ابن عراق، ابوعلي - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن عراق، ابوعلي

جلد: 4

نويسنده:

شماره مقاله:1502

اِبْن ِ عِراق ، ابوعلى شمس الدين محمد بن على بن عبدالرحمان (878 - صفر 933ق /1473- نوامبر 1526م )، عارف و شاعر. وي در دمشق در خاندانى از امراي چركس به دنيا آمد (طاش كوپري زاده ، 353-354؛ غزي ، 1/59؛ ابن عماد، 8/196). در آغاز عمر به تحصيل قرائت قرآن و تجويد و حساب و ساير مقدمات پرداخت و پس از وفات پدرش در 895ق همسر اختيار كرد. وي در همين سال براي رسيدگى به اموال و اقطاعى كه از پدرش بازمانده بود، به بيروت سفر كرد و در آنجا به ديدار بعضى از اوليا و بزرگان صوفيه نايل شد. در بازگشت به دمشق چندي به كارهايى چون سواري ، تيراندازي ، شكار، نرد، شطرنج و ساير اشتغالاتى كه خاص اميرزادگان بود، مشغول شد، ولى سرانجام به مصاحبت شيخ ابراهيم ناجى رسيد و به ارشاد او به تصوف گراييد و از دست او خرقه گرفت و در همين احوال به آموختن نحو، معانى و بيان ، تفسير، فقه و حديث نيز اشتغال داشت و اوقات را به مصاحبت اهل علم و تقوي مى گذراند، تا اينكه در 904ق با على بن ميمون مغربى و شيخ عبدالقادر بن حبيب ملاقات كرد و از هدايت آن دو بهره ور شد (نك: طاش كوپري زاده ، 354؛ غزي ، 1/59 -61؛ ابن عماد، 8/196-197).

در 905ق از راه بيروت به مصر سفر كرد و به ملاقات و مصاحبت چند تن از بزرگان علم و عرفان آن ناحيه ، چون جلال الدين سيوطى ، دمياطى و احمد قسطنطينى نايل آمد. سپس به دمياط سفر كرد و در آنجا محضر برخى بزرگان را دريافت و از آنجا رهسپار بيروت شد و در عيد فطر همان سال به بيروت رسيد، پس از چندي از بيروت عازم دمشق شد (غزي ، 1/61؛ ابن عماد، 8/197). پس از بازگشت به دمشق نخست به حج رفت و بار ديگر از دمشق عازم بيروت شد. اقامت وي در بيروت تا 910ق ادامه يافت و در اين سال هر چه در آنجا داشت يكباره ترك كرد و به دمشق بازگشت (نك: غزي ، 1/61 -62). سال بعد كه على بن ميمون از روم به حماه رفت ، نامه اي به ابن عراق نوشت و او بى درنگ به سوي حماه رهسپار شد و چند ماهى نزد استاد و پير خود به سر برد. سپس به اشارة ابن ميمون رهسپار بيروت شد و به تعليم و ارشاد صوفية آنجا مشغول گرديد (غزي ،1/62؛ ابن عماد، 8/197- 198). در مدتى كه مقيم بيروت بود، اوقات خود را به تأليف مى گذراند و گفته اند كه 24 جلد كتاب نوشت ، اما چون اين خبر به ابن ميمون رسيد، رنجيده خاطر شد و نامه اي به ابن عراق نوشت و از او خواست تا با كتابهاي خود به دمشق برود.

هنگامى كه در اواخر رجب 913 آن دو در دمشق يكديگر را ملاقات كردند، ابن ميمون شديداً مريد و شاگرد خود را مورد عتاب قرار داد و او را به سبب پرداختن به اينگونه كارها و اشتغال به «قيل و قال » سرزنش كرد. ابن عراق نوشته هاي خود را به ابن ميمون سپرد و او همه را، جز آنچه در قواعد و تأديب بود، به آب شست (نك: غزي ، همانجا؛ ابن عماد، 8/198). 6 سال پس از وفات ابن ميمون ، وي در 923ق به بيروت بازگشت و در رباطى كه تأسيس كرده بود، به تربيت مريدان و ارشاد شاگردان پرداخت ، تا اينكه گروهى از اعيان دمشق نامه اي نوشته و او را بدانجا دعوت كردند. وي اين بار يك چند در دمشق و سپس مدتى در غوطه و صفد اقامت كرد و همچنان به ارشاد مريدان و تدريس تفسير، فقه و حديث مشغول بود و اهل علم و عرفان از اطراف نزد او مى آمدند. در 924ق بار ديگر عازم حج شد و در حالى كه سرپرستى امور حجاج به او سپرده شده بود، خود پياده اين سفر را به انجام رساند (غزي ، 1/62 - 64). از آن زمان وي در مدينه اقامت گزيد و به تربيت سالكان و تعليم و ارشاد طالبان علوم مشغول شد، و همواره تا پايان عمر ميان حرمين رفت و آمد داشت و مراسم حج را به جاي مى آورد.

سرانجام در 54 سالگى در مكه درگذشت و در تشييع جنازة او جمعى كثير از مردم مكه ، از آن ميان ابو نمى بن بركات ، شريف و سلطان مكه ، شركت جستند (همو، 1/67). از او فرزندانى بر جاي ماند كه دو تن از آنان - شيخ على و شيخ عبدالنافع - اهل علم و ادب بودند (همو، 1/64؛ عيدروسى ، 175، 177) و عيدروسى (ص 175-179) اشعاري از آن دو نقل كرده است .

ابن عراق در علوم ظاهر و باطن از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت و از زهد و پرهيزكاري و رياضتهاي سخت او روايتهايى نقل شده است (نك: طاش كوپري زاده ، 354؛ غزي ، 1/59، 64؛ ابن عماد، 8/196، 198) و كراماتى نيز به او نسبت داده اند (نك: عيدروسى ، 174). عرفان او معتدل و مبتنى بر رعايت اصول و قواعد شريعت بود. از افكار و تصورات ِ وحدت ِ وجودي دوري مى جست ، اما در بيان صفات خداوند و وحدت ذات الهى از نكات و اشارات كلامى و فلسفى بهره مى گرفت (نك: «عقيدة» او به نقل عيدروسى ، 175، و «حزب الاشراق » منسوب به او به نقل غزي ، 1/66). ابن عراق شعر نيز مى سرود و قطعات كوتاهى از سروده هاي او با مضامين دينى و عرفانى در بعضى از كتابها نقل شده است (نك: غزي ، 1/65 -67).

چنانكه قبلاً اشاره شد، استاد و پير او على بن ميمون او را از نوشتن منع كرد و اغلب تأليف او را كه تا 913ق نوشته شده بود، از ميان برد، ولى با وجود اين امروز تعداد قابل توجهى كتاب و رساله به نام او در كتابخانه هاي جهان موجود است ، از آن جمله :

1. تأديب الاقوال و تهذيب الاعمال و تربية النيات على اكمل الاحوال (سيد، 1/117)؛

2. رسالة فى اهل الطريق (همو، 1/371)؛

3. رسالة ابن عراق الى الصوفية فى كافة الا¸فاق (ظاهريه ، تصوف ، 1/615 -616)؛

4. وصية محمد بن عراق (همان ، 3/152-153؛ نيز نك: عيدروسى ، 175)؛

5. وصية المنتظر غريب الوطن لكل حُرّأتى بالمصحف و الكفن (ظاهريه ، مجاميع ، 1/394؛ همان ، تصوف ، 3/165؛ سيد، 3/200؛ علوش ، 1(2)/ 196). بروكلمان ، اين رساله را به على بن محمد، فرزند ابن عراق ، نسبت داده است ؛

6. رسالة القواعد الشرعية لطلاب الطريقة المحمدية (سيد، 2/221؛ علوش ، 1(2)/

196. حاجى خليفه (2/1358) از اين رساله با عنوان القواعد الشرعية لسالكى الطريقة المحمدية ياد كرده است .

7. رسالة العراقية لسالك الطريقة المحمدية (جامعه ، 3(2)/249)؛

8. جوهرة الغواص و تحفة اهل الاختصاص ( آلوارت ، .(I/161 زركلى (6/290) عنوان آن را جوهرة الخواص ذكر كرده است ؛

9. كشف الحجاب برؤية الجناب (نك: ؛ GAL/II/437 بغدادي ، هديه ، 2/232)؛

10. عقيدة ابن عراق ، كه عيدروسى (ص 175) آن را نقل كرده و بغدادي ( ايضاح ، 2/116) بدان اشاره دارد؛

11. حزب الاشراق ، منسوب به اوست وغزي (1/66) آن را نقل كرده است و ابن عماد (8/199) بدان اشاره دارد.

تأليفات زير در ضمن شرح احوال او در تواريخ آمده است :

1. السفينة العراقية فى لباس الخرقة الصوفية (غزي ، 1/59؛ ابن عماد، همانجا؛ بغدادي ، همان ، 2/17). وي در اين كتاب تاريخ ولادت و شرح حال خويش را آورده است ؛

2. سفينة النجاه لمن الى الله اِلتجاه (غزي ، 1/65؛ ابن عماد، همانجا)؛

3. رسالة فى صفات اولياءالله تعالى (غزي ، ابن عماد، همانجاها). اين رساله به خواهش يكى از مريدانش به نام احمد داجانى مقدسى در دوشنبه 7 ربيع الاول 931 تأليف شده است ؛

4. هداية الثقلين فى فضل الحرمين (همانجاها؛ بغدادي ، همان ، 2/719)؛

5. مواهب الرحمان فى كشف عورات الشيطان (غزي ، ابن عماد، همانجاها؛ بغدادي ، هديه ، 2/232)؛

6. المنح الغنائية و النفحات المكية (همانجاها). زركلى (همانجا) عنوان آن را المنح العامية و النفحات المكية آورده است . غزي (1/65) و ابن عماد (همانجا) رساله اي را از وي با اين شرح ياد مى كنند: «رسالة كتبها الى من انتسب الى الطريقة المحمدية فى سائر الا¸فاق خصوصاً بمكة العلية و المدينة المرضية» كه احتمالاً همان رساله اي است كه به عنوان رسالة ابن عراق الى الصوفية فى كافة الا¸فاق ذكر آن قبلاً گذشت .

مآخذ

ابن عماد، عبدالحى ، شذرات الذهب ، قاهره ، 1351ق ؛ بغدادي ، ايضاح ؛ همو، هديه ؛ جامعه ، خطى ؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ زركلى ، اعلام ؛ سيد، خطى ؛ طاش كوپري زاده ، احمد، الشقائق التعمانية، به كوشش احمد صبحى فرات ، استانبول ، 1405ق ؛ ظاهريه ، خطى (مجاميع )؛ همان (تصوف )؛ علوش و رجراجى ، فهرس المخطوطات العربية، رباط، 1954م ؛ عيدروسى ، عبدالقادر، تاريخ النور السافر، بيروت ، 1405ق / 1985م ؛ غزي ، نجم الدين ، الكواكب السائرة، به كوشش جبرائيل سليمان جبور، بيروت ، 1945م ؛ نيز:

Ahlwardt; GAL.

بخش عرفان

/ 479