جلد: 4نويسنده: عنايت الله فاتحي نژاد شماره مقاله:1695اِبْن ِ لَبّانه ، ابوبكر محمد بن عيسى لخمى دانى (د 507ق / 1113م )، اديب و شاعر عصر ملوك الطوايف در اندلس . وي در دانيه به دنيا آمد (مراكشى ، 149؛ ابن ابار، التكملة، 1/410) و نسبت «دانى » او از همين جاست . چون مادرش شير فروش بود، به ابن لبّانه شهرت يافت (ابن بسام ، 3(2)/667؛ ابن سعيد، 2/409). وي برادري به نام عبدالعزيز داشت كه گرچه از ذوق شعري و قريحة ادبى بى بهره نبود، تجارت را پيشة خود ساخت . ابن لبانه در دانيه پرورش يافت و همينكه در شاعري آوازه اي يافت ، آن را وسيلة تأمين معاش قرار داد و پس از اندكى ، راه دربار ملوك الطوايف را كه مقصد بيشتر شاعران همروزگارش بود، در پيش گرفت (ابن بسام ، مراكشى ، همانجاها). وي حدود 460ق به المريه رفت و به مدح معتصم بن صمادح (حك 444- 480ق ) پرداخت و نزد او منزلتى يافت . اما همينكه ابن حداد (ه م ) شاعر معتصم به وزارت رسيد، به سبب خصومتى كه با ابن لبانه داشت ، معتصم را برضدّ او برانگيخت (مقري ، 4/49؛ عوض كريم ، 128؛ قس : بستانى ؛ فروخ ، 5/80)، ابن لبانه ناچار دربار وي را ترك گفت و به بطليوس رفت (ابن بسام ، 3(2)/670). در آنجا به خدمت متوكل افطسى (حك 460-487ق ) در آمد، اما پس از چندي روابط بين آن دو نيز به تيرگى گيراييد و سرانجام شاعر قصيده اي در هجو يكى از كارگزاران متوكل و قصيده اي ديگر در طعن خود او سرود و دربار وي را ترك گفت وراهى قرطبه شد (ابن خاقان ، 250؛ ابن بسام ، 3(2)/671 - 673). به گفتة ابن بسام (همانجا) كه ابن لبانه را در قرطبه ملاقات كرده بود، وي از ترك بطليوس ناخشنود بوده است (قس : عمادالدين ، 2/136، ابياتى كه شاعر در اين باره سروده است ). در آن زمان معتمد بن عباد (حك 461-484ق ) كه خود شاعري برجسته و از حاميان علم و ادب بود، بر قرطبه حكم مى راند. وي ابن لبانه را به گرمى پذيرفت و به زودي او را از جملة خواص و نديمان خود گردانيد. شاعر كه پس از مدتها پايگاه امنى يافته بود، دربار وي را براي رفاه خود مناسب ديد و بهترين مدايح خود را تقديم او كرد (ابن خاقان ، 244؛ عمادالدين ، 2/115- 117؛ ابن خلكان ، 5/27). پس از آنكه اشبيليه به دست مرابطون افتاد (484ق ) و معتمد همراه خانواده اش به زندانى در اغمات ، در نزديكى مراكش ، منتقل شد، ابن لبانه همچنان به او وفادار ماند و گه گاه براي ملاقات او راه مغرب را درپيش مى گرفت . منابع فقط به دو سفر او، يكى در 485ق و ديگري در 486ق اشاره كرده اند (ابن بسام ، 3(2)/ 667 - 668؛ عمادالدين ، 2/108، 112؛ مراكشى ، 156؛ ابن خلكان ، 5/30- 32، 33، 34). شهرت وي نيز بيشتر ناشى از همين وفاداري و مديحه گويى به ابن عباد بوده ، چنانكه او را سَمَوئل ِ شعراء خوانده اند (ابن سعيد، 2/409، 411). ابن لبّانه ظاهراً پس از سقوط اشبيليه و اسارت معتمد مدتى دربارهاي امرا را رها كرده و به تدريس اشتغال ورزيده است ، چنانكه در 486ق در المريه جمعى از اهل علم از جمله ابوعبدالله ابن صفار را در محضر او مى يابيم (نك: ابن ابار، التكملة، 1/411). اما او گويى نمى توانست از حمايت درباريان و امرا چشم بپوشد، در 489ق به ميورقه رفت و به خدمت ناصرالدوله مبشر بن سليمان درآمد و قصايد بسياري در مدح او سرود كه البته به نظر برخى به پاي قصايدي كه وي در مدح معتمد سروده ، نمى رسد (ابن خاقان ، 248؛ مراكشى ، 150؛ عمادالدين ، 2/118؛ ابن دحيه ، 178؛ ابن خلكان ، 5/39؛ مقري ، 4/259-260). وي پس از چندي به سبب اختلافاتى كه با يكى از وزراي امير پيدا كرد، مجبور شد از آنجا بگريزد و به بجايه نزد بنى حمود رود (ابن خاقان ، 248-249؛ ابن سعيد، 2/413؛ نيكل ، .(163 به گفتة ابن بسام (3(2)/692) غرور و هواپرستى او ماية بى آبرويى و در نتيجه فرار او از ميورقه بوده است . گويا در همين ايام بود كه وي عزالدوله پسر معتصم بن صمادح را كه پس از سقوط المريه به آنجا گريخته بود، ملاقات كرد (نك: ابن ابار، الحلة السيراء، 2/91؛ مقري ، 3/367- 368). شاعر مدتى را نيز در شهرهاي تلمسان و وادي آش سپري كرد و سرانجام به ميورقه بازگشت و در همانجا درگذشت (ابن بسام ، 3(2)/697؛ ابن ابار، التكملة، 1/411؛ صفدي ، 4/297؛ فروخ ، 5/81). آنچه از اشعار ابن لبانه به جاي مانده ، عمدتاً در مدح است ، و شاعر در آنها با اغراق ، به وصف رشادتها و دانش و تدبير و گشاده دستى ممدوحين پرداخته وبسياري از جنبه هاي زندگى دردربارملوك الطوايف را تصوير كرده است (ابن بسام ، 3(2)/670 -671، 678 -680، 682). وي غزل نيز سروده است و در اينگونه اشعار - كه البته از واقع گرايى بى بهره نيست - در قالب جوان عاشق پيشه اي جلوه مى كند كه باده نوشى و نظربازي را راه و رسم زندگى خود ساخته است (نك: ابن بسام ، 3(2)/697، 700). اشعار وي طبيعتاً از شعر پيشينيان رنگ پذيرفته ، اما گاه ويژگيهايى چون عنصر خيال و تصوير پردازي هاي قوي و بديع به سروده هاي او لطف و زيبايى خاصى بخشيده است . مرثيه هاي او نيز از جمله آنچه دربارة اسارت معتمد و مصيبتهاي او و خانواده اش سروده ، مخصوصاً ابياتى كه در آنها با غم و اندوه ، عزيمت به تبعيدگاه و آوارگى معتمد و دربه دري فرزندان او را شرح داده است ، از بهترين و غم انگيزترين اشعاراو شمرده مى شوند (عمادالدين ، 2/107- 114؛ قس : نيكل ، .(164-165 از جمله اشعار وي كه موردپسند برخى از متقدمين قرار گرفته ، قصيده اي است كه مصراع اول تمام ابيات آن غزل و مصراع دوم آنها مدح است (نك: مراكشى ، 150). از ميان سروده هاي وصفى او نيز به ويژه مى توان به اشعاري اشاره كرد كه وي در وصف نوروز و مهرگان سروده است (عمادالدين ، 2/129-131؛ مراكشى ، 153؛ قس : پرس ، .(216 ابن لبانه از موشّح سرايان معروف به شمار مى رود. 12 موشّحه از موشحات او را ابن سناءالملك (ص 68 -70، 73-79) و ابن خطيب (ص 59 -72) نقل كرده اند. اشعار او از نظر تاريخى نيز حائز اهميت است . جزئياتى كه وي از اخبار بنى عباد به دست داده ، وصف جنگها و رخدادهاي تاريخيى كه خود شاهد آنها بوده ، ذكر برخى از آداب و رسوم دربار امرا از قبيل جشنها و نيز جزئياتى از برخى حرفه ها، همه اطلاعاتى هستند كه اغلب جز اشعار او منبع ديگري براي آنها يافت نمى شود (نك: عمادالدين ، 2/107، 108، 110، 129، 131؛ پرس ، 288 216, 215, .(90, مقري قطعاتى از نثر مسجع او را از كتاب مفقود وي ، نظم السلوك فى وعظ الملوك ، در نفح الطيب (3/368، 4/94-96، 215-217، 241-242) آورده است . به علاوه ، كتابهاي ديگري نيز با نامهاي الاعتماد فى اخبار بنى عباد، سقيط الدرر و لقيط الزهر و مناقل الفتنة به وي منسوب است كه در اخبار و مدح معتمد بن عباده بوده است (صفدي ، 4/297؛ مقري ، 4/255؛ شكيب ارسلان ، 3/302). به گفتة برخى ، اشعار او مدوّن بوده است (ابن ابار، التكملة، 1/411؛ ذهبى ، 19/373-374).
مآخذ
ابن ابار، محمد، الحلة السيراء، به كوشش حسين مؤنس ، قاهره ، 1963م ؛ همو، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار حسينى ، قاهره /بغداد، 1375ق /1956م ؛ ابن بسام ، على ، الذخيرة، به كوشش احسان عباس ، ليبى / تونس ، 1981م ؛ ابن خاقان ، فتح ، قلائد العقيان ، بولاق ، 1284ق ؛ ابن خطيب ، محمد، جيش التوشيح ، به كوشش هلال ناجى ، تونس ، 1967م ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن دحيه ، عمر، المطرب من اشعار اهل المغرب ، به كوشش ابراهيم ابياري و ديگران ، قاهره ، 1954م ؛ ابن سعيد اندلسى ، على ، المغرب فى حلى المغرب ، به كوشش شوقى ضيف ، قاهره ، 1953م ؛ ابن سناء الملك ، هبةالله ، دارالطراز فى عمل الموشحات ، به كوشش جودت ركابى ، دمشق ، 1400ق /1980م ؛ بستانى ؛ ذهبى ، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت ، 1405ق / 1984م ؛ شكيب ارسلان ، الحلل السندسية، بيروت ، 1358ق / 1939م ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش س . ددرينگ ، بيروت ، 1394ق / 1974م ؛ عمادالدين كاتب ، محمد، خريدة القصر، به كوشش آذرتاش آذرنوش ، تونس ، 1971م ؛ عوض كريم ، مصطفى ، فن التوشيح ، بيروت ، 1959م ؛ فروخ ، عمر، تاريخ الادب العربى ، بيروت ، 1982م ؛ مراكشى ، عبدالواحد، المعجب فى تلخيص اخبار المغرب ، به كوشش محمد سعيد عريان و محمد عربى علمى ، قاهره ، 1368ق / 1949م ؛ مقري تلمسانى ، احمد، نفح الطيب ، به كوشش احسان عباس ، بيروت ، 1388ق /1968م ؛ نيز: , A. R., Hispano - Arabic Poetry, Baltimore, 1946; P E r I , Henri, La po E sie andalouse en arabe classique, Paris, 1953. عنايت الله فاتحى نژاد