ابن المارستانيه - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن المارستانيه

جلد: 4

نويسنده: غلامرضا جمشيدنژاد اول

شماره مقاله:1711

اِبْن ُ الْمارِسْتانيّه ، فخرالدين ابوبكر عبيدالله (عبدالله ) بن ابى الفرج على بن نصر بن حُمرة (حمزه ) تيمى بكري (541 -599ق /1146- 1203م )، طبيب ، مورخ و اديب حنبلى مذهب بغدادي . پدر و مادر او هر دو از كاركنان بيمارستانى در پايين بغداد بودند (منذري ، 1/469؛ ابن نجار، 2/96؛ ابن رجب ، 1/446)، از اين رو وي لقب ابن المارستانيه يافت . پدرش به «فُرَيْج » - تصغير ابوالفرج - شهرت داشت و مردي عامى بود (ابن نجار، همانجا).

فخرالدين خود مدعى بود كه نسبش از طريق پدر به خليفة اول ابوبكر مى رسد و بدين لحاظ خود را بكري مى ناميد. ابن نجار (همانجا). اين ادعا را بى اساس دانسته است ، ضمناً ابن رجب (1/442) در نسب نامة وي به خط خود او «المحمدي » را ديده است . فخرالدين تحصيلات خود را از كودكى آغاز كرد (ابن نجار، همانجا) و فنون مختلف ادب و نيز خطابه را فرا گرفت و در اين باره از ابوالبقاي عُكبري بهره ها برد (ابن ابى اصيبعه ، 2/323). وي همچنين از محضر مشايخ و محدثانى چون ابوالمظفر ابن شبلى ، ابوالفتح ابن بطّى و يحيى بن ثابت بن بندار و جمعى ديگر از همين طبقه و طبقة بعدي محدّثان استفاده كرد (ابن رجب ، 1/442-443؛ قس : ابن حجر، 4/109). خود فخرالدين مدعى استماع حديث از ابوالفضل محمد بن عمر اُرموي نيز بوده است ، ولى برخى ادعاي او را، از آنجا كه ارموي از محدثان طبقة پيشين بوده ، نادرست دانسته اند (ابن نجار، همانجا). از منابع برمى آيد كه وي محدثى موثق نبوده است (همو، 2/98؛ ذهبى ، سير، 21/398)، اما به نظر مى رسد كه در تكذيب و طعن او غلوّ شده باشد (نك: ابن نجار، 2/96؛ ابوشامه ، 34).

فخرالدين با بزرگان و ناموران روزگار خود از جمله عبدالرحمان ابن جوزي مرتبط بوده (ابن نجار، 2/98-99) و با ابوالمظفر عبيدالله بن يونس حنبلى ، وزير الناصر خليفة عباسى (حك 575 -622ق /1179- 1225م ) دوستى داشته (همو، 2/97؛ ابن حجر، 4/108-109). وي به خصوص از زمان وزارت ابن يونس ، منزلت اجتماعى والاتري يافت و به مقام مدرّسى و نظارت موقوفات بيمارستان عضدي بغداد نايل شد (ابن نجار، همانجا؛ ابن ابى اصيبعه ، 2/323). او كه در اين دوره از وضع مالى خوبى نيز برخوردار بود، در «درب الشاكرّية» بغداد، مركزي علمى به نام «دارالعلم » گشود و كتب بسياري براي استفادة طالبان علم وقف آنجا كرد (ابن نجار، همانجا؛ ابن رجب ، 1/443). نيز در همين دوره ، روزهاي جمعه در «جامع قصر» حديث مى گفت (همانجاها؛ ابن ساعى ، 9/113). اما از اينكه در محاكمة عبدالسلام بن عبدالقادر جيلى شركت و برضد او صحنه گردانى كرده و در سوزاندن كتابهاي ارزشمند او اهتمام داشته (ابوشامه ، همانجا؛ ابن عبري ، 238؛ قفطى ، 229؛ جواد، 82)، مى توان احتمال داد كه مردي سخت متعصب بوده است (قفطى ، همانجا).

در 590ق /1194م الناصر، ابن يونس را عزل كرد و وزارت را به ابن قصاب شيعى سپرد. بر اثر اين انتصاب ، دوران جولان حنبليان در بغداد به سرآمد و فخرالدين و ابن جوزي هر دو دستگير و گرفتار شدند (ابن رجب ، همانجا). فخرالدين را در همان بيمارستان كه مدتى مديد در آن به شغل تدريس اشتغال داشت زندانى ساختند و حتى او را با ديوانگان به زنجير كشيدند و اموالش را مصادره كردند و «دارالعلم » او را با همة كتابهايش فروختند (ابن نجار، ابن رجب ، همانجاها). سرانجام بعد از دو سال آزاد شد و چون در كارهاي پزشكى و معالجة بيماران مهارت داشت (ابن ابى اصيبعه ، 2/333)، براي امرار معاش ، به عنوان طبيبى دوره گرد به منزل بيماران مى رفت . اين بار نيز كارش بالا گرفت و ثروتى اندوخت و كتابهاي از دست رفته را دوباره گرد آورد (ابن نجار، ابن رجب ، همانجاها؛ ابن عماد، 4/340).

وي چند سال بعد از سوي ديوان خليفه به دريافت خلعت نايل شد و ماموريت يافت (صفر 599) به تفليس به سفارت نزد امير ابوبكر مذكر ابن ايلدگز بن پهلوان عزيمت كند (ابن نجار، 2/97؛ ابن ابى اصيبعه ، همانجا). پس از انجام مأموريت ، در راه بازگشت به بغداد در محلى به نام «چرخ بند» واقع در نزديكى نخجوان در 59 سالگى درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد (نك: ابن نجار، 2/99؛ ابن ساعى ، 9/113؛ ابن فوطى 4(3)/226).

ابن نجار، فخرالدين را اديب و شاعري برجسته دانسته و قطعه اي از شعر او را كه مضمونى عاشقانه دارد، ذكر كرده است (2/98؛ نيز نك: ذهبى ، سير، 21/397). او در طب و منطق و فلسفه مطالعاتى داشت و به ويژه در فنون پزشكى مهارت فراوان كسب كرد (ابن نجار، 2/97؛ ابن ابى اصيبعه ، همانجا؛ ذهبى ، المختصر، 231). وي همچنين به فقه حنبلى و استماع و روايت حديث چندان اقبال داشت كه به عنوان محدث و فقيه نيز مشهور شد (ابن فوطى ، همانجا) و در اربل و موصل و شهرهاي ديگر به روايت حديث پرداخت (منذري ، 1/469؛ ابن حجر، 4/109).

آثار

چند كتاب و رساله به ابن المارستانيه نسبت داده شده كه نشانى از آنها به دست نيامد:

1. ديوان الاسلام فى تاريخ دارالسلام (ابوشامه ، 34؛ ابن ساعى ، همانجا). ابن ابى اصيبعه نام آن را به صورت ديوان الاسلام الاعظم آورده و يادآوري كرده كه اين كتاب به پايان نرسيد (2/333). اين كتاب را ذيلى بر تاريخ بغداد خطيب بغدادي دانسته اند (حاجى خليفه ، 1/288؛ قس : ابن جوزي ، 8/1)/59). موضوع آن تاريخ تفصيلى بغداد و داراي 360 بخش بوده است (ابن ابى اصيبعه ، ابن ساعى ، ابن عماد، همانجاها). اين كتاب چندان شهرتى نداشته است (ابوشامه ، همانجا)، اما به نظر مى رسد كه ابن جوزي (همانجا) آن را در اختيار داشته ، زيرا از آن مطالبى نقل كرده است . برخى از متأخران نگارش آن را به فرمان خليفه دانسته اند ( نامة دانشوران ، 7/117).

2. سيرةالوزير ابن هُبيره ، در شرح حال ابن هبيرة وزير (499- 560ق ) نوشته شده (ابوشامه ، همانجا؛ ابن كثير، 13/35) و به نظر مى رسد كه ابن خلكان آن را در اختيار داشته است ، زيرا در خلال شرح حال ابن هبيره ، در چند مورد از كتابى به نام السيرة مطالبى نقل كرده و از مؤلف آن به عنوان «صاحب السيرة» ياد كرده كه محتمل است منظور وي ابن مارستانيه و همين اثر او بوده باشد (ابن خلكان ، 6/232، 241).

3. كتاب خطب ، كه شمس الدين ابوعبدالله بغدادي كاتب از تدوين و عرضة آن بر استاد ابوالبقاء عُكبري سخن گفته است (ابن ابى اصيبعه ، همانجا).

برخى از منابع متأخر نيز آثاري به او نسبت داده اند كه نويسندگان پيشين به آنها اشاره نكرده اند:

1. «تاريخ بيمارستان عضدي »؛

2. «رسالة ادوية مركبه » (نجم آبادي ، 712)؛

3. «رساله در رجوع به طبيب »؛

4. «رساله در خوردن سموم و منابع و دفع مضار آن »؛

5. «رساله در تدبير حوائل » ( نامة دانشوران ، همانجا). علاوه بر اينها از تعاليق وي بر بعضى از كتب طبى نيز سخن رفته است (نك: همانجا).

مآخذ

ابن ابى اصيبعه ، احمد، عيون الانباء، بيروت ، 1377ق /1957م ؛ ابن جوزي ، يوسف ، مرآة الزمان ، حيدرآباد دكن ، 1370ق /1951م ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، لسان الميزان ، حيدرآباد دكن ، 1329-1331ق ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن رجب ، عبدالرحمان ، الذيل على طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد الفقى ، قاهره ، 1372ق /1952م ؛ ابن ساعى ، على ، الجامع المختصر، به كوشش مصطفى جواد، بغداد، 1353ق /1934م ؛ ابن عبري ، گريگوريوس ، تاريخ مختصر الدول ، بيروت ، 1958م ؛ ابن عماد، عبدالحى ، شذرات الذهب ، قاهره ، 1350ق ؛ ابن فوطى ، عبدالرزاق ، تلخيص مجمع الا¸داب ، به كوشش مصطفى جواد، دمشق ، 1962م ؛ ابن كثير، البداية؛ ابن نجار، محمد، ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر فرح ، بيروت دارالكتب العلمية؛ ابوشامه ، عبدالرحمان ، الذيل على الروضتين ، به كوشش محمد زاهد كوثري ، قاهره ، 1366ق / 1947م ؛ حاجى خليفه ، كشف ؛ جواد، مصطفى ، تعليقات بر الجامع المختصر (نك: ابن ساعى در همين مآخذ)؛ ذهبى ، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و يحيى هلال السرحان ، بيروت ، 1404ق ؛ همو، المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابن الدبيثى ، بيروت ، 1405ق /1985م ؛ قفطى ، على ، تاريخ الحكماء، به كوشش يوليوس فيپرت ، لايپزيگ ، 1903م ؛ منذري ، عبدالعظيم ، التكملة لوفيات النقلة، به كوشش بشار عواد معروف ، بيروت ، 1405ق /1984م ؛ نامة دانشوران ، قم ، دارالفكر؛ نجم آبادي ، محمود، تاريخ طب در ايران ، تهران ، 1352ش .

غلامرضا جمشيدنژاد

/ 479