ابن لسان الحمره - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن لسان الحمره

جلد: 4

نويسنده: آذرتاش آذرنوش

شماره مقاله:1700

اِبْن ِ لِسان ُ الحُمَّره ، ابوكِلاب وِقاء بن الاشعر (ابن نديم ، 101؛ ابن اثير، 298)، يا وَرْقاء بن الاشعر (ابن قتيبه ، 535؛ ابن اثير، 145؛ دميري ، 1/376) يا عبيدالله بن لسان الحمرة (ابن حزم ، 315)، نسب شناس نيمه افسانه اي عرب . وِقاء را نام پدرش لسان الحمّرة نيز پنداشته اند (ابن دريد، 354). گاه نيز او را لسان و پدرش را حمزة دانسته اند (ابن اثير، همانجا). بى گمان اگر يك ضرب المثل كه ميدانى (ص 54) نقل كرده و چندان هم كهن به نظر نمى رسد، و نيز گفت و گويى تقليدي و تكراري و سراپا جعلى در دست نبود، از اين شخصيت ، نامى نيز باقى نمى ماند، زيرا رواياتى كه دربارة او نقل كرده اند، سخت كوتاه و اندك است و اطلاع خاصى به دست نمى دهد: جاحظ چند بار نام او را آورده ( الحيوان ، 2/200، التربيع ، 37، البيان ، 3/106) و يك بار نيز به اختصار مى گويد ( الحيوان ، 2/206) كه چون وي به مردي از بنى اسد اهانت روا داشت ، آن مرد وي را با شمشير كشت ، اما اين روايت نه جاي ديگري تأييد شده و نه كسى از قدما آن را نقل كرده و به احتمال قوي از حقيقت به دور است .

ابن قتيبه (همانجا) او را بزرگ ترين نسب شناس عرب (انسب العرب ) پنداشته و ابن نديم (همانجا) غير از نسب شناسى ، به غرور و خود پرستى بسيار او اشاره كرده است . ميدانى نيز (همانجا) ضرب المثل «اعمر من ابن لسان الحمرة» را كه به او اشاره دارد، آورده است ، اما ابن اثير كه مى دانسته وي به درازي عمر شهرتى ندارد، بلكه فصاحت و به خصوص نسبت شناسى او نظرها را جلب كرده ، گويد (ص 145): در مثل آورده اند كه «انسب من ...». بنابراين بعيد نيست كه در ضرب المثل ميدانى تحريفى رخ داده باشد و «اعمر» به جاي «انسب » يا به جاي «اعلم فى النسب » نشسته باشد (قس : پلا، .(20 با اينهمه دميري (همانجا) در دام اين تحريف افتاده است و گفته است «در فصاحت و طول عمر به او مثل مى زنند».

روايت ديگري كه باعث شهرت او شده ، دو گفت و گوست ، يكى با مغيره در كوفه (ابوالفرج ، 14/143) و ديگري با معاويه ، احتمالاً در دمشق (دميري ، همانجا)، اما ترديد نيست كه اين ديدارها و گفت و گوها بيشتر افسانه است و در ادبيات عرب نمونه هاي فراوان دارد. در اين گفت و گوها، پيوسته در يك سو اميري نيرومند قرار دارد و در سوي ديگر، مردي زيرك و كاردان . پاسخهايى كه به امير داده مى شود، همه عباراتى سخت كوتاه ، سريع و خشن و غالباً مبهم و دوپهلو و كنايه آميز و گاه همراه با معانى حكمت آميز است . از جملة اين گفت و گوها يكى آن است كه ميان عبدالمسيح و خالد بن وليد در حيره رفته است . اين صحنة محاوره را شايد بتوان يكى از زيباترين نمونه هاي اينگونه ظرافت پردازيها به شمار آورد (نك: بلاذري ، 340؛ همو، ترجمة فارسى ، 5).

مآخذ

ابن اثير، مبارك ، المرصع ، به كوشش ابراهيم سامرايى ، بغداد، 1391ق / 1971م ؛ ابن حزم ، على ، جمهرة انساب العرب ، بيروت ، 1403ق / 1983م ؛ ابن دريد، محمد، الاشتقاق ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ، 1378ق /1958م ؛ ابن قتيبه ، عبدالله ، المعارف ، به كوشش ثروت عكاشه ، قاهره ، 1960م ؛ ابن نديم ، الفهرست ؛ ابوالفرج اصفهانى ، الاغانى ، بيروت ، 1390ق /1970م ؛ بلاذري ، احمد، فتوح البلدان ، به كوشش عبدالله انيس طباع ، بيروت ، 1407ق /1987م ؛ همان ، ترجمة آذرتاش آذرنوش ، تهران ، 1364ش ؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين ، به كوشش حسن سندوبى ، قاهره ، 1351ق / 1932م ؛ همو، التربيع و التدوير، به كوشش شارل پلا، دمشق ، 1955م ؛ همو، الحيوان ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون ، بيروت ، 1388ق / 1969م ؛ دميري ، محمد، حياة الحيوان الكبري ، قاهره ، 1364ق ؛ ميدانى ، احمد، مجمع الامثال ، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره ، 1374ق / 1955م ؛ نيز:

, Ch., Introd. At - Tarb o q (vide, PB, jahez).

آذرتاش آذرنوش

/ 479