ابن عميد - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن عميد

جلد: 4

نويسنده: احمد پاکتچي

شماره مقاله:1552

اِبْن ِ عَميد، شهرت دو تن از وزيران اديب آل بويه كه در سدة 4ق /10م نقش سياسى و فرهنگى مؤثري در ايران ايفا كردند. بزرگ اين خاندان «عميد»، ابوعبدالله حسين بن محمد معروف به كُله ، اصل قمى داشت (ابوعلى مسكويه ، 1/278؛ ثعالبى ، 3/184؛ ابوحيان ، مثالب ، 236) و مدتى نيز در قزوين مقيم بود (رافعى ، 3/404). گرچه گفته شده او در آغاز مشاغل حقيري داشته (نك: ابوحيان ، همانجا)، ولى به هر صورت مى دانيم كه در 321ق در ري وزارت وشمگير را برعهده گرفته (ابوعلى مسكويه ، همانجا؛ قس : مجمل التواريخ ، 390؛ ابن اثير، 8/268) و در 323ق در دستگاه مرداويج در اصفهان سمتى مهم ، احتمالاً وزارت ، داشته است (ابوعلى مسكويه ، 1/310 به بعد؛ قس : ابن اثير، 8/299). ابوعبدالله پس از كشته شدن مرداويج در 323ق نزد ماكان بن كاكى (حك در جرجان 324- 328ق ) رفته ، دبيري او را برعهده گرفت (ثعالبى ، همانجا). درپى شكست ماكان به دست سامانيان او نيز همراه ديگر خواص ماكان به بخارا برده شد و در آنجا مورد عنايت اميرسامانى قرار گرفت (همانجا، قس : ابوحيان ، همان ، 232). در زمان امير نوح بن نصر (حك 331-343ق ) ديوان رسائل به وي سپرده شد و لقب عميد يافت (ثعالبى ، ابوحيان ، همانجاها؛ ابن خلكان ، 5/103). عميد تا هنگام وفات ، به عنوان كاتبى چيره دست ، اين سمت را دارا بود و رسايل وي به سبب اهميتى كه داشت ، در خراسان تدوين يافته بود (ثعالبى ، 3/184- 185).

برخى پنداشته اند كه ابوعبدالله عميد، نوادة شخصى به نام ابوالفضل حسين بن حسن عميد، از شيعيان امامى قم (زنده در ميانة سدة 3ق ) بوده كه ياد او در روايتى در تاريخى قم (قمى ، 205) آمده است (مثلاً آقابزرگ ، 269)، اما صرف نظر از احتمال تحريف اين نام (قس : ابن بابويه ، 434، كه در همان روايت نام مزبور را ابوالفضل حسن بن حسين علوي ضبط كرده است )، بايد توجه داشت كه عميد لقب خانوادگى ابوعبدالله نبوده است .

دو وزير آل بويه ، ابوالفضل محمد و ابوالفتح على فرزند و نوادة اويند كه اينك به شرح احوال آن دو مى پردازيم :

1. ابوالفضل محمدبن حسين بن محمد (د 6صفر 360ق /9 دسامبر 971م )، وزير ركن الدولة ديلمى و نويسنده اي كه سبك جديدي در نثر عربى پديد آورد. در زمان خود، او را به طور مطلق «استاد» يا «الاستاذالرئيس » مى خواندند.

از زندگى او پيش از 328ق آگاهى چندانى در دست نيست ، ولى به هر روي نمى توان موقعيت پدر را در دستگاه آل زيار، در رشد و پيشرفت فرزند بى تأثير دانست . از استادان او در اين دوره احمد بن اسماعيل بن سمكه ، اديب قمى را مى شناسيم (طوسى ، رجال ، 455، الفهرست ، 31؛ نجاشى ، 97؛ قس : ابن نديم ، 154، كه محمد بن على بن سمكه را معلم ابن عميد دانسته است ). هنگامى كه عميد در 323ق بلاد جبل را ترك گفت ، محمد در آنجا ماند و به مرور مدارج ترقى را در دولت تازه تأسيس آل بويه پيمود (ثعالبى ، 3/185). از برخى نوشته ها چنين برمى آيد كه ارتباط او با پدرش منقطع بوده است (نك: ابوحيان ، مثالب ، 232 به بعد).

در 328ق /940م به دنبال درگذشت ابوعبدالله قمى ، وزير حسن ابن بويه - كه بعدها ركن الدوله لقب يافت - به وزارت برگزيده شد (همدانى ، 117؛ ابن خلكان ، 5/104؛ ابن اثير، 8/365). البته طبيعى است كه ابن عميد از آن پس در سالهاي پرحادثة 328-337ق اشتغالات زيادي داشته باشد، اما ذكر فعاليتهاي او در منابع ، به طور مشخص بعد از اين سالها ديده مى شود.

در 337ق /948م ابن عميد با همراهى على بن كامه به فرمان ركن الدين به آمل رفت و امام علوي الثائر بالله را كه شهر را به تصرف خود درآورده بود، شكست داد و آمل را بازپس گرفت (صابى ، ابراهيم ، «التاجى »، 39؛ ابن اسفنديار، 299-300). در 339ق وي كه موظف بود مرزبان - اميري از آل مسافر - را تحت الحفظ از ري به اصفهان و از آنجا به قلعة سميرم برده ، زندانى كند، توانست توطئة ديلميان براي رهانيدن او را خنثى نمايد (ابوعلى مسكويه ، 2/133- 135). در همين سال ، ركن الدوله كه درپى وفات برادرش عمادالدوله ، براي تحكيم امارت پسرش عضدالدوله به فارس رفته بود، تصميم گرفت ابن عميد را در ارّجان (شهري مرزي بين فارس و خوزستان ) مستقر سازد، تا پشتوانه اي براي عضدالدوله در شيراز باشد (همو، 2/137- 138)؛ ولى چون خبر هجوم منصور بن قراتكين از خراسان به بلاد جبال را دريافت ، ابن عميد را همراه خود به صحنة نبرد برد و او در جريانات مختلف اين نبرد، نقش سياسى مهمى ايفا كرد (همو، 2/139-142؛ ابن اثير، 8/488- 489). گويا ركن الدوله پس از آن واقعه ابن عميد را به ارجان بازگردانيد، زيرا آنگاه كه در 344ق /955م محمد پسر ماكان به اصفهان تاخت و شهر را در اختيار گرفت ، ابن عميد از ارجان به اصفهان آمد و آن را بازستاند (ابوعلى مسكويه ، 2/159-161؛ گرديزي ، 350؛ ابن اثير، 8/511). در 345ق نيز شورش بلكا برادر روزبهان ديلمى را در فارس سركوب كرد و عضدالدوله را به تخت بازگردانيد (ابوعلى مسكويه ، 2/166؛ ابن اثير، 8/516).

سكوت نسبى كه در فاصلة 346- 355ق /957-966م دربارة فعاليتهاي سياسى ابن عميد در منابع ديده مى شود، شايد به سبب استقرار آرام او در ارجان باشد. در اين برهه گزارشهايى از حضور او در ارجان در دست است كه از آن ميان مى توان به ملاقات ابن جعابى (ه م ) با او در 348ق (خطيب ، بغدادي ، 3/30) و ملاقات متنبى با او و مدح وي در 354ق (متنبى ، 2/161) اشاره كرد. همچنين از يك سفر او به بغداد در 348 يا 349ق خبر داريم (سمعانى ، 3/286) كه مى تواند انگيزة آن كمك در حل و فصل مشكلات آل بوية بغداد بوده باشد.

ظاهراً هدف ركن الدوله از مستقر كردن ابن عميد در فارس افزون بر مقاصد سياسى ، آموزش و راهنمايى عضدالدوله بوده است (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/282). لذا با اقتدار سياسى عضدالدوله ، ابن عميد كه مأموريت خود را انجام شده مى ديد، درپى تغيير رفتار عضدالدوله نسبت به او، فارس را ترك گفت و نزد ركن الدوله به ري آمد (نك: همدانى ، 205). هنوز چندي از ورود او به ري نگذشته بود كه در 355ق /966م آنگاه كه لشكر 20 هزار نفري غازيان خراسان به دستاويز جنگ با مسيحيان در مرزهاي شمال غربى ، در گذار از ري ، شهر را به آشوب كشيدند، موفق شد. فتنه را فرونشاند (ابوعلى مسكويه ، 2/222- 228؛ ابن اثير، 8/569 -571). پس از اين ماجرا ركن الدوله ابن عميد را به همراه ابراهيم سلار به آذربايجان فرستاد تا آن ديار را به اطاعت سلار درآورد. او پس از موفقيت در اين مأموريت بى ميل نبود كه به گونه اي خود ولايت آذربايجان را در دست گيرد، ولى ركن الدوله نپذيرفت (ابن على مسكويه ، 2/229؛ ابن اثير، 8/571 -572).

در اواخر 359ق ابن عميد براي آخرين نبرد خود، همراه پسرش ابوالفتح به سوي حسنويه كُرد رهسپار غرب شد، ولى به سبب ضعف جسمى وي و خودسري ابوالفتح شكاف عميقى در سياست لشكر پديد آمد و سرانجام ابن عميد پيش از آنكه درگير نبرد شود، در همدان درگذشت (ابوعلى مسكويه ، 2/270-274؛ ابن اثير، 8/605 -606). در بارة نحوة سياست ابن عميد گرچه اطلاعات قابل ملاحظه اي به ما نرسيده ، ولى همين قدر مى دانيم كه او، به رغم بى نظمى حاكم بر تشكيلات اولية ديلميان ، سعى داشت تا حد امكان به امور ديوانى و لشكري سامان دهد (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/279-282). هرچند شرايط سخت در مواردي ابن عميد را به اعمال خشونت وامى داشت (مانند كشتن فجيع اسيران قلعة خَست : تنوخى ، 4/97-101)، ولى تا حد مقدور تلاش داشت كه از راهى مسالمت آميز مسائل خود را حل نمايد (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/280). به گفتة ابوعلى مسكويه در رساله هايى چند به ويژه رساله اش به ابن هندو، به بيان آراءِ سياسى خود پرداخته است (2/279). در واقع گفته شده كه ابن عميد با تحمل فشار بى سامانى آغازين دولت آل بويه ، موجب شد تا شرايط مناسبى براي وزارت شاگردش صاحب بن عباد مهيا شود، ولى به اندازة او مورد مهرآيندگان قرار نگرفت (نك: آمد روز، 355 ؛ كبير، .(11

قطع نظر از جهات سياسى ، ابن عميد از جهت وسعت دانش نيز زبانزد بود. در منابع عربى بيش از هر چيز ادب ابن عميد مورد تأكيد قرار گرفته است . چيره دستى اين اديب ايرانى ، در به كارگيري زبان عربى ، به ويژه در پرداختن نثر، تا آن اندازه بود كه گفته شده : «كتابت با عبدالحميد آغاز گشت و به ابن عميد انجام يافت » (ثعالبى ، 2/183؛ مافروخى ، 107) و او را «جاحظ دوم » لقب دادند (ابن خلكان ، 5/104). بلاغت او همواره در ادبيات عربى و فارسى سده هاي بعد ضرب المثل بوده است (به عنوان نمونه ، نك: ثعالبى ، 3/183، 5/150؛ عمادالدين ، 1/257؛ عتبى ، 440؛ قلقشندي ، 1/93؛ فسايى ، 2/1016).

ابن عميد در كتابت سبكى خاص داشت ، به كارگيري سجع و كاربرد وسيع صنايع بديعى را در نثر عربى از ابتكارات وي بايد دانست (نك: فروخ ، 2/500 -501؛ مجلة المجمع العلمى ، 5/84). با توجه به اينكه سبك او تا مدتها در مشرق و حتى اندلس الگوي نويسندگان بود (نك: قفطى ، 422؛ مجلة المجمع العلمى ، 12/38، 283، 35/30)، اين نقل ِ ابوحيان توحيدي را كه ابن عميد نخستين تباه كنندة زبان است ( الامتاع ، 1/66)، بايد ناشى از بدبينى ابوحيان به ابن عميد دانست كه او را به نوشتن كتاب مثالب الوزيرين (معايب دو وزير: ابن عميد و صاحب بن عباد) واداشته است . به گفتة ابن نديم (ص 149) و ابوعلى مسكويه (2/277) رسايل ابن عميد در آن روزگار در ديوانى گردآوري شده بود. در حال حاضر برخى رسايل منتسب به او در ميان مجموعه هاي خطى هند و تركيه باقى مانده است (نك: ؛ GAL,S,I/153 زركلى ، 6/98) و نسخه اي نيز در دارالكتب قاهره وجود دارد كه عكسى از آن به شماره 478 در كتابخانة مركز موجود است و در صحت انتساب آن جاي تأمل هست . همچنين پاره هايى ديگر از رساله هاي او در جاي جاي كتب ادب چون يتيمة الدهر ثعالبى ، زهر الا¸داب حصري ، معجم الادباء ياقوت و آثار ابوحيان توحيدي ديده مى شود. از نوشته هاي او در ادب ، ابن نديم (همانجا) اثري با عنوان المذهب فى البلاغات (قس : زركلى ، همانجا) را نام برده و ابوحيان از كتابى با عنوان الخَلق و الخُلق ياد كرده كه هنوز مسوده بوده و مؤلف فرصت پاكنويس كردن آن را نيافته بود (ابوحيان ، مثالب ، 2/277) و قطعاتى از اشعار او بازمانده است (در مورد منابع آن ، نك: .(GAS,II/635

ابن عميد علاوه بر ادب در فلسفه ، رياضيات ، نجوم و برخى شاخه هاي علوم طبيعى نيز آگاهى داشت (ابوحيان ، همان ، 241؛ ابوعلى مسكويه ، 2/277- 278؛ زوتر، و از دانش خود در طراحى ادوات جنگى و جز آن استفادة عملى زيادي برده است (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/278؛ همدانى ، 207). از تأليفات وي در زمينه هاي ياد شده رسالة المسائل الطبيعية، نسخة خطى كتابخانة موزة بغداد GAS,) و رسالة فى الحمرة الحادثة فى الجوّ، نسخة خطى ليدن ( ورهووه ، 296 )، در باب هواشناسى حفظ شده است . ابوريحان نيز اثر ديگري را از او با عنوان كتاب فى بناء المدن ، در زمين شناسى ياد كرده است (نك: ، GAS همانجا). جز آنچه ذكر شد، برخى نظرات ابن عميد در پاره اي موضوعات علوم طبيعى در كتب آيندگان مورد توجه قرار گرفته است (مثلاً نك: ابوريحان ، الجماهر، 259).

شايان ذكر است كه ابن عميد به رغم اينكه در دورة تصدي وزارت اشتغالات سياسى بسيار داشته ، توانسته بود محيطى ايجاد كند كه عالمانى از هر رشته را به كار راغب سازد. به عنوان نمونه ابويوسف رازي بخشى از كتاب هندسة اقليدس را براي ابن عميد به عربى برگرداند (ابن نديم ، 326). همچنين بايد گفت به تشويق ابن عميد بود كه حسن بن محمد قمى بر آن شد تا تاريخ قم و ديوان شعر ابوجعفر عطار را گردآورد (نك: قمى ، 11). فراتر از اين ، ابن عميد در ري رصد خانه اي ساخت كه ابوالفضل هروي و ابوجعفر خازن در آن به رصد پرداختند (ابوريحان ، تحديد، 69 -70، القانون ، 1/364؛ ساييلى ، .(103-104 همچنين او بود كه نوشته هاي تدوين نشدة الحاوي را به بهاي گزاف از خواهر رازي خريداري كرده ، جمعى از شاگردان رازي را بر آن داشت تا كتاب را تدوين كردند (نك: ابن ابى اصيبعه ، 1/314). وي همچنين نوشته هاي كهن يونانى را كه در سور اصفهان يافته شده بود، براي استفادة اهل آن به بغداد فرستاد (ابن نديم ، 302) و بعضى از نويسندگان را به استنساخ كتب پيشين گمارد تا آنها را از تلف شدن باز دارد (نك: ابوحيان ، مثالب ، 229). او كتابخانه اي وسيع داشت كه عالم نامدار ابوعلى مسكويه رازي كتابدار آن بود (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/224).

2. ابوالفتح على بن محمد بن حسين (337-366ق /947-977م )، وزير ركن الدوله و مؤيدالدوله ، ملقب به ذوالكفايتين كه او نيز گاه چون پدر «استاد» خوانده مى شد.

تولد او را در قم گفته اند (ثعالبى ، 3/215). وي در محضر پدرش و استادانى چون ابوالحسين ابن فارس ادب آموخت و كاتبى زبردست شد (ياقوت ، 13/192). از فعاليتهاي سياسى - نظامى او نخستين بار در وقايع سال 358ق /969م ياد شده است كه از طرف ركن الدوله براي سركوب شورش مردم قزوين بدانجا رفت و پس از فرونشاندن آشوب مبلغى كلان از آنان دريافت نمود كه خود نام آن را «مال التأديب » نهاد (رافعى ، 3/404؛ مستوفى ، 791-792). در 359ق /970م در ركاب پدر به جنگ با حسنويه كُرد رفت و با مرگ پدر در همدان ، جانشين او گرديد و با دريافت مالى از حسنويه با او از در صلح درآمد (نك: ابوعلى مسكويه ، 2/273-274؛ ابن اثير، 8/606) و پس از بازگشت به ري از سوي ركن الدوله به جاي پدر به وزارت نصب شد (ابوعلى مسكويه ، 2/273، 301؛ همدانى ، 205؛ ابن اثير، همانجا). در تاريخى كه به دقت دانسته نيست ، از نبردي بين ابوالفتح وكردها ياد شده كه در آن وي با ديسم پسر دايى حسنويه جنگيد و او را شكست قطعى داد (ابن اثير، 8/705).

در 364ق درپى تقاضاي بختيار، از اميران آل بوية عراق ، ركن الدوله ابوالفتح را با لشكري انبوه به همراه عضدالدوله براي حمايت از او در برابر تركان گسيل داشت (ابوعلى مسكويه ، 2/321 به بعد؛ همدانى ، 218؛ گرديزي ، 203)؛ اما عضدالدوله پس از حل و فصل مسائل عراق ، با گرفتن تأييد خليفه ، بختيار را دستگير كرده ، خود زمام امور را در دست گرفت . سپس ابن عميد را كه انتظار مى رفت به وزارت عراق گزيده شود، براي جلب موافقت ركن الدوله به ري فرستاد، ولى برخورد شديد ركن الدوله ، عضدالدوله را بر آن داشت كه عراق را ترك كند و به فارس رود (ابوعلى مسكويه ، 2/342-352؛ ابن اثير، 8/648 -654).

گويا ابوالفتح مدتى پس از آن در عراق ماند و روابط نزديكى با خليفه ، بختيار و ابن بقيه (ه م ) برقرار نمود و مال و موقعيت خوبى به دست آورد (صابى ، محمد، «الربيع »، 340؛ همدانى ، 223-224؛ قس : ابوعلى مسكويه ، 3/354). او در مدت درنگ خود در بغداد توانست از خليفه طائع لقب «ذوالكفايتين » و آنية «ابوالفتح » را دريافت دارد (صابى ، محمد، همانجا؛ همدانى ، 229؛ گرديزي ، 205؛ ياقوت ، 13/193-194).

گرديزي در همان سال 364ق از كوشش دو وزير آل بويه و سامانى ، ابوالفتح و عتبى ، ياد مى كند كه به صلح ميان دو دولت انجاميد (205، قس : 360). در 365ق ابن عميد در تلاش ديگري براي بهبود بخشيدن به روابط خاندان بويه و از ميان برداشتن كدورتها ترتيبى داد تا ركن الدوله ، عضدالدوله و ديگر اميران در اصفهان گرد هم آيند. در همين جريان بود كه ركن الدوله متصرفات خود را بين پسرانش تقسيم نمود و عضدالدوله را بر ديگر برادران رياست داد (ابوعلى مسكويه ، 2/361-364؛ همدانى ، 228؛ابن اثير، 8/669ق ). در 366ق به دنبال وفات ركن الدوله ، مؤيدالدوله از اصفهان به ري آمده ، از طرف عضدالدوله بر مسند امارت نشست و ابوالفتح را در وزارت ابقا كرد (همدانى ، 229)، اما صاحب بن عباد كه به عنوان دبير خاص او از اصفهان به ري آمده بود، مورد سوءظن ابن عميد قرار داشت ، لذا با شورانيدن نظاميان بر ضد او مؤيد الدوله را واداشت تا صاحب را به اصفهان باز گرداند (ثعالبى ، 3/221؛ ياقوت ، 13/194). اين حركت ابوالفتح در كنار اقدامات ناخوشايند پيشين و نفوذِ تحمل ناپذير او در سران لشكر و كشور، مؤيدالدوله را بر آن داشت تا با كسب موافقت عضدالدوله ، ابن عميد را از ميان بردارد. در پى دستور مؤيدالدوله او را دستگير كرده ، مورد شكنجه قرار دادند و به قتل رسانيدند. احتمال دارد كه علت شكنجه ، بازجويى از ابن عميد در مورد اموال پنهان خانوادگى بوده باشد كه نتيجه اي نبخشيد (نك: ابوحيان ، مثالب ، 349-359؛ صابى ، محمد، الهفوات ، 50 -51؛ ثعالبى ، 3/222؛ همدانى ، 229-230؛ ياقوت ، 13/194- 195، 215-227؛ ابن اثير، 8/675 -676).

ابوالفتح به سبب جوانى در سياست بى پروايى و ناپختگى خاصى داشت و در دوران حيات پدر همواره به سبب رفتار نامناسب خود با سران و مردم مورد انتقاد او قرار مى گرفت (به عنوان نمونه ، نك: ابوعلى مسكويه ، 2/271-273؛ رافعى ، 3/404- 405؛ مافروخى ، 46). شايد ابوالفتح اگر عمرش وفا مى كرد، مى توانست در سياست و ادب دنباله رو پدر باشد (براي مراجع برخى از اشعار بازماندة او، نك: .(GAS,II/635

مآخذ

آقابزرگ ، طبقات اعلام الشيعه ، قرن 4، بيروت ، 1390ق /1971م ؛ ابن ابى اصيبعه ، احمد، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، قاهره ، 1299ق /1882م ؛ ابن اثير، الكامل ؛ ابن اسفنديار، محمد، تاريخ طبرستان ، به كوشش عباس اقبال ، تهران ، 1320ش ؛ ابن بابويه ، محمد، كمال الدين ، به كوشش على اكبر غفاري ، تهران ، 1390ق ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن نديم ، الفهرست ؛ ابوحيان توحيدي ، على ، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد الزين ، قاهره ، 1939م ؛ همو، مثالب الوزيرين ، به كوشش ابراهيم كيلانى ، دمشق ، 1961م ؛ ابوريحان بيرونى ، تحديد نهايات الاماكن ، به كوشش محمد بن تاويت طنجى ، آنكارا، 1962م ؛ همو، الجماهر، حيدرآباد دكن ، 1355ق ؛ همو، القانون المسعودي ، حيدرآباد دكن ، 1373ق /1954م ؛ ابوعلى مسكويه ، احمد، تجارب الامم ، به كوشش آمد روز، قاهره ، 1333ق /1915م ؛ تنوخى ، محسن ، الفرج بعد الشدة، به كوشش عبود شالجى ، بيروت ، 1398ق /1978م ؛ ثعالبى ، عبدالملك ، يتيمة الدهر، به كوشش مفيد محمد قميحه ، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ خطيب بغدادي ، احمد، تاريخ بغداد، قاهره ، 1349ق ؛ رافعى ، عبدالكريم ، التدوين ، حيدرآباد دكن ، 1404ق /1984م ؛ زركلى ، اعلام ؛ سمعانى ، عبدالكريم ، الانساب ، حيدرآباد دكن ، 1383ق /1963م ؛ صابى ، ابراهيم ، «التاجى »، اخبار ائمة الزيدية، به كوشش مادلونگ ، بيروت ، 1987م ؛ صابى ، محمد، «الربيع »، شذرات من كتب مفقودة، به كوشش احسان عباس ، بيروت ، 1408ق /1988م ؛ همو، الهفوات النادرة، به كوشش صالح اشتر، دمشق ، 1387ق /1967م ؛ طوسى ، محمد، رجال ، نجف ، 1380ق / 1961م ؛ همو، الفهرست ، نجف ، كتابخانة مرتضويه ؛ عتبى ، محمد، تاريخ يمينى ، ترجمة فارسى جرفادقانى ، به كوشش جعفر شعار، تهران ، 1357ش ؛ عمادالدين كاتب ، خريدة القصر، به كوشش شكري فيصل ، دمشق ، 1375ق /1955م ؛ فروخ ، عمر، تاريخ الادب العربى ، بيروت ، 1985م ؛ فسايى ، ميرزا حسن ، فارسنامة ناصري ، به كوشش منصور رستگار فسايى ، تهران ، 1367ش ؛ قفطى ، على ، اخبار العلماء باخبار الحكماء، به كوشش ليپرت ، لايپزيگ ، 1903م ؛ قلقشندي ، احمد، صبح الاعشى ، قاهره ، 1383ق /1963م ؛ قمى ، حسن ، تاريخ قم ، ترجمة فارسى حسن بن على قمى ، به كوشش جلال الدين طهرانى ، تهران ، 1313ش ؛ گرديزي ، عبدالحى ، زين الاخبار، به كوشش عبدالحى حبيبى ، تهران ، 1363ش ؛ مافروخى ، مفضل ، محاسن اصفهان ، به كوشش جلال الدين طهرانى ، تهران ، 1312ش ؛ متنبى ، ابوالطيب ، ديوان ، به كوشش عبدالرحمان برقوقى ، بيروت ، 1357ق /1938م ؛ مجلة المجمع العلمى العربى ، دمشق ، 1339ق ؛ به بعد؛ مجمل التواريخ و القصص ، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران ، 1318ق ؛ مستوفى ، حمدالله ، تاريخ گزيده ، به كوشش عبدالحسين نوايى ، تهران ، 1362ش ؛ نجاشى ، احمد، رجال ، به كوشش موسى شبيري زنجانى ، قم ، 1407ق ؛ همدانى ، محمد، تكملة تاريخ الطبري ، به كوشش آلبرت يوسف كنعان ، بيروت ، 1961م ؛ ياقوت ، ادبا؛ نيز:

, H. F., X The Vizier Abu-l-Fa d l Ibn al q Am Q d n , Der Islam, 1912,vol.III; GAL,S;GAS;Kabir,M., X Ustad Abu'l-Fadl Ibn al- q Am Q d n , Islamic Culture, 1961, vol. XXXV; Say o l o , A., The Observatory in Islam, Ankara, 1960; Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900; Voorhoeue.

احمد پاكتچى

/ 479