ابن ماجة - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن ماجة

جلد: 4

نويسنده: احمد پاکتچي

شماره مقاله:1709

اِبْن ِ ماجه ، ابوعبدالله محمد بن يزيد رَبَعى قزوينى (209-22 رمضان 273ق /824 -20 فورية 887م )، محدّث بزرگ و گردآورندة سنن ، ششمين كتاب از صحاح سته در حديث . ماجه لقب پدر وي بوده است (رافعى ، 2/49، به نقل از چند دستخط كهن ؛ قس : ابن طاووس ، 1/180). علت خوانده شدن او به ربعى ، نسبت ولاء بين خاندان وي با قبيلة عرب ربيعه است (ابن نقطه ، 1/125، به نقل از تاريخ قزوين ابويعلى خليلى ). منبع اساسى در مورد تاريخ ولادت و وفات او دستخط شاگردش جعفر بن ادريس است (ابن قيسرانى ، 21). تنها بخش زندگى ابن ماجه كه بيشتر بدان پرداخته شده ، مربوط به سفرهاي علمى و شيوخ وي در اين سفرهاست . براساس گزارش منابع شرح حال كه با اسانيد سنن ابن ماجه تأييد مى شود، ابن ماجه پس از استماع از مشايخ زادگاه خود قزوين ، چون على بن محمد طنافسى و ابومحمد عمرو بن رافع ، راهى ِ سفر شد، ولى با توجه به اينكه هيچ گاه تاريخ مسافرتهاي وي در منابع نيامده ، تعيين ترتيب آنها نمى تواند قطعى باشد. به هر حال او مدتى در عراق به تحصيل پرداخت : در كوفه از بزرگانى چون ابوكريب محمد ابن علاء، ابوبكر و عثمان پسران ابى شيبه ، محمد بن عبدالله بن نمير و هنادبن سري ، در بصره از استادانى نظير نصر بن على جهضمى و محمد ابن بشّار بندار، در واسط از كسانى همچون احمد بن سنان قطان و تميم ابن منتصر و در بغداد از شيوخى چون ابوخيثمه زهيربن حرب و ابوثور ابراهيم بن خالد حديث آموخت . نيز چندي در شام اقامت گزيد و در دمشق از عالمانى چون هشام بن عمار، عبدالرحمان بن ابراهيم دُحَيم و عبدالرحمان بن احمد بن بشير بن ذكوان و در حمص از محمد بن مصفى و هشام بن عبدالملك يزنى و ديگران استماع حديث نمود. همچنين سفري به مصر داشت و از مشايخ آن ديار چون محمد بن رمح ، ابوطاهر ابن سرح و يونس بن عبدالاعلى بهره برد. در مدت حضور در مكه و مدينه نيز از شماري از شيوخ دانش آموخت (ابن نقطه ، 1/122-123، نيز 1/125-126، به نقل از تاريخ خليلى ؛ ياقوت ، 4/90-91، به نقل از تاريخ همدان شيروية ديلمى ؛ ابن عساكر، 16/125).

با مطالعه اي دربارة ابن مشايخ ، مى توان تاريخ سفر او را به غرب ، در حدود 230-240ق برآورد كرد. در مورد سفر ابن ماجه به شرق ، گرچه بر ما معلوم است كه گذار او به ري و نيشابور افتاده و در ري از محمد بن حميد رازي (د 248ق ) و در نيشابور از محمد بن يحيى ذهلى (د 258ق ) استماع حديث كرده است (ابن نقطه ، 1/126)، اما تخمين جزئيات اين سفر نياز به اطلاعات بيشتري دارد. سياق گفتار مورخان قزوين چون خليلى و رافعى در شرح حال ابن ماجه و نيز بررسى دربارة شاگردان وي نشان مى دهد كه او پس از مسافرت خود، به قزوين بازگشته و در آنجا به تدريس و تأليف پرداخته است . از جمله شاگردان وي على بن ابراهيم قطان ، محمد بن عيسى صفار ابهري ، اسحاق بن محمد قزوينى ، ابوعمرو احمد بن محمد مدينى و ابوالطيب احمد بن روح بغدادي را مى توان نام برد (براي فهرستى از شاگردان وي ، نك: همانجا؛ ياقوت ، 4/91؛ رافعى ، 2/49-50).

ابن ماجه در قزوين درگذشت و در سوگ او شاعران مرثيه ها سرودند (نك: همو، 2/50 -53؛ حمدالله ، تاريخ گزيده ، 630، 813). مزار او در قزوين تا مدتها شناخته شده بود (نك: همو، نزهة القلوب ، 59، تاريخ گزيده ، 784). به رغم شهرت ابن ماجه ، منابع شرح حال وي بسيار اندك بوده و دانسته ها دربارة زندگى او ناچيز است (نك: بررسى منابع در سطور بعد). نگاهى ژرف به منابع مربوط به ابن ماجه نشان مى دهد كه همواره در طول تاريخ بين شهرت شخص ابن ماجه و اشتهار كتاب مهم او سنن رابطة مستقيم وجود داشته است . يعنى به موازات كم رواج بودن سنن در سده هاي آغازين ، شخصيت ابن ماجه نيز كمتر معروف بوده است .

رواج آغازين سنن ابن ماجه : در مقايسه با ديگر صحاح سته مى توان گفت كه سنن ابن ماجه تا سدة 6ق /12م اغلب از رواج محلى برخوردار و عمدتاً در سطح ايران رايج بوده است . به عبارت ديگر در فاصلة 3 قرن روايت نسل به نسل ، سنن ابن ماجه كمتر از مرز ايران و به ويژه قزوين خارج شده است . بسته بودن محيط علمى قزوين و ارتباط نسبتاً ضعيف آن با ديگر مراكز را بايد از عوامل آن شمرد.

ابن ماجه در قزوين سنن را بر شاگردان خود عرضه داشت و كسانى چون على بن ابراهيم قطّان قزوينى ، احمد بن ابراهيم خليلى قزوينى ، سليمان بن يزيد فامى قزوينى ، حامد بن ليثوية ابهري ، محمد بن عيسى ابهري و ابراهيم بن دينار همدانى آن را از وي فراگرفتند. در اين ميان روايت قطان بر ديگران چيره شد و دربارة سرگذشت تاريك روايات ديگر، اين اندازه آگاهى وجود دارد كه روايت قزوينيان و ابهريان چندي در منطقة قزوين باقى بوده (نك: خليلى ، 2/765-766؛ رافعى ، 2/50، 134، 3/343) و روايت ابراهيم همدانى احتمالاً از راه همدان به عراق رسيده و بدون اينكه نشانى از رواج آن در دست باشد، نسخة آن تا سدة 7ق دوام داشته است (نك: ابن طاووس ، همانجا).

اعتبار قطان در ميان اهل حديث ، و عمر 91 سالة وي موجب آن شد كه جمعى گرد او درآيند و سنن را از وي فراگيرند. البته در ميان اين جمع روايت ابوطلحه قاسم بن ابى المنذر قزوينى بر ديگران غلبه يافت و در درجة بعد روايت ابوبكر ابن لال همدانى از اندك رواجى برخوردار شد (نك: ابوطالب حسنى ، 138، 150؛ قاضى اردبيلى ، برگ 185 الف ؛ جورقانى ، 1/108-109، جم؛ ابن نقطه ، 2/186، 286؛ رافعى ، 3/40، 95، 226، 343). همچنين شاگرد ديگر قطان ، عبدالرحمان بن احمد قزوينى در 209ق ، هنگام گذار از بغداد، برخى احاديث سنن را در آنجا رواج داد (نك: خطيب ، تاريخ بغداد، 10/303، السابق و اللاحق ، 118، كه سند آن خالى از خدشه نيست ؛ قس : ابن ماجه ، 1/647). ابوطلحة قزوينى در 408-409ق ، در حالى كه افزون بر 60 سال از وفات قطان مى گذشت ، كتاب سنن را در قزوين تحديث نمود و جمعى از محدثان آن را از وي استماع كردند (ابن نقطه ، 1/50، 2/225؛ رافعى ، 3/71، 438، 4/19). از آن جمله محمد بن حسين مقومى قزوينى كه در آن زمان بسيار جوان بود، توانست حدود 80 سال سنن را در ثبت خود نگاه دارد و در 480-481ق آن را در قزوين باز گويد (براي رواج روايات مجالس مقومى در قزوين در سدة 6ق ، نك: ابوالخير حاكمى ، 124؛ ابن نقطه ، 1/70، 77، 2/274؛ رافعى ، 1/144، 2/78، 114، 3/85، جم).

اما رواج سنن در ري چنان بوده است كه در نيمه هاي سدة 5ق ، تنها از طريق روايت واقد بن خليل (از على بن حسن بن ادريس از قطان )، در سطح محدودي شناخته شده بود (1/50، 2/287). در واقع سال 484ق /1091م را كه در آن محمد بن حسين مقومى به ري آمده و سنن را به روايت ابوطلحه باز خوانده است (نك: همو، 1/49-50)، بايد نقطة عطفى در تاريخ رواج سنن دانست . در ري محدّثانى چون ابن ناصر بغدادي ، ابوسعد عبدالرحمان حصيري ، ابوالقاسم محمود طالقانى ابن قيسرانى و فرزند وي ابوزرعه طاهر بن محمد مقدسى در مجلس مقومى حضور يافتند و به سماع سنن نايل شدند. ابن ناصر سنن را با خود به بغداد برد و كسانى چون ابن شهر آشوب و ابن جوزي آن را از او فراگرفتند (ابن شهر آشوب ، 1/9؛ ابن جوزي ، الموضوعات ، 2/55؛ قس : ذهبى ، سير، 21/366). سپس روايت حصيري و طالقانى به دست كسانى چون سمعانى از خراسان و ابن عساكر از شام افتاد (سمعانى ، الانساب ، 12/405، التحبير، 1/396؛ ابن عساكر، 16/125؛ براي نمونه هايى از رواج سنن در خود ري ، نك: سمعانى ، همان ، 2/328، المنتخب ، برگ 270 الف و ب ).

گفتنى است كه ابوزرعة مقدسى (ز 480ق ) به هنگام شركت در مجالس مقوّمى خردسال بود و نسخه اي كه او روايت مى كرد در واقع متنى بود كه پدرش ابن قيسرانى از مقومى فراگرفته و پس از آن استنساخ كرده بود (ابن نقطه ، 1/50، 2/39؛ قس : ذهبى ، همان ، 19/365). فاصلة 80 ساله ميان جلسات مقومى تا وفات وي (566ق ) انگيزه اي شد تا ابوزرعة مقدسى به عنوان تنها شاهد بازماندة آن مجالس مورد توجه طالبان سنن قرار گيرد و شوق به دست آوردن سندي عالى تر، روايت ديگر شاگردان را به بوتة فراموشى سپارد. ديگر عامل توجه به ابوزرعه اين بود كه وي در حدود 560ق به بغداد رفت و در آنجا به نشر سنن پرداخت (ابن نقطه ، 2/38-39؛ قس : ابن دمياطى ، 132).

به عنوان يك جمع بندي بايد گفت ، چنانكه ابن قيسرانى گزارش كرده ، در سدة 5ق سنن ابن ماجه در منطقة جبال ، جنوب خراسان (قهستان ) و مازندران از رواج و اعتبار شايسته اي برخوردار بوده ، در حالى كه در ديگر نقاط، هنوز آنگونه كه شايد، براي اهل دانش آشنا نبوده است (نك: ابن نقطه ، 1/124، به نقل از المنثور ابن قيسرانى ). اين عدم آشنايى حتى در مورد برخى نقاط ايران چون شمال خراسان نيز صادق است (نك: صريفينى ، جم؛ ذهبى ، همان ، 18/165).

گسترش رواج سنن ابن ماجه : در يك بررسى بر روي اسانيد برجاي مانده از تداول سنن ، مى توان نتيجه گرفت كه رواج چشمگير آن از ابوزرعة مقدسى آغاز شده و با تلاش شاگردان عراقى و شامى او به كمال رسيده است . از مؤثرترين اين شاگردان مى توان موفق الدين ابن قدامة مقدسى ، عبداللطيف بن يوسف بغدادي ، عبداللطيف بن محمد قبيطى ، عمر بن محمد سهروردي ، انجب بن ابى السعادات حمامى و ابوبكر ابن باقا را ذكر كرد كه حلقه هاي واسطه در زنجيره روايات متداول سنن ابن ماجه هستند (براي اسانيد روايت ابوزرعه ، نك: حازمى ، الاعتبار، 173، جم؛ ابن قدامه ، التبيين 226؛ ابن نقطه ، 2/38- 39، 135، 182-183؛ ضياءِ مقدسى ، المستخرج ، 1/196؛ كنجى ، البيان ، 99؛ جوينى ، 1/58؛ ذهبى ، همان ، 13/280، 22/352؛ سبكى ، تقى الدين ، 47؛ سبكى ، تاج الدين ، 1/5، 159؛ ابن جزري ، 122-123؛ ابن تغري بردي ، 3/70؛ كورانى ، 13؛ نخلى ، 17- 18؛ بصري ، 8؛ فلاّنى ، 21-22؛ شوكانى ، 46-47؛ ترمسى ، 16؛ نيز اسانيد مغربى در سطور بعد).

براساس آنچه از اسانيد ياد شده برمى آيد، سنن ابن ماجه به طور جدي از نيمة دوم سدة 6ق در عراق و شام و سپس مصر شناخته شده و دقيقاً از همين دوره است كه نقل از سنن در آثار مؤلفان اين نواحى بسيار ديده مى شود (به عنوان نمونه ، نك: ابن صابونى ، 346؛ ابن قدامه ، المغنى ، 1/44، جم؛ ضياءِ مقدسى ، همان ، 1/196، جم، فضائل الاعمال ، 38، جم؛ بكري ، 56، جم؛ منذري ، عبدالعظيم ، 1/37، جم؛ كنجى ، همان ، 100، جم؛ كفايت الطالب ، 53، جم؛ منذري ، محمد، 92، 131؛ مقدسى ، يوسف ، 59، جم؛ نووي ، 27؛ محب طبري ، 1/8، جم؛ در مورد نسخه اي از سنن مورخ 370 واندي كه تا سدة 9ق باقى بوده ، نك: ابن حجر، فتح الباري ، 7/27).

طبيعى به نظر مى رسد كه پس از شام و مصر اين كتاب راه مغرب و اندلس را بر روي خود باز كرده باشد. در سده هاي 6 و 7 ق /12 و 13م در فهارس مغربى چون : فهرس ابن عطيه ، فهرسة ابن خير و برنامج رعينى جاي خالى سنن ابن ماجه احساس مى شود، ولى از آشنايى جسته و گريختة مغربيان با سنن اطلاعاتى در دست است . چنانكه مثلاً محمد ابراهيم بن خطاب مغربى اندكى پس از 580ق در رحلة علمى خود به قزوين آمده و سنن را استماع كرده است (نك: رافعى ، 1/144). همچنين محمد بن احمد قرطبى (د 671ق ) از سنن بهره برده و بارها از آن نقل كرده (نك: قرطبى ، التذكرة، 1/21، جم، الجامع ، 1/8، جم)، و در سدة 8ق ابن خلدون در مقدمه (1/561، جم)، سنن ابن ماجه را مورد استناد قرار داده است . در پى او ابن رشيد (3/224، 299)، وادي آشى (ص 202، 203) و ابن غازي (ص 53، جم) روايت مشهور ابوزرعه را از مشايخ شرقى گرفته ، در فهارس مغرب ثبت كردند. پس از سدة 9ق نيز مى توان روايت سنن را با اسانيد مختلف در فهارس مغربى نظير ثبت بلوي (ص 117) و صلة الخلف رودانى (ص 66 -67) باز يافت (قس : 2 EI، كه در آن فوك 1 گفته است كه سنن ابن ماجه هرگز در مغرب مورد اعتنا نبوده است ).

سنن ابن ماجه ششمين از صحاح سته : اساساً وجود نظريه اي به عنوان «صحاح سته » يا مثلاً «صحاح خمسه » پيش از سدة 5ق روشن نيست تا بتوان از حضور سنن ابن ماجه در آن ميان سخن راند. در واقع نخستين شخصيت شناخته شده اي كه در دو كتاب شروط الائمة السنة و اطراف الكتب الستة نظرية صحاح سته را در دمشق زمين مطرح ساخت ، ابن قيسرانى (د 507ق ) بود كه ابن ماجه را مؤلف ششمين صحيح از صحاح سته شناخت (در كنار بخاري ، مسلم ، ابوداوود، ترمذي ، نسايى ؛ ، GAL,I/171 كه در آن بروكلمان مى پنداشته كه سنن ابن ماجه تا اواخر سدة 6ق رسميت نيافته بوده است ). درپى ابن قيسرانى ، ابن عساكر (د 571ق ) كه در تأليفى با عنوان الاشراف «اطراف » سنن سه گانه را گردآورده بود، با مطالعه كتاب ابن قيسرانى ، «اطراف » سنن ابن ماجه را نيز بدان افزود (نك: حاجى خليفه ، 1/103، به نقل از الاشراف ) و عبدالغنى جمّاعيلى مقدسى (د 600ق ) در الكمال كه بعدها مبناي كار مزّي در نهذيب الكمال قرار گرفت ، رجال صحاح سته را جمع كرد (براي نشانه هايى از رواج سنن ابن ماجه به عنوان صحيح ششم در اواخر سدة 6 و اوايل سدة 7ق در ايران ، نك: رافعى ، 1/7، 2/49؛ رازي ، 1/392).

به هر صورت در سده هاي 7 و 8ق آشكارا نظرية صحاح سته در مشرق جاي خود را محكم ساخته بود (به عنوان مثال ، نك: ابن خلكان ، 4/279؛ ابوالفدا، 2/54؛ برزالى ، 1/328؛ مزي ، تهذيب الكمال ، 1/147، جم، تحفة الاشراف ، 1/3، جم؛ ذهبى ، الكاشف ، 1/49، جم؛ ابن كثير، «اختصار»، 235). البته بايد در نظر داشت كه در كنار نظرية غالب ، نظرية صحاح خمسه (نك: حازمى ، شروط، 31؛ ابن صلاح ، 112، 585؛ قس : ابن جماعه ، 38، 109) و نظريات ديگري كه با حذف كتاب ابن ماجه يا حفظ آن ، سنن دارمى را به ميان مى آوردند، نيز با دامنة بسيار محدودي وجود داشته است (نك: سخاوي ، 1/87؛ كتانى ، 13؛ حمدالله ، تاريخ گزيده ، 630).

در مغرب زمين ، رزين عبدري (د 525ق ) در زمانى كه هنوز مغرب مالكى مذهب ، سنن ابن ماجه را نشناخته بود، كتب پنجگانه را به همراه موطأ مالك ، صحاح سته خواند و اين نظريه در سدة 6ق حتى مورد پذيرش برخى از شرقيان چون ابن اثير جزري قرار گرفت (نك: ابن اثير، مجدالدين 1/19-21)، ولى با گسترش رواج سنن ابن ماجه نظرية شرقى صحاح سته در مغرب نيز براي خود جايى باز كرد (مثلاً نك: ابن رشيد، 3/223-224).

در مقايسة محتوايى بين سنن ابن ماجه با ديگر صحاح ، همواره اين كتاب از نظر اعتبار احاديث در رديف ششم قرار داشته و بيش از ديگران ، احاديث آن مورد نقد قرار گرفته است . اول نقدي كه ديده شده مربوط به ابوزرعة رازي (د 264ق ) از محدثان بزرگ ري است كه پس از مطالعة سنن در عين اينكه آن را ستوده ، يادآور شده كه در آن شماري احاديث ضعيف يافته است (نك: ابن قيسرانى ، 21؛ ابن عساكر، 16/125- 126، به نقل از دو دستخط كهن ؛ ابن حجر، تهذيب ، 9/532، به نقل از المنثور ابن قيسرانى ). پس از او ابوالحسن قطان (د 345ق ) مهم ترين راوي سنن ، برخى از اسانيد كتاب را معلّل دانست و بر حواشى آن تعليقاتى نوشت (ابن نقطه ، 2/186؛ ذهبى ، سير، 13/279؛ قس : ميّانشى ، 25؛ براي نمونه هايى از نقد متأخران ، نك: ذهبى ، همان ، 13/278-279؛ ابن حجر، همان ، 9/531).

قطع نظر از مسألة صحت اسانيد، حسن ترتيب و باب بندي سنن ابن ماجه از امتيازات آن نسبت به ديگر كتب شمرده شده است (نك: ابن نقطه ، 1/124، به نقل از المنثور ابن قيسرانى ؛ ابن كثير، «اختصار»، 230) و گزارشى كه قطان از ترتيب اولية كتاب سنن به دست داده (نك: ابن نقطه ، همانجا؛ قس : ابن طاووس ، 1/180، به نقل از نسخة ابراهيم بن دينار همدانى به تاريخ 300ق )، با ترتيب كنونى آن كاملاً سازگار است و اين نشان مى دهد كه ترتيب سنن ابن ماجه - برخلاف برخى آثار ديگر - اصيل است و مربوط به دوره هاي بعدي نيست (براي جزئيات بيشتر دربارة اين كتاب ، نك: ه د، سنن ابن ماجه ).

آثار

بجز سنن ، دو اثر ديگر از ابن ماجه ياد شده است :

1. التاريخ ، كه خليلى آن را ذكر كرده و ابن قيسرانى (همانجا) كه نسخة آن را ديده ، يادآور شده است كه اين كتاب بر اساس شخصيتها و سرزمينها مرتب شده بوده و از عهد صحابه تا زمان مؤلف را در بر مى گرفته است . رافعى نيز در مواردي از آن نقل كرده است (2/50، 433؛ براي نقل قولهاي مستقيم يا غير مستقيم از التاريخ ، نك: ابن عساكر، 16/125؛ ذهبى ، همان ، 10/86). كتاب تاريخ الخلفاء روايت ابوبكر سدوسى از شخصى به نام ابوعبدالله محمد بن يزيد كه به عنوان ابن ماجه در 1979م در مجلة مجمع اللغة العربية دمشق به چاپ رسيده است ، با توجه به شواهدي كه در متن آن وجود دارد، نمى تواند بخشى از التاريخ گم شدة ابن ماجه باشد؛

2. تفسير، كه از قدما خليلى از آن نام برده (ابن قيسرانى ، همانجا) و تا مدتها دربارة آن سكوت شده بوده است . در رأس سدة 7ق ابن تيميه (ص 80) تنها از آن در شمار تفاسير روايى نام برده و در پى او مزّي متذكر شده كه بر نسخه اي از تفسير ابن ماجه كه تنها دو جزءِ منتخب از كتاب را دربرداشته ، دست يافته است . او خود در جاي جاي تهذيب الكمال به بررسى اسانيد آن پرداخته است (نك: 1/150، 247، جم). اكنون نشانى از اين كتاب در دست نيست .

بررسى منابع : قديم ترين منابع دربارة ابن ماجه دست نوشته هايى پراكنده از شاگردان ابن ماجه و ديگران است ، چون : دستخطهاي ابراهيم بن دينار بر نسخه اي از سنن (نك: ابن طاووس ، همانجا)، جعفر ابن ادريس بر پايان التاريخ ابن ماجه (نك: ابن قيسرانى ، همانجا؛ ياقوت ، 4/91)، على بن ابراهيم قطان (نك: ابن نقطه ، همانجا؛ رافعى ، 2/49)، هبةالله بن زاذان (همانجا) و ابوحاتم خاموش بر ظهر نسخه اي كهن (نك: ابن قيسرانى ، همانجا) و دستخط ناشناخته اي كه مورد استفادة منتجب الدين رازي قرار گرفته بود (نك: ابن عساكر، 16/125-126). قطع نظر از اين نوشته هاي پراكنده ، در سدة 4ق صالح بن احمد در تاريخ همدان اطلاعاتى دربارة ابن ماجه به دست داده است (نك: ذهبى ، همان ، 13/188). در سدة 5ق نيز خليلى در تاريخ قزوين و شيروية ديلمى در تاريخ همدان شرح حالى از ابن ماجه را آورده اند. شايان ذكر است كه خليلى در الارشاد در بخش مربوط به قزوين از وي شرح حالى به دست نداده است (نك: ابن قيسرانى ، همانجا؛ ابن نقطه ، 1/125-126؛ مزي ، همان ، 17/336؛ ابن كثير، البداية، 11/52؛ ياقوت ، 4/90-91). در حالى كه ابن ماكولا تقريباً هيچ آگاهى در مورد او نداده (7/199)، ابن قيسرانى در شروط داده هاي برخى از منابع ياد شده را گردآورده است (همانجا)، ولى بعضى از اطلاعاتى كه در المنثور به دست داده است ، يافته هاي خود اوست (نك: ابن نقطه ، همانجا؛ ابن حجر، همان ، 9/532). در سدة 6ق ابن عساكر به هنگام تأليف تاريخ مدينة دمشق نوشته هاي ابن قيسرانى را در شروط و نيز يادداشتى از منتجب الدين و احتمالاً مطالب تاريخ همدان شيرويه را مورد استفاده قرار داده (ابن عساكر، 16/125) و شرح حال مختصري كه ابن جوزي در المنتظم (5/90) آورده ، اقتباسى از شروط ابن قيسرانى است . در اوايل سدة 7ق تنها داده هاي رافعى در التدوين (2/49-53) و تا اندازه اي ابن نقطه در التقييد (1/122-126) از تازگى برخوردار است . مأخذ اساسى ياقوت در معجم البلدان (همانجا)، شيروية ديلمى مؤلف تاريخ همدان بوده و عزالدين ابن اثير در الكامل (7/425) چيزي بر گفته هاي ابن جوزي نيفزوده است .

برخى ديگر از افراد خاندان ابن ماجه نيز از عالمان شناخته شدة قزوين بوده اند، همچون برادر وي ابومحمد حسن بن يزيد (نك: خطيب ، تاريخ ، 7/453؛ رافعى ، 2/50، 439)، پسر وي ابوالحسن احمد بن حسن (نك: سهمى ، 108، جم؛ جورقانى ، 1/172؛ رافعى ، 2/157، جم) و على ابن احمد فرزند او (نك: همو، 3/328؛ در مورد پسر ابن ماجه عبدالله و برادر ديگر ابن ماجه ابوبكر بن يزيد، نك: ابن قيسرانى ، همانجا؛ رافعى ، 2/50).

مآخذ

ابن اثير، الكامل ؛ ابن اثير، مجدالدين ، جامع الاصول ، به كوشش محمد حامد الفقى ، قاهره ، 1370ق /1950م ؛ ابن تغري بردي ، النجوم ؛ ابن تيميه ، احمد، مقدمة فى اصول التفسير، به كوشش عدنان زرزور، بيروت ، 1392ق /1972م ؛ ابن جزري ، محمد، اسنى المطالب ، به كوشش محمد هادي امينى ، اصفهان ، 1400ق ؛ ابن جماعه ، محمد، المنهل الروي ، به كوشش محيى الدين عبدالرحمان رمضان ، دمشق ، 1406ق / 1986م ؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، حيدرآباد دكن ، 1357ق ؛ همو، الموضوعات ، به كوشش عبدالرحمان محمد عثمان ، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، تهذيب التهذيب ، حيدرآباد دكن ، 1326ق ؛ همو، فتح الباري ، قاهره ، 1348ق ؛ ابن خلدون ، العبر؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن خير اشبيلى ، محمد، فهرسة، به كوشش كودرا، بغداد، 1963م ؛ ابن دمياطى ، احمد، المستفاد، حيدرآباد دكن ، 1391ق /1971م ؛ ابن رشيد، محمد، ملا´ العيبة، به كوشش محمد حبيب ابن خوجه ، تونس ، 1402ق / 1983م ؛ ابن شهرآشوب ، محمد، مناقب آل ابى طالب ، قم ، چاپخانة علميه ؛ ابن صابونى ، محمد، تكملة اكمال الاكمال ، بيروت ، 1406ق /1986م ؛ ابن صلاح ، تقى الدين ، مقدمة، به كوشش عائشه عبدالرحمان ، قاهره ، 1974م ؛ ابن طاووس ، على ، الطرائف ، قم ، 1400ق ؛ ابن عساكر، على ، تاريخ مدينة دمشق ، عمان ، دارالبشير؛ ابن عطيه ، عبدالحق ، فهرس ، به كوشش محمد ابوالاجفان و محمد زاهى ، بيروت ، 1983م ؛ ابن غازي ، محمد، فهرس ، به كوشش محمد زاهى ، دارالبيضاء، 1399ق / 1979م ؛ ابن قدامه عبدالله ، التبيين فى انساب القرشيين ، به كوشش محمد نايف دليمى ، بيروت ، 1408ق /1988م ؛ همو، المغنى ، بيروت ، 1404ق /1984م ؛ ابن قيسرانى ، محمد مقدسى ، شروط الائمة السنة، به كوشش طارق سعود، بيروت ، 1408ق / 1988م ؛ ابن كثير، «اختصار علوم الحديث »، همراه الباعث الحثيث ، به كوشش احمد محمد شاكر، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ همو، البداية؛ ابن ماجه ، محمد، سنن ، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى ، قاهره ، 1952-1953م ؛ ابن ماكولا، على ، الاكمال ، بيروت نشر محمد امين دمج ؛ ابن نقطه ، محمد، التقييد، حيدرآباد دكن ، 1403- 1404ق /1983-1984م ؛ ابوالخير حاكمى ، «كتاب الاربعين المنتقى »، مجلة تراثنا، قم ، 1405ق ، شم 1؛ ابوطالب حسنى ، يحيى ، تيسير المطالب ، به كوشش يحيى عبدالكريم فضيل ، بيروت ، 1395ق /1975م ؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت ، دارالمعرفة؛ برزالى ، قاسم ، مشيخة قاضى القضاة... ابن جماعة، به كوشش موفق ابن عبدالله بن عبدالقادر، بيروت ، 1408ق /1988م ؛ بصري ، عبدالله ، «الامداد»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن ، 1328ق /1910م ؛ بكري ، حسن ، كتاب الاربعين حديثاً، به كوشش محمد محفوظ، بيروت ، 1400ق /1980م ؛ بلوي ، احمد، ثبت ، به كوشش عبدالله عمرانى ، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ ترمسى ، محمد محفوظ، كفاية المستفيد، به كوشش محمد ياسين فادانى ، بيروت ، 1408ق /1987م ؛ جورقانى ، حسين ، الاباطيل و المناكير، به كوشش عبدالرحمان عبدالجبار فريوائى ، بنارس ، 1403ق /1983م ؛ جوينى ، ابراهيم ، فرائد السمطين ، به كوشش محمد باقر محمودي ، بيروت ، 1398ق /1978م ؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ حازمى ، محمد، الاعتبار، حيدرآباد دكن ، 1400ق /1980م ؛ همو، «شروط الائمة الخمسة»، همراه شروط الائمة الستة (نك: ابن قيسرانى در همين مآخذ)؛ حمدالله مستوفى ، تاريخ گزيده ، به كوشش عبدالحسين نوايى ، تهران ، 1362ش ؛ همو، نزهة القلوب ، به كوشش گ . لسترنج ، ليدن ، 1915م ؛ خطيب بغدادي ، احمد، تاريخ بغداد، قاهره ، 1349ق ؛ همو، السابق و اللاحق ، به كوشش محمد بن مطر زهرانى ، رياض ، 1402ق /1982م ؛ خليلى ، خليل ، الارشاد، به كوشش محمد سعيد بن عمر ادريس ، رياض ، 1409ق /1989م ؛ ذهبى ، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران ، بيروت ، مؤسسة الرسالة؛ همو، الكاشف ، به كوشش عزت على عيد عطيه و موسى محمد على موشى ، قاهره ، 1392ق /1972م ؛ رازي ، محمد، نزهة الكرام ، به كوشش محمد شيروانى ، 1361ش ؛ رافعى ، عبدالكريم ، التدوين فى اخبار قزوين ، حيدرآباد دكن ، 1985م ؛ رودانى ، محمد، صلة الخلف ، به كوشش محمد حجى ، بيروت ، 1408ق /1988م ؛ سبكى ، تاج الدين ، طبقات الشافعيةالكبري ، به كوشش محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ، 1383ق /1964م ؛ سبكى ، تقى الدين ، شفاء السقام ، حيدرآباد دكن ، 1402ق / 1982م ؛ سخاوي ، محمد، فتح الغيث ، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ سمعانى ، عبدالكريم ، الانساب ، حيدرآباد دكن ، 1401ق /1981م ؛ همو، التحبير، به كوشش منيره ناجى سالم ، بغداد 1395ق /1975م ؛ همو، المنتخب ، نسخة خطى كتابخانة احمد ثالث ، شم 2953؛ سهمى ، حمزه ، تاريخ جرجان ، بيروت ، 1407ق /1987م ؛ شوكانى ، محمد، «اتحاف الاكابر»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن ، 1328ق / 1910م ؛ صريفينى ، ابراهيم ، منتخب تاريخ نيسابور فارسى ، به كوشش محمد كاظم محمودي ، قم ، 1403ق ؛ ضياء مقدسى ، محمد بن عبدالواحد، فضائل الاعمال ، به كوشش مجدي سيد ابراهيم ، قاهر، 1407ق ؛ همو، المستخرج من الاحاديث المختارة، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ فلاّنى ، صالح بن محمد، «قطف الثمر»، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن ، 1328ق / 1910م ؛ قاضى اردبيلى ، عبدالله ، فوائد، نسخة خطى كتابخانة ظاهريه ، شم (13)3764؛ قرطبى ، محمد، التذكرة، به كوشش فواز احمد زمرلى ، بيروت ، 1408ق /1988م ؛ همو، الجامع لاحكام القرآن ، قاهره ، 1372ق /1952م ؛ كتانى ، محمد، الرسالة المستطرفة، استانبول ، 1986م ؛ كنجى ، محمد، البيان ، به كوشش محمد مهدي خرسان ، قم ، 1399ق /1979م ؛ همو، كفاية الطالب ، به كوشش محمدهادي امينى ، نجف ، 1390ق ؛ كورانى ، ابراهيم ، «الامم لايقاظ الهمم »، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن ، 1328ق /1910م ؛ محب طبري ، احمد، الرياض النضرة، بيروت ، 1405ق /1984م ؛ مزي ، يوسف ، تهذيب الكمال ، به كوشش بشار عواد معروف ، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ همو، تحفة الاشراف ، بمبئى ، 1384ق /1965م ؛ مقدسى ، عبدالغنى ، الكمال فى معرفة الرجال ، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ مقدسى ، يوسف ، عقدالدرر، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ، 1399ق /1979م ؛ منذري ، عبدالعظيم ، الترغيب و التزهيب ، به كوشش مصطفى محمد عماره ، بيروت ، 1388ق /1968م ؛ منذري ، محمد، مشيخة النعال البغدادي ، به كوشش ناجى معروف و بشار عواد معروف ، بغداد، 1395ق /1975م ؛ ميّانشى ، ابوحفص ، «ايضاح مالايسع المحدث جهله »، ثلاث رسائل فى علوم الحديث ، به كوشش على حسن على عبدالحميد، زرقا، (اردن )، الوكالة العربية؛ نخلى ، احمد، «بغية الطالبين »، رسائل خمسة اسانيد، حيدرآباد دكن ، 1328ق /1910م ؛ نووي ، يحيى ، الاذكار، به كوشش محيى الدين شامى ، دارالبشائر؛ وادي آشى ، محمد، برنامج ، به كوشش محمد محفوظ، بيروت 1982م ؛ ياقوت ، بلدان ؛ نيز:

2 ; GAL.

احمد پاكتچى

/ 479