ابن مديني
جلد: 4نويسنده: شماره مقاله:1745اِبْن ِ مَدينى ، ابوالحسن على بن عبدالله بن جعفر بن نجيح (161 يا 162- 28 ذيقعدة 234ق /778 يا 779-23 ژوئن 849م )، از پيشروان علوم حديث در بغداد. وي با عروة بن عطيه از بنى سعد بن بكر نسبت ولاء داشت و به همين جهت «سعدي » نيز خوانده مى شد. اصل خاندان وي از مدينه بود، ولى او خود در بصره تولد يافت (بخاري ، التاريخ ، 3(2)/ 284؛ ابن حبان ، الثقات ، 8/469. پدر و جدش هر دو از محدثان بود و پدر كه در نوجوانى درگذشت (178ق /794م )، از نخستين استادان او بود (خطيب ، تاريخ ، 11/458-459).ابن مدينى در زادگاه خود به فراگيري حديث پرداخت . از مشايخ بصري وي مى توان حمّاد بن زيد، يحيى بن سعيد قطّان ، عبدالرحمان بن مهدي و ابوداوود طيالسى را ياد كرد. با توجه به روايت ابن مدينى از جمعى از مشايخ كوفه چون سفيان بن عُيَينه ، يحيى بن آدم ، ابونعيم فضل ابن دكين ، ابوبكر ابن عياش ، و برخى مشايخ مدينه چون محمد بن جعفر غندر و ابوضمره انس بن عياض ، مى توان گفت كه او چندي در اين دو شهر به كسب علم پرداخته است . افزون بر اين از اقامت سه سالة وي در يمن اطلاع داريم كه در دورة جوانى او بوده است . استماعش از عبدالرزاق صنعانى (همان ، 11/458، 462) مى تواند مربوط به همين روزگار باشد. مزّي فهرستى از ديگر مشايخ او را آورده است (13/202-203). ابن مدينى در فراگيري حديث چنان موفق بود كه استادان مهم او چون ابن عُيَينه و قطّان وي را بر ديگر شاگردان برتري مى دادند و معترف بودند كه خود نيز از ابن مدينى بهره ها گرفته اند (ابن عدي ، 1/129). وي در تاريخى كه به درستى دانسته نيست ، به بغداد رفت و در آنجا به گفتن حديث پرداخت (خطيب ، همان ، 11/458). در مجلس درس او محدثان نامداري چون بخاري ، ابوداوود، ابويعلى موصلى ، بلاذري و ابوحاتم رازي گرد مى آمدند و از او حديث مى شنيدند (بخاري ، صحيح ، 1/36، جم؛ ابوداوود، 1/289، جم؛ ابويعلى ، 291؛ بلاذري ، 19، جم). مزي فهرستى از ديگر شاگردان او را آورده است (13/203- 205). حتى هم طرازان ابن مدينى چون يحيى بن معين و احمد بن حنبل نيز از او حديث آموخته اند (احمد بن حنبل ، 1/185، جم؛ بخاري ، التاريخ ، همانجا؛ ابن عدي ، 1/131). شاهدي در دست نيست كه نشان دهد كه ابن مدينى در بغداد به طور جدي به فراگيري حديث پرداخته باشد، و مواردي چند از روايت او از احمد بن حنبل (خطيب ، همان ، 11/471؛ ابن ابى يعلى ، 1/225-226)، با توجه به رابطة اين دو كم اهميت جلوه مى كند. ابن مدينى چنانكه ابواسحاق شيرازي (ص 114) گزارش كرده ، به هنگام حضور شافعى در بغداد (195-199ق ) كتاب الرسالة او را كه در اصول فقه بود، از وي اخذ كرد و همو بود كه اين كتاب را به شيخ بصري خود ابن مهدي و نيز احتمالاً قطان شناسانيد (نك: نووي ، 1(1)/47). به هر حال ابن مدينى در بغداد تا آنجا مورد توجه قرار داشت كه در موارد اختلاف علمى ميان محدثان طراز اول چون احمد بن حنبل و يحيى بن معين به داوري فراخوانده مى شد و رفتار و كردارش نوشته و ثبت مى گرديد (خطيب ، همان ، 11/462-463). سال 219ق را بايد مبدأ تحولى در زندگى ابن مدينى تلقى كرد. در اين سال احمد بن ابى دؤاد، قاضى القضاة معتزلى ِ معتصم ، بزرگان اصحاب حديث بغداد را به پذيرش برخى معتقدات معتزله چون «خلق قرآن » فراخواند، و ابن مدينى برخلاف احمد بن حنبل و ديگران دست كم در ظاهر به اين عقايد گردن نهاد (براي تفصيل مطلب ، نك: خطيب ، همان ، 11/466-470). اين موضع گيري ِ وي موج مخالفت را بر ضد او برانگيخت . مخالفت با ابن مدينى از طرف افراد كم شناخته تر به صورت برخوردهاي تند و طعنه آميز، گاه تا حد تكفير بروز مى نمود، در حالى كه برخورد چهره هاي شناخته شده از نوعى طرد محترمانه حكايت داشت . مثلاً ابوبكر ابن ابى شيبه از او به «خائب » و ابوعثمان عمروناقد از وي به «مخذول » تعبير كرد و ابوزرعه روايت از او را ترك نمود (ابن معين ، 2/215؛ عقيلى ، 3/240؛ ابن ابى حاتم ، الجرح ، 3/194). براساس روايتى (عقيلى ، 3/239) احمد بن حنبل نيز از ذكر نام او در سند حديث اكراه داشته است ، ولى نام او در جاي جاي مسند احمد ابن حنبل (1/185، جم) ديده مى شود. يحيى بن معين نيز از او در برابر بدگويان دفاع كرده است . به هر حال ابن مدينى منزلت گذشتة خود را در ميان اصحاب حديث آن روز بغداد از دست داد، تا آنجا كه حتى اظهار نظرهاي علمى او پذيرشى نداشت (خطيب ، همان ، 11/469، 472). پس از سپري شدن دوران معتصم و واثق و به خلافت رسيدن متوكل ، نظر دستگاه خلافت نسبت به معتزيان خصمانه گرديد و موقعيت احمد بن ابى دؤاد متزلزل شد و احتمالاً به همين سبب بود كه متوكل ابن مدينى را به دارالخلافة سامرا فراخواند و او پس از درنگى كوتاه در آنجا درگذشت (ابن سعد، 7(2)/58؛ خطيب ، همان ، 11/472-473). در مورد انگيزة واقعى ابن مدينى بر پذيرش عقايد اعتزالى نمى توان با اطمينان سخن گفت . اگرچه براساس روايات متعددي به نقل از خود وي ، سبب اين عمل او ترس از دستگاه حاكمه بوده است . گاه نيز از تطميع ابن مدينى توسط ابن ابى دؤاد سخن گفته اند. همچنين روايات چندي حكايت از آن دارد كه ابن مدينى پيش از محنه و پس از آن ، تا واپسين ماههاي عمر، قائلين به اينگونه عقايد را تكفير مى كرده است . با اينهمه دسته اي ديگر از روايات حاكى از وجود رابطة دوستى بين ابن مدينى و ابن ابى دؤاد و ياري كردن ابن ابى دؤاد براي توجيه احاديث مورد استناد اصحاب حديث ، يا يافتن احاديث قابل استناد برضدّ آنان است (خطيب ، همان ، 11/466-472). مطالعه اي در رسالة ابن مدينى دربارة متّهمان به قَدَري بودن از نظر صحت انتساب و نيز محتواي كتاب مى تواند پاسخ اين مسأله را روشن كند. سؤال ديگر دربارة گرايش مذهبى ابن مدينى عبارت مبهمى است كه ابن ابى خيثمه از يحيى بن معين نقل كرده ، مبنى بر اينكه ابن مدينى در بغداد اظهار تسنن و در بصره اظهار تشيع مى كرده است (خطيب ، همان ، 11/463؛ قس : ذهبى ، 3/139). مناسب است اشاره شود كه طوسى (ص 228) پدر ابن مدينى را در زمرة اصحاب امام صادق (ع ) آورده است . به هر صورت ابن مدينى پس از وفات بيشتر مورد توجه قرار گرفت . شاگردان او چون بخاري و ابوداوود عمق آگاهى او را به حديث گوشزد كردند و در برخى زمينه ها چون علل الحديث او را بر احمد بن حنبل و يحيى بن معين ترجيح دادند (نك: ابن ابى حاتم ، تقدمة، 319-320؛ ابن عدي ، 1/129؛ خطيب ، همان ، 11/464، 472). بخاري روايات او را در صحيح خود فراوان نقل كرد (دربارة شمار اين موارد، نك: .(GAS,I/108 عجلى (ص 349) او را در زمرة ثقات آورد و ابوحاتم با تمسك به اينكه ابن مدينى از گفتة خود برگشته ، به روايت از او پرداخت (نك: ابن ابى حاتم ، الجرح ، 3/194). محدّثان بعدي چون عثمان بن سعيد دارمى و محمد بن عثمان بن ابى شيبه كلماتى را از او در تأييد مذهب اصحاب حديث و ردّ بر مخالفان ايشان شاهد آوردند و ستايشهايى مبالغه آميز از او دربارة احمد بن حنبل نقل كردند (ابن عدي ، 1/131؛ ابن ابى يعلى ، 1/227، 228) و سرانجام عقيلى (3/235) كه تحت تأثير گذشتگان او را در عداد ضعفا آورده بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت (ذهبى ، 3/140؛ براي موردي ديگر، نك: خطيب ، تاريخ ، 11/472). ابن مدينى به تدريج در زمرة كسانى به شمار آمد كه برتر از آنند كه عدالتشان مورد سؤال واقع شود، چنانكه رفته رفته بر جلالت و امامت او درعلم حديث ادعاي اجماع كردند (خطيب ، الكفاية، 87؛ نووي ، 1(1)/350). ابن مدينى در منابع گوناگون ِ علوم حديث در طول قرنها به جهت نظراتش در نقد حديث مورد توجّه بوده و آراء او در رجال و علل الحديث را مى توان در برگ برگ متون مذكور باز يافت . اينكه ابن مدينى به رغم علاقة شديدي كه به پدرش داشته ، او را در روايت ضعيف شمرده ، همواره به عنوان نشانه اي قاطع از صداقت وي در نقد تلقى شده است (نك: ابن حبان ، المجروحين ، 2/15؛ خطيب ، شرف ، 41). ابن مدينى آثار بسياري در زمينة علوم حديث تأليف كرده بوده كه نووي (همانجا) آنها را در حدود 200 اثر گفته است . شماري از آثار شناختة ابن مدينى از اولين كتابهاي تأليف شده در نوع خود بوده اند (نك: ابن جماعه ، 115، 139). از آن ميان تنها كتاب علل الحديث و معرفةالرجال يك بار به كوشش محمد مصطفى اعظمى در بيروت (1972م ) و بار ديگر به كوشش عبدالمعطى امين قلعجى در حلب (1980م ) چاپ شده است . ضمناً كتابى با عنوان سؤالات محمد بن عثمان بن ابى شيبه لعلى بن المدينى فى الجرح و التعديل به كوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر در 1404ق در رياض به چاپ رسيده است . دو اثر خطى يكى با عنوان تسمية من روي عنه من اولاد العشرة و غير هم من اصحاب رسول الله (ص ) در كتابخانة ظاهريه (فهرس ، 138، 342) و ديگري رساله اي مشتمل بر نظرات او دربارة جمعى از عالمان بصره كه يحيى بن معين آنان را قَدَري خوانده ، در كتابخانة توپكاپى و با عنوان مسائل در كتابخانة ظاهريه به نام ابن مدينى موجود است . در برخى از منابع دربارة مسند از دست رفته و نيز ديگر آثار يافت نشدة وي اشاراتى آمده است (خطيب ، تاريخ ، 11/462؛ ابن ندي ، 286؛ عليمى ، 1/161-162؛ حاجى خليفه ، بغدادي ، جم).