جلد: 4نويسنده: ابومحمد وکيلي شماره مقاله:1652اِبْن ِ قَطّان ، ابوالقاسم هبةالله بن فضل (477 يا 478ق - 28 رمضان 558ق /1084 يا 1085 - 300 - اوت 1163م )، شاعر، طبيب و محدث بغدادي . وي در بغداد زاده شد و در همانجا رشد يافت . از دوران نوجوانى او اطلاعى در دست نيست و نيز معلوم نيست شعر و ادب و طب را نزد چه كسانى آموخت ، اما گفته اند كه حديث را نزد پدر خود ابوعبدالله فضل بن قطان (د 498ق /1105م )، ابوالفضل احمد بن خيرون ، ابوطاهر باقلانى ، حسين بن احمد كرخى و ديگران فرا گرفت (ابن خلكان ، 6/54؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان 10/207؛ ابن حجر، 6/189). گروهى نيز، از جمله ابن اخضر، ابوالفرج ابن حصري و ثابت ابن مُسرف از وي روايت كرده اند. برخى روايت از او را جايز ندانسته اند، اما ابوالفضل ابن شافع كه خود در محضر وي حديث شنيده ، ضمن ستايش وي ، سماع او را صحيح دانسته است (نك: همانجا). منابع موجود از وي با عنوان طبيب و كحال (چشم پزشك ) نيز نام برده اند (ابن اصيبعه ، 1/283؛ حسينى ، 120)، اما بيشتر شهرت وي در شعر و به ويژه اشعار هجايى اوست . او بيشتر صاحبان قدرت و خودبينان و متكبران را هجو مى كرد، حتى هيچ يك از بزرگان و نيز خليفة زمان از زبان وي در امان نبودند (ابن خلكان ، همانجا؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجا؛ ابن اثير، 11/297). ابن ابى اصيبعه (همانجا) اورا خبيث اللسان ناميده است ، اما در شعر وي نشانه اي از هرزه درايى و بدزبانيهاي تند به چشم نمى خورد، بلكه بيشتر با بدگوييهاي خود، زورمندان را به سخره مى گرفته است . مآخذ موجود، در نادره گويى و ذوق و ظرافت وي ترديد روا نداشته اند (ابن اثير، ابن خلكان ، ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجاها). ابن خلكان اشاره مى كند كه وي گاه با رفتاري خنده آور و پرمعنا به هجو بزرگان مى پرداخت . او خود چند نمونه از آنها را نيز آورده است : از جمله گويد چون على بن طراد زينبى به وزارت رسيد، شاعر در مجلسى كه بزرگان و اعيان براي تهنيت گردآمده بودند، حاضر شد و پس از اظهار شادمانى بسيار، با رفتاري كه يادآور مثل عاميانة «ارقص للقرد فى زمانه » (به هنگام ضرورت براي ميمون نيز برقص ) بود، در برابر وي به رقص و پايكوبى پرداخت . وزير كه پيش از آن زخم طعنه هاي وي را چشيده بود، بى درنگ اشارت وي رادريافت (6/58 -61)؛ اندكى پيش تر، آنگاه كه زينبى منصب قاضى القضاتى را برعهده داشت ، ابن قطان در قصيده اي كه مشتمل بر 118 بيت بود، وي را هجو كرده و به زندان نيز افتاده بود (همو، 3/482، 6/57 - 58). بارديگر درمجلس ابن هبيره (جهم بن عمرو شيبانى وزيرالمستنجد)، نقيب الاشراف را كه در مجلس حاضر بود، به سخره گرفت و رندانه با اشاره به ضرب المثلى ، بخل و امساك او را آشكار ساخت ، چندانكه موجب خندة حاضران شد و شرمندگى نقيب را فراهم آورد (همو، 6/60). وي در قصيده اي گروهى از بزرگان را نام برده و به هريك از آنان عنوانى زشت داده است (همو، 6/59 -60). از اين روي همة كسانى كه شرح حال او را نوشته اند، وي را هجاگويى بدزبان و هرزه درا و اهل مجون دانسته اند، اما چنانكه گفته آمد، در شعرهايى كه از وي باقى مانده است ، الفاظ و عبارات زشت و ركيك ديده نمى شود. وي قصيدة ياد شده را هنگامى سروده است كه سپاهيان خليفه براي رويارويى سلطان سنجر و گرفتن ترمِذ آماده مى شدند و او به عنوان طبيب در اردوگاه خليفه به سر مى برد. در بيتهايى از اين قصيده كه اكنون تنها 14 بيت از آن در دست است ، سستى و بى كفايتى خليفه و نيز بلند پروازي نابخردانة او را كه از نگهداشتن تكريت درمانده است ، اما قصد گرفتن ترمذ را دارد، به سخره گرفته است (حسينى ، 120-121؛ ابن ابى اصيبعه ، 1/285). وي در شعر ديگري كه در هجاي يحيى بن سعيد معروف به ابن مُرَخَّم سروده است ، انتصاب او را به منصب قضا مورد نكوهش قرار داده و ضمن خرده گيري بر خليفه ، بر مسلمانان افسوس خورده است . اين شعر چندان مورد توجه مردم قرار گرفت كه آن را بر در و ديوار بازار و مسجد آويختند (نك: ابن جوزي ، يوسف ، 8(1)/187؛ براي هجاي ديگري كه دربارة همين قاضى سروده ، نك: ابن خلكان ، 3/125). بنابراين ، شايد بتوان اين فضيلت را براي ابن قطان قائل شد كه معايب و مفاسد اجتماع ، خاصه بى لياقتى برخى بزرگان را به نيكى درمى يافته و گاه مى كوشيده است ، در قالب شعر هجايى و رفتار مسخره آميز، انگشت بر اين معايب نهد و فاسدي را رسوا سازد. البته شيوة مسخرگى و هجوسرايى در سراسر دوران عباسى رواجى تمام داشت و هجو امير، وزير و خليفه چندان عجيب نبوده است . به خصوص كه در رابطة ابن قطان با ديگران ، همان رقابتها و چشم و همچشميهاي معمول نيز ديده مى شود؛ از جمله مى دانيم كه با شهاب الدين ابوالفوارس معروف به حيص بيص رقابتى تند داشته كه غالباً به همان حوادث خواندنى و شيرين معروف ميان شعرا مى انجاميده است (مثلاً نك: همو، 6/54 -56). نيز به قول ابن ابى اصيبعه (1/283) لقب مسخره آميز حيص بيص را همو به آن شاعر داده است . ابن قطان ديوانى نيز داشته و بيشتر اشعار او به گفتة عمادالدين كاتب نيكو بوده است (ابن خلكان ، همانجا). در اشعار باقيمانده از او چند مديحه و نيز قصيده اي 92 بيتى ، بر وزن دو بيتى ، ديده مى شود (نك: ياقوت ، 11/205؛ ابن ابى اصيبعه ، 1/285- 288؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجا). قصيدة ياد شده در مدح سديدالدوله محمد بن انباري كاتب الانشاء بغداد سروده شده و ابن ابى اصيبعه (همانجا) تمام آن را نقل كرده است . وي اين قصيده را برپاية ساختمان كهن قصيدة عربى با نسيب آغاز كرده و سپس به مدح خود پرداخته است . وزن اين شعر خارج از بحرهاي عروضى معروف است و ابن قطان نخستين كسى است كه بر اين وزن شعر سروده است . برخى ابداع اين وزن را به بهاءالدين زهير نسبت داده اند، حال آنكه قصيدة ابن قطان كه وزن آن «فِعْلن مُتَفاعلن فعولن » است ، حدود 100 سال پيش از وي سروده شده است (ابن حجر، همانجا؛ فروخ ، 3/315). وي در بغداد درگذشت و در مقبرة معروف كرخى به خاك سپرده شد (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجا). اين آثار را به ابن قطان نسبت داده اند: 1. تعاليق طبية؛ 2. مسائل و اجوبتها؛ 3. ديوان شعر؛ 4. عروض ابن القطان (ابن ابى اصيبعه ، 1/290؛ حاجى خليفه ، 1/767، 2/1134)، كه اكنون هيچ يك از آنها در دست نيست .
مآخذ
ابن ابى اصيبعه ، احمد، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره ، 1299ق /1882م ؛ ابن اثير، الكامل ؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، حيدرآباد دكن ، 1385ق ؛ ابن جوزي ، يوسف ، مرآة الزمان ، حيدرآباد دكن ، 1370ق / 1951م ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، لسان الميزان ، حيدرآباد دكن ، 1329- 1331ق ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ حسينى ، على ، اخبار الدولة السلجوقية، به كوشش محمد اقبال ، بيروت ، 1404ق /1984م ؛ فروخ ، عمر، تاريخ الادب العربى ، بيروت ، 1982ق ؛ ياقوت ، ادبا. ابومحمد وكيلى