جلد: 4نويسنده: محمد فاضلي شماره مقاله:1701اِبْن ِ لُقْمان ، ابوالعباس فخرالدين ابراهيم بن لقمان بن احمد بن محمد شيبانى اِسْعِرْدي (612 -693ق /1215-1294م )، از دبيران و وزراي دربار ايوبيان و مماليك مصر. كنية او را ابواسحاق (ابن كثير، 13/337) و نسبت او را اسودي (مقريزي ، السلوك ، 1(3)/804) نيز گفته اند. مورخان او را از «معدن ِ» اسعرد (يا سعرت ، شهري در ديار بكر) مى دانند (صفدي ، 6/97؛ ابن شاكر، عيون ، 9/519؛ ابن فرات ، 8/186؛ ابن تغري بردي ، المنهل ، 1/118). هنگامى كه ملك كامل ايوبى (576 - 635ق /1180- 1238م ) شهر آمِد را گشود، ابن لقمان را كه از كارگزاران ديوان بود، به خدمت درآورد و به مصر برد و در آنجا به قائم مقامى بهاءالدين زهير (581 -656ق /1185- 1285م ) رئيس ديوان گماشت (صفدي ، 6/97؛ ابن شاكر، فوات ، 1/44). ابن لقمان در ديوان انشاي مصر از دبير برجستة ايوبيان ، بهاءالدين ، تجارب سودمندي آموخت وازحمايت اوبرخوردارگشت . هنگامى كه ملك كامل درگذشت و فرزندش ملك صالح نجم الدين برجاي او نشست ، بهاءالدين و ابن لقمان همچنان در ديوان انشا ماندگار شدند. پس از عزل بهاءالدين كه در اواخر روزگار ملك صالح اتفاق افتاد، ابن لقمان به رياست ديوان انشا منصوب گرديد (قلقشندي ، صبح الاعشى ، 1/97؛ ابن شاكر، عيون ، 20/180). در جنگى كه ميان مسلمانان و لوئى نهم پادشاه فرانسه در 647ق / 1249م روي داد و به شكست و اسارت لوئى انجاميد، وي در خانة ابن لقمان در محلة المنصوره زندانى شد (قلقشندي ، همان ، 5/413- 415). در مورد محل خانة ابن لقمان اختلاف نظرهايى وجود دارد، ابن خلدون (6/667) محل آن را در اسكندريه ذكر مى كند و به گفتة ابن تغري بردي ( النجوم ، 6/366) برخى محل اين خانه را قاهره و برخى ديگر المنصوره مى دانند، ولى اكثر مورخان برآنند كه اين خانه در المنصوره بوده است ، چنانكه ژوانويل سردار لوئى نهم كه با او در خانة لقمان زندانى بوده است ، مى گويد: «همة آنان ، لوئى و همراهان ، تا پايان دورة اسارت در المنصوره بوده اند». اين خانه هم اكنون در «المنصوره » معروف و آثار برجاي مانده است (يوسف ، 2/82، 208). ابن لقمان پس از مرگ صالح (قلقشندي ، همانجا) همچنان در مقام رياست ديوان انشاء جانشينان سلطان ايوبى : پسرش ، ملك معظم (حك 648ق /1250م ، 40 روز) و همسرش شجرة الدّر (حك همان سال ، 80 روز) باقى ماند و تا انقراض سلسلة ايوبيان همچنان در اين سمت بود. پس از انقراض سلطنت ايوبيان در ديار مصر و روي كار آمدن مماليك ، ابن لقمان تا اوايل دولت ملك ناصر محمد بن قلاوون (آغاز حك 693ق /1294م ) همچنان مصدر كار بود (ابن شاكر، فوات ، 1/44؛ صفدي ، 6/97؛ سيوطى ، 2/233). وي در طول سلطنت ظاهر بيبرس (658 -676ق ) در كارهاي مهم طرف مشورت سلطان و در سفرها همدم و مصاحب وي بود و در 667ق همراه سلطان به سفر حج رفت (ابن كثير، 13/254؛ ابن شاكر، عيون ، 2/379؛ مقريزي ، الذهب ، 89). صفدي (6/97) و ابن شاكر ( فوات ، 1/43) و همچنين ابن تغري بردي ( المنهل ، 1/118) دربارة مناصب و مقاماتى كه ابن لقمان در طول زندگيش عهده دار آنها بوده است ، از «وزارت صحبت » وي نيز براي ملك سعيد ياد كرده اند كه ظاهراً مراد ابوالمعالى ناصرالدين پسر ملك ظاهر بيبرس است كه در 676ق به جاي پدر بر تخت سلطنت جاي گرفت . در 678ق ملك منصور قلاوون ابن لقمان را به وزارت گماشت و به اشارت وي فتح الدين بن عبدالظاهر را به رياست ديوان انشا منصوب كرد (ابن شاكر، عيون ، 22/68). تقى الدين توبة بن على تكريتى (د 698ق ) نيز به عنوان جانشين ابن لقمان در دمشق عهده دار امور وزارت در آن سرزمين شد (ابن عمر، 1/52). وزارت ابن لقمان چندان به درازا نكشيد و دوباره به ديوان انشا بازگشت (ابن كثير، 13/289-292؛ سيوطى ، 2/222)، اما ظاهراً يك بار ديگر نيز به مقام وزارت دست يافت (صفدي ، 6/97؛ ابن شاكر، فوات ، 1/43؛ ابن تغري بردي ، المنهل ، همانجا). ابن لقمان در قاهره درگذشت و در قرافة فسطاط به خاك سپرده شد. ابن لقمان با مردم و رعايا به نيكى رفتار مى كرد، از ظلم و ستم پرهيز داشت و به دادگري و دستگيري علاقه مند بود، در ايام وزارتش بسياري از شيوه هاي جور و تعدي را برانداخت (صفدي ، 6/97؛ ابن شاكر، عيون ، 9/519؛ ابن تغري بردي ، النجوم ، 8/50). وي كاتب ، شاعر و اديب بود. در فن انشا و مراسلات سرآمد و مبرّز بود و خطى زيبا داشت (ابن عمر، 1/172). در نويسندگى شيوه هاي نوينى را معمول داشت كه ديگران از او پيروي كردند (قلقشندي ، صبح الاعشى ، 10/6، 98-99، مآثر، 3/99). در حديث نيز دست داشت . از ذهبى منقول است كه ابن لقمان را در سن كهولت در حالى كه عمامه اي كوچك بر سر داشته ، ديده است كه از ابن رواح حديث روايت مى كرد و جماعتى از جمله برزالى آن روايتها را مى نوشتند (صفدي ، 6/97؛ ابن تغري بردي ، المنهل ، (همانجا).
مآخذ
ابن تغري بردي ، النجوم ؛ همو، المنهل الصافى ، به كوشش احمد يوسف نجاتى ، قاهره ، 1375ق /1956م ؛ ابن خلدون ، العبر؛ ابن شاكر كتبى ، محمد، فوات الوفيات ، به كوشش احسان عباس ، بيروت ، 1973م ؛ همو، عيون التواريخ ، به كوشش فيصل السامر، بغداد، 1980م ؛ ابن عمر، حسن ، تذكرة النبيه فى ايام المنصور و بنيه ، به كوشش محمد محمد امين و ديگران ، قاهره ، 1976م ؛ ابن فرات ، محمد، تاريخ ، به كوشش قسطنطين زريق ، بيروت ، 1939م ؛ ابن كثير، البداية؛ دواداري ، عبدالله ، كنز الدرر، به كوشش اولريش هارمان ، قاهره ، 1391ق /1971م ؛ ذهبى ، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و ديگران ، بيروت ، 1405ق /1985م ؛ سيوطى ، حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، 1387ق ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش س . ددرينگ ، بيروت ، 1392ق /1972م ؛ قلقشندي ، احمد، صبح الاعشى ، قاهره ، 1383ق /1963م ؛ همو، مآثر الاثافة فى معالم الخلافة، به كوشش عبدالستار احمد فراج ، كويت ، 1964م ؛ مقريزي ، احمد، الذهب المسبوك فى ذكر من حج من الخلفاء و الملوك ، به كوشش جمال الدين شيال ، قاهره ، 1955م ؛ همو، السلوك ، به كوشش محمد مصطفى زياده ، قاهره ، 1957م ؛ يوسف جوزف نسيم ، العدوان الصليبى على بلاد الشام ، بيروت ، 1981م . محمد فاضلى