ابن عربي، ابوعبدالله - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن عربي، ابوعبدالله

جلد: 4

نويسنده: شرف الدين خراساني

شماره مقاله:1507

اِبْن ِ عَرَبى ، ابوعبدالله محيى الدين محمد بن على بن محمد بن العربى الحاتمى (560 - 638ق /1165-1240م )، معروف به شيخ اكبر، انديشمند، عارف و صوفى بزرگ جهان اسلام . وي در مشرق ، ابن عربى خوانده مى شود تا از ابوبكر ابن العربى (د 543ق /1148م )، قاضى ، محدث و فقيه اندلسى ، متمايز گردد.

بخش اول - زندگانى و آثار

زندگانى

ابن عربى در 27 رمضان 560ق /7 اوت 1165م در شهر مُرسيه 1، در جنوب شرقى اندلس به جهان چشم گشود. در برخى از منابع زاد روز او دوشنبه 17 رمضان 560 آمده است (ابن دمياطى ، 28، به نقل از ابن نجار؛ مقري ، 2/163)، اما در يك دست نوشته كه جزو كتابخانة شخصى صدرالدين محمد بن اسحاق قونوي شاگرد نزديك و برجستة ابن عربى بوده است ، به خط قونوي 27 رمضان 560 ثبت شده است (آستين ، 21 ، حاشية .(2

در اين زمان فرمانرواي مرسيه ابوعبدالله محمد بن سعد بن مَردَنيش بوده است كه از 542ق /1147م تا 567ق /1172م بر مرسيه ، بلنسيه و شاطبه حكومت داشته است (دربارة او، نك: ابن صاحب الصلاة، 65 - 66، جم)، ابن عربى نيز خود به تولد خويش در زمان محمد بن مردنيش اشاره مى كند ( الفتوحات ، 4/207، محاضرة الابرار، 1/87).

ابن عربى از دودمان عربى كهنى بوده و سلسله نسب وي به حاتم طايى مى رسيده است ، چنانكه خود «الطائى الحاتمى » را به دنبال نام خويش مى آورد ( الفتوحات ، 4/553). پدرش از مردان برجسته و سرشناس مرسيه به شمار مى آمده و احتمالاً يكى از نزديكان ابن مردنيش بوده است . فيلسوف مشهور ابن رشد (د 595ق /1198م ) از دوستان نزديك پدر ابن عربى بوده است و بنابر گزارش خود ابن عربى ، ابن رشد از پدر او درخواست ديدار با ابن عربى را كرده بوده است (دربارة اين ديدار، نك: الفتوحات ، 1/153-154).

بخشى از زندگى ابن عربى در اندلس ، همزمان با فرمانروايى 3 تن از «موحدون » بوده است : ابويعقوب يوسف (حك 558 -580ق /1163- 1184م )، ابويوسف يعقوب المنصور (حك 580 - 595ق /1184- 1199م ) و محمدالناصر (حك 595 -610ق /1198-1213م ). با وجود شكوفايى فرهنگى در آن دوران ، اوضاع سياسى اندلس آميخته با بحرانها و درگيريهاي مداوم ميان مسلمانان و فرمانروايان مسيحى شمال اسپانيا بود و در پى اين بحرانهاي سياسى ، بخشهاي مهمى از سرزمين اندلس به دست مسيحيان افتاد. در زمان محمد الناصر نبرد مشهور عقاب در 609ق /1212م ميان مسلمانان و سپاهيان مسيحى به فرماندهى آلفونس هشتم پادشاه كاستيل ، درگرفت كه به شكست سخت مسلمانان انجاميد و هزاران تن از مسلمانان در آن كشته شدند (مراكشى ، 321-323). در پى اين شكست ، زوال فرمانروايى موحدون در اسپانيا آغاز شد. از آن پس سرزمين اندلس اسلامى اندك اندك به چنگ فاتحان مسيحى مى افتاد. نزديك به نيمة سدة 13م ، آنچه اروپاييان آن را «تسخير دوبارة2» اسپانيا مى نامند، عملاً انجام گرفته بود. شهر قرطبه در 634ق /1236م و اشبيليه در 646ق /1248م براي هميشه از دست مسلمانان بيروت رفت (نك: حتى ، .(551

خانوادة ابن عربى تا 568ق /1172م در مرسيه به سر مى برد. در اين ميان حكومت ابن مردنيش به وسيلة موحدون برانداخته شد. خانوادة ابن عربى در همان سال از مرسيه به اشبيليه منتقل شد. پدر ابن عربى از الطاف فرمانرواي جديد اندلس ، ابويعقوب يوسف برخوردار گرديد. وي از نزديكان والى اشبيليه بوده و گويا به يك منصب دولتى نيز گمارده شده بود (قاري بغدادي ، 22؛ ابن عربى ، روح القدس ، 108-109). در اشبيليه ، ابن عربى نزد استادان نامدار به آموختن قرائات هفتگانه ، ادبيات ، حديث و ديگر دانشهاي زمان خود پرداخت و تنى چند از استادان به وي اجازة تدريس آثار خود را دادند.

ابن عربى در اجازه اي كه در 632ق /1234م به الملك المظفر، ملقب به الملك الاشرف (576 - 635ق /1180-1227م ) به خط خود نوشته است ، نام تنى چند از استادان خود در قرائت قرآن ، فقه ، حديث و نيز عنوانهاي 290 نوشتة خود را آورده است . در اينجا نام بعضى از استادان برجسته و شناخته شدة وي در قرآن و حديث ياد مى شود:

1. ابوبكر محمد بن خلف بن صافى لخمى ، ابن عربى در 578ق در اشبيليه نزد وي علم قرائت (نك: الفتوحات ، 1/331، 4/550) و همچنين الكافى در قرائات هفتگانه اثر ابوعبدالله محمدبن شريح رعينى (د 476ق / 1083م ) را آموخته بود؛

2. ابوالقاسم عبدالرحمان بن غالب شراط، استاد قرائت ؛

3. قاضى ابوبكر محمد بن احمد بن حمزه ، ابن عربى نزد وي كتاب التيسير در قرائات هفتگانه ، اثر عثمان بن ابى سعيد دانى (د 444ق /1053م ) را خوانده و از وي اجازة عامه دريافت كرده بود؛

4. قاضى ابوعبدالله محمد بن سعيد بن زرقون انصاري ، ابن عربى كتاب التقصى و ديگر آثار ابن عبدالبر مانند الاستدراك ، التمهيد و الاستيعاب را خوانده و از وي اجازة عامه در روايت گرفته بود؛

5. ابومحمد عبدالحق بن محمد بن عبدالرحمان بن عبدالله ازدي ، ابن عربى حديث و همة نوشته هاي وي را در اين علم آموخته و نيز نوشتة على بن محمد بن حزم (د 456ق /1064م ) را با وي خوانده بود؛

6. عبدالصمد بن محمد بن ابى الفضل حرستانى ، ابن عربى نزد وي صحيح مسلم را خوانده و از او اجازة عامه گرفته بود؛

7. يونس بن يحيى بن ابى الحسن عباسى هاشمى كه بسياري از كتابهاي حديث ، از جمله صحيح بخاري را به وي آموخته بود؛

8. ابو (ابن ) شجاع زاهر بن رستم اصفهانى كه سنن ترمذي را در مكه به وي آموخته و به او اجازة عامه داده بود؛

9. برهان الدين نصر بن ابى الفتوح بن على حضرمى [حصري ؟] (د 619ق / 1222م ) پيشواي مكتب حنبلى . ابن عربى در مكه سنن ابو داوود سجستانى (د 275ق /889م ) را نزد وي خوانده و از او اجازة عامه گرفته بود؛

10. ابوعبدالله ابن غلبون ، ابن عربى نزد وي كتابهاي قاضى ابوبكر محمد بن عبدالله بن العربى را خوانده و از او اجازة عامه گرفته بود؛

11. ابوالوائل بن العربى ، عموزادة قاضى ابوبكر، ابن عربى كتاب سراج المهتدين قاضى ابوبكر را نزد وي خوانده و از وي اجازة عامه دريافت كرده بود؛

12. محمد بكري ، ابن عربى الرسالة القشيرية ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن (د 465ق /1072م ) در اصول تصوف را - با دو واسطه از مؤلف آن - نزد وي خوانده بود؛

13. عبدالوهاب بن على بن سكّينه (د 607ق /1210م )، شيخ الشيوخ بغداد، ابن عربى در بغداد با وي ديدار داشته و الرسالة القشيرية را نزد وي خوانده و از وي اجازة عامه گرفته بود (به گفته ابن عربى هر دو ايشان از يكديگر چيزها آموخته بودند)؛

14. ابوالخير احمد بن اسماعيل بن يوسف طالقانى قزوينى ، ابن عربى نزد وي نوشته (يا نوشته هاي ) محدث نامدار بيهقى (ابو بكر احمد ابن حسين عبدالله بن موسى ، د 458ق /1066م ) را با يك واسطه از مؤلف ، خوانده و از وي اجازة عامه گرفته بود.

از مردان نامداري كه ابن عربى از ايشان اجازة عامه گرفته بود، يكى محدث و تاريخ نگار مشهور ابن عساكر (د 571ق /1176م ) صاحب تاريخ دمشق است و ديگري ابن بشكوال (د 578ق /1182م ). وي همچنين از ابوالقاسم ذاكر بن كامل بن غالب خفّاف و ابوحفص عمر بن عبدالمجيد قرشى ميّانشى و نويسندة نامدار ابوالفرج عبدالرحمان ابن جوزي (د 597ق /1200م ) اجازة عامه گرفته بود. ابوالفرج ابن جوزي اجازة روايت همة نوشته هايش ، به ويژه كتاب صفوة الصفوة يا صفة الصفوة و مثير العرام الساكن الى اشرف الاماكن را به وي داده بود؛ ابن عربى از چند تن ديگر نام مى برد كه نزد ايشان درس خوانده بوده است ، مانند ابوبكر محمد بن عُبَيد سَكسَكى ، فقيه و محدث ، عبدالودود بن سمحون (يا سمجون )، ابوزيد سهيلى و عمران بن موسى بن عمران ميرتُلى (نك: ابن عربى ، «صورة اجازة»، 112-121؛ نيبرگ ، .(21-27

شايان ذكر است كه با توجه به استادان ابن عربى و دانشهايى كه آموخته بود، ديگر جاي شگفتى نيست كه وي از آغاز جوانيش سرشناس شده باشد. گفته مى شود كه وي چندي منشى فرمانروايان اشبيليه بوده است (مقري ، 2/163). دربارة گستردگى دامنة معلومات وي گفته شده است كه «وي در هر فنى از اهل آن فن آگاه تر است » (ابن عماد، 5/190) و انبوه نوشته هاي وي بر اين حقيقت گواه است .

دربارة نخستين انگيزه هايى كه ابن عربى را به سوي عرفان و تصوف كشانده بوده است ، آگاهى چندانى در دست نيست ، اما مى دانيم كه در اندلس ِ دوران نوجوانى و جوانى وي گرايشهاي عرفانى و نيز محافل شيوخ تصوف و مريدان ايشان اندك نبوده است . يكى از بزرگ ترين و نامدارترين شيوخ عرفان و تصوف ، همزمان با جوانى ابن عربى ، شعيب ابن حسين اندلسى مشهور به ابومدين (د 594ق /1198م ) بوده است كه ابن عربى در نوشته هايش چندين بار از وي نام مى برد و او را «شيخنا و عمادنا» و «شيخ الشيوخ » و «ابوالنجا» مى نامد ( الفتوحات ، 2/261، «التدبيرات الالهية»، 126). ابن عربى ابومدين را «از بزرگان عارفان » مى نامد و مى گويد كه از روي بصيرت به او اعتقاد داشته است ( الفتوحات ، 4/498؛ دربارة ابومدين ، نك: غبرينى ، 22-32؛ ابن قنفذ، 90-106). اما با وجود ارادت فراوانى كه ابن عربى به ابومدين مى ورزيده است ، به نظر نمى رسد كه شخصاً با وي روبه رو شده باشد، چنانكه خود نيز به اين نكته اشاره مى كند ( روح القدس ، 113-114).

ابن عربى ، بنا بر گفتة خودش در 580ق /1174م به «طريقت عرفان » داخل شده بود ( الفتوحات ، 2/425) و نخستين كسى كه با وي در «طريق الله » روبه رو شده بود، ابوجعفر احمد عرينى است كه در آغاز آشنايى ابن عربى با «طريقت عرفان » به اشبيليه آمده و ابن عربى نخستين كسى بوده كه به ديدار او شتافته بوده است ( روح القدس ، 76، الفتوحات ، 4/529). ابن عربى زندگانى خود را پيش از داخل شدن به طريقت ، «زمان جاهليت » خود مى نامد (همان ، 1/185، 4/540).

ابن عربى با زنى به نام مريم بنت محمد بن عبدون ازدواج كرده بود كه از او چيزي نمى دانيم ، اما بنا بر گواهى ابن عربى ، او اهل باطن و از سالكان طريقت و هم مشرب شوي خود بوده است و ابن عربى از وي يك رؤياي عارفانه نقل مى كند (همان ، 1/278، 3/235).

در اينجا شايسته است كه به نظر ابن عربى به زنان در آغاز ورود وي به طريقت و پس از آن اشاره كنيم . مضمون گفته هاي او چنين است : زنان پاره هاي ديگر مردانند، نمى بينى كه حوّا از آدم آفريده شده و داراي دو حكم است ، حكم نرينگى به اصل و حكم مادينگى به عارض . انسانيت مجمع نر و ماده است . من در آغاز ورودم به اين طريق بيش از همة مردم از زنان و جماع بيزار بودم و نزديك به 18 سال بر اين شيوه باقى ماندم [تا 598 ق ] تا اينكه شاهد اين مقام شدم و ترس از بيزاري خداوند از من به اين سبب ، به سراغم آمد و آن هنگامى بود كه از اين خبر پيامبر آگاه شدم كه خداوند زنان را محبوب پيامبرش گردانيده است (اشاره به حديث : حُبَّب َ اِلَى َّ مِن ْ دُنياكم ثَلاث : النِساء و...، نك: مبحث نظرية ابن عربى دربارة زنان در همين مقاله ). در اين هنگام آن بيزاري در من از ميان رفت و خداوند زنان را محبوب من گردانيد، چنانكه اكنون از هر كس ديگري شفقت من به زنان بيشتر است و بيش از همه حق ايشان را رعايت مى كنم ، چه من اكنون به اين امر بصيرت دارم ( الفتوحات ، 4/84). بر اين پايه مى توان دريافت كه چرا ابن عربى به زنان عارف نيز ارادت مى ورزيده و به ايشان خدمت مى كرده است ، زنانى چون : فاطمه دختر ابن (ابى ) المثنى در اشبيليه كه در هنگام ملاقات ابن عربى با وي 95 ساله بوده است ، شمس ام الفقراء در مرشانه ، ام الزهرا در اشبيليه ، گلبهار مشهور به ست غزاله در مكه (نك: همان ، 1/274، 2/35، 347- 348، روح القدس ، 126-127).

شواهدي در دست است نشانگر آنكه ابن عربى از همان آغاز جوانى داراي دلى تپنده در آرزوي آنچه فراسوي جهان محسوس و مادي است و روحى تشنة حقايق غيبى و عواطفى پر هيجان و انديشه اي عرفان جو بوده است ، چنانكه در اين رهگذر جوانه هاي بينش عرفانى در درونش سر برمى زده و حالات و مكاشفاتى برايش دست مى داده كه انگيزة شگفتى ديگران و تحسين آنان مى شده است .

خود ابن عربى ، در مرحلة ديگري از زندگانيش ، صحنة ديدار خود را با فيلسوف ارسطو گراي بزرگ ، ابن رشد تصوير مى كند كه بر آنچه گفته شد، گواه است . وي مى گويد: «روزي در قرطبه به خانة قاضى آن شهر ابوالوليد ابن رشد رفتم . وي خواهان ديدار من بود، چون چيزهايى از آنچه خداوند در خلوت بر من آشكار كرده بود، به گوشش رسيده بود و دچار شگفتى شده بود. بدين سان پدرم كه از دوستان وي بود، به بهانة حاجتى مرا نزد وي فرستاد. من در آن هنگام نوجوانى بودم موي بر چهره نروييده و شارب برنياورده . چون بر وي درآمدم ، براي نشان دادن مهر و احترام به من ، از جايش برخاست و مرا در آغوش گرفت . سپس به من گفت : آري ! گفتم : آري . پس شادي او از اينكه من نيتش را فهميده بودم ، افزون شد. آنگاه من از آنچه انگيزة شادي او شده بود، آگاهى يافتم و گفتم : نه . در اين هنگام ابن رشد خود را كنار كشيد و رنگ چهره اش ديگر شد، [گويى ] دربارة انديشيدة خود دچار شك شده بود. سپس گفت : شما امر را در كشف و فيض الهى چگونه يافتيد؟ آيا همان است كه [عقل و] انديشة نظري به ما داده است ؟ به او گفتم : آري - نه ! ميان آري و نه روحها به بيرون از موادشان پرواز مى كنند و گردنها از بدنهايشان جدا مى شوند! ابن رشد رنگش پريد، لرزه بر اندامش افتاد و نشست و مى گفت : لاحول و لاقوة الا بالله »، زيرا آنچه را من بدان اشاره كرده بودم ، دريافته بود... و پس از آن روز ابن رشد از پدرم خواست كه من بار ديگر با او گرد آيم ، تا آنچه در انديشه دارد، بر من عرضه كند [و بداند] كه آيا [انديشه هاي او] موافق [با برداشت من ] است يا مخالف آن ، زيرا وي از صاحبان انديشه و نظر عقلى بود. سپس وي خدا را سپاس گزارد از اينكه در زمانى زندگى مى كند كه در آن كسى را ديده است كه نادان به خلوت خود داخل مى شود و اينگونه بيرون مى آيد، بى درسى و بحثى و مطالعه اي و خواندنى . وي سپس گفت : اين حالتى است كه ما [وجودِ] آن را اثبات كرده بوديم ، اما كسى را كه داراي آن شده باشد، نديده بوديم . سپاس خداي را كه من در زمانى هستم كه در آن يكى از دارندگان اين حالت يافت مى شود كه قفلها را مى گشايد. سپاس خدايى را كه ويژگى ديدار با او را نصيب من كرد». سپس ابن عربى مى افزايد كه مى خواسته است بار ديگر با ابن رشد ديدار كند، اما اين ديدار دست نداده تا در 595ق كه در همان شهر قرطبه بر سر تابوت ابن رشد حاضر شده است ( الفتوحات ، 1/153-154؛ ماير، .(III/280

ابن عربى سالها پس از اين ديدار و هنگامى كه بخشى از فتوحات مكية را مى نوشته است ، بار ديگر ابن رشد را به ياد مى آورد. وي پس از انتقاد شديد از «سخنگويان در حكمت » كه به درگاه پادشاهان و واليان نادان پناه مى برند و حتى اينان آنان را تحقير مى كنند، از حكيمانى كه به شناخت خدا از راه «فيض الهى اختصاصى » و خارج از آموختن درس معمولى ، معتقدند و عقل را از لحاظ فكر و نظر در اين راه ناتوان مى بينند، به نيكى ياد مى كند و مى نويسد: «من از يكى از بزرگان ايشان كه شنيده بود آنچه را خداوند از شناخت خود، بى نظر و خواندن ، بلكه از راه خلوتى كه با خدا داشته ام ، بر من گشوده بود، در حالى كه من اهل طلب [آموزش نظري ] نبوده ام ، شنيدم كه مى گفت : سپاس خداي را كه در زمانى هستم كه در آن كسى را ديدم كه خداوند رحمتش را نصيب وي كرده و از نزد خود به وي دانش آموخته است » ( الفتوحات ، 1/325).

ابن عربى در مراحل سلوك و آموزش و اجتهاد عرفانى خود از شيوخ نامدار عصر خود بهره گرفته و زمانى را در خدمت آنان گذرانده است . وي احوال و مقامات اين شيوخ را در جاهاي پراكنده از فتوحات وصف مى كند و نيز در دو نوشتة خود رسالة روح القدس فى محاسبة النفس و الدرة الفاخرة اوصاف ايشان و روابط خود را با آنان تصوير مى كند. در رسالة روح القدس از 54 تن از شيوخى كه با ايشان ديدار كرده است ، نام مى برد (نك: ص 76-126؛ آستين ، 160 -63 ؛ دربارة الدرة الفاخرة كه هنوز منتشر نشده است ، نك: يحيى ، .(192-193 از برجسته ترين آنان يكى ابويعقوب يوسف بن يخلف الكومى ( الفتوحات ، 1/251) است و ديگري ابومحمد عبدالله شكّاز از اهل باغه است كه ابن عربى با وي در 595ق در غرناطه ديدار داشته است (همان ، 1/187).

سفرها: ابن عربى تا سن 30 سالگى (590ق /1194م ) در اشبيليه به سر برد و در اين ميان به شهرهاي ديگر اسپانيا سفر مى كرد. در اشبيليه وي با چند تن از شيوخ زمان خود، از جمله ابويحيى صنهاجى ضرير، صالح بربري ، ابوعبدالله شرفى و ابوالحجاج شُبَربُلى ديدار داشته است . وي مى گويد با اين 4 تن كه از بزرگان ملاميه (ملامتيه ) بوده اند، الفت و همنشينى و دوستى نزديك داشته است . ابن عربى به ايشان در الدرة الفاخرة پرداخته است ( الفتوحات ، 1/206). وي از «ملامتيان » سخت ستايش مى كند و ايشان را مردانى مى نامد كه در ولايت به بالاترين درجات آن رسيده اند و بالاتر از درجة ايشان تنها درجة پيامبري است (همان ، 1/181-182). در جاي ديگري در بارة ملامتيان مى گويد كه اگر مقام و منزلت ايشان نزد خدا بر انسانها آشكار مى شد، آدميان آنان را به جاي خدايان مى گرفتند (همان ، 3/34- 35). ابن عربى در 590ق اندلس را ترك گفت و به شمال افريقا سفر كرد. در آن سال وي را در تلمسان مى يابيم كه در آنجا پيامبر(ص ) را در خواب مى بيند (همان ، 4/498). در همان سال وي به تونس مى رود و در آنجا با ابومحمد عبدالعزيز بن ابوبكر بن قرشى مهدوي (د 621ق /1224م ) آشنا مى شود كه از آن پس دوست نزديك وي بوده است (نك: يحيى ، استدراك ، 1/505). ابن عربى بعدها خطبة كتاب فتوحات خود را به وي اهدا مى كند و در 600ق /1203م ، در مكه ، رسالة روح القدس را به نام وي مى نويسد و نيز نوشتن كتاب انشاء الدوائر، را در 598ق در تونس ، در خانة وي آغاز مى كند ( الفتوحات ، 1/9، 98، 120، روح القدس ، 19).

در 591ق ابن عربى در شهر فاس بوده است ( الفتوحات ، 4/220، 541). در 592ق به اشبيليه بازگشته و در آنجا به سر برده است (همان ، 1/32). در 593ق در فاس با عبدالله بن استاذ موروري ديدار كرده است . ابن عربى از وي با عنوان «قطب المتوكلين » ياد مى كند و او را يكى از اولياء «اهل الله » مى داند (همان ، 4/76، 1/666). در 594ق نيز ابن عربى در فاس بوده و خداوند در آنجا «خاتم محمدي » را به وي شناسانده و علامت او را به ابن عربى نشان داده است ، ولى نام او را نمى آورد (همان ، 3/514، 4/549). در 595 ق ابن عربى در شهر المريه 1 در اندلس بوده و در رمضان آن سال كتاب مواقع النجوم را در 11 روز نوشته بوده است كه به گفتة خودش آن را در پى يك فرمان الهى نوشته و آن كتاب «خواننده را از استاد بى نياز مى كند، بلكه استاد نيازمند آن است » (همان ، 1/334). وي در همين سال در شهر غرناطه بوده و با شيخ خود ابومحمد عبدالله شكار ديدار داشته است (همان ، 1/187). نيز در همين سال ابن عربى را در زادگاهش مرسيه مى يابيم (همان ، 1/708). وي در 597ق در مراكش بوده و در محرم آن سال به «مقام القربة» رسيده بوده است (همان ، 2/260-261) و در همان سال به او الهام شده بوده است كه به سوي «مشرق » روانه شود (همان ، 2/436). در 598ق ابن عربى در تونس بوده و در خانة عبدالعزيز مهدوي به سر مى برده است (همان ، 1/98). در همين سال وي با ابوعبدالله ابن جنيد قَبَرفيقى (از نواحى رُنده در جنوب اندلس ) كه از شيوخ طائفه و معتزلى مذهب بوده است ، ديدار كرده و با وي مباحثاتى داشته و سرانجام او را از نظرية «خلق افعال از سوي انسانها» منصرف كرده بوده است (همان ، 2/182، 3/45)؛ وي همچنين در همان سال در بيت المقدس بوده و از آنجا پياده روانة مكه گرديده است (همو، روح القدس ، 92-93) و پس از رمضان همان سال وارد مكه شده و به خدمت شيخ مكين الدين ابوشجاع زاهر بن رستم بن ابى الرجاء اصفهانى رسيده و شيفتة دختر وي به نام «نظام » و ملقب به «عين الشمس » شده است و بعدها ديوان اشعار خود ترجمان الاشواق را به نام و براي او سروده است (نك: ترجمان الاشواق ، 7 به بعد). ابن عربى تا 600ق در مكه به سر برده است . در 601ق ، وي را در موصل مى يابيم كه با مردي به نام مهذب ثابت عنتر حلوي كه مدعى معارضه با قرآن بوده برخورد داشته است (همو، الفتوحات ، 3/17). على بن عبدالله بن جامع ، شيخ ابن عربى در همان شهر «خرقة خضر» را به او پوشانده بوده است (همان ، 1/187). ابن عربى ، چنانكه خود مى گويد: در مكه ، روح مجسم محمد پسر هارون الرشيد خليفة عباسى را در هنگام طواف كعبه ديده و با وي سخن گفته است . بعضى از ياران ابن عربى نيز در مكه نزد وي احياءالعلوم غزالى را مى خوانده اند (همان ، 4/12). در همين سال ابن عربى را در بغداد مى يابيم كه در آنجا براي نخستين بار رسالة روح القدس را در حضور جمعى از علما مى خواند (حصريه ، 9).

يك سال پيش از آن (در 600ق )، ابن عربى در مكه با مجدالدين اسحاق ، پدر صدرالدين قونوي (كه بعدها شاگرد برجستة ابن عربى شد) آشنا شده بود. هنگامى كه غياث الدين كيخسرو اول (حك 601 - 608ق / 1205-1211م ) فرمانرواي قونيه (قلمرو سلجوقيان روم ) شد، نامه اي به دوست نزديكش مجدالدين كه در شام بود، نوشت و از وي دعوت كرد كه به قونيه بازگردد (ابن بى بى ، 25). مجدالدين در راه بازگشت به قونيه ، پس از رسيدن به بغداد، ابن عربى را كه در آن هنگام در آن شهر بود، هم سفر خود ساخت و هر دو در ذيقعدة 601 به قونيه رسيدند و كيخسرو مقدم هر دو را بسيار گرامى داشت (همو، 91، 93). به گفتة مقري ، كيخسرو خانه اي به بهاي 100 هزار درهم به ابن عربى هديه كرده بود. چند روزي پس از آن گدايى از ابن عربى چيزي در راه خدا خواست . وي گفت : من چيزي جز اين خانه ندارم ، از آن تو باشد. سپس خانه را به آن گدا بخشيد (2/164). ابن عربى در همين سال نيز در موصل بوده است (ابن عربى ، محاضرة الابرار، 2/419). پس از آن او را در 602ق در بيت المقدس (حصريه ، 15)، در 603ق در مصر (ابن عربى ، الفتوحات ، 1/410) و سرانجام در 604ق در مكه مى يابيم (همان ، 2/376). وي در 606ق بار ديگر به قونيه رفته و در آنجا رسالة الانوار فيما يمنح صاحب الخلوة من الاسرار را نوشته بوده است . در 608ق ابن عربى بار ديگر در بغداد بوده و در آنجا با صوفى مشهور شهاب الدين ابوحفص عمر بن عَمّوية سهروردي (د 632ق / 1234م ) صاحب كتاب عوارف المعارف ديدار داشته است (ابن عماد، 5/193).

از سوي ديگر، ابن عربى در 609ق از بغداد نامه اي اندرز دهنده و سياسى براي فرمانرواي جديد قونيه عزالدين كيكاووس فرستاده بود كه در آن وي را به سخت گيري با مسيحيان تشويق مى كرد ( الفتوحات ، 4/547 - 548). شايد يكى از علتهاي نفرت ابن عربى از مسيحيان ، در آن زمان ، مصائبى بوده باشد كه در همان سالها از سوي مسيحيان در جنگهاي صليبى بر سر مسلمانان آمده بود. وي مسلمانان را از زيارت بيت المقدس كه در آن زمان در دست صليبيان بود برحذر مى دارد (همان ، 4/460). پس از آن ابن عربى را در 610ق يا اندكى پس از آن در حلب مى يابيم (يحيى ، حاشيه ، 143). در 612ق ابن عربى بار ديگر به آناتولى سفر كرده و در آن سال در سيواس و ملطيه به سر مى برده است . در رمضان آن سال كيكاووس انطاكيه را محاصره كرده بود. ابن عربى در خواب مى بيند كه كيكاووس در نبرد با دشمن پيروز مى شود و از ملطيه نامه اي با چند بيت شعر براي وي مى فرستد و مژدة پيروزي را به او مى دهد. كيكاووس در روز عيد فطر، 20 روز پس از رؤياي ابن عربى ، در نبرد پيروزي مى يابد (ابن عربى ، محاضرة الابرار، 2/420-421). در سالهاي 612 -616ق ، ابن عربى ظاهراً در شهر ملطيه در آناتولى به سر مى برده . وي در آنجا طى چند «سماع » برخى از نوشته هاي خود، مانند روح القدس ، ترجمان الاشواق و تاج الرسائل را تأييد كرده است (يحيى ، .(99 وي در سالهاي 617 و 618ق در شهر حلب بوده و كتابهاي خود مقام القربة، الفهوانية و منزل المنازل را «سماع » كرده است . در 620ق /1223م ، ابن عربى عزم سفر به دمشق كرد و تا پايان عمر در آنجا اقامت گزيد و جز براي سفري كوتاه به حلب ، آنجا را ترك نكرد (همانجا). وي در اين شهر نسخة دوم كتاب بنيادي خود فتوحات را كه نوشتن نسخة اول آن را در 599ق /1203م در مكه آغاز كرده بود، در 636ق به پايان رسانيد (ابن عربى ، الفتوحات ، 4/553). كتاب مهم ديگر ابن عربى فصوص الحكم نيز در همان شهر دمشق نوشته شده بود.

دوران زندگانى ابن عربى در دمشق ، دوران شكوفايى و آفرينش فكري و روحى وي به شمار مى رود. فرمانروايان آن دوران كه وي را گرامى مى داشته و به او ارادت مى ورزيده اند، اينانند: الملك العادل اول ، ابوبكر محمد بن ايوب ، سيف الدين (د 615ق /1218م )، برادر صلاح الدين ايوبى و فرزند او الملك الاشرف (د 635ق /1234م ) در دمشق و الملك الظاهر، غازي (د613ق /1216م ) دومين فرزند صلاح الدين فرمانرواي حلب . ابن عربى بسيار مورد اعتمادِ الملك الظاهر بوده و نزد وي شفاعتها مى كرده و شكايات و درخواستهاي مردم را به آگاهى او مى رسانده و سلطان نيز گاه از برخى فقيهان زمانش نزد ابن عربى شكايت مى كرده است (براي نمونه ، نك: همان ، 4/539، نيز 3/69 -70).

ابن عربى در 28 ربيع الثانى 638ق /16 نوامبر 1240م در دمشق ، در خانة قاضى محيى الدين ابن زكى در 78 سالگى درگذشت و در دامنة جبل قاسيون ، در مقبرة خانوادگى ابن زكى به خاك سپرده شد (ابن عماد، 5/202؛ مقري ، 2/162). آرامگاه او هم اكنون نيز در دمشق زيارتگاه است . ابن عربى چند همسر داشته است كه از آن ميان ، چنانكه ديديم ، مريم دختر محمد بن عبدون و فاطمه دختر يونس بن يوسف شناخته شده اند. وي از فاطمه دو پسر داشته است به نامهاي سعدالدين (618 -656ق /1221- 1285م ) و عماالدين محمد (د 667 ق /1269م ). سعدالدين شعر نيكو مى سروده و ديوانى هم داشته است (مقري ، 2/170، 172). ابن عربى از دختر خود به نام زينب نيز ياد مى كند ( الفتوحات ، 4/117).

در برخى منابع آمده است كه ابن عربى ، پس از مرگ شيخ مجدالدين اسحاق با همسر وي ، مادر صدرالدين قونوي ، ازدواج كرده است (قاري بغدادي ، 35، به نقل از ابوالحسن خزرجى ). در تأييد يا رد اين گزارش هيچ مأخذ ديگري در دست نيست . اما اين نكته روشن است كه خود ابن عربى و نيز صدرالدين قونوي كه سالها شاگرد وي از ياران نزديكش بوده است ، در اين باره چيزي نگفته اند.

آثار

ابن عربى را، بى شك ، مى توان پركارترين عارف و صوفى مسلمان و نيز يكى از پركارترين مؤلفان سراسر تاريخ جهان اسلام به شمار آورد. در بارة شمار نوشته هاي او هنوز هم ، پس از پژوهشهايى كه انجام گرفته است ، جاي سخن هست . چنانكه اشاره شد، خود ابن عربى در اجازه اي كه در 632ق /1234م به الملك المظفر ايوبى داده بود، از 290 نوشتة خود نام برده است («صورة اجازة»، 221 - 128). در فهرست ديگري كه ابن عربى بنا بر درخواست يكى از يارانش تهيه كرده است ، از 251 اثر خود نام مى برد و در آغاز آن مى گويد كه شمار اندكى از آنها را نزد شخصى سپرده است كه ديگر به وي باز نگردانده است و نيز اكثر آن نوشته ها كامل و اندكى هم ناقص است («فهرست مؤلفات »، 193-207). اما كامل ترين فهرستى را كه تاكنون ، به شيوه اي پژوهشگرانه و انتقادي ، از نوشته هاي ابن عربى در دست است ، در كتاب عثمان يحيى «تاريخ و طبقه بندي آثار ابن عربى 1» در دو جلد مى يابيم . در آنجا عنوان بيش از 800 نوشتة ابن عربى آمده است . در اين ميان برخى از آنها منسوب به وي و برخى ديگر يك نوشته است كه زير دو سه عنوان يا بيشتر تكرار شده است . اكثر اين نوشته ها در كتابخانه هاي تركيه و به ويژه در كتابخانة شخصى صدرالدين قونوي يافت مى شود كه در واقع پس از مرگ ابن عربى ، نوشته هاي خود وي و كتابهاي ديگر را در بر داشته و به صدرالدين رسيده بوده و اكنون در قونيه نگهداري مى شود.

ما خواننده را به كتاب عثمان يحيى ارجاع مى دهيم و تنها عناوين نوشته هايى از ابن عربى را كه تاكنون چاپ و منتشر شده است ، در اينجا مى آوريم :

1. الاحاديث القدسية، قاهره (در 35 صفحه )؛

2. كتاب الامر المحكم المربوط فيما يلزم اهل طريق الله من الشروط، استانبول ، 1302، 1315ق ، بيروت ، 1912م ، ضمن مجموعة تحفة البهية؛

3. كتاب انشاء الدوائر، به كوشش نيبرگ ، در مجموعه اي با عنوان «نوشته هاي كوچك تر ابن عربى 2»، ليدن ، 1919م ؛

4. تاج الرسائل و منهاج الوسائل ، در مجموعة الرسائل الالهية، قاهره ، 1328ق ؛

5. التجليات الالهية، همراه با تعليقات ابن سودكين شاگرد ابن عربى . اين كتاب در 1966م توسط عثمان يحيى در شماره هاي 60 و 61 مجلة المشرق و سپس به طور مستقل در تهران (1367 ش ) به چاپ رسيده است ؛

6. تحفة السالكين (منسوب به وي )، قاهره ؛

7. تحفة السَفَرَة الى حضرة البَرَرَة، استانبول ، 1300، 1301، 1303ق ، با تعليقات محمد رياض مالح ، بيروت ، 1973م ؛

8. التدبيرات الالهية فى اصلاح المملكة الانسانية، همراه انشاء الدوائر، ليدن ، 1919م ؛

9. ترجمان الاشواق ، متن و ترجمة انگليسى از نيكلسون ، لندن ، 1911، 1978م ، بيروت ، 1966، 1981م ؛

10. تفسير القرآن (منسوب به وي )، قاهره ، 1283، 1317ق ، لكهنو، 1301ق ، نولكشور، 1310ق در حاشية عرائس البيان روزبهان بقلى ، هند، 1315ق با عنوان تفسير الشيخ محيى الدين بن عربى ، بيروت ، 1968م ، قاهره 1978م ؛

11. تنزل الاملاك من عالم الارواح الى عالم الافلاك يا لطائف الاسرار، به كوشش احمد زكى عطيه و طه عبدالباقى سرور، قاهره ، 1961، 1980م ؛

12. التنزلات الليلة فى احكام الالهية، قاهره ، 1987م ؛

13. التنزلات الموصلية فى اسرار الطهارات و الصلوات و الايام الاصلية، به كوشش عبدالرحمان محمود، قاهره ؛

14. تهذيب الاخلاق ، قاهره ، 1328ق ؛

15. توجهات الحروف ، به كوشش عبدالحميد بن شاذلى وفائى ، قاهره ، 1980م ؛

16. كتاب الحجب ، ضمن مجموعة الرسائل الالهية، قاهره ، 1907م ؛

17. الحكم الحاتمية يا الكلمات الحكمية و المصطلاحات الجارية على السنة الصوفية، قاهره ، 1987م ؛

18. كتاب حوض الحياة (منسوب به وي )، به كوشش يوسف حسين در ژورنال آزياتيك 1، 1928م ؛

19. ديوان الشيخ الاكبر يا الديوان الكبير، قاهره ، 1270ق ، بمبئى ؛

20. كتاب الذخائر و الاعلاق فى شرح ترجمان الاشواق ، بيروت ، 1312ق ، همراه ترجمان الاشواق ، بيروت ، 1966م به كوشش محمد عبدالرحمان كردي ، قاهره ، 1968، 1971م ؛

21. رحمة من الرحمان فى تفسير و اشارات القرآن ، به كوشش محمود غراب در 2 جلد كه در حاشية آن ايجاز البيان فى الترجمة عن القرآن نيز به چاپ رسيده است ، دمشق ، 1989م ؛

22. رد معانى الا¸يات المتشابهات الى معانى الا¸يات المحكمات (منسوب ؟)، بيروت ، 1328ق ، قاهره ، 1988م با عنوان رد المتشابه الى المحكم من الا¸يات القرآنية و الاحاديث النبوية؛

23. رسائل ، با تعليقات عبدالرحمان حسن حمودي ، قاهره ، 1987م ؛

24. رسالة فى معرفة النفس و الروح ، به كوشش آسين پالاسيوس ، در رووآفريكن 2، 1905م ، در «آثار چهاردهمين كنگرة خاورشناسان 3»، الجزيره ، 1905م ؛

25. الرسالة الوجودية فى معنى قوله صلى الله عليه و سلم من عرف نفسه فقد عرف ربه ، قاهره ، 1973م ؛

26. روح القدس فى محاسبة النفس ، قاهره ، 1281ق ، همراه با المبادي ´ و الغايات فيما تنضمنه الحروف المعجم من العجائب و الا¸يات ، به كوشش عزة حصريه ، دمشق ، 1970م ؛ شرح اين رساله به كوشش محمود غراب به چاپ رسيده است ؛

27. شجرة الكون ، قاهره ، 1290، 1310ق ، 1987م ، استانبول ، 1303، 1318ق ؛

28. شرح شطرنج العارفين و انيس الخائفين و سيرالعاكفين ، به كوشش محمد سعيد برهانى ، دمشق ، 1965م ؛ به كوشش محمد هاشمى ، بيروت ، 1985م ؛

29. شرح كليات الصوفية و الرد على ابن تيمية، به كوشش محمد غراب ، دمشق ، 1981م ؛

30. كتاب شق الجيب فى اسرار حروف علم الغيب ، در مجموعة الرسائل الالهية، قاهره ، 1325ق ؛

31. الصلاة الفيضية، استانبول ، 1273ق ؛

32. الصلوات الاكبرية، قاهره ، 1303، 1310ق ؛

33. العبادلة، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، قاهره ، 1969م ؛

34. عقلة المستوفز، همراه با انشاء الدوائر، ليدن ، 1919م ؛

35. عنقاء مُغرب فى معرفة ختم الاولياء و شمس المغرب ، قاهره ، 1332، 1353، 1373ق ، 1970م ؛

36. الفتوحات المكية فى معرفة الاسرار المالكية و الملكية كه مفصل ترين ، مهم ترين و بنيادي ترين نوشتة ابن عربى است .

وي نوشتن آن را در هنگام نخستين اقامتش در مكه در 598ق / 1210م آغاز كرده و در 629ق /1231م در دمشق نسخة اول آن را به پايان رسانده بود و نسخة دوم آن را كه شامل افزوده هايى بوده است ، 2 سال پيش از مرگش ، در 636ق /1238م پايان داده بود. متن كامل اين دست نوشته ، بر خط خود ابن عربى ، اكنون در موزة اوقاف اسلاميه در استانبول ، با شماره هاي 1845-1881، در 37 جزء، نگهداري مى شود. ابن عربى در پايان اين نسخه مى نويسد: «بحمدالله اين باب با پايان كتاب ، آن هم تا حد امكان با ايجاز و اختصار به دست نويسندة آن پايان كتاب يافت و اين نسخة دوم از كتاب به خط من است . فراغ از اين باب كه پايان كتاب است ، در بامداد چهارشنبه 24 ربيع الاول 636 دست داد، محمد بن على بن محمد ابن العربى الطائى الحاتمى ، وَفَّقَه الله ، اين نسخه 37 مجلد است و اضافاتى بر نسخة اول دارد و آن را بر پسر بزرگم محمد كه مادرش فاطمه بنت يونس بن يوسف است و بر نسل او و پس از آنان بر مسلمانان ، در خاور و باختر، در خشكى و دريا، وقف كردم » (4/553 -554). اين كتاب چند بار در بولاق ، 1274، 1293، 1326 و 1329ق به چاپ رسيده است . چاپ جديد انتقادي و بسيار ارزنده اي از آن به كوشش عثمان يحيى در چندين جلد آغاز شده و 13 جلد آن از به بعد در قاهره منتشر شده است . كتاب داراي 6 قصل و 560 باب است ؛

37. فصوص الحكم و خصوص الكلم ، دومين نوشتة مهم ابن عربى كه احتمالاً آخرين اثر اوست ، استانبول ، 1287، 1297، 1309ق ، قاهره ، 1304، 1323ق ، چاپ جديد انتقادي به كوشش ابوالعلاء عفيفى ، قاهره ، 1365ق /1946م ؛

38. الفقه عند الشيخ الاكبر محيى الدين ابن العربى ، به كوشش محمود غراب ، دمشق ، 1981م ؛

39. الفوز الاسنى بمناجاة اللّه باسمائه الحسنى ، مصر، 1971م ، با عنوان مناجاة الرحمان بآيات القرآن ، قاهره ، 1324ق ؛

40. فلسفةالاخلاق ، قاهره ، 1332ق ؛

41. القرعة الطيور، قاهره ، با عنوان تربية الطيور لاستخراج الفأل و الضمير، قاهره ، 1974م ؛

42. القرعة المباركة الميمونة و الدرة الثمينة المصونة (منسوب به وي )، قاهره ، 1279ق ، بمبئى ، 1300ق ؛

43. كشف الغطاء عن حقائق التوحيد، به كوشش احمد بكير، تونس ، 1964م ؛

44. كتاب كنه ما لابد للمريد منه ، قاهره ، 1328ق /1967م ؛

45. المبادي ´ و الغايات فيما تتضمنه حروف المعجم من العجائب و الا¸يات (نك: شم 26)؛

46. محاضرة الابرار و مسامرة الاخيار، در 2 جلد، قاهره ، 1282، 1305، 1324ق ، بيروت ، 1968م ؛

47. مشكاة الانوار فى ماروي عن الله من الاخبار، قاهره ، حلب ، 1346ق ؛

48. مفتاح الغيوب ، قاهره .

علاوه بر كتب و مجموعه هاي ذكر شده 29 رسالة ديگر ابن عربى كه در حيدرآباد (1948) به چاپ رسيده است در مجموعه اي 2 جزئى تحت عنوان الرسائل گردآوري شده است . اسامى اين رسائل كه برخى از آنها به طور مستقل نيز به چاپ رسيده ، عبارت است از:

1. كتاب الالف و هو كتاب الاحدية؛ نيز قاهره ، 1325ق ؛

2. كتاب الازل ؛

3. كتاب الاسراء الى مقام الاسري ؛

4. كتاب الاسفار عن نتائج الاسفار؛

5. كتاب اصطلاح الصوفيه ؛ نيز قاهره ، 1283ق ، استانبول ، 1307ق ، لايپزيگ ، به كوشش فلوگل ، 1845م ، همراه با تعليقات عبدالرحمان حسن حمود، 1987م ؛

6. كتاب الاعلام باشارات اهل الالهام ؛

7. رسالة الانتصار؛

8. رسالة الانوار فيما يمنح صاحب الخلوة من الاسرار؛ نيز قاهره ، 1332ق ؛

9. التجليات ؛

10. كتاب التراجم ؛

11. كتاب الجلالة و هو كلمةالله ؛

12. كتاب الجلال و الجمال ؛

13. كتاب حلية الابدال ؛

14. رسالة الشيخ الى الامام الرازي ؛ نيز قاهره ، 1344ق ؛

15. رسالة فى سؤال اسمعيل بن سودكين ؛

16. رسالة لايعول عليه ؛

17. كتاب الشأن ؛

18. كتاب الشاهد؛

19. كتاب الغناء فى المشاهدة؛

20. كتاب القربة؛ نيز، قاهره ، 1325ق ؛

21. رسالة القسم الالهى ؛

22. كتاب الكتب ؛

23. كتاب المسائل ؛

24. كتاب منزل القطب و مقامه و حاله ؛

25. كتاب الميم و الواو و النون ؛

26. كتاب نقش الفصوص ؛

27. كتاب الوصايا؛

28. كتاب الوصية؛

29. كتاب اولياء.

مجموعة ديگري از 10 رسالة ابن عربى با عنوان ده رسالة مترجم به كوشش نجيب مايل هروي در تهران (1367 ش ) به چاپ رسيده است . اين رسائل عبارتند از:

1. حلية الابدال ؛

2. رسالة الغوثية، ترجمة حسن گيلانى ؛

3. اسرار الخلوة؛

4. حقيقة الحقائق ، ترجمة شاه داعى شيرازي ؛

5. معرفة رجال الغيب ؛

6. نقش الفصوص ، ترجمة نورالدين شاه نعمت الله ولى ؛

7. ابيات دهگانه ، ترجمة تركة اصفهانى ؛

8. رسالة الانوار؛

9. معرفت عالم اكبر و عالم اصغر؛

10. رسالة الى الامام الرازي ، ترجمة ميرزا فضل الله كردستانى . از سوي ديگر نهاد ككليك در استانبول (1969 م ) چاپ عكسى دست نوشته اي را تحت عنوان البلغة فى الحكمة منتشر كرده است و در مقدمة خود بر آن ، ادعا مى كند كه كتاب اثري از ابن عربى است . در اين كتاب كه اصولاً بسيار با ارزش و خواندانى است ، مسائل گوناگون هستى شناسى و خداشناسى ، جهان شناسى و انسان شناسى ، از ديدگاه فلسفى - عرفانى ، طرح و بررسى مى شود. نكته در اينجاست كه نويسنده در بسياري موارد اشعاري فارسى از عمر خيام ، انوري ، سنايى ، ظهير فاريابى و ديگران را در متن نقل مى كند ( البلغة، 134 ب ، 159 ب ، 217 ب ، 246 آ)، اما در هيچ يك از فهرستهاي آثار ابن عربى ، نامى از اين كتاب يافت نمى شود.

آثار شرح شده : ابن عربى از انديشمندانى است كه بسياري از نوشته هايش ، به ويژه با توجه به خصلت عرفانى انديشه و احساسش كه بيشتر زاييدة تجربه هاي شخصى و به تعبير خود وي نتيجة «كشف و وجود» و «ذوق » بوده است ، ناگزير در بسياري موارد در قالب زبانى رمزآميز، نمادين (سمبوليك ) و آكنده از استعاره و مجاز پديد آمده است . بنابراين برخى موارد براي خوانندة ناآشنا با مصطلحات عرفانى و به ويژه ناآشنا با كل نظام انديشة عرفانى ابن عربى ، نافهميدنى است يا دست كم دشوار فهم است . بدين سان در همان زمان زندگى ابن عربى و نيز بعدها، كسانى به شرح برخى از نوشته هاي او پرداخته بوده اند، به گونه اي كه گاه چندين شرح بر يك اثر ابن عربى ، و از ديدگاههاي شارحان متعدد، نوشته شده است . ما در اينجا به مهم ترين اين شرحها اشاره مى كنيم :

1. الفتوحات المكية. بخشهاي دشوار فهم اين كتاب از سوي عبدالكريم جيلى با عنوان شرح مشكلات الفتوحات شرح شده است . گزيده هايى از متن كتاب را عبدالوهاب شعرانى (د 973ق /1565م ) با عنوان لواقح الانوار القدسية فى بيان قواعد الصوفية گردآورده است كه در حاشية لطائف المنن و الاخلاق در قاهره (1311 ق ) چاپ شده است ، نيز گزيدة ديگري از همو با عنوان الكبريت الاحمر فى بيان علوم الكشف الاكبر كه در حاشية گزيده هاي ديگري از فتوحات به وسيلة او با عنوان اليواقيت و الجواهر، در دو جلد در قاهره (1305 ق ) چاپ شده است . وي در يواقيت مى كوشد كه با استناد به متن فتوحات از نظريات ابن عربى دفاع كند. شعرانى همچنين گزيدة ديگري از فتوحات با عنوان النفحات القدسية فى بيان قواعد الصوفية گردآورده بوده است I/792) .(GAL,S,

2. فصوص الحكم . بر اين نوشتة بسيار مهم ابن عربى ، چندين شرح نوشته شده است . بروكلمان از 35 شرح نام مى برد (همان ، .(I/792 794 - در حالى كه عثمان يحيى به 120 شرح اشاره مى كند (ص .(241-256 ما به مهم ترين و مشهورترين اين شرحها اشاره مى كنيم : خود ابن عربى مسائل و مطالب مهم فصوص را با عنوان نقش النصوص (يا عنوان ديگري : مفتاح الفصوص ) خلاصه كرده است ؛ شاعر و عارف بزرگ ايرانى ، عبدالرحمان جامى اين مختصر را با عنوان نقد النصوص شرح كرده است . وي در اين شرح كه 35% آن به فارسى و 65% ديگر به عربى است ، از بسياري شرحها بر فصوص و منابع ديگر بهره گرفته است (نك: چيتيك ، 4- 5)؛ فكوك الفصوص از صدرالدين قونوي ، شاگرد بزرگ ابن عربى . اين شرح در حاشية منازل السائرين شيخ انصاري هروي (تهران ، 1315ق ) آمده است ؛ شرحى از عفيف الدين تلمسانى ، شاعر عارف معروف ؛ شرحى از مؤيدالدين بن محمود بن سعيد معروف به جَندي ، شاگرد صدرالدين قونوي . اين شرح به كوشش جلال الدين آشتيانى (مشهد، 1361ش ) منتشر شده است ؛ شرح معروفى از عبدالرزاق كاشانى ، چاپ اول آن در 1309ق و چاپ دوم آن در 1967-1974م در قاهره منتشر شده است ؛ شرح بسيار مشهور بر فصوص با عنوان مطلع خصوص الكلم فى معانى فصوص الحكم از داوود بن محمود قيصري . اين شرح در 1299ق در تهران چاپ سنگى شده و نيز در 1365ش به كوشش حسين نصر منتشر شده است ؛ شرحى از بالى (خليفه ) افندي ، اين شرح نخست در 1309ق در استانبول و سپس در حاشية چاپ دوم شرح كاشانى ، در قاهره (1967-1974م ) چاپ شده است ؛ شرحى به فارسى از ركن الدين شيرازي كه دست نوشتة آن در فهرست كتابهاي خطى ادوارد براون در كتابخانة دانشگاه كمبريج موجود است ؛ شرح فصوص الحكم به فارسى ، از تاج الدين حسين بن حسن خوارزمى كه جلد اول آن به كوشش نجيب مايل هروي در تهران (1364 ش ) منتشر شده است .

3. شرح رسالة فى الاحدية يا رسالة من عرف نفسه فقد عرف ربّه ، از احمد بن خالدي با عنوان : مرآة العرفان و لبه فى شرح رسالة من عرف نفسه ...

4. شرح كتاب الامر المحكم المربوط فيما يلزم اهل طريق الله من الشروط، از احمد بن عبدالقاسم دوعنى (د 1052ق /1642م ).

5. چند شرح بر عنقاء مغرب : البرق اللامع المغرب فى شرح عنقاء مُعرب از ابوالقاسم سعدي (د 982ق /1574م )؛ الاغرب من العجالة الاعجب ، از على بن محمد بن احمد حجازي ؛ كشف القناع المعجب عن وجه عنقاء مغرب ، از محمد محمود دامونى (د 1199ق /1785م )؛ اظهار المختوم عن السر المكتوم ، از عبدالرحمان بن حسن شافعى مقابري حلبى (د 933ق /1526م )؛ الوعاء المختوم على السر المكتوم ، از عبدالكريم جيلى .

آثار ترجمه شده : از ميان انبوه نوشته هاي ابن عربى ، تاكنون تنها اندكى به زبانهاي اروپايى ترجمه شده است . علت آن نيز بى شك ، دشواري درك معانى و مضامين آنها بوده است ، نه دشواري زبان ابن عربى كه آن خود نيز يك دشواري است . در ميان چند ترجمه از آثار ابن عربى ، بايد از اينها نام برد:

1. ترجمة انگليسى ديوان ترجمان الاشواق كه خاورشناس انگليسى رينولد. نيكلسون ، همراه با متن عربى آن در 1911م در لندن منتشر ساخت 1؛

2. رسالة فى الاحدية، ترجمة عبدالهادي كه در 1933م در پاريس چاپ شده است 2؛

3. كتاب الالف و هو كتاب الاحدية، ترجمة وير، در «مجلة انجمن سلطنتى آسيايى 3»؛

4. ترجمة فرانسوي گزيده اي از ديباچة فتوحات به وسيله والسان 4؛

5. ترجمة فرانسوي بخشهايى از فصوص الحكم به وسيلة تيتوس بوركهارت ، با عنوان «حكمت پيامبران 5»، پاريس ، 1955م ؛

6. ترجمة انگليسى بخشهايى از فصوص به وسيلة خواجه خان با همان عنوان «حكمت پيامبران 6»، مدرس ، 1929م ؛

7. ترجمة اسپانيايى گزيده هايى از چند نوشتة ابن عربى به وسيلة آسين پالاسيوس ، در كتاب او به عنوان «اسلام در صورت مسيحى 7»، مادريد، 1931م ؛

8. رسالة فى معنى النفس و الروح ، متن و ترجمة اسپانيايى از همو، در «گزارشهاي چهاردهمين كنگرة خاورشناسان »، الجزيره ، 1905م ؛

9. ترجمة انگليسى بخشهاي مربوط به شيوخ ابن عربى از رسالة روح القدس و رسالة الدرة الفاخرة به وسيلة آستين ، با عنوان «صوفيان اندلس 8»، لندن ، 1971م ؛

10. ترجمة فرانسوي و تحليلى از مقدمة ابن عربى بر ترجمان الاشواق ، به وسيلة هانري كربن ، در ارانوس - ياربوخ 9 1956م ؛

11. ترجمة فرانسوي اصطلاحات الصوفية ابن عربى به وسيلة آندره رنيه ، در مجلة موزئون 10، 1935م . هانري كربن همچنين بخشهايى از باب هشتم فتوحات (1/128-131) را در كتاب خود «زمين آسمانى و پيكر رستاخيزي 11» (پاريس ، 1960م ) با تحليلى از آن به فرانسه ترجمه كرده است (براي بيشتر اين ترجمه ها، نك: يحيى ، .(II/699

/ 479