ابن قيسراني، ابوالفضل - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن قيسراني، ابوالفضل

جلد: 4

نويسنده: نجيب مايل هروي

شماره مقاله:1662

اِبْن ِ قَيْسَرانى ، ابوالفضل محمد بن طاهر بن على بن احمد مقدسى (448-507ق /1056-1113م )، محدث و نويسندة متصوف . شهرت او به ابن قيسرانى به لحاظ نسبت اوست به قيساريه ، شهركى در شام ، بر ساحل بحر روم (سمعانى ، 10/537). برخى از مؤلفان به شهرت او نسبت «شيبانى » را نيز افزوده اند (ابن دمياطى ، 31، به نقل از ابن نجار؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1242). وي در قدس زاده شد و از خردسالى در زادگاهش به استماع حديث پرداخت . در 467ق /1075م به بغداد رفت وپس ازچندي به بيت المقدس بازگشت (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، 9/177- 178؛ ابن خلكان ، 4/287؛ ذهبى ، همان ، 4/1244) و سپس به شهرهاي مختلف شام ، مصر، حجاز، عراق و ايران سفر كرد (ذهبى ، سير، 19/362، تذكرة، 4/1242). نيز مى دانيم كه در 471ق در دمشق بوده است (ابن جوزي ، يوسف ، 8(1)/50).

قراينى چند حاكى از آن است كه آمدن وي به ايران در بين سالهاي 471-481 بوده است ؛ چنانكه از يك سخن خواجه عبدالله انصاري (د 481ق /1088م ) كه در آن به ابن قيسرانى اشاره دارد، جوان بودن او در اين هنگام تأييد مى شود (نك: ذهبى ، سير، 19/366). به هر صورت وي در 481ق در ري بوده و در همين سال در آن شهر فرزندش ، ابوزرعه طاهر، زاده شده است . گويا ابن قيسرانى مدتى در ري مانده ، زيرا فرزندش را در همانجا براي تحصيل به استاد سپرده است (ابن خلكان ، 4/288). سپس وي به همدان رفته و در آنجا اقامت گزيده است (ذهبى ، تذكرة، 4/1245). او در اوان 60 سالگى پس از بازگشت از سفر حج در بغداد درگذشت (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، 9/178-179؛ ابن خلكان ، 4/287).

ابن قيسرانى كه به قول سيوطى (ص 452) به بيشتر از 40 شهر در جهان اسلام سفر كرده ، بسياري از محدثان را ديده واز آنان حديث شنيده است . درزادگاهش ازابوالفتح نصربن ابراهيم نابلسى و ابوعثمان ابن وَرقاء، در بغداد از ابومحمد صريفينى و ديگران ، در مصر از ابواسحاق حبّال ، در دمشق از ابوالقاسم ابن ابى العلاء فقيه و در حلب از حسن بن مكى شيزري استماع كرده است (براي ديگر استادان وي ، نك: ابن جوزي ، يوسف ، همانجا؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1242؛ ابن دمياطى ، 31-32؛ صفدي ، 3/166-167؛ ابن حجر عسقلانى ، 5/208-209).

گرچه شخصيت علمى ابن قيسرانى كم و بيش مورد ستايش مؤلفان قرار گرفته (مثلاً نك: ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، 9/178؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1243- 1245)، اما گاه به لحاظ گرايش به اذواق و مواجيد صوفيانه و گاه به لحاظ ميزان ضبط در نقل حديث مورد انتقاد قرار گرفته و نيز به وي نسبت «لحن » داده شده است (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجا؛ ذهبى ، همان ، 4/1244، ميزان ، 3/587).

ابن عساكر (15/481) نيز او را كثيرالوهم دانسته و ابن حجر هيتمى (ص 70) به نقل از ابن ناصر سَلاّمى آورده است كه وي ثقه نيست (براي نقد اين نظر، نك: ابن شاكر، 12/26). از شاگردان وي مى توان محمد بن عمر بن احمد اصفهانى ، ابوالفضل محمد بن هبةالله بروجردي ، محمد ابن اسماعيل طرطوسى ، عبدالوهاب انماطى ، ابوجعفر بن ابوعلى همدانى ، ابونصر احمد بن عمر غازي و ابوطاهر احمد بن محمد سلفى را نام برد (نك: ياقوت ، بلدان ، 1/596؛ ابن خلكان ، 4/286؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1243، سير، 19/362؛ ابن ملقن ، 316).

چنانكه پيش تر اشاره شد، شديدترين انتقاداتى كه بر وي وارد شده ، به جهت گرايش اوست به تصوف ، به طوري كه بعضى او را از صوفيان ملامتى دانسته اند (نك: ذهبى ، تذكرة، همانجا؛ قس : ميزان ، 3/587). آنچه مسلم مى نمايد، اين است كه اگر ابن قيسرانى پيش از ورودش به ايران با تصوف آشنا نبوده باشد، بى ترديد در شهرهاي خراسان با افكار صوفيانه الفت گرفته است ، به خصوص كه در هرات با خواجه عبدالله انصاري آشنا بوده و از او بهره گرفته است (نك: ابن دمياطى ، 32؛ ابن رجب ، 1/84). به هر حال آنچه از نوشته هاي خود وي برمى آيد، اين است كه او در مقام يك محدث ، نه تنها با تصوف پسندهاي صوفيانه برخوردي صميمانه داشته است ، بلكه از روي آگاهى و بصيرت معارف صوفيه را پذيرفته و به آن دل داده و در شناسانيدن آداب و عادات ايشان اهتمام كرده است . در واقع همان گونه كه گفته اند با تأليف صَفْوة التصوف اهل طريقت را ياري كرده و آراءِ آنان را با نصوص سنت تطبيق و توفيق داده است (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، 9/178؛ ابن ملقن ، همانجا). از نظر مذهب فقهى ، ذهبى او را از اهل ظاهر شمرده است ( تذكرة، 4/1244). مضامين آثار او به ويژه السماع مى تواند مؤيد اين مدعا باشد، در حالى كه ادعاي ياقوت ( ادبا، 14/97) كه ابن قيسرانى حنبلى بوده ، جاي تأمل دارد.

به هر صورت او در كتاب السماع به حليت سماع قائل شده و به استناد احاديث و اخبار و اقوال صحابه و تابعين به اثبات آن پرداخته است . حتى ابن ناصر سلاّمى مدعى شده كه وي نظر بر امردان و خوبرويان را تجويز كرده و در اين زمينه كتابى به نام جواز النظر الى المُرْد تأليف كرده است (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، همانجا). تنها ابن ناصر - كه از مخالفان او بوده - اثر مزبور را به وي نسبت داده است و هيچ يك از مؤلفان - كه آثار او را نام برده اند - از اين اثر ياد نكرده اند. گفتنى است كه ابن قيسرانى در تطبيق آداب خانقاهى با سنن نبوي جانب حزم و احتياط را رعايت نكرده و حتى به پاره اي از قياسات نااستوار در اين خصوص پرداخته است ؛ چنانكه جامه دريدن صوفيان را به هنگام سماع ، با حديثى حاكى از پاره شدن پردة حجله در نتيجة كشيدن آن توسط رسول اكرم (ص )، قياس كرده است . اينگونه قياسها و استنباطها بوده كه موجب خرده گيري بر او شده است (ابن جوزي ، عبدالرحمان ، تلبيس ، 261، المنتظم ، همانجا؛ ابن كثير، 12/177). عده اي نيز به وي نسبت كذب داده و او را اباحى و بد عقيده خوانده و گرفتار وساوس شيطان پنداشته اند و مدعى شده اند كه با دو كتاب صفوة التصوف و السماع خود فضيحت كرده است (نك: ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، همانجا؛ صفدي ، 3/167؛ ابن حجر هيتمى ، 65، 67، 70).

آثار

الف - چاپى

1. الانساب المتفقة فى الخط المتماثلة فى الثقْط و الضبط. بر اين كتاب ابوموسى محمد بن عمر اصفهانى ذيلى نوشته و كاستيهاي آن را برطرف كرده كه به الزيادات معروف است و ذيل ابوموسى اصفهانى را ابن نقطه دنبال كرده است (ابن خلكان ، 4/393؛ حاجى خليفه ، 1/180). كتاب مذكور به انضمام ذيل اصفهانى به كوشش پ . ديونگ در ليدن (1865م ) به چاپ رسيده است ؛

2. تذكرة الموضوعات ، كه در مصر (1323ق /1905م ) چاپ شده است ؛

3. الجمع بين كِتابَى ابى نصر الكلاباذي و ابى بكر ابن منجويه فى رجال البخاري و مسلم ، اثري است كه از تلفيق و تهذيب و ترتيب دو كتاب همگون ، يكى از احمد بن محمد كلاباذي و ديگري از ابن منجويه حاصل آمده است . اين كتاب در حيدرآباد دكن (1323ق ) در دو جلد به چاپ رسيده است ؛

4. كتاب السماع ، در جواز سماع غنا و آلات موسيقى و رد آنان كه سماع را تحريم كرده اند. بر اين اثر، ابن جوزي در تلبيس ابليس (ص 237-243، 261) خرده گرفته و ابن حجر هيتمى در تأليف كف الرعاع بيشتر به نقد و پاسخ به اين كتاب ابن قيسرانى نظر داشته است (نك: ص 65، 69، 126، 129). رسالة مزبور به كوشش ابوالوفاءِ مراغى در قاهره (1390ق ) چاپ شده است ؛

5. شروط الائمة الستة، كه همراه با شروط الائمة الخمسة، تأليف ابوبكر حازمى به كوشش محمد زاهد كوثري در قاهره (1357ق /1939م ) به چاپ رسيده است ؛

6. صفوة التصوف ، كه در زمينة آداب خانقاهى و اقوال مشايخ تصوف بوده و از ديرباز انكار و انتقاد اهل حديث را به دنبال داشته است (به عنوان نمونه ، نك: ابن جوزي ، عبدالرحمان ، تلبيس ، 165، جم). اين كتاب در 1370ق /1950م در قاهره منتشر شده است .

ب - خطى

1. اطراف الغرائب و الافراد. در اين اثر وي كتاب الافراد دارقطنى را بر اساس حروف معجم مرتب كرده است . نسخه هايى از آن در كتابخانه هاي ظاهريه (نك: و دارالكتب مصر (خديويه ، 1/269) موجود است ؛

2. ايضاح الاشكال فيمن اُبهم اسمه من النساء و الرجال . نسخه اي از آن در كتابخانة خالديه نگهداري مى شود (نك: ، GAL,S همانجا)؛

3. ذخيرة الحُفّاظ المُخْرج على الحروف و الالفاظ. در اين كتاب وي الكامل ابن عدي را مرتب كرده است كه نسخه اي از آن در كتابخانة كوپريلى (كوپريلى ، 1/155- 156) موجود است ؛

4. مسألة التسمية، رساله اي است در تجويز آهسته گفتن بسمله كه نسخه اي از آن در كتابخانة ظاهريه (ظاهريه ، حديث ، 515) موجود است ؛

5. منتخب من معرفة الالقاب ، نسخه هايى از اين اثر كه تلخيصى است از كتاب القاب الرواة ابوبكر احمد بن عبدالرحمان شيرازي ، در كتابخانه هاي ظاهريه (ظاهريه ، تاريخ ، 209-210) و كوپريلى (كوپريلى ، 1/44) نگهداري مى شود.

گويا ابن قيسرانى ديوان يا مجموعة شعري نيز داشته است (نك: بغدادي ، 2/87). شعر او را بسياري از معاصران وي و نيز گروهى از متأخران ستوده اند، اما به دليل دفاع از آراءِ صوفيانه ، مردود شناخته اند (مثلاً ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، 9/178). نيز عده اي در اشعار او لغزشهاي نحوي يافته و برخى ديگر جزالت شعر عرب را در سروده هايش نديده و به اعتبار ركاكت معنى ، اشعارش را به شعر مخنثان مانند كرده اند (نك: ابن جوزي ، يوسف ، 8(1)/50؛ ابن حجر هيتمى ، 70). از ديوان شعر او تاكنون نسخه اي شناخته نشده ، اما ابياتى از او - كه بيشتر صبغة عرفانى دارد - در نوشته هاي ديگران نقل شده است (نك: ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، همانجا؛ ياقوت ، بلدان ، 4/601؛ ابن جوزي ، 8(1)/49-50؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1244- 1245؛ ابن دمياطى ، 32؛ صفدي ، 3/167؛ ابن شاكر، 12/26؛ ابن ملقن ، 317- 318؛ براي برخى ديگر از آثار وي ، نك: بغدادي ، 2/83).

مآخذ

ابن جوزي ، عبدالرحمان ، تلبيس ابليس ، قاهره ، ادارة الطباعة المنيرية؛ همو، المنتظم ، حيدرآباد دكن ، 1359ق ؛ ابن جوزي ، يوسف ، مرآة الزمان ، حيدرآباد دكن ، 1370ق /1951م ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، لسان الميزان ، حيدرآباد دكن ، 1331ق ؛ ابن حجر هيتمى ، احمد، كف الرعاع ، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت ، 1406ق ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن دمياطى ، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرح ، حيدرآباد دكن ، 1391ق /1971م ؛ ابن رجب ، عبدالرحمان ، الذيل على طبقات الحنابلة، به كوشش هانري لائوست و سامى دهان ، دمشق ، 1370ق / 1951م ؛ ابن شاكر كتبى ، محمد، عيون التواريخ ، به كوشش فيصل سامر و عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق /1977م ؛ ابن عساكر، على ، تاريخ مدينة دمشق ، عمان ، دارالبشير؛ ابن كثير، البداية؛ ابن ملقن ، عمر، طبقات الاولياء، به كوشش نورالدين شريبه ، بيروت ، 1406ق ؛ بغدادي ، هديه ؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ خديويه ، فهرست ؛ ذهبى ، محمد، تذكرةالحفاظ، حيدرآباد دكن ، 1333-1334ق ؛ همو، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران ، بيروت ، 1405ق /1984م ؛ همو، ميزان الاعتدال ، به كوشش على محمد بجاوي ، قاهره ، 1963م ؛ سمعانى ، عبدالكريم ، الانساب ، حيدرآباد دكن ، 1399ق /1979م ؛ سيوطى ، طبقات الحفاظ، بيروت ، 1403ق / 1983م ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش هلموت ريتر، بيروت ، 1381ق /1961م ؛ ظاهريه ، خطى (تاريخ )، عش ؛ همان (حديث )، البانى ؛ كوپريلى ، خطى ؛ ياقوت ، ادبا؛ همو، بلدان ؛ نيز:

,S.

نجيب مايل هروي

/ 479