ابن لجأ - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن لجأ

جلد: 4

نويسنده: آذرتاش آذرنوش

شماره مقاله:1698

اِبْن ِ لَجَأ، عمر بن لجأ بن حُدَير، شاعر عصر اموي . وي از قبيلة بنى تيم (رباب ) بود. نمى دانيم چه زمان از مادرش كه برزه نام داشت (جرير، 427؛ مرزبانى ، 116)، زاده شد، چگونه و كجا زيست و چه زمان درگذشت . آنچه از شعر و اخبار او نيز به دست رسيده ، سخت اندك است . بنابراين ، اگر به سبب مهاجات با شاعر بزرگى چون جرير شهرت نيافته بود، اينك سخنى باقى نمى ماند كه از احوال او باز گوييم . آنچه دربارة او نقل كرده اند، به چند قطعه شعر و چند روايت منحصر مى گردد كه همه به نحوي با جرير پيوند مى يابند، مگر يكى كه به فرزدق مربوط مى شود.

شايد مقدار اشعار هجاآميزي كه ميان او و جرير رد و بدل شده ، نسبتاً فراوان بوده ، زيرا ابن نديم (ص 180) از كتاب نقائض جرير و عمر ابن لجأ، گرد آوردة ابوعمرو [شيبانى ] و اصمعى و بار ديگر از همين كتاب ، گردآوردة ابن حبيب نام برده (ص 119)، اما امروز، مجموعة روايات و اشعار او در اين باب سخت اندك است و تقريباً همة آنها نيز مربوط به علت درگرفتن جنگ هجا ميان آن دو است : جرير يك بار بر سر آبى (يا بنا به روايات ، در جاهاي ديگر) عمر را مى بيند كه رجزي مى خواند. وي آن رجز را اصلاح مى كند، عمر به چشم مى آيد و خود بيتى از جرير مى آورد و آن را اصلاح مى كند و از آنجا مهاجات ميانشان در مى گيرد (ابو عبيده ، 1/488؛ ابن سلام ، 1/424- 428؛ ابوالفرج ، 7/68). جاي ديگر، همين ماجرا را جرير خود در پاسخ حجاج بيان كرده است (بغدادي ، 2/300-301). اما در روايتى ديگر، علت به شيوة ديگري بيان شده : همة بزرگان بنى رباب نزد مأمور «صدقات » اين قبيله گرد آمده بودند، ابن لجأ كه در ميان آنان بود، شعري خواند، مأمور صدقات يادآور شد كه همه ، آن شعر را از جرير مى دانند، ابن لجأ نيز ادعا كرد كه جرير شعر او را دزديده است . جرير هم كه آنجا حضور داشته ، يا به قولى بعدها از ماجرا آگاه شده بود. وي را دروغگو دانسته ، خود را بالاتر از آن مى شمارد كه شعر چون اويى را بدزدد (ابوعبيده ، 1/487؛ ابن سلام 2/588؛ مرزبانى ، همانجا).

با اينهمه بودند كسانى كه ادعا مى كردند به عمد ميان دو شاعر آشوب به پا كرده اند (ابن قتيبه ، الشعر، 2/570؛ ابوهلال ، 105). پيداست كه اين روايات از افسانه و بافته هاي خيال تهى نيست ، اما در همة احوال ، مادة اصلى روايت را يكى دو بيت بيشتر تشكيل نمى دهد. در اين نبرد زبانى ، اهميت ابن لجأ از آنجا آشكار مى شود كه وي ، نمايندة عمدة قبيلة تيم بود و جرير بيش از آنكه خود او را در نظر داشته باشد، تيرهاي زهرآگين هجاهايش را به سينة آن قبيله نشانه مى گرفت . فهرست بندي ديوان جرير (چ صاوي )، اگرچه عالمانه نيست ، باز پرمعنى است : بنابراين فهرست ، تنها يك قصيده به نام ابن لجأ سروده شده كه آنهم در واقع هجاي فرزدق است (صاوي ، 521)، بقية قصايدي كه به ابن لجأ ناظر بوده ، همه ذيل هجاي تيم آمده است (نك: همو، فهرست ، «و»، كه به 19 قصيده اشاره كرده است ). بنابراين مى توان گفت كه نبرد ميان تيره هاي مختلف عرب و تعصبات قبيله اي جاهلى كه در برابر معيارهاي اجتماعى اسلام مقاومت كرده و به دست امويان توانى تازه يافته بود، علت اصلى مهاجات ميان دو شاعر را تشكيل مى داد و نه دشمنى با شخص ابن لجأ (برخلاف آنچه در كتاب النقائض آمده ، ابوعبيده ، 2/594)، به خصوص كه جرير گويى به چشم حقارت در ابن لجأ مى نگريسته است ، چنانكه روزي پسرش وي را مى گويد: هر كه را هجو كردي ، بى آبرو ساختى جز بنى تيم را. جرير پاسخ مى دهد كه «بنايى نبود كه ويران كنم و تباري نبود كه پست گردانم » (ابن سلام ، 1/435). افراد اين قبيله شاعر عمده اي جز عمر بن لجأ و سپس سَرَندي نداشتند، بيشتر چوپان بودند (ابن سلام ، همانجا؛ مرزبانى ، 117) و به همين جهت جرير مكرر شاعران آن قبيله را فرومايه و پست خوانده است . از جمله روزي ، وي را گفتند كه تو با هركس كه مهاجات كرده اي عاقبت طرح آشتى افكنده اي ، جز بنى تيم . وي علت را فرومايگى ايشان دانست (مرزبانى ، همانجا).

با اينهمه گويا گروهى بر آن شدند كه ميان دو شاعر آشتى دهند تا بلكه ديگر، مردگان و زندگانشان را به ناسزاهاي زشت نيالايند. عاقبت آن دو را بر آن داشتند كه پيمانهاي استوار بندند و از هجاي يكديگر دست بدارند. گويند ابن لجأ به راستى ساكت ماند، اما جرير گه گاه هجايى مى سرود و سپس ادعا مى كرد كه از آثار پيش از صلح است (ابن سلام ، 1/434). از سوي ديگر مى دانيم كه اينگونه جدالها، سخت مقبول دربار خلفا و مجالس بزرگان بود. مثلاً سعيد بن مُسَيّب ، فقيه بزرگ مدينه (د 94ق ) چنان از اين ماجراها لذت مى برد كه روزي نماز را فرونهاد تا راوي ، مهاجات آن دو را برايش بخواند (ابن سلام ، همانجا؛ ابوالفرج ، 7/72؛ دربارة اهميت «نقائض » در ميان مردم ، نك: كفراوي ، 70). در ميان امويان ، عمر بن عبدالعزيز تنها شخصيتى بود كه ممكن بود از سرِ اخلاص با هجويه سرايى و برانگيختن تعصبات قومى مخالفت ورزد. از اين رو، روايت زير تنها با شخصيت او سازگار است ، هر چند كه خود روايت خالى از اغراق و افسانه نيست (قس : بلاشر، :(III/480-481 روزي عمر و جرير به مدينه درآمدند. وليد بن عبدالملك به والى خود فرمود، آن دو را به سبب بدگوييهايشان ، به يك چوب ببندند. دو شاعر هر يك آن ديگري را مى كشيد و از اينكه با او قرين شده ، در ابياتى اظهار تأسف مى كرد. در روايت ابن سلام (1/431) والى مدينه ، ابوبكر محمد ابن عمرو بوده ، اما اين امر در روايت ابوالفرج اصفهانى (7/73-74) اصلاح شده و به جاي ابوبكر، عمر بن عبدالعزيز قرار گرفته كه با واقعيت تاريخى همساز است . هر دو روايت اشاره شده كه در آن هنگام جرير پيري ناتوان بود و ابن لجأ، جوانى نيرومند. حال اگر به صحت اين روايت ، يا بخشهايى از آن اعتماد كنيم ، مى توان گفت كه در آغاز سدة 2ق ، ابن لجأ مردي ميانه سال بود (جرير حدود 114ق درگذشته است ) و اين تنها نشانه اي است كه دورادور محدودة زمانى او را اندكى ترسيم مى كند.

بديهى است كه در هياهوي نقائض ، وجود ابن لجأ در ديوان جرير، نمى تواند با فرزدق بى رابطه باشد. ابن لجأ پيوسته فرزدق را بر جرير، ولاجرم قبيلة فرزدق ، بنى دارم را بر بنى يربوع كه قبيلة جرير بود، ترجيح مى داد و بر همين اساس ، بسياري از هجاهاي خويش را تدارك مى ديد (نك: ابوعبيده ، 1/489-491). فرزدق اگر چه به صورت مدافع ابن لجأ در مقابل جرير مى ايستاد، اما كار شاعر را در كشاكش بزرگان به چيزي نمى گرفت و حتى گاه آشكارا او را تحقير مى كرد (نك: ابن سلام ، 1/433؛ ابوالفرج ، 7/71-72)، با اينهمه گاه از او در كار هجاپردازي ياري مى خواست .

ابوعبيده (2/907- 908)، ماجرايى را از شهر بصره گزارش مى كند: بنوجعفر كلاب با شبّةبن عقال منازعه مى كردند. بنو جعفر، شاعري يافته ، او را به هجاي دشمن واداشتند. بنوشبة كه سخت نگران شده بودند، دست به دامان فرزدق زدند، اما فرزدق پاسخ داد كه «من از مثالب ايشان و آنچه بدان هجوشان مى توان كرد، آگاه نيستم ». همان وقت ، ابن لجأ در بصره بر بنى عدي فرود آمد. فرزدق با راوية خويش ابن مَتَّوَيْه نزد او رفت تا از احوال آن قبيله كسب اطلاع كند. ابن لجأ نخست از پذيرفتن او خودداري كرد، اما بنى عدي دل نگران شدند كه يك بار شرّ جرير را براي ما خريدي ، ديگر شرّ فرزدق را به آن نيفزاي . آنگاه او فرزدق را با اكرام تمام پذيرفت و فرزدق «صحيفه اي طلب كرد تا مثالب آن قوم را بنگارد». اين روايت ، اگر دستكاري نشده باشد، از چندين جهت مفيد است (مثلاً: نگارش موضوعهاي غير دينى از نيمة دوم سدة نخست ؛ فرزدق كه براي اشعار خود راويه اي همراه داشت تا آنها را به خاطر سپارد، لازم مى ديد كه مثالب را روي صحيفه اي برنگارد؛ فرمايشى بودن برخى هجاها...)، اما در مورد بحث ما، تنها از اين باب اهميت مى يابد كه هم حضور ابن لجأ را در بصره نشان مى دهد و هم اعتبار او را نزد مردم .

نمى دانيم ابن لجأ در چه سالى درگذشته ، حتى ابن قتيبه (همانجا) كه محل وفات او را اهواز ذكر كرده ، از زمان آن اطلاعى نداشته است . بى گمان همينكه جرير درگذشت و هياهوي نقائض فروكش كرد، نام ابن لجأ نيز به فراموشى سپرده شد. اشاره به شعر او در منابع كهن سخت اندك است . نويسندگان ، از جاحظ گرفته (براي نام حيوانات در الحيوان ) تا ياقوت (براي نام يكى دو شهر در البلدان )، ابياتى از شعر او را آورده اند، اما اين ابيات براي او اعتباري حاصل نمى كند. حتى چند قطعة هجاآميز كه ابوعبيده در النقائض ، ابوالفرج در الاغانى و ابن سلام در طبقات (نك: فهارس ) نقل كرده اند و يك 5 بيتى كه در مدح مُهَلّبيان در وفيات ابن خلكان (6/283) آمده ، هيچ يك نشان از شخصيتى خاص و بارز ندارند و گويى زير ساية سنگين هنر جرير، پژمرده گشته اند. سيبويه (1/53) نيز كه يكى از معروف ترين ابيات هجايى جرير را به عنوان شاهد آورده ، حتى اشاره نكرده كه مراد از لفظ عمر در آن بيت ، همانا ابن لجأ است .

در باب شعر، تنها سخنى كه از وي به ياد مانده ، آن است كه جاحظ (1/177) و ابن قتيبه ( مقدمه ، 123؛ قس : مرزبانى ، 324) آورده اند. وي به شاعري مى گويد كه از او شاعرتر است : «زيرا من بيت را همراه برادرش مى سرايم و تو همراه پسر عمش ». وي با اين سخن خواسته است بگويد كه ابيات قصيده بايد تا حد ممكن با هم همساز و همنوا باشند. با آنكه جز چند بيت رجز از او باقى نمانده ، به اعتبار منابع ، او را هم در رجز استاد دانسته اند و هم در قصيده (نك: بلاشر، GAS,II/364; .(II/481 نالينو اين امر را هنري مى داند كه در همة شاعران جمع نمى آمد.

مآخذ

ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن سلام جمحى ، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهر، 1394ق /1974م ؛ ابن قتيبه ، عبدالله ، الشعر و الشعراء، بيروت ، 1964م ؛ همو، مقدمة الشعر و الشعرا، به كوشش گود فرودومونبين ، ترجمة آ. آذرنوش ، تهران ، 1363ش ؛ ابن نديم ، الفهرست ؛ ابوعبيده ، معمر، كتاب النقائض ، بيروت ، دارالكتاب العربى ؛ ابوالفرج اصفهانى ، الاغانى ، بيروت ، 1390ق /1970م ؛ ابوهلال عسكري ، حسن ، الصناعتين ، قاهره ، 1320ق ؛ بغدادي ، عبدالقادر، خزانة الادب ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ، 1402ق /1981م ؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين ، به كوشش حسن سندويى ، قاهره ، 1351ق /1932م ؛ جرير بن عطيه ، ديوان ، بيروت ، دارصادر؛ سيبويه ، عمرو، الكتاب ، به كوشش عبدالسلام محمدهارون ، قاهره ، 1403ق /1981م ؛ صاوي ، محمد اسماعيل ، شرح ديوان جرير، دمشق ، مكتبة محمد حسين نوري ؛ كفراوي ، محمد عبدالعزيز، جرير و نقائضه مع شعراء عصره ، قاهره ، دارنهضة مصر؛ مرزبانى ، محمد، الموشح ، به كوشش محب الدين ، خطيب ، قاهره ، 1385ق ؛ نيز:

I re. R., Histoire de la litt E rature arabe, Paris, 1966; GAS; Nallino, C. A., La litt E rature arabe, tr. Ch. Pellat, Paris,

1950.

آذرتاش آذرنوش

/ 479