ابن قصاب - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن قصاب

جلد: 4

نويسنده: سيد علي آل داود

شماره مقاله:1644

اِبْن ِ قَصّاب ، مؤيدالدين ابوالفضل (ياابوالمظفر، به روايت منحصر ابن طقطقى ، 324، و به پيروي از او هندوشاه ، 330) محمد بن على بن احمد بن قصاب بغدادي (ح 522 -592ق / ح 1128-1196م )، اديب ، ديوان سالار و وزير الناصرلدين الله خليفة عباسى . گفته اند ابن قصاب ايرانى و اهل شيراز بود و همانجا رشد كرد و سپس به بغداد آمد (ابوشامه ، 9)، اما به گفتة هندوشاه (همانجا) «اصل او از عجم است و مولد و منشأ او بغداد». پدرش در بازار بغداد، كنار دروازة بصره يا به گفتة ذهبى ( سير، 21/324) در سوق الثلاثاء (= سه شنبه بازار كه امروزه سوق حيدرخانه ناميده مى شود: زركلى ، 6/279)، به قصابى اشتغال داشت و شهرت مؤيدالدين به ابن قصاب از همين جاست . وي با اينكه از ميان قشر تهيدست و گمنام جامعة آن روز برخاسته بود، توانست با درايت و دانشى كه به دست آورد، به بالاترين مقامات سياسى روزگار خود دست يابد. تاريخ تولد ابن قصاب به درستى دانسته نيست . اگر گفتة ابن دبيثى كه سن او را هنگام وفات متجاوز از 70 دانسته ، دقيق بدانيم ، مى بايست وي در حدود 522ق /1128م متولد شده باشد (ذهبى ، المختصر، 55؛ نك: همو، سير، همانجا).

ابن قصاب در جوانى دانش و ادب آموخت و مدتى نزد ابوالسعادات ابن شجري شاگردي كرد (ابوشامه ، همانجا؛ صفدي ، 4/169) و بر دانشهايى چون حساب و مقاسمه (تعيين مقدار ماليات ديوانى به نسبت محصول ) و شناخت مسائل زراعت كه تبحر در آنها براي كارگزاران ديوان ضرورت داشت ، تسلط يافت (ابن طقطقى ، همانجا؛ هندوشاه ، 330-331). به گفتة ابوشامه (همانجا) او در 584ق /1188م به بغداد آمد و در ديوان انشا به كار گمارده شد. ديري نپاييد كه كارش بالا گرفت و به رياست ديوان نايل آمد. افزون بر آن به سبب مهارت در فنون نظامى ، كشورگشايى و آرايش سپاه (ابوشامه ، همانجا) به الناصر خليفه تقرب جست . از آن پس در دستگاه خلافت به سرعت ترقى كرد و مدتى بعد به مقام نيابت وزارت برگزيده شد. آنگاه به سبب پايگاه برجسته اي كه يافت در 590ق /1194م از سوي خليفه به وزارت رسيد و خلعت يافت (هندوشاه ، 331).

در اين هنگام نابسامانيهايى در ايالت خوزستان روي داد و پاره اي شهرها از قلمرو خلافت منتزع گرديده بود. ابن قصاب مأموريت يافت كه در سامان دادن به كارهاي آن ايالت اهتمام ورزد، و وي به خوبى از عهدة اين كار برآمد و شهرهاي آنجا را ديگر بار ضميمة قلمرو خلافت گرداند (همانجا). مهارت نظامى او و كوششهاي موفقيت آميزش در اين زمينه ، خليفه را تشويق كرد كه وي را در رأس سپاهيانى براي گسترش قلمرو حاكميت خود به داخل ايران بفرستد. از آن سو علاءالدين تكش خوارزمشاه كه به سرعت قدرت مى يافت ، براي براندازي سلسلة سلجوقى و ضميمه كردن بخشهاي مركزي و غربى ايران به قلمرو خود به سوي غرب حمله برد. تكش در 4 رجب 590 به همدان آمد و آنگاه اصفهان را به قتلغ اينانج و ري را به فرزند خود يونس خان سپرد و يكى از اميران بزرگ به نام ميانجق را به اتابكى او منصوب داشت (راوندي ، 375؛ جوينى ، 2/33). خليفه كه از پيشروي نيروهاي خوارزمشاه در هراس افتاده بود، ابن قصاب را با سپاهى به همدان فرستاد. تكش در اين زمان از آن حوالى دور شده بود و فرزندش يونس خان نيز هراسان ري را ترك كرد و روي به گريز نهاد. لشكر خليفه همدان و آنگاه ري را گشود (راوندي ، 377- 378؛ ابن اثير، 12/111). تكش براي مقابله با نيروهاي وزير ديگر بار آهنگ همدان كرد. مؤيدالدين نيز با پيام خليفه از بغداد حركت كرد. چون به اسدآباد همدان رسيد، از كردها و عربها و ديگر اقوام لشكري بالغ بر 10 هزار تن پيرامونش گرد آمدند (جوينى ، همانجا) و او روز 12 جمادي الا¸خر 592 به دروازة همدان در كوشك خوارزمشاه بار گشود و در آنجا مغرور از قدرتى كه يافته بود، عمادالدين طغلوا را والى آن شهر كرد و فلك الدين سنقر طويل را با 2 هزار سپاهى به فتح اصفهان و حكومت آن شهر گسيل داشت و سنقر اين شهر را گشود (راوندي ، 381؛ ذهبى ، سير، 21/323). سپس ابن قصاب پيام سختى به تكش فرستاد و او را با تنى چند از افرادش به حضور خواند. خوارزمشاه در پاسخ لشگري به سركردگى ميانجق به مقابلة او فرستاد. ابن قصاب تاب نياورد و رو به گريز نهاد. لشكر خوارزمشاه آنان را تا دينور تعقيب كرد (جوينى ، همانجا؛ ابن اسفنديار، 159-160؛ خواندمير، 96).

ابن قصاب در گيرودار جنگ ِ اخير به سختى بيمار شد و در نزديكى همدان درگذشت . او را در همانجا به خاك سپردند و براي جلوگيري از پراكندگى و فرار لشكريان ، مرگش را پنهان داشتند (راوندي ، 381- 382). تكش چند روز بعد به آنجا رسيد و در 15 شعبان همان سال باقى ماندة لشكر خليفه را در هم شكست و پس از آگاهى از مرگ ابن قصاب در انظار مردم چنان وانمود كه وزير به دست او كشته شده است . آنگاه به نبش قبرش پرداخت و سر او را از تن جدا كرد و بر سر نيزه به نمايش به شهرهاي خراسان فرستاد (ذهبى ، سير، 21/324؛ هندوشاه ، 332؛ قس : راوندي ، 383). به گفتة ابوشامه (ص 9) سرش را از آن پس كه در چند شهر گرداندند، در ري به خاك سپردند. چون خبر شكست ابن قصاب و مرگ او به بغداد رسيد، بزرگان دولت بر آستانة خانة فرزندش شمس الدين احمد گرد آمدند، تا همراه او مراسم عزاداري را در مقبرة خلاطية بغداد برپا دارند، اما خليفه الناصر آنان را از اين كار بازداشت و شمس الدين احمد را از دارالوزاره بيرون كرد (ابوشامه ، همانجا).

از برخى مآخذ چنين برمى آيد كه ابن قصاب در دوران قدرت روشهاي سياسى خاصى داشته است . او به هنگام فتح خوزستان املاك بسياري را مصادره كرد و آنها را به تصرف مأموران دولت داد (راوندي ، 381-382). راوندي (همانجا) كه به انتقاد از او پرداخته مرگش را آسايش و رحمت براي مسلمانان خوانده است و سبط ابن جوزي كه ابن قصّاب جدش ابن جوزي را به روزگار سياه نشانده ، اموال او را مصادره كرده و مدرسه اش را از او باز گرفته و خودش را به محنت افكنده بود، از او به بدي و بداعتقادي ياد كرده است (8(2)/431)، اما برخى او را به دانش و بزرگواري ، دورانديشى ، زيركى و داشتن همت بلند ستوده اند (ذهبى ، المختصر، 55؛ همو، سير، 21/323؛ ابن طقطقى ، 324).

ابن قصاب رياست شمشير و قلم با هم داشت (ابن طقطقى ، همانجا) و به گفتة ابن كثير شعر خوب مى گفت (13/12). چند بيت از اشعار او را ابوشامه (همانجا) و يك بيت او را صفدي (4/169) به دست داده است . گفته اند كه ابن قصاب شيعى بود و اعتقادي راسخ به اين مذهب داشت (ابن جوزي ، همانجا). از كارهاي برجستة وي ايجاد كتابخانة بزرگى در محلة خياطان بغداد بود و او پس از اتمام بناي آن ، كتب بسياري بر آنجا وقف كرد و وقف نامه را به خط خود نوشت . او با دانشمندان به تواضع رفتار مى كرد و آنان را از نيكيها و بخششهاي خود برخوردار مى ساخت (هندوشاه ، 331).

مآخذ

ابن اثير، الكامل ؛ ابن اسفنديار، محمد، تاريخ طبرستان ، به كوشش عباس اقبال ، تهران ، 1320ش ؛ ابن جوزي ، يوسف ، مرآة الزمان ، حيدرآباد دكن ، 1371ق / 1951م ؛ ابن طقطقى ، محمد، الفخري ، بيروت ، 1400ق ؛ ابن كثير، البداية؛ ابوشامه ، عبدالرحمان ، الذّيل على الروضتين ، به كوشش محمد زاهد كوثري و عزت عطار حسينى ، قاهره ، 1366ق ؛ جوينى ، عطاملك ، تاريخ جهانگشا، به كوشش محمد قزوينى ، ليدن ، 1334ق /1916م ؛ خواندمير، غياث الدين ، دستور الوزراء، به كوشش سعيد نفيسى ، تهران ، 1317ش ؛ ذهبى ، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محيى هلال السرحان ، بيروت ، 1404ق /1984م ؛ همو؛ المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابن دبيثى ، بيروت ، دارالكتب العلمية؛ راوندي ، محمد، راحة الصدور و آية السرور، به كوشش محمد اقبال ، ليدن ، 1921م زركلى ، اعلام ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش س . ددرينگ ، بيروت ، 1394ق ؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف ، به كوشش عباس اقبال ، تهران ، 1357ش . سيدعلى آل داوود

/ 479