندتر و از لحاظ نكات تاريخى پر محتواتر از اين يكى دانسته است . ابن عبدالمنعم زيادي حجم كتاب ادريسى را به سبب توجه مؤلف به مسافتها و فاصله هاي ميان جاهاي مختلف مى داند. او مى خواهد بناي كار خود را بر ايجاز و اختصار بگذارد و قصد دارد اثر خود را به صورت وسيله اي براي انبساط خاطر خوانندگان و مونسى براي اوقات تنهايى افراد قرار دهد. وي در پايان مقدمه از اينكه با اشتغال به اين تأليف ِ دنيايى از پرداختن به علوم آخرت بازمانده است ، خود را سرزنش مى كند، اما با توجه به محتواي سودمند آن و اينكه برخى دانشمندان پيشين اين راه را طى كرده اند، تسلى مى يابد و در نهايت از درگاه خداوند آمرزش مى خواهد (همانجا).

با بررسى محتواي اثر ابن عبدالمنعم برخى مطالب ِ مقدمة او مورد تصديق و بعضى ديگر مورد ترديد قرار مى گيرد. در واقع تأليف او اثري جغرافيايى - تاريخى و از بعضى جهات ادبى است . تفصيلات بسيار راجع به برخى جاها و اخبار و حوادث تاريخى مربوط به اين نقاط گاه از حد اختصار فراتر مى رود (مثلاً در مورد «دمشق »: ص 237-243 و «الزلاقة»: ص 287-292). در بعضى موارد، در برابر اين افراط، با تفريط مواجه مى شويم ، چنانكه آگاهى ِ داده شده در ذيل نام جغرافيايى معيّن از حد ذكر نام منطقة كلى ِ محل يا فاصلة آن نسبت به برخى جاهاي ديگر فراتر نمى رود و هيچ نكتة تاريخى يا بديع در بيان مؤلف دربارة آنجا ديده نمى شود (مثلاً نك: «اصطبة»: ص 45، «اسكندرونة»: ص 56، «دَبيل »: ص 233، «سامان »: ص 300، «سلماس »: ص 321، «ماذران »: ص 520، «يابه » و «ياب »: ص 615).

ترتيب الفبايى نامها اگر چه در حرف اول رعايت شده است ، اما در مورد حرفهاي بعدي هميشه دقيق نيست (مثلاً «ايلة»: ص 70-71 پس از «ايوان » و پيش از «الايكة» آمده است ). ابن عبدالمنعم با آنكه در مواردي اندك به نقل از نزهة المشتاق تصريح كرده (مثلاً ص 49)، اما بسياري از موارد و مطالب او به ويژه در بارة اسپانيا و افريقاي شمالى و سيسيل از همين كتاب اقتباس شده است (لوي پرووانسال ، مقدمه ، .(20 در مواد مربوط به افريقاي خاوري نيز الروض عمدتاً متكى بر ادريسى است و از اثر او كاملاً و يا با تلخيص نقل مى كند (مالتسكا، .(IV/333 به جز كتاب ياد شده ، المسالك و الممالك اثر ابوعبيد بكري (د 487ق /1094م ) و الاستبصار فى عجائب الامصار، اثر مؤلفى گمنام (تأليف در 587ق / 1191م ) از مآخذ الروض بوده اند (لوي پرووانسال ، مقدمه ، .(21 ابن عساكر (ص 19)، رازي (ص 32)، صاعد اندلسى (ص 32)، بلاذري (ص 36)، مبرّد (ص 37)، طبري (ص 44)، ابن ابّار (ص 98)، سلفى (ص 162) و سهيلى (ص 468) نيز اشاره كرده است .

ذهن عجايب پسند مؤلف او را به نقل بعضى شايعات زمان نيز وادار كرده است . مثلاً ذيل «موريقس » خبر مربوط به وجود كوهى جزيره مانند را كه داراي خاصيت آهن ربايى است ، نقل كرده است (ص 564 - 565). گويا كشتيهايى را كه ميخ آهنى داشتند و به آن نزديك مى شدند، به خود مى كشيده و رهايى از آن ممكن نبوده است . بعضى اشتباهات جغرافيايى مؤلف را هم مى توان از عجايب اثر او شمرد. مثلاً «تبريز» (ص 130) را در خراسان و از توابع آذربايجان شمرده ، هر چند در ذيل «توريز» (ص 143) اطلاعات بيشتر و درست تري در مورد آن داده است . نظير همين خطا را در مورد «زنجان » (ص 294) نيز تكرار كرده است . او به هنگام سخن راندن از شهرهاي بزرگ مشرق و به ويژه شهرهاي ايران و ماوراءالنهر، مانند «اصفهان » (ص 43)، «بخارا» (ص 82 -83)، «بغداد» (ص 109-112)، «تبريز = توريز» (ص 143)، «غزنه » (ص 428)، «هرات » (ص 594 - 595)، «همدان » (ص 596) و «يهودية» اصفهان (ص 622) به تاريخ و اخبار ورود مغولان به آنها اشاره مى كند، اما از مأخذ خود نامى نمى برد.

با ملاحظات ياد شده نمى توان در ارزش و اهميت اين اثر مبالغه كرد (نك: عباس ، «ص »). الروض نه فرهنگى جغرافيايى در رديف اثر ياقوت است و نه محتواي آن با برنامه و آرزوي مؤلف تطابق كامل دارد. ابن عبدالمنعم بيش از آنكه به تحقيق بپردازد، به گردآوري مطالب و اقتباس بدون تعمق از مآخذ ديگر اكتفا كرده است . با اينهمه اثر او مزاياي غيرقابل انكاري دارد. اقتباسهاي گفته و ناگفتة مؤلف ، كه اثر او را به صورت نسخة دوم مآخذش درآورده (همانجا)، در حال حاضر كه مثلاً تنها جزئى كوچك از اثر بكري در مورد اندلس در دست است ، اهميت بسيار دارد (لوي پرووانسال ، مقدمه ، .(22 در مقايسه با اطلاعات بكري دربارة سرزمينهاي اسلاونشين ، روايت الروض كامل تر به نظر مى رسد. از اين رو توجه به الروض براي چاپ كامل تر المسالك و الممالك بكري ضروري به نظر مى رسد (لِويتسكى ، ؛ I/324 675 III, , 2 EI).

مآخذ اصلى بسياري از وقايع تاريخى از سدة 7ق كه در الروض آمده است ، هنوز شناخته نيست (عباس ، «ص ») و اگر نقل قولهاي ابن عبدالمنعم نبود، برخى نوشته هاي پيشين كه نسخه اي از آنها نمانده است ، كاملاً براي هميشه مفقود مى شدند (كراچكوفسكى ، 1/449). اشتمال الروض بر گلچينى از ادبيات جغرافيايى و تاريخى پيش از خود، آن را براي مؤلفان عربى نويس اثري شناخته و قابل استفاده كرده است . بجز قلقشندي و مقري كه از اين اثر بهره گرفته اند، و پيش تر بدان اشاره رفت ، نويسندگان ِ ديگر چون سَمهودي (سدة 9-10ق /15-16م ) در وفاء الوفاء، مقديش (سدة 12ق /18م ) و محمد بن عبدالسلام ناصري سلاوي (سدة13ق /19م ) در سفرنامه اش ، به رغم آگاهى از اقتباس ابن عبدالمنعم از ديگران ، از اثر او استفاده كرده اند (عباس ، «ف »؛ كراچكوفسكى ، 1/450).

شماري از محققان و تراجم نويسان تصور كرده اند كه مقريزي (د 845ق /1441م ) چكيده اي از اثر ابن عبدالمنعم ترتيب داده و نام آن را جَنى َ الاَزهار مِن الرَوْض المِعْطار نهاده است ؛ GAL,II/50) پالنثيا، 311؛ كراچكوفسكى ، 2/477؛ لوي پرووانسال ، مقدمه ، 14 )، اما فولرس 1، ويت 2 و بلوشه 3 نشان داده اند كه به رغم جزء دوم ِ عنوان آن ، جنى الازهار مقريزي تلخيصى از نزهة المشتاق ادريسى است (كوبياك ، 199 II/38; .(GAL,S, امروزه معروفيت و اشتهار الروض مديون كوششهاي لوي پرووانسال است كه از 1931م به بعد با نوشتن مقاله و ايراد سخنرانى به شناساندن آن پرداخت (مقدمه ، و در 1937م متن قسمت مربوط به اسپانياي آن را با عنوان صفة جزيرة الاندلس ، منتخبة من كتاب الروض المعطار فى خبر الاقطار در قاهره و سال بعد ترجمة فرانسوي آن را در ليدن منتشر كرد. پس از او شماري از خاورشناسان قسمتهايى از الروض را دربارة بصره ، كرِت ، شهرها و جزاير ايتاليا، برخى مناطق اسلاونشين مانند پراگ و مِشُقه (مشكو در لهستان ) و سواحل خاوري افريقا به صورت پراكنده منتشر و اطلاعات آن را در مورد اروپاي شرقى ومركزي و جنوبى بررسى كردند ( , 2 EI و سرانجام احسان عباس متن الروض را با تكيه بر 2 نسخة نورعثمانيه و مدينه ، با تحقيق مآخذِ مطالب ِ آن ، نخست در 1975م و بعد در 1980م انتشار داد. دست نوشته اي نيز از مجموعه اي از فتاواي فقها بزرگ با عنوان الحاوي ، جملاً من الفتاوي ، تأليف علامه ابوعبدالله محمد بن محمد بن عبدالمنعم بن عبدالنور حميري در كتابخانة ازهريه محفوظ است كه حميري آن را به ترتيب ابواب فقه منظم كرده است (ازهريه ، 2/521).

مآخذ

ابن حجر عسقلانى ، احمد، الدرر الكامنة، به كوشش شرف الدين احمد، حيدرآباد دكن ، 1396ق ؛ ابن خطيب ، محمد، الاحاطة، به كوشش محمد عبدالله عنان ، قاهره ، 1395ق ؛ ابن عبدالمنعم حميري ، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس ، بيروت ، 1980م ؛ ازهريه ، فهرست ؛ پالنثيا، آنخل گنثالث ، تاريخ الفكر الاندلسى ترجمة حسين مؤنس ، قاهره ، 1955م ؛ جيزي شافعى ، محمد، يادداشت پايان نسخة الروض المعطار (نك: ابن عبدالمنعم در همين مآخذ)؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ همان ، به كوشش گوستاو فلوگل ، لايپزيگ ، 1842م ؛ سيوطى ، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، 1384ق ؛ عباس ، احسان ، مقدمه بر الروض المعطار (نك: ابن عبدالمنعم در همين مآخذ)؛ قلقشندي ، احمد، صبح الاعشى ، قاهره ، 1383ق ؛ كراچكوفسكى ، ايگناتى يوليانوويچ ، تاريخ الادب الجغرافى العربى ، ترجمة صلاح الدين عثمان هاشم ، قاهره ، 1965م ؛ مقري تلمسانى ، احمد، نفح الطيب ، به كوشش احسان عباس ، بيروت ، 1388ق ؛ نيز:

EI 2 ; GAL; GAL, S; Kubiak, W., X Some West - and Middle - European Geographical Names... n , Folio Orientalia, vol. I(1959), Krakow, 1960; L E vi - proven 5 al, E., La P E ninsule lib E rique au moyen - @ ge, Leiden, 1938; Lewicki, T., X Br ? ga et Mi l ka d'apr E s une source arabe in E dite n , Folia Orientalia, vol. I (1959), Krakow, 1960; Malecka, A., X La c B te orientale de l' Afrique au moyen - @ ge d'apr E s le Kit ? b ar Raw d al - Mi q t ? r de Al - V inyar / (xv q s.)', Folia Orientalia, vol. IV (1962), Krakow,

1963.

يوسف رحيم لو

/ 479