ابن مخلد - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن مخلد

جلد: 4

نويسنده: عبدالامير سليم

شماره مقاله:1740

اِبْن ِ مَخْلَد، لقب دو تن از ديوان سالاران و وزيران ايرانى نژاد عهد عباسى در سده هاي 3 و 4ق /9 و 10م و شاخه اي از خاندان ابن جرّاح (ه م ) كه اصلاً از ديرقُنّى نزديك بغداد برخاستند:

1. ابومحمدحسن بن مخلدبن جراح (209- 268ق /824 -881م )، كاتب و وزير چند تن از خلفاي عباسى . از آغاز و چگونگى پيوستن حسن به دستگاه خلافت اطلاعى در دست نيست . در منابع نخستين بار از او به عنوان جانشين ابراهيم بن عباس رئيس ديوان ضياع ياد شده كه پس از مرگ ابراهيم ، از سوي متوكل در 243ق به رياست آن ديوان گماشته شد (طبري ، 9/209). ابن طقطقى (ص 344) او را كاتبى چيره دست خوانده است كه به جهت ثبت جزئيات اموال مناطق مختلف قلمرو خلافت و آنچه به ديوان مى رسيد، نسبت به همة آنها احاطه و آگاهى كاملى داشت . حسن تا اواخر خلافت معتزّ (مق 255ق /869م ) رئيس ديوان ضياع بود. در اين تاريخ صالح بن وصيف او را همراه با چند تن ديگر از ديوانيان ، به اتهام سوء استفاده از بيت المال دستگير كرد و به زندان افكند و اموال و ضياع آنان را، پس از شكنجة فراوان ، مصادره كرد و خليفه نيز پس از اين واقعه معزول شد (يعقوبى ، 2/504؛ طبري ، 9/387- 388) و حسن بن مخلد نيز از زندان آزاد گرديد (طبري ، 9/398، 399). او مدتى كاتب الموفق پسر متوكل بود (صفدي ، 12/267).

خليفه معتمد عباسى در ذيقعدة 263، پس از مرگ وزير عبيدالله بن يحيى بن خاقان وزارت را در سامرا به وي سپرد (طبري ، 9/532). چون موسى بن بغا چند روز بعد به سامرا آمد، ابن مخلد به بغداد گريخت و سليمان بن وهب از طرفداران الموفق در 6 ذيحجة همان سال به درخواست موسى به وزارت نشست و كس به بغداد فرستاد تا ابن مخلد را گرفتند و يك ميليون دينار از اموالش را مصادره كردند. پس از مرگ موسى بن بغا كه كار سليمان به ضعف گراييد، ابن مخلد باز نيرو يافت و سليمان او را در امور وزارت شركت داد (صفدي ، 12/267، 268). پس از گرفتار شدن سليمان (27 ذيقعدة 264)، ابن مخلد دوباره به وزارت منصوب شد (طبري ، 9/540). وزارت او اين بار نيز چندان دوام نيافت و الموفق براي پيشبرد مقاصد خود به سامرا رفت و با اصرار و تهديد او، سليمان آزاد شد و به وزارت بازگشت (8 ذيحجة 264) و حسن بن مخلد گريخت و اموال او و اطرافيانش را مصادره كردند، با اينهمه ظاهراً (همو، 9/541) يك بار ديگر (265ق ) مدتى به وزارت برگزيده شد (ابن عساكر، 9/249) و پس از عزل به مصر تبعيد شد و ابن طولون او را به نيكى پذيرفت و امور نظارت در اقليم را در برابر سالى يك ميليون دينار به وي واگذار كرد، ولى در اثر دسيسه هاي عاملان ابن طولون و متهم شدن ابن مخلد به جاسوسى به نفع الموفق ، به انطاكيه تبعيد شد. ابن طولون به نايب خود در انطاكيه دستور شكنجة او را داد كه در اثر آن درگذشت (صفدي ، 12/268؛ ذهبى ، 13/8). از او اشعاري به جاي مانده است .

2. ابوالقاسم سليمان بن حسن بن مخلد بن جراح (د 332ق / 994م ). از آغاز كار او اطلاعى در دست نيست . با توجه به آنكه گفته اند در 71 سالگى (صفدي ، 15/363) درگذشت ، بايد در 261ق متولد شده باشد. چون ابن فرات نخستين بار به وزارت رسيد (296ق /909م )، سليمان كه متصدي بخشى از ديوان خاصه بود، به رياست آن ديوان منصوب شد. وي مدت 2 سال در اين مقام ماند و چون به ضديت با ابن فرات برخاست او را به زندان افكندند و اموالش را مصادره كردند، اما ابن فرات به سبب دوستى كه با پدر او حسن بن مخلد داشت و نيز به سبب آنكه مادرش مشرف به مرگ بود و آرزوي ديدار فرزند داشت ، او را رها كرد و رسيدگى به محاسبات اعمال دشت ميشان را در 298ق و بقاياي مالياتى سالهاي قبل را به او واگذاشت (تنوخى ، 2/141-142؛ صابى ، 33، 117). وي در 301ق در زمان مقتدر متولى ديوان الدار و كاتب دايى مقتدر شد (قرطبى ، 42)، اما در 311ق به شيراز تبعيد شد (قرطبى ، 113) و يك سال بعد آزاد گرديد (همدانى ، 1/47). پس از بركناري ابن مقلة وزير در 318ق /930م ، مقتدر با صلاحديد على بن عيسى بن جراح ، ابن مخلد را به وزارت برگزيد و مقرر داشت كه بى تأييد على بن عيسى كاري انجام ندهد (قرطبى ، 150؛ ابن اثير، 7/218)، ولى او نتوانست در آن دوران پرآشوب بر مشكلات چيره شود. در رجب 319، خليفه او را بركنار كرد و عبيدالله كلوذانى را به وزارت برگزيد (قرطبى ، 161). همدانى اين حادثه را در 318ق ضبط كرده كه درست به نظر نمى رسد (1/63). سليمان در دوران خلافت الراضى (322- 329ق ) بار ديگر به وزارت رسيد و چون خليفه ناتوانى او را در انجام كارها ديد، اين رائق را مقام اميرالامرائى داد و كارها را بدون سپرد و براي سليمان چيزي جز نام و عنوان وزارت نماند (ابن طقطقى ، 383). وي هنگام مرگ الراضى (329ق ) همچنان وزير بود و چون متقى عباسى به خلافت رسيد، او را مدت 4 ماه در همان مقام ابقا كرد (همو، 385).

ذهبى (15/327- 328) او را كاتبى چيره دست و وزيري بزرگ خوانده ، حال آنكه ابن طقطقى (ص 372) گويد: وي بى كفايت و بى خرد بود و صاحب مقام بودنش از بخت و اقبال او بوده است .

مآخذ

ابن اثير، الكامل ؛ ابن طقطقى ، محمد، الفخري ، به كوشش درنبورگ ، پاريس ، 1894م ؛ ابن عساكر، على ، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندي بدران ، دمشق ، 1332ق ؛ تنوخى ، محسن ، الفرج بعد الشدة، به كوشش محمود شالجى ، بيروت ، 1398ق /1978م ؛ ذهبى ، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش على ابوزيد و ابراهيم الزيبق ، بيروت ، 1404ق /1984م ؛ صابى ، هلال ، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج ، قاهره ، 1958م ؛ صفدي ، خليل ، فوات الوفيات ، به كوشش رمضان عبدالتواب ، بيروت ، 1399ق /1979م ؛ طبري ، تاريخ ؛ قرطبى ، عريب ، صلة تاريخ الطبري ، ليدن ، 1898م ؛ همدانى ، محمد، تكملة تاريخ الطبري ، به كوشش البرت يوسف كنعان ، بيروت ، 1958م ؛ يعقوبى ، احمد، تاريخ ، بيروت ، 1379ق /1960م .

عبدالامير سليم

/ 479